حُسنِ حَسَن
 
  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

   
آذر 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30



این وبلاگ بمنظور معرفی شاخه ای از ابعاد وجودی امام حسن مجتبی (ع) به فعالیت مشغول شده است.




آمار

  • امروز: 315
  • دیروز:
  • 7 روز قبل: 1924
  • 1 ماه قبل: 11272
  • کل بازدیدها: 2481400





  • رتبه






    کاربران آنلاین



      عدل الهى   ...

     

    درس دهم: عدل خداوند و مسئله «خلود»

     

    مى دانيم قرآن صريحاً درباره گروهى از كفّار و گنهكاران سخن از مجازات جايدان و به تعبير ديگر «خلود» به ميان آورده است.

    همان گونه كه در ذيل همين آيه به مردان و زنان با ايمان وعده باغ هاى بهشت را به طور جاودانه داده است: (وعد الله المؤمنين و المؤمنات جنات تجرى من تحتها الانهار خالدين فيها)«خداوند به مردان و زنان با ايمان باغ هايى از بهشت را وعده داده كه نهرها از زير درختانش جارى است، جاودانه در آن خواهند ماند».

    در اينجا سؤالى پيش مى آيد و آن اين كه چگونه مى توان قبول كرد كه انسانى در تمام عمر خود كه حداكثر هشتاد يا صد سال بيشتر نيست كار بدى كرده ولى ميليون ها سال و بيشتر كيفر آن را ببيند.

    البته اين مطلب در مورد پاداش مهم نيست، زيرا درياى رحمت

    الهى، وسيع است و پاداش هر چه بيشتر باشد نشانه رحمت و فضل بيشتر است، امّا در مورد اعمال بد، چگونه عذاب جاودانه در برابر گناهان محدود قرار مى گيرد؟ و چگونه مى توان آن را با توجّه به اصل عدالت خداوند توجيه كرد؟

    آيا نبايد يك نوع تعادل در ميان گناه و مجازات برقرار باشد.

    * * *

     

    پاسخ:

    براى رسيدن به راه حل نهايى اين بحث بايد به چند نكته دقيقاً توجّه داشت:

    الف - مجازات ها و كيفرهاى رستاخيز چندان شباهت به مجازات ها و كيفرهاى اين جهان ندارد كه مثلا شخصى مرتكب تجاوز و سرقت شده و او را مدّتى به زندان مى افكنند، بلكه مجازات هاى قيامت بيشتر به صورت آثار اعمال و خاصيت كارهاى انسان است.

    به تعبير روشن تر دردها و رنج هايى كه گنهكاران در جهان ديگر مى كشند اثر و نتيجه اعمال خود آنهاست كه دامانشان را فرا مى گيرد.

    قرآن مجيد در اين جا تعبير روشنى دارد، مى گويد: (فاليوم لا تظلم نفس شيئا ولا تجرْون الا ما كنتم تعملون);(1) «امروز (روز رستاخيز) به هيچ كس ستم نمى شود و جز اعمال خود شما جزائى براى شما نيست».

    با يك مثال ساده مى توانيم اين حقيقت را مجسم كنيم:

    شخصى به سراغ مواد مخدّر يا مشروبات الكلى مى رود و هر چه به او مى گويند اين مواد زهرآگين معده تو را خراب و قلب تو را بيمار و اعصاب تو را درهم مى كوبد، او گوش نمى دهد، چند هفته يا چند ماهى غرق لذت خيالى اين مواد كشنده مى شود و تدريجاً گرفتار زخم معده، ناراحتى قلب و بيماى اعصاب مى شود، و سپس ده ها سال تا پايان عمرش از اين بيمارى ها رنج مى برد و شب و روز ناله مى كند. آيا در اين جا مى توان ايراد كرد كه چرا اين فرد كه چند هفته يا چند ماه بيشتر گناه نكرده، ده ها سال شكنجه ببيند؟!

    فوراً در پاسخ گفته مى شود اين نتيجه و اثر عمل خود اوست!

    حتّى اگر او داراى عمر نوح و بيشتر باشد و ده ها هزار سال عمر كند و دائماً او را در درد و رنج ببينيم، مى گوييم: اين چيزى است كه خودش آگاهانه به جان خود خريده است.

    مجازات هاى روز قيامت «بيشتر» از اين قبيل است، و بنابراين ايرادى در مسئله عدالت باقى نمى ماند.

    ب - اين اشتباه است كه بعضى گمان مى كنند مقدار زمانى مجازات بايد به اندازه زمان گناه باشد، زيرا رابطه ميان گناه و مجازات رابطه زمانى نيست، بلكه بستگى به نتيجه و كيفيّت گناه دارد.

    مثلا ممكن است كسى در يك لحظه آدم بى گناهى را به قتل برساند و مطابق بعضى از قوانين دنياى امروز او را محكوم به زندان ابد كنند، در اين جا مى بينيم زمان گناه تنها يك لحظه زودگذر بوده، در حالى كه

    مدّت مجازات ده ها سال است، و هيچ كس اين امر را ظالمانه نمى شمرد، چرا كه در اين جا مسئله دقيقه و ساعت و ماه و سال، مطرح نيست، كيفيّت گناه و نتيجه آن مطرح است.

    ج - «خلود» در دوزخ و مجازات ابدى و جاودان تنها از آنِ كسانى است كه تمام روزنه هاى نجات را به روى خود بسته اند، و از روى علم و عمد غرق در فساد و تباهى و كفر و نفاق گشته اند، آنچنان كه تاريكى گناه تمام وجود آنها را در برگرفته در حقيقت به رنگ گناه و كفر درآمده اند.

    قرآن در اينجا تعبير جالبى دارد. در سوره بقره، آيه 81 چنين مى گويد: (بلى من كسب سيئة و احاطت به خطيئته فاولئك اصحاب النار هم فيها خالدون); «كسى كه مرتكب گناهى گردد و آثار آن تمام وجود او را احاطه كند چنان كسى اهل دوزخ است و جاودانه در آن خواهد ماند».

