حُسنِ حَسَن
 
  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

   
اسفند 1394
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << < جاری> >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29            



این وبلاگ بمنظور معرفی شاخه ای از ابعاد وجودی امام حسن مجتبی (ع) به فعالیت مشغول شده است.




آمار

  • امروز: 165
  • دیروز: 231
  • 7 روز قبل: 9060
  • 1 ماه قبل: 13753
  • کل بازدیدها: 2397243





  • رتبه







    کاربران آنلاین



      ياد خدا   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «يا كُمَيْلُ! سَمِّ كُلَّ يَوْم بِاسْمِ اللهِ، وَ قُلْ لا حَوْلَ وَ لاقُوَّةَ اِلاّ بِاللهِ، وَ تَوَكَّلْ عَلَى اللهِ، وَ اذْكُرْنا وَ سَمِّ بِاَسْمائِنا وَصَلِّ عَلَيْنا، وَ اَدِرْ بِذلِكَ عَلى نَفْسِكَ وَ ما تَحُوطُهُ عِنايَتُكَ، وَ تُكَفُّ شَرَّ ذلِكَ الْيَوْمِ اِنْ شاءَ اللهِ»;
    «اى كميل! هر روز را با ياد خدا آغاز كن و ذكر «لا حَوْلَ وَ لاقُوَّةَ اِلاّ بِاللهِ» را هر روز فراموش نكن، و توكّل بر خدا بكن (هر روز «تَوَكَّلت عَلَى الله» بگو) و همه روز يادى از ما كن (و صلوات بر ما بفرست). سپس به خودت و خانه ات و خانواده ات فوت كن. (با انجام اين اعمال) به فضل خداوند از شرّ آن روز ايمن خواهى بود»(1).

     

    شرح و تفسير

    انتخاب اين جمله هاى چهارگانه و گذاردن آن ها در كنار هم، همان گونه كه بارها گفته ايم، بى جهت و تصادفى نيست. بلكه به خاطر رابطه اى است كه با يكديگر دارند.
    امّا «بسم الله الرحمن الرحيم» به خاطر اين كه هر كارى در فرهنگ اسلامى بايد با ياد و نام خداوند شروع گردد و هر كار باارزشى بدون آن آغاز شود به سرانجام نمى رسد(2).
    و امّا تكرار «لا حَوْلَ وَ لاقُوَّةَ اِلاّ بِاللهِ» در هر روز بدين جهت است كه باور كنيم تمام قوّت ها و قدرت ها از اوست، و حايل و مانع بين ما و ناملايمات نيز آن قادر مطلق مى باشد. ما بدون اتّكا بر او نه توان انجام كارى را داريم و نه نيروى دفع موانع.
    و امّا واگذارى همه امور به خداوندِ عالمِ بر سرّ و آشكار و توكّل بر آن قدرت مطلق، بدين جهت است كه با تمام وجود به درگاهش عرض كنيم: «خدايا! ما از خود چيزى نداريم و بدون تكيه بر لطف تو و توكّل بر قدرت و علم تو، قادر بر هيچ كارى نيستيم. هر چه هست از ناحيه تو و به دست توست».
    و بالاخره در پايان با جمله اى كوتاه، به چهارده معصوم (عليهم السلام) متوسّل شويم. مثل اين كه گفته شود: «اَللّهُمَّ صَلّ عَلى مُحَمَّد وَ آلِه وَ اَميرِ الْمُؤْمِنينَ وَ الاَْئِمَّةِ الْمَعْصُومينَ».
    انسان با انجام اين اعمال چهارگانه و اعتقاد به مضامين آن، هر روزه از شرّ آن در امان خواهد بود، از هر شرّى; هم شرّ نفس خويشتن و هم شرّ شياطين جنّ و انس و هم آفات و بلاها و حوادث گوناگون و خلاصه از هر نوع شرّى در امان خواهد بود.

     

    تخلّق به صفات الله
    مسأله مهمّ در اذكار الله تخّلق به ذكرهاست; يعنى ذكر نبايد صرفاً لقلقه زبان باشد، بلكه بايد در روح و جان انسان نفوذ كند و اثر بگذارد و انسان را به رنگ خودش درآورد. يك قطعه آهن سياه سرد وقتى كه در درون آتش نهاده مى شود به رنگ آتش درمى آيد و متخلّق به خُلق آتش مى گردد. بنابراين، ما هم كه اين ذكرها را تكرار مى كنيم بايد همراه با تكرار آن، تدريجاً پلى از زبانمان به قلبمان بزنيم و مضامين آن را باور كنيم.
    پايان


     
    1. بحار الانوار، جلد 74، صفحه 412.
    2. شرح اين مطلب در حديث اوّل گذشت.

    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



    [شنبه 1394-12-29] [ 06:57:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      هميشه به ضعف ها بينديشيم   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «يا كُمَيْلُ! اِنَّ ذُنُوبَكَ اكْثَرُ مِنْ حَسَناتِكَ، وَ غَفْلَتَكَ اَكْثَرُ مِنْ ذِكْرِكَ، وَ نِعَمَ اللهِ عَلَيْكَ اَكْثَرُ مِنْ عَمَلِكَ»;
    «اى كميل! خطاهايت، از كارهاى خوبت بيش تر، و غفلتت از حضور قلبت فزون تر، و نعمت هاى پروردگار از قدرت شكرگزارى تو بيش تر است.(1)».

     

    شرح و تفسير

    در تفسير جملات سه گانه فوق بايد به اين نكات توجّه كرد:
    1ـ اين كه نعمت هاى پروردگار فزون تر از قدرت شكرگزارى انسان هاست مطلبى واضح و بديهى است. به عنوان مثال، اگر نعمت بسيار ارزشمندِ چشم از انسان گرفته شود، چه مصيبت بزرگى رخ مى دهد! اگر انسان بخواهد تا آخر عمر تنها شكر همين يك نعمت را بجا آورد، آيا قادر خواهد بود؟ چشمه جوشانى كه در چشم انسان ها وجود دارد و دائماً سطح چشم را مرطوب نگه مى دارد، و اگر نباشد پلك ها چشم را آزار خواهند داد و در مدّت زمان كوتاهى بينايى انسان را از بين خواهند برد، و چاه فاضلابى كه اضافه آب چشم را جذب مى كند و اگر نباشد انسان دائماً گريان و صورتش خيس خواهد بود! آيا اين ها نعمت هاى بزرگ الهى نيستند؟ اگر يكى از اين ها نبود (چشمه جوشان، يا چاه فاضلاب) چه مى شد؟ گاهى از اوقات نعمت هايى داريم كه در طول زندگى متوجّه آن نمى شويم! حقيقتاً كه نعمت هاى پروردگار فزون تر از قدرت شكرگزارى ما انسان هاست.
    2ـ امّا جمله دوم: «وَ غَفْلَتَكَ اَكْثَرُ مِنْ ذِكْرِكَ»، با يك محاسبه ساده آن را هم تصديق خواهيم كرد. در طول شبانه روز چقدر به ياد خدا هستيم؟ تمام نمازهاى شبانه روزى ما چقدر طول مى كشد؟ در مدّتى كه مشغول خواندن نماز هستيم، چقدر به ياد خدا هستيم؟ اگر به ياد خدا باشيم، همه گمشده ها را در نماز نمى يابيم! كيست كه دائماً متوجّه خدا باشد؟ آيا در حال خواب و كار به ياد خدا هستيم؟ بله، اولياء الله در حال خواب هم به ياد خدا هستند، ولى آن ها انگشت شمار هستند. نتيجه اين كه مدّت زمان غفلت از ياد خدا، بيش تر از زمان حضور قلب است.
    3ـ امّا جمله سوم: «اِنَّ ذُنُوبَكَ اكْثَرُ مِنْ حَسَناتِكَ»، نيز با قدرى تفكّر روشن مى شود. متأسّفانه بسيارى از گناهان را گناه نمى شمريم! دروغ ها، تهمت ها غيبت ها، ناشكرى ها، شايعه سازى ها، نقل شايعات، تمسخر ديگران و مانند آن. يا برخى كارها شايسته شخصيّت انسان نيست، ولى انجام مى دهيم! مثل پرگويى، نماز بى حضور قلب، نمازى كه شك بين 3 و 4 و 5 مى كنيم، اتلاف وقت و مانند آن. و گاهى حسناتى را انجام مى دهيم كه به ظاهر حسنه است، ولى هنگامى كه در آن دقيق مى شويم مى بينيم كه عبادت نيست. بنابراين گناهان ما از حسنات ما بيش تر است.
    سؤال: هدف حضرت اميرمؤمنان (عليه السلام) از اين جملات سه گانه چيست؟
    پاسخ: هدف حضرت اين است كه مبادا ما خود را از خداوند طلبكار بدانيم، بلكه بايد همواره خويش را بدهكار پروردگار حساب كنيم و به فكر جبران باشيم. يكى از رموز تكامل همين است كه خود را ناقص بدانيم. آن كس كه خود را كامل مى داند، اوّل بدبختى و توقّف اوست.


     
    1. بحار الانوار، جلد 74، صفحه 415.

    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 06:56:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      همه چيز در پرتو انديشه!   ...

     

    قال على (عليه السلام):
    «اَلا لا خَيْرَ فى عِلْم لَيْسَ فيهِ تَفَهُّمٌ، اَلا لاخَيْرَ فى قِرائَة لَيْسَ فيها تَدَبُّرٌ، اَلا لاخَيْرَ فى عِبادَة لا فِقْهَ فيها»;
    «آگاه باشيد! علمى كه در آن فهم نباشد فايده اى ندارد. بدانيد! قرائت قرآن اگر همراه با تدبّر و انديشه (در معانى آن) نباشد بى فايده است. آگاه باشيد! عبادتى كه در آن تفكّر و انديشه نباشد خيرى ندارد»(1).

