حُسنِ حَسَن
 
  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

   
اسفند 1394
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << < جاری> >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29            



این وبلاگ بمنظور معرفی شاخه ای از ابعاد وجودی امام حسن مجتبی (ع) به فعالیت مشغول شده است.




آمار

  • امروز: 438
  • دیروز: 231
  • 7 روز قبل: 9060
  • 1 ماه قبل: 13753
  • کل بازدیدها: 2397243





  • رتبه







    کاربران آنلاین

  • دهقان
  • ظفري
  • صالحي
  • avije danesh


  •   لباس تقوى   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «فَاِنَّ الْجِهادَ بابٌ مِنْ اَبْوابِ الْجَنَّةِ، فَتَحَهُ اللهُ لِخاصَّةِ اَوْلِيائِه، وَ هُوَ لِباسُ التَّقْوى، وَ دِرْعُ اللهِ الْحَصينَةُ»;
    «بى شك جهاد درى از درهاى بهشت است، كه خداوند آن را به روى دوستان مخصوص خود گشوده است، جهاد لباس تقوى و زره مستحكم خداست»(1).

     

    شرح و تفسير

    تقوى در اين حديث پرمعنى به لباس تشبيه شده است. اميرمؤمنان على (عليه السلام) در حقيقت با اين جمله، به آيه 26 سوره اعراف اشاره دارد; آن جا كه خداوند متعال مى فرمايد:
    (يا بَنى آدَمَ قَدْ اَنْزَلْنا عَلَيْكُمْ لِباساً يُوارى سَوْآتِكُمْ وَ ريشاً وَ لِباسُ التَّقْوى ذلِكَ خَيْرٌ ذلِكَ مِنْ آياتِ اللهِ لَعَلَّهُمْ يَذَّكَّرُونَ); «اى فرزندان آدم! لباسى براى شما فرستاديم كه اندام شما را مى پوشاند و مايه زينت شماست; امّا لباس تقوى بهتر است. اين ها (همه) از آيات خداست، تا متذكّر نعمت هاى او شوند».
    خداوند متعال در اين آيه شريفه بر بندگان خويش به خاطر لباس منّت مى گذارد و تعبير «أنْزَلْنا» در مورد لباس جالب است، سرّ آن اين است كه خداوند آب را از آسمان نازل مى كند، حيوانات آن را مى نوشند و گياهان مورد نياز آن ها مى رويد و تغذيه مى كنند. سپس بر بدن آن ها پشم و مو مى رويد و انسان ها با آن پشم و موها براى خويش لباس تهيّه مى كنند. البتّه مى توان گفت كه در تعبيراتى مانند «أنزلنا» لازم نيست كه هميشه يك عُلوّ مكانى مثل عُلوّ آسمان نسبت به زمين باشد; بلكه علوّ مقامى هم كافى است. چرا كه خداوند مكان خاصّى ندارد.
    بنابراين چون خداوند متعال لباس را به انسان ارزانى داشته، تعبير به «انزلنا» شده است; هر چند لباس در روى زمين آماده شده باشد.

     

    نقش لباس
    لباس سه نقش اساسى دارد:
    1ـ جنبه حفاظت دارد; زيرا جلوى آسيب هاى خارجى را مى گيرد.
    2ـ ساتر العيوب است و از آشكار شدن عيوب انسان جلوگيرى مى نمايد.
    3ـ باعث زينت و احترام انسان مى شود; زيرا انسان برهنه شبيه به حيوانات است و لهذا مى توان لباس را تابلوى شخصيّت انسان دانست و بسيارى از صفات اخلاقى انسان را روى اين تابلو مى توان قرائت كرد. از تابلوى لباس به راحتى مى توان پى برد كه صاحب آن كم حوصله است يا پرحوصله؟ منظّم است، يا نامنظّم؟ تند است، يا ملايم؟ با خانواده اش مشكل دارد، يا ندارد؟
    خلاصه اين كه لباس اين سه هدف را دنبال مى كند و اگر نگاهى به لباس هايى كه اكنون پوشيده مى شود، مخصوصاً آنچه برخى از جوانان و زنان مى پوشند، بيندازيم متوجّه خواهيم شد كه متأسّفانه پاره اى از آن ها هدف هاى اصلى لباس خود را فراموش كرده اند!
    به هر حال تقوى نيز لباسى است كه اين سه هدف را دنبال مى كند:
    اوّلا: تقوى از روح انسان محافظت مى كند و او را از لغزش هاى اخلاقى حفظ مى كند; لغزش هاى اخلاقى كه نه تنها روح او را مجروح، بلكه كرامت انسانى او را نابود مى كند!.
    ثانياً: تقوى عيوب اخلاقى انسان را مى پوشاند و مانع بروز آن مى گردد.
    و ثالثاً: تقوى زينت و نشانه شخصيّت است، انسان متّقى حتّى در نزد انسان هاى بى تقوى محترم است.
    تقوى تنها يك لباس عادى و معمولى نيست، بلكه به عنوان لباس جنگ هم مى تواند مورد استفاده قرار گيرد. و از آن جا كه جهاد يك رويداد دائمى زندگى انسان است، مخصوصاً در بُعد جهاد اصغر و مبارزه با نفس، نياز به اين لباس دائمى و هميشگى است.
    بنابراين بايد همواره از اين لباس رزم سود جست، تا انسان را از آفات و خطرات حفظ كند و عيوب او را بپوشاند و زينت مناسبى برايش باشد.


     
    1. نهج البلاغه، خطبه 27.
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



    [جمعه 1394-12-28] [ 11:48:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      گناهان پنهان!   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «اَللّهُمَّ اغْفِرْلى رَمَزاتِ الاَْلْحاظِ، وَ سَقَطاتِ الاَْلْفاظِ، وَ شَهَواتِ الْجَنانِ، وَ هَفَواتِ اللِّسانِ»;
    «الهى! نگاه هاى اشارت آميز، سخنان بى فايده، خواسته هاى نابجاى دل، و لغزش هاى زبان را بر من ببخش!»(1).

     

    شرح و تفسير

    از احاديث و روايات معصومان (عليهم السلام) استفاده مى شود كه دو نوع گناه، بسيار خطرناك است:
    1ـ نخست گناهان صغيره، مخصوصاً براى افراد متديّن كه معمولا از گناهان كبيره فاصله مى گيرند و چون آن ها را با اهميّت تلقّى مى كنند آلوده آن نمى شوند، ولى نسبت به گناهان صغيره اين برخورد را ندارند و بدين جهت خطر آلودگى به آن وجود دارد.
    2ـ نوع دوم گناهانى كه مخفى و پنهان است و جز انسان و خدايش هيچ كس از آن آگاه نمى گردد.
    روايت فوق پيرامون قسم دوم اين گناهان بحث مى كند. اين روايت هر چند در قالب دعا و طلب بخشايش از اين نوع گناهان است، ولى در حقيقت نوعى درس براى مخاطبين است كه از چنان گناهانى بپرهيزند. گناهان پنهانى نظير استهزا كردن و تحقير نمودن شخصى محترم، با نگاه چشم، يا اشاره بى موردى كه باعث ريختن آبروى انسان آبرومندى گردد، يا گناهانى كه با شوخى هاى بى مورد و الفاظ بى ارزش و ناشايست انجام مى گيرد، شوخى هايى كه گاه جدّى تر از جدّى است! و برخى از اين طريق انتقام جويى مى كنند! و گناهانى نظير ريا و خودنمايى كه سدّ مهمّى در برابر قبولى طاعات و عبادات محسوب مى گردد.
    خلاصه بايد از اين نوع گناهان، كه مانعى براى انجام آن جز ايمان و تقوى وجود ندارد، به خداوند كريم پناه ببريم. و از خدا بخواهيم كه اين گناهان را بر ما ببخشد.


     
    1. نهج البلاغه، خطبه 78.

     
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 11:48:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      كمال عفّت و خويشتن دارى   ...

     

    قال على (عليه السلام):

    «تَمامُ العِفافِ اَلرِّضا بِالکَفافِ»؛
    «كمال عفّت در آن است كه انسان به مقدار نيازش قناعت كند»(1).

     

    شرح و تفسير

    علماء علم اخلاق معتقدند كه صفات فضيلت اخلاقى حدّ وسط بين إفراط و تفريط است، كه هر دو رذيله اخلاقى محسوب مى شود. آن ها براى انسان چهار صفت اصلى اخلاقى قائلند; شجاعت، عفّت، حكمت و عدالت.
    عفّت حدّ اعتدال قوّه شهويّه است، اگر از حدّ بگذرد شهوت مى شود. شهوترانى و شهوت پرستى; البتّه شهوت به معناى عامّ كلمه; يعنى تسليم خواسته هاى نفس شدن. و اگر پايين تر از حدّ اعتدال باشد تنبلى محسوب مى شود و اگر در حدّ اعتدال باشد عفّت است. مثلا علاقه به مال و كار و فعاليّت براى تحصيل آن، اگر زياد از حدّ باشد دنياپرستى است كه مذموم مى باشد، و اگر اصلا دنبال آن نرود سستى و تنبلى است كه آن هم مذموم مى باشد، امّا اگر در حدّ اعتدال و به اندازه نياز باشد عفّت است كه امر بسيار خوبى شمرده مى شود. با توجّه به اين مقدّمه به شرح و تفسير روايت بازمى گرديم.
    حضرت مى فرمايد: «كمال عفّت در اين است كه انسان به مقدار نيازش قناعت كند».
    محقّقان مى گويند: ثروت هاى دنيا در سه مسير مصرف مى گردد:
    1ـ ضروريات زندگى; بدين معنى كه به حدّاقل احتياجات زندگى قناعت شود.
    2ـ مسايل رفاهى; كه بالاتر از ضروريات زندگى است، امّا در حدّ اسراف نيست.
    3ـ شهوات و هوس ها; متأسّفانه آمارها نشان مى دهد كه قسمت عمده ثروت هاى دنيا در مسير سوم مصرف مى شود و حدّ و حصرى ندارد و نمونه هاى فراوانى مى توان براى آن ذكر كرد كه كاخ هاى شاهان و سرمايه داران بزرگ و زرق و برق هاى دنياپرستان نمونه بارز آن است.
    روايت مزبور قطعاً شامل مورد اوّل مى شود و بدون شك مورد سوم را نفى مى كند، امّا ممكن است مورد دوم را نيز شامل شود، زيرا آنچه بالاتر از ضروريّات زندگى است و در حدّ اسراف نمى باشد، جزء نيازهاى انسان محسوب مى گردد.


     
    1. بحار الانوار، جلد 74، صفحه 419.

     
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 11:48:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      قلّه رفيع جود و سخاوت   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «غايَةُ الْجُودِ اَنْ تُعْطى مِنْ نَفْسِكَ الَْمجْهُودَ»;
    «نهايت (و قلّه رفيع) جود و بخشش آن است كه در حدّ توان، به ديگران بذل و بخشش نمايى»(1).

     

    شرح و تفسير

    در عالم هستى همه موجودات طبيعتاً بخشنده هستند و از آنچه دارند در اختيار ديگران مى گذارند; از جمله اين موجودات مى توان به خورشيد عالم افروز اشاره كرد. خورشيد دائماً در حال بخشش «نور» «حرارت» و «انرژى» به جهان هستى است. بر اثر اين بذل و بخشش، روزانه سيصد هزار ميليون تُن از وزن خورشيد كاسته مى شود! ولى اين موجود پربركت، همچون شمع مى سوزد تا محفل موجودات منظومه شمسى را روشن سازد.
    انسان كه گل سرسبد موجودات جهان هستى است، و تمام جهان هستى براى خدمت به او خلق شده اند، و مقامى بالاتر از فرشتگان و ملائك دارد، و خليفه و نماينده خداوند در زمين است، نيز بايد هماهنگ با اين قانون كلّى، ديگران را از امكاناتى كه دارد محروم نسازد و وصله اى ناهمرنگ با موجودات بخشنده جهان هستى نباشد. آيا شايسته است آدمى كه همه چيز از خداوند مى خواهد و اميدوار است خداوند حاجت هاى او را برآورده كند، و آنچه را مى خواهد به او ببخشد، خود بُخل ورزد و حاضر نباشد حاجت كسى را برآورده سازد؟
    روايت فوق به همه سفارش مى كند كه هماهنگ با نظام هستى حركت كنند و آنچه در توان دارند در كمك به ديگران مضايقه نكنند. جود و بخشش آثار مهمّى در دنيا و آخرت دارد و آثار معنوى آن به قدرى گسترده است كه حتّى ممكن است انسان هاى بى ايمانِ بخشنده را نيز از آتش نجات دهد!
    از رسول خدا (صلى الله عليه وآله) نقل شده است كه به «عُدَى»، فرزند «حاتم طايى» فرمود:
    «دُفِعَ عَنْ اَبيكَ الْعَذابُ الشَّديدُ لِسَخاءِ نَفْسِه; عذاب شديد از پدرت به خاطر سخاوتش برداشته شد!»(2).
    مباحث مربوط به جود و بخشش دامنه دار است(3)، در اين جا به همين مقدار قناعت مى كنيم، به اميد آن كه ما نيز همچون ساير موجودات جهان هستى، ديگران را در امكانات خويش سهيم كنيم.


     
    1. ارشاد مفيد، صفحه 158 (به نقل از ميزان الحكمة، باب 633، حديث 2977).
    2. بحار الانوار، جلد 68، صفحه 354.
    3. مشروح اين مباحث را در «اخلاق در قرآن»، جلد 2، صفحه 385 به بعد، مطالعه فرماييد.

     
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 11:48:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      قلعه نفوذناپذير!   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «اِعْلَمُوا عِبادَ الله، اِنَّ التَّقْوى دارُ حِصْن عَزيز، وَ الْفُجُورَ دارُ حِصْن ذَليل، … اَلا وَ بِالتَّقْوى تُقْطَعُ حُمَةُ الْخَطايا، وَ بِالْيَقينِ تُدْرَكُ الْغايَةُ الْقُصوى»;
    «اى بندگان خدا! بدانيد كه تقوى قلعه اى محكم و نيرومند است، امّا بدكارى و گناه حصارى است سست و بى دفاع … آگاه باشيد كه با تقوى مى توان ريشه گناهان را بريد و با يقين به برترين درجه مقصود نائل شد»(1).

     

    شرح و تفسير

    انسان در اين دنيا مورد هجوم انواع آفات و بلاهاست، هم از نظر جسمانى و هم از نظر روحى. خداوند متعال يك نوع ابزار دفاعى در جسم انسان قرار داده كه ميكروب ها را دفع مى كند و اگر اين نيروى دفاعى نبود انسان عمر چندانى نمى كرد. بيمارى ايدز، كه متأسّفانه ارمغان عصر ماست، نيروى دفاعى جسم انسان را از بين مى برد و گلبول هاى سفيد را نابود مى سازد.
    خداوند در مسايل روحى و اخلاقى نيز يك نيروى دفاعى آفريده كه جلوى بيمارى ها را مى گيرد و آن تقوى است; آدم بى تقوى مانند مبتلايان به ايدز مى باشد! از روايت فوق، علاوه بر تشبيه زيبايى، كه شرح آن گذشت، دو نكته ديگر روشن مى شود:
    نخست معلوم مى گردد كه تقوى همان نيروى دفاعى درونى است. تقوى همان عدالت است، و عدالت همان تقوى است، تقوى اگر به مراحل بالا برسد همان عصمت است.
    نكته دوم اين كه بهترين راه مبارزه با تهاجم فرهنگى دشمنان اسلام، تقوى است. ما براى حفظ سلامت جسم نمى توانيم تمام جامعه را از ميكروب ها پاك كنيم، امّا مى توانيم نيروى دفاعى بدن را تقويت كنيم. در مورد روح نيز چنين است كه هر چند نمى توان تمام جامعه را از همه صفات رذيله و تهاجم ضد ارزشى دشمن پاك كرد، امّا مى توان تقوى را در درون تقويت نمود. و با نيروى تقوى با آن مقابله كرد.


     
    1. نهج البلاغه، خطبه 157.

     
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 11:47:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      قلعه تسخيرناپذير تقوى   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «فَاعْتَصِمُوا بِتَقْوَى اللهِ، فَاِنَّ لَها حَبْلا وَثيقاً عُرْوَتُهُ، وَمَعْقِلا مَنيعاً ذِرْوَتُهُ»;
    «(اى مسلمانان!) تقوى را پيشه خود سازيد، و به آن چنگ بزنيد; زيرا تقوى ريسمانى استوار، و دستگيره اى محكم، و پناهگاهى مطمئن است»(1).

     

    شرح و تفسير

    اميرمؤمنان على (عليه السلام) در اين فراز از خطبه خود دو تشبيه براى تقوى بيان فرموده است:
    در جمله اوّل تقوى را به ريسمانى تشبيه كرده كه دستگيره آن محكم است، چنين تشبيهى براى قرآن مجيد نيز بيان شده است(2).
    اين تشبيه ممكن است اشاره به يكى از دو چيز باشد:
    1ـ دنيا مانند چاهى است كه مردم در اعماق آن هستند، در چنين وضعيّتى ريسمان محكمى لازم است تا مردم با تمسّك به آن، از چاه نجات يابند. حضرت على (عليه السلام)تقوى را به منزله ريسمانى معرّفى كرده است كه انسان مى تواند به وسيله آن از چاه هواى نفس و جهان مادّه رهايى يابد.
    2ـ كوهنوردانى كه مى خواهند از درّه هاى خطرناك عبور كنند، معمولا يك طناب طولانى همراه دارند و همه آن ها به آن طناب متّصل هستند تا اگر يكى لغزيد، بقيّه او را نگهدارند و احتمال اين كه همه آن ها بلغزند بسيار كم است، بنابراين اگر يك نفر بلغزد سقوط نمى كند، چون به آن ريسمان متّصل است.
    شايد آيه شريفه (وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللهِ جَميعاً وَ لاتَفَرَّقُوا)(3) نيز اشاره به همين مطلب باشد، كه وقتى همه راهيان قلّه سعادت به ريسمان الهى چنگ زدند و به آن متّصل شدند، اگر بعضى لغزش هايى داشته باشند، ديگران او را از سقوط حفظ مى كنند.
    در تشبيه دوم، تقوى به قلّه اى تشبيه شده كه خارج از دسترس دشمن است. انسان متّقى برفراز چنين قلّه تسخيرناپذيرى قرار دارد.
    آرى با تمسّك به ريسمان تقواى الهى مى توان از چاه مخوف هواى نفس خارج شد و به قلّه كمال و سعادت صعود كرد و از دسترس دشمن در پناهگاهى مطمئن قرار گرفت.


     
    1. نهج البلاغه، خطبه 190.
    2. در روايتى از امام رضا (عليه السلام) قرآن به «حبل الله المتين» توصيف شده است. به ميزان الحكمة، باب 3294، حديث 16136، (جلد 8، صفحه 70) مراجعه كنيد.
    3. سوره آل عمران، آيه 103.
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 11:47:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      قرآن و بى نيازى   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «وَ اعْلَمُوا اَنَّهُ لَيْسَ عَلى اَحَد بَعْدَ الْقُرْآنِ مِنْ فاقَة، وَ لا لاَِحَد قَبْلَ الْقُرْآنِ مِنْ غِنىً»;
    «آگاه باشيد! هيچ كس با داشتن قرآن نيازمند نخواهد بود! و هيچ كس بدون قرآن بى نياز نخواهد بود!»(1).