    اين گونه افراد رابطه خود را با خدا به كلى قطع كرده اند، و تمام روزنه هاى نجات و سعادت را به روى خود بسته اند.

    اين گونه افراد به پرنده اى مى مانند كه آگاهانه بال و پر خود را در هم شكسته و سوزانده، و براى هميشه مجبور است روى زمين بماند و از پرواز بر اوج آسمان ها محروم است.

    توجّه به نكات سه گانه بالا اين حقيقت را روشن مى سازد كه مسئله عذاب جاويدان كه براى گروه خاصّى از منافقان و كفّار در نظر گرفته شده است چيزى بر خلاف اصل عدالت نيست، اين نتيجه شوم اعمال خود آنهاست و قبلا هم به وسيله پيامبران الهى به آنها ابلاغ شده است كه اين كار چنين نتيجه تلخ و شومى دارد.

    مسلماً اگر اين افراد جاهل باشند و دعوت انبيا به آنها نرسيده باشد و از روى نادانى مرتكب چنان اعمالى شده باشند مشمول چنان مجازات سختى نخواهند بود.

    ذكر اين نكته نيز لازم است كه از آيات و اخبار اسلامى استفاده مى شود كه درياى رحمت الهى آن قدر وسيع و گسترده است كه گروه عظيمى از خطاكاران را دربر مى گيرد:

    گروهى از طريق شفاعت

    گروهى از طريق عفو

    گروهى از طريق اعمال نيك كوچكى كه انجام داده اند و خداوند به بزرگى خودش آن اعمال كوچك را پاداش عظيم مى دهد;

    و گروه ديگرى بعد از آن كه مدّتى در دوزخ مجازات شدند و در اين بوته الهى تصفيه گشتند، به رحمت و مواهب الهى باز مى گردند.

    تنها گروهى باقى مى مانند كه بر اثر لجاجت و دشمنى با حق، و ظلم و فساد و نفاق بيش از حد، وجودشان را سر تا پا ظلمت كفر و بى ايمانى فرا گرفته است.

     

     

    فكر كنيد و پاسخ دهيد

     1- چگونه بعضى خلود را ناهماهنگ با عدل الهى پنداشته اند؟

    2- آيا كيفرهاى جهان ديگر همانند مجازات هاى اين جهان است؟ اگر نيست چگونه است؟

    3- آيا عدالت ايجاب مى كند كه تعادل ميان زمان گناه و مجازات برقرار باشد؟

    4- مجازات خلود از آنِ چه اشخاصى است؟

    5- چه كسانى مشمول عفو الهى مى شوند؟

    موضوعات: 50 درس خدا شناسی  لینک ثابت



    [چهارشنبه 1395-01-18] [ 10:40:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      عدل الهى   ...

     

    درس نهم: هدايت و ضلالت به دست خدا است!

     

    1- اقسام هدايت و ضلالت

    مسافرى آدرسى را در دست دارد، به شما مى رسد و سؤال مى كند، شما براى نشان دادن مقصد او دو راه در پيش داريد:

    نخست اين كه همراه او برويد و نيكوكارى را به مرحله كمال و تمام برسانيد و تا مقصد او را همراهى كنيد سپس خداحافظى كرده برگرديد.

    دوم اين كه با اشاره دست، و دادن نشانه هاى مختلف او را به سوى مقصدش رهنمون شويد.

    مسلماً در هر دو صورت شما او را «هدايت» به مقصود كرده ايد، ولى ميان اين دو فرق است، دومى تنها «ارائه طريق» است، و اولى «ايصال به مطلوب» يعنى رساندن به مقصد. در قرآن مجيد و در اخبار اسلامى هدايت به هر دو معنى آمده است.

    از سوى ديگر گاه هدايت تنها جنبه «تشريعى» دارد يعنى از طريق قوانين و دستورات صورت مى گيرد و گاه جنبه «تكوينى» دارد يعنى از طريق دستگاه هاى آفرينش همانند هدايتِ نطفه به سوى يك انسان

    كامل، و اين هر دو معنى نيز در قرآن و اخبار آمده، با روشن شدن اقسام هدايت (و طبعاً نقطه مقابل آنها، ضلالت) به اصل مطلب باز مى گرديم.

    در آيات بسيارى مى خوانيم كه هدايت و ضلالت كار خداست; بدون شك «ارائه طريق» از سوى خدا صورت مى گيرد، چرا كه او پيامبران را فرستاده و كتب آسمانى نازل كرده تا راه را به انسان ها نشان دهند.

    امّا «رسانيدن به مقصد» به صورت اجبارى مسلماً با اصل آزادى اراده و اختيار سازگار نيست، ولى چون تمام نيروها را كه براى رسيدن به مقصد لازم است خدا در اختيار ما مى گذارد و اوست كه توفيقش را شامل حال ما در اين راه مى گرداند اين معنى از هدايت نيز به صورتى كه گفته شد از سوى خدا است يعنى به صورت تهيه اسباب و مقدّمات و گذاردن آنها در اختيار بشر.

    * * *

     

    2- يك سؤال مهم

    اكنون سؤال مهم اين جاست كه در بسيارى از آيات قرآن مى خوانيم: «خدا هر كس را بخواهد هدايت مى كند و هر كس را بخواهد گمراه مى سازد» مانند:

    (فيضل الله من يشاء و يهدى من يشاء و هو العزيز الحكيم);(1) «خداوند هر كس را بخواهد هدايت و هر كس را بخواهد گمراه مى سازد، و او

    شكست ناپذير و حكيم است».

    بعضى بدون در نظر گرفتن آيات ديگر قرآن، و تفسيرى كه آيات نسبت به يكديگر دارند، فوراً با مشاهده چنين آيه اى زبان به اعتراض مى گشايند و مى گويند چگونه خداوند هر كس را بخواهد هدايت مى كند و هر كسى را بخواهد گمراه مى سازد؟ پس ما در اين وسط چه گناهى داريم؟!