     

    شرح و تفسير

    سؤال: در جمله اوّل مى خوانيم: «علمى كه در آن فهم نباشد خيرى ندارد» مگر مى شود علم و دانشى بدون تفهّم حاصل گردد؟
    پاسخ: بله، بسيار است علم و دانش هايى كه حاصل آن تنها ذخيره كردن مشتى دانستنى ها و قواعد يا فورمول هاى خشك است كه صاحب آن، در آن تفكّر نمى كند و به نتيجه آن نمى انديشد. دانشمندى كه توانست هسته اتم را بشكافد و اين نيروى عظيم را آزاد كند، براى چه هدفى اين كار را كرد؟ آيا هدفش نابودى همه موجودات زنده و از بين بردن تمام آثار حيات و زندگى در شهر «ناكازاكى» و «هيروشيماى» ژاپن بود، كه هنوز هم بعد از ده ها سال متأسّفانه آثار شوم آن موجود است!؟
    يا منظورش توليد نيروگاه هاى برق بود، تا به وسيله آن جهان را روشن كند و چرخ هاى كارخانجات را به گردش درآورد و استفاده هاى مثبت فراوان ديگر از آن بشود؟
    متأسّفانه بسيارى از دانشمندان مادّى در علوم و دانش هاى خويش تفهّم ندارند، بدين جهت دنيا تبديل به ظلمتكده اى مى گردد. دنيايى كه دانشمندان آن هدفى جز لذّات مادّى ندارند و براى آن ها تفاوتى نمى كند كه با اختراعات و اكتشافات آن ها كارخانجات داروسازى فعّال شود يا كارخانجات بمب سازى، بلكه هر كدام درآمد بيش ترى عايد آن ها كند و دلارهاى فزون ترى به جيب آن ها سرازير نمايد، همان را ترجيح مى دهند! چنين دنيايى حقيقتاً ظلمتكده و چنان دانشى در حقيقت زيانبار است!
    در جمله دوم مى خوانيم: «آگاه باشيد تلاوت قرآن اگر توأم با انديشه نباشد سودى ندارد» آرى، بسيارند كسانى كه قرآن تلاوت مى كنند، ولى مورد لعن قرآن هستند(2)! زيرا به دستورات اين نسخه شفابخش آسمانى عمل نمى كنند; آن ها هنگامى كه آيات مربوط به غيبت را مى خوانند، در حالى كه خود غيبت مى كنند مورد لعن اين آيات قرار مى گيرند! هنگامى كه آيات مربوط به ربا را قرائت مى كنند، در حالى كه آلوده به اين گناه بزرگ و كثيف هستند، مورد لعن آيات ربا واقع مى شوند! و همچنين در ساير آياتى كه به آن عمل نمى كنند.
    «تدبّر» از ريشه «دَبْر» (بر وزن ابر) گرفته شده و به معناى عاقبت انديشى است، تلاوت كننده قرآن هنگام تلاوت آيات شريفه بايد به عاقبت كسانى كه آيات تلاوت شده در مورد آن ها سخن مى گويد بينديشد كه قرائت يك آيه همراه با تدبّر از يك ختم قرآن بى تدبّر ارزشمندتر است!
    در جمله سوم مى فرمايد: «عبادت بدون تفكّر هم فايده اى ندارد». آيا هنگامى كه در مقابل پروردگار مى ايستيم و آيات بلند و پرمحتواى سوره حمد را مى خوانيم، در معانى آن آيات تفكّر مى كنيم؟ وقتى به (اِيّاكَ نَعْبُدُ وَ اِيّاكَ نَسْتَعينُ)مى رسيم، نگاهى به قلب خويش كنيم و ببينيم آيا حقيقتاً فقط خدا را مى پرستيم و فقط از او كمك مى گيريم؟ يا هواى پرستى، مال پرستى، مقام پرستى در كُنج دل ما جايى براى پرستش خدا نگذارده است!؟ هنگامى كه به تشهّد مى رسيم و به يگانگى خداوند شهادت مى دهيم، سرى به قلب خويش بزنيم و ملاحظه كنيم كه آيا هيچ بتى در خانه قلب ما وجود ندارد، يا اين خانه خدا به اشغال انواع بت ها در آمده است؟ آرى بايد عبادت همراه با تفكّر باشد، چرا كه يك عبادت همراه با تفكّر مى تواند سرنوشت ما را متحوّل و دگرگون نمايد.


     
    1. اصول كافى، كتاب فضل العلم، باب صفة العلماء، حديث سوم.
    2. ميزان الحكمة، باب 2311، حديث 16250، (جلد 8، صفحه 90).
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 06:56:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      همه چيز حساب و كتاب دارد!   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «جَعَلَ اللهُ لِكُلِّ عَمَل ثَواباً وَ لِكُلِّ شَىْء حِساباً»;
    «خداوند حكيم براى هر عمل نيكى ثواب و براى هر چيزى حساب قرار داده است»(1).

     

    شرح و تفسير

    مسأله «محاسبه» رستاخيز يكى از ضروريّات دين ماست. بدين جهت يكى از نام هاى فراوان روز قيامت(2)، «روز حساب رسى» مى باشد.
    جمله تركيبات بدن انسان است! تمام اين ها طبق حساب معيّنى است كه اگر كم يا زياد شود انسان بيمار مى شود. بنابراين بيمارى بر اثر بر هم ريختن حساب است. نه تنها تركيبات شيميايى بدن انسان حساب و كتاب دارد، بلكه حركات فيزيكى بدن نيز حساب دارد; يعنى مثلا مشخّص است كه ضربان يك قلب سالم در هر سنّ و سالى به هنگام خواب چقدر و در هنگام بيدارى چقدر، به هنگام راه رفتن چقدر و به هنگام دويدن چه مقدار!
    ضربان نبض آن قدر روى حساب و كتاب است كه دكترهاى قديم از طريق آن، انواع بيمارى ها را تشخيص مى دادند. از اين مهم تر، طبيبى مى گفت: «مى توانم تمام بيمارى ها را از نگاه به چشم بيمار متوجّه شوم، چشم آينه تمام بيمارى هاى انسان است!». اين ها همه نشانه حساب دقيق در سراسر عالم آفرينش است. اگر اين را باور كنيم، يقين پيدا مى كنيم كه در شريعت نيز، همانند طبيعت، حساب خاصّى حاكم است.
    حضرت على (عليه السلام) در حديث فوق به همين مطلب اشاره دارد: «هر عمل خيرى ثواب و هر كار بدى حساب دارد». بايد بدانيم كه تمام حوادث بزرگ و كوچك معلول علّت هايى است; هر چند به بسيارى از آن ها پى نمى بريم و انسان موفّق كسى است كه علّت هر حادثه اى را بيابد و از آن عبرت بگيرد.
    مرحوم علاّمه مجلسى در بحارالانوار نقل مى كند كه: «به حضرت على (عليه السلام) خبر دادند مار يكى از ياران شما را گزيده و بسيار ناراحت است و بى تابى مى كند.
    حضرت فرمود: او را به خانه اش ببريد، به اين زودى خوب نمى شود، او دارد كيفر يك عمل بد خود را پس مى دهد!
    دو ماه طول كشيد تا اين فرد خوب شد، پس از بهبودى خدمت امام رسيد و از حضرتش توضيح خواست.
    حضرت فرمود: تو نزد فلان حاكم ظالم بودى، قنبر وارد شد، تو به احترام قنبر تمام قامت برخواستى، آن حاكم پرسيد: چرا جلوى اين مرد بلند شدى؟ تو در جواب گفتى: آيا شما قنبر را نمى شناسيد؟! او كسى است كه ملائكه آسمان پر و بال خويش را بر سر راهش پهن مى كنند تا او از روى آن عبور كند! حاكم عصبانى شد و قنبر را كتك زد. به خاطر آن تعريف نابجاى تو، كه باعث آزار قنبر شد، مار تو را گزيد!»(3).
    اگر حساب ها اين قدر دقيق است، پس بايد بيش تر مواظب اعمال خويش باشيم و در سلب توفيق ها، از بين رفتن نشاط عبادت ها، گرفتارى ها، مشكلات و امور ديگر، طبق اين قانون به دنبال علّت آن باشيم.
     


     
    1. غرر الحكم، حديث شماره 4779.
    2. در تفسير پيام قرآن، جلد 5، صفحه 49 به بعد، هفتاد نام براى روز قيامت ذكر شده است.
    3. بحار الانوار، جلد 26، صفحه 237.
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 06:56:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      هم طراز شهيدان   ...

     

     

     


    حضرت على (عليه السلام) فرمود:
    «مَا الُْمجاهِدُ الشَّهيدُ فى سَبيلِ اللهِ بِاَعْظَمَ اَجْراً مِمَّنْ قَدَرَ فَعَفَّ»;
    «آن كس كه در راه خدا جهاد كند و شربت شهادت بنوشد، بلند مقام تر از آن كس نيست كه توانايى بر گناه داشته باشد و دامن خود را آلوده نكند!»(1).

     

    شرح و تفسير

    بزرگ ترين جهاد از نظر منطق اسلام، جهاد با هوس هاى سركش، مخصوصاً در محيط هاى آلوده است. حتّى جهاد با دشمن آن گاه نتيجه بخش خواهد بود كه با اخلاص و اتّحاد و نيّت پاك و به دور از خودخواهى و أغراض شخصى صورت گيرد و اين ها جز با پرورش اخلاقى كافى و جهاد با نفس ممكن نيست.
    به همين دليل حضرت على (عليه السلام)مى فرمايد: «آن ها كه در ميدانِ جهادِ با هوا و هوس پيروز مى گردند و در محيط هاى آلوده دامان خود را پاك نگه مى دارند، كمتر از مجاهدان شهيد در راه خدا نيستند!» بلكه در ادامه اين حديث در نهج البلاغه مى خوانيم كه اين گونه افراد در رديف فرشتگان آسمانى هستند!(2).
    سرّ اين اهميّت فوق العاده، و تأكيدهاى فراوان رهبران دينى بر مبارزه با هواى نفس، تا آن جا كه آن را «جهاد اكبر» ناميده اند، اين است كه منشأ بسيارى از گناهان يا تمام گناهان هواهاى نفسانى و هوس هاى شيطانى است و از آن جا كه خطر اين دشمن انسانيّت زياد و محدوده عملياتى اش گسترده و از نظر زمان و مكان محدوديتى ندارد، لذا مبارزه با آن ارزش ويژه اى محسوب مى شود و جهادگر با آن هم رديف شهيدان مى گردد و خوشا به حال هر دو گروه!.


     
    1. نهج البلاغه، كلمات قصار، شماره 474.
    2. يكصد و پنجاه درس زندگى، صفحه 43.

     
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 06:55:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      هدف نهايى بعثت   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «فَبَعَثَ اللهُ تَعالى مُحَمَّداً (صلى الله عليه وآله) بِالْحقِّ، لِيُخْرِجَ عِبادَهُ مِنْ عِبادَةِ الاَْوْثانِ اِلى عِبادَتِه، وَ مِنْ طاعَةِ الشَّيْطانِ اِلى طاعَتِه»;
    «خداوند متعال محمّد (صلى الله عليه وآله) را به حق مبعوث ساخت، تا بندگانش را از پرستش بت ها خارج و به عبادت خود دعوت كند، و آن ها را از زير بار طاعت شيطان آزاد ساخته به اطاعت خود سوق دهد»(1).

