حُسنِ حَسَن
 
  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

   
آذر 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30



این وبلاگ بمنظور معرفی شاخه ای از ابعاد وجودی امام حسن مجتبی (ع) به فعالیت مشغول شده است.




آمار

  • امروز: 5195
  • دیروز: 1092
  • 7 روز قبل: 2006
  • 1 ماه قبل: 11408
  • کل بازدیدها: 2481400





  • رتبه







    کاربران آنلاین

  • آوا
  • زفاک
  • نورفشان
  • فائزه ابوالقاسمی


  •   عدل الهى   ...

     

    درس پنجم: بازهم فلسفه آفات و شرور

     

    از آنجا كه مشكل آفات و شرور و حوادث ناگوار و ناخوشايند براى بسيارى از مطالعه كنندگان بحث هاى خداشناسى و توحيدى مشكل قابل ملاحظه اى است، باز هم ناچاريم بحث و تحليل ديگرى روى اين مسئله داشته باشيم و فلسفه هايى را كه درباره شرور و آفات گفتيم ادامه دهيم.

    * * *

     

    5- مشكلات و فراز و نشيب ها به زندگى روح مى دهد

    شايد درك اين مسئله براى بعضى مشكل باشد كه مواهب و نعمت ها اگر مستمر و يكنواخت باشند ارزش و اهميّت خود را از دست مى دهند.

    امروز ثابت شده كه اگر جسمى را در وسط اطاقى بگذارند و از تمام اطراف نور قوى و يكسان به آن تابنده شود و خود جسم و اطاق نيز كاملا صاف و مُدّور باشد هرگز آن جسم را نمى توان مشاهده كرد، زيرا، هميشه سايه ها وقتى در كنار نور قرار مى گيرد ابعاد جسم را مشخّص مى كند و آن را از اطراف خود جدا مى سازد و ما مى توانيم آن را ببينيم.

    ارزش مواهب زندگى نيز بدون سايه هاى كم رنگ و پررنگ مشكلات هرگز قابل مشاهده نيست. اگر در تمام عمر بيمارى وجود نداشت لذت سلامتى هرگز احساس نمى شد، به دنبال يك شب تب داغ و سوزان و سردرد شديد و جانكاه است كه صبحگاهان به هنگام قطع تب و درد چنان طعم سلامتى در ذائقه انسان شيرين مى گردد كه هر زمان به ياد آن شب بحرانى و رنج مى افتد متوجّه مى شود چه گوهر پرارزشى به نام سلامتى در اختيار دارد.

    اصلا زندگى يكنواخت - حتّى مرفّه ترين زندگى ها - خسته كننده و بى روح و مرگبار است، بسيار ديده شده كه افرادى به خاطر يك زندگى مرفّه و خالى از هر گونه ناراحتى و رنج آنچنان خسته شده اند كه دست به خودكشى زده و يا دائماً از زندگى خود شكايت دارند.

    شما هيچ معمار با ذوقى را پيدا نمى كنيد كه ديوارهاى يك سالن بزرگ را مانند ديوار يك زندان صاف و يكنواخت كند، بلكه با فراز و نشيب و پيچ و خم ها به اصطلاح به آن حالت مى دهد.

    چرا جهان طبيعت اين قدر زيباست؟

    چرا منظره جنگل هايى كه بر روى كوهپايه ها مى رويد و نهرها به صورت مارپيچ از لابه لاى درختان كوچك و بزرگش مى گذرد آن قدر جالب و دل انگيز است؟!

    يك دليل روشن آن عدم يكنواختى است.

    نظام «نور» و «ظلمت» و آمد و شد شب و روز كه قرآن در آيات مختلفش روى آن تكيه كرده يك اثر مهمّش پايان دادن به زندگى

    يكنواخت انسان هاست، چرا كه اگر همواره خورشيد در يك گوشه آسمان، يكنواخت به كره زمين مى تابيد، نه تغيير حالتى داشت و نه پرده طلايى شب جاى آن را مى گرفت، گذشته از اشكالات ديگر، در مدت كوتاهى همه انسان ها خسته مى شدند.

    روى اين حساب بايد قبول كرد كه حداقل بخشى از مشكلات و حوادث ناگوار زندگى اين فلسفه را دارد كه به بقيه زندگى روح مى دهد و آن را شيرين و قابل تحمل مى سازد، ارزش نعمت ها را آشكار مى كند، و به انسان امكان مى دهد كه از مواهبى كه در دست دارد حداكثر بهره بردارى كند.

    * * *

     

    6- مشكلات خودساخته!

    نكته ديگرى كه در آخرين مرحله اين بحث اشاره به آن را ضرورى مى دانيم اين است كه بسيارى از مردم در محاسبه علل و عوامل حوادث ناگوار و مصائب گاهى گرفتار اشتباه مى شوند و ظلم هايى كه به دست انسان هاى ستمگر انجام شده است به حساب بى عدالتى دستگاه آفرينش مى گذارند، و بى نظمى كار بشر را به حساب بى نظمى سازمان خلقت.

    مثلا گاهى ايراد مى كنند «چرا هر چه سنگ است براى پاى لنگ است!؟» چرا زلزله ها در شهرها خسارت كمى ايجاد مى كند امّا در روستاها قربانيان زيادى مى گيرد و گروه كثيرى زير آوار مى مانند، اين چه

    عدالتى است؟ اگر بنا هست بلايى قسمت شود چرا يكسان قسمت نمى شود؟

    چرا بايد هميشه لبه تيز حوادث دردناك متوجّه مستضعفين باشد؟

    چرا در بيمارى هاى عمومى و همه گير بيشتر اين گروه قربانى مى شوند؟

    غافل از اين كه هيچ كدام از اينها مربوط به دستگاه آفرينش و خلقت و عدالت خداوند نيست، اينها نتيجه ظلم و استعمار و استثمار انسان ها نسبت به يكديگر است.

    اگر روستانشينان به خاطر ظلم شهرنشينان در محروميّت و فقر شديد نباشند و بتوانند خانه هايى محكم و مقاوم مانند آنها بنا كنند، چرا زلزله اين همه از آنها قربانى بگيرد و از ديگران بسيار كم؟

    امّا هنگامى كه خانه هاى آنها از يك مشت گل يا سنگ و چوب كه گاهى حتى در ميان آنها كم ترين گچ و سيمانى به كار نمى رود و به طور ساده روى هم چيده شده و با يك حركت شديد باد يا تكان خفيف زمين فرو مى ريزد، نبايد انتظار داشت وضع بهتر از آن باشد، امّا اين چه ربطى به كار خدا دارد؟

    نبايد مانند آن شاعر، خرده گيرى كرده بگوييم «يكى را داده اى صد ناز و نعمت» در حالى كه ديگرى را بر خاك ذلّت نشانده اى، يكى را كاخ نشين كرده اى و ديگرى را كوخ نشين!

    بايد اين انتقادها را متوجّه وضع ناموزون و نظام غلط جامعه كرد. بايد به پا خاست و به اين بى عدالتى هاى اجتماعى پايان داد. 

    اگر همه قشرها از تغذيه كافى و بهداشت و درمان لازم بهره مند باشند در برابر بيمارى ها همگى پرقدرت و پرمقاومت خواهند بود.

    امّا هنگامى كه وضع غلط نظام اجتماعى يك جامعه و استثمار حاكم بر آن به يكى آن قدر امكانات مى دهد كه حتّى سگ و گربه خانگيش داراى پزشك و درمان و دارو است امّا ديگرى ابتدايى ترين وسيله بهداشى را براى پرورش نوزادش ندارد چنين صحنه هاى ناگوار، فراوان به چشم مى خورد.

    به جاى اين كه در اين گونه موارد ايراد بر كار خدا بگيريم بايد ايراد بر كار خود بگيريم.بايد به ظالم بگوييم ظلم مكن.

    و بايد به مظلوم بگوييم زير بار ظلم مرو!

    و بايد كوشش كنيم كه همه افراد يك جامعه از حداقل وسايل بهداشتى و درمانى و غذا و مسكن و فرهنگ و آموزش و پرورش بهره مند باشند.

    خلاصه اين كه نبايد ما گناه خود را به گردن نظام خلقت بيندازيم.

    كى خداوند به ما چنين زندگى را تحميل كرده؟ و كجا چنين نظامى را توصيه فرموده است؟

    البته او ما را آزاد آفريده، چرا كه آزادى رمز تكامل و ترقّى ماست.

    ولى اين ماييم كه از آزادى خود سوءِ استفاده مى كنيم و ظلم و ستم بر ديگران روا مى داريم و نتيجه اين ظلم و ستم به صورت نابسامانى هاى

    اجتماعى خودنمايى مى كند.

    امّا متأسّفانه اين اشتباه دامن گير گروه زيادى شده و حتّى نمونه هاى آن در اشعار شعراى معروف ديده مى شود.

    قرآن مجيد در يك جمله كوتاه و پر معنى مى فرمايد: (ان الله لا يظلم الناس شيئا ولكن الناس انفسهم يظلمون);(1) «خداوند كم ترين ظلمى به كسى نمى كند ولى مردم به خويشتن ظلم و ستم روا مى دارند».

    و به اين ترتيب به پايان بحث فلسفه شرور و آفات مى رسيم، هر چند سخن در اين زمينه بسيار است، امّا براى يك بحث كوتاه و فشرده همين مقدار كافى به نظر مى رسد.

     


     

    1. سوره يونس، آيه 44.

    فكر كنيد و پاسخ دهيد

      

    1- چرا بحث فلسفه آفات و شرور را در ضمن سه درس ادامه داديم؟

    2- يكنواخت بودن زندگى چه اثر سوئى مى گذارد؟ و آيا كسى را ديده ايد كه از زندگى مرفّه خود رنج ببرد؟

    3- از فلسفه نظام نور و ظلمت در جهان آفرينش چه مى دانيد؟

    4- آيا همه مصائبى كه در جامعه وجود دارد مربوط به نظام آفرينش است يا ما نيز در آن سهمى داريم؟

    5- آيا براى از بين بردن مصائب اجتماعى راه صحيحى در دست هست؟ ما چه وظيفه اى در برابر مستضعفين داريم؟

    موضوعات: 50 درس خدا شناسی  لینک ثابت



    [چهارشنبه 1395-01-18] [ 10:35:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      عدل الهى   ...