    نكته مهم اين است كه هميشه آيات قرآن را بايد در ارتباط با يكديگر در نظر گرفت تا به مفهوم حقيقى آن آشنا شويم، و ما در اين جا چند نمونه از آيات ديگر هدايت و ضلالت را براى شما بازگو مى كنيم تا در كنار آيه بالا بچينيد و خودتان نتيجه گيرى لازم را به عمل آوريد:

    در آيه 27، سوره ابراهيم مى خوانيم: (و يضل الله الظالمين); «خداوند ستمگران را گمراه مى سازد».

    در آيه 34، سوره غافر مى خوانيم: (كذلك يضل الله من هو مسرف مرتاب)«اينچنين خداوند هر اسراف كار وسوسه گر را گمراه مى سازد».

    و در آيه 69، سوره عنكبوت مى خوانيم: (و الذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا)«كسانى كه در راه ما جهاد كنند آنها را به راه هاى روشن خويش رهبرى و هدايت مى كنيم».

    چنان كه ملاحظه مى كنيم مشيّت و اراده خدا بى حساب نيست، نه بى حساب توفيق هدايت به كسى مى دهد و نه بى حساب توفيقش را از كسى سلب مى كند.

    آنها كه در راه او جهاد كنند، به جنگ مشكلات بروند، با هواى نفس

    به مبارزه برخيزند، و در برابر دشمنان بيرونى مقاومت و سرسختى نشان دهند، خداوند وعده هدايت آنها را داده است و اين عين عدالت است.

    و امّا آنها كه «ظلم و ستم» بنياد كنند، و در طريق اسراف و شك و ترديد و ايجاد وسوسه در دل ها، گام بگذارند، خدا توفيق هدايت را از آنها سلب مى كند، قلبشان بر اثر اين اعمال، تاريك و ظلمانى مى گردد، و توفيق رسيدن به سرمنزل سعادت نصيبشان نخواهد شد. و اين است معنى گمراه ساختن پروردگار كه نتيجه اعمال ما را در اختيار ما مى گذارد و اين نيز عين عدالت است. (دقّت كنيد)

    * * *

     

    3- علم ازلى علت عصيان كردن!

    آخرين مطلبى كه در بحث جبر و اختيار طرح آن را لازم مى بينيم بهانه اى است كه بعضى از جبرى ها به عنوان علم ازلى خداوند مطرح كرده اند.

    آنها مى گويند: آيا خدا مى دانسته است كه فلان شخص در فلان ساعت مرتكب قتل نفس يا نوشيدن شراب مى شود؟ اگر بگوييد نمى دانسته، علم خدا را انكار كرده ايد، و اگر بگوييد مى دانسته بايد حتماً آن را انجام دهد، وگرنه علم خداوند خلاف از آب درمى آيد.

    پس براى حفظ علم خداوند هم كه باشد گنهكاران مجبورند گناهانشان را انجام دهند، و مطيعان نيز بايد اطاعتشان را!

    امّا آنها كه اين بهانه را براى پرده پوشى بر خطاها و گناهان خود جور

    كرده اند در حقيقت از يك نكته غافلند كه ما مى گوييم خدا از ازل مى دانسته ما به ميل و اراده و اختيار خود اطاعت يا گناه مى كنيم، يعنى اختيار و اراده ما نيز در علم خدا بوده است. پس ما اگر مجبور شويم علم خدا جهل مى شود. (دقّت كنيد)

    اجازه دهيد اين مطلب را با يكى دو سؤال كاملا مجسم كنيم: فرض كنيد استادى يا معلّمى مى داند فلان شاگرد تنبل در آخر سال رفوزه مى شود، و اين آگاهى او صد در صد قطعى است و بر اساس تجربيات ساليان دراز عمر اوست.

    آيا فردا كه آن شاگرد رفوزه شده مى تواند يقه استاد را بگيرد كه پيش بينى و اطّلاع تو مرا مجبور كرد رفوزه شوم؟!

    دست بالاتر را مى گيريم، فرض كنيد شخص معصوم و بى خطايى باشد و از وقوع حادثه جنايت بارى در فلان روز باخبر گردد و روى جهاتى مصلحت ببيند در اين امر دخالت كند، آيا علم اين معصوم سلب مسئوليت از مجرم مى كند، و او را در كار خود مجبور مى گرداند؟!

    باز فرض كنيد دستگاه هاى نوظهورى اختراع شود كه بتواند حوادث آينده را چند ساعت قبل از وقوع آن دقيقاً پيش بينى كند و بگويد فلان شخص با ميل و اختيار خود فلان كار را در فلان ساعت انجام خواهد داد آيا اينها سبب اجبار كسى مى شود؟!

    خلاصه اين كه علم خداوند هرگز كسى را بر كارى مجبور نمى كند.

    * * *

     

     

    فكر كنيد و پاسخ دهيد

      

    1- هدايت چند گونه است؟ شرح دهيد.

    2- نمونه اى از آيات قرآن كه هدايت و ضلالت را به خدا نسبت مى دهد بازگو كنيد.

    3- تفسير هدايت و ضلالت الهى چيست؟

    4- منظور از علم ازلى خداوند چيست؟

    5- آيا اين علم ازلى سلب اختيار و مسئوليت از ما مى كند؟ مثالى براى اين مسئله ذكر كنيد.

     

     

    موضوعات: 50 درس خدا شناسی  لینک ثابت



     [ 10:39:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      عدل الهى   ...

     

    درس هشتم: «امر بين الامرين» چيست؟ (مكتب واسطه)

     

    1- تفويض در برابر جبر

    البته در برابر اعتقاد به جبر كه در سوى «افراط» قرار گرفته، مكتبى به نام مكتب «تفويض» است كه در سمت «تفريط» است.

    عقيده مندان به «تفويض» معتقدند كه خداوند ما را آفريده و همه چيز را به دست خود ما واگذارده و به كلّى از اعمال و افعال ما بيگانه است و به اين ترتيب ما در قلمرو اعمالمان از هر نظر مستقل و حكمران بلامنازع هستيم!

    بدون شك اين اعتقاد، با اصل توحيد سازگار نيست، چرا كه توحيد به ما تعليم داده كه همه جهان ملك خداست، و چيزى از قلمرو حكومت او بيرون نيست، حتى اعمال ما در عين اختيار و آزادى اراده، از قلمرو و قدرت او نمى تواند بيرون باشد وگرنه شرك لازم مى آيد.