     

    شرح و تفسير

    آيات و روايت متعدّدى وجود دارد كه در آن ها اهداف مهمّى براى بعثت پيامبران الهى مطرح شده است(2). روايت فوق به دو هدف از اهداف مهمّ بعثت مى پردازد، كه در آيات قرآن نيز به آن اشاره شده است:
    1ـ رها ساختن مردم از پرستش بت ها و هدايت آن ها به پرستش خداوند يگانه.
    2ـ رها ساختن مردم از پيروى شيطان و فراخواندن آنان به پيروى از خداوند رحمان.
    در مورد هدف اوّل بايد توجّه داشت كه «اوثان»، كه مفرد آن «وثن» است و به معنى «بت» مى باشد، معناى وسيعى دارد; بنابراين هر چند با ظهور پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) و زحمات فراوان آن حضرت، بت پرستى به ظاهر برچيده شد، ولى با توجّه به اين كه در فرهنگ اسلامى هر چيزى كه انسان را از خدا دور سازد و به خود جذب كند بت مى باشد، در عصر و زمان ما انواع ديگرى از بت پرستى وجود دارد! كه بايد مردم را از آن رها ساخت و به سوى پرستش خداى يكتا دعوت كرد.
    در روايتى از پيامبر گرامى اسلام (صلى الله عليه وآله) مى خوانيم:
    «يَأْتى عَلَى النّاسِ زَمانٌ بُطُونُهُمْ آلِهَتُهُمْ، وَ نِساؤُهُمْ قِبْلَتُهُمْ، وَ دَنا نيرُهُمْ دينُهُمْ، وَ شَرَفُهُمْ مَتاعُهُمْ، وَ لايَبْقى مِنَ الاْيمانِ اِلاّ اِسْمُهُ; زمانى بر مردم خواهد آمد كه شكم هايشان معبود آن ها، و زنانشان قبله گاه آن ها، و سرمايه شان دين آن هاست، و شرفشان را در معرض فروش قرار مى دهند و از ايمان جز نام آن باقى نمى ماند …». (مردم كه از اين سخن، پس از برچيده شدن بساط بت پرستى در عصر رسول الله (صلى الله عليه وآله) بسيار متعجّب شده بودند پرسيدند:) يا رَسُولَ الله! اَيَعْبُدُونَ الاَْصْنامَ; آيا امكان دارد كه مسلمانان دوباره به بت پرستى روى آورند؟ قالَ: «نَعَمْ، كُلُّ دِرْهَم عِنْدَهُمْ صَنَمٌ»; حضرت فرمودند: «بله (البتّه نه به شكل بت پرستان قبل از اسلام، بلكه) هر درهمى بتى براى آن ها محسوب مى شود (و آن ها را از ياد خدا غافل مى سازد!)(3).
    در روايت ديگرى نيز مى خوانيم: «هنگامى كه اوّلين درهم و دينار را ساختند، شيطان بسيار خوشحال شد و آن ها را بر چشمش نهاد و سپس آن ها را بوسيد و گفت: شما نور چشمان من هستيد! اگر از اين پس انسان ها بت پرستى نكنند، امّا شما را بپرستند، من غمى نخواهم داشت!»(4).
    آنچه گفته شد يك نوع بت پرستى است كه در عصر ما رواج دارد و بت پرستى أشكال ديگرى هم دارد كه تعريف كامل آن در جمله زير آمده است: «كُلُّما شَغَلَكَ عَنِ اللهِ فَهُوَ صَنَمُكَ; هر چيزى كه تو را از ياد خدا باز دارد آن بت توست».
    اگر بعضى از دل ها را بشكافيم بت خانه بزرگى خواهد بود! دلى كعبه پروردگار است كه جز خدا در آن دل نباشد و اگر غير خدا را هم بخواهد، در راستاى رضايت خداوند باشد.
    امّا در مورد هدف دوم نيز بايد توجّه داشت كه شيطان مفهوم وسيعى دارد; زيرا شيطان به معناى يك موجود طغيانگر در برابر خداوند است، بنابراين پيروى از هر موجودى كه در برابر خداوند طغيانگرى مى كند پيروى از شيطان است. حتّى گوش فرادادن به هر سخنى اطاعت از صاحب آن سخن شمرده مى شود; اگر آن سخن براى رضاى خدا باشد، عبادت الهى محسوب مى شود و اگر در راه خلاف باشد، عبادت شيطان است(5).


     
    1. نهج البلاغه، خطبه 147.
    2. مشروح اين آيات را در پيام قرآن، جلد 7، صفحه 13 به بعد، مطالعه فرماييد.
    3. بحار الانوار، جلد 22، صفحه 453.
    4. بحار الانوار، جلد 70، صفحه 137.
    5. ميزان الحكمة، باب 2496، حديث 11352، (جلد 6، صفحه 19).

     
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 06:55:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      نقش انتظار فرج در زندگى ما   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام): 
    «اَلْمُنْتَظِرُ لاَِمْرِنا كَالْمُتَشَحِطِّ بِدَمِه فى سَبيلِ اللهِ»;
    «كسى كه در انتظار ظهور ما باشد مانند كسى است كه در ميدان جهاد به خون آغشته است»(1).

     

    شرح و تفسير

    دو تفسير براى اين روايت مى توان ذكر كرد; كه منافاتى با يكديگر ندارد.
    1ـ منتظران ظهور اعمالى انجام مى دهند كه نتيجه اش با نتيجه جهاد در راه خداوند يكى است; همان گونه كه حضرت على (عليه السلام)مى فرمايد: «جهاد باعث عظمت و علوّ و سربلندى دين و نصرت حق و عدالت مى شود»(2). نتيجه انتظار منتظران واقعى نيز همين امور است، انتظارى كه در پرتو آن خودسازى و اجراى احكام اسلام و رسانيدن نداى دين با استفاده از قلم و بيان و تمام وسايل روز به اقصى نقاط عالم تحقّق يابد.
    سؤال: ما چگونه منتظرانى هستيم؟
    پاسخ: برخى از منتظران فقط با تكرار اين جمله «آقا! در ظهورت شتاب كن»، خود را منتظر مى دانند!
    برخى ديگر، انتظار را فقط در خواندن دعاى «ندبه» و زيارت «آل ياسين» و مانند آن خلاصه كرده اند.
    برخى علاوه بر اين، به مسجد مقدّس جمكران نيز مشرّف مى شوند، و همين را كافى مى دانند!
    اين گونه تفسيرها از انتظار سبب مى شود كه وقتى چنين روايات پرمعنايى را مى بينيم تعجّب مى كنيم و از خود مى پرسيم: «كه چطور ثواب يك دعا، با تلاش مجاهدى كه در خون خود غلطيده برابر است؟!». امّا اگر انتظار را به آماده سازى مردم سراسر جهان براى ظهور آن حضرت تفسير كنيم، انتظار معادل جهاد بلكه گاهى ابعاد گسترده تر دارد!
    2ـ بُعد بيرونى انتظار همان تفسير اوّل بود; امّا بُعد درونى انتظار جهاد با نفس است، ما بايد خود را بسازيم و آماده كنيم. چون او مجرى عدالت است، من اگر ظالم باشم چگونه مى توانم منتظر ظهور او باشم. او طيّب و طاهر است، من اگر آلوده باشم چگونه مدعى انتظار اويم و … . بنابراين انتظار واقعى در صورتى تحقّق مى يابد كه جهاد با نفس را انجام دهيم و چنان ساخته شويم كه لايق سربازى آن حضرت گرديم. روشن است كه جهاد با نفس به مراتب سخت تر از جهاد با دشمن است، به همين جهت حضرت رسول (صلى الله عليه وآله) در آن حديث مشهور خطاب به مسلمانانى كه از جنگى سخت برگشته بودند فرمود: «مَرْحَباً بِقَوْم قَضَوْا اَلْجِهادَ الاَْصْغَرَ وَ بَقِىَ عَلَيْهِمُ الْجِهادُ الاَْكْبَرَ، قالُوا: وَ مَا الْجِهادُ الاَْكْبَرُ؟ قالَ: اَلْجِهادُ مَعَ النَّفْسِ»(3).
    نتيجه اين كه انتظار بايد در بعد درونى و بيرونى آن براى مردم تفسير شود تا به صورت بى محتوى در نيايد و در محدوده دعا خلاصه نشود. اگر ما در انتظار مهمان محترمى باشيم، چه مى كنيم؟ هم خود را تميز مى كنيم و هم خانه تكانى مى نماييم. آيا منتظران امام زمان ـ عجل الله فرجه ـ نبايد خانه تكانى كنند؟!.


     
    1. بحار الانوار، جلد 10، صفحه 104.
    2. نهج البلاغه، كلمات قصار، شماره 252.
    3. ميزان الحكمة، باب 586، حديث 2741، (جلد 2، صفحه 140).
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 06:55:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      نشانه هاى جهل و نادانى   ...

     

    قال على (عليه السلام):
    «اِنَّ قُلُوبَ الْجُهّالِ تَسْتَفِزُّهَا الاَْطْماعُ وَ تَرْتَهِنُهَا الْمُنى وَ تَسْتَعْلِقُهَا الْخَدائِعُ»;
    «قلب هاى انسان هاى نادان را طمع از جاى خود تكان مى دهد و آرزوهاى دراز آن را به گروگان مى گيرد، و زرق و برق دنيا آن را در دام خود اسير مى سازد»(1).

     

    شرح و تفسير

    حضرت اميرالمؤمنين على (عليه السلام) طبق روايت فوق، سه نشانه براى روح و قلب افراد نادان بيان مى كند:
    1ـ نخست اين كه طمع قلب آن ها را از جايگاه اصلى خود تكان داده است. طمع به معناى انتظار بيهوده از كسى داشتن است; مثل اين كه شخصى كارى كرده كه استحقاق هزار تومان مزد دارد، ولى انتظار دارد كه ده برابر آن به او بدهند.
    2ـ ديگر اين كه آرزوهاى طولانى، كه يكى از عوامل قساوت قلب است(2)، قلب جاهل را به گروگان گرفته است. طبيعى است كه گروگان قادر بر انجام وظايف خويش نيست و در نتيجه نمى تواند عكس العمل هاى مناسبى ارايه دهد. بدين جهت عكس العمل هاى انسان نادان در مقابل كُنش هاى مختلف، مناسب نيست.
    3ـ نشانه سوم قلب جاهل، توجّه به ظواهر و غفلت از واقعيّت هاست. عالِم، اسير زرق و برق هاى دنياى مادّى نمى شود و واقعيّت ها را مى بيند، ولى جاهل دائماً گرفتار اوهام و خيالات است و اسير دامِ زرق و برق دنياست، بدين جهت خطّ سير عالِم كه بر اساس درك واقعيّت ها طراحى شده، صراط المستقيم، ولى مسير جاهل بيراهه است.
    سؤال: چرا، عالم واقع بين است و جاهل اسير ظواهر است و خيال پرور؟
    پاسخ: اوّلا «علم» روشنايى و «جهل» تاريكى است(3) و طبيعى است كسى كه روشنايى در اختيار دارد واقعيّات را دريابد و كسى كه در تاريكى گام برمى دارد اسير اوهام و خيالات شود. ثانياً جاهل گرفتار هوى و هوس است، و هوى و هوس چشم حق بين انسان را كور مى كند. بدين جهت عالم واقع بين است و جاهل دچار اوهام و خيالات مى شود.


     
    1. اصول كافى، جلد اوّل، كتاب العقل و الجهل، حديث 16.
    2. اين مطلب در روايات مختلفى از معصومين (عليهم السلام) نقل شده است. به ميزان الحكمة، باب 3402، جلد 8، صفحه 238 مراجعه فرماييد.
    3. ميزان الحكمة، باب 2833، حديث 13379، (جلد 6، صفحه 452).
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 06:54:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      نشانه اصلى ديندارى   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «مِلاكُ الدّينِ مُخالَفَةُ الْهَوى»;
    «معيار ديندارى مخالفت با هواى نفس است»(1).

