حُسنِ حَسَن
 
  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

   
اسفند 1394
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << < جاری> >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29            



این وبلاگ بمنظور معرفی شاخه ای از ابعاد وجودی امام حسن مجتبی (ع) به فعالیت مشغول شده است.




آمار

  • امروز: 290
  • دیروز: 231
  • 7 روز قبل: 9060
  • 1 ماه قبل: 13753
  • کل بازدیدها: 2397243





  • رتبه







    کاربران آنلاین

  • دهقان
  • avije danesh
  • موعود موجود


  •   نمازت ، رزقی است از سوی خداوند   ...


    نمازت ، رزقی است از سوی خداوند


    اذکاری که صبح و شام می خوانی رزق است.

    یا زمانی که خواب هستی سپس ناگهان بیدار می شوی ، به تنهایی و بدون زنگ زدن ساعت بیدار می شوی و نماز می خوانی رزق است

    چون بعضی ها بیدار نمی شوند .

    زمانی که با مشکلی رو به رو می شوی ، خداوند صبری به تو می دهد که چشمانت را از آن بپوشی . این صبر ، رزق است.

    زمانی که در خانه لیوانی آب به دست پدرت می دهی. این فرصت نیکی کردن ، رزق است.

    گاهی اتفاق می افتد که در نماز حواست نباشد ، ناگهان به خود می آیی و نمازت را با خشوع می خوانی. این تلنگر ، رزق است.

    یکباره یاد امام زمانت می افتی و سلامی به ایشان هدیه می کنی و دلت حسابی تنگ می شود ..

    رزق واقعی این است !!!

    رزق خوبی ها ؛ نه ماشین ، نه درآمد .

    اینها رزق مال است که خداوند به همه ی بندگانش می دهد.

    اما رزق خوبی ها را فقط به دوستدارانش می دهد.

    الهی

    رویم را نیکو کردی ،

    خویم را هم نیکو گردان…

    آمین

    علامه حسن زاده آملی

    موضوعات: حُسنِ حَسَن  لینک ثابت



    [پنجشنبه 1394-12-27] [ 07:51:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      حُسن عاقبت   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «اِذا اَرادَ اللهُ بِعَبْد خَيْراً وَفَّقَهُ لاِِنْفاذِ اَجَله فى اَحْسَنِ عَمَلِه، وَ رَزَقَهُ مُبادَرَةَ مُهَلِه فى طاعَتِه قَبْلَ الْفَوْتِ»;
    «خداوند هنگامى كه درباره كسى خير و خوبى اراده كند، به او توفيق مى دهد كه به هنگام پايان عمر در بهترين حال و اعمال باشد، و نيز او را موفّق مى دارد كه قبل از پايان گرفتن عمر براى خود ذخيره اى كرده باشد»(1).

     

    شرح و تفسير

    حُسن عاقبت داراى اهميّت ويژه اى است. به همين جهت، دعا براى عاقبت به خيرى بسيار ارزشمند است.
    با توجّه به اين اصل كه: «أجل خبر نمى كند» و براى پيك أجل، سالم و مريض، پير و جوان، زن و مرد، شب و روز، كودك و بزرگ، عالم و جاهل و ديگر امور تفاوتى ندارد، انسان بايد بسيار مواظب عاقبت امر خويش باشد. بعضى اشخاص به هنگام مرگ در بدترين حالات هستند; در مجلس گناه، در حال مستى، در حال سرقت و دزدى و مانند آن. و برخى ديگر در بهترين حالات; مثل اين كه نماز صبحش را خوانده و پس از نماز سر بر سجده شكر نهاده، و در همان لحظه به ملاقات خداوند مى شتابد. يا در حال طواف، يا در حال روزه، يا در جبهه و در حال جهاد و مانند آن جان به جان آفرين تسليم مى كند.
    به ما سفارش شده است كه هميشه آماده باشيم، اگر گناهى كرده ايم توبه كنيم، اگر حقّى از كسى بر گردن داريم فوراً بپردازيم. و انجام اين امور را به ديگران و آينده واگذار نكنيم.
    معيار رستگارى، عقيده و انديشه هايى است كه هنگام مرگ همراه انسان است; چه بسيار افرادى بودند كه در طول عمر خود در مسير خدايى نبودند، ولى به هنگام مرگ عاقبت به خير شدند!(2) و برعكس اشخاصى هم وجود داشتند كه در طول زندگى به ظاهر در مسير حق بودند، ولى عاقبت به شر گرديدند!.
    رمز عاقبت به خير شدن اين است كه انسان هميشه آماده باشد و حقوق الله و حقوق الناس را پرداخته باشد; چرا كه در زمان حيات و زندگى ممكن است با قطراتى اشك دريايى از آتش را خاموش كرد، امّا بعد از مرگ پرونده ها بسته مى شود و امكان جبران وجود ندارد.


     
    1. ميزان الحكمة، باب 4145، حديث 21939، (جلد 10، صفحه 591).
    2. شرح حال برخى از اين افراد سعادتمند را در كتاب «عاقبت بخيران عالم» مطالعه فرماييد.
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 07:27:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      حساب رس خود باش!   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «مَنْ حاسَبَ نَفْسَهُ رَبِحَ، وَ مَنْ غَفَلَ عَنْها خَسِرَ»;
    «هر كس به محاسبه اعمال خويش بپردازد سود مى برد و هر كس از آن غافل شود زيان مى كند»(1).

     

    شرح و تفسير

    «محاسبه» در روايات اسلامى مورد تأكيد ويژه اى قرار گرفته است و علماء سير و سلوك پافشارى زيادى نسبت به آن مى كنند. محاسبه چيست؟
    در پاسخ بايد بگوييم: انسان در طول عمر خويش سرمايه هاى مهمّى دارد كه مشغول خرج كردن و هزينه نمودن آن هاست، محاسبه آن است كه مراقب باشد در مقابل هزينه نمودن اين سرمايه هاى مهمّ، چه چيزى به دست مى آورد؟ آيا سرمايه هاى باارزشى همچون عمر، عقل، مذهب، ايمان و مانند آن را خوب به كار مى گيرد؟ خداوند اهل حساب و كتاب است و با اين كه علم او بى پايان است، براى همه انسان ها نامه عمل درست كرده، و اعمال و رفتار و كردار و عقايد آن ها را مورد محاسبه قرار مى دهد و چه نامه اعمال دقيق و منظّمى كه كوچك ترين اعمال انسان در آن از قلم نمى افتد(2). تمام نظام هستى بر اساس حساب و كتاب حركت مى كند. پس چرا انسان، كه حتّى قطره اى از اقيانوس عالم هستى محسوب نمى شود، اهل حساب و كتاب نباشد؟!
    ما بايد خويشتن را هر روز، يا هفته اى يكبار، يا ماهى يكبار به حساب رسى بكشيم; چقدر عبادت خالص انجام داده ايم؟ چقدر به مردم خدمت كرده ايم؟ چه اندازه از حق و حقوق خود گذشت كرده ايم؟ آيا حق و حقوقى از ديگران پايمال نكرده ايم؟ آيا به ديگران بدهكار نيستم؟ و صدها سؤال ديگر; چون اگر اهل حساب و كتاب نباشيم شكست مى خوريم. ناگهان متوجّه مى شويم تمام سرمايه از كف رفته و در مقابل هيچ چيز به دست نياورده ايم!
    با اين توضيح روشن شد كه چگونه شخصى كه به محاسبه نفس خويش مى پردازد سود مى برد و به چه شكل كسى كه از محاسبه خويشتن غافل مى شود زيان مى كند و خسران مى بيند.


     
    1. نهج البلاغه، كلمات قصار، شماره 208.
    2. مشرح مباحث مربوط به «نامه عمل» را در «پيام قرآن»، جلد 6، صفحه 75، مطالعه فرماييد.
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 07:26:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      حاصل ازدواج تنبلى و ناتوانى!   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «اِنَّ الاَْشْياءَ لَمَّا ازْدَوَجَتِ ازْدَوَجَ الْكَسَلُ وَ الْعَجْزُ، فَنَتَجَ مِنْها الْفَقْرُ»;
    «هنگامى كه هر چيزى با ديگرى ازدواج كرد، «كسالت» با «ناتوانى» ازدواج نمود و حاصل اين ازدواج فقر و نادارى شد!»(1).

     

    شرح و تفسير

    تعبيرى كه در اين روايت آمده بسيار زيباست. حضرت طبق اين روايت مى فرمايد: در آغاز خلقت، اشياء مختلف با يكديگر ازدواج كردند و در كنار يكديگر قرار گرفتند، هر چيزى با كفو و چيز متناسب خويش ازدواج كرد و سنخيّت ها و تناسب ها در نظر گرفته شد، «كسالت» كفو و متناسب و هم سنخ «عجز» شناخته شد و با او ازدواج نمود و ثمره ازدواج آن ها «فقر» و «تنگدستى» و بدبختى بود.
    در حقيقت در اين روايت دو عامل و ريشه مهمّ فقر، كه قابل اجتناب هم هستند، بيان شده است:
    عامل اوّل تنبلى است; تنبلى راهى است كه بدون شك به فقر و تنگدستى منتهى مى گردد.
    و عامل دوم ناتوانى است; كه اين خود دو رقم است:
    الف) ناتوانى هاى طبيعى، مثل اين كه شخصى از بدو تولّد نابينا بوده است.
    ب) ناتوانى هاى خود خواسته كاذب، كه فراوان است. نيروى واقعى هر انسانى ده برابر نيرويى است كه به كار گرفته مى شود. اين ادّعا به هنگام عصبانيّت قابل لمس است.
    اگر در جامعه اى عجز و ناتوانى ها از بين برود، ناتوانى هايى كه بر اثر تلقين به نفس منجر به إنزوا و سستى و خمودى مى گردد، و افراد جامعه باور كنند كه توانا هستند، بدون شك تحوّلى عجيب رخ خواهد داد، و كلّ جامعه، افرادى متحرّك و پويا خواهند شد.
    فقر و ناتوانى آثار سوء فراوانى به دنبال خواهد داشت، دين و ايمان و آبروى انسان را بر باد مى دهد، عزّت و استقلال را متزلزل مى كند و انسان را وابسته مى نمايد. ايران در زمان شاه سلطان حسين آن قدر ضعف و سستى از خود نشان داد كه افغان ها تمام كشور را اشغال كردند و ثروت آن را به يغما بردند. ولى همين ملّت عاجز و درمانده وقتى فرماندهى همچون «نادر» پيدا كرد و ضعف و سستى را كنار گذاشت، موفّق شد كشور خود را از لوث بيگانگان نجات داده و آن ها را بيرون كند.
    در عصر و زمان خود ما، ملّت ايران قبل از انقلاب ذليل و ناتوان بود، امّا با قيام امام خمينى (رحمه الله)آن نيروى پنهان در وجود مردم بسيج شد و همچون سيلى پرخروش بنيان طاغوت را برانداخت.
    در عصر پيامبر (صلى الله عليه وآله)، آن حضرت با همان عرب هاى وحشى عصر جاهليّت، كه انواع ذلّت و زبونى در جامعه آنان ديده مى شد، پس از مدّت كوتاهى قسمت عمده دنيا را فتح كرد!.
    ژاپنى ها در جنگ جهانى دوم تمام هستى خود را از دست دادند، امّا اراده و پشتكار خود را حفظ كرده و با تمام قوا به فعاليّت پرداختند، تا آن جا كه هم اكنون قسمت عمده بازارهاى دنيا را در اختيار گرفته اند!.
    انسان هاى موفّق قبل از طلوع آفتاب فعاليّت خويش را آغاز مى كنند و تا دير هنگام نمى خوابند، تعطيلات فراوان ندارند و اساس برنامه آن ها بر كار و فعاليّت و عدم تعطيل است.
    در روايتى مى خوانيم كه: «عطسه از سوى خدا و خميازه از شيطان است!»(1) فلسفه آن روشن است; زيرا انسان پس از عطسه سر حال و آماده فعاليّت مى شود، ولى هنگامى كه خميازه مى كشد، نشان از تنبلى و خستگى و ميل به خواب دارد.
    آخرين نكته اين كه فقر در اين روايت تنها فقر اقتصادى نيست، بلكه فقر علمى را هم شامل مى شود. آدم هاى تنبل و ناتوان در علم هم راه به جايى نمى برند!.


     
    1. بحار الانوار، جلد 75، صفحه 59.
    2. بحار الانوار، جلد 73، صفحه 52.
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 07:26:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      چراغى از پيش بفرست!   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «ما تُقَدِّمْ مِنْ خَيْر يَبْقَ لَكَ ذُخْرُهُ، وَ ما تُؤَخِّرْهُ يَكُنْ لِغَيْرِكَ خَيْرُهُ»;
    «آنچه پيش از خود بفرستى براى تو ذخيره مى شود و آنچه (را براى بعد از مرگت) تأخير بيندازى، فايده اش تنها براى ديگران است (و مسؤوليّتش متوجّه توست!)»(1).

     

    شرح و تفسير

    جنون ثروت اندوزى در دنياى امروز بيش از هر زمان ديگر به چشم مى خورد، بدون اين كه حساب كنند، و از خود بپرسند كه هدف اصلى و فلسفه ثروت چيست؟ آن ها كه ديوانهوار در فكر جمع ثروتند و حتّى كمترين توجّهى به راه هاى تحصيل آن، از نظر حلال و حرام و ظلم و عدالت ندارند، آيا هيچ فكر نمى كنند ثروت هاى كلان را نه با خود مى توان برد، و نه همه آن را مى توان خورد؟! آيا با خود نمى انديشند كه جمع كردن و گذاشتن و رفتن، سپس تمام مسؤوليّت هاى آن را به دوش كشيدن، كار عاقلانه اى نيست؟!(2).
    توجّه و تفكّر در مضمون اين روايت براى همگان، مخصوصاً براى اغنياء و ثروتمندان، مى تواند زندگى آن ها را دگرگون سازد و مسير آن ها را تغيير دهد. به داستان زير توجّه كنيد:
    «يكى از ثروتمندان بزرگ به يك ضيافت و ميهمانى دعوت مى شود، شب هنگام به همراه خدمتكار خود به سمت محلّ ميهمانى حركت مى كنند، خادم كه براى رفع تاريكى و روشن شدن مسير چراغى در دست داشت، عمداً پشت سر ارباب خود حركت مى كند.
    ارباب مى گويد: چراغى كه از پشت سر حركت كند براى من چه فايده اى دارد؟ بيا جلوتر از من حركت كن تا از نور چراغ استفاده كنم.
    خادم، كه فردى باهوش و نكته سنج و موقعيّت شناس بود، ضمن تصديق و تأييد سخن ارباب خويش گفت: «آقاجان! من هم همين عقيده را دارم، مى گويم: خيرات و مبرّاتى كه پس از مرگ انسان انجام مى شود، مانند چراغ پشت سر است و اثر چندانى ندارد، براى جهان آخرتت چراغى از پيش بفرست!».
    اين سخن پرمغز خادم در آن موقعيّت مناسب اثر فراوانى بر آن فرد ثروتمند گذاشت; به گونه اى كه بسيارى از املاكش را وقف بر كارهاى خير كرد. تا آن جا كه مى گويند: بعد از موقوفات حضرت امام رضا (عليه السلام)بيش ترين موقوفات در مشهد توسّط ايشان انجام شده است!.


     
    1. نهج البلاغه، نامه 69.
    2. يكصد و پنجاه درس زندگى، صفحه 160.

     
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 07:25:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      تفسيرى ديگر از تقوى   ...