     

    شرح و تفسير

    حضرت على (عليه السلام) در نهج البلاغه مطالب گوناگون و بحث هاى فراوانى پيرامون قرآن بيان كرده است. يكى از زيباترين آن ها، سخن فوق است. معناى اين روايت اين است كه تمام نيازهاى بشر در قرآن وجود دارد; نيازهاى اجتماعى، فردى، اخلاقى، اقتصادى، نظامى و مانند آن. بدين جهت اگر قرآن را داشته باشيد و به آن عمل كنيد هرگز نيازمند نخواهيد بود و اگر قرآن را رها كنيد، هر چند همه چيز داشته باشيد، هرگز بى نياز نخواهيد بود.
    نه تنها كلّ قرآن انسان را بى نياز مى كند، بلكه گاه يك آيه قرآن براى تمام عمر انسان كافى است و مى تواند سرمشق خوب و مناسبى براى سراسر زندگى او باشد. همان گونه كه آيه آخر سوره زلزال بر تمام زندگانى آن عرب بيابانى نورافشانى كرد.
    توضيح اين كه: مرد عربى(2) خدمت پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) رسيد و عرض كرد: اى پيامبر خدا! به من قرآن بياموز.
    پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله)يكى از اصحابش را فراخواند و به او دستور داد كه به آن مرد عرب تعليم قرآن كند.
    صحابى رسول الله (صلى الله عليه وآله) سوره «زلزال» را به مرد عرب تعليم داد. وقتى عرب بيابانى سوره زلزال را فراگرفت، از جاى برخواست تا با پيامبر (صلى الله عليه وآله)خداحافظى كند و برود. همگان متعجّب شدند!.
    حضرت فرمود: كجا مى روى؟
    مرد عرب عرض كرد: يا رسول الله! دو آيه آخر اين سوره (فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّة خَيْراً يَرَهُ * وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّة شَرّاً يَرَهُ)(3) براى تمام عمر من كافى است!
    پيامبر (صلى الله عليه وآله) فرمود: «او را به حال خود بگذاريد، كه مرد فقيهى شد!»(4).
    آرى اگر كسى معتقد باشد كه فرداى قيامت كمترين و كوچك ترين اعمال و گفتار او در مقابلش مجسّم مى شود و بايد پاسخگوى آن باشد، همين عقيده او را در تمام زندگى از خطاها و لغزش ها حفظ و به نيكى ها دعوت مى كند.
    آرى با داشتن قرآن و عمل كردن به آن نيازى وجود نخواهد داشت و بدون قرآن، هر چند تمام امكانات فراهم باشد، انسان نيازمند خواهدبود.
    برخى تصوّر مى كنند غربى هاى دورافتاده از معارف الهى و داراى تمام امكانات مادّى، انسان هاى خوشبختى هستند. در حالى كه در مهد تمدّن غرب، يعنى آمريكا، اساسى ترين نياز بشر، يعنى امنيّت، وجود ندارد! به گونه اى كه رفت و آمد در شب در بسيارى از شهرها خطرناك است! همان گونه كه تردّد در روز، اگر پول قابل توجّهى همراه انسان باشد، خالى از خطرات مهمّ نخواهد بود; چرا كه به قول يكى از دانشمندان فرانسوى تمام ارزش هاى آمريكايى در دلار خلاصه مى شود و همه چيز فداى آن مى گردد، دلار معبود آن هاست! كودكان آن ها در مدارس به روى معلّم و هم كلاسى هاى خود اسلحه مى كشند و بارها اتّفاق افتاده كه آن ها را كشته اند، موادّ مخدّر و مراكز فساد در آن جا غوغا مى كند، هر چند صنايع آن ها دنيا را پر كرده است.
    به هر حال ما مسلمانان بايد قدر اين عطيّه و نعمت بى بديل الهى را بدانيم و آن را پاس بداريم و در فهم و درك مضامين آيات نورانى آن تلاش كنيم و سپس براى عمل به اين نسخه شفابخش دامن همّت به كمر زنيم و ديگران را نيز نسبت به عمل به آن تشويق كنيم.
     


     
    1. نهج البلاغه، خطبه 176.
    2. نويسنده كتاب پرتوى از قرآن، در قسمت دوم جزء سى ام كتاب مذكور، صفحه 224 مى گويد: «وى صعصعة بن ناجيه، جدّ فرزدق بوده است».
    3. پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) اين دو آيه را «جامعه» ناميد و عبدالله بن مسعود، يكى از اصحاب پيامبر، آن را «محكم ترين» آيات قرآن شمرده است. (مجمع البيان، جلد 5، صفحه 527).
    4. تفسير نمونه، جلد 27، صفحه 231.
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 11:47:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      قرآن بهار دل ها   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «وَ فيهِ رَبيعُ الْقَلْبِ، وَ يَنابيعُ الْعِلْمِ، وَ ما لِلْقَلْبِ جِلاءٌ غَيْرُهُ»;
    «بهار دل ها و چشمه هاى دانش در قرآن است و براى قلب و فكر جلايى جز قرآن نتوان يافت»(1).

     

    شرح و تفسير

    جملات سه گانه فوق بسيار بلند و پرمحتوى است، مخصوصاً اگر توجّه داشته باشيم كه كسى اين جملات زيبا را در توصيف قرآن مجيد گفته، كه در دامان قرآن پرورش يافته، و از ابتدا شروع وحى بر پيامبر (صلى الله عليه وآله)تا انقطاع آن در كنار خاتم الانبيا و در خدمت قرآن بوده، و يكى از نويسندگان وحى شمرده مى شود. خلاصه، گوينده اين سخن كسى است كه قرآن را بايد از او آموخت! زيرا شاگردان او، مانند ابن عباس، مفسّران بزرگ قرآن هستند، تا چه رسد به آن حضرتش.
    با توجّه به اين مقدّمه كوتاه، نگاه كنجكاوانه اى به جملات سه گانه بالا مى كنيم:
    1ـ «وَ فيهِ رَبيعُ الْقَلْبِ»(2) در فصل بهار تمام گياهان زنده، گل ها خندان، درختان با طراوات، جنگل ها و بيابان ها سرسبز، ميوه ها آماده چيدن و خلاصه تمام طبيعت زنده، زيبا و پرشكوه و خرّم و باطراوت است. هنگامى كه نسيم قرآن بر قلب ها مىوزد بهار دل ها شروع مى شود. گل هاى اخلاق و صفات زيبا شكوفه مى كند، درختان پربار تواضع و صبر و استقامت به بار مى نشيند، و يخ هاى وجود انسان، كه بر اثر گناه به وجود آمده، كم كم آب مى شود، و آثار باقى مانده زمستان كه بوى مرگ و نابودى مى دهد به تدريج از بين مى رود. و روشن است كه هر چه بيش تر در خدمت قرآن باشيم، بهار قلب هايمان پرشكوه تر و پربارتر خواهد شد.
    2ـ «وَ يَنابيعُ الْعِلْمِ»، «ينابيع» جمع «ينبوع» به معناى «چشمه» است; نه يك چشمه بلكه چشمه هاى فراوان علم و دانش در قرآن مجيد وجود دارد. بدين جهت است كه معتقديم هر چقدر با قرآن مجيد كار شود و در آن انديشه و تدبّر گردد، مفاهيم تازه و مطالب جديدى از آن استخراج مى شود و دليل بر اين مطلب وجود نكات نو و مفاهيم جديد در كتاب هاى تفسيرى جديد، نسبت به كتب تفسيرى قديم است.
    علاّمه بلخى، يكى از علماء افغانستان، كه چهارده سال از عمرش را در زندان هاى حكومت هاى سلطنتى افغانستان بسر برد، گفت: «در طول اين مدّت موفّق شدم بيش از هزار مرتبه قرآن مجيد را ختم كنم! هر بار كه قرآن را مى خواندم به مطالب جديدى مى رسيدم كه در مرتبه قبل نرسيده بودم» و به يقين اگر باز هم تكرار مى شد، مطالب تازه ترى مكشوف مى گشت.
    ما تفسير نمونه را در طول پانزده سال به صورت مرتّب و بىوقفه نوشتيم و هفت سال هم نوشتن دوره اوّل تفسير پيام قرآن طول كشيد، جمعاً بيست و دو سال كار مستمر با قرآن داشتيم، به گونه اى كه اين كار در سفر و حضر، در تبعيد و خانه ادامه داشت و در هيچ شرايطى تعطيل نمى شد. ولى اكنون كه قرآن را مطالعه مى كنم، باز به مطالب جديدى دست مى يابم و آن ها را يادداشت نموده تا ان شاء الله در آينده منتشر سازم. آرى سرچشمه هاى جوشان علوم در قرآن مجيد است.
    3ـ «وَ ما لِلْقَلْبِ جِلاءٌ غَيْرُهُ» هرگاه احساس كردى قلبت بر اثر گناه، يا غفلت از خدا، يا دور ماندن از حق و مانند آن، زنگار گرفته، قرآن را باز كن و آياتش را تلاوت نما و در آن تدبّر كن، تا قلبت را صيقل و جلا دهد!.
    على (عليه السلام) اهل مبالغه و گزافه گويى نيست. تعبيرات سه گانه فوق حقايق انكارناپذيرى در مورد قرآن است، و لهذا در روايت ديگرى مى خوانيم:
    «كسى كه قرآن ـ با توصيف هايى كه ذكر شد ـ دارد همه چيز دارد، و كسى كه قرآن ندارد هيچ چيز ندارد; لَيْسَ عَلى أَحَد بَعْدَ الْقُرْآنِ مِنْ فاقَة، وَ لا لاَِحَد قَبْلَ الْقُرْآنِ مِنْ غِنىً»(3).
    با توجّه به اين مطالب نبايد لحظه اى در عمل به قرآن ترديد و سستى كنيم، تا مبادا ديگران در عمل به قرآن از ما پيشى بجويند و نگرانى حضرت على (عليه السلام) در بستر بيمارى و در آخرين لحظات عمرش، كه فرمود: «مبادا ديگران در عمل به قرآن بر شما سبقت بگيرند»(4) تحقّق يابد!.


     
    1. نهج البلاغه، خطبه 176.
    2. شبيه اين جمله در خطبه 110 و 198 نهج البلاغه نيز آمده است.
    3. نهج البلاغه، خطبه 176.
    4. نهج البلاغه، نامه 47.

    منبع: کتاب 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع) - شماره 83

    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 11:46:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      فلسفه مهمّ حجّ   ...

     

    قال على (عليه السلام):
    «وَ فَرَضَ عَلَيْكُمْ حَجَّ بَيْتِهِ الْحَرامِ، الَّذى جَعَلَهُ قِبْلَةً لِلاَْنامِ، يَرِدُونَهُ وُرُودَ الاَْنْعامِ، وَ يَأْلَهُونَ اِلَيْهِ وُلُوهَ الْحَمامِ … وَ تَشبَّهُوا بِمَلائِكَتِهِ الْمُطيفينَ بِعَرْشِه»;

    «خداوند حجّ خانه اش را واجب كرده و آن (خانه ساده و پر رمز و راز) را مركز توجّه و اقبال مردم قرار داده است. مشتاقانِ (قرب پروردگار) بسانِ تشنه كامانى كه به آب گاه مى روند (در كنار اين چشمه فيض الهى آرام مى گيرند و) از آن بهره مى برند و مسلمانان همانند كبوتران (كه به آشيانه خويش بازمى گردند) به اين خانه پناه مى برند … و شبيه فرشتگانى هستند كه در بر گرد عرش الهى در طوافند»(1).

     

    شرح و تفسير

    حجّ از مهمّ ترين عبادات و داراى ابعاد مختلفى است، كه هر كدام از ديگرى مهم تر مى باشد. يكى از ابعاد حجّ بُعد اخلاقى آن مى باشد كه مولا اميرالمؤمنين (عليه السلام) در عبارت فوق به آن پرداخته است:
    تعابيرى زيباتر از تعبيرات فوق در مورد حجّ تصوّر نمى شود; كعبه چشمه جوشان فيض الهى، كعبه پناهگاه مطمئن مسلمانان در برابر حوادث و مشكلات سخت، و بالاخره كعبه بسان عرش الهى است، كه مطاف فرشتگان مقرّب پروردگار مى باشد. بنابراين حجّ بايد مركز و پناهگاه مسلمانان در برابر طوفان ها و حوادث و بلاها و مشكلات باشد، حجّ بايد تشنه كامان را سيراب گرداند. امّا امروزه دو خطر براى از بين بردن روح حجّ احساس مى شود، كه توجّه به آن لازم و ضرورى است:
    1ـ توجّه بيش از حدّ به زرق و برق هاى مادّى سفر حجّ، و مكّه و مدينه را به عنوان بازارى براى عرضه كالاها يا خريد كالاى مورد نظر شناختن، و با اين قصد به آن جا سفر كردن، يكى از خطراتى است كه فلسفه حجّ را تهديد مى كند. متأسّفانه تمام همّ و غمّ جمعى از زوّار از زمان ورود، تا هنگام خروج، تهيّه سوغاتى است. در حالى كه فلسفه حجّ اين است كه انسان ها را براى مدّت زمان كوتاهى از زندگى مادّى جدا كند و وارد أبعاد معنوى آن نمايد. امّا اين جاذبه هاى كاذب اقتصادى، و توجّه بيش از حدّ به مسأله سوغاتى باعث مى شود كه در همان لاك مادّى خويش باقى بمانند.
    2ـ برخى ديگر به عنوان يك سفر تفريحى به حجّ نگاه مى كنند، بدين جهت همواره در فكر تهيّه بهترين هتل ها، بهترين غذاها، بهترين وسيله هاى سوارى، و ساير امكانات بهتر هستند و خلاصه تنها به مظاهر مادّى حجّ توجّه دارند. اين خطر ديگرى است كه حجّ را تهديد مى كند.
    انقلاب اسلامى در سايه دين زنده مى ماند. به همين جهت مخالفين و معاندين انقلاب سعى دارند جنبه هاى دينى را كم رنگ يا ميان تهى كنند. بنابراين مسلمانان وظيفه دارند دعاهاى كميل، ندبه، زيارت هاى عاشورا و مانند آن، اعتكاف، نمازهاى جمعه و جماعت، عبادات اجتماعى همچون حجّ و عمره را با شكوه هر چه بيش تر انجام دهند، تا دشمنان در اين توطئه نيز با سرافكندگى و شكست عقب نشينى كنند.


     
    1. نهج البلاغه، خطبه اوّل.
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 11:46:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      فرق عاقل و جاهل   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «اَلْعاقِلُ عَدُوُّ لَذَّتِه وَ الْجاهِلُ عَبْدُ شَهْوَتِه»;
    «انسان عاقل دشمن هوس ها و شهوات خويش است، ولى شخص نادان اسير و بنده شهوات خود مى باشد»(1).

     

    شرح و تفسير

    امتياز انسان نسبت به ساير موجودات زنده عقل اوست(2). و گرنه از نظر جسمانى بسيار ضعيف و آسيب پذير و نيازمند است، به گونه اى كه بخشى از علم طب را از حيوانات فراگرفته است! بعضى از حيوانات به هنگام بيمارى از گياهان خاصّى استفاده مى كنند و درمان مى شوند. انسان از اين حيوانات راه درمان برخى بيمارى ها را فرا گرفته است! تحمّل انسان در برابر آفات طبيعى و مشكلات بسيار كمتر از حيوانات است. به هر حال امتياز انسان به عقل اوست، عقلى كه او را حاكم مطلق بر جهان كرده است.
    ولى سؤالى كه در اين جا مطرح مى باشد اين است كه عقل چيست؟
    از ديدگاه مادّى ها عقل چيزى است كه انسان را با كمترين زحمت به بيش ترين منافع برساند! امّا از ديدگاه خداپرستان عقل چيزى است كه موجب جلب رضاى خداوند شود و انسان را به سعادت برساند!(3).
    حضرت على (عليه السلام)در تفسير عقل مى فرمايد: «عاقل كسى است كه مخالف و دشمن هواپرستى باشد و بى عقل و نادان كسى است كه اسير خواسته هاى دل خويشتن است». منظور از «لذّت» در اين روايت «هواپرستى» است و گرنه اسلام نه تنها با «لذّت» مخالف نيست(4)، بلكه دستور داده است كه هر روز بخشى از وقت انسان صرف سرگرمى هاى سالم شود، تا براى باقى مانده روز توان انجام كارها را داشته باشد. بنابراين مراد از لذّت در اين حديث هوى و هوس هاى نامشروع است.
    جمله بعدى روايت كه تصريح به كلمه «شهوت» دارد شاهد خوبى بر اين مدّعا است، طبق اين روايت شريف دنياى امروز، كه غرق در هوى و هوس، شهوات جنسى، موادّ مخدّر، فحشا، فساد، تبعيض و بى عدالتى و مانند آن است، دنياى عاقلى محسوب نمى گردد.
    پروردگارا! ما را از اسارت شهوات و بندگى هوى و هوس ها برهان!.


     
    1. ميزان الحكمة، باب 2805، حديث 13173، (جلد 6، صفحه 420).
    2. احاديث مختلف پيرامون عقل را در ميزان الحكمه، فصل 365 (جلد 6، صفحه 394 به بعد) مطالعه فرماييد. بيش از سيصد حديث در كتاب فوق پيرامون عقل ذكر شده است!
    3. شخصى از امام صادق (عليه السلام) پرسيد: عقل چيست؟ امام فرمود: «ما عبد به الرحمن و اكتسب به الجنان; عقل آن است كه انسان بر اثر آن به پرسش خداوند روى آورد و در نهايت به بهشت راه يابد». (بحارالانوار، جلد 33، صفحه 170).
    4. همان گونه كه خداوند متعال در آيه 32 سوره اعراف مى فرمايد: (قُلْ مَنْ حَرَّمَ زينَةَ اللهِ الَّتى اَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّيّباتِ مِنَ الرّزْقِ); بگو: «چه كسى زينت هاى الهى را كه خدا براى بندگان خود آفريده، و روزى هاى پاكيزه را حرام كرده است؟!».

     
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 11:46:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      غيبت، تلاش عاجزان است!   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «اَلْغيبَةُ جُهْدُ الْعاجِزِ»;
    «غيبت كردن آخرين تلاش افراد ناتوان است»(1).

     

    شرح و تفسير

    در ميان گناهان كبيره كمتر گناهى همانند غيبت نشانه پستى و ضعف و زبونى و ناجوانمردى است. آن ها كه به مذمّت و عيب جويى مردم در پشت سر آن ها مى پردازند و آبرو و حيثيّت افراد را با إفشاى عيوب پنهانى، كه غالب مردم به يكى از اين عيوب گرفتارند، مى برند و آتش حسد و كينه خود را به اين وسيله فرومى نشانند، افرادى ناتوان و فاقد شخصيّتند، كه در مبارزه بى دليل و ظالمانه خود شهامت ندارند و تمام قدرتشان اين است كه از پشت خنجر بزنند.
    در حديث(2) آمده است: «آن كس كه غيبت مردم كند اگر توبه نمايد آخرين كس است كه وارد بهشت مى شود و اگر توبه نكند نخستين كسى است كه وارد دوزخ مى شود!»(3).
    در آيه 12 سوره حجرات غيبت به خوردن گوشت مرده برادر مسلمان تشبيه شده است!(4)
    و در حديث ديگرى چنين مى خوانيم: «در روز قيامت براى جبران خسارت حيثيّتى غيبت شونده، ثواب كارهاى غيبت كننده را به پرونده غيبت شونده منتقل مى كنند و اگر ثوابى نداشته باشد، گناهان غيبت شونده را به پرونده غيبت كننده منتقل مى نمايند!»(5).
    با توجّه به آنچه گذشت، انسان عاقل هرگز غيبت نمى كند; زيرا غيبت شونده يا دوست اوست و يا دشمنش مى باشد. اگر دوست او باشد شخص عاقل در تحت هيچ شرايطى حاضر به خوردن گوشت مرده دوست خود نمى شود و اگر دشمنش باشد هرگز راضى نمى شود كه ثواب اعمالش در روز قيامت به پرونده اعمال او منتقل گردد، يا مجازات گناهان غيبت شونده را متحمّل شود!.
    بنابراين عقل سليم حكم مى كند كه با كمك همديگر اين گناه كبيره را از زندگى خويش بشوييم، و جامعه را از شرّ عواقب سوء و تبعات آن رهايى بخشيم.


     
    1. نهج البلاغه، كلمات قصار، شماره 461.
    2. بحار الانوار، جلد 72، صفحه 222.
    3. يكصد و پنجاه درس زندگى، صفحه 60.
    4. مشروح مباحث مربوط به آيه مذكور، و پاره اى از مطالب مربوط به غيبت را، در كتاب «مثال هاى زيباى قرآن»، جلد دوم، آورده ايم.
    5. المحجّة البيضاء، جلد 5، صفحه 273.
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 11:45:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      غافلان بى خبر!   ...

     

    قال على (عليه السلام):
    «كَمْ مِنْ غافِل يَنْسَجُ ثَوْباً لِيَلْبِسَهُ وَ اِنَّما هُوَ كَفَنُهُ، وَ يَبْنى بَيْتاً لِيَسْكُنَهُ وَ اِنَّما هُوَ مَوْضِعُ قَبْرِه»;
    «چه بسيار غافلانى كه لباسى براى پوشيدن تهيّه مى كنند، امّا همان لباس كفن آن ها مى شود! و خانه اى براى سكونت مى سازند و آن خانه قبر آن ها مى گردد»(1).