     

    شرح و تفسير

    هر چيزى ملاكى دارد كه با آن سنجيده مى شود. ملاك ديندارى و بى دينى چيست؟ آيا ملاك ديندارى فقط نماز خواندن است؟ آيا حجاب به تنهايى مى تواند معيار قرار گيرد؟ همان گونه كه بعضى مردم نماز يا حجاب را مرز دينداران و بى دينان معرّفى مى كنند. آيا كنترل زبان و حفظ آن مى تواند به تنهايى ترازوى سنجش ديندارى باشد؟
    حضرت اميرمؤمنان (عليه السلام) در اين روايت كوتاه و عميق، معيار و ملاك جامع و كاملى را براى مسأله مورد بحث بيان فرموده است. هر چند امور مذكور نيز ملاك هستند; ولى ملاك كامل و فراگير چيز ديگرى است، حتّى گاه مى شود كه همان عبادت و حجاب و حفظ زبان بر اثر خواهش دل است. داستان معروف زير شاهد خوبى بر اين بحث است:
    شخصى ساليان درازى در صف اوّل نماز جماعت شركت مى كرد. روزى دير به مسجد رسيد و در صف آخر قرار گرفت، احساس بدى به او دست داد. با خود گفت: حالا مردم چه مى گويند! فلانى هر روز در صف اوّل بود، چرا امروز در صف آخر قرار گرفته است!؟ پس از اين افكار و تخيّلات، ناگهان تكانى خورد كه اى واى بر من! ساليان دراز نمازهايم را خراب كردم، بايد همه را قضا كنم؟ چون آلوده به انگيزه غير خدايى بود!
    به همين جهت در روايتى مى خوانيم كه: «مجذوب فراوانى نماز و روزه و ساير عبادات ديگران مشويد! چون گاهى اين ها را از سرِ عادت انجام مى دهند، بلكه افراد را به راستگويى و أداى امانت امتحان كنيد»(2). بنابراين آن كس كه تابع عقل و فرمان خداست ديندار، و آن كه تابع هواى نفس است بى دين است.
    در تفسير آيه شريفه (نُؤْمِنُ بِبَعْض وَ نَكْفُرُ بِبَعْض)(3) اين سؤال مطرح شده است: چرا خداوند بنى اسرائيل را به خاطر اين كار سرزنش مى كند، در حالى كه (نُؤْمِنُ بِبَعْض) كه كار خوبى است; هر چند براى (وَ نَكْفُرُ بِبَعْض) مستحق سرزنش هستند؟
    برخى از مفسرين گفته اند: «آن ايمان ببعض نيز بى ارزش بوده است، چون به چيزهايى ايمان مى آوردند كه با هواى نفس آن ها سازگار بود. بنابراين در واقع ايمان به هواى نفس بود، نه ايمان به خدا!»(4).
    خلاصه اين كه روايت فوق ملاك و معيار سنجش دينداران از بى دينان را مخالفت با هواى نفس مى شمارد و با اين ترازوى دقيق مى توانيم ميزان ديندارى خويش را به خوبى بسنجيم.


     
    1. ميزان الحكمة، باب 4041، حديث 21135 (جلد دهم، صفحه 382).
    2. ميزان الحكمة، باب 300، حديث 1490 (جلد اوّل، صفحه 344).
    3. سوره نساء، آيه 150.
    4. تفسير نمونه، جلد 4، صفحه 189.
     

     

    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 06:54:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      نتيجه شناخت   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «يَسيرُ الْمَعْرِفَةِ يُوجِبُ الزُّهْدَ فِى الدُّنْيا»;
    «مقدار كمى از معرفت و عرفان، سبب زهد در دنيا مى گردد»(1).

     

    شرح و تفسير

    منظور از «معرفت» در روايت فوق، كه باعث عدم وابستگى به دنيا مى شود و سبب مى گردد كه انسان اسير دنيا نگردد، چيست؟
    براى پاسخ اين سؤال بايد به سه نكته توجّه كرد:
    1ـ منظور از معرفت در اين روايت معرفة الله است; يعنى اگر انسان مختصر شناختى نسبت به خداوند و صفات جلال و جمال او داشته باشد در دنيا زاهد مى شود، و هرگز اسير دنيا نمى گردد. كسى كه داراى معرفة الله است، مى داند كه خدا درياى كمال است و تمام جهان هستى با همه بزرگيش كمتر از شبنم در مقابل بزرگ ترين اقيانوس هاست! بدون شك چنين انسانى اسير دنيا نمى شود. كسى كه به تعبير حضرت على (عليه السلام)«فقط آفريدگار هستى در نظر او بزرگ است و هر آنچه غير اوست در نظرش كوچك و صغير است; «عَظُمَ الْخالِقُ فى اَنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ مادُونَهُ فى اَعْيُنِهِمْ»(2) وابسته به دنيا نمى گردد. بر اساس همين جهان بينى است كه آن حضرت دنيا را از آب بينى حيوانى بى ارزش تر مى شمارد!(3).
    2ـ منظور معرفت و شناخت خود دنيا است; يعنى اگر آدمى دنياى ناپايدار و بىوفا را بشناسد، دنيايى كه ممكن است انسان را يك شبه از اوج ثروت و قدرت به نهايت فقر و نكبت تنزّل دهد، دنيايى كه در يك لحظه امكان دارد سلامتى انسان را بگيرد، دنيايى كه بر اثر يك حادثه ممكن است تمام دوستان و بستگان و نزديكان انسان را به كام مرگ فرو ببرد، آيا به چنين دنيايى مى توان دل بست؟! پس وابستگان و اسيران دنيا، دنيا را نشناخته اند; زيرا اگر نسبت به ماهيّت دنيا معرفت و شناخت پيدا كنند، هر چند معرفت اندكى باشد، اسير آن نمى گردند.
    3ـ شناخت مقام و ارزش انسان باعث مى گردد كه وابسته به دنيا نگردد. اگر انسان قدر خود را بداند و قيمت و ارزش خود را بشناسد، خود را به يك مقام ناپايدار يا اندكى از مال نمى فروشد. اين متاع پرقيمتى كه مى تواند برتر از فرشتگان باشد را نبايد ارزان فروخت، آن را به كمتر از بهشت و رضوان الهى نبايد فروخت. امّا كسى كه نمى داند انسان خليفة الله است و تمام فرشتگان در برابرش سجده كرده اند، خود را ارزان مى فروشد. همان طور كه شخص ناآشنا به گوهرهاى گران قيمت امكان دارد آن را به ثمن بخس بفروشد!
    هيچ مانعى ندارد كه هر سه تفسير در معنى روايت جمع باشد; يعنى معرفت خداوند و دنيا و خود انسان باعث مى شود كه آدمى به دنيا وابسته نگردد و خود را اسير آن نكند.


     
    1. غرر الحكم، شماره 10984، (جلد 6، صفحه 456).
    2. نهج البلاغه، خطبه 193.
    3. نهج البلاغه، خطبه 3.
     
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 06:54:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      ميوه هاى هدايت   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «مَنْ غَرَسَ اَشْجارَ التُّقى جَنى ثِمارَ الْهُدى»;
    «كسى كه در وجود خويش نهال تقوى بكارد، ميوه هاى هدايت را از آن به دست مى آورد»(1).

     

    شرح و تفسير

    مضمون و محتواى روايت فوق، كه ثمره و نتيجه تقوى در همين دنياست، در آيات و روايات مختلفى مطرح شده است; ثمره تقوى در آيه شريفه 282 سوره بقره تعليم و دانش الهى، و در آيه شريفه 29 سوره انفال دست يافتن به قدرت تميز بين حق و باطل (فرقان) و در آيه دوم سوره بقره ثمره آن هدايت مطرح شده است. امّا آنچه در روايت فوق مطرح شده فقط ارتباط ميان هدايت و تقوى است كه هر چه تقوى بيش تر شود هدايت الهى بيش تر نصيب انسان مى گردد; زيرا قلب همچون آينه است، وقتى آينه غبارآلود شود حقايق را منعكس نمى كند، امّا اگر آينه دل را با قراردادن در مسير نسيم تقوى از غبار گناه بزداييم، چهره حقيقت به خوبى در آن منعكس مى شود. بنابراين نور هدايت همواره در حال تابيدن است و لحظه اى قطع نمى گردد.
    جمال يار ندارد حجاب و پرده اى *** غبار ره بنشان تا نظر توانى كرد!
    ضمناً از روايت فوق مى توان استفاده كرد كه علاوه بر پيمودن راه معرفت از طريق جاده استدلال و فلسفه، مسير ديگرى نيز وجود دارد. و آن، طريق عرفان اسلامى است كه از راه شهود حاصل مى گردد. همان چيزى كه در آيه 29 سوره انفال به آن اشاره شده است، كه با تقوى و گام نهادن در جادّه وسيع عرفان اسلامى براى شخص متّقى قدرتى حاصل مى گردد كه به راحتى حقّ و باطل و حقيقت و سراب را از يكديگر تشخيص خواهد داد.
    نكته ديگر اين كه تأثير تقوى و هدايت دو طرفه است; يعنى همانطور كه هر چه تقوى زيادتر شود هدايت فزونى مى يابد، هر چه هدايت هم بيش تر شود انسان به مراحل عالى ترى از تقوى دست مى يابد.
    بنابراين بايد سعى و تلاش نماييم تقوى الهى را در زندگى فردى و اجتماعى، در مسايل دينى و سياسى و اقتصادى و ادارى و خلاصه تمام زواياى زندگى خود پياده كنيم، تا تمام امّت اسلامى ميوه هاى هدايت الهى را از اين درخت بارور و تنومند بچينند و از آن به نحو شايسته بهره مند گردند.


     
    1. بحار الانوار، جلد 75، صفحه 90.

     
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 06:53:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      موادّ امتحانى بزرگان!   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «ثَلاثٌ يُمْتَحَنُ بِها عُقُولُ الرِّجالِ: هُنَّ الْمالُ وَ الْوِلايَةُ وَ الْمُصيبَةُ»;
    «با سه چيز عقل انسان ها محك زده مى شود: ثروت، پست و مقام، مصيبت ها و مشكلات»(1).

     

    شرح و تفسير

    خداوند متعال فلسفه و اساس خلقت انسان را آزمايش و امتحان از او بيان مى كند. بدين جهت دنيا به منزله جلسه بزرگ امتحان، و قيامت به مثابه زمان دادن كارنامه امتحان شوندگان مى باشد! بنابراين نبايد دعا كرد كه خدا ما را به امتحان و آزمايش مبتلا نكند; زيرا اين دعا با هدف خلقت منافات دارد و دور از اجابت است، بلكه بايد از خداوند خواست كه با آزمايش هاى سخت و سنگين ما را آزمايش نكند، پروردگارا ما را به موادّى كه نمره قبولى نمى آوريم امتحان ننما. آزمون هاى خداوند ابزار تكامل ها و پيشرفت هاست و موادّ خاصّى ندارد، ولى سه مادّه اى كه در اين حديث بدان اشاره شده، از همه مهم تر است.
    مادّه اوّل: مال و ثروت است، يكى از موادّ امتحانى كه در اين روايت بدان اشاره شده، ثروت هاى كلان است. تحصيل بيش از نياز ثروت و مصرف نكردن آن بسان حمل مقدار زيادى موادّ غذايى توسّط كوهنورد حريصى است كه فقط قصد دارد يك روز بالاى كوه بماند و بعد ناچار مى شود بقيّه را بالاى كوه بگذارد و برگردد! كسانى در اين مادّه امتحانى قبولند كه با داشتن مال و ثروت عقل خود را گم نكنند و هوش خود را از دست ندهند.
    مادّه دوم: مصائب و مشكلات زندگى است، قبولى در اين مادّه امتحانى صبر و تحمّل زيادى مى طلبد، كه در اين صورت مأجور هم خواهد بود. و اگر صبر و تحمّل نكند و جزع و فزع آغاز نمايد نه تنها قبول نمى شود، كه بار گناهانش سنگين تر مى گردد.
    مادّه سوم: پست و مقام است، بسيارند افرادى كه با به دست آوردن مقام، همه گذشته خود را به فراموشى مى سپارند و آلوده همه چيز مى شوند. انسان عاقل و باشخصيّت كسى است كه هيچ امرى سبب نشود تا حقيقت ها را نبيند يا به فراموشى بسپارد. نمونه هاى فراوانى از اين آزادمردان در طول تاريخ و در ميان علما و دانشمندان بزرگ دينى ديده مى شود.