     

     

     

     

    حضرت على (عليه السلام) در نامه اى خطاب به معاويه فرمود:
    «فَاتَّقِ اللهَ فى نَفْسِكَ، وَ نازِعِ الشَّيْطانَ قِيادَكَ، وَ اصْرِفْ اِلَى الاْخِرَةِ وَجْهَكَ، فَهِىَ طَريقُنا وَ طَريقُكَ، وَ احْذَرْ اَنْ يُصيبَكَ اللهُ مِنْهُ بِعاجِل قارِعَة تَمَسُّ الاَْصْلَ، وَ تَقْطَعُ الدّابِرَ»;
    «از خدا بترس! و با شيطان كه در رام كردنت مى كوشد، ستيزه كن! و روى خويش را به سوى آخرت، كه راه من و تو است، بگردان و بترس از آن كه خداوند تو را به زودى به يك بلاى كوبنده، كه ريشه ات را بزند و دنباله ات را قطع كند، دچار سازد!»(1)

     

    شرح و تفسير

    از تعبيرات فوق تفسير ديگرى براى تقوى استفاده مى شود و آن اين كه: «تقوى آن است كه انسان زمام اختيارش را به شيطان نسپرد، و بى تقوايى سپردن زمام اختيار به دست شيطان است». براى توضيح بيش تر بايد توجّه داشت كه مردم از اين ديدگاه بر سه دسته اند:
    1ـ كسانى كه شيطان از انحراف و به دست گرفتن زمام اختيار آن ها نااميد است، البتّه اين دسته عدّه معدودى به نام «مخلصين» هستند كه در قرآن مجيد از قول شيطان در باره آن ها مى خوانيم: (لاَُغْوِيَنَّهُمْ اَجْمَعينَ اِلاّ عِبادَكَ مِنْهُمُ الُْمخْلَصينَ); و (به يقين) همگى انسان ها و بنده هايت را گمراه خواهم ساخت، مگر بندگان مخلصت را»(2). خداوند متعال نيز اين ها را بيمه كرده است و لهذا مى فرمايد: (اِنَّ عِبادى لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ); «بر بندگانم (بندگان مخلص) تسلّط نخواهى يافت»(3). اين دسته از بندگان خدا عبارتند از: معصومين (عليهم السلام)، اوليا الله و كسانى كه قدم جاى قدم آن ها نهاده اند. آن ها عوامل و ريشه هاى فساد را در درون خود از بين برده اند، به همين دليل شيطان راهى به آن ها ندارد.
    2ـ كسانى كه كاملا در اختيار شيطان هستند، حتّى گاه بدون دستور او به دنبالش حركت مى كنند! وضع اين ها روشن و نيازى به بحث ندارد.
    3ـ گروه سوم كسانى هستند كه نه تابع مطلق خداوند هستند، و نه تسليم محض شيطان مى باشند، بلكه گاهى سر بر فرمان خداوند مى نهند و گاه فريب شيطان را خورده به دنبال او حركت مى كنند!
    خداوند درباره اين گروه، كه تعداد آن ها كم نيست، در آيه 201 سوره اعراف مى فرمايد: (اِنَّ الَّذينَ اتَّقَوْا اِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّيْطانِ تَذَكَّرُوا فِاذاهُمْ مُبْصِرُونَ); «پرهيزكاران هنگامى كه گرفتار وسوسه هاى شيطان شوند، به ياد (خدا و پاداش و كيفر او) مى افتند; و (در پرتو ياد او، راه حق را مى بينند و) ناگهان بينا مى گردند». شيطان به گِرد قلب انسان مى چرخد، تا دريچه اى براى نفوذ خود بيابد و نفوذ كند. دريچه مقام، مال، شهوت، زن و بچّه، تعريف هاى بى جا و مانند آن. بايد حدّاقل در زمره اين گروه قرار گيريم تا بتوانيم با ياد خدا بصير و بينا شويم و سارق شيطانى را همانند سارق اموال با هوشيارى خود فرارى دهيم و اگر غفلت كنيم و در خواب غفلت فرو رويم، شيطان سرمايه ما را به سرقت مى برد.
    پروردگارا! ما را در مسير رسيدن به زمره مخلصين يارى فرما.


     
    1. نهج البلاغه، نامه 55.
    2. سوره حجر، آيات 40 و 41.
    3. سوره حجر، آيه 42.
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 07:25:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      تعليم و تعلّم الزامى است   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام): 
    «ما اَخَذَ اللهُ عَلى اَهْلِ الْجَهْلِ اَنْ يَتَعَلَّمُوا، حَتّى اَخَذَ عَلى اَهْلِ الْعِلْمِ اَنْ يُعَلِّمُوا»;
    «خداوند از جاهلان و افراد نادان پيمان يادگيرى نگرفت، مگر آن دم كه از دانايان و دانشمندان پيمان گرفت كه آن ها را تعليم دهند»(1).

     

    شرح و تفسير

    دو برنامه مهمّ و مسلّم در اسلام وجود دارد كه اجراى آن ضامن سلامت جامعه و سعادت مردم در دنيا و آخرت در تمام جهات زندگى است. آن دو عبارتند از: 1ـ ارشاد ناآگاهان 2ـ امر به معروف و نهى از منكر.
    تفاوت اين دو در اين است كه در اوّلى شخصى كه مرتكب خلاف مى شود نمى داند و تخلّف مى كند، بر اثر جهل و ناآگاهى دست به كار خلاف مى زند; ولى در دومى دانسته مرتكب خلاف و منكر مى شود و يا از انجام معروف دست مى كشد.
    بدون شك پياده كردن اين دو برنامه اساسى و مهمّ، كه از وظايف انبيا و اوليا بلكه به اعتبارى از وظايف خداوند است، ثمرات و آثار بزرگى به دنبال خواهد داشت و جامعه را احياء و زنده مى كند. مبلّغان دينى و كسانى كه عهده دار هدايت مردم هستند نبايد از هيچ يك از اين دو برنامه غافل شوند و هر كدام را با شرايط و ويژگى هاى خاصّ خود انجام دهند.
    نكته جالبى كه از حديث فوق استفاده مى شود اين كه به همان نسبت كه نادانان و ناآگاهان در برابر اعمال خويش مسؤولند و بايد به دنبال فراگيرى علم بروند، دانشمندان و دانايان نيز در برابر اعمال آن ها مسؤولند، بلكه شايد مسؤوليّت آن ها بيش تر باشد! بدين جهت خداوند از نادانان پيمان تعليم گرفتن و از دانايان پيمان تعليم دادن گرفته است.


     
    1. نهج البلاغه، كلمات قصار، شماره 478.
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 07:24:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      تا زبان اصلاح نشود   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «وَ لَقَدْ قالَ رَسُولُ اللهِ (صلى الله عليه وآله): لايَسْتَقيمُ ايمانُ عَبْد حَتّى يَسْتَقيمَ قَلْبُهُ، وَ لايَسْتَقيمُ قَلْبُهُ حَتّى يَسْتَقيمَ لِسانُهُ»;
    «حضرت على (عليه السلام) مى فرمايد: پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) فرمود: ايمان هيچ بنده اى اصلاح و محكم نمى شود، مگر اين كه قلبش اصلاح گردد و قلب هيچ كس اصلاح نمى گردد، مگر اين كه زبانش اصلاح شود»(1).

     

    شرح و تفسير

    براى ايجاد و تقويت ايمان دو راه وجود دارد: نخست راه عقل و استدلال و ديگر راه شهود و باطن. جستجوى ايمان از هر يك از دو راه فوق، بدون اصلاح دل امكان پذير نيست. اگر بخواهيم از راه استدلال وارد شويم، معرفت موانعى دارد كه اگر آن موانع را برطرف نكنيم موفّق نخواهيم شد. شيطان با آن هوش سرشارش از مطلبى روشن و واضح غافل شد و در پاسخ به اين سؤال: چرا بر آدم به همراه ساير فرشتگان سجده نكردى؟ گفت: (لمْ اَكُنْ لاَِسْجُدَ لِبَشَر خَلَقْتَهُ مِنْ صَلْصال مِنْ حَمَإ مَسْنُون); «من هرگز براى بشرى كه او را از گل خشكيده اى، كه از گل بدبويى گرفته شده است، آفريده اى سجده نخواهم كرد»(2). در حالى كه
    عظمت آدم به خاطر جسم او نبود، بلكه بر اثر روح الهى كه در او دميد شد، عظمت پيدا كرد. ولى شيطان متوجّه اين مطلب نشد; چون براى اين معرفت مانع داشت و آن تكبّر و حبّ ذات بود. بنابراين انسان هوى پرست هم نمى تواند از راه استدلال خداپرست شود. نتيجه اين كه اگر از راه استدلال بخواهيم به ايمان برسيم اصلاح قلب و دل لازم است.
    و امّا اگر قرار باشد اين راه از طريق شهود و باطن طى شود، از طريقى كه بتوان همچون على (عليه السلام) ادّعا كرد: «ماكُنْتُ اَعْبُدُ رَبّاً لَمْ اَرَهُ; پروردگارى را كه نبينم پرستش نمى كنم»(3)، روشن است كه نياز به قلب و دل پاك و اصلاح شده اى دارد.بايد گرد و غبار قلب را گرفت تا بتوان يار را ديد!
    جمال يار ندارد غبار و پرده *** ز دل غبار ره بنشان تا نظر توانى كرد

    رابطه قلب و زبان
    آن روز كه حضرت على (عليه السلام) از قول پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) اين حديث را فرمود، علماى اخلاق نبودند; ولى آن ها اكنون مى گويند كه بزرگ ترين و بيش ترين گناهان به وسيله زبان انجام مى شود. بعضى از علماى اخلاق، گناهان كبيره اى كه به وسيله زبان انجام مى شود را بيست عدد شمرده اند، در حالى كه ما در كتاب اخلاق در قرآن تا 30 گناه كبيره براى زبان نوشته ايم!(4) گناهانى كه بعضى از آن ها شديدتر از زناست!(5).
    خوانندگان محترم! تا زبان اصلاح نشود هيچ كس به هيچ جا نمى رسد. 
    چرا كه زبان ابزار و وسيله اى است كه در همه جا در اختيار انسان هست; امّا ابزار ساير گناهان هميشه در اختيار نيست. و از اين بدتر اين كه متأسّفانه قبح و زشتى گناهان زبان كاسته شده و در برخى موارد از بين رفته است. اگر كسى خداى ناكرده در مسجد بساط قمار پهن كند همه به او اعتراض مى كنند، ولى اگر شخصى غيبت كند، كه بدتر از قمار است، كمتر كسى به او اعتراض مى كند.
    بنابراين بايد مواظب زبان خويش، مخصوصاً به هنگام عصبانيّت، حسادت، بروز مشكلات و مصائب باشيم، كه اصلاح زبان يكى از گام هاى سير و سلوك و مقدّمه اصلاح قلب است.


     
    1. نهج البلاغه، خطبه 176.
    2. سوره حجر، آيه 33.
    3. اصول كافى، جلد اوّل، صفحه 98 كتاب التوحيد، باب فى ابطال الرؤية.
    4. به اخلاق در قرآن، جلد اوّل، صفحه 316 به بعد، مراجعه كنيد.
    5. پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) فرمود: «اَلْغيبَةُ اَشَدُّ مِنَ الزِّنا». ميزان الحكمة، جلد 7، صفحه 333.

     
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 07:24:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      پى آمد آرزوهاى طولانى   ...

     


    قال على (عليه السلام):
    «اَطْوَلُ النّاسِ اَمَلا اَسْوَئُهُمْ عَمَلا»;
    «طولانى ترين آرزوهاى انسانى، متعلّق به انسان هايى است كه بدترين اعمال و كردار را دارند»(1).

     

    شرح و تفسير

    حضرت، بين آرزوهاى طولانى و اعمال زشت و بد، رابطه اى برقرار مى كند، و مى فرمايد: نه تنها آرزوهاى طولانى بد است، بلكه هر چه طولانى تر باشد اعمال زشتى كه از انسان سر مى زند نيز زشت تر مى باشد.
    در مورد «طول امل» (آرزوهاى دراز) مباحث مختلفى، مطرح گشته است(2)، كه در اين جا به طرح دو سؤال و پاسخ آن اكتفا مى شود:
    سؤال: در رواياتى كه پيرامون «آرزوها» بحث مى كند، تضادّى ديده مى شود; از يك سو رواياتى، مانند آنچه در بالا آمد، «آرزو» را يك امر منفى و غيرارزشى معرّفى كرده و مردم را از آن برحذر مى دارد، و از سوى ديگر مى دانيم كه اگر اميد و آرزو نباشد زندگى متلاشى مى شود; چرا كه انسان با اميد و آرزو زنده است. به همين جهت در روايتى از پيامبر 
    پاسخ: آرزو در حدّ معمول و معقول چيز خوبى است و اين همان چيزى است كه رحمت است و مايه ادامه زندگى; امّا آرزوهاى طولانى و نامعقول، آرزوهايى كه تمام ذهن و فكر انسان را اشغال كند، آرزوهايى كه ميان او و سعادتش فاصله بيندازد، بدون شك چنين آرزوهايى مطلوب نيست و روايت فوق و مانند آن اشاره به چنين آرزوهايى دارد.
    سؤال ديگر: چرا آرزوهاى طولانى آثار بسيار منفى و نامطلوبى بر اعمال انسان مى گذارد؟
    پاسخ: زيرا انسان را از مرگ، حساب و كتاب و دادگاه عدل الهى غافل مى نمايد، انسانى كه از جهان آخرت غافل شود، سالم نخواهد ماند.
    علاوه بر اين كه وقتى انسان فكر و استعداد و نيروى محدود خويش را در مسير تحقّق آرزوهاى طولانى به كار گرفت، ديگر توانى برايش باقى نمى ماند كه اعمال نيك انجام دهد. در روايت تكان دهنده اى از پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله)مى خوانيم: «وَ الَّذى نَفْسُ مُحَمَّد بِيَدِه ما طَرَفْتُ عَيناىَ اِلاّ ظَنَنْتُ اَنَّ شَفَراىَ لايَلْتَقيانِ حَتّى يَقْبِضَ اللهُ روُحى; قسم به خدايى كه جان محمّد در دست اوست، هر زمان كه پلك هاى چشمانم را بر روى هم مى گذارم، قبل از اين كه چشمانم را باز كنم، احتمال مى دهم قبض روح شوم!»(4). كمترين واحد زمانى در ادبيّات ما «يك چشم بر هم زدن» است، تضمينى براى ادامه زندگى ما حتّى به اندازه يك چشم بر هم زدن نيست، بنابراين بايد آرزوهاى خويش را كوتاه كنيم و بيش تر به فكر تهيّه زاد و توشه اى براى جهان آخرت، كه مقصد اصلى است، باشيم.
    «كسى كه يقين دارد بالاخره (با مرگ) از دوستان خود جدا مى شود، و (در نهايت) همنشين خاك مى گردد و مواجه با حساب (و كتاب الهى در يوم المعاد) مى گردد و نيازى به آنچه در دنيا جمع كرده ندارد و محتاج چيزهايى است كه براى آخرتش فرستاده است، سزاوار است چنين انسانى آرزوهاى خويش را كوتاه و اعمال نيكش را فراوان كند»(5).


     
    1. ميزان الحكمة، باب 117، حديث 720، (جلد اوّل، صفحه 144).
    2. مشروح اين مباحث را در «اخلاق در قرآن»، جلد دوم، صفحه 177، مطالعه فرماييد.
    3. ميزان الحكمة، باب 113، حديث 673، (جلد اوّل، صفحه 140).
    4. ميزان الحكمة، باب 118، حديث 729، (جلد اوّل، صفحه 145).
    5. ميزان الحكمة، باب 118، حديث 724، (جلد اوّل، صفحه 145).
     
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 07:23:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      پنج دستور براى زندگى بهتر   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «يا كُمَيْلُ! قُلِ الْحَقَّ عَلى كُلِّ حال وَ وادِّ الْمُتَّقينَ وَ اهْجُرِ الْفاسِقينَ وَ جانِبِ الْمُنافِقينَ وَ لا تُصاحِبِ الْخائِنينَ»;
    «اى كميل! از گفتن حق در هر حال دريغ مكن، و انسان هاى باتقوى را دوست بدار، از فاسقين و گنهكاران دورى كن، و مراقب منافقين و دو رويان باش، و با خيانت پيشگان رفاقت و مصاحبت نكن»(1).