     

    درس چهارم: فلسفه حوادث ناخوشايند زندگى

     

    گفتيم گروهى از خرده گيران، مسئله حوادث ناگوار و بروز آفت ها و مشكلات، و ناكامى هايى را كه در زندگى دامنگير انسان مى شود بهانه اى براى انكار عدالت پروردگار و گاهى انكار اصل وجود خدا گرفته اند!

    در بحث گذشته به تحليل و بررسى قسمتى از اين حوادث پرداختيم و دو فلسفه آن را بازگو كرديم:

    اكنون به ادامه اين بحث توجّه كنيد.

    * * *

     

    3- انسان در آغوش مشكلات پرورش مى يابد

    باز تكرار مى كنيم ما نبايد با دست خود براى خودمان مشكل و حادثه بيافرينيم، امّا با اين حال بسيار مى شود كه حوادث سخت و ناگوار اراده ما را قوى و قدرت ما را افزايش مى دهد، درست همانند فولادى را كه به كوره هاى داغ مى برند و آبديده و مقاوم مى شود ما هم در كوره اين حوادث آبديده و پرمقاومت مى شويم.

    جنگ چيز بدى است ولى گاهى يك جنگ سخت و طولانى استعداد يك ملّت را شكوفا مى كند، پراكندگى را مبدّل به وحدت و عقب ماندگى ها را به سرعت جبران مى نمايد.

    يكى از تاريخ نويسان معروف غرب مى گويد: «هر تمدن درخشانى در طول تاريخ در نقطه اى از جهان ظهور كرده به دنبال اين بوده است كه يك كشور مورد هجوم يك قدرت بزرگ خارجى قرار گرفته، و نيروهاى خفته آنها را بيدار و بسيج كرده است»!

    البته واكنش همه افراد و همه جامعه ها در برابر حوادث تلخ زندگى يكسان نيست. گروهى گرفتار يأس و ضعف و بدبينى مى شوند و نتيجه منفى مى گيرند، امّا افرادى كه زمينه هاى مساعد دارند در برابر اين حوادث تحريك و تهييج شده به حركت درمى آيند و مى جوشند و مى خروشند، و نقطه هاى ضعف خود را به سرعت اصلاح مى كنند.

    منتها چون در اين گونه موارد بسيارى از مردم قضاوت سطحى مى كنند تنها تلخى ها و سختى ها را مى بينند و امّا آثار مثبت و سازنده را ناديده مى گيرند.

    ادّعا نمى كنيم همه حوادث تلخ زندگى در انسان چنين اثرى دارد ولى حداقل قسمتى از آنها چنين است.

    شما اگر زندگى نوابغ جهان را مطالعه كنيد، مى بينيد تقريباً همه آنها در ميان مشكلات و ناراحتى ها بزرگ شدند، كمتر مى توان افراد نازپرورده اى را پيدا كرد كه در زندگى نبوغى از خود نشان داده باشند و به مقام والائى برسند، فرماندهان بزرگ نظامى آنها هستند كه

    ميدان هاى نبرد سخت و طولانى ديده اند، مغزهاى متفكر اقتصادى آنها هستند كه در بازارهاى بحران زده اقتصادى گرفتار شده اند.

    سياستمداران قوى و بزرگ آنها هستند كه با مشكلات سخت سياسى دست به گريبان بوده اند.

    كوتاه سخن اين كه: مشكلات و رنج ها انسان را در آغوش خود پرورش مى دهد.

    در قرآن مجيد چنين مى خوانيم: (فعسى ان تكرهوا شيئا و يجعل الله فيه خيرا كثيرا);(1) «اى بسا چيزى را ناخوشايند بشمريد امّا خداوند در آن خير فراوان قرار دهد».

    * * *

     

    4- مشكلات سبب بازگشت به سوى خدا

    در بحث هاى گذشته خوانده ايم كه جزء جزءِ وجود ما هدفى دارد، چشم براى هدفى است، گوش براى هدفى ديگر، قلب و مغز و اعصاب هر كدام براى هدفى آفريده شده اند، حتّى خطوط سرانگشتان ما هم فلسفه اى دارد.

    بنابراين چگونه ممكن است كل وجود ما بى هدف و فاقد فلسفه باشد.

    و نيز در بحث هاى سابق خوانديم كه اين هدف چيزى جز تكامل يافتن انسان در تمام زمينه ها نخواهد بود.

    مسلماً براى رسيدن به اين تكامل احتياج به برنامه هاى آموزشى و پرورشى عميقى است كه سراسر وجود انسان را فراگيرد، و به همين جهت خداوند علاوه بر فطرت پاك توحيدى كه به انسان داده، پيامبران بزرگى را با كتاب هاى آسمانى فرستاده تا رهبرى اين انسان را در اين مسير بر عهده گيرند.

    ضمناً براى تكميل اين هدف بايد گاه گاه عكس العمل گناهان و خطاهاى او را به او نشان دهد و بر اثر تخلف از فرمان خدا با ناراحتى هايى در زندگى روبه رو شود تا به عواقب زشت و شوم اعمال خويش آشنا گردد و رو به سوى خدا آورد. و در اينجاست كه قسمتى از بلاها و حوادث ناگوار، در واقع رحمت و نعمت الهى است.

    همان گونه كه قرآن كريم خاطرنشان مى كند: (ظهر الفساد فى البر و البحر بما كسبت ايدى الناس ليذيقهم بعض الذى عملوا لعلهم يرجعون);(1) «فساد در خشكى و دريا به خاطر اعمال مردم آشكار شد خدا مى خواهد نتيجه قسمتى از اعمال آنها را به آنها بچشاند شايد بيدار شوند و به سوى او باز گردند».

    با توجّه به آنچه در بالا گفتيم حوادث دردناك را مصداق «شر» دانستن و از آنها به «بلا» تعبير كردن، و آن را بر خلاف عدالت الهى شمردن بسيار دور از منطق و دليل و عقل است، چرا كه هر قدر در اين مسئله باريك تر مى شويم به فلسفه هاى بيشترى دست مى يابيم.

     


     

    1. سوره روم، آيه 41.

     

    فكر كنيد و پاسخ دهيد

     

    1- هدف آفرينش ما چيست؟ و از چه راه مى توان به آن رسيد؟

    2- چگونه انسان به وسيله مشكلات آبديده و مقاوم مى شود؟

    3- آيا كسانى را ديده ايد يا در تاريخ خوانده ايد كه آنها در لابه لاى سختى ها بزرگ شده و به مقام هاى مهمّى رسيده باشند؟ شرح حال آنها را بازگو كنيد.

    4- قرآن درباره عكس العمل گناهان ما چه مى گويد؟

    5- چه افرادى از حوادث تلخ و ناگوار نتيجه مثبت مى گيرند و چه افرادى نتيجه منفى؟

     

     

    موضوعات: 50 درس خدا شناسی  لینک ثابت



     [ 10:34:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      عدل الهى   ...

     

    درس سوّم: فلسفه آفات و شرور

     

    از قديم ترين ايام تا امروز گروهى از ناآگاهان بر عدالت خدا خرده گرفته اند، و مسائلى را مطرح نموده اند كه به اعتقاد آنها با عدالت خدا سازگار نيست، و حتّى گاه آنها را نه تنها دليل بر نفى عدالت كه دليلى بر انكار وجود خدا پنداشته اند!

    از جمله، وجود حوادث ناگوار مانند طوفان ها و زلزله ها و مصائب ديگر كه همگانى است.

    و همچنين تفاوت هايى كه در ميان انسان ها ديده مى شود.

    و نيز شرور و آفت هايى كه دامن انسان يا نباتات و موجودات ديگر را مى گيرد.

    اين بحث گاهى در ضمن بحث هاى مربوط به خداشناسى در برابر مادّيّين مطرح مى شود و گاه در بحث عدل پروردگار و ما آن را در اين بحث طرح مى كنيم.

    و براى اين كه بدانيم تا چه اندازه در تحليل دقيق، اين پندارها نادرست است، بايد بحث مشروحى در اين زمينه داشته باشيم و امور زير را دقيقاً بررسى كنيم.

     

    1- قضاوت نسبى و معلومات محدود

    معمولا همه ما در قضاوت هاى خود و تشخيص مصداق ها روى رابطه اى كه اشياء با ما دارند تكيه مى كنيم. مثلا مى گوييم فلان چيز دور يا نزديك است يعنى نسبت به ما.

    يا فلان كس قوى يا ضعيف است، يعنى با مقايسه به وضع روحى يا جسمى ما، او داراى چنين حالتى است. در مسائل مربوط به خير و شر و آفت و بلا نيز داورى مردم غالباً همين گونه است.

    مثلا اگر بارانى در سطح منطقه ببارد، ما كار نداريم كه تأثير اين باران در مجموع چگونه بوده است، ما تنها به محيط زندگى و خانه و مزرعه خودمان، و يا حداكثر شهرمان نگاه مى كنيم، اگر اثر مثبتى داشته مى گوييم نعمت الهى بود، اگر منفى بوده نام «بلا» بر آن مى گذاريم.

    هنگامى كه ساختمان فرسوده را براى نوسازى ويران مى كنند و ما به عنوان يك راهگذر تنها از گَرد و غبار آن سهمى داريم مى گوييم چه حادثه شرى است، هر چند در آينده در آنجا بيمارستانى ساخته شود كه افراد ديگرى از آن استفاده كنند، و هر چند در مثال باران، در مجموع منطقه اثرات مثبتى پيدا شده باشد.