     
    1. غررالحكم، جلد 3، صفحه 337، حديث 4664.
     

     

    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 06:53:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      مقام دانشجو و طالب علم   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «قالَ رَسُولُ اللهِ (صلى الله عليه وآله): مَنْ سَلَكَ طَريقاً يَطْلُبُ فيهِ عِلْماً سَلَكَ اللهُ بِه طَريقاً اِلَى الْجَنَّةِ، وَ اَنَّ الْمَلائِكَةَ لَتَضَعُ اَجْنِحَتَها لِطالِبِ الْعِلْمِ رِضاً بِه، وَ اَنَّهُ لَيَسْتَغْفِرُ لِطالِبِ الْعِلْمِ مَنْ فِى السَّماءِ، وَ مَنْ فِى الاَْرْضِ حَتَّى الْحُوتِ فِى الْبَحْرِ»;
    «كسى كه به جاده علم و دانش قدم نهد خداوند او را به سوى بهشت رهنمون خواهد شد، و فرشتگان بال و پر خويش را با ميل و رغبت زير پاهاى اهل علم مى گسترانند و تمام موجودات آسمان و زمين، حتّى ماهيان دريا، براى طالب علم استغفار مى كنند»(1).

     

    شرح و تفسير

    حضرت على (عليه السلام) در اين سه جمله، اهميّت و ارزش بى نظير جويندگان علم و دانش را بيان مى فرمايد. خوشا به حال كسانى كه مشمول اين روايت هستند.

     

    علم و دانش راه بهشت است
    در جمله اوّل ارتباط و پيوندى بين بهشت و علم و دانش برقرار مى كند، و راه رسيدن به بهشت را گذر از خيابان ها و كوچه هاى علم و دانايى معرّفى مى نمايد. مفهوم اين سخن آن است كه راه جهنّم از كوره راه هاى جهل و نادانى مى گذرد! همان گونه كه در آيه شريفه 179 سوره اعراف به اين مطلب تصريح شده است. خداوند متعال مى فرمايد:
    (وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ كَثيراً مِنَ الْجِنِّ وَ الاِْنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لايَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ اَعْيُنٌ لايُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لايَسْمَعُونَ بِها اُولئِكَ كَالاَْنْعامِ بَلْ هُمْ اَضَلُّ اُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ); «به يقين گروه بسيارى از جنّ و انس را براى دوزخ آفريديم، آن ها دل ها ]= عقل ها[يى دارند كه با آن (انديشه نمى كنند، و) نمى فهمند; و چشمانى كه با آن نمى بينند; و گوش هايى كه با آن نمى شنوند; آن ها همچون چهارپايانند; بلكه گمراه تر! آن ها همان غافلانند».

    چرا بدتر از چهارپايان هستند؟
    زيرا با داشتن همه گونه امكانات هدايت، باز هم گمراهند; آرى اين آيه علّت جهنّمى شدن عدّه اى از جهنّميان را جهل آن ها مى داند و ما به اسلام افتخار مى كنيم كه راه بهشت را علم و دانش، و راه جهنّم را جهل معرّفى مى كند! برخلاف بعضى مذاهب ساختگى كه حيات خويش را در جهل مردم مى دانستند و بدين جهت با علم مبارزه مى كردند و حتّى اگر در كتابخانه شخصى بيش از نوزده عدد كتاب بود، عيب مى دانستند! عجيب اين كه فصول نخستين تورات كنونى كه مورد قبول يهوديان و مسيحيان دنياست، علّت اخراج حضرت آدم (عليه السلام) از بهشت را رسيدن او به علم و دانايى معرّفى كرده است! در آن جا آمده است كه چون آدم از درخت علم و دانايى خورد، به جرم دانايى از بهشت رانده شد! چقدر فرق است بين مكتبى كه راه بهشت را علم و دانايى مى داند و مكتبى كه علم را سبب خروج از بهشت مى شمارد؟!

    فرشتگان براى طالب علم بال و پر مى گشايند
    امام (عليه السلام) در قسمت دوم روايت فوق خبر از بال و پر گشودن ملائكه بر سر راه اهل علم ـ آن هم نه با جبر و فشار، بلكه با ميل و رغبت و اختيار ـ مى دهد، يعنى هنگامى كه طلاّب و دانشجويان به سوى كلاس درس حركت مى كنند، بر بال ملائك گام مى نهند!
    راستى چرا فرشتگان با آن مقام والايى كه دارند چنين مى كنند؟
    پاسخ آن روشن است: فرشتگان قدر علم و دانش را مى دانند، چون وقتى آدم آفريده شد، از سبب آفرينش آدم پرسيدند؟
    خداوند در داستان آفرينش آدم به علم و دانش او اشاره كرد و در مسابقه علم و دانش بين آدم و فرشتگان، آدم برنده شد. از آن جا فهميدند سجده در برابر آدم براى چه بوده است، آن ها از اين طريق به ارزش حقيقى علم و دانش پى بردند و بدين جهت بال و پر خويش را براى جويندگان علم و دانش مى گسترانند. كسانى كه در مسير علم و دانش گام برمى دارند بايد قدر مقام بزرگ خويش را بدانند و همواره خدا را نسبت به آن شاكر باشند و ديگران را از دانش خود محروم نسازند.

    استغفار تمام موجودات براى جويندگان علم
    حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) در جمله سوم از استغفار تمام موجودات زمين و آسمان، حتّى ماهى هاى دريا، براى دانشجويان علم و دانش سخن مى گويد. انبيا، اوليا، جانشينان آنان، فرشتگان، تمام انسان ها، تمام جانداران، حتّى ماهيان دريا، براى طالبان دانش از خداوند عالم طلب غفران و رحمت مى كنند و بدون شك دعايى كه زمزمه تمام جهان هستى باشد به اجابت مى رسد.
    طلاّب محترم! دانشجويان عزيز! و تمام عزيزانى كه در راه علم و دانش گام برمى داريد! اندكى بر اين نعمت هاى بزرگ الهى كه نصيبتان شده انديشه كنيد و از اين كه تا اين حدّ مشمول نعمت هاى پروردگار شده ايد، او را همواره شكرگزار باشيد و قدر خويش را بدانيد. بسيارند كسانى كه آرزو دارند در مسير علم و دانش گام نهند، ولى توفيق رفيق آن ها نمى شود. بى جهت نيست كه اين توفيق شامل حال شما شده است، علل اين توفيق الهى خود بحث مفصلّى مى طلبد، ولى آنچه مسلّم است خداوند حكيم روى حساب و كتاب چنين نعمتى را شامل حال بعضى مى كند و برخى را از آن محروم مى نمايد.
    راستى چه غرور آفرين و مسرّت بخش است كه انسان در مسيرى گام نهد كه به بهشت خداوند منتهى مى شود و در اين مسير بر روى بال و پر فرشتگان حركت كند و مشمول دعاى خير تمام موجودات عالم نيز گردد. آيا افتخارى بالاتر از اين پيدا مى شود!.


     
    1. بحار الانوار، جلد 1، صفحه 164.

     
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 06:53:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      مفاسد بيكارى!   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «اِنْ يَكُنِ الشُّغْلُ مَجْهَدَةٌ، فَاتِّصالُ الْفَراغِ مَفْسَدَةٌ»;
    «اگر كار و تلاش خسته كننده باشد، بى كارى باعث فساد است!»(1).

     

    شرح و تفسير

    اميرمؤمنان (عليه السلام) در اين روايت كوتاه، امّا زيبا و پرمعنى، به مسأله بسيار مهمّى اشاره كرده است و آن اين كه: كار و إشتغال تنها يك مسأله اقتصادى نيست، بلكه يك مسأله مهمّ اخلاقى نيز مى باشد; بدين جهت آن حضرت، بيكارى را يكى از عوامل فساد و كار را عامل جلوگيرى از آن بيان مى كند. در شعر معروفى مى خوانيم:
    اِنَّ الشَّبابَ وَ الْفَراغَ وَ الْجِدَةْ *** مَفْسَدَةٌ لِلْمَرْءِ اَىَّ مَفْسَدَةْ
    «جوانى و بيكارى و داشتن پول، باعث مفسده هاى مهمّى است»(2).
    آمار و ارقام نيز آنچه را در روايت فوق آمده تأييد مى كند. لازم به توضيح است كه منظور از كار و شغل در اين روايت، الزاماً كار و كاسبى كه در ذهن ما هست نمى باشد، بلكه منظور هر نوع كار مفيد و مشروعى است كه انسان را مشغول سازد.
    اين كه در روايات آمده است: «شيطان لشكريانش را در فاصله زمانى بين نماز مغرب و عشا بسيج مى كند»(2) به خاطر اين است كه در اين ساعت معمولا مردم بيكار هستند، بدين جهت آن لحظات «ساعة الغفلة» ناميده شده(3)، و «نماز غفيله» كه بين نماز مغرب و عشا خوانده مى شود را نيز بدين جهت «نماز غفيله» ناميده اند كه از آثار زيان بار غفلت مى كاهد.
    علاوه بر همه اين ها، روشن است كه هيچ كس در هيچ كجاى دنيا بدون كار و فعاليّت به جايى نمى رسد، و لهذا علما بزرگ پركارترين افراد زمان خويش بودند و سفر و حضر، تعطيلى و غيرتعطيلى براى آن ها تفاوتى نداشته است. بلكه تعطيلات يا سفرها، نوع كار آن ها را تغيير مى داد، امّا هرگز مطالعات و فعاليّت هاى علمى آن ها را تعطيل نمى كرد. و اين نكته بسيار مهمّى است كه تمام دانشجويان و مراكز علمى و طلاّب و حوزه هاى علميّه بايد بر اساس آن از تعطيلات و اوقات فراغت خويش، به نحو أحسن استفاده نمايند.
     


     
    1. بحار الانوار، جلد 74، صفحه 419.
    2. وسايل الشيعه، جلد 4، ابواب التعقيب، باب 36، حديث 5.
    3. بحار الانوار، جلد 74، صفحه 95.

     
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 06:52:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      مشكلات نعمت!   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «مَنْ حَسُنَتْ بِهِ الظُّنُونُ، رَمَقَتْهُ الرِّجالُ بِالْعُيُونِ»;
    «هنگامى كه انسان (مشمول نعمت هاى الهى مى شود و) افراد به او خوشبين شوند، مورد حسادت حسودان واقع مى شود»(1).

     

    شرح و تفسير

    توجّه به چند نكته در مورد حديث فوق لازم است:
    1ـ «رَمَقَ» به معناى نظر كردن است، و به شخص بيدار «رامِقْ» مى گويند. اين كه گفته مى شود: «فلان كس هنوز رمقى داشت» يعنى نظر مى كرد. ولى به هر حال در اين جا كنايه از حسادت يا كنجكاوى است. معناى روايت اين است كه چنين شخصى كه توجّه مردم به او جلب شده و نعمت هاى الهى به سويش سرازير گشته و در جامعه شخصيّتى برجسته پيدا كرده، مورد حسادت حسودان نيز واقع مى شود و بايد خود را براى اين مطلب آماده كند، يعنى تحمّل كارشكنى هاى حسودان را داشته باشد.
    اين مطلب در واقع اشاره به سخن ديگرى از مولى اميرمؤمنان (عليه السلام)است كه فرمود: «لا تَنالُونَ مِنْها نِعْمَةً اِلاّ بِفِراقِ اُخْرى»; انسان به نعمتى از دنيا نمى رسد، مگر اين كه نعمت ديگرى را از دست مى دهد(2). زيرا نعمت هاى دنيا قابل جمع نيستند. در اين جا هم مشمول نعمت هاى الهى شدن با رهايى از چنگال حسودان قابل جمع نيست، پس بايد آماده تحمّل اين مطلب بود; زيرا دامنه توقّعات مردم نسبت به چنين كسى به طور طبيعى گسترش پيدا مى كند، و نبايد از اين نظر ناراحت شود. 2ـ شخصى كه مورد حُسن ظنّ مردم است و ديده ها به سوى او جلب شده تمام اعمالش زير ذرّه بين مى رود و مردم در كوچك ترين كردار و گفتار او دقّت مى كنند و اين امر وظيفه او را سنگين تر و مسؤوليّتش را فزون تر مى سازد بنابراين بايد مراقب سخنان و اعمال خويش باشد، تا بهانه اى به دست مخالفان و حسودان ندهد.