     

    شرح و تفسير

    حضرت على (عليه السلام) طبق اين روايت، براى بهتر زيستن پنج دستور به كميل، كه يكى از دوستان بسيار مورد علاقه آن حضرت بود، مى دهد.
    دستور اوّل: «اى كميل! هيچ گاه از گفتن حق خوددارى مكن» در تمام عمرت طرفدار حق باش; چه در سختى و چه در راحتى، چه به هنگام قدرت و چه زمانى كه فاقد قدرت هستى، چه بر تخت قدرت و چه بر خاك مذلّت، خلاصه در تمام طول عمرت، كه در اين دنيا زيست مى كنى، حرف حق و سخن حق بگو. حضرت سپس به كميل سفارش مى كند، با چه كسانى زندگى كند و از چه كسانى فاصله بگيرد:
    دستور دوم: «اى كميل! همراه پرهيزكاران باش و دوستشان بدار»; زيرا دوست متّقى و پرهيزكار، چون به خاطر رضاى خدا با تو دوست هست، در سختى و مشكلات تو را رها نمى كند و به همين جهت تو را به گناه تشويق نمى نمايد و به همين علّت مانع از اطاعت و بندگى تو نمى گردد. آرى مودّت پرهيزكاران را هميشه در خزانه قلبت حفظ كن. حضرت سپس به كميل دستور مى دهد كه از سه طايفه خوددارى نمايد:
    دستور سوم: «اى كميل! زندگى ات را از فاسقين و اهل گناه «جدا كن»، اهل گناه بالاخره تو و خانواده ات را آلوده مى كنند، پس براى حفظ خود و خانواده ات از آن ها كناره بگير و با آن ها قطع رابطه كن.
    دستور چهارم: «اى كميل! مواظب مكر و حيله منافقين باش» اين كه در مورد فاسقين دستور به هجران وجدايى مى دهد، ولى نسبت به منافقين امر به مواظبت و مراقبت مى كند، بدين جهت است كه در هر جامعه اى منافق وجود دارد و نمى توان آن ها را جداسازى كرد و به راحتى قابل شناسايى نيستند، و اتّفاقاً مسلمين بيش ترين ضربه را از همين طائفه خورده اند و لهذا بايد مواظب شيطنت و مكر و فريب آن ها بود، هر چند نتوان جامعه را از آن ها پاك كرد.
    دستور پنجم: «اى كميل! با خيانت كاران رفاقت نكن» انسان هاى خيانت پيشه صلاحيّت رفاقت، شراكت، دوستى، و مانند آن را ندارند.
    اگر در اين كلام دقّت شود و در يك جامعه عملى گردد، قطعاً در آن جامعه تحوّلى روى خواهد داد; زيرا هر جامعه اى از خيانت، نفاق، گناه و كتمان حق رنج مى برد و نيازمند تقوى و پاكى و بيان حقايق و انسان هاى پرهيزكار است. اگر جامعه اى را از صفات رذيله فوق پاك كنيم و به ويژگى هاى خوب زينت بخشيم بدون شك جامعه اى ايده آل خواهد شد.


     
    1. بحار الانوار، جلد 74، صفحه 413.

     
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 07:23:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      بهترين شيوه بندگى   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «يا كُمَيْلُ! اِنَّ اَحَبَّ مَا امْتَثَلَهُ الْعِبادُ اِلَى اللهِ، بَعْدَ الاِْقْرارِ بِه وَ بِاَوْليائِه، التَّعَفُفُ وَ التَّحَمُّلُ وَ الاِْصْطِبارُ»;
    «اى كميل! محبوب ترين چيزى كه بندگان خدا مى توانند به وسيله آن بندگى خدا كنند، بعد از اقرار به وحدانيّت خدا و حقانيّت اوليائش، (سه چيز مى باشد): تعفّف و تحمّل و اصطبار است»(1).

     

    شرح و تفسير

    1ـ «تعفّف» چيست؟ تعفّف يك معنى خاص دارد و يك معنى عام: معنى خاصّش همان عفّت در مسايل جنسى است، به تعبير قرآن مجيد: (وَ الَّذينَ هُمْ لِفُروجِهِمْ حافِظُونَ); «مؤمنين كسانى هستند كه دامن خود را (از آلوده شدن به بى عفّتى) حفظ مى كنند»(2)، همان چيزى كه حضرت يوسف (عليه السلام)براى حفظ آن بهاى سنگينى پرداخت.
    و امّا معنى عامّ آن، هرگونه پارسايى و زهد و بى اعتنايى به حرام در مورد مال و مقام و تمام امكانات زندگى مى باشد. تعفّف طبق اين تفسير، چشم پوشى از حرام در تمام زمينه ها است. عفّت به معناى وسيع كلمه نشانه شخصيّت و ايمان انسان است.
    2ـ منظور از «تحمّل» چيست؟ بدون شك زندگى براى هر كس مشكلاتى در پى دارد; درس خواندن، معاشرت با مردم، كسب روزى حلال، بندگى خدا، صداقت و عفاف، سير و سلوك الى الله و خلاصه هرگونه فعاليّتى، مشكلاتى بر سر راه خود دارد، كه بايد آن مشكلات را تحمّل كرد و از پاى نيفتاد. در تحمّل مشكلات ـ همانند ساير مسايل ـ بايد از پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) درس بگيريم، هنگامى كه دشمن دندان هاى آن حضرت را مى شكند و پيشانى اش را مجروح مى نمايد، حضرت نه تنها نااميد نمى شود، بلكه با غلبه بر اين مشكلات حتّى در همان لحظه دست از هدايت مردم برنمى دارد و براى آنان دعا مى كند! «اَللّهُمَّ اهْدِ قَوْمى فَاِنَّهُمْ لايَعْلَمُونَ; پروردگارا! قوم مرا هدايت كن، (اگر آنان اشتباهى كردند و مرا آزردند) آن ها مردمى جاهل و نادان هستند»(3). هدايت مردم و تبليغ دين نياز به تحمّل دارد; تحمّل ملايمات و سختى ها.
    3ـ «اصطبار» چيست؟ اصطبار از مادّه «صبر» است. تفاوت «صبر» و «تحمّل» در اين است كه «صبر» جنبه مثبت دارد، ولى تحمّل داراى جنبه منفى است. حضرت على (عليه السلام) مى فرمايد: «فَصَبَرْتُ وَ فِى الْعَيْنِ قَذًى وَ فِى الْحَلْقِ شَجاً; (در طول خلافت خلفاى ثلاثه) صبر كردم، در حالى كه (بسان انسانى بودم كه) استخوانى در گلو و خار و خاشاكى در چشم داشت»(4). حقيقتاً بيست و پنج سال چنين صبر كردن، كار بسيار مشكلى است.
    ما هم براى رسانيدن انقلاب اسلامى به نسل هاى آينده بايد صبر و تحمّل داشته باشيم. عفّت و چشم پوشى از محرّمات الهيّه و تحمّل مشكلات و ناملايمات و صبر و خويشتن دارى، موجبات مناسبى براى حفظ و بقاء انقلاب اسلامى خواهد بود.


     
    1. بحار الانوار، جلد 74، صفحه 414.
    2. سوره مؤمنون، آيه 5.
    3. بحار الانوار، جلد 20، صفحه 21.
    4. نهج البلاغه، خطبه سوم.
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 07:22:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      بهترين زاد و توشه ها   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «لا خَيْرَ فى شَىْء مِنْ اَزْوادِها اِلاَّ التَّقْوى»;
    «هيچ يك از زاد و توشه هاى دنيا بركتى ندارد، مگر زاد و توشه تقوى»(1).

     

     

    شرح و تفسير

    آن حضرت پس از بازگشت از جنگ صفّين، هنگامى كه به دروازه كوفه مى رسد، در كنار قبرستان مسلمين توقّف مى كند، حوادث و خبرهاى دنيا را براى ارواح مردگان بيان مى كند! سپس از آن ها خواست كه حوادث و اخبار جهان آخرت را براى او و همراهانش بيان كنند! حضرت در ادامه و در ميان بهت و حيرت همراهان فرمود:
    «اَما لَوْ اُذِنَ لَهُمْ فِى الْكَلامِ لاََخْبَرُوكُمْ اَنّ خَيْرَ الزّادِ التَّقْوى; اگر به آن ها اجازه سخن داده شود به شما خواهند گفت: بهترين زاد تقوى است»(2).
    در حقيقت دو روايت فوق، و روايات مشابه ديگر، از آيه شريفه (تَزَوَّدُوا فَاِنَّ خَيْرَ الزّادِ التَّقْوى); «زاد و توشه برگيريد كه بهترين زاد و توشه تقوى است»(3) گرفته شده است.
    مسأله زاد و توشه در مسافرت هاى قديم بسيار مهمّ بود; برخلاف امروز كه اهميّت چندانى ندارد. مسافران در گذشته روستا به روستا و شهر به شهر، لوازم سفر و موادّ خوراكى، كه از آن به زاد و توشه تعبير مى شود، را تهيّه مى كردند. زاد و توشه بايد سه ويژگى داشته باشد: 1ـ كم حجم باشد. 2ـ پرقوّت باشد. 3ـ فاسد نشدنى باشد.
    در آيه شريفه فوق و دو روايتى كه نقل شد، دنيا به منزلگاهى تشبيه شده كه مردم همچون مسافران مى آيند و اندكى در آن اقامت مى كنند و زاد و توشه اى برمى گيرند و به حركت خويش ادامه مى دهند، سپس بهترين زاد و توشه، كه واجد ويژگى هاى سه گانه باشد، را تقوى معرّفى مى كند. حقيقتاً تقوى در هر كجا باشد آن جا را آباد مى كند و هر كجا نباشد ويرانه خواهد شد. بدون شك پليس بيرونى و ممانعت مردم از كارهاى خلاف لازم است، ولى كافى نيست. آنچه كارآيى اصلى دارد پليس درونى و تقواى الهى است. آنچه ملّت سرافراز ايران اسلامى را پس از هشت سال جنگ تحميلى و طاقت فرسا و نا برابر، پيروز كرد و عزّت و عظمت اسلام را در نظر جهانيان دو چندان نمود، تقواى رزمندگان ما بود. ما نبايد از اين سرمايه بزرگ غافل شويم.
    از امام صادق (عليه السلام) در مورد آيه شريفه (يَوْمَ لا يَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ اِلاّ مَنْ اَتَى اللهَ بِقَلْب سَليم); «آن روز (روز قيامت) كه مال و فرزندان سودى نمى بخشد، مگر كسى كه با قلب سليم به پيشگاه خدا آيد»(4) پرسيده شد، حضرت فرمودند: «قلب سليم قلبى است كه خدا را ملاقات كند در حالى كه غيرخدا در آن نباشد»(5). و ثمره غيرخدا نبودن تقوى است; آرى تقوى ميوه قلب سليم است.


     
    1. نهج البلاغه، خطبه 111.
    2. نهج البلاغه، كلمات قصار، شماره 130.
    3. سوره بقره، آيه 197.
    4. سوره شعراء، آيات 88 و 89.
    5. تفسير نمونه، جلد 15، صفحه 274.
     

     

    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 07:19:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      بهترين رفيق   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «حُسْنُ الْخُلْقِ خَيْرُ رَفيق» و قالَ اَيْضاً: «رُبَّ عَزيز اَذَلَّهُ خُلْقُهُ وَ ذَليل اَعَزَّهُ خُلْقُهُ»;
    «بهترين رفيق انسان اخلاق نيكوى اوست» و نيز مى فرمايد: «چه بسا اخلاق (بد) انسان عزيزى را ذليل كند و اخلاق (خوب) انسان ذليلى را به (اوج) عزّت برساند»(1).

    شرح و تفسير

    زندگى انسان، يك زندگى دستجمعى است و لذا نمى تواند تنها زندگى كند; زيرا در اين صورت از همه چيز عقب مى ماند. و روشن است كه در زندگى اجتماعى و دستجمعى نياز به دوست و رفيق وجود دارد، تا در مشكلات و گرفتارى ها، خوشى ها و ناخوشى ها، فراز و نشيب هاى زندگى همراه انسان باشد و به او كمك كند. زندگى بدون دوست و رفيق، زندگى بسيار ناگوارى است و موجب عذاب روح انسان مى شود، بدين جهت يكى از شكنجه هاى سخت براى زندانيان، زندان انفرادى است.
    طبق روايت فوق، بهترين دوست انسان خلق و خوى خوب خود اوست! زيرا اخلاق خوش موجب مى شود كه ديگران به سوى او جذب شوند و دوستان فراوانى داشته باشد، چون كسى كه خوش اخلاق است همه مردم رفيق او هستند. گاه انسان تمام نقاط قوّت را داراست; مال، مقام، شخصيّت، تحصيلات عالى، خانواده اى اصيل و مذهبى، اعتقادات راسخ و عميق و مانند آن، ولى فاقد اخلاق خوش است. چنين انسانى ذليل مى گردد. و بالعكس امكان دارد شخصى هيچ يك از امكانات فوق را نداشته باشد، امّا داراى اخلاقى نيكو و پسنديده باشد، بدون شك چنين انسانى در نزد همگان عزيز خواهد شد و همه به ديده عزّت به او مى نگرند.
    روايت فوق به همين مطلب مهمّ اشاره دارد، و معناى آن اين است كه حُسن خُلق پوششى بر تمام بدى ها و كاستى ها و نقاط ضعف است، همان گونه كه اخلاق بد تمام محاسن و خوبى ها و نقاط مثبت انسان را تحت الشعاع قرار مى دهد و آن ها را مى پوشاند.
    تأكيد فراوانى كه در روايات و آيات قرآن مجيد بر مسأله اخلاق مى شود براى اين است كه اخلاق در مديريّت و رهبرى جامعه تأثير فراوانى دارد. مخصوصاً اهل علم بايد نسبت به اين مسأله دقّت بيش ترى داشته باشند، بداخلاقى ها و توهين ها را با نرمى پاسخ گو باشند، تا آن ها را متّهم به خشونت نكنند.

     


     
    1. سفينة البحار، جلد 2، صفحه 678.
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 07:19:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      بهترين اعمال   ...

     

     

     


    عن اميرالمؤمنين (عليه السلام):
    «عَلَّمَ اَصْحابَهُ فى مَجْلِس واحِد اَرْبَعَمِأَةِ باب مِمّا يَصْلَحُ لِلْمُؤْمِنِ فى دينِه وَ دُنْياهُ، … قالَ: انْتَظِرُوا الْفَرَجَ وَ لا تَيْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللهِ، فَاِنَّ اَحَبَّ الاَْعْمالِ اِلى اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ اِنْتِظارُ الْفَرَجِ»;
    «حضرت على (عليه السلام) در يك جلسه چهارصد موضوع به يارانش تعليم داد كه براى دين و دنياى آن ها مفيد بود (يكى از آن موضوعات اين بود): منتظر فرج باشيد و از رحمت الهى مأيوس نشويد، چون محبوب ترين اعمال در نزد خداوند متعال انتظار فرج است»(1).