     

    شرح و تفسير

    سؤال: غفلت نعمت است، يا بلا؟
    پاسخ: غفلت از جهتى از نعمت هاى الهى است; زيرا زندگى بدون غفلت امكان پذير نيست! خانواده اى كه نوجوان عزيز خويش را از دست مى دهد را تصوّر كنيد، اگر آن سوز و گداز روزهاى اوّل مرگ فرزند خود را در روزهاى بعد هم داشته باشند، بزودى خود آن ها هم از بين خواهند رفت، ولى تدريجاً پرده هاى غفلت به عنوان يك نعمت الهى بر روى اين مصيبت مى افتد و كم كم آن را به فراموشى مى سپارند. همچنين در مشكلات ديگر، مثل بىوفايى ها، خيانت ها، ضرر و زيان ها، شكست ها و مانند آن غفلت به كمك انسان مى آيد. امام صادق (عليه السلام) در توحيد مفضّل(2) به اين معنى اشاره فرموده است.
    البتّه اگر همين نعمت الهى از حدّ اعتدال خارج شود، تبديل به يك بلا مى شود; نسيم يك نعمت است; زيرا هوا را جابجا مى كند، مسموميّت ها را از بين مى برد، گل ها را بارور و ميوه ها را به ثمر مى نشاند، امّا اگر از اعتدال خارج شود و تبديل به طوفان گردد، مصيبت بزرگى مى شود. بنابراين نسيم در حدّ اعتدال نعمت و خارج از آن حد، بلا است.
    غفلت نيز چنين است، اگر انسان از پايان زندگى، از مرگ، از خداوند، از معاد غافل شود، بدبخت مى گردد و گاهى ضررهاى غيرقابل جبران مى بيند; مثل اين كه تا آخرين لحظات زندگى غافل باشد و با مرگ از خواب غفلت بيدار شود، كه ديگر وقتى براى جبران باقى نمى ماند. 

     

    راه هاى مبارزه با غفلت
    اولياء الله براى از بين بردن اين غفلت ها به مردم هشدار مى دادند، يكى از هشدارها و راه هاى مبارزه با غفلت يادآورى مرگ است، اين كه گفته شده است: «هر شب وصيّت نامه خود را زير سر داشته باشيد»(3)، به منظور رسيدن به همين هدف است. امام على (عليه السلام) در حديث فوق به دنبال همين مطلب است و مى خواهد با يادآورى مرگ، غافلان را هوشيار سازد. طبق اين روايت آن حضرت مى فرمايد: «غافل پارچه اى آماده پوشيدن مى كند تا در اين دنيا عيش و نوش كند، بى خبر از اين كه همين پارچه كفن او مى گردد!». مخصوصاً در عصر و زمان ما كه مرگ بسيار رايج و ساده گرديده است. شخص غافل خانه اى مى سازد و از هر طريقى هزينه آن را تأمين مى كند تا در آن زندگى نمايد، غافل از اين كه همان خانه مقبره و محلّ دفن او مى گردد! در قبرستان شهرهاى بزرگ قبرهاى زيادى از پيش توسّط گوركن ها آماده مى شود، چه بسا خود اين گوركن ها بميرند و در قبرى كه براى ديگران كنده اند دفن شوند!
    نتيجه اين كه غفلت در حدّ طبيعى آن نعمت و اگر از اعتدال خارج شود تبديل به بلا مى گردد.


     
    1. بحار الانوار، جلد 74، صفحه 382.
    2. بحارالانوار، جلد 3، صفحه 57 به بعد.
    3. وسايل الشيعه، جلد 13، صفحه 352، حديث 5 و 7.

     
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 11:45:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      عيد چه روزى است؟   ...

     

     قال على (عليه السلام):

    «كُلُّ يَوْم لايُعْصَى اللهُ فيهِ فَهُوَ عيدٌ»;
    «هر روزى كه در آن، معصيت و نافرمانى خداوند نشود عيد است»(1).

      

    شرح و تفسير

    عيد دو رقم است: عيد «تشريعى» و عيد «تكوينى».
    امّا عيدهاى تكوينى نوعى بازگشت به جهان طبيعت است، مانند عيد نوروز كه يك عيد كاملا طبيعى است.
    با توجّه به توضيح بالا، حضرت على (عليه السلام) هر روزى را كه انسان موفّق شود بر هواى نفس خويش غلبه كند و از اطاعت ابليس و شيطان روى برتابد و دشمن بزرگ خويش را دشمن بگيرد و در يك كلمه عصيان نكند، آن روز را عيد مى داند.
    با توجّه به اين روايت و توضيحاتى كه گذشت، عيد نوروز مى تواند يك عيد باشد، ولى نه به عنوان يك عيد تشريعى. و رواياتى كه در اين زمينه وارد شده روايات معتبرى نيست(2).
    عيد نوروز جنبه هاى مثبت و منفى متعدّدى دارد، جنبه هاى مثبت آن نظافت، صله رحم، كمك به اقشار ضعيف و كم در آمد و مانند آن است. و جنبه هاى منفى آن، مراسم خرافى چهارشنبه سورى، سيزده بدر، تشريفات كمرشكن، چشم و هم چشمى، مسافرت هاى گناه آلود، شكستن مرز محرميّت ها و امثال آن مى باشد. حال اگر به جنبه هاى مثبت آن پرداخته شود و از جنبه هاى منفى آن اجتناب گردد، طبق روايت فوق عيد نوروز طبيعى، عيد تشريعى هم مى شود و اگر خداى ناكرده بر عكس شود، از منظر حضرت على (عليه السلام)چنين روزى عيد نخواهد بود.
    جالب اين كه اسلام در برخورد با اين آداب و رسومى كه مردم به آن اعتقاد داشته اند سعى كرده با هدايت آن به سمت جهات مثبت، يا تفسيرى نو از آن، جنبه هاى منفى آن را از بين ببرد; مثلا اين سخن كه «فلان زن بدقدم است!» را اسلام به شكل خاصّى تفسير و از آن استفاده كرده است. در روايتى مى خوانيم: «مِنْ بَرَكَةِ الْمَرْأَةِ قِلَّةُ مَهْرِها وَ مِنْ شُوْمِها كَثْرَةُ مَهْرِها; زنانى خوش قدم هستند كه مهريّه اى سبك داشته باشند و زنانى بدقدم هستند كه مهريه آنها سنگين باشد»(3) و اين نكته جالبى است در بر خورد با آداب و رسوم ديگران!.


     
    1. نهج البلاغه، كلمات قصار، شماره 428.
    2. قسمتى از اين روايات را، در ميزان الحكمة، باب 3006، جلد 7، صفحه 132، مطالعه فرماييد.
    3. وسايل الشيعه، جلد 15، ابواب المهور، باب 5، حديث 8.

    منبع: کتاب 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع) - شماره 83

    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 11:45:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      على از زبان خودش!   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «اِنَّما مَثَلى بَيْنَكُمْ كَمَثَلِ السِّراجِ فِى الظُّلْمَةِ، يَسْتَضىءُ بِهِ مَنْ وَ لَجَها»;
    «مَثَل من در بين شما، مثل چراغ پر نورى در تاريكى است، تنها كسانى از آن بهره مى برند كه در شعاع نور آن باشند»(1).

     

    شرح و تفسير

    در كلمات پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) و ائمّه طاهرين (عليهم السلام) تعبيراتى ديده مى شود كه گاه ناآگاهان تصوّر مى كنند كه اين سخنان خودستايى و تعريف از خويشتن است. در حالى كه بين خودستايى و معرّفى كردن خويش تفاوت روشنى وجود دارد.
    گاه شما شخصى را كاملا مى شناسيد، ولى او بر اثر خودخواهى و غرور به ستايش از خود مى پردازد، اين كار خودستايى و مذموم است. ولى گاهى از اوقات شما آن شخص را نمى شناسيد و او خود را معرّفى مى كند، رشته تخصّصى اش را بيان مى كند، تا بهتر بتوان از او بهره برد. اين، خودستايى نيست و مذموم نمى باشد. آنچه درباره معصومين (عليهم السلام)نقل شده از قبيل قسم دوم است; نه اوّل.
    حضرت على (عليه السلام) علاوه بر روايت فوق در موارد ديگرى نيز به معرّفى خود پرداخته است(2); مثلا در روايتى مى خوانيم كه آن حضرت خطاب به كميل بن زياد، در حالى كه به سينه اش اشاره مى كرد، فرمود:
    «اِنَّ هاهُنا لَعِلْماً جَمّاً لَوْ اَصَبْتُ لَهُ حَمَلَةً; در سينه ام علم فراوانى وجود دارد. اگر افراد لايقى مى يافتم به آن ها تعليم مى دادم»(3).
    يا در روايت ديگرى مى فرمايد: «اَيُّهَا النّاسُ سَلُونى قَبْلَ اَنْ تَفْقِدُونى فَلاََنَا بِطُرُقِ السَّماءِ اَعْلَمُ مِنّى بِطُرُقِ الاَْرْضِ; اى مردم! پيش از اين كه مرا از دست بدهيد آنچه مى خواهيد از من بپرسيد كه من به راه هاى آسمان از راه هاى زمين آشناترم»(4).
    و بالاخره در روايت فوق مى فرمايد: «من در ميان شما به منزله چراغ پر نورى هستم كه در تاريكى مى درخشد، و كسانى مى توانند از نور اين چراغ استفاده كنند كه وارد فضاى اين چراغ شوند».
    اين روايت اشاره به نكته مهمّى دارد، كه در روايات ديگر و برخى از آيات قرآن نيز مورد اشاره قرار گرفته و آن نكته اين است:
    ترقّى و تكامل همواره بر دو پايه استوار است: 1ـ فاعليّت فاعل. 2ـ قابليّت قابل.
    اگر بهترين امكانات پيشرفت و ترقّى وجود داشته باشد، امّا كسانى از آن استفاده كنند كه قابليّت ندارند هيچ فايده اى ندارد، از خورشيد نورانى تر سراغ نداريم، امّا شخص نابينا نمى تواند از خورشيد استفاده كند، چون قابليّت ندارد. اگر بهترين آب ها را با بذرهاى اصلاح شده و باغبان هاى لايق و باران هاى پى در پى، در زمين شوره زار هدايت كنيم، بهره اى نمى گيريم; چون زمين شوره زار قابليّت بهره بردارى ندارد.
    اشخاص زيادى تا پايان عمر در كنار انبياء بودند، ولى كافر مردند; چون قابليّت دريافت نور هدايت را نداشتند. در اوّلين آيه سوره بقره مى خوانيم كه قرآن مجيد هدايت گر افراد باتقوى است، نه همه مردم; يعنى براى كسانى كه قابليّت هدايت را دارند هدايت گر است.
    در ضمن قابليّت ها متفاوت است و هركس به اندازه قابليّت خود از فيض خدايى استفاده مى كند. قرآن مجيد نيز مى فرمايد:
    (اَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَسالَتْ اَوْدِيَةٌ بِقَدَرِها); «هر درّه اى به اندازه ظرفيّت خود آب ذخيره مى كند»(5).
    سؤال: قابليّت ها را چگونه افزايش دهيم؟
    پاسخ: قابليّت ها دو بخش هستند: بخشى از آن ها ذاتى است، و بخشى ديگر اكتسابى. قسم اوّل قابل افزايش نيست، امّا قسم دوم را مى توان با توبه و تقوى و مداومت بر ياد خداوند، كنار زدن حجاب ها، شركت در مجالس علم و معرفت، مطالعات مفيد، انتخاب دوست مناسب، محيط خوب و مانند آن افزايش داد.


     
    1. نهج البلاغه، خطبه 187.
    2. كتاب هايى در اين زمينه نوشته شده است. از جمله مى توان به كتاب «على (عليه السلام) از ديدگاه على بن ابيطالب (عليه السلام)» اشاره كرد.
    3. نهج البلاغه، كلمات قصار، شماره 147.
    4. نهج البلاغه، خطبه 189.
    5. سوره رعد، آیه 17.

     

     

    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 11:45:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      على از زبان على (عليه السلام)   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «اَللهُ قَدْ اَعْطانى مِنَ الْعَقْلِ ما لَوْ قُسِّمَ عَلى جَميعِ حُمَقاءِ الدُّنْيا وَ مَجانينِها لَصارُوا بِه عُقَلاءَ، وَ مِنَ الْقُوَّةِ ما لَوْ قُسِّمَ عَلى جَميعِ ضُعَفاءِ الدُّنْيا لَصارُوا بِه اَقْوِياءَ، وَ مِنَ الشُّجاعَةِ ما لَوْ قُسِّمَ عَلى جَميع جُبَناءِ الدُّنْيا لَصارُوا بِه شَجْعاناً»;

    «خداوند به من آن قدر عقل داده كه اگر بين تمام بى عقل هاى دنيا تقسيم كنند، همه آن ها عاقل مى شوند; و آن قدر به من نيرو و توان داده كه اگر بين تمام ضعيفان دنيا تقسيم كنند، همه آن ها توانمند مى گردند; و آن قدر به من شجاعت داده كه اگر بين تمام ترسوهاى دنيا تقسيم كنند، همه آن ها شجاع مى شوند!»(1).

     

    شرح و تفسير

    هنگامى كه دشمنان اسلام در ماجراى «ليلة المبيت»(2) به خانه پيامبر (صلى الله عليه وآله) هجوم بردند و حضرت على (عليه السلام) را در رختخواب پيامبر (صلى الله عليه وآله)يافتند، عدّه اى گفتند: «على را بكشيم!» ابوجهل با لحن گستاخانه اى گفت: «اين جوان بيچاره را رها كنيد، محمّد او را فريب داده است!» على (عليه السلام) در پاسخ ابوجهل جملات مهمّ بالا را بيان فرمود، تا آن ها بدانند با چه كسى رو به رو هستند و آنچه مى گويند سراسر اشتباه است.
    با توجّه به اين كه حضرت على (عليه السلام) خودستايى نمى كند و اهل گزافه و مبالغه گويى هم نمى باشد، مى فهميم كه وجود او مجموعه اى از عقل و علم و شجاعت است، به اندازه يك جهان; يعنى خداوند يك دنيا را در يك انسان جمع كرده است.
    مطلب ديگر اين كه على (عليه السلام) در سخت ترين لحظات پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله)را تنها نگذاشت. صحنه هاى خطرناك در طول عمر پر بركت پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) كم نبوده است، ولى در سه مورد خطر به اوج خود رسيد و على در تمام اين سه مورد نقش حياتى داشت. 1ـ ليلة المبيت. 2ـ جنگ اُحد. 3ـ جنگ خندق.
    پس از پايان يافتن جنگ اُحد، وقتى على با بدنى مجروح و خون آلود خدمت پيامبر (صلى الله عليه وآله) رسيد، عرض كرد: «هنگامى كه گرما گرم دفاع از شما بودم و همانند پروانه اى بر گرد شمع وجودتان مى چرخيدم، ضربات فراوانى بر من وارد شد. كه شانزده ضربه آن سنگين بود، به گونه اى كه چهار بار نقش بر زمين شدم، هر بار كه زمين مى خوردم شخص والايى مى آمد و زير بغلم را مى گرفت و مرا بلند مى كرد و مى گفت: از پيامبر (صلى الله عليه وآله)دفاع كن! يا رسول الله اين شخص كه بود؟».
    پيامبر (صلى الله عليه وآله) فرمود: بشارت باد بر تو! آن شخص جبرييل امين، امين وحى خداوند بود!»(2).
    در جنگ خندق، كه داستان مبارزه على (عليه السلام) و عمر بن عبدود بسيار مشهور است، پيامبر (صلى الله عليه وآله) ارزش مبارزه آن حضرت را در آن روز از عبادت تمام جن و انس بالاتر و والاتر مى شمرد، چرا كه هيچ كس آمادگى مقابله با «عمرو بن عبدود» را نداشت و او بود كه با شكست «عمرو»، يعنى بزرگ ترين قهرمان دشمن، لرزه بر اندام آن ها انداخت(1). آرى على (عليه السلام)در سخت ترين لحظات پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) را ترك نكرد و يار و ياور او بود.
    ما به اين على (عليه السلام)، كه امام اوّل ما شيعيان است، افتخار مى كنيم. امّا آيا فقط افتخار، به فضايل آن حضرت كافى است، و هيچ وظيفه اى در قبال آن نداريم؟ حقيقت اين است كه فضايل آن حضرت براى ما ايجاد مسؤوليّت مى كند و ما بايد از صفات والاى او بهره بگيريم و لااقل پرتوى از آن را در وجود خويش پياده كنيم.


     
    1. مشروح وقايع مربوط به جنگ اُحد را در كتاب «فروغ ابديّت»، جلد دوم، صفحه 27 به بعد، مطالعه فرماييد.
    2. جزييّات مربوط به جنگ خندق، كه نام ديگر آن «جنگ احزاب» است، را در جلد دوم «فروغ ابديّت» صفحه 121 به بعد، مطالعه فرماييد.

     
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 11:44:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      علم و يقين   ...

     

    قال على (عليه السلام):
    «لا تَجْعَلوُا عِلْمَكُمْ جَهْلاً، وَ يَقينَكُمْ شَكًّا، اِذا عَلِمْتُمْ فَاعْمَلوُا وَ اِذا تَيَقَّنْتُمْ فَأَقْدِمُوا»;
    «علم و دانش خود را تبديل به جهل و نادانى نكنيد! و يقين خويش را مبدّل به شك و ترديد ننماييد! هنگامى كه به چيزى علم پيدا كرديد طبق آن عمل كنيد، و زمانى كه يقين يافتيد اقدام نماييد»(1).

     

    شرح و تفسير

    در روح و جان آدمى، امور مختلفى وجود دارد; يكى از آن ها ادراك است كه آن را علم ناميده اند، و يكى ديگر از آن ها باورهاست.
    سؤال: فرق بين «علم» و «باور» چيست؟
    پاسخ: علم همان آگاهى است; چه قلب و جان انسان آن را بپذيرد و چه نپذيرد. ولى هر گاه انسان نسبت به چيزى علم پيدا كرد و دل و جانش نيز آن آگاهى را پذيرفت و در برابر آن تسليم شد، به آن «باور» مى گويند. خداوند در آيه 14 سوره نمل به اين مطلب اشاره دارد، مى فرمايد:
    (وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَيْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوّاً) «آن ها آيات الهى را از روى ظلم و سركشى انكار كردند، در حالى كه در دل به آن يقين داشتند».
    فرعون، مخصوصاً بعد از مشاهده معجزات حضرت موسى (عليه السلام)، علم به خدا داشت و مى دانست كه «او» خالق جهان هستى و همه موجودات است، ولى اين مطلب را «باور» نداشت و در برابر آن تسليم نبود.
    حضرت على (عليه السلام)در روايت فوق علم و يقين را بر اساس آثار آن ها مورد ارزيابى قرار مى دهد. بدين جهت علمى كه به آن عمل نمى شود را جهل، و يقينى كه موجب اقدام نمى گردد را شك و ترديد معرّفى مى كند; زيرا كسى كه، مثلا، مدّعى است يقين به قيامت دارد، ولى هيچ اثرى در اعمال او ديده نمى شود، در حقيقت قيامت را باور نكرده است! بنابراين از ديدگاه فرهنگ اسلامى همه چيز زمانى ارزش پيدا مى كند كه در عمل تحقّق پيدا كند و مورد عمل قرار مى گيرد و چيزى كه عينيّت ندارد و فقط جنبه تئورى و ذهنى دارد ارزش چندانى در فرهنگ اسلامى ندارد.
    سؤال: چرا به علم و يقين عمل نمى شود؟
    پاسخ: در پاسخ به اين سؤال به دو عامل مى توان اشاره كرد:
    1ـ ضعف علم و يقين از عوامل عمل نكردن به آن چيزى است كه نسبت به آن علم داريم. اگر حقيقتاً بدانيم كه خوردن مال يتيم مانند خوردن آتش است،(2) هرگز اقدام به خوردن آن نمى كنيم. پس تزلزل پايه هاى ايمان و ضعف مبانى اعتقادى و علمى سبب مى شوند كه ايمان در عمل نمايان نشود.
    2ـ گاه هوى و هوس هاى سركش مانع از عمل كردن به علم و يقين مى گردد، هوى و هوس ها گاهى همچون سيلاب هاى قوى سدّ محكم علم و يقين را در هم مى شكنند و براى جلوگيرى از چنين ضايعاتى بايد پايه هاى ايمان و يقين محكم تر گردد، تا بدان جا كه هيچ سيلابى قادر بر شكستن سدّ ايمان و يقين نباشد.


     
    1. نهج البلاغه، كلمات قصار. شماره 274.
    2. پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) فرمود: «در سفر معراج عدّه اى را ديدم كه آتش از دهانشان وارد و از پشت آن ها خارج مى گشت! از جبرئيل پرسيدم: آن ها كيانند؟ جبرئيل گفت: «آن ها كسانى هستند كه اموال يتيمان را به ظلم خورده اند!» (ميزان الحكمه، باب 4238، حديث 22590).
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 11:44:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      دام هاى فريبنده   ...