    به عبارت روشن تر: ما نمى توانيم قائل به دو خدا باشيم يكى خداى بزرگ كه عالم را آفريده و ديگرى خداى كوچك يعنى انسان كه در اعمال

    خودش مستقل و تام الاختيار است و حتّى خداوند هم نمى تواند در محدوده اعمال او اثر بگذارد!

    اين شرك است، اين دوگانه پرستى و چندگانه پرستى است. مهم آن است كه ما هم انسان را آزاد بدانيم و صاحب اختيار، و هم خدا را حاكم بر او و اعمال او بدانيم.

    * * *

     

    2- مكتب واسطه

    نكته باريك همين جاست كه تصور نكنيم ميان اين دو تضاد است. نكته باريك اين است كه ما هم «عدالت» خدا را كاملا بپذيريم و براى بندگان «آزادى و مسئوليت» قائل شويم، و هم «توحيد» و حاكميت او بر تمام جهان هستى، و اين همان چيزى است كه از آن تعبير به «امر بين الامرين» مى شود (يعنى مطلبى كه در ميان دو عقيده افراطى و نادرست قرار گرفته).

    از آنجا كه بحث كمى پيچيدگى دارد اجازه دهيد با يك مثال واضح آن را روشن سازيم.

    فرض كنيد شما با يك دستگاه قطار برقى مشغول مسافرت هستيد و راننده قطار شماييد. يك سيم برق قوى در سرتاسر مسير قطار كشيده شده، و حلقه مخصوص از بالاى قطار روى اين سيم مى لغزد و حركت مى كند و لحظه به لحظه برق را از يك منبع قدرتمند به لكوموتيو قطار منتقل مى كند، به طورى كه اگر يك لحظه منبع مُولّد، برق به قطار

    نرساند فوراً در جاى خود متوقّف مى شود.

    بدون شك شما آزاديد هر كجا مى خواهيد در مسير راه مى توانيد توقّف كنيد، كم يا زياد، و با هر سرعتى بخواهيد مى توانيد حركت نماييد. ولى با تمام اين آزادى ها كه داريد كسى كه پشت دستگاه مُولّد برق نشسته هر لحظه مى تواند شما را متوقف سازد چرا كه تمام قدرت و نيروى شما از همان برق است و كليد آن در دست اوست.

    هنگامى كه در اين مثال دقّت مى كنيم مى بينيم چنين شخصى در عين آزادى و اختيار و مسئوليت در قبضه قدرت ديگرى قرار دارد و اين دو با هم منافات ندارد.

    مثال ديگر:

    فرض كنيد كسى بر اثر بيمارى يا وقوع يك حادثه ناگوار، اعصاب دستش از كار افتاده و قدرت حركت دادن دست را ندارد، امّا اگر آن را با يك نيروى برق خفيف و ملايم ارتباط دهيم، اعصاب او چنان گرم مى شود كه قادر به حركت خواهد بود.

    چنين شخصى هرگاه كارى انجام دهد مثلا با همان دست و در همان حالت مرتكب جنايتى گردد، سيلى به صورت ديگرى زند، كاردى در سينه بى گناهى فرو كند، مسلماً مسئول جنايت خويش است، چرا كه هم قدرت داشته، هم اختيار، و شخص «قادر مختار» در برابر اعمال خويش مسئول است.

    ولى با اين حال آن كس كه نيروى برق به دست او مى دهد و توان و قدرت در او مى آفريند، بر او حاكميت دارد، و در عين آزادى و اختيار در قبضه قدرت اوست.

    اكنون به اصل مطلب باز مى گرديم:

    خداوند به ما نيرو و توان داده، عقل و هوش و قدرت جسمانى بخشيده، و اين امكانات لحظه به لحظه از ناحيه خداوند به ما مى رسد، و اگر يك لحظه كوتاه لطف او از ما قطع گردد و رابطه ما با او بريده شود معدوم خواهيم شد.

    ما اگر مى توانيم كارى انجام بدهيم با قدرتى است كه او به ما داده و لحظه به لحظه ادامه مى دهد، حتى آزادى و اختيار ما نيز از ناحيه اوست، يعنى او خواسته است كه ما آزاد باشيم، و با استفاده از اين موهبت بزرگ الهى راه تكامل را بپوييم.

    بنابراين ما در عين اختيار و آزادى اراده در قبضه قدرت او هستيم و سر بر آستان او داريم و از قلمرو حاكميت او بيرون نخواهيم بود، ما در عين توانايى و قدرت وابسته به او هستيم و بدون او هيچ خواهيم بود، و اين است معنى «الامر بين الامرين» زيرا نه موجودى را همسان خدا دانسته ايم تا شرك لازم آيد، و نه بندگان را مجبور در اعمالشان مى دانيم تا ظلم لازم آيد. (دقّت كنيد)

    اين درس را از مكتب ائمه اهل بيت(عليهم السلام) آموخته ايم، هنگامى كه مى پرسيدند آيا ميان جبر و تفويض راه ديگرى وجود دارد مى فرمودند آرى، وسيع تر از فاصله ميان زمين و آسمان.(1)

    * * *

    3- قرآن و مسئله جبر و اختيار

    قرآن مجيد در اين مسئله صراحت دارد و به وضوح آزادى اراده انسان را اثبات مى كند و صدها آيه در قرآن در زمينه آزادى اراده انسان آمده است!

    الف - تمام آياتى كه در آن امر و نهى و تكليف و برنامه آمده است، همه دليل بر اختيار و آزادى اراده انسان است چرا كه اگر انسان مجبور بود، امر و نهى، لغو و بيهوده بود.

    ب - تمام آياتى كه سخن از ملامت بدكاران و مدح و توصيف نيكوكاران مى گويد دليل بر اختيار است، چرا كه در صورت جبر هم آن ملامت و هم آن مدح و ستايش معنى ندارد.