    شرح و تفسير

    منظور از كلمه «الفرج» چيست؟
    در اين جا دو احتمال وجود دارد: 1ـ «ال» در «الفرج» الف و لام جنس است، يعنى همواره در مشكلات و سختى ها اميدوار به يافتن راه حل و گشايشى باشيد و هيچ گاه از رحمت الهى نااميد نشويد; زيرا رحمت الهى پايان ناپذير و نامتناهى است. دنيا همواره فراز و نشيب داشته و امّت هاى مختلف نيز مشكلات و مصائب گوناگونى داشته اند، و گاه شياطين و فرمانروايان ظالم عرصه را بر مردم تنگ مى كردند و لشكر ايمان تضعيف مى شد، به گونه اى كه گاه مشكلات نفس گير مى شد، ولى هيچ گاه مؤمنان از رحمت الهى مأيوس نمى شدند.
    به عنوان مثال در جنگ احزاب آن قدر عرصه بر مسلمانان تنگ شد كه به تعبير قرآن «مى خواست سينه ها از گلوها خارج شود!»(2) و به تعبير ما «كارد به استخوان رسيده بود» ولى مسلمانان باز هم به حل مشكلات و انتظار رفع ناملايمات اميد داشتند و اين انتظار به ثمر نشست و خداوند به وسيله باد تمام بساط كفّار را در هم ريخت.
    بنابراين اگر مشكلاتى براى جامعه، حوزه هاى علميّه، انقلاب، جوانان، حكومت اسلامى، نواميس مسلمانان و مانند آن پيش مى آيد، نبايد خود را ببازيم و از رحمت حق مأيوس گرديم، او كه رحمتش عام است و شامل كسانى كه حتّى او را نمى خوانند و نمى شناسند(3) مى شود، چطور شامل حال ما نمى شود؟!
    2ـ اين واژه معناى معهودى دارد، يعنى منتظر فرج مخصوص، كه همه شيعيان و مسلمانان در انتظار آن هستند باشيد; به تعبير ديگر اين روايت به ما توصيه مى كند كه منتظر قيام حضرت مهدى (عليه السلام) باشيم. طبق احتمال دوم معناى جمله «احب الاعمال» اين است كه انتظار فرج از نماز، روزه، حجّ، جهاد، امر به معروف و نهى از منكر، و خلاصه از همه اعمال بهتر است و هيچ عملى به ارزش انتظار فرج نمى رسد(4).
    سؤال: انتظار فرج يك حالت باطنى و درونى است، بنابراين همه مى توانند ادّعا كنند كه منتظر هستند، آيا صرف اين حالت درونى، كه كار سختى هم نيست، افضل الاعمال است؟ و حتّى از جهاد با آن همه مشكلات و سختى ها، كه جان انسان در خطر مى افتد، برتر است؟ آيا چنين انسانى مانند كسى است كه خون خود را در راه خدا اهداء مى كند؟
    پاسخ: انتظار چند گونه است:
    1ـ انتظار دروغين كه همراه با هيچ گونه آمادگى نيست و فقط با حركت زبان است.
    2ـ انتظار راستين كه آميخته با آمادگى هايى مى باشد كه اين خود درجاتى دارد. همانند نيروهاى نظامى كه وقتى به آن ها آماده باش مى دهند گاه در آماده باش 50%، و گاه در آماده باش 70%، و گاه در آماده باش كامل 100%، به سر مى برند.
    برخى از منتظرين آمادگى ناقصى دارند، برخى ديگر آمادگى نسبتاً كاملى دارند و گروهى نيز آمادگى 100% و كامل دارند. كدام يك از اين منتظرين مشمول أحبُّ الاعمال هستند؟
    بدون شك كسانى كه آمادگى كامل دارند به اين مقام رفيع و بلند نائل مى شوند; نه هر كسى كه مدّعى انتظار باشد. مگر مى شود ما منتظر ميهمانى بس عزيز و عاليقدر باشيم و عمرى را در انتظار مَقدم او به سر بريم، ولى حتّى ابتدايى ترين اسباب و وسايل پذيرايى را فراهم نكرده باشيم؟ اگر چنين شخصى مدّعى انتظار باشد، در حالى كه هيچ آمادگى ندارد، مردم در عقل او شك مى كنند!
    از سوى ديگر انتظار أشكال گوناگون دارد; انتظار شخصى كه منتظر يك ميهمان است، با انتظار كسى كه منتظر صد ميهمان مى باشد متفاوت است، انتظار يك شخص عادى با انتظار امامى كه برترين انسان روى زمين است و براى برپايى حكومت جهانى و گسترش عدالت و قسط مى آيد بسيار متفاوت است. اگر أشكال مختلف انتظار فرج را بررسى كنيم اعتراف خواهيم كرد كه اين انتظار، بزرگ ترين، با شكوه ترين و پرارزش ترين انتظار در طول تاريخ بشريّت است!
    ولى آنچه مهمّ است اين كه: آيا اعمال ما نشانگر اين انتظار هست؟ ما بايد جايگاه خود را در حكومت جهانى مهدى (عليه السلام) از هم اكنون مشخّص كنيم! آيا از كسانى خواهيم بود كه در خطّ مقدم جبهه خواهيم بود؟ يعنى آن قدر شجاعت، شهامت، آگاهى، تقوى، ايمان، و استقامت داريم كه در اين صف قرار گيريم؟ يا از كسانى خواهيم بود كه در پشت جبهه يار و ياور رزمندگان خواهيم بود؟ يا از كسانى خواهيم بود كه نه در خط مقدّم قرار خواهيم گرفت و نه در پشت جبهه يار و ياور آن ها خواهيم بود، بلكه (خداى ناكرده) فقط و فقط به فكر دنياى خود خواهيم بود؟ يا (نعوذ بالله) در جبهه مخالف و رو در روى امام زمان قرار خواهيم گرفت!؟
    عجبا! كسى كه مدعى انتظار منتظَر بود حالا در صف مخالف قرار مى گيرد و با شمشير آقا كشته مى شود! چنين انسانى در حقيقت با خواندن دعاى فرج، دعاى تعجيل مرگ خود را مى خوانده است؟!
    با اين توضيحات، انتظار واقعى مى تواند يك مكتب و دانشگاه خودسازى باشد.
     

     


     
    1. بحارالانوار، جلد 10، صفحه 94.
    2. سوره احزاب، آيه 10.
    3. اين مطلب در دعاى معروف ماه رجب، كه بعد از نمازهاى واجب و مستحبّ خوانده مى شود، آمده است.
    4. اين مضمون در روايات ديگر نيز ديده مى شود; در برخى از روايات از انتظار فرج به «افضل اعمال امتى» و در برخى روايات به «افضل العبادة» و در روايات ديگر به «افضل عبادة المؤمن» تعبير شده است، مشروح اين روايات را در ميزان الحكمة، باب 240 مطالعه فرماييد.
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 07:18:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      به اين طريق از ما باش!   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «يا كُمَيْلُ! لا تَأْخُذْ اِلاّ عَنّا، تَكُنْ مِنّا»;
    «اى كميل! اگر مى خواهى از ما باشى، تمام معارف دينت را از ما بگير!»(1).

    شرح و تفسير

    بعضى مسأله ولايت را خيلى آسان گرفته اند و كسانى كه عاشقانه بر ائمّه اطهار (عليهم السلام) مى گريند و براى آن ها سينه مى زنند و عزادارى مى كنند و توسّلاتشان ترك نمى شود را اهل ولايت مى دانند; يعنى همين را كافى مى دانند. بلكه بعضى تصوّر مى كنند كه ولايت با گناه و خلاف كارى هم جمع مى شود!
    البتّه «ولايت» مراحل مختلفى دارد كه يك مرحله آن همان توجّه و توسّل و شركت در مراسم عزاى آن بزرگواران است; امّا بدون شك اين كافى نيست و ولايت كامل و حقيقى آن است كه تمام برنامه هاى زندگى خويش را طبق دستورات آن بزرگواران تنظيم كنيم و آن عزيزان را در تمام زندگى خويش حاضر بدانيم; و معارف اصيل اسلام را از آن ها بگيريم. سلمان فارسى از آن جا جزء اهل البيت شد(2)، كه در تمام مراحل زندگى پا جاى پاى اهل البيت (عليهم السلام) نهاد و در هيچ مرحله اى جز به تبعيت از اهل البيت فكر نكرد.
    نقطه مقابل اين تفكّر ولايى صحيح و ناب امور زير است:
    1ـ اين كه انسان به خيالات و گمان ها و اوهام خويش پناه ببرد و با پوسته ظاهر فريب آن را بيارايد و راه خويش را با آن بپيمايد!
    2ـ اين كه تنها به عقل و خرد خويش متّكى نباشد، بلكه به قرآن و سنّت هم روى آورد; ولى شاگرد آن ها نباشد و به دنبال آن ها حركت نكند، بلكه خود را استاد آن ها بداند! يعنى اوّل تصميم بگيرد و سپس آيات قرآن و روايات معصومان را بر آن تطبيق كند. نظرات خويش را بر دين خدا تحميل كند، تفسيرهاى نادرست از آيات قرآن ارائه كند و خلاصه دست به «تفسير به رأى» و يا به اصطلاح «قرائت جديد» بزند.
    3ـ اين كه از عقل و خرد خويش استفاده كند و در مقابل قرآن و سنّت نيز شاگردى نمايد، ولى بدعت هايى از خود بگذارد و امورى خارج از دين را هم داخل دين كند و مخلوطى از دين و غير دين را به عنوان دين و آيين خدا عمل نمايد، و به تعبير ديگر دچار التقاط گردد.
    پروردگارا! به ما كمك كن تا با پرهيز از اين راه هاى خطرناك سه گانه و گرفتن تمام معارف اسلام از پيغمبر اكرم (صلى الله عليه وآله) و ائمّه اهل البيت (عليهم السلام)، به حقيقت ولايت نائل شويم.


     
    1. بحارالانوار، جلد 74، صفحه 412.
    2. پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم) جمله «سلمان منا اهل البيت» را بارها فرموده و مرحوم علاّمه مجلسى در جلدهاى مختلف بحارالانوار آن را نقل كرده، كه تنها در جلد 22، در صفحات 326، 330، 348، 374 و 385 آمده است!
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 07:18:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      بدترين دوستان   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «شَرُّ اِخْوانِكَ مَنْ داهَنَكَ فى نَفْسِكَ وَ ساتَرَكَ عَيْبَكَ»;
    «بدترين دوستان تو آن هايى هستند كه با تو مداهنه و چرب زبانى مى كنند و عيوب تو را مى پوشانند»(1).

    شرح و تفسير

    مردم در برخورد با واقعيّت ها و حقيقت ها بر دو دسته تقسيم مى شوند:
    گروهى در مقابل واقعيّت ها تسليم هستند، و حقيقت ها را، هر چند تلخ و ناگوار باشد، مى پذيرند و با عبرت از آنچه رخ داده، در صدد اصلاح خويشتن برمى آيند.
    ولى گروه دوم، كه متأسّفانه تعداد آن ها كم نيست، واقعيّت ها و حقايق را انكار كرده و از آن فرار مى كنند، در حالى كه گريز از واقعيّات و پرده پوشى بر حقايق، نه مشكلى را حل مى كند و نه خدمتى به كسى محسوب مى شود. به همين دليل دوستانى كه به جاى انتقاد سازنده و صحيح، سعى دارند عيوب را كتمان كنند و براى ارضاى كاذب خاطر دوست خود، نقايص او را بپوشانند و يا آن را حُسن جلوه دهند، در عالم دوستى و رفاقت نه تنها خدمتى نكرده اند، بلكه مرتكب خيانتى بزرگ شده اند! خيانتى كه گاه به قيمت حيثيت و آبرو و سعادت دوست آن ها تمام مى شود(2).
    بدين جهت، اسلام نه تنها دستور مى دهد از چنين دوستانى پرهيز شود، بلكه سفارش مى كند كه انسان هاى با ايمان، بسان آينه يكديگر باشند(3) و تمام حقايق و واقعيّات را بدون كم و كاست براى دوستان مؤمن خويش بيان كنند تا با درك و توجّه به آن، در صدد اصلاح و رفع آن برآيند.
     


     
    1. غرر الحكم، جلد 4، صفحه 173، شماره 5725.
    2. يكصد و پنجاه درس زندگى، صفحه 30.
    3. بحار الانوار، جلد 74، صفحه 414.
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 07:17:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      بزرگ ترين گناهان   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «جَهْلُ الْمَرْءِ بِعُيُوبِه مِنْ اَكْبَرِ ذُنُوبِه»;
    «از بزرگ ترين گناهان، عدم آگاهى انسان به عيوب خويش است»(1).

     

    شرح و تفسير

    گناهانى كه انسان انجام مى دهد معمولا ريشه نفسانى دارد; يعنى خلق و خويى دارد كه سبب اين گناه مى شود. مثلا، شخصى كه غيبت مى كند چون خلق و خوى حسادت دارد مرتكب اين گناه بزرگ مى شود. يا كسى كه از مال حرام اجتناب نمى كند چون دنياپرست و حريص است و آرزوهاى طولانى دارد، وابسته به دنيا مى گردد. يا كسى كه ديگران را تحقير مى كند، چون متكبّر و خود برتربين است اين گناه كبيره را به راحتى انجام مى دهد. حال اگر انسان اين گناهان را بشناسد و ريشه هاى نفسانى آن را اصلاح كند، سرچشمه هاى گناه در وجود او خشكيده مى شود. امّا اگر به سرچشمه ها توجّهى نشود و فقط به قلع و قمع شاخه ها بپردازد، موفقيّتى به دست نمى آيد. با توجّه به اين مطلب روشن مى شود كه چرا عدم شناخت ريشه هاى نفسانى از بزرگ ترين گناهان است.
    سؤال: چرا انسان به عيوب خويش توجّه نمى كند؟ چطور آدمى خارى كه در كف پاى ديگرى مى رود را متوجّه مى شود، امّا اگر شاخه درختى در چشمش فرو رود متوجّه نمى شود؟
    پاسخ: انسان «حُبّ ذات» دارد; يعنى خودش را دوست مى دارد. حبّ ذات وقتى شديد باشد، انسان حاضر نيست نقصى را براى خود ببيند، بلكه معايب خويش را محاسن مى انگارد! مثل اين كه فردى كه حال و حوصله كار و فعاليّت هاى اقتصادى ندارد و انسان تنبلى است، خود را زاهد مى پندارد! يا آدم وقيح و فحّاش خويش را شجاع مى انگارد! گذشتن از حبّ ذات از مشكل ترين مشكلات مسايل اخلاقى مى باشد و آخرين گردنه سخت سلوك الى الله است كه در عرفان به آن «إنانيّت» مى گويند.
    سؤال: براى مبارزه با اين مشكل چه كنيم؟
    پاسخ: آن ها كه بتوانند خود را در معرض انتقاد قرار دهند و بدين وسيله عيوب خويش را بيابند خوشا به حالشان، و امّا كسانى كه به اين مرحله نرسيده اند خوب است حداقل دو كار را انجام دهند:
    1ـ دوستان خوبى براى خويش انتخاب نمايند كه همچون آينه كاستى ها و عيوب آن ها را متذكّر شوند و مصداق «اَحَبُّ اِخْوانى اِلَىَّ مَنْ اَهْدى عُيُوبى اِلَىَّ»(2) شوند.
    2ـ ببينند چه چيز را براى ديگران عيب مى دانند، سعى كنند خود مرتكب آن نگردند; در يك مثال ساده اگر نياز به كمك فورى همسايه پيدا كرد و او كمك نكرد و او را نكوهش نمود، مواظب باشد اگر همسايه اى دست نياز به سوى او دراز كرد به كمكش بشتابد.
    پروردگارا! ما را در مبارزه با «إنانيّت» و «حبّ ذات افراطى» موفّق بدار.


     
    1. بحار الانوار، جلد 74، صفحه 419.
    2. بحارالانوار، جلد 71، صفحه 282.
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 07:17:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      برترين جهاد   ...

     

     

     

    قال على (عليه السلام):
    «لا فَضيلَةَ كَالْجِهادِ، وَ لا جِهادَ كَمُجاهَدَةِ الْهَوى»;
    «هيچ فضيلتى همچون جهاد نيست، و هيچ جهادى همچون مبارزه با نفس نمى باشد»(1).

    شرح و تفسير

    امام (عليه السلام) طبق اين روايت جهاد را سرلوحه تمام فضايل مى شمرد; زيرا جهاد نسبت به تمام عبادت ها مشكلاتش فراوان تر و انجام آن سخت تر است و به مقتضى روايتى كه از پيامبر (صلى الله عليه وآله) نقل شده، كه «اَفْضَلُ الاَْعْمالِ اَحْمَزُها; برترين اعمال مشكل ترين آن هاست»(2). هيچ فضيلتى به مرتبه و منزلت جهاد در راه خدا نمى رسد. و در ميان شاخه هاى مختلف جهاد، جهاد با نفس، از همه سخت تر و بدين جهت برتر است و لذا پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) آن را جهاد اكبر ناميد(3).
    سؤال: مگر مى شود كسى با خودش بجنگد؟ مبارزه معمولا دو طرفى است، از يك سو خود انسان و از سوى ديگر شخص بيگانه، امّا اين كه انسان با خودش جهاد كند به چه معناست؟
    پاسخ: وجود انسان از بخش هاى متعدّدى تشكيل يافته است، به تعبير ديگر انسان تك بُعدى نيست، بلكه ابعاد مختلفى دارد و اين ابعاد مختلف همه يك سو و يك جهت نيستند، لذا ممكن است بعضى از ابعاد وجودى انسان با بعضى ديگر، كه در تضّاد است، به مبارزه برخيزد; زيرا بُعد انسانى و ملكوتى با بُعد حيوانى همواره در ستيز است.
    آرى هواى نفس، دشمنى درونى و هميشه بيدار است كه در خانه دل لانه گزيده و همه جا همراه انسان است و پيوسته او را وسوسه مى كند و به آلودگى ها دعوت مى نمايد، و تنها با ذكر و ياد خداوند و مراقبت دائم مى توان بر اين دشمن خطرناك و بى رحم پيروز شد، چرا كه دل آرام گيرد به ذكر خدا; (اَلا بِذِكْرِ اللهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ)(4).


     
    1. بحارالانوار، جلد 75، صفحه 165.
    2. بحار الانوار، جلد 67، صفحه 191 و 237 و جلد 82، صفحه 332.
    3. بحار الانوار، جلد 19، صفحه 182.
    4. سوره رعد، آيه 28.

     
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 07:17:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      برترين پيوند و بالاترين شرف   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «اَلْمَوَدَّةُ اَشْبَكُ الاَْنْسابِ وَ الْعِلْمُ اَشْرَفُ الاَْحْسابِ»;
    «محبّت و دوستى محكم ترين پيوند نسبى، و علم و دانش شريف ترين حسب محسوب مى شود»(1).