     

    قال على (عليه السلام):
    «رَحِمَ اللهُ امْرَءً غالَبَ الْهَوى، وَ اَفْلَتَ مِنْ حَبائِلِ الدُّنْيا»;
    «رحمت خداوند بر انسانى كه بر هواى نفس پيروز گردد و از دام هاى دنيا خويش را نجات دهد(1)».

     

    شرح و تفسير

    مفهوم مقابله و جهاد با نفس، جنگ ميان حقيقت انسان و هواى نفس است; در يك سوى هوس هاى سركش قرار دارد و در سوى ديگر واقعيّت انسان. حضرت على (عليه السلام) براى انسانى كه با هواى نفس مى جنگد دعا مى كند. و سپس به دام هاى دنيا اشاره مى نمايد و مردم را از آن دام هاى به ظاهر زيبا و فريبنده، برحذر مى دارد.

    ويژگى هاى دام
    دام داراى ويژگى هايى است:
    1ـ يكى از ويژگى هاى دام مخفى بودن آن است تا جلب توجّه نكند و شكار بدون توجّه و بر اثر غفلت اسير آن گردد.
    2ـ ويژگى ديگر دام، اين است كه محكم باشد و شكار پس از گرفتارى در آن، نتواند خود را برهاند و فرار كند.
    دام هاى دنيا نيز اين خصوصيّات را دارد، يكى از دام هاى دنيا حُبّ مقام است كه از اوّل بچگى تا آخرين لحظات عمر، در دل انسان ها وجود دارد(2). هر چيزى دوران خاصّى دارد، ولى علاقه به مقام در سراسر عمر انسان، همراه اوست. و گاهى از اوقات اين دام مخفى است; در لباس خدمت به همنوعان، خدمت به انقلاب و دين، احساس مسؤوليّت شرعى و مانند آن خود را پنهان مى كند. دانه هايى هم در اطرافش ريخته شده كه جلب توجّه مى كند; استفاده از نعمت هاى الهى، ضرورت هاى زندگى، حفظ آبرو، امكانات بيش تر، آرامش روح، تفريح بهتر و مانند آن، دانه هايى است كه اطراف آن ريخته شده است. و عجيب اين كه اين دام بسيار محكم است و رهايى از آن براى گرفتارانش بسيار مشكل.
    يكى از دام ها عبادت بى تفكّر است، در اين نوع از عبادت آهسته آهسته ريا شروع مى شود و كم كم منتهى به عُجب مى شود، چنين شخصى خود را از همه بهتر و سرآمد امّت و شفيع يوم المحشر تصوّر مى كند! كار به اين جا ختم نمى شود، بلكه آن قدر عقل او اسير مى گردد و هوى و هوس امير، كه از خداوند هم طلب كار مى شود!
    بايد اين دام ها را به خوبى شناسايى نمود و از گرفتار شدن در آن پرهيز كرد. و اگر خداى ناكرده گرفتار شده ايم، هر چه سريع تر به فكر رهايى از آن باشيم، كه هر چه زمان بگذرد آزادى از اين دام مشكل تر مى شود.


     
    1. ميزان الحكمة، باب 4042، حديث 21157، (جلد 10، صفحه 384).
    2. در عبارتى مى خوانيم: «آخِرُ ما يَخْرُجُ مِنْ قُلُوبِ الصِّدّيقينَ حُبُّ الْجاهِ; آخرين چيزى كه از دل انسان هاى راستين خارج مى شود جاه طلبى است». (اخلاق در قرآن، جلد 3، صفحه 30).

     
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 11:11:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      عقل هاى نورانى و چشم هاى تيزبين!   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «اَيْنَ الْعُقُولُ الْمُسْتَصْبِحَةُ بِمَصابيحِ الْهُدى، وَ الاَْبْصارُ اللاَّمِحَةُ اِلى مَنارِ التَّقْوى! اَيْنَ الْقُلُوبُ الّتى وُهِبَتْ لِلّهِ، وَ عُوقِدَتْ عَلى طاعَةِ اللهِ!»;
    «كجايند آن عقل هايى كه از چراغ هاى هدايت روشنى مى گيرند؟! كجايند چشم هايى كه به نشانه هاى تقوى مى نگرند؟! و كجايند آن دل هاى كه به خدا بخشيده شده و پيمان اطاعت خدا را بسته اند؟!»(1).

     

    شرح و تفسير

    در وجود انسان دو محور مهمّ وجود دارد: نخست محور عقل و علم است، كه انسان به وسيله آن حقايق را درك مى كند. ديگر محور عواطف و احساسات است. منظور از عواطف، انگيزه هاى غير متكّى به دليل است كه مايه حركت و باعث فعاليّت مى شود و اگر درست هدايت شود به نتايج بسيار مطلوبى مى رسد.
    اين كه انسان مى داند دو به اضافه دو مساوى است با چهار، اين علم است; امّا اين كه به فرزندش علاقه دارد، علم نيست; بلكه عاطفه است. اگر اين دو (علم و عاطفه) اصلاح شود، يعنى علم متكّى به مبدأ الهى و ارزشى گردد و عواطف هم مطابق موازين تعديل گردد، انسان كامل مى شود.
    حضرت على (عليه السلام) در روايت فوق براى تكامل در هر دو بخش ضابطه تعيين مى كند. طبق فرمايش حضرت در جمله اوّل، اگر عقل هدايت شود و هادى او خداوند باشد و آدمى چشم به نور تقوى دوخته باشد و احساسات و غرايز خويش را به وسيله تقوى كنترل كند، شرط اوّل حاصل مى شود. و در جمله دوم معيار عواطف و انگيزه ها را اخلاص و طاعت خداوند بيان مى كند; يعنى دل را فقط در گرو او قرار دهيم، تنها با او پيمان ببنديم و تنها براى او عبادت كنيم. البتّه شرط دوم مشكل تر است، همان گونه كه آن ضرب المثل عاميانه معروف مى گويد: «ملاّ شدن چه آسان، آدم شدن چه مشكل!».
    خدايا! ما خود را به تو سپرده ايم، ما را در آنچه رضا و خشنودى توست موفّق بدار.


     
    1. نهج البلاغه، خطبه 144.
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 08:18:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      عقل هاى اسير شهوت!   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «وَ كَمْ مِنْ عَقْل اَسير تَحْتَ هَوى اَمير»;
    «چه بسيار هوى و هوس هايى كه عقل ها را تحت سلطه خود در آورده و آن ها را اسير كرده است»(1).

     

    شرح و تفسير

    در وجود هر انسانى دو نيرو وجود دارد:
    1ـ نيروى عقل، كه بايد بر تمام اعضاء و نيروها و احساسات انسان امير باشد.
    2ـ تمايلات و شهوات نفسانى، كه بايد ابزار اجرايى عقل باشند و تحت فرمان او.
    اگر هر يك از اين دو نيرو در جاى خود به كار گرفته شود، آنچه خداوند از انسان انتظار دارد به انجام مى رسد، و انسان حقيقتاً خليفه خداوند مى شود. امّا اگر برعكس شد، و هوى و هوس فرماندهى را در دست گرفت و عقل به عنوان ابزارى در اختيار آن قرار گرفت و اسير تمايلات شهوانى شد، چنين انسانى از مسير حق منحرف مى گردد و اين انحراف ممكن است آن قدر زياد شود و چنين انسانى به قدرى از صراط مستقيم دور گردد، كه مانند چهارپايان بلكه پست تر از آن ها شود!(2)
    آرى اگر عقل، كه به منزله پدر پر تجربه اى در يك خانواده است، اسير تمايلات و بى بندوبارى هاى جوان هاى خام و بى تجربه و مالامال از شهوات گردد، چنين خانواده اى از هيچ خطرى در امان نخواهد بود!.
    بنابراين اگر مى خواهيم مورد نظر خداوند باشيم، بايد عقل را در خانواده، جامعه، كلّ كشور، و بلكه سراسر دنيا حاكم كنيم و او را از اسارت هوى ها و هوس ها آزاد نماييم. در اين صورت بدون شك جهان، كه در شرايط موجود همچون جهنّمى سوزان است، تبديل به گلستانى با صفا خواهد شد، و همه انسان ها مى توانند بدون تجاوز به حقوق يكديگر، به صورت مسالمت آميز زندگى راحت و بى دغدغه اى داشته باشند.


     
    1.نهج البلاغه، کلمات قصار، شماره 211.
    2. در آيه 179 سوره اعراف و آيه 44 سوره فرقان به اين مطلب اشاره شده است.

     
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 07:18:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      عشق سوزان، مانع مهمّ شناخت   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «مَنْ عَشِقَ شَيْأً اَعْشى بَصَرَهُ، وَ اَمْرَضَ قَلْبَهُ، فهو يَنْظُرُ بِعَيْن غَيْرِ صَحيحَة، وَ يَسْمَعُ بِاُذُن غَيْرِ سَميعَة، قَدْ خَرَقَتِ الشَّهَواتُ عَقْلَهُ، وَ اَماتَتِ الدُّنْيا قَلْبَهُ»;
    «هر كس به چيزى (ديوانهوار) عشق بورزد، چشمانش را ضعيف مى كند، و قلبش را بيمار مى سازد، سپس با چشمى معيوب مى نگرد، و با گوشى ناشنوا مى شنود، (زيرا) خواسته هاى دل، عقلش را از كار انداخته، و دنيا قلبش را ميرانده است»(1).

     

    شرح و تفسير

    اين جملات به مسأله مهمّى براى همه انسان ها اشاره دارد، و آن اين كه: انسان در صورتى مى تواند در زندگى خويش راه صحيح را طى كند كه شناخت درستى از «حقّ» و «باطل» و «صحيح» و «فاسد» داشته باشد و خوشبختانه خداوند ابزار شناخت را در اختيار همگان قرار داده است.
    (وَ جَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الاَْبْصارَ وَ الاَْفْئِدَةَ); «خداوند براى شما (ابزار شناختى، كه عبارتند از:) گوش و چشم و عقل قرار داده است»(2).
    ولى گاهى اين ابزار تبديل به موانع و حجاب هايى براى شناخت مى شود كه در اين صورت نتيجه معكوس مى دهد.
    موانع شناخت فراوان است و شرح آن را در تفسير پيام قرآن، جلد اوّل، آورده ايم(3). يكى از موانع شناخت عشق سوزان به مسايل غير واقعى است كه در حديث فوق به آن اشاره شده است. اين مطلب را هر كس در زندگى شخصى خود تجربه كرده است. گاه ديده ايم كه مبتلايان به عشق سوزان، گناه را در لباس عبادت انجام مى دهند! و ترك عبادت را عبادت مى پندارند! اين مسأله مخصوصاً در جريانات حزبى و سياسى خيلى روشن و آشكار است.
    بنابراين بر ما لازم است كه با الهام از اين فرمايش نورانى حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام)تعادل را در همه مسايل، از جمله در عشق و محبّت، مراعات كنيم تا دستخوش عوارض سوء آن نشويم و عشق سوزان بسان پرده اى ضخيم مانع شناخت حقايق نشود.


     
    1. نهج البلاغه، خطبه 109.
    2. سوره نحل، آيه 78.
    3. مباحث مربوط به موانع و آفات شناخت در تفسير پيام قرآن، جلد اوّل، صفحه 296 به بعد، آمده است.

     
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 06:18:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      طعم ايمان!   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «لا يَذُوقُ الْمَرْءُ مِنْ حَقيقَةِ الاْيمانِ، حَتّى يَكُونَ فيهِ ثَلاثُ خِصال: اَلْفِقْهُ فِى الدّينِ، وَ الصَّبْرُ عَلَى الْمَصائِبِ، وَ حُسْنُ التَّقْديرِ فِى الْمَعاشِ»;
    «هيچ انسانى طعم ايمان را نمى چشد، مگر اين كه داراى سه خصلت باشد:
    1ـ آگاهى در دين، 2ـ صبر در برابر مصيبت ها، 3ـ اندازه گيرى در مخارج»(1).

     

     

    شرح و تفسير

    آيا «ايمان» داراى طعم خاصّى است، كه چشيدنى باشد؟
    پاسخ اين سؤال روشن است، معمولا وقتى مى خواهند احساس كامل نسبت به چيزى را بيان كنند تعبير به چشيدن مى كنند. و منظور از چشيدن طعم ايمان، درك آن با تمام وجود و احساس آرامش روح و اطمينان در سايه ايمان است، آن آرامش و نورانيّت و روحانيّت و حالت خاصّى كه با هيچ زبانى قابل توصيف نيست، همان لذّت روحانى و حالت إنبساط قلب و صفا و نورانيّتى كه نمى توان آن را توصيف كرد، هر تعبيرى از آن نارساست، و حقيقتاً درك شدنى و وصف ناشدنى است!
    حال بايد ديد كه چه رابطه اى ميان اين سه خصلت و طعم ايمان وجود دارد.
    الف) «اَلْفِقْهُ فِى الدّينِ»; تا انسان آگاهى و معرفت كامل نسبت به مسايل مختلف دين پيدا نكند، چگونه مى تواند اعتقاد محكم و التزام عملى نسبت به احكام دينى پيدا كند، و تا وقتى كه ايمان و عمل شايسته اى حاصل نشود چشيدن طعم ايمان امكان پذير نخواهد بود.
    ب) دومين خصلتى كه بدون آن طعم ايمان چشيده نمى شود، صبر و شكيبايى در برابر مشكلات است. بسيارند كسانى كه در مقابل مصائب و حوادث تلخ زانو مى زنند و به همه كائنات بدبين مى شوند و در دل يا در زبان به خدا اعتراض دارند! چنين انسان هايى چگونه مى توانند طعم ايمان را بچشند؟ در حالى كه مصائب و سختى ها فلسفه هاى روشنى دارد كه مؤمن حقيقى آن را درك مى كند، مصيبت ها گاه هشدارى است به انسان به هنگام غفلت. گاه كفّاره گناهان و خطاها و معصيت هاى اوست. و فلسفه هاى ديگرى كه اين جا جاى شرح آن نيست(2). همين قدر بايد بدانيم كه هيچ حادثه اى در اين عالم بى علّت و تصادفى نيست.
    ج) «وَ حُسْنُ التَّقْديرِ فِى الْمَعاشِ» امّا رابطه طعم ايمان با برنامه ريزى صحيح در امر معاش و زندگى، از اين نظر است كه شخصى كه برنامه صحيح اقتصادى در زندگى و مخارج روزمرّه خود ندارد و مبتلا به مشكلات و گناه و گاه اسراف و زياده روى مى شود، روشن است كه انسانى كه مبتلا به چنين مشكلاتى مى گردد، كه منتهى به معصيت مى شود، نمى تواند طعم ايمان را بچشد.
    نتيجه اين كه طعم ايمان در سايه معرفت دينى، شكيبايى در تحمّل مشكلات، و برنامه ريزى صحيح در امر زندگى حاصل مى شود.


     
    1. بحار الانوار، جلد 1، صفحه 20 و جلد 68، صفحه 85 و 346.
    2. مشروح اين مطلب را در «پنجاه درس اصول عقايد»، صفحه 93 مطالعه فرماييد.
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 05:18:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      ضرورت انتخاب الگوها   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «اَلا وَ اِنَّ لِكُلِّ مَأْمُوم اِماماً، يَقْتَدى بِه وَ يَسْتَضىءُ بِنُورِ عِلْمِه»;
    «آگاه باشيد! هر مأمومى امام و پيشوايى دارد كه بايد به او اقتدا كند و از نور دانشش بهره گيرد»(1).

     

    شرح و تفسير

    الگوگيرى در طبيعت هر انسانى وجود دارد. بدين جهت اگر الگوهاى صحيح و واقعى معرّفى نشوند، مردم از الگوهاى ناسالم پيروى مى كنند. لذا خداوند متعال در آيه 164 سوره آل عمران بر مؤمنين منّت مى گذارد كه پيامبرى از جنس خود آن ها، نه فرشتگان، به سوى آن ها فرستاده است. سرّ اين مطلب همان الگو پذيرى است، چون هر جنسى از هم جنس خود مى تواند الگو بگيرد.
    روايت فوق نيز اشاره به همين مطلب دارد. در اين روايت دو مطلب به چشم مى خورد:
    نخست اين كه مردم در اعمالشان شباهت به امام خويش داشته باشند.
    ديگر اين كه در مسايل علمى از نور علم و هدايت او استفاده كنند. 
    بنابراين هم در عمل و هم در علم، لزوم الگوپذيرى سالم و والا توصيه شده است و اساساً يكى از أسرار اين كه مردم همواره بايد امامى داشته باشند و زمين هيچ گاه خالى از حجّت الهى نباشد(2) همين مسأله لزوم الگوگيرى است. و اين جاست كه يكى از ميدان هاى وسوسه شيطان باز مى شود و الگوهاى نامناسب از سوى شيطان صفتان ارائه مى شود.
    با توجّه به لزوم وجود الگوهاى مناسب و ميل طبيعى مردم به الگوگيرى و ارائه الگوهاى نامناسب از سوى شيطان صفتان، معرّفى الگوهاى سالم و صحيح و احياء و ترويج آن ها در جامعه امرى ضرورى است. اين نكته روشن است كه معرّفى الگوها و تبليغ از آن ها در جامعه نيازِ ضرورى جامعه است، نه اين كه الگوها نيازى به اين معرّفى ها داشته باشند(3).


     
    1. نهج البلاغه، نامه 45.
    2. امام على (عليه السلام) در اين زمينه مى فرمايد: «اللّهمّ بلى لاتخلوا الارض من قائم لله بحجّة اما ظاهراً مشهوراً، و اما خائفاً مغموراً، لئلا تبطل حُجج الله و بيّناته; خداوندا! آرى، هرگز زمين از كسى كه به حجّت الهى قيام كند خالى نمى شود، خواه ظاهر و آشكار باشد، و يا ترسان و پنهان، تا دلايل الهى و نشانه هاى او باطل نگردد». (نهج البلاغه، كلمات قصار، شماره 147).
    3. مشروح مباحث مربوط به «اُسوه ها و الگوها» را در كتاب اخلاق در قرآن، جلد اوّل، صفحه 365 به بعد، مطالعه فرماييد.

     
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 05:18:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      شمشير عقل و پوشش حلم   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «اَلْحِلْمُ غِطاءٌ ساتِرٌ، وَ الْعَقْلُ حُسامٌ قاطِعٌ، فَاسْتُرْ خَلَلَ خُلُقِكَ بِحِلْمِكَ، وَ قاتِلْ هَواكَ بِعَقْلِكَ»;
    «حلم پرده اى است پوشاننده، و عقل شمشيرى برّان، پس عيوب اخلاقيّت را با (پرده) حلم بپوشان، و هوس هاى سركشت را با (شمشير) عقل بكش»(1).

     

    شرح و تفسير

    در تمام عالم هستى دو نيرو با هم قرين شده است; نيروى محرّكه و نيروى بازدارنده. تعادل اين دو نيرو باعث نظم در عالم هستى مى گردد. در آسمان ها نيروى محرّكه اى وجود دارد كه باعث حركت سيّاراتِ منظومه شمسى مى شود (نيروى گريز از مركز)، و نيروى بازدارنده اى نيز وجود دارد كه تعادل را ايجاد مى كند (نيروى جاذبه).
    در وجود بشر نيز اين دو نيرو وجود دارد. قسمتى از اعصاب نيروى محرّكه است و بخشى از آن بازدارنده است و اين دو نيرو باعث تعادل در تمام اعضاى انسان مى شود. اعصاب «سمپاتيك» و «پاراسمپاتيك» دو عامل محرّك و بازدارنده درون بدن آدمى هستند.
    انبياء نيز در دعوت خود از اين دو ابزار استفاده كرده اند و به تعبير قرآن، هم بشارت دهنده بودند و هم انذاركننده، هم وعده بهشت مى دادند و هم مردم را از آتش سوزان جهنّم بيم مى دادند.
    قوانين شرع مقدّس هم چنين است. تشويق هاى اسلامى، مانند آن بخشى از زكات كه براى «مؤلّفة قلوبهم»(2) در نظر گرفته شده، نيروى محرّكه است. و قانون مجازات اسلامى، از قبيل قصاص و ديات و حدود، نيروى بازدارنده است. به هر حال مجموعه عالم مجموعه تعادل اين دو نيروست.
    روايت فوق نيز همين مطلب را مى فرمايد. مى گويد: انسان بايد داراى دو نيرو باشد. عقل و حلم، نيروى محرّكه عقل كه همچون شمشير برّان، باعث حركت است و نيروى بازدارنده حلم كه اعمال انسان را كنترل مى كند. هوى و هوس را با شمشير بران عقل قلع و قمع كن و لنگى و نقص خلقيات را با نيروى حلم و بردبارى بپوشان. اگر انسان ها اين دو نيرو را با هم تركيب نمايند جامعه اى سالم خواهند داشت.