    در قضاوت سطحى و عادى نيش مار را آفت و شر مى شمريم، بى خبر از اين كه همين نيش و زهر يك وسيله مؤثّر دفاعى براى اين حيوان است، و غافل از اين كه گاهى از همين زهر، داروهاى حيات بخش مى سازند كه جان هزاران انسان را نجات مى دهد.

    بنابراين اگر ما بخواهيم گرفتار اشتباه نشويم بايد به معلومات محدود

    خود نگاه نكنيم، و در قضاوت ها تنها روى روابط اشيا با خودمان ننگريم بلكه تمام جوانب را در نظر بگيريم و قضاوت همه جانبه كنيم.

    اصولا حوادث جهان مانند حلقه هاى زنجير به هم پيوسته است: طوفانى كه امروز در شهر ما مىوزد و باران سيل آسائى كه فرو مى ريزد يك حلقه از اين سلسله طولانى است كه با حوادث نقاط ديگر كاملا به هم مربوط است، و همچنين با حوادثى كه در «گذشته» روى داده يا در «آينده» روى مى دهد ارتباط دارد.

    نتيجه اين كه انگشت روى يك قسمت كوچك گذاردن و درباره آن قضاوت قطعى كردن از منطق و عقل دور است.

    آنچه قابل انكار است آفرينش «شر مطلق» است امّا اگر چيزى از جهاتى خير و از يك جهت شر است و خير آن غلبه دارد بى مانع است، يك عمل جرّاحى از جهاتى ناراحت كننده و از جهات بيشترى مفيد است بنابراين خير نسبى است.

    باز براى توضيح بيشتر به مثال زلزله دقّت مى كنيم: درست است كه در يك نقطه ويرانى هايى به بار مى آورد امّا ارتباط زنجيره اى آن را با مسائل ديگر در نظر بگيريم چه بسا قضاوت ما عوض شود.

    آيا زلزله مربوط به حرارت و بخارات درون زمين است يا مربوط به جاذبه ماه كه پوسته خشك و جامد زمين را به سوى خود مى كشد و گاه مى شكند، و يا مربوط به هر دو است؟ دانشمندان نظرات گوناگونى اظهار كرده اند.

    ولى هر كدام اينها باشد بايد آثار ديگر آن را در نظر گرفت، يعنى بايد

    بدانيم كه حرارت درون زمين چه اثرى در ايجاد منابع نفتى كه مهم ترين ماده انرژى زا در عصر ماست و همچنين توليد زغال سنگ و مانند آن مى گذارد؟! بنابراين خير نسبى است.

    و نيز جزر و مد حاصل از جاذبه ماه در درياها چقدر براى زنده نگاه داشتن آب درياها، و موجودات آن و گاه آبيارى سواحل خشك در آنجا كه آبهاى شيرين به دريا مى ريزد تأثير دارد، آن نيز خير نسبى است.

    اينجاست كه مى فهميم قضاوت هاى نسبى و معلومات محدود ماست كه اين امور را به صورت نقاط تاريك در صحنه آفرينش جلوه گر ساخته است، و هر قدر در ارتباط و پيوند حوادث و پديده ها بيشتر بينديشيم به اهميّت آن مطلب آشناتر مى شويم.

    قرآن مجيد به ما مى گويد: (و ما اوتيتم من العلم الا قليلا);(1) «بهره شما از علم و دانش اندك است».

    و با اين علم و دانش اندك نبايد در قضاوت عجله كرد.

    * * *

     

    2- حوادث ناخوشايند و هشدارها

    همه ما افرادى را ديده ايم كه وقتى غرق نعمتى مى شوند گرفتار «غرور و خودبينى» مى گردند، و در اين حالت بسيارى از مسائل مهم انسانى و وظايف خود را به دست فراموشى مى سپارند.

    و نيز همه ما ديده ايم كه در هنگام آرام بودن اقيانوس زندگى و راحتى و آسايش كامل چگونه يك حالت «خواب زدگى و غفلت» به انسان دست مى دهد كه اگر اين حالت ادامه يابد منجر به بدبختى انسان مى گردد.

    بدون شك قسمتى از حوادث ناخوشايند زندگى براى پايان دادن به آن حالت غرور، و از بين بردن اين غفلت و خواب زدگى است.

    حتماً شنيده ايد كه رانندگان با تجربه از راه هاى صاف و هموار كه خالى از هر گونه پيچ و خم و فراز و نشيب و گردنه هاست شكايت دارند، و اين جادّه ها را خطرناك توصيف مى كنند، چرا كه يكنواختى اين جاده ها سبب مى شود راننده در يك حال خواب زدگى فرو رود، و درست در اينجاست كه خطر به سراغ او مى آيد.

    حتّى ديده شده در بعضى از كشورها در اين گونه جادّه ها فراز و نشيب ها و دست اندازهاى مصنوعى ايجاد مى كنند تا جلو اين گونه خطرات را بگيرند.

    مسير زندگانى انسان نيز عيناً به همين گونه است. اگر زندگى فراز و نشيب و دست اندازى نداشته باشد و اگر گهگاه حوادث نامطلوبى پيش نيايد، آن حالت غفلت و بى خبرى از خدا و از سرنوشت و از وظائفى كه انسان بر عهده دارد حتمى است.

    هرگز نمى گوييم انسان بايد با دست خود حوادث ناخوشايند بيافريند و به استقبال ناراحتى ها برود، چرا كه هميشه اين امور در زندگى انسان بوده و هست، بلكه مى گوييم بايد توجه داشته باشد كه فلسفه قسمتى از

    اين حوادث اين است كه جلو غرور و غفلت را كه دشمن سعادت او است بگيرد، تكرار مى كنيم اين فلسفه قسمتى از اين حوادث ناخوشايند است نه همه آنها، چرا كه بخش هاى ديگرى وجود دارد كه به خواست خدا بعداً از آن سخن خواهيم گفت.

    كتاب بزرگ آسمانى ما قرآن مجيد در اين زمينه چنين مى گويد:

    (فاخذناهم بالبأساءِ و الضراءِ لعلّهم يتضرعون);(1) «ما آنها را به حوادث سخت و دردناك و رنج ها گرفتار ساختيم تا به درگاه خدا روى آورند».

    * * *

     


    1. سوره انعام، آيه 43.

    فكر كنيد و پاسخ دهيد

     

     1- چه كسانى مسئله آفات و شرور را در مباحث اعتقادى مطرح كرده اند؟

    2- نمونه هايى از آفات و شرور را برشمريد و آيا در زندگى خود هرگز با آنها مواجه بوده ايد؟

    3- منظور از قضاوت نسبى و همه جانبه و «شر مطلق» و «خير نسبى» چيست؟

    4- آيا طوفان ها و زلزله ها حتماً زيانبارند؟

    5- حوادث ناخوشايند زندگى چه اثر مثبت روانى ممكن است در انسان داشته باشد؟

     

     

    موضوعات: 50 درس خدا شناسی  لینک ثابت



     [ 10:33:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      عدل الهى   ...

     

    درس دوّم: دلائل عدالت پروردگار

     

    1- حسن و قبح عقلى

    قبلا دانستن اين مسئله لازم به نظر مى رسد كه عقل ما «خوبى» و «بدى» اشيا را تا حدود قابل توجّهى درك مى كند (اين همان چيزى است كه دانشمندان از آن به عنوان حسن و قبح عقلى ياد مى كنند).

    مثلا مى دانيم عدالت و احسان خوبست، و ظلم و بخل بد است، حتّى قبل از اين كه دين و مذهب از اين امور سخن گويد براى ما روشن بوده است، هر چند مسائل ديگرى وجود دارد كه علم ما براى درك آن كافى نيست، و بايد از رهنمود رهبران الهى و پيامبران استفاده كند.

    بنابراين اگر گروهى از مسلمين به نام «اشاعره» منكر «حسن و قبح عقلى» شده اند، و راه شناخت خوبى و بدى را، حتّى در مثل عدالت و ظلم و مانند آنها فقط شرع و مذهب دانسته اند، اشتباه محض است.

    چه اين كه اگر عقل ما قادر به درك خوبى و بدى نباشد از كجا بدانيم خداوند معجزه را در اختيار فرد دروغگويى نمى گذارد؟، امّا هنگامى كه مى گوييم دروغ گفتن زشت و قبيح است، و محال است از خداوند سر

    زند، مى دانيم كه وعده هاى خداوند همه حق است، و گفته هاى او همه صدق است، هرگز دروغگو را تقويّت نمى كند و هرگز معجزه را در اختيار شخص كاذب قرار نمى دهد.

    اين جاست كه مى توان به آنچه در شرع و مذهب وارد شده اعتماد كرد.

    بنابراين نتيجه مى گيريم كه اعتقاد به حسن و قبح عقلى اساس دين و مذهب است (دقّت كنيد).

    * * *

     

    اكنون به دلايل عدالت خدا باز مى گرديم; براى پى بردن به اين حقيقت بايد بدانيم:

     

    2- سرچشمه ظلم چيست؟

    سرچشمه «ظلم» يكى از امور زير است:

    1- جهل - گاهى آدم ظالم به راستى نمى داند چه مى كند، نمى داند حق كسى را پايمال مى سازد، و از كار خود بى خبر است.

    2- نياز - گاه نياز به چيزهايى كه در دست ديگران است انسان را وسوسه مى كند كه دست به اين عمل شيطانى بزند، در حالى كه اگر بى نياز بود در اين گونه موارد دليلى بر ظلم نداشت.

    3- عجز و ناتوانى - گاه انسان مايل نيست در اداى حق ديگرى كوتاهى كند امّا قدرت و توانايى اين كار را ندارد، و ناخواسته مرتكب «ظلم» مى شود.

     

    4- خودخواهى و كينه توزى و انتقام جويى - گاه هيچ يك از عوامل فوق در كار نيست، امّا «خودخواهى» سبب مى شود كه انسان به حقوق ديگران تجاوز كند، و يا «حسّ انتقام جويى» و «كينه توزى» او را وادار به ظلم و ستم مى كند، و يا روح «انحصارطلبى» سبب تعدّى به ديگران مى شود… و مانند اينها.