    شرح و تفسير

    در ميان عرب معروف است كه وقتى مى خواهند شخصيّت كسى را بيان كنند «نَسَب» و «حَسَب» او را بيان مى دارند. منظور از «نسب» اين است كه او فرزند چه كسى و از كدام قبيله مى باشد؟
    و امّا «حسب» در لغت به معناى «مفاخر» است، منتهى گاه شخص مفاخر پدرانش را بيان مى كند و گاه ديگر مفاخر خودش را; مثلا «كرم» براى شخص «كريم» حسب و شرف محسوب مى شود، هر چند پدرانش كريم نبوده باشند.
    حضرت على (عليه السلام)در روايت فوق ترسيمى روشن از حسب و نسب ارائه مى كند و مى فرمايد: «مهم ترين و محكم ترين پيوندهاى نسبى، مودّت و محبّت نسبى است». از كسى پرسيدند كه دوست خوب مى خواهى يا برادر؟ پاسخ داد: برادرى مى خواهم كه دوست خوبى براى من باشد. اين مطلب همان چيزى است كه در روايت فوق بدان اشاره شده است.
    محبّت واقعاً معجزه مى كند، محبّت سخت ترين دشمنان را ممكن است رام كند و اين، وسيله مهمّى براى پيشرفت در دنيا و آخرت و سرمايه مهمّى براى تبليغ و عرضه آيين اسلام به تمام جهانيان است.
    حضرت در ادامه حديث مى فرمايد: «بهترين چيزى كه مى توان به آن افتخار كرد علم و دانش است» با توجّه به اين كه «علم» در اين روايت به صورت مطلق ذكر شده، شامل هر نوع علمى، غير از علوم محرّمه و مكروهه، مى شود.
    نتيجه اين كه دو چيز عامل موفّقيت است: «علم» و «محبّت».


     
    1. بحار الانوار، جلد اوّل، صفحه 183 و جلد 74، صفحه 419.

     
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 07:16:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      بدعت چيست و بدعت گزار كيست؟   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «اَمّا اَهْلُ الْبِدْعَةِ فَالُْمخالِفُونَ لاَِمْرِ اللهِ، وَ لِكِتابِه، وَ رَسُولِه، اَلْعامِلُونَ بِرَأْيِهِمْ وَ اَهْوائِهِمْ وَ اِنْ كَثُرُوا»;
    «بدعت گزاران كسانى هستند كه مخالف دستورات خداوند و قرآن مجيد و رسول خدا هستند و به افكار و عقايد و هوى و هوس خويش عمل مى كنند. (چنين اشخاصى اهل بدعت هستند) هر چند تعداد آن ها زياد باشد»(1).

    شرح و تفسير

    بدعت بر دو قسم است: 1ـ گاه به معنى نوآورى در مسايل علمى، صنعتى، اجتماعى، ذوقى و مانند آن است. انسان اگر مسأله تازه اى را با ذوق سليم و راهنمايى عقل ارائه دهد، اين امر مثبتى است و بيش تر از آن تعبير به ابداع مى شود و روشن است كه پيشرفت علوم و صنايع بشرى در سايه اين نوآورى هاست.
    2ـ معنى ديگر بدعت تحريف احكام خدا، يا اضافه كردن چيزى بر آن است; كه اين نوع از بدعت، بدعت منفى است، و متأسّفانه گاهى اين دو نوع را جابجا مى كنند تا با تظاهر به بدعت مثبت، بدعت منفى را پياده كنند، مثل اين كه به عنوان نوآورى مى گويند: «وضو براى زمانى بوده كه بهداشت به طور مطلوب مراعات نمى شد و مردم به اندازه كافى خود را شست و شو نمى كردند، بدين جهت اسلام وضو را براى رعايت بهداشت لازم كرد، ولى اكنون كه مردم خود به خود بهداشت را در حدّ مطلوب رعايت مى نمايند، ديگر وضو لازم نيست!». بدين جهت بايد هوشيار بود كه بدعت گزاران، بدعت منفى را در لباس بدعت مثبت پياده نكنند.
    بعد از روشن شدن دو قسم بدعت و تعيين مرز ميان بدعت مثبت و منفى به كلام مولاى متّقيان بازمى گرديم. آن حضرت در مقام تفسير بدعت منفى مى فرمايد: «اهل بدعت مخالف اوامر الهى و كتاب پروردگار و رسولش هستند». بدعتى كه امام حسين (عليه السلام) در مقابل آن ايستاد بدعتى بود كه در عصر خلفا، مخصوصاً خليفه سوم، ايجاد شده بود; بيت المال را در اختيار خويشاوندان خليفه گذاشتند، پست ها و مقام هاى حكومت اسلامى را، كه بايد بر اساس تقوى و علم و آگاهى و تدبير و لياقت ها تقسيم شود، در اختيار دار و دسته خود نهادند. اين بدترين بدعت ها بود كه امام حسين (عليه السلام) با آن به مبارزه برخواست. علاوه بر همه اين ها، معاويه بدعت بزرگ ديگرى نهاد و حكومت اسلامى را تبديل به سلطنت كرد و تمام آداب و رسوم شاهان را زنده نمود و يزيد نالايقِ شرابخوارِ كبوتر بازِ هرزه را به عنوان جانشين خود انتخاب كرد! اين ها مخالف اوامر الهى و قرآن مجيد و اهداف پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) بود. آنچه مخالف اوامر الهى و كتاب و سنّت باشد بدعت است، چه آن را قرائت جديد بناميم، يا از آن به نوآورى ياد كنيم، يا تفسير و برداشت تازه اى ناميده شود!.

    ▲انگيزه هاى بدعت
    امام در جمله ديگر به انگيزه هاى بدعت گزاران مى پردازد و مهم ترين انگيزه اين كار را هوى و هوس معرّفى مى نمايد. افراد هوسبازى هستند كه دين را مانع هوى و هوس خود مى دانند، ولى از آن جا كه نمى توانند با دين به صورت مستقيم مبارزه كنند، هوى و هوس خود را در لباس دين و به عنوان قرائت جديد عرضه مى نمايند و با تفسير به رأى پايه گزار بدعت هاى مختلفى مى شوند. در زمان طاغوت نيز اين سلاح مورد استفاده قرار مى گرفت، آن ها در پاسخ به اشكالات و انتقادها مى گفتند: «ما روح اسلام را حفظ كرده ايم; هر چند برخى از قالب ها محفوظ نمانده است!» يكى از وعاظ السلاطين در مقابل پرسش شاه كه فلان برنامه ما موافق اسلام است يا نه؟ مى گويد: «تا اراده ملوكانه چه باشد!» شما هر چه بخواهيد قرائت جديدى ارائه خواهيم داد!
    اگر با بدعت، مبارزه نشود و دانشمندان در مقابل آن به روشنگرى مردم نپردازند، نتيجه آن نابودى دين و مذهب است; زيرا اگر در هر عصر و زمانى چند بدعت نهاده شود، پس از مدّتى چهره دين به طور كلّى تغيير مى يابد و دين به عنوان يك پديده جديد جلوه مى كند. شايد رواياتى كه در مورد حضرت حجّت ـ عجل الله تعالى فرجه ـ وارد شده و دلالت دارد بر اين كه آن حضرت دين جديد مى آورد اشاره به همين مطلب باشد، يعنى در آن زمان، دين اسلام آن قدر دستخوش بدعت ها و پيرايه ها مى گردد كه وقتى آن حضرت بدعت ها و پيرايه هاى آن را مى زدايد، براى مردم آن عصر و زمان دين تازه اى جلوه مى كند!(2).

    پايه هاى بدعت
    بدعت بر اساس ضعف ايمان بنا نهاده شده است. ما اگر خداوند را عالِم على الاطلاق بدانيم، و خود را در مقابل او حتّى بسان قطره اى در برابر دريا ندانيم، و علم و دانش بى نهايت او را در مقابل علم بى مقدار خود قابل مقايسه ندانيم، و اسلام را به عنوان آخرين دين الهى قبول داشته باشيم، و پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) را معصوم بدانيم، هرگز به خود اجازه دخل و تصرّف در احكام الهى نخواهيم داد.
    ما نبايد كتاب و سنّت را به رنگ آراء و عقايد و نظريّات خود درآوريم و جلوى آن ها حركت كنيم; بلكه بايد آن ها را امام خود بدانيم و در سايه آن ها حركت كنيم و اعتقادات خود را به رنگ آن درآوريم. چگونه برخى از اهل بدعت در مقابل دستور يك طبيب، كه بشرى مثل آن هاست، تسليم و رام هستند; ولى در برابر فرامين الهى متمرّد و گردنكش مى باشند؟!
      


     
    1. ميزان الحكمة، باب 329، حديث 1632، (جلد اوّل، صفحه 381).
    2. روايت مذكور و شرح و تفسير آن را در كتاب «انقلاب جهانى مهدى»، صفحه 320 به بعد، مطالعه فرماييد.

     
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 07:16:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      با چه كسى مشورت كنيم؟   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «لا تُدْخِلَنَّ فى مَشْوَرَتِكَ بَخيلا يَعْدِلُ بِكَ عَنِ الْفَضْلِ، وَ يَعِدُكَ الْفَقْرَ، وَ لا جَباناً يُضْعِفُكَ عَنِ الاُْمُورِ، وَ لا حَريصاً يُزَيِّنُ لَكَ الشَّرَهَ بِالْجَوْرِ»;
    «با افراد بخيل مشورت مكن كه تو را از خدمت به خلق خدا بازمى دارند و از تهيدستى مى ترسانند، و با افراد ترسو مشورت مكن كه اراده تو را براى انجام كارهاى مهمّ تضعيف مى كنند، و اشخاص حريص را مشاور خود قرار مده كه حرص را با ستمگرى در نظر تو زينت مى بخشند»(1).

    شرح و تفسير

    مشورت از دستورات مهمّ اسلامى است و انعكاس وسيعى در قرآن مجيد و روايات اسلامى دارد، به گونه اى كه يكى از سوره هاى قرآن مجيد به اين مضمون نامگذارى شده است. مشورت با افراد واجد شرايط به پيشرفت برنامه هاى صحيح و سازنده انسان كمك شايانى مى كند و آثار و فوايد زيادى به همراه دارد.
    امّا به همان اندازه كه مشورت با افراد ارزنده، به پيشرفت برنامه هاى صحيح كمك مى كند، مشورت با افرادى كه نقاط ضعف روشنى دارند، زيان بخش است و نتيجه معكوس دارد، به همين دليل امام اميرمؤمنان (عليه السلام)مؤكّداً توصيه مى كند كه از انتخاب سه دسته به عنوان مشاور، مخصوصاً در امور مهمّ اجتماعى، خوددارى شود: بخيلان، ترسوها، حريص ها; يكى دست انسان را مى گيرد تا انسان از مواهب خدا داد بذل و بخشش نكند، ديگرى اراده او را سست مى كند تا سراغ كارهاى مهمّ نرود و سومى انسان را براى حرص و ولع بيش تر تشويق به تجاوز به حقوق ديگران مى نمايد(2).


     
    1. نهج البلاغه، نامه 53.
    2. يكصد و پنجاه درس زندگى، صفحه 87. مشروح مباحث مربوط به مشورت را در ذيل آيه شريفه (و شاورهم فى الامر) در جلد سوم تفسير نمونه، صفحه 142 به بعد، مطالعه فرماييد.
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 12:12:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      ايمان و عمل، دو دوست هميشگى   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «اَلاْيمانُ وَ الْعَمَلُ اَخَوانِ تَوْأمانِ وَ رَفيقانِ لايَفْتَرِقانِ»;
    «ايمان و عمل همزاد يكديگر و دو قلو هستند و همچون دو رفيقى هستند كه از يكديگر جدا نمى شوند»(1).

    شرح و تفسير

    بحث هاى فراوانى پيرامون رابطه ايمان و عمل در روايات اسلامى مطرح شده است، مى دانيم تعليمات اسلام را معمولا به دو قسم اصول و فروع دين تقسيم مى كنند; يعنى دين شبيه به درختى است كه ريشه ها و شاخه هايى دارد. اصول دين همان ريشه هاى درخت هستند كه آب و موادّ غذايى را از زمين مى گيرند و به شاخه ها مى رسانند، اگر ريشه ها بخشكد شاخه ها هم مى خشكد. و فروع دين همان شاخه هاست و روشن است كه درخت بدون شاخه نيز درخت نيست و دوامى نخواهد داشت. ميوه درخت دين مقامات معنوى، اخلاق و قرب الى الله است. صفات و ويژگى هاى انسانى، ميوه هاى اين درخت است. اين درخت با اين سه بخش، مفيد است و بدون آن بى اثر، يعنى هر سه بخش آن ضرورى است.
    شايد مسأله اصول و فروع دين را از همين درختى كه ذكر شد و به صورت يك مثال بسيار زيبا در قرآن مجيد آمده گرفته باشند.
    دشمن اگر در گذشته به سراغ شاخه هاى اين درخت مى رفت و آن ها را قلع و قمع مى كرد، اكنون ريشه اين درخت پربار را هدف قرار داده است، و عجيب اين كه با تمام قدرت و تجهيزات به جنگ دين آمده و خطرناك ترين سلاح او در اين نبرد، استفاده از خود دين است! با تفسيرهاى غلط و نابه جايى كه از دين مى كند مى خواهد ريشه دين را بزند. در اين جاست كه همه مسلمان ها بايد بسيار هوشيار و بيدار باشند و از ملامت هيچ ملامت كننده اى نهراسند.
    با توجّه به اين مقدّمه معناى حديث فوق روشن مى شود كه ايمان و عمل نيز بسان اين درخت مورد نياز هستند و اگر از هم جدا شوند ثمره اى نخواهند داشت. تعبير به «توأمان» مفهوم خاصّى دارد; يعنى از هم تفكيك ناپذير هستند. بنابراين معنى ندارد كه انسان ايمان داشته باشد; ولى به دنبال آن عمل نباشد. اگر ايمان در پى خود عمل به همراه نداشته باشد، بايد در آن ايمان شك و ترديد كرد! شايد به همين جهت است كه در قرآن مجيد معمولا هر جا كه سخن از ايمان به ميان مى آيد به دنبال آن مسأله عمل صالح نيز مطرح مى شود.
    شخصى، كه رابطه ايمان و عمل را نمى دانست، خدمت امام صادق (عليه السلام)رسيد و از آن حضرت پرسيد: «اَلا تُخْبِرُنى عَنِ الاْيمانِ، أقَوْلٌ هُوَ وَ عَمَلٌ، اَمْ قَوْلٌ بِلا عَمَل؟; آيا ايمان تركيبى از عقيده و عمل است، يا تنها عقيده است و اعمال جزء ايمان محسوب نمى شود؟».
    امام در جواب فرمود: «اَلاْيمانُ عَمَلٌ كُلُّهُ(2); ايمان تمامش عمل است» نه اين كه شاخه اى از آن عمل باشد.


     
    1. غرر الحكم، جلد 2، صفحه 136، حديث 2094; شبيه اين روايت از پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله)نيز نقل شده است. به ميزان الحكمه، جلد اوّل، صفحه 306 (باب 262، حديث 1289) مراجعه كنيد. روايات ديگرى به همين مضمون در مأخذ مذكور خواهيد يافت.
    2. سفينة البحار، جلد اوّل، صفحه 152.
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 12:12:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      اهميّت فوق العاده صبر و شكيبايى   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «عَلَيْكُمْ بِالصَّبْرِ، فَاِنَّ الصَّبْرَ مِنَ الاِْيمانِ كَالرَّأْسِ مِنَ الْجَسَدِ وَ لا خَيْرَ فى جَسَد لا رَأْسَ مَعَهُ، وَ لا فى ايمان لا صَبْرَ مَعَهُ»;
    «شما را به صبر سفارش مى كنم; زيرا «صبر» نسبت به «ايمان» همچون «سر» است نسبت به «بدن»، (همان گونه كه) جسم بى سر ارزشى ندارد، ايمان بدون صبر و شكيبايى نيز بى ارزش است»(1).

    شرح و تفسير

    صبر مسأله مهمّى است كه در آيات قرآن و روايات معصومان (عليهم السلام) به صورت گسترده مطرح شده است. در اهميّت فوق العاده صبر همين بس كه طبق آنچه از برخى آيات قرآن مجيد استفاده مى شود، صبر مهم ترين عامل ورود به بهشت است; آيه 24 سوره رعد اشاره به اين مطلب دارد: (سَلامٌ عَلَيْكُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدّارِ); «(فرشتگان به بهشتيان مى گويند:) سلام بر شما به خاطر صبر و استقامتتان! چه نيكوست سرانجام آن سرا(ى جاويدان)!».