     
    1. نهج البلاغه، كلمات قصار، شماره 424.
    2. منظور از «مؤلفة قلوبهم»، كه در آيه 60 سوره توبه آمده، افراد ضعيف الايمانى است كه با گرفتن زكات تقويت مى شوند و به اسلام تمايل پيدا مى كنند.

     
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 04:18:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      شركت در مجلس گناه!   ...

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «مَنْ كانَ يُؤْمِنُ بِاللهِ وَ الْيَومِ الاْخِرِ فَلا يَقُومُ مَكانَ رَيْبَة»;
    «كسى كه به خدا و روز جزا ايمان دارد، در مكانى كه «ريبه» است توقف نكند»(1).

     

    شرح و تفسير

    واژه «ريبه» دو معنى دارد:

    الف) شک و تردید و اتهام؛ یعنی شخص مومن به جایی که مورد اتهام قرار می گیرد نمی رود، و لهذا بزرگان وپرهیزکاران به چنین مکان هایی پا نمی گذاشتند و اگر انسان به چنین مکانی رفت و مورد تهمت و سوء ظن دیگران قرار گرفت، همان گونه که در روایت آمده است، نباید دیگران که به او بدبین شده اند را ملامت نماید، بلکه باید خود را سرزنش کند.(2)
    ب) معنى ديگر ريبه همان چيزى است كه در بحث نكاح و نگاه آمده است. آن جا گفته اند كه نگاه به دست و صورت زن نامحرم با دو شرط جايز است; نخست اين كه به «قصد لذّت» انجام نشود و ديگر اين كه «ريبه» نباشد; يعنى خطر لغزش و وقوع در گناه وجود نداشته باشد، طبق اين معنى شخص مؤمن نبايد در مجلسى برود كه خطر لغزش در دامان گناه وجود دارد و احتمال انحراف او مى رود.
    روايات فراوانى داريم كه ما را از شركت در مجلس گناه نهى مى كند(3)و اين مطلب چند دليل عقلى و منطقى دارد:
    1ـ بودن در مجلس گناه، هر چند انسان گناهى انجام ندهد، امضاء و تأييد آن گناه است و جُرم اين كار براى افراد شناخته شده و بزرگ ترهاى فاميل و روحانيّون سنگين تر است!
    2ـ اُبهت گناه هم در نظر شما و هم در نظر مردم شكسته مى شود. نمونه اش مجالس عروسى زمان ماست، كه شركت در آن براى مؤمنين يك مشكل شده است. مؤمنين نبايد در چنين مجالسى شركت كنند و صريحاً علّت آن را بيان نمايند، بگويند: «ما به شما علاقه داريم، ولى خدا را بيش تر دوست داريم. مسؤوليّت شرعى ما فوق علاقه ماست».
    3ـ اين كار سبب دلگرمى و تشويق گناهكاران مى شود، وقتى يك انسان گناهكار در مجلسى مى رقصد، اگر دو نفر تماشا كنند تا يكصد نفر، خيلى تفاوت مى كند. خواننده و نوازنده گناهكار وقتى دور خود را شلوغ ببيند تشويق مى شود. در حديثى كه پيرامون آيه شريفه 30 سوره حج (وَ اجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ) وارد شده، مى خوانيم: «همين كه به يك خواننده أحْسَن بگويى قول زور محسوب مى شود»(4). بنابراين تشويق گناهكار و مجلس گناه، چه با شركت و چه تشويق لفظى، جايز نيست.
    4ـ وسوسه هاى شيطان كم كم دامن شخصِ شركت كننده را نيز مى گيرد، چه تضمينى وجود دارد كه انسان در مجالس آلوده شركت كند و آلوده نشود؟ مبتلايان به موادّ مخدّر ابتدا فقط در مجالس موادّ مخدّر شركت مى كردند، ولى تدريجاً مبتلى و معتاد گشتند!.


     
    1. اصول كافى، جلد 2، صفحه 378، كتاب الايمان و الكفر، باب مجالسة اهل المعاصى، حديث 10.
    2. بحار الانوار، جلد 71، صفحه 91.
    3. برخى از اين روايات را در ميزان الحكمة، جلد 2، صفحه 54، باب 519، مطالعه فرماييد.
    4. انوار الفقاهة، كتاب التجارة، المكاسب المحرّمة، صفحه 313.
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 04:18:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      سرانجام متّقين و گناهكاران   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «اَلا وَ اِنَّ الْخَطايا خَيْلٌ شُمُسٌ، حُمِلَ عَلَيْها اَهْلُها، وَ خُلِعَتْ لُجُمُها، فَتَقَحَّمَتْ بِهِمْ فِى النّارِ. اَلا وَ اِنَّ التَّقْوى مَطايا ذُلُلٌ، حُمِلَ عَلَيْها اَهْلُها، وَ اُعْطُوا اَزِمَّتَها، فَاَوْرَدَتْهُمُ الْجَنَّةَ»;
    «آگاه باشيد كه خطاها و گناهان همانند مركب هاى چموش و نافرمانى است كه لجامى ندارند و سوار خود را به زمين مى زنند و آن ها را به درون جهنّم مى فرستند، ولى تقوى مركبى رام و راهوار است، كه لجامش به دست صاحبش مى باشد و سوار خويش را به سر منزل مقصود مى رساند و به بهشت وارد مى كند»(1).

     

    شرح و تفسير

    تشبيه فوق براى بيان عاقبت تقوى و بى تقوايى، بهترين تشبيهى است كه مى توان بيان كرد. حقيقتاً بى تقوايى همانند اسب افسارگسيخته اى مى باشد كه اختيار را از سوارش سلب مى كند; زيرا يك گناه منشأ چندين گناه ديگر مى شود و تا آن جا پيش مى رود كه جايى براى گناهكار جز جهنّم باقى نمى ماند!
    داستان جوانى كه در عالَم رؤيا شيطان را خواب مى بيند كه از او مى خواهد يكى از سه كار را انجام دهد: «يا پدرش را بكشد، يا خواهرش را كتك بزند، و يا شراب بنوشد» شاهد خوبى براى اين ادّعاست. جوان شراب را انتخاب مى نمايد، تا خود را از قتل پدر و ايذاء خواهر حفظ كند، امّا هنگامى كه جام شراب را سر مى كشد، عقلش زايل مى شود و از حالت طبيعى خارج مى گردد. سپس، هم پدر را به قتل مى رساند و هم سر و سينه خواهرش را مى شكند!(2)
    حقيقتاً گناهان اين گونه اند، گناه همانند باتلاقى است كه گناهكار را به تدريج در كام خود فرو مى برد، تا آن جا كه ناگهان خود را غرق در باتلاق مى بيند و ديگر نمى تواند كارى انجام دهد، مگر اين كه لطف الهى شاملش گردد.
    گناه نه تنها آخرت انسان، بلكه دنياى آدمى را نيز خراب مى كند. بنابراين، گناه نه مركب مناسبى نه براى جهان آخرت و نه براى دنيا مى باشد. بدين جهت به ما دستور داده شده كه هر روز نفس خود را محاسبه كنيم، تا اگر خداى ناكرده بر اين مركب چموش سوار شده ايم، قبل از اين كه سرعت گيرد و از كنترل خارج شود خود را نجات دهيم.
    بارالها! ما ضعيف هستيم و راه طولانى و پرسنگلاخى در پيش داريم كه جز با لطف و امداد و عنايت تو پيمودنى نيست، پروردگارا خودت ما را در طىّ اين مسير رهبر باش!.


     
    1. نهج البلاغه، خطبه 16.
    2. شيطان دشمن ديرينه انسان، صفحه 190.
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 03:18:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      سرآمد زندگى!   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «اِسْتَعِدُّوا لِلْمَوْتِ فَقَدْ اَظَلَّكُمْ، وَ كُونُوا قَوْماً صيحَ بِهِمْ فَانْتَبَهُوا، وَ عَلِمُوا اَنَّ الدُّنْيا لَيْسَتْ لَهُمْ بِدار فَاسْتَبْدَلُوا»;
    «همواره مهيّاى مرگ باشيد كه بر شما سايه افكنده است، و همانند قومى باشيد كه آن ها را بانگ زده اند و بيدار شده اند و دانستند كه دنيا سراى جاويدان نيست، بدين جهت آن را با جهان آخرت مبادله كردند»(1).

     

    شرح و تفسير

    حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) در اين سه جمله پرمعنى پايان زندگى بشر را ترسيم نموده، و ضمن بيان حقيقت و ماهيّت دنيا و در كمين بودن خطر بزرگى به نام «مرگ»، هشدارهايى براى بيدارى و هدايت انسان ها مى دهد.
    تعبير به «فَقَدْ اَظَلَّكُمْ» در جايى گفته مى شود كه وقوع حادثه اى بسيار نزديك باشد و فاصله تا انجام آن بسيار كم باشد. اگر گفته شود فلان درخت بر شما سايه انداخته و شما در سايه آن در حال استراحت هستيد، يعنى فاصله شما با آن درخت بسيار كم است. در مورد اين جمله سه سؤال مطرح است:
    سؤال اوّل: اين سايه كنايه از چيست؟
    پاسخ: مى تواند اشاره به امور زيادى باشد; از جمله حوادثى كه در زندگى انسان رخ مى دهد; بيمارى هاى گوناگون، مرگ هاى ناگهانى، سكته ها، زلزله ها، تصادفات و مانند آن.
    سؤال دوم: حال كه مرگ اينقدر نزديك است و بايد آماده بود، آمادگى به چه حاصل مى شود؟
    پاسخ: بايد با توبه، خودسازى، أداى ديون و حقوق مردم، انجام اعمال صالح، كمك به مردم، همواره به ياد خدا بودن، و امورى همانند آن، خود را آماده مرگ كنيم.
    سؤال سوم: مخاطب كلام حضرت چه كسانى هستند؟
    پاسخ: آنچه از جمله «فَقَدْ اَظَلَّكُمْ» استفاده مى شود اين است كه مخاطب حضرت همه مردم هستند و مرگ سايه اش را بر سر همه مردم انداخته است.
    شايد كثرت مرگ هاى ناگهانى در اين عصر و زمان از يك نظر از ألطاف الهى باشد! بدين معنى كه چون اسباب هوى و هوس نسبت به گذشته بسيار فراوان گشته و انسان ها از مرگ غافل شده اند، مرگ هاى ناگهانى آن ها را از اين غفلت هوشيار مى سازد.
    «وَ كُونُوا قَوْماً صيحَ بِهِمْ فَانْتَبَهُوا» اين جمله اشاره به جمعيّت و كاروانى است كه شب هنگام به خواب رفته اند، ناگهان رييس كاروان بانك بيدار باش مى زند و فرمان حركت صادر مى كند، كاروانيان از خواب برمى خيزند، به اطراف خويش مى نگرند، آن جا را منزلگاه سفر مى يابند، نه جاى ماندن! دنيا و انسان ها بسان اين كاروان و منزلگاه آن است.
    چه كسى بر كاروان هاى انسانى صيحه مى زند؟ حضرت فرمود: «كَفى بِالْمَوْتِ واعِظاً; اگر واعظ و موعظه كننده مى خواهيد، مرگ بهترين موعظه كننده است»(2). مرگ با زبان بى زبانى چه مى گويد؟ مرگ خاموشى است، امّا يك دنيا خروش دارد! بنابراين مرگ و ميرها، قبرستان ها، بيمارى ها، حوادث مختلف، همه اين امور، بانك بيدار باش و فرمان حركت را سر مى دهند، امّا افسوس كه گوش شنوايى نيست!
    «وَ عَلِمُوا اَنَّ الدُّنْيا لَيْسَتْ لَهُمْ بِدار فَاسْتَبْدَلُوا» حال كه از خواب غفلت بيدار شديد و فهميديد كه دنيا بسان مسافرخانه است و جاى ماندن نيست، دنياى خود را به آخرت تبديل كنيد. ديگر توقّف نكنيد و با تهيّه زاد و توشه كافى به همراه كاروان به حركت ادامه دهيد.
    آنچه قطعى و روشن است و هيچ شك و شبهه اى در آن نيست، اين كه همه ما را همراه اين كاروان مى ببرند و سرانجام همه كاروانيان بدون شك مرگ است. پس چه خوب كه از خواب غفلت برخيزيم و زاد و توشه مناسبى براى اين سفر تهيّه كنيم.


     
    1. نهج البلاغه خطبه 64.
    2. بحار الانوار، جلد 6، صفحه 132. اين روايت در بحار الانوار، جلد 64، صفحه 29، و جلد 71، صفحه 264، و جلد 73، صفحه 342، و جلد 77، صفحه 137، و 388 نيز آمده است.
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 02:18:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      سخن و سكوت!   ...

     

    حضرت على (عليه السلام) فرمود:
    «لا خَيْرَ فِى الصَّمْتِ عَنِ الْحُكْمِ، كَما اَنَّهُ لاخَيْرَ فِى الْقَولِ بِالْجَهْلِ»;
    «نه سكوت دانشمند سودى دارد، و نه سخن گفتن جاهل»(1).

     

    شرح و تفسير

    خداوند از آن ها كه مى دانند و آگاهى دارند پيمان گرفته كه در برابر انحراف ها، كجروى ها، ستم ها، حق كشى ها، و سمپاشى هاى دشمنان سكوت نكنند و با منطق و بيان گرم و مستدل خود، نور هدايت و حق و عدالت را در دل ها بپاشند (و هر كس نسبت به آنچه مى داند، هر قدر كم باشد، دانشمند و مسؤول است) همان طور كه افراد ناآگاه از مسايل نبايد با دخالت نارواى خود مردم را به گمراهى بكشانند. آن «سكوت» و اين «سخن» هر دو بدبختى زا است(2).
    از روايت فوق استفاده مى شود كه نه «سكوت» براى «همه كس» و «همه جا» ارزش محسوب مى شود و نه سخن گفتن براى «همگان» در «هر مكان». بلكه «سخن گفتن» و «دم فرو بستن» از امور نسبى هستند كه نسبت به «افراد» و «زمان ها» و «مكان ها» سنجيده مى شود.
    چه بسا سخن گفتن شخصى از مهم ترين واجبات و سخن گفتن ديگرى از بدترين محرمات باشد! و چه بسا سكوت انسانى در مكانى عبادت و سخن گفتن همان انسان در مكانى ديگر گناه شمرده شود!
    بنابراين مؤمنِ عاقل و هوشيار كسى است كه اوّلا در هر موضوعى كه قصد سخن گفتن دارد اطّلاعات كافى كسب كند و ثانياً موقعيّت شناس باشد; در غير اين صورت سكوت كند(3).
    دو چيز طيره عقل است دم فروبستن *** به وقت گفتن و گفتن به وقت خاموشى!


     
    1. نهج البلاغه، كلمات قصار، شماره 182 و 471.
    2. يكصد و پنجاه درس زندگى، صفحه 40.
    3. مباحث مختلف مربوط به سكوت و سخن، از جمله: سكوت و اصلاح زبان، سكوت در آيات قرآن مجيد، سكوت در روايات اسلامى، خطرات زبان، اصول كلّى براى رفع خطرات زبان و مباحث ديگر را، در كتاب اخلاق در قرآن، جلد اوّل، صفحه 298 به بعد، مطالعه فرماييد.

     
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 01:18:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      زمان، يكى از گواهان روز قيامت!   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «ما مِنْ يَوْم يَمُرُّ عَلَى ابْنِ آدَم اِلاّ قالَ لَهُ ذلِكَ الْيَوْمُ: يَابْنَ آدَمْ! أنَا يَوْمٌ جَديدٌ وَ اَنَا عَلَيْكَ شَهيدٌ، فَقُلْ فِىَّ خَيْراً، وَ اعْمَلْ فِىَّ خيراً، اُشهِدُ لَكَ بِه يَوْمَ الْقيامَةِ; فَاِنَّكَ لَنْ تَرْانى بَعْدَهُ اَبَداً»;
    «هر روزى كه بر انسان مى گذرد، آن «روز» اين سخن را با انسان دارد: اى انسان! من روزِ تازه اى هستم و بر اعمالت شاهد و ناظر، بنابراين در ظرف من سخنان خوب بگو و اعمال خير به جا آور، تا در روز قيامت بر خيرات تو شهادت دهم، امروز كه گذشت مرا هرگز نخواهى ديد!»(1).

     

    شرح و تفسير

    خداوند بر أعمال و گفتار انسان گواهانى قرار داده است:
    1ـ اعضاى بدن انسان يكى از آن شهود است. در قرآن مجيد مى خوانيم: (وَ تُكَلِّمُنا اَيْديهِمْ وَ تَشْهَدُ اَرْجُلُهُمْ); دست ها و پاهاى انسان ها را به سخن در مى آوريم (و بر عليه انسان ها شهادت مى دهند)(2). و در آيه 20 سوره فصلت نيز مى خوانيم: (حَتّى اِذا ما جاءُوها شَهِدَ عَلَيْهِمْ سَمْعُهُمْ وَ اَبْصارُهُمْ وَ جُلُودُهُمْ بِماكانُوا يَعْمَلُونَ); «وقتى به آنان مى رسند گوش ها و چشم ها و پوست هاى تنشان به آنچه مى كردند گواهى مى دهند».
    2ـ شاهد ديگر اعمال انسان، ملائكه و فرشتگانِ مراقبِ او هستند، در آيه شريفه 18 سوره ق در اين مورد مى خوانيم: (ما يَلْفِظُ مِنْ قَوْل اِلاّ لَدَيْهِ رَقيبٌ عَتيدٌ); «انسان هيچ سخنى را بر زبان نمى آورد، مگر اين كه همان دم، فرشته اى مراقب و آماده براى انجام مأموريّت (و ضبط آن) است».
    3ـ شاهد سوم مكان ها هستند، آيه چهارم سوره زلزال ناظر به همين مطلب است. توجه كنيد: (يَوْمَئِذ تُحَدِّثُ اَخْبارَها); «در آن روز زمين تمام خبرهايش را بازگو مى كند». آرى روز قيامت وجب به وجب زمين، كه بر روى آن قدم گذاشته ايم، بر عليه ما انسان ها شهادت مى دهد.
    4ـ زمان هم يكى از شهود يوم القيامة است و روايت فوق شاهدى بر اين مدّعا است، از روايت فوق استفاده مى شود كه هر «روز» يك شاهد مستقل است، بنابراين در هر سال سيصد و شصت و پنج شاهد زمانى و براى عمر متوسّط انسان ها، يعنى پنجاه سال، 1825 شاهد زمانى شهادت خواهند داد! جالب اين كه اين شاهد هر روز به انسان هشدار مى دهد، امّا كو گوش شنوا؟!
    5ـ آخرين شاهد بر اعمال انسان ها پيامبران هر امّتى هستند; در آيه 41 سوره نساء در اين زمينه چينن آمده است: (فَكَيْفَ اِذا جِئْنا مِنْ كُلِّ اُمَّة بِشَهيد وَ جِئْنا بِكَ عَلى هؤُلاءِ شَهيداً); «حال آن ها چگونه است، آن روزى كه از هر امّتى شاهد و گواهى (بر اعمالشان) مى آوريم و تو را نيز بر آنان گواه خواهيم آورد؟!» واى بر كسانى كه تصوّر مى كنند حساب و كتابى در كار نيست، ولى وقتى كه پرده هاى غفلت كنار زده مى شود، گواهان متعدّدى را در مقابل خويش مى بينند كه بر عليه آن ها شهادت مى دهند!
    چگونه اين همه گواه و شاهد و اين همه بى خبرى و غفلت قابل جمع است!؟ اگر يك مأمور مواظب انسانى باشد حواسش را كاملا جمع مى كند. چگونه در مقابل يك مأمور خطاكار اين قدر مواظب هستيم، ولى در مقابل اين همه گواهان الهى، كه هرگز خطا نمى كنند، غافل هستيم؟!


     
    1. بحار الانوار، جلد 74، صفحه 379.
    2. سوره يس، آيه 65.

     
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 12:18:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      زهد و شناخت دنيا   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «اَلزّاهِدُ فىِ الدُّنْيا كُلَّما ازْدادَتْ لَهُ تَجَلِّياً ازْدادَ عَنْهُ تَوَلِّياً»;
    «كسى كه در دنيا زهد را پيشه خود ساخته، هر قدر به ماهيّت دنيا آشناتر گردد از دنيا دورتر مى شود!»(1).