    امّا با توجّه به اين كه هيچ يك از اين صفات زشت، و اين نارسايى ها و كمبودها در وجود مقدّس خداوند راه ندارد زيرا او به همه چيز عالِم، و از همه بى نياز، و بر هر چيز قادر، و نسبت به همگان مهربان است، معنى ندارد مرتكب ظلمى شود.

    او وجودى است بى انتها و كمال او نامحدود است از چنين وجودى جز خير و عدالت، جز رأفت و رحمت سرچشمه نمى گيرد.

    و اگر بدكاران را كيفر مى دهد در حقيقت نتيجه اعمال آنهاست، كه به دست آنها مى رسد، همانند كسى كه بر اثر استعمال موادّ مخدّر يا نوشيدن مشروبات الكلى به انواع بيمارى هاى كشنده مبتلا مى گردد. قرآن مجيد مى گويد: هل تجزون الا ما كنتم تعملون(1); «آيا جزاى شما چيزى جز اعمال شما هست؟!»

    * * *

    3- قرآن و عدالت پروردگار

    قابل توجّه اين كه در آيات قرآن مجيد روى اين مسئله بسيار تأكيد شده است، در يك جا مى فرمايد: (ان الله لا يظلم الناس شيئا ولكن الناس انفسهم يظلمون);(1) «خداوند به هيچ كس ستم نمى كند اين مردم هستند كه به خودشان ظلم و ستم روا مى دارند».

    در جاى ديگر مى فرمايد: (ان الله لا يظلم مثال ذرة…);(2) «خداوند حتّى به اندازه سنگينى ذرّه كوچكى ظلم و ستم بر هيچ كس روا نمى دارد».

    و در مورد حساب و جزاى رستاخيز مى گويد: (و نضع الموازين القسط ليوم القيامة فلا تظلم نفس شيئا);(3) «ما ترازوهاى عدالت را در روز قيامت برپا مى كنيم و به هيچ كس كم ترين ظلم و ستمى نخواهد شد».

    (بايد توجّه داشت منظور از «ميزان» در اينجا وسيله سنجش نيك و بد است نه ترازويى همچون ترازوهاى اين جهان)

    * * *

     4- دعوت به عدل و داد

    گفتيم صفات انسان بايد پرتوى از صفات خدا باشد، و در جامعه انسانى صفات الهى پرتوافكن گردد، روى اين اصل به همان مقدار كه قرآن روى عدالت پروردگار تكيه كرده است، به عدل و داد در جامعه

    انسانى و در فرد فرد انسان ها اهميّت مى دهد، قرآن مجيد كراراً ظلم را مايه تباهى و نابودى جامعه ها معرفى مى كند و سرنوشت ظالمان را دردناك ترين سرنوشت مى شمرد.

    قرآن ضمن بيان سرگذشت اقوام پيشين بارها اين حقيقت را خاطرنشان كرده كه ببينيد بر اثر ظلم و فساد چگونه گرفتار عذاب الهى شدند و نابود گشتند، بترسيد از اين كه شما هم بر اثر ظلم به چنين سرنوشتى گرفتار شويد.

    قرآن با صراحت و به عنوان يك اصل اساسى، مى گويد: (ان الله يأمر بالعدل و الاحسان و ايتاءِ ذى القربى و ينهى عن الفحشاءِ و المنكر و البغى);(1)«خداوند به عدل و احسان درباره همه و بخشش نسبت به بستگان و خويشاوندان دستور مى دهد و از كارهاى زشت و منكر و ظلم نهى مى كند».

    جالب توجّه اين كه همان گونه كه ظلم كردن كار زشت و قبيحى است پذيرش ظلم و زير بار ستم رفتن نيز از نظر اسلام و قرآن غلط است، چنان كه در سوره بقره، آيه 279 مى خوانيم: (لا تظلمون و لا تظلمون)«نه ظلم كنيد و نه زير بار ظلم رويد».

    اصولا تسليم در برابر بيدادگران موجب تشويق ظلم و توسعه ستم و اعانت ظالم است.

    * * *

     

     

    فكر كنيد و پاسخ دهيد

     

    1- آيا عقل ما مستقلا و بدون شرع قادر به درك نيكى و بدى هست؟

    2- ظلم از چه امورى سرچشمه مى گيرد؟ و دليل عقلى بر عدالت خداوند چيست؟

    3- قرآن درباره عدالت پروردگار و نفى ظلم از ساحت مقدّس او چه مى گويد؟

    4- وظيفه انسان در برابر عدالت و ظلم چيست؟

    5- آيا تن به ظلم دادن و زير بار ستم رفتن نيز گناه است؟

     

    موضوعات: 50 درس خدا شناسی  لینک ثابت



     [ 10:32:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      عدل الهى   ...

     

    درس اوّل: عدل چيست؟

     

    چرا از ميان صفات خداوند، عدل را مستقلاًّ جزءِ اصول دين شمرده اند؟

    فرق ميان «عدالت» و «مساوات»

     

    1- چرا از ميان همه صفات، عدل برگزيده شده؟

    در اين بحث قبل از هر چيز بايد اين نكته روشن شود كه چرا عدالت كه يكى از صفات خدا است از سوى علماى بزرگ به عنوان يك اصل از اصول پنجگانه دين شناخته شده است؟

     در پاسخ اين سؤال مهم بايد به چند امر توجّه كرد:

    1- عدالت از ميان صفات خدا چنان اهميّتى دارد كه بسيارى از صفات ديگر به آن بازگشت مى كند، زيرا «عدالت» به معنى وسيع كلمه قرار دادن هر چيز در جاى خويش است، در اين صورت حكيم و رزّاق و

    رحمان و رحيم و مانند آنها همه بر آن منطبق مى گردد.

    2- مسئله معاد نيز متّكى به مسئله «عدل الهى» است، رسالت پيامبران، مسئوليّت امامان، نيز با مسئله عدالت خدا ارتباط دارد.

    3- در آغاز اسلام اختلافى در مسئله عدالت پروردگار در گرفت:

    گروهى از مسلمانان اهل سنّت كه «اشاعره» ناميده مى شدند به كلّى منكر عدالت خداوند شدند و گفتند در مورد خدا عدالت و ظلم مفهوم ندارد، تمام عالم هستى ملك اوست و به او تعلّق دارد، و هر كار كند عين عدالت است، آنها حتّى معتقد به حسن و قبح عقلى نبودند، مى گفتند عقل ما خوبى و بدى را به تنهايى نمى تواند درك كند، حتّى خوبىِ نيكى كردن و بدىِ ظلم. (و از اين اشتباهات فراوان داشتند.)

    گروه ديگرى از اهل سنّت كه «معتزله» ناميده شدند و تمام جمعيّت «شيعه» معتقد به اصل عدالت در مورد پروردگار بودند و مى گفتند او هرگز ظلم و ستم نمى كند.

    براى جدا شدن اين دو گروه از يكديگر، گروه دوم را «عدليه» ناميدند كه عدل را به عنوان علامت مكتب خود جزءِ اصول مى شمردند و گروه اول «غير عدليه»، و شيعه جزءِ عدليه بود.

    شيعه براى مشخّص ساختن مكتب خود از ساير عدليه، «امامت» را نيز جزء اصول قرار داد.

    بنابراين هر كجا سخن از «عدل» و «امامت» است معرف مكتب «شيعه اماميّه» است.

    4- از آنجا كه فروع دين همواره پرتوى از اصول دين است، و پرتو

    عدالت پروردگار در جامعه بشرى فوق العاده مؤثّر است، و مهم ترين پايه جامعه انسانى را عدالت اجتماعى تشكيل مى دهد، انتخاب اصل عدالت به عنوان يك اصل از اصول دين، رمزى است به احياى عدل در جوامع بشرى و مبارزه با هر گونه ظلم و ستم.

    همان گونه كه توحيد ذات و صفات پروردگار و توحيد عبادت و پرستش او نور وحدت و يگانگى و اتّحاد در جامعه انسانى مى باشد و توحيد صفوف را تقويت مى كند.

    رهبرى پيامبران و امامان نيز الهام بخش مسئله «رهبرى راستين» در جوامع انسانى است. بنابراين، اصل عدالت پروردگار كه حاكم بر كل جهان هستى است رمز و اشاره اى به لزوم عدالت در جامعه انسانى در تمام زمينه هاست.

    عالم بزرگ آفرينش با عدالت برپاست، جامعه بشرى نيز بدون آن پابرجا نخواهد ماند.

     

    2- عدالت چيست؟

    عدالت داراى دو معنى متفاوت است:

    1- معنى وسيع اين كلمه همان طور كه گفتيم «قرار گرفتن هر چيز در جاى خويش » است و به تعبير ديگر موزون بودن و متعادل بودن.

    اين معنى از عدالت در تمام عالم آفرينش، در منظومه ها، در درون اتم، در ساختمان وجود انسان، و همه گياهان و جانداران حكمفرماست.

    اين همان است كه در حديث معروف پيامبر(صلى الله عليه وآله) آمده كه فرموده: «بالعدل قامت السماوات و الارض; به وسيله عدالت آسمان ها و زمين برپاست(1)».

    فى المثل اگر قواى «جاذبه» و «دافعه» كره زمين، تعادل خود را از دست دهد، و يكى از اين دو بر ديگرى چيره شود يا زمين به سوىِ خورشيد جذب مى شود و آتش مى گيرد و نابود مى گردد و يا از مدار خود خارج شده و در فضاى بيكران سرگردان و نابود مى شود.

    اين معنى از عدالت همانست كه شاعر در اشعار معروفش گفته است:

    عدل چه بود؟ وضع اندر موضعش *** ظلم چه بود؟ وضع در ناموضعش!

    عدل چه بود؟ آب ده اشجار را *** ظلم چه بود؟ آب دادن خار را!