    ج - تمام آياتى كه سخن از سؤال در روز قيامت، و محاكمه در آن دادگاه، و سپس پاداش و كيفر و بهشت و دوزخ مى گويد دليل بر اختيار است، چون در فرض جبر تمام اينها نامفهوم و سؤال و محاكمه و مجازات بدكاران ظلم محض است.

    د - تمام آياتى كه سخن از اين مى گويد كه انسان در گرو اعمال خويش است مانندِ (كل نفس بما كسبت رهينه);(1); هر انسانى در گرو اعمال خود مى باشد» و (كل امرىء بما كسب رهين);(2) «هر فردى در گرو اعمالى است كه انجام داده» و مانند اينها به روشنى اختيار انسان را ثابت مى كند.

     


    1. سوره مدثر، آيه 37.

    2. سوره طور، آيه 21.

    هـ - آياتى مانند: (انا هديناه السبيل امّا شاكراً و امّا كفورا);(1) «ما راه را به انسان نشان داديم خواه شكرگزارى كند يا كفران» (سوره دهر، آيه 3) نيز دليل روشنى بر اين مدعاست.

    منتها تعبيراتى در قرآن وارد شده كه دليل بر مسئله «امر بين الامرين» است، و گاهى بعضى از ناآگاهان به اشتباه آن را دليل بر جبر پنداشتند مانند: (و ما تشاؤن الا ان يشاء الله);(2) «شما اراده اى نمى كنيد مگر اين كه خدا اراده كند».

    روشن است كه اين آيه و امثال آن نمى خواهد اختيار را از انسان سلب كند; بلكه مى خواهد اين حقيقت را ثابت كند كه شما در عين اختيار در قبضه فرمان خدا هستيد كه توضيح آن در بالا داده شد.

    * * *

     


     

    1. سوره دهر، آيه 3.

    2. سوره دهر، آيه 30.

     

    فكر كنيد و پاسخ دهيد

     

     1- منظور از «تفويض» چيست؟ و چه عيبى در آن نهفته است؟

    2- مكتب «الامر بين الامرين» را كه ما از ائمه اهل بيت آموخته ايم در عباراتى روشن شرح دهيد و با ذكر مثال آن را به طور وضوح بيان كنيد.

    3- آيات قرآن در ارتباط با مسئله جبر و اختيار چه مى گويد؟

    4- اگر ما عقيده جبر را بپذيريم، رستاخيز و بهشت و دوزخ و بازپرسى و سؤال روز قيامت چه خواهد شد؟

    5- آيا آياتى مانند «و ما تشاؤن الا ان يشاء الله» دليل بر جبر است؟

     

     

    موضوعات: 50 درس خدا شناسی  لینک ثابت



     [ 10:38:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      عدل الهى   ...

     

    درس هفتم: روشن ترين دليل بر آزادى اراده و اختيار

     

    1- وجدان عمومى انسان ها جبر را نفى مى كند

    گرچه فلاسفه و دانشمندان الهى پيرامون مسئله آزادى اراده انسان بحث ها و دلايل مختلفى دارند، امّا براى اين كه راه را كوتاه و ميان بُر كنيم، به سراغ روشن ترين دليل طرفداران آزادى اراده مى رويم و آن «وجدان عمومى انسان ها» است.

    توضيح اين كه: ما هر چيز را انكار كنيم، اين واقعيّت را نمى توانيم منكر شويم كه در همه جامعه هاى انسانى اعم از خداپرست و مادى، شرق و غرب، قديم و جديد، ثروتمند و فقير، توسعه يافته و توسعه نايافته، و داراى هر گونه فرهنگ، همه بدون استثناء در اين مسئله توافق دارند كه بايد «قانون» بر جوامع انسانى حكمفرما شود، و افراد در مقابل قوانين «مسئوليّت» دارند، و كسانى كه از قانون تخلف كنند بايد به نحوى «مجازات» گردند.

    خلاصه: حاكميت قانون، مسئوليّت افراد در برابر آن، و مجازات متخلّف، از مسائلى است كه مورد اتّفاق همه عقلاى جهان است، و تنها

    اقوام وحشى بودند كه اين مسائل سه گانه را به رسميت نمى شناختند.

    اين مسئله كه از آن به وجدان عمومى مردم جهان تعبير مى كنيم، روشن ترين دليل بر آزادى اراده انسان و دارا بودن اختيار است.

    چگونه مى توان باور كرد كه انسان در اراده و عملش مجبور باشد و هيچ گونه اختيارى از خود نداشته باشد ولى او را در برابر قوانين مسئول بدانيم، و به هنگام تخلّف در قانون به پاى ميز محاكمه بكشانيم و تحت بازپرسى قرار دهيم و بگوييم چرا چنين كردى؟ و چرا چنان نكردى؟!

    و بعد از ثبوت تخلف او را محكوم به زندان و گاهى اعدام كنيم.

    اين درست به آن مى ماند كه ما سنگ هايى را كه از كوه ريزش مى كنند، و در وسط جاده ها مايه مرگ مسافرين مى شوند، به پاى ميز محاكمه بكشانيم.

    درست است كه ظاهراً يك انسان با يك قطعه سنگ تفاوت بسيار دارد، امّا اگر ما آزادى اراده انسان را نفى كنيم اين فرق ظاهرى هيچ تأثيرى نخواهد داشت، و هر دو معلول عوامل جبرى خواهند بود، سنگ تحت تأثير قانون جاذبه به وسط جاده ريزش مى كند، و انسان جانى و قاتل و متخلف، تحت تأثير عوامل جبرى ديگر. مطابق اعتقاد جبرى ها ميان اين دو هيچ فرقى از نظر نتيجه وجود ندارد و هيچ كدام كارى به اراده خود انجام نداده اند، چرا يكى محاكمه شود و ديگرى نشود؟!

    ما بر سر دوراهى قرار داريم: يا بايد وجدان عمومى همه مردم جهان را تخطئه كنيم، و تمام قوانين و دادگاه ها و مجازات هاى متخلفان را كارى عبث و بيهوده، بلكه ظالمانه، بشمريم. و يا عقيده طرفداران جبر را انكار كنيم.

    مسلماً ترجيح با دوم است.