     

    شرح و تفسير

    منشأ غالب مشكلات اخلاقى كه دامنگير انسان مى شود، مشكل شناخت است، و هنگامى كه اين مشكل حل شود و معرفت انسان كامل گردد، مشكلات اخلاقى نيز حل مى شود.
    چرا عدّه اى اين گونه دنياپرست شده اند؟ چون دنياى پر زرق و برق و فريبنده را به درستى نشناخته اند. البتّه روشن است كه ما «اخلاق» را مساوى با «علم و آگاهى» نمى دانيم، به گونه اى كه «غرايز» هيچ دخالتى در آن نداشته باشد، ولى به يقين يكى از سر چشمه هاى اخلاق علم و آگاهى است. بنابراين اگر دنياپرستان باور مى كردند كه دنيا، بى اعتبار، ناپايدار، سريع الزوال، آميخته با انواع و اقسام مشكلات است، هرگز دنياپرست نمى شدند.
    شخصى به ديدار پادشاهى رفت و عرض كرد: دوست دارم يك روز بر مَسند و جايگاه تو تكيه زنم و همه چيز در دست من باشد! پادشاه قبول كرد و آن شخص بر تخت شاهى نشست. شاه دستور داد خنجر تيزى را به تار موى نازكى بستند و بر فراز تخت، بالاى سر آن شخص نصب كردند، وقتى به خنجر نگريست بسيار مضطرب و نارحت و نگران شد. سؤال كرد: اين خنجر چيست؟ گفتند: اين مصائب و مشكلات حكومت است، بايد تحمّل كنى. وى منتظر غروب آفتاب شد، پس از غروب آفتاب از تخت به پايين آمد و نفس راحتى كشيد و گفت: چه خوب شد ما شاه نشديم!
    مرحوم آية الله العظمى بروجردى (رحمه الله) كه از مراجع تقليد منحصر به فرد زمان خود بود، مى فرمود: «اگر طلبه اى درس بخواند و زحمت بكشد، تا به اين مقام (مرجعيّت) برسد، شكّى در حماقت او نيست!».
    خلاصه اين كه زاهد بايد هرچه بيش تر از دنيا فاصله بگيرد. البتّه زهد به معناى ترك دنيا نيست، بلكه به معناى عدم وابستگى و دلبستگى به دنياست; هر چند از دنيا در راه صحيح استفاده كند.


     
    1. بحار الانوار، جلد 74، صفحه 419.

     
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 12:18:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      زاهد كيست؟   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «اَلزّاهِدُ فِى الدُّنْيا مَنْ لَمْ يَغْلِبِ الْحَرامُ صَبْرَهُ وَ لَمْ يَشْغَلِ الْحَلالُ شُكْرَهُ»;
    «زاهد در دنيا كسى است كه حرام بر صبرش چيره نشود، و حلال او را از شكرگزارى غافل نسازد»(1).

     

    شرح و تفسير

    يكى از افتخارات حضرت على (عليه السلام) زهد آن حضرت است، درباره زهد آن حضرت هر چه گفته شود كم است، او الگوى كامل زهد در دنيا بود و زاهدان بايد پيرو او باشند. ولى از آن جا كه كلمه زهد مفهوم پيچيده اى دارد، بسيارى در مورد حقيقت آن به اشتباه مى افتند(2). بدين جهت روايات اسلامى به تبيين حقيقت زهد پرداخته است.
    روايت فوق از جمله رواياتى است كه به تفسير صحيح معناى زهد مى پردازد. طبق اين روايت شخصى زاهد است كه داراى دو ويژگى باشد:
    1ـ در برخورد با حرام صبر و مقاومت داشته باشد و هنگامى كه زمينه انجام كار حرامى آماده شود بتواند خود را حفظ كند، چنين انسانى زاهد است. كسى كه مالِ حرام، شهواتِ غيرمشروع، مقامِ حرام و مانند آن، مقاومتش را در هم مى شكند زاهد نيست; هر چند لباسِ كَرباس بپوشد و در بيابان ها به عبادت بپردازد! امّا كسى كه در مقابل تمام حرام ها مقاومت دارد زاهد است; هرچند از مظاهر دنيا استفاده كند.
    2ـ ويژگى ديگر زاهد حقيقى اين است كه مال حلال او را از خداوند رازق غافل نمى كند و همواره به شكر خداوند مى پردازد. چنين انسانى توجّه دارد كه حتّى همه اموال حلالش براى استفاده خود او نيست، بلكه ديگران هم سهيم هستند. همان گونه كه در اين آيه مى خوانيم: (وَفى اَمْوالِهِمْ حَقٌّ لِلسّائِلِ وَالَْمحْرُومِ)(3); «و در اموال آن ها حقّى براى سائل و محروم بود!».
    تعبير به «حق» در اين آيه دو نكته دارد: نخست اين كه اين اموال امانتى است در دست انسان. و ديگر اين كه فقرا و مستمندان و نيازمندان در اين اموال حقّ دارند، و صاحب مال بايد به شكرانه اين دارايى، به ديگران كمك كند. به هر حال زاهد كسى است كه مال حلال او را از خداوند غافل نكند و همواره شكر نعمت هاى الهى را به جا آورد.
    روايت ديگرى از حضرت على (عليه السلام) در تفسير زهد بدين مضمون وارده شده است: «اَلزُّهْدُ كُلُّهُ فى كَلِمَتَيْنِ مِنَ الْقُرْآنِ، قالَ اللهُ تَعالى: (لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلى مافاتَكُمْ …)(4) فَمَنْ لَمْ يَأْسِ عَلَى الْماضى وَ لَمْ يَفْرَحْ بِالاْتى فَهُوَ الزّاهِدُ; زهد در دو جمله از قرآن مجيد جمع شده است: نخست اين كه بر آنچه از دست مى دهد تأسّف نخورد (يعنى زاهد وابسته و دلبسته به اموال دنيا نيست)، ديگر اين كه مست نعمت نگردد و به آنچه دارد مغرور نشود»(5).
    اين روايت در واقع تكرار مضمون روايت اوّل است، چون كسى كه در غم از دست دادن نعمتى مى نشيند و تأسّف مى خورد، تلاش مى كند كه آنچه را از دست داده به هر قيمتى دوباره به دست آورد و در اين جاست كه مقاومتش در برابر حرام شكسته مى شود. همان گونه كه شخصِ مست، از نعمت خداوند غافل است و شكرگزار نعمت هاى الهى نيست!


     
    1. بحار الانوار، جلد 87، صفحه 37، (به نقل از ميزان الحكمة، باب 1613، حديث 7713).
    2. مثلا بعضى تصوّر مى كنند كه زاهد كسى است كه لباس خشن كرباسى بپوشد، و از مردم كناره گيرى كند، و در بيابان ها و غارها به عبادت بپردازد! بنابراين كسى كه در متن جامعه است، و يا در رأس حكومت قرار گرفته، نمى تواند زاهد باشد!
    3. سوره ذاريات، آيه 19.
    4. سوره حديد، آيه 23.
    5. ميزان الحكمة، باب 1612، حديث 7695، (جلد 4، صفحه 251).
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 12:18:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      ريشه فتنه ها   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «اِنَّما بَدْءُ وُقُوعِ الْفِتَنِ اَهْواءٌ تُتَّبَعُ، وَ اَحْكامٌ تُبْتَدَعُ، يُخالَفُ فيها كِتابُ اللهِ وَ يَتَوَلّى عَلَيْها رِجالٌ رِجالا عَلى غَيْرِ دينِ اللهِ»;
    «همواره آغاز پيدايش فتنه ها پيروى از هوس هاى آلوده و احكام و قوانين ساختگى و جعلى است، احكامى كه با كتاب خدا مخالفت دارد و جمعى برخلاف آيين حق به حمايت از آن برمى خيزند»(1).

     

    شرح و تفسير

    «فتنه» در لغت گاه به معنى امتحان و آزمون، و گاه به معنى مجازات و شكنجه است، همان گونه كه در قرآن مجيد آمده است: (يَوْمَ هُمْ عَلَى النّارِ يُفْتَنُونَ); «روزى كه افراد ستمگر بى ايمان، به آتش جهنّم مجازات و شكنجه مى شوند»(2). ولى منظور از فتنه در اين حديث، حوادث سخت اجتماعى است كه موجب ناراحتى و شكنجه روحى افراد مى شود. البتّه اين كلمه ـ همان گونه كه در بالا آمد ـ به معناى امتحان و آزمايش نيز آمده است، چون امتحان نيز غالباً همراه با سختى هاست.
    حضرت(عليه السلام) در اين خطبه در مورد سرچشمه فتنه هاى اجتماعى چنين مى گويد: شروع فتنه ها از دو چيز است: 1ـ پيروى از هواى نفس. 
    2ـ احكامى كه برخلاف كتاب الله و مطابق هواى نفس ساخته شده است.
    از اين روايت استفاده مى شود كه اختلاف سليقه ها به تنهايى فتنه ساز نيست; چون همانند اختلاف چهره ها امرى اجتناب ناپذير است، حتّى اشتباهات افراد و گروه ها نيز منشأ فتنه نيست; بلكه سرچشمه همه فتنه ها هواى نفس است كه ممكن است به أشكال گوناگون جلوه كند، گاه به نام حقوق بشر، گاهى در لباس آزادى، برخى اوقات به نام حمايت از مظلومان، گاه به نام انجام وظيفه، حتّى گاهى به صورت عبادت!
    آيه شريفه 104 و 103 سوره كهف به همه اين موارد اشاره دارد، مى فرمايد: «بگو اى پيامبر: آيا به شما خبر دهيم كه زيانكارترين (مردم) در كارها، چه كسانى هستند؟ آن ها كه تلاش هايشان در زندگى دنيا گم (و نابود) شده; با اين حال، مى پندارند كارِ نيك انجام مى دهند!» اين چهره، از كريه ترين چهره هاى هواى نفس است.
    يا در روايتى مى خوانيم كه پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) پيش بينى مى كند زمانى را كه «معروف منكر و منكر معروف شود!»(3) و متأسفّانه اكنون مشاهده مى كنيم كه در برخى از امور چنين شده است. به عنوان مثال، كسى را كه مدّتى به امانت و صداقت كار كرده، و به حقّ و حقوق حلال خود قانع بوده انسانى بى عرضه و تنبل، و شخصى كه با خيانت و سرقت و دزدى اموال ديگران، در مدّت زمانى كوتاه صاحب خانه و سرمايه و اتومبيل مى شود را شخصى زرنگ و باهوش و باكفايت مى نامند! ملاحظه مى كنيد چگونه معروف منكر و منكر معروف شده است!؟


     
    1. نهج البلاغه، خطبه 50.
    2. سوره ذاريات، آيه 13.
    3. وسايل الشيعه، جلد 11، ابواب الامر و النهى، باب 1، حديث 12.
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 11:18:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      روزه داران واقعى!   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «صَوْمُ الْجَسَدِ الاِْمْساكُ عَنِ الاَْغْذِيَةِ بِاِرادَة وَ اخْتِيار، خَوْفاً مِنَ الْعِقابِ وَ رَغْبَةً فِى الثَّوابِ وَ الاَْجْرِ. وَ صَوْمُ النَّفْسِ اِمْساكُ الْحَواسِّ الْخَمْسِ عَنْ سائِرِ الْمَآثِمِ وَ خُلُوُّ الْقَلْبِ مِنْ جَميعِ اَسْبابِ الشَّرِّ»;
    «روزه جسم پرهيز از خوردنى ها و آشاميدنى ها (و ساير مفطرات) با ميل و اختيار است، و انگيزه اين روزه دورى كردن از عذاب هاى الهى و دست يافتن به اجر و ثواب پروردگار است. و روزه روح پرهيز حواسّ پنج گانه (نه فقط زبان) از ساير گناهان و خالى كردن قلب و روح از تمام علل و عوامل بدى هاست»(1).

     

    شرح و تفسير

    يكى از نعمت هاى بزرگ خداوند متعال ماه مبارك رمضان است، ماهى كه انواع بركات در آن وجود دارد. بزرگ ترين نعمت خداوند، قرآن مجيد، در اين ماه نازل شده است; نعمتى كه عالى ترين مائده آسمانى است. درهاى رحمت الهى در اين ماه باز، و درهاى جهنّم بسته، و شياطين در غل و زنجير، و هواى نفس در پرتو اين ماه به زنجير كشيده مى شود. هر نعمتى شكرانه اى دارد و شكرانه اين نعمت اين است كه به فلسفه و أسرار اين ماه پى ببريم و به حقيقت روزه دست يابيم.
    روايت بالا حقيقت روزه را بيان مى كند. روزه تنها پرهيز از خوردن و آشاميدن نيست، بلكه روزه آن است كه انسان از تمامى گناهان دورى و اجتناب كند. اگر انسان يك ماه از گناهان دورى كند و اين كار را در طول ماه مبارك رمضان تمرين نمايد، اين مسأله (دورى از گناه) كم كم به «حالت» و سپس به «عادت» و سرانجام به «ملكه» تبديل مى شود و براى سراسر سال مؤثّر و مفيد خواهد بود. بنابراين كسانى كه تنها لب از خوراكى ها و نوشيدنى ها مى بندند و به انواع گناهان حتّى با زبان روزه مبتلا مى شوند حقيقت روزه را درك نكرده اند.
    حضرت على (عليه السلام) در روايت جالب ديگرى حقيقت روزه را بالاتر از اين مسأله عنوان مى كند. در اين روايت مى خوانيم: «صِيامُ الْقَلْبِ عَنِ الْفِكْرِ فىِ الاْثامِ اَفْضَلُ مِنْ صيامِ الْبَطْنِ مِن الطَّعامِ(2); يعنى روزه دار بايد به جايى برسد كه نه تنها از مفطرات روزه خوددارى كند و مرتكب گناهان نشود، بلكه فكر گناه هم نكند!.
    اين كه بعضى از بزگان روزه را به سه قسم تقسيم كرده اند: 1ـ «روزه عوام» 2ـ «روزه خواصّ» 3ـ «روزه خاصّ الخاص»، اشاره به همين روايت است. «روزه عوام» پرهيز از خوردنى ها و آشاميدنى ها و بقيه كارهاى است كه روزه را باطل مى كند. «روزه خواص» علاوه بر آنچه در بالا آمد پرهيز از تمام گناهان و محرّمات را نيز به دنبال دارد. و «روزه خاصّ الخاص» عبارت است از پرهيز از مفطرات روزه و تمامى گناهان و پرهيز از فكر گناه! يعنى در قسم سوم نه تنها شكم و زبان و دست و چشم و پا روزه دار هستند، بلكه قلب و دل انسان نيز روزه دار است و به گناه فكر نمى كند، و اين مقام بس والايى است.
    خداوندا! توفيق عمل به اين روايات را به ما عنايت فرما!


     
    1. ميزان الحكمة، باب 2358، حديث 10651، (جلد 5، صفحه 471).
    2. ميزان الحكمة، باب 2358، حديث 10648، (جلد 5، صفحه 470).
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 09:18:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      روح عبادت   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «كَمْ مِنْ صائِم لَيْسَ لَهُ مِنْ صِيامِه اِلاَّ الْجُوعُ وَ الظَّمَأُ، وَ كَمْ مِنْ قائِم لَيْسَ لَهُ مِنْ قِيامِه اِلاّ السَّهَرُ وَ الْعَناءُ، حَبَّذا نَوْمُ الاَْكْياسِ وَ اِفْطارُهُمْ»;
    «بهره بسيارى از روزه داران تنها تحمّل گرسنگى و تشنگى است، و حظّ بسيارى از شب زنده داران تنها بى خوابى و خستگى است، آفرين بر انسان هاى با معرفت و زرنگ كه خواب و افطار آن ها (در روزه هاى مستحبى) بر عبادت و روزه چنان انسان هايى برترى دارد»(1).

     

    شرح و تفسير

    فيض خداوند بى پايان و لطف حضرتش بى انتهاست. عبادات از فيض خداوند سرچشمه گرفته است، بنابراين بركات عبادت هم نامحدود است. آرى بركات نماز، روزه، تلاوت قرآن، زيارت خانه خدا و معصومان (عليهم السلام) و ديگر عبادات نامحدود است; چون سرچشمه آن نامحدود است. ولى بهره همه عبادت كنندگان از بركات عبادت يكسان نيست، بلكه بهره هر كس متناسب با ظرفيّت، تقوى و ايمان اوست. باران به صورت نامحدود مى بارد، ولى سهم هر زمين و مزرعه اى به اندازه وسعت اوست. بهره هر انسانى نيز بستگى به اندازه ظرفى دارد كه زير باران نهاده است.
    ما به هنگام عبادت به سراغ چشمه جوشان رحمت الهى مى رويم، كه نامحدود و بى انتهاست، ولى هر كس به اندازه ظرفى كه به همراه دارد مى تواند از آن چشمه برداشت كند.
    باغ پر ميوه آراسته شده به گل هاى فراوانى را تصوّر كنيد كه افراد مختلفى وارد آن مى شوند، اگر چوپانى وارد آن شود فقط به علف هاى هرز آن توجّه دارد كه گوسفندانش از آن تغذيه كنند! شخص ديگرى مى آيد و از ميوه هاى آن باغ استفاده مى كند! يك فيلسوف به هنگام ورود به اين باغ قدرت نمايى پروردگار را ملاحظه مى كند، او با خود مى گويد: زيبنده ستايش آن آفريدگارى است كه چنين دلاويز نقش زند به آب و گِل، خواجه از آب و گِل اين گُل هاى لطيف و ميوه هاى شيرين و منظره هاى عجيب را آفريده است! آرى هر كس به اندازه ظرفيّت خويش بهره بردارى مى كند، در حالى كه باغ براى همه يكسان است.
    با توجّه به اين مقدّمه به شرح و تفسير روايت باز مى گرديم. حضرت على (عليه السلام) در روايت فوق به همين مطلب اشاره دارد و حظّ و بهره برخى از مسلمانان را از نماز و روزه تنها تشنگى و گرسنگى و بى خوابى بيان مى كند، امّا در مقابل برخى ديگر هستند كه تمام گناهانشان را در ماه رمضان مى شويند. يك نفر از ماه رمضان درس استقامت مى گيرد و شيطان و هوى و هوس را در بند مى كند. و يك نفر به مقام تقوى مى رسد. و برخى نيز حقيقتاً به ميهمانى خداوند نائل مى شوند و از غذاهاى معنوى كه بر اين سفره گسترده و پر بركت نهاده شده، بهره مى گيرند.
    سؤال: چه كنيم تا از چشمه هاى جوشان فيض الهى بيش تر بهره مند گرديم؟
    پاسخ: بايد سطح معرفت و شناخت خويش را بالا ببريم و آمادگى ها را بيش تر كنيم. به همين جهت ماه شعبان را ماه خودسازى و ماه رمضان را ماه بهره بردارى معرّفى كرده اند; چرا كه انسان قبل از ورود به ميهمانى بايد خود را آماده كند و لباس هاى نظيف خويش را بپوشد، نه به هنگام ميهمانى! ما هم بايد در ماه شعبان خود را آماده حضور در اين ميهمانى بزرگ نماييم و از گناهان خود استغفار كنيم، چشم و گوش و زبان خويش را كنترل نموده، تا قلب ما مركز نور خداوند و آيات قرآن گردد و از بركات ماه مبارك رمضان بهره مند گرديم.


     
    1. نهج البلاغه، كلمات قصار، جمله 145; روايت مذكور به صورت خلاصه تر از پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) نيز نقل شده است، آن حضرت فرمودند: «ربّ صائم حظّه من صيامه الجوع و العطش و رب قائم حظّه من قيامه السهر» ميزان الحكمة، باب 2356، حديث 10639.
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 09:18:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      راهوارترين مركب، و بهترين زاد و توشه   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «جَعَلَ الصَّبْرَ مَطِيَّةَ نَجاتِه وَ التَّقوى عُدَّةَ وَفاتِه»;
    «خدا رحمت كند كسى را كه استقامت و صبر را مركب راهوار نجات خويش قرار دهد، و تقوى را زاد و توشه مرگش سازد»(1).