    بديهى است اگر آب را به پاى بوته گل و درخت ميوه بريزند در جاى خود مصرف شده، و اين عين عدالت است، و اگر به پاى علف هرزه هاى بى مصرف و خار بريزند در غير مورد مصرف شده، و اين عين ظلم است.

    2- معنى ديگر عدالت «مراعات حقوق افراد» است، و نقطه مقابل آن «ظلم» يعنى حق ديگرى را گرفتن و به خود اختصاص دادن، يا حق كسى را گرفتن و به ديگرى دادن، يا تبعيض قائل شدن، به اين ترتيب كه به بعضى حقوقشان را بدهند و به بعضى ندهند.

     


    1. كافى، ج 5، ص 266 - عوالى اللئالى، ج 4، ص 103.

    روشن است معنى دوم «خاص» و معنى اوّل معنى «عام» است.

    قابل توجّه اين كه هر دو معنى «عدل» در مورد خداوند صادق است هر چند در اين مباحث بيشتر معنى دوم منظور است.

    معنى عدالت خداوند اين است كه نه حق كسى را از بين مى برد، و نه حق كسى را به ديگرى مى دهد. و نه در ميان افراد تبعيض قائل مى شود، او به تمام معنى عادل است، و دلائل عدالت او را در بحث آينده خواهيم دانست.

    «ظلم» خواه به گرفتن حق كسى باشد، يا دادن حق كسى به ديگرى، و يا اجحاف و تبعيض در مورد ذات پاك خدا راه ندارد.

    او هرگز نيكوكار را مجازات نمى كند، بدكار را تشويق نمى نمايد، كسى را به گناه ديگرى مؤاخذه نمى كند و تر و خشك را هرگز باهم نمى سوزاند.

    حتّى اگر در يك جامعه بزرگ همه خطاكار باشند جز يك نفر، خدا حساب آن يك نفر را از ديگران جدا مى كند، و او را در مجازات در كنار گناهكاران قرار نمى دهد.

    و اين كه جمعيّت «اشاعره» گفته اند اگر خدا همه پيامبران را به دوزخ بفرستد، و همه بدكاران و جانيان را به بهشت، ظلم نيست، سخن گزاف و زشت و شرم آور و بى پايه اى است، و عقل هر كس آلوده به خرافات و تعصّب نباشد، به زشتى اين سخن گواهى مى دهد.

     

    3- فرق ميان مساوات و عدالت

    نكته مهم ديگرى كه اشاره به آن در اين بحث لازم است اين است كه گاهى «عدالت» با «مساوات» اشتباه مى شود و گمان مى رود معنى عدالت آنست كه رعايت مساوات شود، در حالى كه چنين نيست.

    در عدالت هرگز مساوات شرط نيست، بلكه استحقاق و اولويت ها بايد در نظر گرفته شود.

    فى المثل عدالت در ميان شاگردان يك كلاس اين نيست كه به همه آنها نمره مساوى دهند و عدالت در ميان دو كارگر اين نيست كه هر دو مزد مساوى دريافت دارند، بلكه عدالت به اين است كه هر شاگردى به اندازه معلومات و لياقتش، و هر كارگرى به اندازه كار و فعّاليّتش «نمره» يا «مزد» دريافت دارد.

    در عالم طبيعت نيز عدالت، به معنى وسيع همين است، اگر قلب يك بالن (نهنگ عظيم دريايى) كه حدود يك تن وزن دارد! با قلب يك گنجشك كه شايد يك گرم بيشتر نباشد مساوى بود عدالت نبود، و اگر ريشه يك درخت تنومند بسيار بلند با ريشه يك نهال بسيار كوچك مساوى باشد عدالت نيست و عين ظلم است.

    عدالت آن است كه هر موجودى به ميزان حق و استعداد و لياقت خود سهمى دريافت دارد.

    * * *

    فكر كنيد و پاسخ دهيد

     

    1- چرا از ميان تمام صفات خدا، عدالت يكى از اصول دين شناخته شده است؟

    2- اشاعره چه كسانى بودند؟ و از اعتقادات آنها چه مى دانيد؟

    3- اعتقاد به عدل الهى چه انعكاسى در جامعه انسانى دارد؟

    4- عدالت چند معنى دارد؟ آنها را شرح دهيد.

    5- آيا عدالت به معنى مساوات است؟

    موضوعات: 50 درس خدا شناسی  لینک ثابت



     [ 10:29:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      چه پرشكوه است صفات خدا صفات او   ...

     

    چه پرشكوه است صفات خدا صفات او

     

    بهوش باشيد به همان اندازه كه: خدايابى يعنى پى بردن به وجود خدا از طريق مطالعه اسرار جهان آفرينش سهل و آسان است، شناسايى صفات خدا به دقّت و احتياط فراوان احتياج دارد.

    لابد مى پرسيد چرا؟ دليل آن روشن است، زيرا خداوند هيچ چيزش با ما و آنچه ديده ايم و شنيده ايم شباهت ندارد; بنابراين نخستين شرط شناسايى صفات خداوند نفى تمام صفات مخلوقات از آن ذات مقدّس; يعنى تشبيه نكردن او به هيچ يك از موجودات محدود عالم طبيعت است، و اين جا است كه كار به جاى باريكى مى كشد، زيرا ما در دل اين طبيعت، بزرگ شده ايم; تماس ما با طبيعت بوده، با آن انس گرفته ايم لذا ما ميل داريم همه چيز را با مقياس آنها بسنجيم.

    به عبارت ديگر ما هر چه ديده ايم جسم و خواص جسم بوده، يعنى موجوداتى كه داراى زمان و مكان معيّنى بوده اند; ابعاد و اشكال

    مخصوصى داشته اند، با اين حال تصوّر خدايى كه نه جسم دارد، نه زمان و نه مكان، و در عين حال به تمام زمان ها و مكان ها احاطه دارد، و از هر نظر نامحدود است; كارى است دشوار; يعنى احتياج دارد كه با دقّت در اين راه گام برداريم.

    امّا يادآورى اين نكته بسيار لازم است كه ما به حقيقت ذات خدا هرگز پى نخواهيم برد، و انتظار آن را هم نبايد داشته باشيم، زيرا چنين انتظارى به اين مى ماند كه انتظار داشته باشيم اقيانوس بيكرانى را در ظرف كوچكى جاى دهيم، يا فرزندى كه در درون شكم مادر است، از تمام جهان بيرون باخبر گردد، آيا چنين چيزى ممكن است؟

    و اينجا است كه يك لغزش كوچك ممكن است انسان را فرسنگ ها از جاده اصلى خداشناسى به دور اندازد و در سنگلاخ بت پرستى و مخلوق پرستى سرگردان سازد. (دقّت كنيد) خلاصه اين كه بايد متوجّه باشيم صفات خدا با صفات مخلوقات هرگز مقايسه نكنيم.

     

    صفات جمال و جلال

    معمولا صفات خدا را به دو دسته تقسيم مى كنند: صفات ثبوتيه يعنى آنچه خداوند آنها را داراست و صفات سلبيه يعنى آنچه خداوند از آنها منزّه است.

    و اكنون اين سؤال پيش مى آيد كه ذات خداوند داراى چند صفت است؟

    پاسخ آن اين است كه: صفات خدا از يك نظر بى پايان و نامحدود و از

    نظرى در يك صفت خلاصه مى شود، زيرا تمام صفات ثبوتى خدا را مى توان در جمله زير خلاصه كرد:

    ذات خدا ذاتى است نامتناهى از هر جهت و داراى تمام كمالات.

    در مقابل صفات سلبى نيز در اين جمله خلاصه مى گردد:

    ذات خدا از هيچ نظر نقصان ندارد.

    ولى از نظر ديگر چون كمالات و نقائص درجات دارند، يعنى بى نهايت كمال و بى نهايت نقص را مى توان تصوّر نمود، لذا مى توان گفت خداوند بى نهايت صفات ثبوتى; و بى نهايت صفات سلبى دارد، زيرا هر كمالى تصوّر شود او دارد، و هر نقصى تصوّر شود خداوند از آن پيراسته است; پس صفات ثبوتى و سلبى خداوند نامحدود است.

     

    معروف ترين صفات خداوند

    مشهورترين صفات ثبوتى خداوند همان است كه در شعر معروف زير جمع آورى شده است:

    عالم و قادر و حىّ است و مريد و مدرك *** هم قديم و ازلى پس متكلّم صادق

    1- خداوند عالم است; يعنى همه چيز را مى داند.

    2- قادر است يعنى بر همه چيز توانا است.

    3- حىّ است يعنى زنده است، زيرا موجود زنده كسى است كه هم علم دارد هم قدرت، و چون خداوند هم عالم است و هم قادر; بنابراين زنده است.

    4- مريد است يعنى صاحب اراده مى باشد و در كارهاى خود مجبور نيست و هر كارى انجام مى دهد، داراى هدف و حكمت است و كم ترين چيزى در آسمان و زمين بدون فلسفه و هدف نيست.

    5- خداوند مدرك است يعنى همه چيز را درك مى كند، همه را مى بيند و همه صداها را مى شنود و از همه چيز آگاه و باخبر است.

    6- خداوند قديم و ازلى است يعنى هميشه بوده و وجود او آغازى ندارد، زيرا هستيش از درون ذاتش مى جوشد، و به همين دليل ابدى و جاودانى هم هست، زيرا كسى كه هستيش از خود او است فنا و نيستى براى او معنا ندارد.

    7- خداوند متكلم است يعنى مى تواند امواج صدا را در هوا ايجاد كند و با پيامبران خود سخن بگويد; نه اين كه خداوند زبان و لب و حنجره داشته باشد.

    8- خداوند صادق است; يعنى هر چه مى گويد راست و عين واقعيّت است، زيرا دروغ گفتن يا از جهل و نادانى است و يا از ضعف و ناتوانى است، خداوندى كه دانا و توانا است محال است دروغ بگويد.