    راز اهميّت صبر
    هنگامى كه در اهميّت صبر دقيق مى شويم و آن را موشكافى مى كنيم، درمى يابيم كه تمام واجبات و محرّمات در صبر خلاصه شده است; زيرا انجام واجبات و ترك محرّمات بدون صبر امكان پذير نيست!
    صبر بر دو قسم است: 1ـ صبر منفى 2ـ صبر مثبت.
    صبر منفى و نادرست عبارت است از اين كه انسان در مقابل هر حادثه اى تسليم شود; در مقابل ظلم، بيمارى، فقر و مانند آن تسليم گردد و هيچ مقاومتى از خود بروز ندهد. اين، صبر منفى مى باشد و همان چيزى است كه دشمنان اديان بشرى مى گفتند: «اديان زايده فكر ستمكاران است كه براى ادامه ظلم خويش آن را درست كرده اند!».
    قسم دوم صبر، كه بسان «سر» نسبت به «بدن» است، صبر مثبت مى باشد. اين نوع صبر است كه به انسان نيرويى ده برابر نيروى حالت عادى مى بخشد! قرآن مجيد در اين رابطه مى فرمايد:
    (يا اَيُّهَا النَّبِىُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنينَ عَلَى الْقِتالِ اِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ عِشْرُونَ صابِرُونَ يَغْلِبُوا مِأَتَيْنِ وَ اِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ مِأَةٌ يَغْلِبُوا اَلْفاً مِن الَّذينَ كَفَروُا بِاَنَّهُمْ قَوْمٌ لا يَفْقَهُونَ); «اى پيامبر! مؤمنان را به جنگ (با دشمن) تشويق كن. هرگاه بيست نفر با استقامت از شما باشد، بر دويست نفر غلبه مى كنند، و اگر صد نفر باشند، بر هزار نفر از كسانى كه كافر شدند پيروز مى گردند; چرا كه آن ها گروهى هستند كه نمى فهمند»(2).
    صبر در مقابل طاعت پروردگار و دورى از معاصى صبر مثبت است. صبر يك صفت برجسته اخلاقى است كه در دنيا هم بسيار مفيد است. بنابراين نه دين، و نه دنيا را بدون صبر نمى توان به دست آورد(3).

     


    1. نهج البلاغه، كلمات قصار، شماره 82.
    2. سوره انفال، آيه 65.
    3. ماهيّت و ضرورت صبر، جايگاه صبر و صابران در قرآن، آفات صبر و ديگر مباحث مربوط به صبر را در كتاب سيماى صابران در قرآن، نوشته دكتر يوسف قرضاوى مطالعه فرماييد.
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 12:12:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      اوّل خودت، سپس ديگران!   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام): 
    «مَنْ نَصَبَ نَفْسَهُ لِلنّاسِ اِماماً فَعَلَيْهِ اَنْ يَبْدَأَ بِتَعْليمِ نَفْسِهِ قَبْلَ تَعْليمِ غَيْرِه، وَ لْيَكُنْ تَأْديبُهُ بِسيرَتِه قَبْلَ تَأْديبِه بِلِسانِه»;
    «كسانى كه خود را پيشواى مردم قرار مى دهند بايد قبل از آن كه به مردم آموزش بدهند خود را آموزش دهند، و بايد مردم را با اعمالشان به رعايت آداب الهى دعوت كنند، پيش از آن كه با زبانشان دعوت نمايند»(1).

    شرح و تفسير

    كسانى كه در مقام رهبرى و هدايت و مديريّت هستند، خواه در يك مجموعه بزرگ مثل يك كشور باشند، و يا مجموعه اى كوچك مثل يك خانواده، چنين اشخاصى تمايل دارند افراد تحت نظر آن ها به سخنانشان گوش فرا دهند و دستورهاى آن ها را پذيرا گردند. در علم روانشناسى و روانكاوى در مورد راه نفوذ در مردم بحث هاى فراوانى مطرح شده است; ولى بيش تر جنبه مصنوعى و ساختگى دارد. امّا در تعاليم اسلامى، دستورات جالبى در اين زمينه مى بينيم كه هماهنگ با طبيعت و فطرت انسانى است.
    از جمله روايت فوق اشاره اى به همين مطلب دارد; حضرت در قسمت اوّل حديث مى فرمايد: «قبل از تعليم ديگران، معلّم خويش باش». يعنى از خودسازى شروع كنيد تا در دگرسازى توفيق يابيد; طبيبى كه خود بيمار است و به علاج خود نمى پردازد، اگر به سراغ طبابت براى ديگران برود موفّق نخواهد بود و مصداق ضرب المثل مشهور «طبيب يداوى الناس و هو عليل»(2) خواهد بود.
    سپس آن حضرت در قسمت دوم روايت مى فرمايد: «قبل از دعوت ديگران به هر عمل، خود عامل به آن باشيد!» يعنى از تأديب عملى استفاده كنيد، همان گونه كه پيشوايان بزرگ دين چنين بودند. نصيحت عالم بى عمل به سخريّه و مسخره كردن شباهت بيش ترى دارد! بدين جهت در روايات براى عالم بى عمل تشبيه هاى جالبى آمده است(3).


     
    1. بحارالانوار، جلد 2، صفحه 56.
    2. ضرب المثل فوق يك مصرع از شعر شاعر معروف «كميت بن زيد بن خنيس» است، بيت مورد اشاره طبق آنچه در تفسير قمى، جلد اوّل، صفحه 46 آمده، چنين است:
    «و غير تقى يأمر الناس بالتقى *** طبيب يداوى الناس و هو عليل»
    انسان بى تقوايى كه، مردم را به پرهيزكارى فرامى خواند، همانند طبيب بيمارى است كه در صدد معالجه بيماران برمى آيد! شرح حال اين شاعر پرتوان و باارزش را در الغدير، جلد 2، صفحه 196، مطالعه فرماييد.
    3. به برخى از اين روايات در ميزان الحكمة، باب 3628 اشاره شده است.
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 12:12:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      امنيّت و آرامش در سايه دين   ...

     

    قال على (عليه السلام):
    «مَنِ اسْتَحْكَمَتْ لى فيهِ خَصْلَةٌ مِنْ خِصالِ الْخَيْرِ احْتَمَلْتُهُ عَلَيْها و اغْتَفَرْتُ فَقْدَ ماسِواها وَ لا اَغْتَفِرُ فَقْدَ عَقْل وَ لا دين، لاَِنَّ مُفارَقَةَ الدّينِ مُفارَقَةُ الاَْمْنِ … وَ فَقْدَ الْعَقْلِ فَقْدُ الْحَياةِ»;
    «كسى كه يكى از صفات برجسته خير در وجود او ريشه دار شود، چنين شخصى را تحمّل مى كنم و اگر ضعف ها و كاستى هايى در قسمت هاى ديگر داشته باشد مى بخشم، ولى دو چيز قابل تحمّل نيست، يكى فقدان عقل و ديگرى فقدان دين، زيرا بدون دين امنيّتى وجود ندارد و فقدان عقل موجب از بين رفتن زندگى مى گردد!»(1).

    شرح و تفسير

    اين جمله اميرالمؤمنين (عليه السلام) جمله بسيار پرمحتوايى است و اشاره به خطراتى دارد كه ممكن است در هر جامعه اى رخ دهد. در دنياى امروز ما با دو خطر روبرو هستيم:
    نخست اين كه عقل به معناى واقعى آن در خطر است! هر چند عقل به معناى شيطنت، و عقل به معناى جذب و جلب منافع مادّى در خطر نيست. و دليل اين خطر هم اين است كه هوى و هوس روى عقل انسان را مى گيرد و حجابى بر آن مى افكند. يكى از موانع شناخت هوى و هوس است. هواپرستان به صورت هاى مختلف هوى پرستى را ترويج مى كنند، حتّى بازيچه بچه ها را به گونه اى مى سازند كه آن ها را به هوى پرستى راهنمايى مى كند!
    ديگر اين كه دين هم در خطر است، چون هواپرستان دين را مانع راه خويش مى دانند و با تمام قدرت با آن مى جنگند و با ضعيف شدن نقش دين در جوامع امروزى، شاهد ناامنى هاى فراوانى در بخش هاى مختلف جامعه هستيم; ناامنى اجتماعى، سياسى، اخلاقى، نظامى، اقتصادى از مصاديق بارز اين ناامنى هاست. هر چند دين و عقل از سوى حكمرانان جهان فعلى مورد بى مهرى، بلكه هجوم قرار گرفته است. ولى اقبال و رويكرد مردم به اين دو عطيّه الهى روز به روز بيش تر مى شود; مخصوصاً نسبت به دين اسلام كه پاسخ گوى نيازهاى بشر در تمام زمان هاست.
    بنابراين، با توجّه به حملاتى كه از يك سو به دين و عقل مى شود (به گونه اى كه سعى در محو اين دو پايه اصلى حيات مى گردد) و با توجّه به عطش مردم دنيا نسبت به دين اسلام از سوى ديگر، مسؤوليّت دانشمندان و مفسّران دين و قرآن صد چندان مى شود.


     
    1. اصول كافى، جلد 1، صفحه 31، (كتاب العقل و الجهل، حديث 30).
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 12:04:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      امارت و اسارت!   ...

     

     

     


    على (عليه السلام) مى فرمايد:
    «اُمْنُنْ عَلى مَنْ شِئْتَ تَكُنْ اَميرَهُ، وَ احْتِجْ اِلى مَنْ شِئْتَ تَكُنْ اَسيرَهُ، وَاسْتَغْنِ عَمَّنْ شِئْتَ تَكُنْ نَظيرَهُ»;
    «به هر كس مى خواهى نيكى كن تا امير او شوى! و به هر كس مى خواهى محتاج شو تا اسير او گردى! و از هر كس مى خواهى بى نياز شو تا همانند او شوى!»(1).

    شرح و تفسير

    در روابط اجتماعى افراد و ملّت ها، اين قانون با قدرت تمام حكومت مى كند كه: «حكومت از آنِ دستِ دهنده است، و دستِ گيرنده خواه و ناخواه زير دست است!» افراد و ملّت هاى نيازمند در واقع بردگانى هستند كه فرمان بردگى خود را با ابراز نياز و احتياج به ديگران امضاء كرده اند، بدين جهت تقاضاى كمك از ديگران در اسلام امرى نكوهيده و غير اخلاقى محسوب مى شود و تنها به افراد خاصّى اجازه اين كار داده شده است، بنابراين مسلمان واقعى كسى است كه بكوشد ارتباط اجتماعى خود را با ديگران بر اساس كمك متقابل قرار دهد، نه يك جانبه، و كمك گرفتن بلاعوض بايد مخصوص افراد معلول و از كارافتاده باشد(2).
    نكته ديگرى كه از حديث جالب فوق استفاده مى شود اين است كه: 
    اسارت يا امارت، عزّت و ذلّت، خوشبختى و بدبختى، فقر و غنا و مانند آن امور تصادفى نيستند; بلكه معلول عواملى و علّت هايى هستند كه خود ما آن را فراهم مى كنيم. بايد سعى و تلاش كنيم تا عوامل نيك بختى و بدبختى را بشناسيم، تا به سراغ قسمت اوّل برويم و از دوم اجتناب كنيم.


     
    1. بحارالانوار، جلد 74، صفحه 400 و 421 و جلد72، صفحه 107 و جلد 71،صفحه 411.
    2. يكصد و پنجاه درس زندگى، صفحه 26.
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 12:04:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      اغنياى واقعى!   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «لا غِنَى كَالْعَقْلِ وَ لا فَقْرَ كَالْجَهْلِ»;
    «هيچ سرمايه اى همچون عقل نيست و هيچ فقرى همچون جهل و نادانى نيست»(1).

    شرح و تفسير

    غنا و بى نيازى دو گونه است: 1ـ بى نيازى برون ذاتى. 2ـ بى نيازى درون ذاتى.
    منظور از بى نيازى برون ذاتى آن است كه انسان به وسيله اشياء خارج از ذاتش از ديگران بى نياز شود; به وسيله مقام، قدرت، دوستان، پول و مانند آن. اين غناى برون ذاتى است كه چندان اعتبار ندارد، به همين جهت اين نوع غنا عطش روحى انسان را فرو نمى نشاند و لهذا ثروتمندان تشنه تر هستند! بر اين اساس است كه وقتى از بهلول مى پرسند: شخصى نذر كرد كه به فقيرترين مردم كمك مالى كند، بايد به چه كسى بدهد؟ گفت: «به هارون الرشيد!»(2).
    2ـ نوع دوم، غناى درون ذاتى است; يعنى كسى كه با استفاده از سرمايه درونى وجود خويش و بدون كمك گرفتن از ابزار بيرون خويش غنى است. چنين اشخاصى در سايه ايمان، اعتماد به نفس، قناعت، توكّل بر خدا، تقوى، كه سرمايه هاى بزرگى محسوب مى شود، به غناى درون ذاتى دست مى يابند و از همه غنى ترند. ويژگى مهمّ سرمايه هاى درون ذاتى اين است كه دزدان نمى توانند آن را به سرقت ببرند. حضرت على (عليه السلام)خود از جمله كسانى است كه غناى درون ذاتى دارد. بدين جهت در دوران بيست و پنج ساله سكوتش همانند كوه ايستادگى و مقاومت مى كند و هنگامى كه به قدرت مى رسد اسير قدرت نمى گردد، بلكه قدرت را اسير خويش مى نمايد و به دنيا همچنان بى اعتناست.
    آرى، آن حضرت در اوج قدرت دنيا را از كفش پر وصله اش بى ارزش تر!(3)
    و از برگ جويده شده در دهان ملخ كم بهاتر!(4)
    و از عطسه بز كم قيمت تر!(5)
    و از استخوان خنزيرى كه در دست شخص جذامى باشد(6)، پست تر معرّفى مى كند! اين است سرمايه واقعى و جاودانى.


     
    1. نهج البلاغه، كلمات قصار، شماره 54.
    2. داستان مذكور را به شكلى كه در بالا آمده است در منابع معتبر نيافتيم. ولى داستانى شبيه به آن در كتاب «بهلول عاقل»، صفحه 31 وجود دارد. به اين داستان توجّه كنيد:«روزى هارون الرشيد مبلغى پول به بهلول داد تا آن را صرف نيازمندان كند، بهلول پول را گرفت و پس از لحظه اى به خليفه بازگرداند! هارون از علّت آن پرسيد. بهلول جواب داد: هر چه فكر كردم محتاج تر از خليفه كسى را نيافتم!»
    3. نهج البلاغه، خطبه 33.
    4. نهج البلاغه، خطبه 224.
    5. نهج البلاغه، خطبه 3.
    6. نهج البلاغه، كلمات قصار، شماره 236.
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 12:04:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      اعتدال در همه چيز   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «مَنْ بالَغَ فِى الْخُصُومَةِ اَثِمَ، وَ مَنْ قَصَّرَ فيها خُصِمَ»;
    «كسى كه در خصومت و دشمنى زياده روى كند مرتكب گناه مى شود، و كسى كه در آن كوتاهى نمايد مغلوب مى گردد»(1).

    شرح و تفسير

    مسأله اعتدال و ميانه روى در همه چيز، از مسايلى است كه اسلام به آن دعوت مى كند. اين مسأله آن قدر مهمّ است كه حتّى به هنگام خصومت و دشمنى با دشمنان سر سخت، مطلوب مى باشد.
    تجربه نشان داده است كه تندروى ها و كندروى ها همواره به مشكلات مختلفى ختم مى گردد، بدين جهت اصل «إعتدال» يك اصل فراگير است كه در كلّ نظام هستى حاكم است، در گردش سيّارات به دور خورشيد تعادل بسيار حسّاسى وجود دارد، به گونه اى كه اگر فاصله آن ها با خورشيد نزديك تر شود جذب خورشيد مى شوند و بر اثر حرارت خورشيد نابود مى گردند و اگر دورتر شوند از حوزه جاذبه آن فرار مى كنند و از انرژى خورشيد بهره نمى گيرند. اين تعادل و اعتدال در سيستم بدن ما انسان ها نيز عجيب و حيرت آور است، هرگاه تعادل به هم مى خورد فوراً بيمارى ها آغاز مى گردد.