     

    شرح و تفسير

    حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) انسان ها را در دنيا، به مسافرانى كه عازم سفر دور دستى هستند تشبيه كرده است. هر مسافرى به سه چيز نيازمند است: 1ـ وسيله نقليّه مناسب. 2ـ زاد و توشه كافى. 3ـ جادّه اى امن و امان از خطرات. اگر اين وسايل براى مسافر مهيّا باشد به راحتى به سرمنزل مقصود مى رسد.
    ما انسان ها مسافرانى هستيم كه به سوى سراى جاويدان در حركت هستيم و مانند همه مسافران نيازمند وسيله نقليّه مناسب، زاد و توشه كافى و جادّه اى امن و امان هستيم.
    امام (عليه السلام) در حديث فوق به اين موضوع اشاره مى كند و «صبر» را مركب مناسبى براى اين سفر طولانى و پرخطر معرّفى مى نمايد; زيرا اگر انسان بر مركب صبر سوار نشود، در همان گردنه هاى اوّل و دوم مى ماند. دنيايى که به تعبیر خود حضرت «ناملایمات آن را در برگرفته و بلایا و سختی ها آن را احاطه کرده است» (2)، بدون صبر و استقامت طی نمی شود. بنابراین مناسب ترین مرکب برای این سفر صبر است.
    حضرت سپس «تقوى» را زاد و توشه اين سفر معرّفى مى كند، تقوى و احساس مسؤوليّت انگيزه حركت است، انسان بى تقوى و بى مسؤوليّت انگيزه حركت ندارد، همان گونه كه جامعه بى تقوى انگيزه حركت ندارد. جامعه جهانى امروز هم از بى تقوايى رنج مى برد.
    مردم اگر بخواهند آسايش زندگى دنيايى آن ها هم تأمين شود بايد پرهيزكار باشند، تا چه رسد به وصول به بهشت و قرب پروردگار. رعايت تقوى در همه شاخه هايش، كه بسيار گسترده است، نه تنها ضامن رسيدن كاروانيان قرب الى الله به سرمنزل مقصود است، بلكه طالبان دنيا هم مى توانند با اين زاد و توشه، به هدف خود برسند.


     
    1. نهج البلاغه، خطبه 76.
    2. نهج البلاغه، خطبه 226.
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 08:18:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      راه نفوذ شيطان!   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «يا كميل! وَ هُوَ قَوْلُ اللهِ عَزَّ و جَلَّ (اِنّ عِبادى لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ)(1)وَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ (اِنَّما سُلْطانُهُ عَلَى الَّذينَ يَتَوَلَّونَهُ وَ الَّذينَهُمْ بِه مُشْرِكُونَ)(2)»;

     «اى كميل! اين كلام خداوند است كه مى فرمايد: «اى ابليس! تو هرگز سلطه اى بر بندگان من نخواهى يافت» و كلام (ديگر) خداوند كه مى فرمايد: «تسلّط او (ابليس) تنها بر كسانى است كه او را به سرپرستى خود برگزيده اند، و آن ها كه نسبت به خدا شرك مىورزند»(3).

     

    شرح و تفسير

    حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) در اين روايت به دو آيه اشاره مى كند: نخست، آيه اى كه تسلّط شيطان بر بندگان خاصّ خدا را نفى مى كند. و ديگر، آيه اى كه سلطه شيطان را نسبت به دو گروه اثبات مى كند: كسانى كه طوق بندگى و ولايت شيطان را بر گردن آويخته اند و تحت ولايت او هستند، و كسانى كه شيطان را شريك خداوند قرار مى دهند، گاه ولايت خداوند را مى پذيرند و گاه پذيراى ولايت شيطانند. طبق منطق قرآن، شيطان بر اين دو گروه سلطه دارد.
    مردم تصوّرات نادرستى از شيطان دارند. خيال مى كنند ممكن است بدون اختيار اسير شيطان شوند، در حالى كه اين تصوّر باطل است. تا به شيطان گذرنامه ندهند اين موجود پليدِ رانده شده از درگاه رحمت الهى، نمى تواند وارد كشور روح و جان انسان شود. آرى، تا انسان چراغ سبزى به شيطان نشان ندهد و گذرنامه اش را امضاء نكند، او قدرت نفوذ در انسان نخواهد داشت.
    سؤال: چه چيزهاى زمينه نفوذ شيطان را فراهم مى سازد و به منزله چراغ سبز محسوب مى گردد؟
    پاسخ: امور مختلفى زمينه ساز نفوذ شيطان است، از جمله:
    1ـ دوستان ناباب يكى از زمينه هاى مهمّ تسلّط شيطان است.
    2ـ شركت در مجالس گناه عامل ديگرى براى نفوذ شيطان است.
    3ـ فيلم هاى فاسد و مفسد، كتاب هاى گمراه كننده، صحنه هاى تحريك آميز، برنامه هاى ناسالم راديوها، تلويزيون ها، ماهواره ها، اينترنت ها و مانند آن، زمينه تسلّط شيطان را فراهم مى سازد.
    4ـ خلوت با زن بيگانه و نامحرم نيز از زمينه هاى نفوذ شيطان است. بدين جهت حتّى نماز و عبادت در چنين محلّ خلوتى صحيح نيست! … و مانند اين ها.
    بايد سعى كنيم با از بين بردن زمينه هاى نفوذ شيطان، خويش را از وسوسه هاى او حفظ كنيم و خود را از محدوده ولايت او خارج سازيم و جزء آن دسته از بندگانى شويم كه شيطان سلطه اى بر آن ها ندارد.
    بار الها! ما را از بندگان مخلص و نفوذناپذير در برابر وسوسه هاى شياطين قرار ده.


     
    1. سوره حجر، آيه 42 و سوره اسراء، آيه 65.
    2. سوره نحل، آيه 100.
    3. بحارالانوار، جلد 74، صفحه 272.
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 08:08:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      راه سلامت و عافيت   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «اَلْعافيَةُ عَشَرَةُ اَجْزاء تِسْعَةٌ مِنْها فِى الصَّمْتِ اِلاّ بِذِكْرِ اللهِ وَ واحِدٌ فى تَرْكِ مُجالَسَةِ السُّفَهاءِ»;
    «عافيت ده جزء دارد، كه نُه جزء آن در سكوت است، مگر اين كه ذكر خدا باشد (كه منافاتى با عافيت ندارد) و يك جزء آن ترك همنشينى با سفيهان است»(1).

     

    شرح و تفسير

    اگر سؤال شود راه از بين بردن گناه و نافرمانى اشخاص، خانواده ها، كشورها، و خلاصه همه مردم جهان چيست؟
    در پاسخ مى گوييم: دو عامل مهمّ براى رسيدن به اين هدف والا لازم است:
    نخست اين كه زمينه هاى ذهنى، روحى و اخلاقى پرورش يابد و حالت تقوى، كه سدّى در برابر هجوم شهوات است، در انسان به وجود آيد. اين حالت هرچه قوى تر باشد مصونيّت انسان بيش تر خواهد بود.
    ديگر اين كه زمينه هاى خارجى گناه از بين برود، نه آن كه به بهانه آزادى هر روز مقدّمات و زمينه هاى بيش ترى براى گناه فراهم گردد! 
    مخصوصاً جوانانى كه در معرض گناه و طغيان شهوات هستند بايد به اين دو عامل توجّه ويژه اى داشته باشند; در مجالس گناه شركت نكنند، داستان هاى هوس انگيز و رمان هاى عشقى مطالعه نكنند، با دوستان ناباب، كه آن ها را تشويق به گناه مى نمايند، معاشرت ننمايند و از ساير مقدّمات و زمينه هاى گناه نيز اجتناب كنند.
    اگر در معارف و احكام اسلامى دقّت كنيم، دستوراتى در هر دو زمينه خواهيم يافت. خداوند متعال نه تنها اجازه گناه نمى دهد و گناهكار را مجازات مى كند، بلكه اگر كسى آن گناه را به طور علنى انجام دهد مجازات مضاعف دارد! نه تنها قمار را حرام مى نمايد، بلكه خريد و فروش و نگهدارى آلات قمار را نيز تحريم مى كند. نه تنها خوردن شراب و هر نوع مايع مست كننده اى را ممنوع مى كند، بلكه باغبان انگور شراب، كارخانه سازنده شراب، وسيله نقليّه اى كه شراب و انگور را حمل و نقل مى كند، انباردار شراب، فروشنده شراب، خريدار شراب، ساقى شراب را نيز مورد لعن و نفرين قرار مى دهد!(2).
    از اين مقدّمه كوتاه پاسخ مغالطه اى كه بعضى مطرح مى كنند روشن مى شود. مثل اين كه مى گويند: «زن ها بايد آزاد باشند هر كس مايل بود حجاب را رعايت كند و هر كس مايل نبود مراعات نكند! مردم در انجام يا ترك بقيّه واجبات و محرّمات هم آزاد باشند، هر كس هر چه را خواست انتخاب كند!».
    بطلان اين سخن بسيار روشن است. همه عقلاء مى گويند مردم را نبايد لب پرتگاه برد و آزاد گذاشت، همه عقلاء لب پرتگاه نرده مى كشند، همه عقلاء لب پنجره ها نرده مى كشند و با استدلال فوق جان خود و فرزندانشان را به خطر نمى اندازند.
    امام على (عليه السلام) در روايت فوق، عافيت معنوى، يعنى سلامت از گناه، را داراى اجزاء دهگانه مى داند كه نُه جزء آن در سكوت است; مگر اين كه انسان مشغول ذكر خدا باشد. چون قسمت عمده گناهان با زبان انجام مى شود، لهذا نُه جزء عافيت در سكوت است. سى گناه كبيره با زبان انجام مى شود و لهذا بايد سعى كنيم كمتر سخن بگوييم، وقتى كمتر حرف بزنيم كمتر خطا مى كنيم. بنابراين سكوت بسيار با اهميّت است، به گونه اى كه مى توان افراد را از زبانشان شناخت.
    جزء دهم عافيت، كه يكى از زمينه هاى گناه است، ترك مجالس گناه مى باشد; يعنى حضور در مجلس گناه حرام است هر چند ديگران گناه كنند و شما مرتكب گناه نشويد، بلكه فقط ناظر گناه آنان باشيد.
    اشخاص، خانواده ها، كشورها و خلاصه تمام مردم جهان با عمل به اين گونه روايات مى توانند خويش را در مقابل گناه و معصيت بيمه نمايند.


     
    1. بحار الانوار، جلد 74، صفحه 237.
    2. خداوند ده گروه از كسانى كه در تهيّه و نگهدارى و پخش و مصرف مشروبات الكلى فعاليّت مى كنند را لعنت كرده است. اين روايات را در وسايل الشيعه، جلد 12، ابواب ما يكتسب به، باب 55، حديث 3 و 4 و 5 مطالعه فرماييد.

     
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 07:08:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      راه بازگشت   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «وَ لَو فَكَّروُا فى عَظيم الْقُدْرَةِ، وَ جَسيم النِّعْمَةِ، لَرَجَعُوا اِلَى الطَّريقِ، وَ خافُوا عَذابَ الْحَريقِ، وَ لكِنِ الْقُلُوبُ عَليلَةٌ، وَ الْبَصائِرُ مَدْخُولَةٌ»;
    «اگر در عظمت نعمت پروردگار مى انديشيدند، به راه راست بازمى گشتند، و از آتش سوزان مى ترسيدند; امّا دل ها بيمار و چشم ها معيوب است!»(1)

     

    شرح و تفسير

    مردم عالَم سه گروهند:
    1ـ كسانى كه در صراط مستقيم الهى هستند، نه طريق افراط را مى پيمايند و نه راه تفريط.
    2ـ گروهى كه بيراهه مى روند، اين ها يا «مغضوب عليهم» هستند و يا جزء «ضالّين» مى باشند.
    3ـ عدّه اى كه گاه در راه مستقيم حركت مى كنند و گاه بيراهه مى روند.
    حضرت امير المؤمنين (عليه السلام) در روايت بالا راه بازگشت تمام كسانى كه از صراط مستقيم منحرف شده اند را چنين بيان مى كند: بازگشت به صراط مستقيم تنها در سايه تفكّر و انديشه حاصل مى شود. به هر صدا و شعارى نبايد چشم و گوش بسته پاسخ گفت; زيرا اين كار سبب خروج از راه مستقيم مى شود.
    سؤال: انديشه در چه مسائلى انسان را به صراط مستقيم بازمى گرداند؟
    پاسخ: جواب اين سؤال در خود روايت آمده است; حضرت مى فرمايد در دو چيز فكر كنيد:
    1ـ «فى عَظيم الْقُدْرَةِ» در قدرت عظيم و بى انتهاى پروردگار عالم انديشه كنيد و آن را باور نماييد. بدانيد كه همه چيز به دست پر قدرت اوست; عزّت و ذلّت، سعادت و شقاوت، پيروزى و شكست، ارتقاء و سقوط و خلاصه همه چيز به دست با كفايت اوست و در حقيقت ما در برابر اراده او از خود اراده اى نداريم.
    2ـ «جَسيم النِّعْمَةِ» در نعمت هاى فراوان و بى انتهاى الهى نيز فكر كنيد! چگونه بيراهه رفته ايم؟ در حالى كه از بدو تولّد و حتّى قبل از آن، تا پايان زندگى غرق در نعمت هاى او هستيم; نعمت هاى فراوانى كه حتّى قدرت شمردن آن ها را نداريم!(2).
    اگر منحرفين از راه مستقيم در اين دو مطلب انديشه و تفكّر كنند به راه راست باز مى گردند، ولى چون قلب هاى عليل و چشم هاى نابينا دارند نمى توانند با چشم نابينا نعمت هاى الهى را ببينند و با قلب عليل قدرت پروردگار را درك كنند، بدين جهت به راه مستقيم برنمى گردنند. چنين انسان هايى ابتدا بايد ابزار شناخت خويش را اصلاح كنند. سپس با قلب و فكرى سالم در قدرت بى انتهاى پروردگار انديشه و تفكّر كنند. و با چشمى بينا و سالم نعمت هاى فراوان و غير قابل شمارش خداوند مهربان را ببينند، تا به راه راست باز گردنند.


     
    1. نهج البلاغه، خطبه 185.
    2. خداوند متعال در آيه 34 سوره ابراهيم و آيه 18 سوره نحل به اين مطلب اشاره كرده است; در دو آيه مذكور چنين مى خوانيم: (وَ اِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللهِ لا تُحْصُوها); «و اگر نعمت هاى خدا را بشماريد، هرگز نمى توانيد آن ها را إحصا (شماره) كنيد».

     
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 06:08:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      رابطه تقوى با زبان!   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «وَ لْيَخْزُنِ الرَّجُلُ لِسانَهُ فَاِنَّ هذَا الِّلسانَ جَمُوحٌ بِصاحِبِه. وَ اللهِ ما اَرى عَبْداً يَتَّقى تَقْوى تَنْفَعُهُ حَتّى يَخْزُنَ لِسانَهُ»;
    «انسان بايد زبانش را حفظ كند، زيرا اين زبان سركش صاحبش را به هلاكت مى اندازد. به خدا سوگند، باور نمى كنم بنده اى كه زبانش را حفظ نكند، تقوايى سودمند به دست آورد»(1).

     

    شرح و تفسير

    سخن در مورد زبان فراوان است، ولى آنچه موضوع بحث اين روايت است رابطه كنترل زبان و تقوى است. ارتباط اين دو به قدرى تنگانگ است كه بدون كنترل زبان تقوى امكان پذير نيست! ديانت اشخاص، ارزش وجودى آن ها، رشد فكرى و تعالى روحى انسان ها و خلاصه انسانيّت فرزندان آدم به وسيله زبان سنجيده مى شود.
    آرى زبان معيار سنجش هاست، بدين جهت اوّلين گام تهذيب در اخلاق، حفظ و كنترل و پاك سازى زبان است.
    زبان موجودى خطرناك و در عين حال بسيار مهمّ است و اصولا خطر آن به خاطر اهميّت آن است. خطر زبان از آن جهت است كه هميشه در دسترس انسان است و گناهانى كه به وسيله آن انجام مى شود، به آسانى صورت مى گيرد و چون به آن عادت كرده ايم متأسّفانه قُبح و زشتى گناهان زبان از بين رفته است.
    علاوه بر اين دو مطلب ـ كه خطر زبان را روشن مى سازد ـ خطرناك تر اين كه گناهانى كه به وسيله زبان صورت مى پذيرد، غالباً از حقوق النّاس است: غيبت، تهمت، شايعه پراكنى، شوخى هاى نامشروع، إشاعه فحشاء، دروغ، إيذاء مؤمن، فحّاشى، قذف و مانند آن، كه با زبان انجام مى شود، همه از گناهانى است كه حقّ النّاس را به دنبال دارد.
    با توضيح بالا روشن شد چرا بدون كنترل زبان تقوى حاصل نمى شود. بنابراين گام اوّل در مسير سعادت اين است كه با دقّت مواظب سخنان و گفتار خويش باشيم.


     
    1. نهج البلاغه، خطبه 176.

     
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 06:08:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      رابطه شخصيّت و تقوى   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «مَنْ اَحَبَّ الْمَكارِمَ اجْتَنَبَ الَْمحارِمَ»;
    «كسى كه مى خواهد با شخصيّت شود بايد از گناه پرهيز كند»(1).

     

    شرح و تفسير

    تعبيرات زيادى در روايات ديده مى شود كه آبرو و عظمت و عزّت در دنيا را نيز براى انسان هاى با تقوى مى داند. خداوند متعال مى فرمايد: (لِلّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسوُلِه وَ لِلْمُؤْمِنينَ); «عزّت فقط از آنِ خداوند و پيامبرش و مؤمنين به آن ها است»(2).
    از سوى ديگر در برخى از روايات آمده است كه فلان گناه آبروى انسان را مى برد و از شخصيّت وى مى كاهد. از مجموع اين مطالب استفاده مى شود كه رابطه اى بين تقوى و ارزش انسان در دنيا وجود دارد.
    روايت فوق پيرامون همين مطلب سخن مى گويد، و حتّى يافتن شخصيّت مناسب اجتماعى را در سايه دورى از گناه و اطاعت پروردگار عالم مى داند. يعنى ثواب و عقاب تنها جزا و پاداش نيكوكار و گناهكار نيست، بلكه گناه و طاعت آثارى در همين دنيا دارد. و به تعبير ديگر دين فقط براى جهان آخرت نيست، بلكه براى دنيا هم مفيد است. مثلا شخصى كه دروغ مى گويد، نهايتاً چند بار موفّق به پرده پوشى مى گردد، ولى بالاخره رسوا مى شود و پس از رسوايى ناشى از گناه، مردم ديگر به او اعتماد نمى كنند. بنابراين تقوى درختى است كه ثمرات آن در دنيا و آخرت قابل استفاده است.
    ضمناً فراموش نكنيم كه نهال تقوى همه روزه احتياج به آبيارى و مراقبت دارد و گرنه پژمرده مى گردد، روز و شب بايد توبه و استغفار كرد. انسان هنگامى كه از خانه بيرون مى رود بايد خود را به خدا بسپارد و همواره مراقب اعضاى خويشتن باشد.


     
    1. بحار الانوار، جلد 74، صفحه 419.
    2. سوره منافقين، آيه 8.

     
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 05:08:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      ديده و دل   ...

     

    قال على (عليه السلام):
    «اَلْعَيْنُ رائِدُ الْقَلْبِ»;
    «چشم پيشقراول و ديده بان قلب است»(1).

     

    شرح و تفسير

    اين حديث كوتاه و پر معنى، ممكن است اشاره به جهات مثبت يا منفى چشم باشد.
    مثلا، ممكن است شخصى ـ نعوذ بالله ـ چشم چران باشد و اين بيمارى از چشم به قلب او منتقل شود و بدين وسيله قلب او در تسخير شيطان قرار گيرد. يك نگاه ممكن است سر چشمه از هم پاشيدگى خانواده ها، اختلافات، و حتّى ضرب و قتل شود!
    در روايتى پيرامون خطر اين گناه بزرگ مى خوانيم: «اَوّلُ نَظْرَة لَكَ وَ الثّانِيَةُ عَلَيْكَ وَ لا لَكَ وَ الثّالِثَةُ فيها الْهَلاكُ; در نگاه اوّل (كه غير اختيارى است) چيزى بر تو نيست و نگاه دوم كه اختيارى است به ضرر توست، نه به نفع تو، و نگاه سوم (كه در حقيقت إصرار بر گناه است) باعث هلاكت توست؟»(2).
    و ممكن است كه اشاره به جهات مثبت چشم باشد، مثل اين كه يك نگاه ممكن است انسان را از كفر به سوى ايمان و از شك به سوى يقين هدايت نمايد. تفكّر در خلقت و آفرينش زمين و آسمان، كه در قرآن مجيد نسبت به آن سفارش شده، از راه ديدن اين مناظر حاصل مى گردد.
    به هر حال روايت فوق به جنبه هاى مثبت و منفى آثار چشم و تأثير مهمّ آن بر قلب انسان و سعادت و شقاوت آدمى اشاره دارد.
    پيام روايت اين است كه انسان بايد چشمِ بازى داشته باشد و از آنچه مى بيند در جهت شناخت خويشتن و جهان پيرامون خويش بهره ببرد، سپس آنچه را دريافته است به ديگران منتقل كند.