    * * *

     

    و معروف ترين صفات سلبى او در شعر زير جمع است:

    نه مركب بود و جسم، نه مرئى نه محل *** بى شريك است و معانى، تو غنى دان خالق

    1- مركب نيست يعنى اجزاى تركيبى ندارد، زيرا در اين صورت

    احتياج به اجزاى خود پيدا مى كرد، در حالى كه او احتياج به هيچ چيز ندارد.

    2- خداوند جسم نيست زيرا هر جسمى محدود و متغيّر و فناپذير است.

    3- خداوند مرئى نيست يعنى ديده نمى شود، زيرا اگر ديده مى شد جسم بود و محدود و فناپذير بود.

    4- خداوند محل ندارد زيرا جسم نيست تا نيازمند به محل باشد.

    5- خداوند شريك ندارد، زيرا اگر شريك داشت; بايد موجود محدودى باشد، چون دو موجود نامحدود از هر جهت ممكن نيست، بعلاوه وحدت قوانين اين جهان نشانه يگانگى او است.

    6- خداوند معانى ندارد يعنى صفات او عين ذات اوست.

    7- خداوند محتاج و نيازمند نيست، بلكه غنى و بى نياز است; زيرا يك وجود بى پايان از نظر علم و قدرت و همه چيز كمبودى ندارد.

    قرآن مجيد مى گويد: ليس كمثله شىء(1); «هيچ چيز مانند او نيست».

    * * *

     


    1. سوره شورى، آيه 11.

    موضوعات: 50 درس خدا شناسی  لینک ثابت



    [سه شنبه 1395-01-17] [ 01:16:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      خداشناسى   ...

     

    درس دهم: در جهان بى نهايت كوچك ها

     

    چون ما در لابه لاى شگفتى هاى اين جهان آفرينش پرورش مى يابيم و به آنها عادت مى كنيم به همين جهت بسيار مى شود كه از اهميّت موجودات شگفت انگيز آن غافل مى مانيم به عنوان نمونه:

    1- حيوانات و حشرات بسيار كوچكى در اطراف ما زندگى مى كنند، كه جثه بعضى از اينها شايد به اندازه يكى دو ميليمتر بيشتر نيست، با اين حال همانند يك حيوان بزرگ داراى دست و پا و چشم و گوش و حتى مغز و هوش و سلسله اعصاب و دستگاه گوارش هستند.

    اگر مغز يك مورچه را در زير ميكروسكوپ بگذاريم و در ساختمان حيرت انگيز آن دقّت كنيم مى بينيم كه چه ساختمان عجيب و جالبى دارد، بخش هاى مختلف كه هر كدام فرمانده قسمتى از اندام كوچك مورچه هستند در كنار يكديگر چيده شده اند و كمترين دگرگونى در وضع آنها قسمتى از بدن او را فلج مى كند.

    عجيب اين است در اين مغز كوچك كه قطعاً از سر يك سنجاق بسيار كوچك تر است يك دنيا هوش و ذكاوت و تمدن و ذوق و هنر نهفته شده

     

    است، به طورى كه جمعى از دانشمندان ساليان دراز از عمر خود را براى مطالعه در وضع زندگى اين حيوان صرف كرده و نكات جالب و حيرت انگيز آن را در كتاب هاى خود براى ما جمع آورى كرده اند.

    آيا كسى كه اين همه هوش و ذكاوت و ذوق را در چنين موجود كوچكى جمع كرده است، مى تواند طبيعتى باشد كه به اندازه سر سوزنى هوش و ذكاوت ندارد؟

    * * *

     

    2- در دنياى اسرارآميز اتم - مى دانيم كوچك ترين موجودى كه تا كنون شناخته شده اتم و اجزاى آن است; اتم به قدرى ريز است كه نيرومندترين ميكروسكوپ ها كه به اصطلاح كاهى را كوه نشان مى دهد از ديدن آن عاجز است.

    اگر مى خواهيد بدانيد اتم چقدر كوچك است همين قدر بدانيد كه يك قطره آب، بيش از تمام نفرات روى زمين اتم دارد، و اگر بخواهيم پروتون هاى يك سانتيمتر از يك سيم نازك را بشماريم و از هزار نفر هم كمك بگيريم و در هر ثانيه يكى از آنها را جدا كنيم 30 تا 300 سال (به اختلاف اتم ها) شب و روز بايد بيدار بمانيم تا همه آنها را بشماريم.

    حالا كه فهميديم يك سانتيمتر سيم نازك اين اندازه اتم دارد فكر كنيد آسمان و زمين، آب و هوا و كهكشان ها و منظومه شمسى ما چه اندازه اتم دارد؟ آيا فكر بشر از تصوّر آن خسته نمى شود و جز آفريننده جهان كسى سر از حساب آنها بيرون مى آورد؟

    * * *

     

     

    اتم ها درس توحيد مى دهند

    اتم شناسى از مهم ترين مباحث علمى امروز و از نشاط انگيزترين آنهاست، اين موجود ريز به ما درس توحيد مى دهد، زيرا در جهان اتم بيش از همه چهار قسمت جلب توجه مى كند.

    1- نظام فوق العاده - تا كنون بيش از صد عنصر كشف شده كه تعداد الكترون هاى آنها به تدريج از يك شروع شده و به بالاتر از صد پايان مى پذيرد، اين نظام عجيب هرگز نمى تواند مولود عوامل بدون شعور باشد.

    2- تعادل قوا - مى دانيم دو الكتريسته مخالف يكديگر را جذب مى كنند بنابراين الكترون ها كه بار الكتريكى منفى دارند; و هسته كه بار الكتريكى مثبت دارد; بايد يكديگر را جذب كنند.

    و از طرف ديگر مى دانيم گردش الكترن ها به دور هسته نيروى دافعه (گريز از مركز) به وجود مى آورد بنابر اين نيروى گريز از مركز مى خواهد الكترون ها را از محيط اتم دور سازد; و اتم تجزيه گردد و نيروى جاذبه مى خواهد الكترون ها را جذب كند و اتم را نابود سازد.

    اينجاست كه بايد ديد چگونه با حسابى دقيق نيروى جاذبه و دافعه در اتم ها تنظيم شده كه نه الكترون ها فرار مى كنند و نه جذب مى شوند بلكه هميشه در حال تعادل به حركت خود ادامه مى دهند آيا ممكن است اين تعادل را طبيعت كور و كر به وجود آورده باشد؟

    3- هر كدام در مسير خود - گفتيم بعضى از اتم ها، الكترون هاى متعدّدى دارند ولى نه اين كه همه الكترون ها در يك مدار حركت كنند;

     

    بلكه در مدارهاى متعدد، و ميليون ها سال اين الكترون ها در فاصله هاى معين هر كدام در مرز خود با سرعت در حركتند، بدون اين كه تضادى ميان آنها رخ دهد.

    آيا قرار دادن هر يك از آنها در مدارهاى معيّن و گردش با نظام حيرت زا موضوع ساده اى است؟

    4- نيروى عظيم اتم - براى اين كه به عظمت نيروى اتم پى ببريد فقط در نظر بگيريد كه:

    در سال 1945 در صحراى بى آب و علفِ مكزيك يك آزمايش اتمى انجام شد; بمب بسيار كوچك اتمى روى يك برج فولادى رها شد، پس از انفجار، برج فولادى را آب كرد و سپس بخار نمود و برق و صداى مهيبى برخاست، هنگامى كه دانشمندان به سراغ آن آمدند اثرى از آن نبود.

    در همين سال دو بمب كوچك بر روى كشور ژاپن پرتاب شد; يكى روى شهر ناكازاكى و ديگرى روى شهر هيروشيما، در شهر اول 70 هزار نفر نابود و همين مقدار مجروح شدند و شهر دوم 30 الى 40 هزار نفر تلفات و همين مقدار مجروح داشت كه ژاپن ناچار تسليم بلاشرط در برابر آمريكا شد.

    آيا تنها مطالعه اسرار يك دانه اتم كافى نيست كه انسان را به آفريدگار آن آشنا كند; لذا مى توان گفت كه به تعداد اتم هاى جهان دليل بر وجود خدا داريم.

    قرآن مجيد مى گويد:

     

     

    (ولو ان ما فى الارض من شجرة اقلام و البحر يمده من بعده سبعه ابحر ما نفدت كلمات الله);(1)

    «اگر تمام درختان روى زمين قلم شوند و درياها مركب; هيچ گاه نمى توانند آفريده هاى خدا را بنويسند».

    * * *

     


     

    1. سوره لقمان، آيه 27.

     

    موضوعات: 50 درس خدا شناسی  لینک ثابت



     [ 01:14:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      خداشناسى   ...

    درس نهم: دوستى حشرات و گل ها!

     

    در يك روز از روزهاى بهار كه هوا كم كم رو به گرمى مى رود سرى به باغ ها و مزارع سرسبز و زيبا بزنيد; دسته هاى زيادى از حشرات كوچك، زنبوران عسل، مگس هاى طلائى، پروانه ها، و پشه هاى ريز را مى بينيد كه آهسته و بدون سر و صدا به هر طرف مى دوند; از روى اين گل برخاسته به سراغ ديگرى مى روند و از اين شاخه به شاخه ديگر پرواز مى نمايند.

    چنان گرم فعاليت و كارند، كه گويا نيروى مرموزى مانند يك كارفرماىِ جدّى بالاى سر آنها ايستاده و مرتباً به آنها فرمان مى دهد; بال ها و پاهاى آنها كه آغشته به گرد زردرنگ گلهاست قيافه كارگرانى كه لباس كار مى پوشند و با علاقه و جدّيّت در كارگاه خود مشغول به كارند; به آنها داده است.