     
    1. بحار الانوار، جلد 74، صفحه 419.
    2. نهج البلاغه، خطبه 145.
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 06:52:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      مردم سه گروهند!   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «يا كُمَيْلُ! اِنَّ هذِهِ الْقُلُوبَ اَوْعِيَةٌ، فَخَيْرُها اَوْعاها، فَاحْفَظْ عَنّى ما اَقُولُ لَكَ، اَلنّاسُ ثَلاثَةٌ: فَعالِمٌ رَبّانِىٌّ، وَ مُتَعَلِّمٌ عَلى سَبيلِ نَجاة، وَ هَمَجٌ رَعاعٌ اَتْباعُ كُلِّ ناعِق، يَميلُونَ مَعَ كُلِّ ريح، لَمْ يَسْتَضيئُوا بِنُورِ الْعِلْمِ، وَ لَمْ يَلْجَئُوا اِلى رُكْن وَ ثيق»;
    «اى كميل! اين دل ها همانند ظرف هاست; بهترين آن ها، ظرفى است كه قدرت حفظ و نگهدارى و گنجايش بيش ترى داشته باشد، بنابراين آنچه براى تو مى گويم حفظ كن. مردم سه گروهند: اوّل علماى ربّانى، دوم دانش طلبانى كه در راه نجات دنبال تحصيل علم هستند، و سوم احمقان بى سر و پا كه دنبال هر صدايى مى روند (و پاى هر پرچمى سينه مى زنند) و با هر بادى حركت مى كنند! همان ها كه با نور علم روشن نشده اند و به ستون محكمى تكيه نكرده اند»(1).

     

    شرح و تفسير

    محتواى اين روايت مهمّ است; زيرا هر قدر فهم و درك مخاطب بالاتر باشد، گوينده حكيم و عالمى چون اميرمؤمنان (عليه السلام) مطالب والاترى بيان مى كند. و از آن جا كه مخاطب در اين حديث كميل بن زياد است، كه از اصحاب خاص و محرم أسرار آن حضرت مى باشد، روايت اهميّت خاصّى دارد.
    «يا كُمَيْلُ! اِنَّ هذِهِ الْقُلُوبَ اَوْعِيَةٌ، فَخَيْرُها اَوْعاها»; حضرت در اوّلين جمله دل هاى انسان ها را تشبيه به ظرف هايى كرده است، و روشن است كه بهترين آن ها، ظرفى است كه گنجايش بيش تر و قدرت حفظ و نگهدارى بهترى داشته باشد. بنابراين قلب و دلى بهترين دل ها است كه گنجايش بيش ترى براى علم و معرفت داشته باشد.
    از جمله آغازين حديث نكته مهمّى روشن مى شود و آن اين كه: فيض خداوند همانند همه صفاتش بى نهايت و نامحدود است، پس چرا بهره انسان ها از فيض خدا متفاوت است؟
    پاسخ اين پرسش با دقّت در جمله اوّل حديث، كه قابليّت ها متفاوت است، روشن مى شود. ظرف هايى كه انسان ها براى جمع آورى معرفت و استفاده از فيض الهى آورده اند متفاوت مى باشد، بدين جهت بهره آن ها متفاوت است، باران رحمت الهى از آسمان بر همه سرزمين ها نازل مى شود، امّا بهره همه زمين ها يكسان نيست; بلكه هر زمينى به اندازه استعداد و وسعتش از باران بهره مى گيرد. پس همان گونه كه اين جا مشكل از ناحيه باران نيست، بلكه از ناحيه زمين هاست، آن جا هم مشكل از ناحيه فيض خداوند نيست، بلكه مشكل از ناحيه ظرفيّت ما انسان هاست. حضرت على (عليه السلام) پس از اين كه كميل بن زياد را به اين نكته مهمّ توجّه مى دهد، مى فرمايد:
    «اَلنّاسُ ثَلاثَةٌ»; مردم سه دسته اند; يعنى تمام انسان ها در يكى از اين سه دسته جاى دارند و دسته چهارمى وجود ندارد، بايد دقّت كنيم كه در كدام دسته قرار داريم.
    1ـ «فَعالِمٌ رَبّانِىٌّ»; دسته اوّل علماى ربّانى هستند، دانشمندانى كه كار تربيت مردم را بر عهده گرفته اند و همچون خورشيد تابان با نور علم خويش به تربيت نفوس مى پردازند، نه عالمى كه خاموش است و در گوشه اى خزيده است; آرى، عالمى كه در وسط جامعه و قلب اجتماع به هدايت خلق مى پردازد. اگر جزء اين گروه باشيم چه افتخارى از آن بالاتر، كه انسان بر جايگاه پيامبران تكيه زند!.
    2ـ «وَ مُتَعَلِّمٌ عَلى سَبيلِ نَجاة»; دسته دوم دانش طلبانى هستند كه در برابر دانشمندان زانو بر زمين زده اند، تا با استفاده از نور علم آن ها نجات يابند. تفاوت گروه اوّل و دوم همانند تفاوت ماه و خورشيد است! خورشيد خود منبع توليد نور است; امّا ماه نور توليد نمى كند، ولى از نور خورشيد استفاده مى كند و آن را منعكس مى نمايد تا ديگران هم استفاده كنند. كسانى كه در اين گروه هستند نيز انسان هاى خوشبختى هستند و مى توانند با سعى و تلاش در زمره گروه اوّل قرار گيرند و به تربيت انسان هاى آماده بپردازند.
    3ـ «وَ هَمَجٌ رَعاعٌ»; دسته سوم از مردم ـ كه متأسّفانه تعداد آن ها كم نيست ـ افراد احمق، نادان، بى هدف و بى برنامه هستند، كه نه خود داراى نور هدايت هستند و نه از نور هاديان جامعه استفاده مى كنند! حضرت برخلاف دو گروه اوّل كه به بيان جمله كوتاهى درباره آن ها قناعت كرد، به شرح حال اين گروه مى پردازد و چهره آن ها را كاملا روشن مى نمايد، بدين جهت چهار ويژگى آن ها را به شرح زير بيان مى كند:
    الف) «اَتْباعُ كُلِّ ناعِق»; اين ها استقلال فكرى ندارند و به دنبال هر صدايى حركت مى كنند، امروز پاى پرچم اين گروه سينه مى زنند و فردا كه اين گروه در موقعيّت بدى قرار گيرند بر ضدّ آن ها شعار سر مى دهند! دلخوش كردن به حمايت و طرفدارى چنين انسان هايى كمال سادگى است. نه زنده باد گفتن آن ها مايه تقويت است و نه مرده باد گفتنشان مايه تزلزل و ضعف مى باشد.
    ب) «يَميلُونَ مَعَ كُلِّ ريح»; انسان هاى ضعيف الاراده اى كه جزء دسته سوم هستند از خود وزنى ندارند. بدين جهت قادر بر حفظ خود در برابر طوفان هاى اجتماعى نمى باشند، بلكه به همراه هر بادى از هر سويى به حركت درمى آيند، و حتّى نسيمى آن ها را از جا مى كند و به همراه خود مى برد!
    ج) «لَمْ يَسْتَضيئُوا بِنُورِ الْعِلْمِ»; اين گروه از نور علم هاديان جامعه بهره اى نبرده اند، در ظلمت و تاريكى بسر مى برند. اين جمله در حقيقت علّت بدبختى و مشكلات اين گروه است. اين افراد چون از نور هدايت مربيّان دلسوز جامعه استفاده نكرده اند، انسان هاى ضعيف الاراده و بىوزنى شده اند و نه تنها خود در جامعه سرگردان و حيران هستند، بلكه مايه خطر و ضرر براى ساير مردم نيز محسوب مى گردند.
    د) «وَ لَمْ يَلْجَئُوا اِلى رُكْن وَ ثيق»; اين جمله دليل ديگرى براى بىوزنى گروه سوم است، از آن جا كه اين گروه تكيه گاهى در جامعه ندارند، يعنى نه خود تكيه گاه هستند و نه به تكيه گاه محكم و مطمئنّى پناه برده اند، بدين جهت با كوچك ترين نسيمى حركت مى كنند و لحظه به لحظه تغيير جهت مى دهند و رنگ عوض مى كنند.
    آفرين و هزاران آفرين و درود بى انتها بر گوينده اين سخنان پرارزش! حال بايد لحظه اى با خود خلوت كنيم و انگشت تفكّر بر پيشانى نهيم، تا ببينيم كه در كدام گروه هستيم. اگر در گروه اوّل يا دوم هستيم خدا را بر اين نعمت بزرگ شكر گوييم و اگر خداى ناكرده در زمره گروه سوم هستيم، هر چه زودتر به فكر اصلاح خويش برآييم، كه فردا دير است!.


     
    1. نهج البلاغه، كلمات قصار، شماره 147.
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 06:52:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      محور ارزشى جامعه   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «وَ لا تَضَعُوا مَنْ رَفَعَتْهُ التَّقْوى، وَ لا تَرْفَعُوا مَنْ رَفَعَتْهُ الدُّنْيا، وَ لا تَشيمُوا بارِقَها، وَ لا تَسْمَعُوا ناطِقَها، وَ لا تُجيبُوا ناعِقَها»;
    «كسى كه تقوى او را بالا برده است شما او را پايين نياوريد، و كسى كه دنيا او را بالا برده شما او را بالا نبريد، زرق و برق دنيا توجّه شما را جلب نكند، و به سخن آن كس كه شما را به دنيا ترغيب مى كند گوش فرا ندهيد، و به ندايش پاسخ نگوييد»(1).