    پيام روايت
    اين حديث شريف به ما مى آموزد كه ما هم بايد در زندگى شخصى خويش در همه چيز معتدل باشيم; حتّى در دشمنى ها و دوستى ها، در بحث ها و مناظره ها، در عبادت ها و كارها و فعاليّت هاى زندگى، در إبراز محبّت ها و غم و شادى ها، و خلاصه در همه چيز اعتدال را بايد مراعات كرد.
    در تفسير آيه شريفه 143 سوره بقره (وَ كَذلِكَ جَعَلْناكُمْ اُمَّةً وَسَطاً)آمده است كه منظور از «كذلك» قبله مسلمان هاست; يعنى همان گونه كه قبله شما مسلمان ها در وسط شرق و غرب عالم و در وسط قبله يهود و نصارى مى باشد، خود شما هم امّتى متعادل باشيد(2).
    ما اين مطلب را در شبانه روز حداقل ده بار از خداوند طلب مى كنيم: (اِهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ); «پروردگارا! ما را به راه راست، آن راهى كه غير از چپ و راست است، هدايت فرما!».


     
    1. بحارالانوار، جلد 74، صفحه 419.
    2. تفسير نمونه، جلد اوّل، صفحه 483.
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 12:04:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      أسباب شرف و عزّت آدمى   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «يا كُمَيْلُ! اَحْسَنُ حِلْيَةِ الْمُؤْمِنُ التَّواضُعُ، وَ جَمالُهُ التَّعَفُّفُ، وَ شَرَفُهُ التَّفَقُّهُ، وَ عِزُّهُ تَرْكُ الْقالِ وَ الْقيلِ»;
    «اى كميل! بهترين زينت انسان باايمان تواضع و فروتنى است، و زيبايى و جمال مؤمن در عفّت و پاكدامنى است، و شرافت او در آگاهى است، و عزّت او در ترك قيل و قال و گفت و گوهاى بى ثمر است!»(1).

    شرح و تفسير

    حضرت اميرمؤمنان (عليه السلام) طبق اين روايت، به چهار مطلب مهمّ و سرنوشت ساز اشاره مى نمايد، و در حقيقت در اين چهار جمله فرهنگ سازى مى كند و مفهوم تازه اى براى بعضى كلمات ارايه مى دهد. كه براى رعايت اختصار به شرح جمله اوّل اكتفاء مى كنيم:
    مرو». آيا منظور از «مشى» در آيه شريفه، «راه رفتن» معمولى است كه از مصاديق تواضع است، يا «مشى» در اين جا به معناى وسيع كلمه است و شامل خط و مشى اجتماعى، سياسى، فرهنگى و رفتار كوچك و بزرگ مى شود؟ بعيد نيست معناى دوم مراد باشد.
    در روايتى از امام على (عليه السلام)مى خوانيم: «ثَمَرَةُ التَّواضُعِ اَلَْمحَبَّةُ وَ ثَمَرَةُ الْكِبْرِ اَلْمَسَبَّةُ; ميوه درخت تواضع محبّت و دوستى و جلب قلوب است و ميوه درخت تكبّر و خود برتربينى، كينه و عداوت و دشمن سازى است»(2).
    تواضع، كه معناى آن ترك خودبرتربينى مى باشد، براى همه، خصوصاً اهل علم و كسانى كه الگوهاى جامعه محسوب مى گردند، بسيار مهمّ است. يكى از نشانه هاى تواضع ابتدا به سلام است، طبق برخى روايات پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) همواره ابتدا به سلام مى كرد(3) و بدين طريق قلب مردم را به سوى خويش جلب مى كرد. چرا ما از چيزى كه اين قدر كم هزينه و پراستفاده است، بهره بردارى نمى كنيم؟!

    اقسام تواضع
    تواضع سه شاخه دارد. 1ـ تواضع در مقابل خداوند. 2ـ تواضع در مقابل خلق خداوند 3ـ تواضع در مقابل حق.
    منظور از تواضع در برابر خداوند روشن است، همان گونه كه تواضع در برابر خلق خدا هم روشن است. اين نكته لازم به ذكر نيست كه منظور از «خلق خدا» در اين جا مؤمنان است، بنابراين تواضع در مقابل كفّار و دشمنان معنى ندارد، بلكه بايد در برابر آن ها عزيز و سربلند بود.
    و امّا تواضع در برابر حق، مطلبى است كه پاى بسيارى از كسانى كه داراى تواضع نوع اوّل و دوم هستند نسبت به آن مى لنگد! ما بايد جرأت پذيرش اشتباهات خود را داشته باشيم و همواره در مقابل حق سر تسليم فرود آوريم، هر چند ناگوار باشد و طرف مقابل، از نظر سنّ و سال، يا تحصيل، يا موقعيّت اجتماعى و خانوادگى، پايين تر از ما باشد.
      


     
    1. بحار الانوار، جلد 74، صفحه 413.
    2. غرر الحكم، حديث 4614ـ 4613، (به نقل از اخلاق در قرآن، جلد 2، صفحه 74).
    3. منتهى الآمال، جلد اوّل، صفحه 54.
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 12:04:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      أسباب شرف و عزّت آدمى   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «يا كُمَيْلُ! اَحْسَنُ حِلْيَةِ الْمُؤْمِنُ التَّواضُعُ، وَ جَمالُهُ التَّعَفُّفُ، وَ شَرَفُهُ التَّفَقُّهُ، وَ عِزُّهُ تَرْكُ الْقالِ وَ الْقيلِ»;
    «اى كميل! بهترين زينت انسان باايمان تواضع و فروتنى است، و زيبايى و جمال مؤمن در عفّت و پاكدامنى است، و شرافت او در آگاهى است، و عزّت او در ترك قيل و قال و گفت و گوهاى بى ثمر است!»(1).

    شرح و تفسير

    حضرت اميرمؤمنان (عليه السلام) طبق اين روايت، به چهار مطلب مهمّ و سرنوشت ساز اشاره مى نمايد، و در حقيقت در اين چهار جمله فرهنگ سازى مى كند و مفهوم تازه اى براى بعضى كلمات ارايه مى دهد. كه براى رعايت اختصار به شرح جمله اوّل اكتفاء مى كنيم:
    مرو». آيا منظور از «مشى» در آيه شريفه، «راه رفتن» معمولى است كه از مصاديق تواضع است، يا «مشى» در اين جا به معناى وسيع كلمه است و شامل خط و مشى اجتماعى، سياسى، فرهنگى و رفتار كوچك و بزرگ مى شود؟ بعيد نيست معناى دوم مراد باشد.
    در روايتى از امام على (عليه السلام)مى خوانيم: «ثَمَرَةُ التَّواضُعِ اَلَْمحَبَّةُ وَ ثَمَرَةُ الْكِبْرِ اَلْمَسَبَّةُ; ميوه درخت تواضع محبّت و دوستى و جلب قلوب است و ميوه درخت تكبّر و خود برتربينى، كينه و عداوت و دشمن سازى است»(2).
    تواضع، كه معناى آن ترك خودبرتربينى مى باشد، براى همه، خصوصاً اهل علم و كسانى كه الگوهاى جامعه محسوب مى گردند، بسيار مهمّ است. يكى از نشانه هاى تواضع ابتدا به سلام است، طبق برخى روايات پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) همواره ابتدا به سلام مى كرد(3) و بدين طريق قلب مردم را به سوى خويش جلب مى كرد. چرا ما از چيزى كه اين قدر كم هزينه و پراستفاده است، بهره بردارى نمى كنيم؟!

    اقسام تواضع
    تواضع سه شاخه دارد. 1ـ تواضع در مقابل خداوند. 2ـ تواضع در مقابل خلق خداوند 3ـ تواضع در مقابل حق.
    منظور از تواضع در برابر خداوند روشن است، همان گونه كه تواضع در برابر خلق خدا هم روشن است. اين نكته لازم به ذكر نيست كه منظور از «خلق خدا» در اين جا مؤمنان است، بنابراين تواضع در مقابل كفّار و دشمنان معنى ندارد، بلكه بايد در برابر آن ها عزيز و سربلند بود.
    و امّا تواضع در برابر حق، مطلبى است كه پاى بسيارى از كسانى كه داراى تواضع نوع اوّل و دوم هستند نسبت به آن مى لنگد! ما بايد جرأت پذيرش اشتباهات خود را داشته باشيم و همواره در مقابل حق سر تسليم فرود آوريم، هر چند ناگوار باشد و طرف مقابل، از نظر سنّ و سال، يا تحصيل، يا موقعيّت اجتماعى و خانوادگى، پايين تر از ما باشد.
      


     
    1. بحار الانوار، جلد 74، صفحه 413.
    2. غرر الحكم، حديث 4614ـ 4613، (به نقل از اخلاق در قرآن، جلد 2، صفحه 74).
    3. منتهى الآمال، جلد اوّل، صفحه 54.
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 12:04:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      اركان سه گانه جامعه انسانى   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «قامَتِ الدُّنْيا بِثَلاثَة: بِعالِم ناطِق مُسْتَعْمِل لِعِلْمِه، وَ بِغَنِىّ لايَبْخَلُ بِمالِه عَلى اَهْلِ دينِ الله عَزَّوَجَلَّ، وَ بِفَقير صابِر. فَاِذا كَتَمَ الْعالِمُ عِلْمَهُ، وَ بَخِلَ الْغَنِىُّ، وَ لَمْ يَصْبِرِ الَْفقيرُ، فَعِنْدَها الْوَيْلُ وَ الثَّبُورُ»;
    «دنيا بر سه چيز استوار است: دانشمند سخنورى كه به دانش و سخنان خويش عمل مى كند و ثروتمندى كه از دادن اموالش به بندگان نيازمند خداوند بخل نمىورزد و نيازمندى كه صبر و تحمّل دارد; بنابراين اگر دانشمند، دانش خود را مخفى كند (و در اختيار ديگران نگذارد) و ثروتمند بخل بورزد (و به فقراء كمك نكند) و فقير صبرپيشه نكند، مصيبت و هلاك دنيا را فرا مى گيرد»(1).

    شرح و تفسير

    از روايت فوق نكاتى استفاده مى شود; دو نكته آن بسيار مهمّ است:
    1ـ «عالِم» بايد «ناطق» باشد و گرنه همچون گنج پنهان در زير خاك ها، نتيجه اى براى جامعه نخواهد داشت. بنابراين سخنورى عالم، نه تنها عيب محسوب نمى شود، بلكه لازمه يك عالم از ديدگاه امام على (عليه السلام)است. همان گونه كه خود آن حضرت، كه مصداق كامل و أتمّ «عالم» بود، سخنورى بسيار قوى و بى نظير بود. علاوه بر اين، «نطق» عالم، بايد همچون «نُطق» پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) باشد كه «وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى»(2). بنابراين آنچه مى گويد بايد در مسير رضايت خداوند باشد، نه جهت إرضاى هواى نفس!
    2ـ «عالم ناطق» و «دانشمند سخنور» قبل از آن كه مردم را دعوت به چيزى كند، بايد خود عامل به آن باشد. و پيش از آن كه مردم را از عمل به چيزى نهى كند، لازم است خود تارك آن باشد. در اين صورت است كه چنين دانشمندى، عالم ربانى مى شود و «نگاه كردن به چهره او» حتّى «نظر كردن به درب خانه اش» و «حضور در مجلسش» همه عبادت محسوب مى گردد و سخنش جهاد فى سبيل الله شمرده مى شود(3).
    اگر عالم دانش خويش را احتكار نكرد، بلكه آن را منتشر نمود و قبل از مردم خود به آن عمل كرد، و ثروتمند فقراء را در استفاده از اموالش شريك كرد، و فقراء هم در مقابل فقر صبور و پر تحمّل بودند، اجتماع دچار مشكلى نخواهد شد; ولى مصيبت و هلاكت زمانى است كه نه دانشمند دانش خويش را در اختيار نيازمندان بگذارد، و نه ثروتمند دست فقير و نيازمند را بگيرد، و نه نيازمند صبر و تحمّل داشته باشد.
    خواننده محترم! هر يك از ما و شما در يكى از اين سه دسته هستيم. از خداوند بخواهيم در آنچه وظيفه ماست، موفّقمان بدارد.
    3. شخصى از امام صادق (عليه السلام) پرسيد: «اين كه از پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) نقل شده كه فرمود: «نگاه كردن به چهره علما عبادت است» منظور چه عالمى است؟ حضرت فرمودند: «منظور عالمى است كه هنگامى كه به چهره اش نگاه مى كنى، به ياد جهان آخرت مى افتى و امّا عالمى كه چنين نباشد نگاه كردن به چهره اش (نه تنها عبادت محسوب نمى شود، بلكه) باعث فتنه است!» (ميزان الحكمة، باب 2845، حديث 13438).


     
    1. بحارالانوار، جلد 10، صفحه 119. روايت فوق به أشكال مختلف نقل شده و به گونه ديگر، در نهج البلاغه، در بخش كلمات قصار، شماره 372 نيز آمده است.
    2. سوره النجم، آيه 3.
    3. شخصى از امام صادق (عليه السلام) پرسيد: «اين كه از پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) نقل شده كه فرمود: «نگاه كردن به چهره علما عبادت است» منظور چه عالمى است؟ حضرت فرمودند: «منظور عالمى است كه هنگامى كه به چهره اش نگاه مى كنى، به ياد جهان آخرت مى افتى و امّا عالمى كه چنين نباشد نگاه كردن به چهره اش (نه تنها عبادت محسوب نمى شود، بلكه) باعث فتنه است!» (ميزان الحكمة، باب 2845، حديث 13438).
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 12:04:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      اركان اصلى توبه   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «اَلتَّوْبَةُ عَلى اَرْبَعَةِ دَعائِم: نَدَمٌ بِالْقَلْبِ، وَ اسْتِغْفارٌ بِاللِّسانِ، وَ عَمَلٌ بِالْجَوارِحِ وَ عَزْمٌ اَنْ لايَعُودَ»;
    «توبه بر چهار پايه استوار است 1ـ پشيمانى درونى 2ـ استغفار زبانى 3ـاستغفار عملى 4ـ تصميم جدّى بر عدم بازگشت به گناه»(1).

    شرح و تفسير

    برداشت غالب مردم از توبه، برداشت نادرستى است و لهذا آثار آن، هم در توبه هاى فردى و هم در توبه هاى اجتماعى كم است.
    توضيح اين كه ساختمان عظيم توبه بر روى يكى دو پايه بنا نمى شود، بلكه بايد اركان چهارگانه آن مراعات گردد و به تعبير ديگر آثار توبه بايد در تمام وجود انسان آشكار شود. با توجّه به اين مقدّمه كوتاه، به شرح اصول چهارگانه توبه مى پردازيم:
    ركن اوّل: نخستين قدم توبه پشيمانى درونى است، حقيقتاً در درون قلب و روح و جان تائب تحوّل و انقلابى رخ دهد و از گناهى كه مرتكب شده تنفّر پيدا كند و پشيمان گردد.
    ركن دوم: هر چند پشيمانى درونى اوّلين گام توبه است، ولى تنها ركن آن نيست. بدين جهت بايد اين تحوّل و انقلابى كه در درون او پيدا شده در ساير اعضاء بدنش نيز اثر بگذارد و به وسيله زبانش، كه ترجمان قلب او است، آشكار گردد. زبان هم به دنبال قلب از گناه توبه كند و استغفار گويد. بنابراين هماهنگى قلب و زبان در تنفّر از گناه، دو ستون از ستون هاى چهارگانه توبه است.
    ركن سوم: اين است كه اين حالت ندامت و پشيمانى از زبان به ساير اعضا هم منتقل شود و آن ها را به عكس العمل وادارد، تا انسان براى جبران گذشته كارى انجام دهد. اعضاء انسان در اين مرحله سه كار مى تواند انجام دهد، تا نهال نوپاى توبه استحكام يابد و بارور گردد:
    الف) حق و حقوق مردم كه بر اثر گناهان پايمال شده را جبران كند; اگر غيبتى كرده، حلّيت بطلبد. اگر قلب مؤمنى را شكسته جبران كند. اگر مال مردم را تلف كرده، جبران نمايد. خلاصه هر حقّى از هر شخصى بر عهده اوست ادا كند.
    ب) حقوق خداوند را نيز ادا كند; اگر عبادتى را ترك كرده انجام دهد. اگر ترك آن عبادت قضا و كفّاره اى دارد بجا آورد. و اين امور را به پس از مرگ موكول نكند!
    ج) بدى ها و خطاها و گناهان گذشته را با خوبى ها و عبادات جبران نمايد. شاهد بر اين مرحله از توبه جمله (اِلاّ الَّذينَ تابُوا وَ اَصْلَحُوا); «مگر كسانى كه توبه كردند و (به دنبال آن) خود را اصلاح نمودند». مى باشد، كه در آيات متعدّدى از قرآن مجيد آمده است(2). گناه مثل بيمارى است و اگر گناه كبيره باشد همانند بيمارى هاى سخت است، شخصى كه مبتلى به بيمارى سختى مى گردد و پس از معالجه و مداوا از بستر برمى خيزد، قواى او تحليل رفته، چشم ها گودافتاده، لاغر شده و توانايى لازم ندارد. بايد علاوه بر معالجه و درمان، تقويت شود تا نيروى خويش را بازيابد. گناه نيز ايمان و فضايل انسانى را تضعيف مى كند، پس از توبه بايد آن فضايل تضعيف شده را با كارهاى صالح و شايسته تقويت نمود.
    ركن چهارم: تصميم به ترك گناه در آينده، يعنى توبه راه را به انسان تا آخر عمر نشان دهد. نتيجه اين كه توبه طبق فرمايش امام على (عليه السلام) يك تحوّل كامل ايجاد مى كند و تنها تعلّق به زبان ندارد. در مورد جامعه هم چنين است، جامعه گناه زده پس از توبه بايد اين مراحل چهارگانه را طى كند. آيا ما پس از انقلاب اين چهار مرحله را در جامعه خويش پياده نموده ايم؟


     
    1. ميزان الحكمة، باب 459، حديث 2160، (جلد اوّل، صفحه 548).
    2. سوره بقره، آيه 160. شبيه اين جمله در آيات 89 آل عمران، 119 نحل، و 5 نور، نيز آمده است.
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 12:04:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      ارزش واقعى اعمال   ...