    جالب اين كه حتّى آنها كه از نظر تفكّر و عقيده فلسفى، دم از متكب «جبر» مى زنند و براى آن استدلال مى كنند به هنگامى كه وارد زندگى مى شوند در عمل طرفدار اصل آزادى اراده اند!

    زيرا اگر كسى به حقوق آنها تجاوز كند، و يا اذيت و آزار به آنها برساند او را در خور سرزنش و توبيخ مى شمرند، و از او شكايت به دادگاه مى كنند، و گاهى مى خروشند و فرياد مى كشند و تا متخلّف را به كيفر قانونى نرسانند از پاى نمى نشينند!

    خوب، اگر راستى انسان از خود اختيارى ندارد اين سرزنش و شكايت و جوش و خروش و داد و فرياد براى چيست؟!

    به هر حال، اين وجدان عمومى عقلاى جهانى دليل زنده اى است بر اين واقعيت كه همه انسان ها در اعماق جانشان آزادى اراده را پذيرفته اند، و هميشه نسبت به آن وفادار بوده اند و حتى يك روز بدون اين اعتقاد نمى توانند زندگى كنند، و چرخ هاى برنامه هاى اجتماعى و فردى خود را بچرخانند.

    فيلسوف بزرگ اسلامى «خواجه نصيرالدين طوسى» در بحث جبر و اختيار در يك عبارت كوتاه چنين مى گويد: «و الضرورة قاضية باستنادافعالنا الينا; درك ضرورى و وجدان ما داورى مى كند كه همه اعمال ما مستند به خود ماست».(1)

    * * *

    2- تضاد منطق «جبر» با منطق «مذهب»

    آنچه در بالا گفتيم پيرامون تضاد مكتب جبر با وجدان عمومى عقلاى جهان بود، اعم از طرفداران مذهب و كسانى كه اصلا مذهبى نپذيرفته اند.

    ولى از نظر تفكّر مذهبى نيز دليل قاطع ديگرى بر ابطال مكتب جبر در دست داريم.

    زيرا هرگز اعتقادات مذهبى با عقيده جبر سازگار نيست، و برنامه هاى مذهبى نيز با قبول اين مكتب همه مخدوش مى شود، زيرا: ما چطور مى توانيم عدالت خداوند را كه در بحث هاى گذشته به وضوح ثابت كرديم با مكتب جبر تطبيق دهيم؟ چگونه ممكن است خداوند كسى را مجبور به انجام كار بدى كند، بعد او را مجازات نمايد كه چرا چنين كردى؟ اين با هيچ منطقى سازگار نيست!

    بنابراين با قبول مكتب جبر «ثواب» و «عقاب» و «بهشت» و «دوزخ» بى معنى و بى محتوا خواهد بود.

    همچنين، نامه اعمال، سؤال، حساب الهى، مذمّتى كه در مورد بدكاران در آيات قرآن شده و ستايشى كه از نيكوكاران به عمل آمده، همه اين مفاهيم از بين مى رود.

    زيرا مطابق اين فرض نه نيكوكار اختيارى از خود داشته و نه بدكار.

    از اين گذشته ما در نخستين برخورد با مذهب، به مسئله «تكليف و مسئوليت» برخورد مى كنيم، ولى آيا در موردى كه هيچ كس از خود اختيارى ندارد تكليف و مسئوليت معنى دارد؟!

    آيا به كسى كه دستش بى اختيار لرزان است مى توان گفت: اين كار را نكن، يا به كسى كه در يك سراشيبى تند گرفتار شده و بى اختيار به پايين مى دود، مى توانيم بگوييم بايست.

    به همين دليل اميرمؤمنان على(عليه السلام) در روايت معروفى مى فرمايد مكتب جبر مكتب بت پرستان و حزب شيطان است: «تلك مقالة اخوان عبدة الاوثان و خصماءِ الرحمان و حزب الشيطان; اين گفتار برادران بت پرستان و دشمنان خدا و حزب شيطان است».(1)

     


     

    1. اصول كافى، ج 1، ص 119، باب الجبر والقدر.

     

     

    فكر كنيد و پاسخ دهيد

      

    1- روشن ترين دليل بر ابطال جبر چيست؟

    2- وجدان عمومى مردم جهان را در زمينه اصل آزادى اراده شرح دهيد.

    3- آيا طرفداران مذهب جبر در عمل هم جبرى هستند؟

    4- آيا جبر با اصل عدالت خدا سازگار است، اگر نيست چرا؟

    5- چگونه آزادى اراده پايه قبول هر گونه تكليف و مسئوليت است؟

     

     

    موضوعات: 50 درس خدا شناسی  لینک ثابت



     [ 10:37:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      عدل الهى   ...

     

    درس ششم: مسئله جبر و اختيار

     

    از مسائلى كه ارتباط نزديك با مسئله عدالت پروردگار دارد مسئله «جبر و اختيار» است.

    زيرا به اعتقاد جبريون انسان در اعمال و رفتار و گفتار خود هيچ گونه اختيارى از خود ندارد، و حركات اعضاى او درست همانند حركات جبرى مهره هاى يك ماشين است.

    سپس اين سؤال پيش مى آيد كه اين عقيده با مسئله عدل الهى چگونه سازگار است؟ و شايد به همين دليل، گروه اشاعره - همان گروهى كه قبلا از آنها نام برديم و حسن و قبح عقلى را انكار مى كنند - جبر را پذيرفته و عدالت را انكار كرده اند، چرا كه با قبول جبر ديگر مسئله «عدالت» مفهوم نخواهد داشت.

    براى روشن شدن اين بحث ناگزيريم كه چند موضوع را مورد بررسى دقيق قرار دهيم.

    * * *

    1- سرچشمه اعتقاد به جبر

    هر كس در درون وجودش احساس مى كند كه در تصميم گرفتن آزاد است، فى المثل فلان كمك مادى را به فلان دوستش بكند يا نكند، و يا اين كه در حالى كه تشنه است و آب جلو روى او گذارده اند مى تواند بنوشد يا ننوشد، فلان كس در مورد او كار خلافى كرده مى تواند او را ببخشد و عفو كند و يا نبخشد.