     
    1. ميزان الحكمة، باب 3879، حديث 19939، (جلد 10، صفحه 70).
    2. وسايل الشيعه، جلد 14، ابواب مقدمات النكاح، باب 104، حديث 8; روايات ديگرى نيز در مورد نگاه در اين باب وجود دارد.
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 05:08:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      دور افتادگان از رحمت خدا   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «مَنْ وَجَدَ ماءً وَ تُراباً ثُمَّ افْتَقَرَ، فَاَبْعَدَهُ اللهُ»;
    «كسى كه آب و زمين در اختيار داشته باشد و با اين حال فقير و نيازمند گردد، از رحمت خدا به دور باد!»(1)

     

    شرح و تفسير

    از احاديث اسلامى اين حقيقت به خوبى استفاده مى شود كه مسلمانان جهان بايد از تمام منابع مختلف; دامدارى، كشاورزى، منابع و معادن زير زمينى، حرفه و صنعت و تجارت، براى مبارزه با فقر استفاده كنند، حتّى اگر ملّتى تنها يكى از اين سرمايه ها را در اختيار داشته باشد، بايد به وسيله آن، خلأاقتصادى كشور خود را پر كند، تا چه رسد به اين كه همه آن ها را در اختيار داشته باشد. و اگر چنين نكند ملّتى نفرين شده و دور از رحمت خدا و روح اسلام خواهد بود. نياز به ديگران در هر صورت از نظر اسلام زشت و نكوهيده است(2).
    براى اين كه بدانيم تا چه اندازه در كشور اسلامى ما ايران به اين روايت عمل شده، به ذكر يك خبر قناعت مى كنيم و قضاوت را بر عهده شما خواننده عزيز مى گذاريم:
    در گزارش سازمان ملل متّحد درباره ايران آمده بود:
    «ايران امسال بيش از هفت ميليون تُن گندم نياز خواهد داشت!».
    به گفته بعضى از آگاهان، ايران در حالى به بزرگ ترين وارد كننده گندم در جهان تبديل شده است كه داراى شش ميليون هكتار زمين زراعى قابل كشت است!(3).
    به يقين همه كسانى كه قدرت دارند بايد به پا خيزند و اين لكّه نياز را از دامان اين كشور بزرگ اسلامى بشويند.


     
    1. بحار الانوار، جلد 100، صفحه 65.
    2. يكصد و پنجاه درس زندگى، صفحه 29.
    3. خبرنامه سياسى، فرهنگى جامعه مدرّسين حوزه علميّه قم، شماره 712، صفحه 58.

     
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 03:08:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      دو چيز مايه هلاكت مردم است!   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «اَهْلَكَ النّاسَ اثْنانِ: خَوْفُ الْفَقْرِ وَ طَلَبُ الْفَخْرِ»;
    «دو چيز مردم را به هلاكت افكنده است: وحشت و ترس از فقر، و تمنّاى افتخارات موهوم»(1).

     

    شرح و تفسير

    اگر درباره علل افزايش تجاوزها، سرقت ها، رشوه خوارى ها، دزدى ها، كم فروشى ها در أشكال مختلف، و همچنين تلاش هاى بى رويه آزمندانه و چپاولگرانه جمع كثيرى از مردم دقّت كنيم، مى بينيم كه دو عامل فوق اثر عميقى در پيدايش غالب اين رويدادها دارد.
    عدّه اى با داشتن همه چيز، فقط به خاطر ترس از فقر (دقّت كنيد ترس از فقر، نه فقر واقعى!) و يا به قول خودشان براى «تأمين آينده»! دست به هر كار خلافى مى زنند. و جمعى نيز آرامش زندگى و روح خود را فداى چشم هم چشمى ها و جلب افتخارات موهوم مى كنند، در حالى كه اگر اين دو صفت زشت را رها كنند، زندگى راحت و آسوده اى خواهند داشت(2).
    تعبير به «اهلك الناس; مردم را هلاك كرده … » ممكن است اشاره به هلاكت معنوى و دورى از خدا و گرفتار شدن در چنگال گناهان بوده باشد، و نيز ممكن است اشاره به هلاكت ظاهرى و جسمانى و به اصطلاح «فيزيكى» باشد; چرا كه خوف فقر و آرزوى افتخارات موهوم و برترى جويى ها، انسان را وادار به كارهاى خطرناكى مى كند كه گاه جان خود را نيز بر سر آن مى نهد.
    اضافه بر اين «خوف فقر» و «طلب فخر» دو عامل ويران گر اعصاب است كه پيوسته اعصاب انسان را در هم مى كوبد و آرامش را از او سلب مى كند و مانند «خوره» او را از درون مى خورد و به مرگ زودرس گرفتار مى سازد. جمع ميان دو تفسير نيز دور از حقيقت نيست.


     
    1. تحف العقول مترجم، صفحه 239، سخنان كوتاه اميرالمؤمنين (عليه السلام)، شماره 95.
    2. يكصد و پنجاه درس زندگى، صفحه 94.

     
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 02:08:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      دنيا و آخرت   ...

     

    قال على (عليه السلام):
    «ما بَعُدَ كائِنٌ وَ ما قَرُبَ بائِنٌ»;
    «آنچه خواهد آمد دور نيست و آنچه جدا شدنى است نزديك نمى باشد»(1).

      

    شرح و تفسير

    اين حديث در واقع اشاره به دنيا و آخرت دارد; «آخرت» «كائن» است، يعنى خواهد آمد; بنابراين آنچه خواهد آمد بعيد و دور از دسترس نمى باشد. امّا «دنيا» به هر حال جدا مى شود و «بائن» است و آنچه جدا شدنى است نزديك نيست. خلاصه دنيايى كه ظاهراً نزديك است، دور است و جدا شدنى! امّا آخرتى كه ظاهراً دور است، نزديك است و جاودانه!
    تعبيراتى كه در مورد دنيا و آخرت در آيات قرآن و روايات معصومان (عليهم السلام) آمده، فراوان است و علّت اصرار زياد روى اين مسأله، غفلتى است كه متأسّفانه بر ما انسان ها عارض مى گردد.
    متأسّفانه منطق برخى از مردم، همانند منطق عمر بن سعد ـ لعنة الله عليه ـ است، آن ها مى گويند: «دنيا نقد است و آخرت نسيه، نقد را نبايد به خاطر نسيه رها كرد!»(2).
    دنيا نقد و آخرت نسيه است و انسان عاقل نقد را به نسيه نمى فروشد!» (منهاج الدموع، صفحه 291).
    در حالى كه نه دنيا نقد است و نه آخرت نسيه; بالاترين مقام ها و موقعيّت ها با يك چشم بر هم زدن از بين مى رود. اين چه نقد بى ارزش و ناپايدارى است!
    در روايت است كه «وقتى اهل آخرت به دنيا نگاه مى كنند، تمام عمر دنيا در نظر آن ها به اندازه لحظه دوشيدن شير از يك شتر بيش تر طول نمى كشد». امّا آخرت جاويدان است و ما بايد اين حقيقت را قبول كنيم و بدان ايمان بياوريم و آثار ايمان به آن در اعمال و گفتار و اعتقادات ما ظاهر و آشكار گردد. همان گونه كه اگر چراغى در خانه اى روشن شود، نور از تمام منافذ آن خانه به بيرون پرتوافشانى مى كند.


     
    1. بحار الانوار، جلد 74، صفحه 419.
    2. هنگامى كه «ابن زياد» از «عمر بن سعد» خواست كه به جنگ امام حسين (عليه السلام) برود، عمر مهلت خواست كه يك شب در اين مورد فكر كند، او در آن شب اشعارى در مورد حيرت و سرگردانى خود گفت، كه يك بيت آن چنين است:
    «الا انما الدنيا لخير معجل *** و ما عاقل باع الوجود بدين

     
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 01:08:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      درهاى نيكوكارى   ...

      

    قال على (عليه السلام):
    «ثَلاثٌ مِنْ اَبْوابِ الْبِرِّ: سَخاءُ النَّفْسِ، وَ طيبُ الْكَلامِ، وَ الصَّبْرُ عَلَى الاَْذى»;
    «سه چيز از درهاى نيكوكارى محسوب مى شود: سخاوت نفس، خوش زبانى و صبر در مقابل ناملايمات»(1).

     

    شرح و تفسير

    بِرّ، به معنى نيكوكارى، مفهوم بسيار گسترده اى دارد و تمام نيكوكارى ها را شامل مى شود; نيكوكارى هاى معنوى، مادّى، فردى، اجتماعى، اخلاقى، اقتصادى، سياسى، اجتماعى و مانند آن. اين كه خداوند متعال در آيه شريفه 44 سوره بقره مى فرمايد: (أتَأمُرُونَ النّاسَ بِالْبِرِّ و تَنْسَوْنَ اَنْفُسَكُمْ); «آيا مردم را به نيكى دعوت مى كنيد، امّا خودتان را فراموش مى نماييد؟!» معناى وسيعى دارد.
    يكى از لغويّين مى گويد: «بِرّ» از «بَرّ» به معنى بيابان گرفته شده است و از آن جا كه بيابان وسيع و گسترده است، بدين جهت عرب به هر كارى كه زندگى انسان را وسيع كند و گسترش دهد «بَرّ» مى گويد. «بَرّ» يكى از صفات خداوند متعال است: (اِنَّهُ هُوَ الْبَرُّ الرَّحيمُ)(2).
    به هر حال حضرت على (عليه السلام) سه كار را به عنوان در ورودى ابواب برّ معرّفى كرده است:

    اوّل: سخاوت نفس
    منظور از سخاوت نفس اين است كه اين فضيلت اخلاقى به گونه اى در قلب انسان ريشه دار شود كه قلباً از سخاوت خوشحال شود. چون گاهى انسان سخاوت را بر خويشتن تحميل مى كند، براى درك ثواب بخشش مى كند، ولى با اكراه; امّا گاهى به هنگام سخاوت قلبش شاد مى گردد و وجودش آرام مى شود، چنين سخاوتى در درون جان انسان نفوذ كرده و بسيار عالى است.
    ما نبايد فراموش كنيم كه خداوند حوايج بسيارى از بندگانش را به وسيله ما انجام مى دهد و تصوّر نكنيم كه هر چه داريم مخصوص خود ماست; بلكه گاه ما تنها واسطه هستيم. و خوشا به حال بندگانى كه واسطه بين خداوند و نيازمندان هستند. خداوند متعال اين مطلب را به صورت زيبايى در آيه هفتم سوره حديد چنين بيان كرده است:
    (آمِنُوا بِاللهِ وَ رَسُولِه وَ اَنْفِقُوا مِمّا جَعَلَكُمْ مُسْتَخْلَفينَ فيهِ); «به خدا و رسولش ايمان بياوريد و از آنچه شما را جانشين و نماينده (خود) در آن قرار داده انفاق كنيد».
    شرح مسأله انفاق در زندگى ائمّه اطهار (عليهم السلام) كتاب جداگانه اى مى طلبد، برخى از ائمّه (عليهم السلام) در طول عمر بابركتشان چندين بار تمام اموال خود را با فقرا تقسيم كردند(3) و داستان سوره دهر نمونه بارز اين ادّعا است(4).

    دوم: خوشی زبانی
    سخن نرم و اخلاق خوش سرمايه اى است كه تمام نمى شود. سرمايه مالى انسان محدود و توقّع و نياز نيازمندان نامحدود است، و روشن است كه محدود پاسخ گوى نامحدود نيست. امّا خداوند حكيم سرمايه نامحدودى به نام زبان خوش به انسان داده تا در مقابل توقّع نامحدود نيازمندان پاسخگو باشد. بايد با آنان با زبان خوش و به دور از خشونت و تندى برخورد كرد. اگر نمى توان از نظر مادّى كمك كرد بايد به نرمى و ملاطفت جواب آن ها را گفت. كارى كه ادب مى كند ده ها استدلال نمى كند. طيب كلام، مخصوصاً در زمان ما، كه ما را متّهم به خشونت مى كنند، جاذبه عجيبى دارد.

    سوّم: تحمّل ناملايمات
    دنيا محلّ مشكلات و سختى ها و ناملايمات است; مصيبت، خشكسالى، قحطى، زلزله، سيل، بيمارى هاى مختلف و مانند آن، همگى ناملايمات اين دنياست. بچّه هاى همسايه ايجاد مزاحمت مى كنند، در نانوايى نوبت را مراعات نمى كنند، در رانندگى برخوردهايى به وجود مى آيد و ناملايمات ديگرى كه همه روزه با آن روبرو هستيم، بايد همه اين ها را تحمّل كرد و با زبان خوش تذكّر داد، تا بتوان به دروازه هاى نيكوكارى رسيد.


     
    1. بحار الانوار، جلد 68، صفحه 89.
    2. سوره طور، آيه 28.
    3. مرحوم حاج شيخ عبّاس قمى در منتهى الآمال، جلد اوّل، صفحه 417، به نقل از امام صادق (عليه السلام)مى گويد: «امام حسن (عليه السلام) سه مرتبه تمام دارايى خويش را با فقرا تقسيم كرد، نصف آن را براى خود برداشت و نصف ديگر را به فقرا داد!».
    4. مشروح اين داستان را به نقل از منابع اهل سنّت در كتاب «آيات ولايت در قرآن» آورده ايم.
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 12:08:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      حقيقت روزه!   ...

     

    قال على (عليه السلام):
    «اَلصّيامُ اجْتِنابُ الَْمحارِمِ، كَما يَمْتَنِعُ الرَّجُلُ مِنَ الطَّعامِ وَ الشَّرابِ»;
    «روزه پرهيز از گناهان است، همان گونه كه خوددارى كردن از خوردن و آشاميدن مى باشد»(1).

     

    شرح و تفسير

    همان طور كه انسان داراى روح و جسم است، تمام عباداتى كه انجام مى دهد نيز داراى جسم و روح است; جسم عبادت همان ظاهر آن است كه همه كس آن را درك مى كند و روح عبادت، فلسفه وجودى آن و مصالحى كه در درون آن نهفته، مى باشد.
    به عنوان مثال نماز جماعت جسمى دارد و روحى; بسيارى هستند كه جسم و شكل ظاهرى اين عبادت بزرگ را خوب انجام مى دهند، مانند نمازهاى جماعت ميليونى مكّه و مدينه در ايّام برگزارى مراسم پرشكوه حجّ، امّا متأسّفانه روح نماز حاكم نيست. روح نماز جلوگيرى از فساد و فحشا است; ولى در شهرهاى عربستان، گذشته از مكّه و مدينه، فساد غوغا مى كند. روح نماز جماعت وحدت و يكدلى است، امّا متأسّفانه اين همه مسلمان يكپارچه و متّحد نيستند!
    حضرت اميرمؤمنان (عليه السلام) در جمله 252 از كلمات قصار نهج البلاغه، فلسفه بيست حكم از احكام اسلامى، را در ضمن جملاتى كوتاه و پرمعنى، بيان مى كند; مثلا در مورد حجّ مى فرمايد: «فَرَضَ اللهُ … الْحَجَّ تَقْرِبَةً لِلدّينِ; خداوند حجّ را واجب كرد تا وسيله اى براى نزديكى مسلمين به يكديگر باشد». در ايّام حجّ هر چند ميليون ها مسلمان در كنار يكديگر قرار مى گيرند و جسم آن ها در قرب يكديگر است، امّا روح و قلب آن ها با هم فاصله زيادى دارد، بدين جهت در اين كنگره عظيم مشكلى از مشكلات جهان اسلام حل نمى گردد، گويا مسلمين هيچ مشكل عمده اى ندارند!
    روزه نيز جسمى دارد و روحى; جسم روزه خوددارى از خوردن و آشاميدن و ساير چيزهايى است كه روزه را باطل مى كند، امّا روح روزه علاوه بر خوددارى از مفطرات روزه، پرهيز از تمام گناهان است! تا جايى كه به تعبير قرآن مجيد صائم به قلّه پرافتخار تقواى الهى برسد(2). و روشن است كه جسم بى روح مجسّمه اى بيش نيست!
    با توجّه به همين مسأله، روزه را بر سه قسم كرده اند:
    1ـ روزه كسانى كه فقط از مفطرات پرهيز مى كنند، امّا چشم و گوش و ساير اعضاء بدن آن ها روزه نيست!
    2ـ روزه كسانى كه علاوه بر پرهيز از مفطرات، از گناهان نيز اجتناب مى نمايند.
    3ـ روزه كسانى كه كعبه دل را از همه چيز جز خدا پاك نموده و جز عشق خدا را در آن راه نمى دهند.


     
    1. ميزان الحكمه، باب 2359، حديث 10952، (جلد 5، صفحه 471).
    2. همان گونه كه در آيه 183 سوره بقره به اين مطلب اشاره شده است.

     
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 12:08:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      حقّ تقوى   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «مافاتَ الْيَوْمَ مِنَ الرِّزْقِ رُجِىَ غَداً زيا دَتُهُ، وَ ما فاتَ اَمْسِ مِنَ الْعُمُرِ لَمْ يُرْجَ الْيَوْمَ رَجْعَتُهُ. اَلرَّجاءُ مَعَ الْجائى وَ الْيَأْسُ مَعَ الْماضى، فَـ(اتَّقُوا اللهَ حَقَّ تُقاتِه وَ لاتَمُوتُنَّ اِلاّ وَ اَنْتُمْ مُسْلِمُونَ)»(1);
    «آنچه امروز از بهره دنيا كم شده ممكن است فردا اضافه گردد، ولى آنچه ديروز از عمر گذشته، امروز اميد بازگشتن آن نيست. اميد به آينده است و نوميدى از گذشته! پس آن گونه كه شايسته است از خدا بترسيد و نميريد مگر اين كه مسلمان باشيد»(2).

     

    شرح و تفسير

    حضرت در روايت فوق ابتدا يكى از ضعف هاى اجتماعى را مطرح مى كند، و آن اين كه: مردم نسبت به از دست دادن امكانات مادّى، كه قابل جبران است، حسّاس هستند و بر آن افسوس مى خورند، امّا در مورد هدر رفتن سرمايه عمرشان، كه قابل جبران نيست، حسّاسيّتى ندارند. در حالى كه به مقتضى عقل، انسان نسبت به آنچه گذشته و قابل بازگشت نيست بايد افسوس بخورد و درسى از گذشته بگيرد و قدر باقى مانده عمرش را بداند و زاد و توشه اى مهيّا سازد.
    حضرت سپس به آيه 102 سوره آل عمران استدلال مى كند و به مردم سفارش مى نمايد كه «حقّ تقوى» را مراعات نموده، سعى كنند عاقبت به خير شوند و با اسلام بميرند.
    سؤال: امام (عليه السلام) مى فرمايد: حق تقوى را به جا آوريد، حق تقوى چيست؟
    پاسخ: در اين مورد بين مفسّران قرآن اختلاف است، ولى آنچه مسلّم است اين كه حقّ تقوى يك مرتبه عالى از تقوى است. در حديثى از امام صادق (عليه السلام) حق تقوى چنين بيان شده است:
    «اَنْ يُطاعَ فَلا يُعْصى وَ يُذْكَرَ فَلا يُنْسى وَ يُشْكَرَ فَلا يُكْفَرْ; حق تقوى و پرهيزكارى اين است كه پيوسته اطاعت فرمان خداوند كنى و هيچ گاه معصيت ننمايى، همواره به ياد او باشى و او را فراموش نكنى، و در برابر نعمت هاى او شكرگزار باشى و كفران نعمت ننمايى»(3).
    سه نكته به عنوان «حق تقوى» در روايت امام صادق (عليه السلام) بيان شده است، كه مهم تر از همه مسأله ذكر و ياد خدا است. ذكر خدا سرچشمه بسيارى از فضايل اخلاقى و موجب تربيت نفوس است. بدون شك به ياد خدا بودن ارتباطى تنگاتنگ با اطاعت خدا دارد، بلكه تمام مباحث تقوى پيوندى با معرفة الله دارد و هر قدر معرفة الله بالاتر رود و انسان بيش تر به ياد خدا باشد، تقواى او بيش تر مى شود.
    بنابراين تقوى ميوه درخت معرفة الله است، اگر من واقعاً معتقد باشم كه خداوند از رگ گردن به من نزديك تر است و همه جا حاضر و ناظر اعمال من مى باشد و به تفكّرات و تخيّلات و ذهنيّات من آگاه است، مرتكب گناه و خطا نخواهم شد. اگر معتقد باشيم عزّت و ذلّت به دست اوست، هرگز عزّت و ذلّت خود را در دست ديگران نمى دانيم.


     
    1. سوره آل عمران، آيه 102.
    2. نهج البلاغه، خطبه 114.
    3. مجمع البيان، جلد اوّل، صفحه 482.
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 12:08:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...



      خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

     
     
    این وبلاگ بمنظور معرفی شاخه ای از ابعاد وجودی امام حسن مجتبی (ع) به فعالیت مشغول شده است.