    راستى هم مأموريت و كار مهمّى دارند، اين مأموريت به قدرى بزرگ است كه پروفسور رلئون برتن در اين باره مى گويد:

    «كمتر كسى مى داند كه بىوجود حشرات سبدهاى ما از ميوه خالى خواهد ماند»…

     

     

    و ما اين جمله را به گفته او اضافه مى كنيم كه: «براى سال هاى بعد باغ ها و مزارع ما آن طراوت و سرسبزى و خرّمى را به كلّى از دست خواهد داد» بنابراين حشرات در واقع پرورش دهندگان ميوه ها و تهيه كنندگان بذر گل ها هستند.

    حتماً مى پرسيد چرا؟ براى اين كه حسّاس ترين عمل حياتى گياهان يعنى عملِ لقاح به كمك آنها انجام مى گيرد، لابد اين نكته را تا كنون شنيده ايد كه گل ها مانند بسيارى از حيوانات داراى دو قسمت نر و ماده هستند كه تا تلقيح و پيوند ميان آنها صورت نگيرد; تخم و دانه و به دنبال آن ميوه به دست نخواهد آمد.

    ولى هيچ فكر كرده ايد كه قسمت هاى مختلف گياه كه حس و حركتى ندارد چگونه به سوى هم جذب مى شوند و چگونه گرده هاى نر كه در حكم نطفه مرد (اسپرماتوزوئيد) هستند با تخمك ها كه حكم نطفه ماده (اوول) را دارند تركيب مى گردند و مقدّمات ازدواج ميان آنها فراهم مى شود؟

    اين كار در بسيارى از موارد به عهده حشرات واگذار شده و در مواردى هم به عهده بادها.

    ولى اين موضوع به همين سادگى كه ما خيال مى كنيم نيست و اين ازدواج مبارك و ميمون و پربركت كه به خواستگارىِ حشرات صورت مى گيرد; تاريخچه و تشريفات و ماجراى طولانى و شگفت انگيزى دارد كه يك فراز آن را در اين جا از نظر شما مى گذاريم.

    دو دوست قديمى و صميمى:

     

     

    دانشمندان علوم طبيعى پس از مطالعاتى به اين نتيجه رسيده اند كه گياهان و گل ها در نيمه دوم دوران دوم زمين شناسى به وجود آمده اند، و عجب اين كه در همين دوران، حشرات نيز پيدا شدند و اين دو، هميشه در طول تاريخ پرماجراى آفرينش، به صورت دو دوست صميمى و باوفا زندگى كرده و مكمل وجود يكديگر بوده اند.

    گل ها براى جلب محبّت و شيرين كردن كام دوستان هميشگى، نوش يعنى شيرينى بسيار خوش طعمى در بن خود ذخيره كرده اند و هنگامى كه حشرات براى جابه جا كردن گرده هاى نر و فراهم آوردن مقدمات لقاح و بارورى قدم رنجه كرده و به درون گل وارد مى شوند! اين شيرينى را به رايگان در اختيار آنها مى گذارند، اين قند مخصوص و پر ارزش به قدرى در ذائقه حشرات خوش طعم است كه آنها را بى اختيار به سوى خود مى كشاند.

    عدّه اى از گياه شناسان معتقدند كه رنگ زيبا و عطر مطبوع گل ها نيز نقش مهمّى در جلب حشرات بسوى گل ها دارند; آزمايش هاى مختلفى كه روى زنبوران عسل به عمل آمده ثابت مى كند كه آنها رنگ ها را تشخيص مى دهند و بوى گل ها را درك مى كنند.

    در واقع اين گل ها هستند كه خود را براى حشرات مى آرايند و خوشبو مى كنند، به طورى كه پروانه هاى با ذوق و زنبوران عسل خوش سليقه را، به سوى خود مى كشانند، آنها هم با آغوش باز اين دعوت را پذيرفته و به زودى مقدّمات كار را فراهم ساخته و شيرينى آن را هم مى خورند. و همين شيرينى و قند مخصوص است كه عالى ترين غذاى

     

    حشرات محسوب مى شود و هنگامى كه روى هم انباشته شد، عسل را تشكيل مى دهد، زيرا حشرات موقعى كه به سراغ گل ها مى آيند مقدارى از اين شيرينى را مى خورند و مقدار بيشترى را مانندِ مهمان هاىِ پررو! همراه خود برده در لانه خود ذخيره مى كنند، اين پيمان محبّت و دوستى كه بر اساسِ منافع متقابل قرار دارد همواره بين گل ها و حشرات بوده و خواهد بود.

     

    درسى از توحيد

    هنگامى كه انسان اين نكات شگفت انگيز را در زندگى حشرات و گل ها مطالعه مى كند; بى اختيار از خود مى پرسد: اين پيمان محبّت و دوستى را چه كسى ميان گل ها و حشرات بسته؟

    اين شيرينى مخصوص و نوش خوش طعم را كه به گل ها داده؟ اين رنگ جالب و زيبا و اين عطر مطبوع را چه كسى به گل ها بخشيده كه حشرات را به سوى خود دعوت كند؟

    اين پاها و اندام ظريف حشرات، پروانه ها، زنبورهاى عسل، زنبوران طلائى را كه به آنها داده تا براى نقل و انتقال گرده گل ها مجهز و آماده باشند؟

    چرا زنبوران مدتى رو به سوى يك نوع گل خاصى مى نهند و چرا تاريخ حيات و زندگى گل ها و حشرات در جهان آفرينش با هم آغاز مى گردد؟

    آيا هيچ كس - هر قدر هم لجوج باشد، مى تواند باور كند كه اين همه

     

    جريان ها بدون نقشه و طرح قبلى صورت گرفته؟ و قوانين بى شعور طبيعى خود به خود اين صحنه هاى حيرت انگيز را به وجود آورده است؟ نه هرگز…

    قرآن مجيد مى گويد:

    و اوحى ربك الى النحل أَنْ اتخذى من الجبال بيوتا و من الشجر و مما يعرشون ثم كلى من كل الثمرات فاسلكى سبل ربك ذللا(1);

    «پروردگار تو به زنبور عسل الهام داد كه در كوه ها و درختان و داربست ها خانه اختيار كن، سپس از تمام گل ها بنوش، و در راهى كه پروردگارت تعيين كرده با آرامى گام بردار».

    * * *

     


     

    1. سوره نحل، آيات 67 و 68.

     
    موضوعات: 50 درس خدا شناسی  لینک ثابت



     [ 01:13:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      خداشناسى   ...

     

    درس هشتم: يك دنيا شگفتى در يك پرنده كوچك

     

    در اين درس مى خواهيم از كشور بزرگ تن خود كه هنوز يك كوچه از هفت شهر آن را نگشته ايم بيرون آييم و در هر گوشه و كنار به سرعت سرى بزنيم و نمونه هايى از نظام شگفت انگيز موجودات برداريم:

    نگاهى به آسمان تيره شب مى دوزيم يك پرنده استثنايى را در لابه لاى پرده هاى ظلمت همچون شبح اسرارآميزى مى بينيم كه با شجاعت تمام به هر سو براى پيدا كردن طعمه خويش در پرواز است.

    اين پرنده همان «شب پره يا خفاش» است كه همه چيزش عجيب است امّا پروازش در دل تاريكى شب از همه عجيب تر.

    حركت سريع خفاش در تاريكى شب بدون برخورد به مانع، به قدرى شگفت انگيز است كه هر قدر درباره آن مطالعه شود اسرار تازه اى از اين پرنده اسرارآميز به دست مى آيد.

    اين پرنده در ميان تاريكى با همان سرعت و شجاعتى حركت مى كند كه كبوتر تند پرواز در دل آفتاب و مسلماً اگر وسيله اى براى اطلاع از وجود موانع نداشت خيلى دست به عصا حركت مى كرد.

     

    اگر او را در تونلى تاريك و باريك و پر پيچ و خم كه آن را به دوده آغشته باشند رها سازند از تمام پيچ و خم ها مى گذرد بدون اين كه حتى يك بار به ديوار تونل برخورد كند و ذره اى دوده روى بال او بنشيند. اين وضع عجيب خفاش معلول خاصيّتى در وجود او است شبيه خاصيّتِ رادار.

    در اين جا بايد كمى با دستگاه رادار آشنا شويم تا به وضع آن در وجود كوچك خفاش پى ببريم.

    در فيزيك در بحثِ صوت سخنى درباره امواج ماوراءِ صوت است اين امواج همان امواجى هستند كه تناوب و طول آنها به قدرى زياد است كه گوش انسان قادر به درك آنها نيست و به همين جهت آنها را ماوراءِ صوت مى نامند.

    هنگامى كه چنين امواجى را به وسيله يك مبدأ فرستنده قوى ايجاد كنند، اين امواج همه جا پيش مى روند ولى همين كه در يك نقطه از فضا به مانعى (مانند هواپيماى دشمن يا هر مانع ديگر) برخورد كند مانند توپى كه به ديوار بخورد باز مى گردند درست مانند صدايى كه ما در برابر يك كوه و يا يك ديوار بلند مى دهيم و از مقدار فاصله زمانى بازگشت اين امواج مى توان فاصله آن مانع را دقيقاً اندازه گيرى كرد.

    بسيارى از هواپيماها و كشتى ها به وسيله دستگاه رادار هدايت مى شوند و به هر مقصدى بخواهند مى روند و نيز براى پيدا كردن هواپيماها و كشتى هاى دشمن از رادار استفاده مى كنند.

    دانشمندان مى گويند در وجود اين پرنده كوچك دستگاهى شبيه

    رادار وجود دارد، به اين نشان كه اگر آن را در اطاقى به پرواز در آوريم و در همان لحظه ميكروفونى كه امواج ماوراءِ صوت را به امواج قابل شنيدن تبديل مى كند، به كار اندازيم، همهمه گوشخراشى در اطاق به راه خواهد افتاد و در هر ثانيه 30 الى 60 مرتبه امواج ماوراء صوت از خفاش شنيده مى شود.