    يا اين كه هر كس ميان دستى كه بر اثر پيرى يا بيمارى لرزان است و دستى كه با اراده حركت مى كند فرق مى گذارد.

    با اين حال كه مسئله آزادى اراده يك احساس عمومى انسان است چرا جمعى به دنبال مكتب جبر رفته اند؟!

    البته دلائل مختلفى دارد كه يك دليل مهم آن را در اينجا يادآور مى شويم، و آن اين كه انسان مى بيند محيط روى افراد اثر مى گذارد، تربيت نيز عامل ديگرى است، تلقينات و تبليغات و فرهنگ اجتماعى نيز بدون شك در فكر و روح انسان مؤثّر است، گاه وضع اقتصادى نيز انگيزه حركت هايى در انسان مى شود، عامل وراثت را نيز نمى توان انكار كرد.

    مجموعه اين امور سبب مى شود كه گمان كند انسان از خود اختيارى ندارد، بلكه عوامل «درون ذاتى» و «برون ذاتى» دست به دست هم مى دهند و ما را وادار مى كنند كه تصميم هايى بگيريم، و اگر اين عوامل نبودند چه بسا اين اعمال از ما سر نمى زد. اينها امورى است كه مى توان از آنها به جبر محيط، جبر شرايط اقتصادى، جبر تعليم و تربيت و جبر وراثت تعبير كرد، واز عوامل مهم توجّه فلاسفه به مكتب جبر است.

    2- نكته اصلى اشتباه جبرى ها

    امّا آنها كه چنين فكر مى كنند از يك نكته اساسى غافلند و آن اين كه بحث در «انگيزه ها» و «علل ناقصه» نيست، بحث در علت تامه است. به تعبير ديگر: هيچ كس نمى تواند سهم «محيط» و «فرهنگ» و «عوامل اقتصادى» را در انديشه و افعال انسان نفى كند، بحث در اين است كه با تمام اين انگيزه ها باز تصميم نهايى با خود ماست.

    زيرا ما به روشنى احساس مى كنيم كه حتّى در يك نظام غلط و طاغوتى مانند نظام شاهنشاهى گذشته كه زمينه براى انحرافات فراوان بود، مجبور نبوديم منحرف شويم، در همان نظام و فرهنگ مى توانستيم «رشوه» نخوريم، به «مراكز فساد» نرويم، بى بند و بارى نداشته باشيم.

    بنابراين حساب «زمينه ها» را از «علت تامه» بايد جدا كرد.

    به همين دليل بسيارند كسانى كه در يك خانواده آلوده، يا فرهنگ منحط، پرورش يافته اند، و يا از وراثت نامناسبى برخوردار بوده اند، در عين حال راه خود را از همه جدا كرده و حتّى گاه دست به قيام و انقلاب بر ضد همان محيط زده اند، اگر بنا بود همه انسان ها فرزند محيط و فرهنگ و تبليغات زمانشان باشند، نبايد هيچ انقلاب اساسى در دنيا صورت بگيرد، بايد همه با محيط خود بسازند، و هيچ كس محيط جديد و نوينى نسازد.

    اينها همه نشان مى دهد عواملى كه در بالا ذكر شد، هيچ كدام سرنوشت ساز نيست، تنها زمينه ساز است، سرنوشت اصلى را اراده و تصميم خود انسان مى سازد.

    اين درست به آن مى ماند كه ما در يك تابستان داغ و سوزان تصميم مى گيريم كه به فرمان خدا روزه بگيريم، تمام ذرات وجود ما تمناى آب دارد، امّا ما براى اطاعت فرمان حق همه اينها را ناديده مى گيريم، در حالى كه ديگرى ممكن است به اين تقاضا گوش دهد و روزه نگيرد.

    نتيجه اين كه ماوراى تمام انگيزه ها، عامل سرنوشت سازى به عنوان اراده و تصميم انسان وجود دارد.

    * * *

     

    3- عوامل اجتماعى و سياسى مكتب جبر

    حقيقت اين است كه مسئله جبر و اختيار در طول تاريخ مورد سوءِ استفاده فراوان واقع شده است، يك سلسله عوامل جنبى در دامن زدن به عقيده جبر و نفى آزادى اراده انسان دائماً مؤثّر بوده است، از جمله:

    الف - عوامل سياسى

    بسيارى از سياستمداران جبّار و خودكامه براى خاموش كردن شعله انقلاب مستضعفين، و ادامه حكومت نامشروع خود دائماً به اين فكر دامن مى زدند كه ما از خودمان اختيارى نداريم، دست تقدير و جبر تاريخ سرنوشت ما را در دست دارد، اگر گروهى اميرند و گروهى اسيرند اين حكم قضا و قدر يا جبر تاريخ است!

    پيداست كه اين طرز فكر تا چه حد مى تواند توده ها را تخدير كند، و به ادامه سياست هاى استعمارى كمك نمايد، در حالى كه در عقل و شرع سرنوشت ما به دست ماست و قضا و قدر به معنى جبرى، اصلا وجود

    ندارد، قضا و قدر الهى بر طبق حركت و خواست و اراده و ايمان و تلاش و كوشش ما تعيين شده است.

    ب - عوامل روانى

    افراد تنبل و سست و بيحالى هستند كه غالباً در زندگى گرفتار شكست مى شوند، و هرگز ميل ندارند به اين حقيقت تلخ اعتراف كنند كه تنبلى يا اشتباهات آنها باعث شكست آنها شده، لذا براى تبرئه خود دست به دامن مكتب جبر مى زنند و گناه خود را به گردن سرنوشت اجبارى مى افكنند، تا از اين راه آرامش كاذبى پيدا كنند، مى گويند چه مى توان كرد گليم بخت ما را از روز اوّل سياه بافتند، با آب زمزم و كوثر نمى توان آن را سفيد كرد، ما يك پارچه استعداد و كوشش هستيم امّا افسوس كه بخت يار ما نيست!