     

    شرح و تفسير

    محور هر جامعه اى نظام ارزشى آن جامعه است و همان است كه به جامعه شكل و جهت مى دهد. اگر محور ارزشى جامعه اى منافع مادّى باشد همه برنامه هاى آن جامعه بر همين محور دور مى زند; تعليم و تربيت، ادارات و سازمان ها، كتاب ها و مطبوعات و رسانه ها، سينماها و مراكز هنرى، ميادين ورزشى و ديگر برنامه هاى آن جامعه سمت و سوى منافع مادّى مى گيرد و بالعكس، اگر محور جامعه اى تقوى باشد، همه برنامه هاى آن جامعه رنگ و بوى تقوى مى گيرد و اين جاست كه سخن از كرامت انسان به طور جدّى مطرح مى گردد.
    كار مهمّ پيامبران الهى ـ صلوات الله عليهم اجمعين ـ تعويض محورها بود. و كار عمده شياطين و استكبار، تخريب محورهاى ارزشى است. بدين جهت آن ها سعى دارند به مردم تلقين كنند كه اصل اساسى اقتصاد و منافع مادّى است، نه معنويّت و جهان آخرت!
    هنگامى كه پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله)به رسالت مبعوث مى شود و محورهاى ارزشى جامعه را عوض مى كند، محصولات جامعه نيز عوض مى شود. جامعه اى كه تا قبل از آمدن اسلام به افراد پست و بى ارزشى چون ابوسفيان و ابوجهل مى باليد، محصولات جديدى پيدا مى كند و به انسان هاى بى نظير يا كم نظيرى همچون على (عليه السلام) و مقداد و ابوذر مى بالد.
    روايت فوق، با اشاره به محور ارزشى اسلام، سفارش مى كند: كسانى كه بر اساس ارزش هاى الهى و تقوى مورد لطف خداوند قرار گرفته و در جامعه جايگاه ممتازى پيدا كرده اند، اين افراد را به بهانه هاى پوچ و واهى مادّى از جايگاه خود پايين نكشيد و كسانى كه بر اساس محورهاى ارزشى دنياپرستان بناحق جايگاهى پيدا كرده اند، شما مرعوب زرق و برق مقام و موقعيّت آن ها قرار نگيريد و به تأييد و كمك آن ها نپردازيد.
    خلاصه اين كه: «محورهاى ارزشى خويش را با قاطعيّت حفظ كنيد».


     
    1. نهج البلاغه، خطبه 191.

     
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 06:52:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      مجازات شش گروه به خاطر شش خصلت!   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «اِنَّ اللهَ يُعَذِّبُ سِتَةً بِسِتَة: الْعَرَبَ بِالْعَصَبِيَّةِ، وَ الدَّهاقينَ بِالْكِبْرِ، وَ الاُْمَراءَ بِالْجَوْرِ، وَ الْفُقَهاءَ بِالْحَسَدِ، وَ التُّجّارَ بِالْخيانَةِ، وَ اَهْلَ الرُّسْتاقِ بِالْجَهْلِ»;
    «خداوند شش گروه را به خاطر شش عمل (يا صفت) مجازات مى نمايد: عرب ها را به خاطر تعصّب (نابجا)، و كدخدايان را به خاطر كبر و غرور، و زمامداران را به خاطر ظلم و ستم، و فقيهان را به خاطر حسادت، و بازرگانان را به خاطر خيانت (در اموال مردم)، و روستاييان (جاهل) را به خاطر جهل و نادانى»(1).

     

    شرح و تفسير

    به توضيحى كوتاه پيرامون هر يك از گروه هاى ششگانه فوق توجّه كنيد:
    1ـ «اَلْعَرَبَ بِالْعَصَبِيَّةِ»; عرب هاى متعصّب را به خاطر صفت زشت تعصّب در برابر حق مجازات مى كند، عصبيّتى كه مانع قبول حق و حقيقت مى شود و بسان پرده اى از مشاهده واقعيّت ها جلوگيرى مى كند!.
    2ـ «وَ الدَّهاقينَ بِالْكِبْرِ; «دهقان» مفرد «دهاقين» به معنى «دهبان» و «كدخدا» و «خان» است و در واقع معرّب دهگان (به معنى صاحب ده يا رئيس ده) مى باشد(2). به هر حال خداوند «كدخدا» و «خان» را به خاطر غرور و تكبّرى كه دارد مجازات مى نمايد. برخى از خوانين آن قدر مغرور و متكبّر هستند كه به رعيّت و مردم خود همانند حيواناتشان نگاه مى كنند و كمترين ارزشى براى آن ها قائل نيستند!.
    3ـ «وَ الاُْمَراءَ بِالْجَوْرِ»; سومين دسته اى كه در اين روايت به آن ها اشاره شده، زمامداران و حكمرانان بر مردم هستند. عامل مجازات و عذاب اين گروه، ظلم و جورى است كه بر مردم تحت فرمان خود روا مى دارند.
    4ـ «وَ الْفُقَهاءَ بِالْحَسَدِ»; حسادت نيز يكى از عوامل عذاب الهى است و اين صفت زشت و رذيله اخلاقى عامل عذاب علما و فقها و دانشمندان حسود است. فقهايى كه با كمك گرفتن از حسادت مى خواهند مقام و منزلت ديگران را زايل كنند، گرفتار عذاب الهى مى شوند!.
    5ـ «وَ التُّجّارَ بِالْخيانَةِ»; خداوند بازرگانان را به خاطر خيانت در اموال مردم عذاب مى نمايد. كم فروشى، غشّ در معامله، نپرداختن طلب طلبكاران، احتكار و مانند آن، نوعى خيانت است.
    6ـ «وَ اَهْلَ الرُّسْتاقِ بِالْجَهْلِ»; روستاييان نيز بر اثر جهل و نادانى و بى اطّلاعى از معارف دينى مشمول مجازات مى شوند. كسى كه قدرت بر تحقيق و پرسش دارد و به دنبال آن نمى رود و در جهل مى ماند جهل عذر او نمى شود، بلكه چنين جهلى عامل عذابش مى گردد.

     

     نكات سه گانه
    1ـ بدون شك هر كس مبتلا به اين افعال و صفات شود، مشمول عذاب خداوند مى گردد; هر چند در زمره يكى از گروه هاى فوق نباشد. يعنى انسان حسود مجازات دارد هر چند جزء «فقها» نباشد، همان گونه كه شخص متكبّر طعم تلخ عذاب الهى را خواهد چشيد هر چند «كدخدا» يا «خان» نباشد، همچنين نسبت به بقيّه صفات.
    با توجّه به مطلب فوق اين سؤال مطرح مى شود كه: چرا هر يك از صفات فوق به طايفه خاصّى نسبت داده شده، در حالى كه مبتلا شدن به هر يك از اين صفات براى هر گروه و شخصى امكان پذير است؟
    در جواب اين سؤال توجّه به اين نكته لازم است كه هر گروهى يك نقطه آسيب پذيرى دارد، كه لغزش او در آن نقطه شديدتر است. روايت فوق در واقع نقطه آسيب پذيرى هر يك از جمعيّت هاى شش گانه را بيان كرده است.
    به عبارت ديگر، بعضى در مقابل برخى گناهان بيمه اند; مثل اين كه هرگز قمار نمى زند و يا لب به شراب آلوده نمى كند، ولى در مورد برخى ديگر از گناهان كاملا در خطر و لغزش قرار دارد. اين روايت به گناهان نوع دوم پرداخته است.
    2ـ اصول و ريشه هاى بدبختى انسان ها همان شش صفتى است كه در روايت بالا به آن اشاره شد. اگر اين صفات از جامعه بشريّت رخت بربندد و روزى تعصّب و تكبّر و ظلم و حسادت و خيانت و جهالت ريشه كن گردد، قطعاً چنان دنيايى همچون بهشت خواهد بود. به اميد آن روز!.


    1. بحار الانوار، جلد 75، صفحه 59.
    2. فرهنگ عميد، صفحه 602.
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 06:51:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      مؤمنان واقعى!   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «اَلْمُؤْمِنُ وَقُورٌ عِنْدَ الْهَزاهِزِ، ثَبُوتٌ عِنْدَ الْمَكارِه، صَبُورٌ عِنْدَ الْبَلاء، شَكُورٌ عِنْدَ الرَّخاء، قانِعٌ بِما رَزَقَهُ اللهُ، لا يَظْلِمُ الاَْعْداءَ، وَ لا يَتَحامَلُ لِلاَْصْدِقاءِ، النّاسُ مِنْهُ فى رَاحَة، وَ نَفْسُهُ مِنْهُ فى تَعَب …»;
    «مؤمن در مقابل حوادث سخت و تكان دهنده ثابت و استوار، و به هنگام ناخوش آيندها محكم و پا برجاست، در برابر بلاها صبور و پرتحمّل، در مقابل نعمت ها شاكر و سپاس گزار، و به آنچه خداوند روزى اش ساخته قانع است. مؤمن به دشمنانش نيز تعدّى نمى كند، و بار خود را بر دوش دوستانش نمى گذارد، مردم از او در آرامش اند، (هر چند) جان و تنش در زحمت باشد»(1).

     

    شرح و تفسير

    احاديث فراوانى در مورد ويژگى هاى افراد باايمان وارد شده، كه هر كدام از يك زاويه شخصيّت مؤمن را بيان مى كند. در روايت فوق نُه صفت از صفات مؤمنان واقعى بيان شده، كه قسمتى از آن اخلاق فردى مؤمن را بيان مى كند و بخشى ديگر مربوط به اخلاق جمعى و نوع برخورد او با اجتماع است. در آغاز اشاره اى به صفات فردى او دارد:
    1 و 2ـ «اَلْمُؤْمِنُ وَقُورٌ عِنْدَ الْهَزاهِزِ، ثَبُوتٌ عِنْدَ الْمَكارِه»: «هزاهز» از ماده «هَزَّ» به معنى حوادث تكان دهنده است، و اين كلمه مفهوم وسيعى دارد. اين حوادث تكان دهنده، گاه مصائب، گاه حملات دشمن، گاه بيمارى هاى صعب العلاج، و گاه زلزله ها و طوفان هاى سخت و طاقت فرساست. مؤمن در مقابل تمام اين حوادث استوار و ثابت قدم و همچون كوه مى باشد، مؤمن به كمك ايمانش در مقابل طوفان ها، خود را گم نمى كند و دست پاچه نمى شود، بلكه باوقار، طوفان ها را از سر مى گذراند.
    3ـ «صَبُورٌ عِنْدَ الْبَلاء»; به هنگام بلاء و حوادث دردناك، كه دامنگير هر انسانى مى شود، بى تابى و بى قرارى نمى كند، جزع و فزع نمى نمايد، بلكه صبر را پيشه خويش مى سازد، تا از امتحان الهى سرافراز بيرون آيد.
    4ـ «شَكُورٌ عِنْدَ الرَّخاء»; مؤمن همان گونه كه مصيبت و نقمت كاسه صبرش را لبريز نمى كند و او را از خود بى خود نمى سازد، فزونى نعمت نيز او را از ياد خدا، يعنى صاحب اصلى اين نعمت ها، غافل نمى كند; بلكه به هنگام راحتى هم به ياد خداست و شكر نعمت هايش را مى گذارد. مؤمن نه تنها در زبان و گفتار شاكر نعمت هاى الهى است، بلكه در عمل هم چنين است; يعنى نعمت هاى الهى را فقط در مسير رضاى پروردگار صرف مى كند.
    5ـ «قانِعٌ بِما رَزَقَهُ الله»; مؤمن به آنچه دارد قانع است، و ثمره قناعت آرامش است. بدين جهت با يك زندگى ساده به آرامش مى رسد، امّا افرادى هستند كه با داشتن كاخ ها و ثروت ها كمترين آرامشى ندارند.
    در ذيل روايت به چهار ويژگى اجتماعى آن ها اشاره مى فرمايد: ستم آن ها به كسى نمى رسد، حتّى به دشمنان آن ها، و بر دوستان خود تحميل نمى كنند، عادت به فراافكنى مشكلات ندارند، لذا همه مردم از دست آن ها در راحتند، هر چند خودشان در مشكل باشند.
    خداوندا ما را يارى كن كه مصداق بارز اين صفات والا باشيم.


     
    1. ميزان الحكمة، باب 291، حديث 1408، (جلد اوّل، صفحه 332).