    ولى اين سؤال پيش مى آيد كه اين امواج به وسيله كدام عضو خفاش به وجود مى آيد يعنى دستگاه فرستنده او كدام و دستگاه گيرنده او كدام است؟

    دانشمندان در پاسخ اين سؤال مى گويند: «اين امواج به وسيله عضلات نيرومند حنجره خفاش ايجاد و از طريق سوراخ هاى بينى او بيرون فرستاده مى شود، و گوش بزرگ او دستگاه گيرنده امواجى است كه باز مى گردد».

    بنابراين خفاش در سير و سياحت شبانه خود مديون گوش هاى خود است و يك دانشمند روسى به نام «ژورين» با تجربياتى ثابت كرده كه اگر گوش هاى خفاش را بردارند نمى تواند بدون برخورد به مانع در تاريكى پرواز كند. در حالى كه اگر چشم او را به كلّى بردارند حركت او با كمال مهارت انجام خواهد يافت; يعنى خفاش با گوش خود مى بيند! نه با چشم خود! و اين چيز عجيبى است. (دقّت كنيد)

    اكنون بينديشيد اين دو دستگاه عجيب و حيرت انگيز را چه كسى در اين جثه كوچك و ناچيز اين پرنده به وجود آورده و طرز استفاده از آنها را چگونه به او تعليم داده است كه بتواند در پناه اين وسيله مطمئن از

    خطرات فراوانى كه در حركات شبانه اش در پيش روى او است مصون بماند؟… راستى چه كسى؟

    آيا ممكن است طبيعت فاقد عقل و شعور چنين عملى را انجام دهد؟ و دستگاهى را كه دانشمندان بزرگ با هزينه هاى زياد مى سازند به اين سادگى در وجود او قرار دهد؟

    شايسته ستايش آن آفريدگارى است *** كارد چنين دلاويز، نقشى ز ماء و طينى *** * * *

     

    اميرمؤمنان على(عليه السلام) در نهج البلاغه در ضمن خطبه مفصلى كه پيرامون آفرينش خفاش بيان كرده مى فرمايد:

    «لا تمتنع من المضى فيه لغسق دجنته… فسبحان البارء لكل شىء على غير مثال(1);

    و هرگز به خاطر شدت تاريكى از راه باز نمى ماند… پاك و منزه است خدايى كه بدون الگوى قبلى همه چيز را آفريده است».


     

    1. نهج البلاغه خطبه 155.

    موضوعات: 50 درس خدا شناسی  لینک ثابت



     [ 01:12:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      خداشناسى   ...

     

    درس هفتم: نمونه هايى از نظام آفرينش

     

    در سراسر جهان هستى «نظم» و «هدف» و «نقشه» آشكارا ديده مى شود، اكنون توجّه كنيد نمونه هايى از آن را مورد بررسى قرار مى دهيم:

    در اينجا ما چند نمونه بزرگ و كوچك را براى شما جمع آورى كرده ايم.

    خوشبختانه امروز با پيشرفتِ علوم طبيعى و كشف اسرار و شگفتى هاى جهان طبيعت و ريزه كارى هاى ساختمان وجود انسان و حيوان و گياه و ساختمان حيرت انگيز يك سلّول و يك اتم و نظام شگفت انگيز عالم ستارگان، درهاى خداشناسى به روى ما گشوده شده است، به طورى كه به جرأت مى توان گفت تمام كتاب هاى علوم طبيعى كتاب هاى توحيد و خداشناسى است، كه به ما درس عظمت پروردگار را مى دهند; زيرا اين كتاب ها، پرده از روى نظام جالب موجودات اين جهان برمى دارد; و نشان مى دهد كه آفريدگار اين جهان چه اندازه عالم و قادر است.

    * * *

     

    1- مركز فرماندهى كشور تن

    درون جمجمه ما را ماده خاكسترى رنگى پر كرده كه آن را مغز مى ناميم، و اين مغز،مهم ترين و دقيق ترين دستگاه بدن ما را تشكيل مى دهد، زيرا كار آن فرماندهى تمام قواى بدن و اداره امور تمام دستگاه هاى جسم ما است.

    براى پى بردن به اهميّت اين مركز بزرگ بد نيست قبلا اين خبر را براى شما نقل كنيم:

    در جرائد نوشته بودند يك جوان دانشجوى شيرازى، در خوزستان دچار يك حادثه رانندگى شد و ضربه اى به مغز او وارد گشت ولى ظاهراً عيبى در وجود او حاصل نشد، تمام اعضاى او سالم بودند، امّا با نهايت تعجب تمام گذشته زندگى خود را فراموش كرد فكر او به خوبى كار مى كرد، مطالب را مى فهميد، امّا اگر پدر يا مادر خود را مى ديد نمى شناخت. و هنگامى كه به او مى گفتند، اين مادر تو است، تعجّب مى كرد او را به خانه اصليش در شيراز بردند; و كارهاى دستى او را كه بر ديوار اطاق نصب بود به او نشان دادند ولى با تعجّب به همه آنها نگاه مى كرد و مى گفت اين نخستين بارى است كه من اينها را مى بينم.

    معلوم شد در اين ضربه مغزى قسمتى از سلّول هايى كه در حقيقت سيم اتّصال ميان فكر و مخزن حافظه او است، از كار افتاده و مانند پريدن فيوز برق كه باعث قطع برق و تاريكى مى شود بخش مهمّى از خاطرات گذشته او در تاريكى فراموشى فرو رفته است.

    شايد نقطه اى كه از كار افتاده به اندازه يك سر سنجاق بيشتر از مغز

    او نبوده باشد ولى چقدر اثر در زندگى او گذارده است و از اين جا روشن مى شود كه دستگاه مغز ما چه دستگاه پيچيده و پر اهميّتى است.

    مغز و سلسله اعصاب از دو بخش ممتاز تشكيل مى شود:

    1- بخش سلسله اعصاب ارادى كه تمام حركات اختيارى بدن ما مانند راه رفتن، نگاه كردن، حرف زدن و… از آن سرچشمه مى گيرد.

    2- اعصاب غير ارادى كه حركات قلب و معده و مانند اين دستگاه ها را اداره و رهبرى مى كند و از كار افتادن يك گوشه از اين بخش مغز كافى است كه قلب يا دستگاه ديگرى را از كار بيندازد.

    * * *

     

    يكى از عجيب ترين بخش هاى مغز

    «مخ» مركز هوش، اراده، شعور و حافظه است و خلاصه يكى از حسّاس ترين بخش هاى مغز مى باشد و بسيارى از عكس العمل هاى روحى، همچون خشم و ترس و امثال آن مربوط به آن است.

    اگر مخ جانورى را بردارند ولى اعصابش سالم باشد، زنده مى ماند امّا فهم و شعور را بكلى از دست مى دهد، مخ كبوترى را برداشتند، تا مدتى زنده بود امّا دانه كه جلوى او مى ريختند، تشخيص نمى داد و با اين كه گرسنه بود نمى خورد و اگر به پروازش درمى آوردند آن قدر مى پريد تا به مانعى برخورد كند و بيفتد.

    * * *

     

     

    بخش شگفت انگيز ديگر مغز حافظه است

    آيا هيچ فكر كرده ايد اين قوّه حافظه چقدر شگفت انگيز است؟ و اگر يك ساعت حافظه از ما گرفته شود به چه سرنوشت غم انگيزى گرفتار خواهيم شد؟!

    مركز حافظه كه بخش كوچكى از مغز ما را تشكيل مى دهد خاطرات تمام دوران عمر را با همه خصوصياتش بايگانى كرده، هر شخصى كه با ما ارتباط داشته است; خصوصياتش را از نظر اندازه، شكل، رنگ، لباس، اخلاق و روحيات، همه را در بايگانى خود، نگهدارى كرده، و براى هر يك پرونده مخصوصى تشكيل داده است. لذا بمجرد اين كه با آن شخص روبه رو مى شويم; فكر ما از لابه لاى آن همه پرونده ها پرونده او را بيرون كشيده و يك مطالعه فورى روى تمام آن مى كند; سپس به ما دستور مى دهد كه چه عكس العملى در برابر او نشان دهيم.

    اگر دوست است احترام و اگر دشمن است ابراز تنفر نماييم; امّا تمام اين كارها به قدرى با سرعت انجام مى گيرد كه تقريباً هيچ فاصله زمانى احساس نمى شود.

    شگفتى اين مسئله وقتى آشكارتر مى شود كه بخواهيم آنچه را در حافظه خود نگهدارى كرده ايم; روى كاغذ به وسيله تصويرها و يا روى نوار، ضبط كنيم، بدون شك اوراق و نوارهاى زيادى را تشكيل مى دهد كه مى تواند يك انبار بزرگ را پر كند; و عجيب تر اين كه براى بيرون كشيدن يك تصوير يا يك نوار از ميان آنها عده زيادى مأمور و بايگان لازم است، ولى حافظه ما همه اين كارها را به سادگى و به سرعت انجام مى دهد.

    * * *

     

    طبيعت بى شعور چگونه شعور مى آفريند؟

    درباره شگفتى هاى مغز آدمى كتاب هاى زيادى نوشته شده است كه قسمتى از آن را مى توان در كتاب هاى دبيرستانى و دانشگاهى مشاهده كرد، آيا مى توان باور كرد، اين دستگاه فوق العاده ظريف و دقيق و پيچيده و اسرارآميز ساخته طبيعت بى شعور باشد؟ شگفت آورتر از اين چيزى نيست كه طبيعت بى عقل را خالق عقل بدانيم!

    قرآن مجيد مى گويد:

    (… و فى انفسكم افلا تبصرون);(1)

    «در وجود خود شما نشانه هاى بزرگى از قدرت و عظمت خدا است، آيا نمى بينيد؟»

    * * *

     


     

    1. سوره ذاريات، آيه 31.

     
     

    موضوعات: 50 درس خدا شناسی  لینک ثابت



     [ 01:11:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...



      خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

     
     
    این وبلاگ بمنظور معرفی شاخه ای از ابعاد وجودی امام حسن مجتبی (ع) به فعالیت مشغول شده است.
     
     
    مداحی های محرم