     

    قال على (عليه السلام):
    «يا كُمَيْلُ! لَيْسَ الشَّأْنُ اَنْ تُصَلِّيَ وَ تَصُومَ وَ تَتَصَدَّقَ، اَلشَّأْنُ اَنْ تَكُونَ الصَّلاةُ بِقَلْب نَقِيٍّ وَ عَمَل عِنْدَ اللهِ مَرضِيٍّ، وَ خُشُوع سَوِيٍّ»;
    «اى كميل! مهمّ اين نيست كه نماز بخوانى و روزه بگيرى و در راه خدا انفاق كنى، مهمّ اين است كه در نماز (و ساير اعمال) با قلبى پاك و به طور شايسته در پيشگاه خدا قرارگيرى، و عملت آميخته با خشوع بوده باشد»(1).

    شرح و تفسير

    جنبه هاى واقعى اعمال و چگونگى و كيفيّت عمل است كه ارزش واقعى آن را تعيين مى كند، نه ظاهر و مقدار آن. همان طور كه على (عليه السلام) به كميل تأكيد مى كند كه به جاى پرداختن به ظاهر عمل و اهميّت دادن به زيادى مقدار آن، به روح عمل بپردازد; زيرا هدف نهايى از اين اعمال تربيت و پرورش و تكامل انسان است و آن در گرو پاكى عمل است، نه زيادى عمل(2).
    توضيح اين كه: عبادت داراى روح و جسم است، جسم عبادت همان اعمال و افعال ظاهرى است. جسم نماز، قرائت صحيح، ركوع، سجده و ساير افعال و اركان نماز است كه بايد به طور صحيح انجام شود، ولى روح نماز توجّه به مضامين بلند اذكار، و صيقل دادن روح زنگار گرفته در پرتو قرآن و توجّه به خداوند و تقويت توحيد در شاخه هاى مختلفش و توجّه به نبوّت و معاد و مانند آن و خلاصه بودن در راه مستقيم الهى است.
    عبادت واقعى توجّه به هر دو جنبه عبادت را مى طلبد، همان گونه كه نماز بى روح نماز نخواهد بود، نماز بى جسم نيز نماز نيست و همان طور كه مسلمانى كه بدون توجّه به مضامين و معانى اذكار نماز و خلوص نيّت، فقط به جسم نماز قناعت مى كند در اشتباه است، مسلمان نماهايى كه به بهانه واصل شدن به معرفة الله، نماز يا ساير عبادات را رها مى كنند و مدّعى اند كه به روح و عمق نماز توجّه دارند، نيز در اشتباه بزرگ ترى هستند!


     
    1. تحف العقول مترجم، صفحه 186.
    2. يكصد و پنجاه درس زندگى، صفحه 118.
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 12:03:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      ارزش شناسان!   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «لَيْسَ مَنِ ابْتاعَ نَفْسَهُ فَاَعْتَقَها كَمَنْ باعَ نَفْسَهُ فَاَوْبَقَها»;
    «كسى كه خويشتن را مى خرد و آزاد مى كند، همانند شخصى كه خود را مى فروشد و هلاك مى كند نيست»(1).

    شرح و تفسير

    حضرت اميرمؤمنان (عليه السلام) مردم را به دو گروه تقسيم كرده اند:
    1ـ كسانى كه نفس خويش را مى خرند و آزاد مى كنند.
    2ـ كسانى كه خود را مى فروشند و اسير مى كنند.
    براى روشن تر شدن مضمون حديث فوق، لازم است توضيحى كوتاه پيرامون خريدن و آزاد كردن داده شود. نفس انسان در اين روايت به غلامى تشبيه شده كه در گرو ملكيّت ديگرى است، و انسان آزاده كسى است كه نفس خويش را بخرد و آزاد كند. و به تعبير ديگر انسان اسير است; گاه اسير شهوات، گاه اسير پُست و مقام، گاه اسير زن و فرزند، و گاه اسير خيالات و اوهام. بايد خويش را از اين اسارت ها آزاد كند; نه آن كه خود را در مقابل اين امور بفروشد و در اسارت آن ها نگه دارد.
    سؤال: راستى چرا برخى انسان ها خود را مى فروشند؟
    پاسخ: چنين انسان هايى يا ارزش متاع خويش را نشناخته اند و نمى دانند كه ارزش و استعداد انسان آن قدر زياد است كه مى تواند فراتر از ملائكه آسمانى رود و پيشواى آن ها شود(2) و از آن بالاتر، خليفه و نماينده خداوند بر روى زمين گردد، بنابراين كسى كه خود را مى فروشد كسى است كه نسبت به متاع خود شناخت كافى ندارد. كسى خود را مى فروشد كه به ارزش والاى خود آگاه نيست. يا اين كه بى ارزش بودن ثمن و قيمتى كه در برابر كالاى خويش مى گيرد را نمى داند; فى المثل شخصى كه كرامت انسانى خويش را به هوى و هوس مى فروشد، يا ارزش و قيمت كرامت نفس را نمى داند و يا بى ارزشى هوى و هوس را درك نكرده است.
    در روايتى از حضرت على (عليه السلام) مى خوانيم: «لَيْسَ لاَِنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ اِلاَّ الْجَنَّةَ، فَلا تَبيعُوها اِلاّ بِها; هيچ بهايى براى انسان جز بهشت (و رضاى حق) نيست. خود را به كمتر از آن نفروشيد»(3). طبق اين روايت، كالاى وجود انسان در اين جهان پهناور تنها يك مشترى مناسب و يك قيمت همسان دارد و آن خداوند متعال است كه بهشت و رضاى خويش را در برابر آن مى پردازد.
    خلاصه اين كه هيچ يك از انسان ها خارج از اين دو دسته نيستند، بايد بنگريم كه جز كدام يك هستيم.


     
    1. بحار الانوار، جلد 74، صفحه 419.
    2. ارزش انسان به قدرى زياد است كه جبرئيل امين، فرشته مقرّب پروردگار و امين وحى، مى گويد: «از زمانى كه بر آدم سجده كرديم، هرگز بر انسان پيشى نگرفتيم!» (وسايل الشيعه، جلد 4، ابواب الاذان و الاقامة، باب 31، حديث 5).
    3. نهج البلاغه، كلمات قصار، شماره 456.
    موضوعات: احادیث  لینک ثابت



     [ 12:03:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      اخلاق و گنج هاى روزى   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «فى سَعَةِ الاَْخْلاقِ كُنُوزُ الاَْرْزاقِ»;
    «اخلاق خوش كليد گنج هاى روزى است»(1).

    شرح و تفسير

    هنگامى كه به بحث پيرامون صفت «حُسن خُلق» در تفسير اخلاق در قرآن، جلد 3، صفحه 135 رسيديم، دامنه اين بحث را بسيار گسترده يافتيم و على رغم مطالعات قبلى پيرامون اين موضوع، تعبيراتى در قرآن و احاديث يافتيم كه در كمتر مسأله اى ديده مى شود!
    به عبارت ساده تر، حسن خلق، خوشرويى، ادب، برخورد مناسب با مردم، از اساسى ترين مسايل اسلام است. روايات زياد با تعبيرات كم نظير و تأكيدات فراوان نشان مى دهد كه پيامبر (صلى الله عليه وآله)اهميّت بسيار زيادى براى حُسن خُلق قايل بوده است. متأسّفانه در ميان گروهى از مسلمانان يا به اين مسأله اهميّت داده نمى شود، يا بر خلاف آن عمل مى شود تا آن جا كه بعضى خيال مى كنند كه آدم خوب بايد عبوس، ترشرو، خشن، خشك و بداخلاق باشد! در حالى كه اين اشتباه بزرگى است.
    در واقع آنچه در اين روايت آمده يكى از فوايد دنيوى اخلاق خوش است. تجربه نشان داده كسانى كه اخلاق خوشى داشته اند، كار و زندگى آن ها هم رونق داشته است. چهل سال قبل آمارى از رونق كسب و كار برخى از كسبه ديدم كه طبق آن آمار، كسبه خوش اخلاق 70% و كسبه بداخلاق 30% موفّق بودند; يعنى سهم خوش اخلافى 40% است! چرا كه حسن خلق مردم را به سوى خود مى كشاند و اخلاق بد دافعه دارد.
    همه مسلمانان مخصوصاً كسانى كه با مردم برخورد بيش ترى دارند بايد اخلاقى نيكو داشته باشند، كه اخلاق خوش هم جامعه را آباد مى سازد و هم باعث طول عمر مى شود، چنانكه در حديث آمده است: «اِنَّ الْبِرَّ وَ حُسْنَ الْخُلْقِ يَعْمُرانِ الدّيارَ وَ يَزيدانِ فِى الاَْعْمارِ»(2).
    سؤال: چرا حسن خلق باعث وسعت روزى مى شود؟
    پاسخ: در مثال فوق مشترى زمانى از يك كاسب جنس مى خرد كه به او اعتماد كند. اگر نسبت به كاسب مشكوك و بدبين باشد از او فرار مى كند. بنابراين كاسب بايد اعتماد مشترى را جلب كند و يكى از طرق جلب اعتماد برخورد خوب است. مشترى حسن خلق فروشنده را به حساب درستى و امانت و صداقت و اعتماد او مى گذارد.
    شخصى نقل مى كرد كه براى معالجه به يكى از كشورهاى غربى رفته بودم، پس از پايان معالجه و پذيرايى بسيار شايسته، درخواست صورت حساب كردم، آن ها در كمال ادب و احترام گفتند: در اين باره عجله نكنيد، شما به سلامت به ايران بازگرديد، آن گاه ما صورت حساب را براى شما ارسال مى كنيم و شما هزينه بيمارستان را سر فرصت به شماره حسابى كه درون آن نامه است ارسال داريد!
    در مقابل، بيمارستان هايى در كشور اسلامى ما وجود دارد كه تا پول نگيرند، بيمار را اساساً پذيرش نمى كنند! اين كجا و آن كجا؟
    متأسّفانه آنچه را حضرت على (عليه السلام)نسبت به آن بيمناك بود ـ سبقت ديگران در عمل به اسلام ـ در برخى از امور تحقّق يافته است!.


    1. ميزان الحكمة، باب 1114، حديث 5077، (جلد سوم، صفحه 151).
    2. ميزان الحكمة، باب 1114، حديث 5077، (جلد سوم، صفحه 151).
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 12:03:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      احسان و نيكوكارى   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «نِعْمَ زادُ الْمَعادِ الاِْحْسانُ اِلَى الْعِبادِ»(1) و قال فى رواية اخرى: «رَأْسُ الاْيمانِ الاِْحْسانُ اِلَى النّاسِ»(2);
    «احسان و كمك به بندگان خدا، زاد و توشه مناسبى براى جهان پس از مرگ است». و در روايت ديگرى فرمود: «كمك به مردم بخش مهمّى از ايمان است».

    شرح و تفسير

    يكى از بركات حكومت اسلامى «جشن عاطفه ها»، «جشن نيكوكارى»، «طرح إكرام» و طرح هاى مشابه آن است، كه مردم براى كمك به اقشار محروم جامعه بسيج مى شوند. بدون شك كمك به مردم از عبادت هاى مهمّ، بلكه يكى از مهم ترين عبادات است.
    بدين جهت حضرت على (عليه السلام) در روايت اوّل اين كار را بهترين زاد و توشه جهان آخرت معرّفى مى نمايد. اگر اين روايت را در كنار آيه شريفه (تَزَوَّدُوا فَاِنَّ خَيْرَ الزّادِ التَّقْوى); «زاد و توشه برگيريد، كه بهترين زاد و توشه تقوى است»(3) بگذاريم روشن مى شود كه احسان زاييده تقوى، و تقوى زاييده احسان است. بنابراين انگيزه اصلى مردم از كمك ها، برخواسته از تقوى و اعتقادات آن هاست و در حقيقت اسلام قوى ترين مشوّق احسان و نيكوكارى است.
    در روايت دوم رابطه احسان و ايمان مطرح شده است، انسان ضعيف الايمان احسان نمى كند، ولى مؤمنان راستين اهل احسانند. جالب اين كه در اين روايات تنها احسانِ به مسلمانان يا مؤمنان مطرح نشده است، بلكه در يكى احسان به بندگان خدا و در ديگرى احسان به مردم مطرح شده است و مفهوم آن اين است كه حتّى نيكى به فقراء و نيازمندانِ غير مسلمان باعث فزونى تقوى و ايمان مى گردد، زيرا خداوند تمام بندگانش را دوست دارد و كسى كه بندگان خدا را دوست داشته باشد، خدا را دوست دارد. بدين جهت احسان به هر نيازمندى مشروع و پسنديده است.

     آثار احسان و نيكوكارى
    احسان دو رقم تأثير دارد; تأثيرى در احسان كننده (مُحْسِنْ) دارد، و تأثيرى ديگر در احسان شونده. تأثيرى كه اين عمل در احسان كننده دارد، بسيار مهم تر از تأثير آن در احسان شونده است. (برخلاف آنچه معمولا تصوّر مى شود و بدين جهت در بسيارى از موارد احسان همراه با منّت و آزار و اذيّت است). جالب اين كه قرآن مجيد درباره زكات، كه نوعى احسان است، تعبير به «تُطَهِّرُهُمْ» و «تُزَكّيهِمْ»(4) دارد; يعنى احسان باعث «طهارت» و «تزكيه» احسان كننده مى شود، به رشد اخلاقى او كمك مى كند و باعث از بين رفتن صفات زشت و رذيله او مى گردد.
    شاهد اين مطلب روايتى است كه مى گويد: «صدقه اى كه به فقير مى دهيد قبل از اين كه به دست فقير برسد، به دست خدا مى رسد!»(5)
    آيه انفاق(6) هم به خوبى دلالت بر اين مطلب دارد، كه انفاق باعث رشد و نموّ انفاق كننده مى گردد.
    نكته آخر اين كه احسان نه تنها طهارت فردى را به دنبال دارد، بلكه باعث طهارت اجتماعى نيز مى گردد; زيرا يكى از عوامل مهمّ بسيارى از گناهان اجتماعى فقر است، و هنگامى كه در سايه احسان فقر برچيده شود، جامعه نيز پاك مى گردد.

     


     
    1. غرر الحكم، جلد 6، صفحه 161، حديث 9912.
    2. غرر الحكم، جلد 4، صفحه 52، حديث 5253.
    3. سوره بقره، آيه 197.
    4. اين دو جمله در آيه شريفه 103 سوره توبه آمده است.
    5. صحيح مسلم، جلد 2، صفحه 702، (به نقل از مثال هاى زيباى قرآن، جلد اوّل، صفحه 109).
    6. منظور از آيه انفاق، آيه 261 سوره بقره است.
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 12:03:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...



      خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

     
     
    این وبلاگ بمنظور معرفی شاخه ای از ابعاد وجودی امام حسن مجتبی (ع) به فعالیت مشغول شده است.