     
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 06:51:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      مؤمن آينه مؤمن است   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «يا كُمَيْلُ! اَلْمُؤْمِنُ مِرْآةُ الْمُؤْمِنِ، لاَِنَّهُ يَتَأَمَّلُهُ فَيَسُدُّ فاقَتَهُ وَ يُجْمِلُ حالَتَهُ»;
    «اى كميل! مؤمن آينه ساير مؤمنان است، زيرا (براى او دو كار انجام مى دهد)، 1 ـ نقاط ضعف او را برطرف مى سازد و 2 ـ نقاط قوّتش را بيش تر مى كند»(1).

     

    شرح و تفسير

    امام اميرالمؤمنين (عليه السلام) در روايت مذكور به دو خدمت از مهمّ ترين خدمات متعدّدى كه يك آينه انجام مى دهد اشاره فرموده است، ولى اين دو، ويژگى هايى دارد كه در اين جا به پنج مورد آن اشاره مى شود:
    1ـ آينه عيب و حُسن، نقطه ضعف و قوّت، بدى و خوبى افراد را بدون سر و صدا و جار و جنجال به آن ها نشان مى دهد. بدون اين كه ديگران، حتّى كسانى كه در كنار آينه هستند، متوجّه شوند اين كار را انجام مى دهد و آبروى شخص را نمى برد.
    2ـ آينه صاف خوبى و بدى را به همان اندازه اى كه هست نشان مى دهد، نه كمتر و نه زيادتر. جناحى نيز عمل نمى كند، كه عيوب دوستانش را كوچك جلوه دهد و خوبى هاى آن ها را بزرگ و در مورد ديگران بالعكس عمل كند.
    3ـ آينه عيب انسان را بيان مى نمايد، ولى هرگز او را ملامت و سرزنش نمى كند و انسان را نزد ديگران تحقير و كوچك نمى نمايد.
    4ـ بيان حُسن و عيب كسى كه در مقابل آينه قرار مى گيرد هميشگى است و آينه از اين كار خسته نمى شود، نه مانند بعضى افراد كه اگر خسته نباشد، سرحال باشد، گرفتارى نداشته باشد، به فكر معايب و محاسن دوستش مى باشد و گرنه گويا چشم ها را برهم مى گذارد و هيچ نمى بيند.
    5ـ انسان هر چه به آينه نزديك تر شود عيب و حسن خود را بهتر متوجّه مى شود، البتّه به شرط اين كه آينه مقابل او چهار صفت داشته باشد:
    الف) بايد نور و روشنايى در آن بيفتد و گرنه نمى تواند كارى كند.
    ب) گرد و غبار و زنگار نداشته باشد، بلكه بايد تميز و صاف باشد.
    ج) آينه نبايد كج و معوج باشد، بلكه بايد صاف و شفّاف باشد.
    د) كسى كه به آينه نگاه مى كند بايد چشم بينا داشته باشد، آينه تنها در صورتى قابل استفاده است كه بيننده آن چشم بينا داشته باشد.
    با توجّه به ويژگى هاى پنج گانه آينه، و اين كه مؤمن به آينه تشبيه شده است، شخص مؤمن نيز بايد داراى اين اوصاف باشد. ولى متأسّفانه بعضى، فقط عيوب ديگران را مى بينند و چشمانشان را به روى خوبى ها بسته اند. بدين جهت طرف مقابل هم حرف او را نمى پذيرد.
    ما بايد به هنگام تذكّر و امر به معروف، محاسن را قبل از معايب بيان كنيم، تا صاحب عيب بپذيرد و در صدد رفع آن برآيد. بعضى ديگر، عيوب مردم را در أنظار ديگران مطرح مى كنند و آن ها را تحقير و سرزنش مى نمايند. برخى، هر چه به دوست خود نزديك تر مى شوند، كمتر عيوب او را متذكّر مى شوند. و آخرين سخن اين كه مؤمن علاوه بر اين كه براى تك تك مؤمنين آينه است، بايد براى كلّ جامعه هم آينه اى با شرايط چهارگانه بالا باشد. همان گونه كه رسانه ها، مطبوعات، روزنامه ها، كتاب ها و مانند آن نيز مى توانند آينه هاى عمومى خوبى باشند; مشروط بر اين كه آنچه راهست بگويند، نه آنچه را دوست دارند.


     
    1. بحار الانوار، جلد 74، صفحه 414.
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 06:51:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      نوروز برای ملت ایران یعنی توجه به خداوند   ...

     

    سایت دفتر مقام معظم رهبری در بخش جلوه ها و مناسبت درباره آغاز سال جدید و ایام نوروز منتشر کرده است که به شرح ذیل منتشر می شود.

    نوروز برای ملت ما، عبارت است از اوّلاً : توجّه مردم به خدا. اوّلِ تحویلِ سال که می‌شود، مردم دعا می‌خوانند، «یا محوّل الحول والاحوال» می‌گویند، آغاز سال را با یاد خدا شروع می‌کنند، توجّه خود را به خدا زیاد می‌کنند. این، ارزش است. ثانیاً نوروز را بهانه‌ای برای دید و بازدید و رفع کدورتها و کینه‌ها و محبّت به یکدیگر قرار می‌دهند. این همان برادری و عطوفت اسلامی و همان صله‌ی رحم اسلام است؛ بسیار خوب است. ضمناً نوروز را بهانه‌ای برای زیارت اعتاب مقدّسه قرار می‌دهند؛ به مشهد مسافرت می‌کنند - که همیشه یکی از پرجمعیت‌ترین اوقات سال در مشهد مقدّس، اوقات عید نوروز بوده است - این بسیار خوب است.

     

    ۱/فروردین/۱۳۷۷

    منبع : سایت دفتر مقام معظم رهبری

    موضوعات: حُسنِ حَسَن  لینک ثابت



     [ 06:29:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      فتاوای رهبر انقلاب درباره آغاز سال جدید   ...

    سایت دفتر مقام معظم رهبری در بخش احکام روزانه فتاوای رهبر انقلاب درباره آغاز سال جدید و ایام نوروز منتشر کرده است که به شرح ذیل منتشر می شود.

    1-  نیمی از فامیل نزدیک من اهل حجاب نیستند و در مهمانی ها روسری سر نمیکنند و در جواب می گویند دل آدم پاک باشد و از این قبیل حرفها، من نیز با ایشان بزرگ شدم و 4 سال است سعی در رعایت احکام دینی دارم.رفت و آمدم را با ایشان کم کردم و سالی یکی دو بار برای صله رحم رفت و آمد داریم. حال تکلیفم را نمیدانم آیا باید با ایشان قطع رابطه کنم یا همینطور ادامه بدهم؟

    ج) - اگر معاشرت با آنان مستلزم ارتکاب گناه نبوده و نیز موجب تأیید ایشان در عدم التزام به امور دینی نباشد، مانعی ندارد. ولی به هر حال لازم است حریم و ضوابط شرعی مراعات گردد. و اگر احتمال بدهید که ترک معاشرت با آنها موقتاً موجب خودداری آنها از ارتکاب معصیت می‏ شود به عنوان امر به معروف و نهی از منکر واجب است.

    و باید توجه داشت که قطع رحم جایز نیست؛ و صله‌ی رحم منحصر در دید و بازدید نیست بلکه از ‏طرق دیگر مانند تلفن، نامه و امثال آن نیز محقّق می‌شود.‏

    2 -  مراد از رحم، که قطع صله با آن ها جائز نیست، چه کسانی هستند ؟


    ج) - مقصود از ارحام، خویشاوندان نَسَبی هستند مشروط به این که آن قدر نسب دور نباشد که عرفاً از ارحام شمرده نشوند. و بطور کلی ‌قطع ارحام حرام است ولی صله‌ی رحم منحصر در دید و بازدید نیست بلکه از طرق دیگر مانند تلفن، نامه و امثال آن نیز محقّق می‌شود.

    3 - طبق نظر حضرت آقا آیا پهن کردن و چیدن سفره ی هفت سین در نوروز جزء خرافات شمرده می شود و حرام است یا خیر؟


    ج:‌ فی نفسه اشکال ندارد هر چند اینگونه امورجنبه مذهبی ندارد.  

     4 – آیا  از میوه هایی که در باغ دیگری روی زمین افتاده میتوان استفاده کرد؟ یا در حد چند عدد از درخت چید؟ آیا برای این چند عدد باید از صاحب باغ اجازه گرفت؟

    ج) : بدون رضایت صاحب میوه ها جایز نیست مگر این که صاحب میوه ها از آن اعراض کرده باشد. همچنین اگر درمسیر خود به درخت میوه‌ای درجادّه برخورد کند،می‌تواند ازمیوه‌های مذکوراستفاده کند مشروط به اینکه:

    اولاً به قصد استفاده ازمیوه به آن مسیر نرفته باشد.

    ثانیا به درخت آسیب نرساند.

    ثالثاً همان جا میوه را خورده و به همراه خود نبرد.

    رابعاً داخل ملک دیگری نیز نشود.

    5 ـ خوردن و جمع کردن مقداری میوه از باغ دیگران که زیر درختان ریخته و خراب خواهد شد چه حکمی دارد؟


    ج) : اگر بداند مالک میوه ها راضی است اشکال ندارد، در غیر این صورت باید رضایت مالک را جلب کند. و در صورتی که دسترسی به او برای جلب رضایت ندارد و اگر میوه ها استفاده نشود خراب می شود، می تواند از میوه ها استفاده کند و پول آن را به مالکش بدهد، و اگر دسترسی به مالکش نداشت پول آن را از طرف مالکش صدقه بدهد.                                          

    6 - اگر در مجلسی از مؤمنی غیبت کنند، میدانم که نهی از منکر بر ما واجب است، سؤال من این است که: علاوه بر نهی از منکر، آیا دفاع از آبروی آن مؤمن هم بر ما واجب است (به گونه ای که اگر آن غیبت تهمت باشد بتوانیم به اطرافیان ثابت کنیم که این حرف درست نیست) و اگر از آبرویش دفاع نکردیم، آیا گناه کرده ایم؟


    ج: ردّ غیبت (نفی نسبتی که غیبت کننده به غیبت شونده می دهد) واجب است.

    7 - آیا انجام مراسم روز سیزدهم فروردین ( سیزده بدر) اشکال دارد؟

    ج : فی نفسه حرام نیست؛ هر چند چنین چیزی مبنای شرعی ندارد.

    8 - در هنگام رانندگی در جاده‌ها وظیفه‌ی راننده‌ای که به حیوانات یا به پرندگان برخورد کرده و موجب مرگ آنها شده است چیست؟

    ج) : اگر ملک شخصی بوده ضامن است، ولی اگر مالک خاصی نداشته و جزء حیوانات بیابان بوده ضامن نیست.  

    9 – آیا ریختن پوست میوه و زباله‌های تجزیه‌شدنی در کوه و دشت و طبیعت اشکال شرعی دارد؟

    ج) : اگر موجب اذیت مردم  شود و یا خلاف قانون باشد، جایز نیست.

    10 - من چندین سال پیش با جسم تیزی بر روی درختی نوشته‌ای را حک کرده‌ام؛ الآن باید چکار کنم؟

    ج) : اگر آن درخت مالکی داشته، رضایت مالک را جلب کنید.

     
    موضوعات: حُسنِ حَسَن  لینک ثابت



     [ 01:16:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...



      خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

     
     
    این وبلاگ بمنظور معرفی شاخه ای از ابعاد وجودی امام حسن مجتبی (ع) به فعالیت مشغول شده است.