    ج - عوامل اجتماعى

    بعضى مى خواهند آزاد باشند و به هوسرانى هاى خود ادامه دهند و هر گونه گناهى كه با تمايلات حيوانى آنها سازگار بود مرتكب شوند، و در عين حال خود را به نوعى قانع كنند كه گناهكار نيستند، و جامعه را نيز فريب دهند كه آنها بى گناهند.

    اينجاست كه پناه به عقيده جبر مى برند و هوسبازى هاى خود را به اين عنوان كه ما در كارهايمان از خودمان اختيارى نداريم توجيه مى كنند!

    ولى به خوبى مى دانيم كه همه اينها دروغ است، و حتّى خود كسانى كه اين مسائل را مطرح مى كنند خود ايمان به بى اساس بودن اين

    عذرهاى واهى دارند، منتها لذات و منافع زودگذر آنها اجازه نمى دهد كه حقيقت را آشكار بگويند.

    لذا براى سالم سازى جامعه بايد با طرز تفكّر جبرى، و اعتقاد به سرنوشت اجبارى كه ابزار دست استعمار و استثمار، و وسيله توجيه دروغين شكست ها، و عامل پيشرفت آلودگى در اجتماع است مبارزه كرد.

    * * *

     

     

    فكر كنيد و پاسخ دهيد

     

    1- فرق مكتب «جبر» و «اختيار» چيست؟

    2- جبرى ها بيشتر روى چه دليلى تكيه مى كنند؟

    3- در برابر تأثير محيط و فرهنگ و وراثت چه پاسخى داريد؟

    4- عوامل «سياسى» و «روانى» و «اجتماعى» كه به عقيده جبر دامن مى زند چيست؟

    5- موضع گيرى ما در برابر اين عوامل بايد چگونه باشد؟

     

    موضوعات: 50 درس خدا شناسی  لینک ثابت



     [ 10:36:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      عدل الهى   ...

     

    درس پنجم: بازهم فلسفه آفات و شرور

     

    از آنجا كه مشكل آفات و شرور و حوادث ناگوار و ناخوشايند براى بسيارى از مطالعه كنندگان بحث هاى خداشناسى و توحيدى مشكل قابل ملاحظه اى است، باز هم ناچاريم بحث و تحليل ديگرى روى اين مسئله داشته باشيم و فلسفه هايى را كه درباره شرور و آفات گفتيم ادامه دهيم.

    * * *

     

    5- مشكلات و فراز و نشيب ها به زندگى روح مى دهد

    شايد درك اين مسئله براى بعضى مشكل باشد كه مواهب و نعمت ها اگر مستمر و يكنواخت باشند ارزش و اهميّت خود را از دست مى دهند.

    امروز ثابت شده كه اگر جسمى را در وسط اطاقى بگذارند و از تمام اطراف نور قوى و يكسان به آن تابنده شود و خود جسم و اطاق نيز كاملا صاف و مُدّور باشد هرگز آن جسم را نمى توان مشاهده كرد، زيرا، هميشه سايه ها وقتى در كنار نور قرار مى گيرد ابعاد جسم را مشخّص مى كند و آن را از اطراف خود جدا مى سازد و ما مى توانيم آن را ببينيم.

    ارزش مواهب زندگى نيز بدون سايه هاى كم رنگ و پررنگ مشكلات هرگز قابل مشاهده نيست. اگر در تمام عمر بيمارى وجود نداشت لذت سلامتى هرگز احساس نمى شد، به دنبال يك شب تب داغ و سوزان و سردرد شديد و جانكاه است كه صبحگاهان به هنگام قطع تب و درد چنان طعم سلامتى در ذائقه انسان شيرين مى گردد كه هر زمان به ياد آن شب بحرانى و رنج مى افتد متوجّه مى شود چه گوهر پرارزشى به نام سلامتى در اختيار دارد.

    اصلا زندگى يكنواخت - حتّى مرفّه ترين زندگى ها - خسته كننده و بى روح و مرگبار است، بسيار ديده شده كه افرادى به خاطر يك زندگى مرفّه و خالى از هر گونه ناراحتى و رنج آنچنان خسته شده اند كه دست به خودكشى زده و يا دائماً از زندگى خود شكايت دارند.

    شما هيچ معمار با ذوقى را پيدا نمى كنيد كه ديوارهاى يك سالن بزرگ را مانند ديوار يك زندان صاف و يكنواخت كند، بلكه با فراز و نشيب و پيچ و خم ها به اصطلاح به آن حالت مى دهد.

    چرا جهان طبيعت اين قدر زيباست؟

    چرا منظره جنگل هايى كه بر روى كوهپايه ها مى رويد و نهرها به صورت مارپيچ از لابه لاى درختان كوچك و بزرگش مى گذرد آن قدر جالب و دل انگيز است؟!

    يك دليل روشن آن عدم يكنواختى است.

    نظام «نور» و «ظلمت» و آمد و شد شب و روز كه قرآن در آيات مختلفش روى آن تكيه كرده يك اثر مهمّش پايان دادن به زندگى

    يكنواخت انسان هاست، چرا كه اگر همواره خورشيد در يك گوشه آسمان، يكنواخت به كره زمين مى تابيد، نه تغيير حالتى داشت و نه پرده طلايى شب جاى آن را مى گرفت، گذشته از اشكالات ديگر، در مدت كوتاهى همه انسان ها خسته مى شدند.

    روى اين حساب بايد قبول كرد كه حداقل بخشى از مشكلات و حوادث ناگوار زندگى اين فلسفه را دارد كه به بقيه زندگى روح مى دهد و آن را شيرين و قابل تحمل مى سازد، ارزش نعمت ها را آشكار مى كند، و به انسان امكان مى دهد كه از مواهبى كه در دست دارد حداكثر بهره بردارى كند.

    * * *

     

    6- مشكلات خودساخته!

    نكته ديگرى كه در آخرين مرحله اين بحث اشاره به آن را ضرورى مى دانيم اين است كه بسيارى از مردم در محاسبه علل و عوامل حوادث ناگوار و مصائب گاهى گرفتار اشتباه مى شوند و ظلم هايى كه به دست انسان هاى ستمگر انجام شده است به حساب بى عدالتى دستگاه آفرينش مى گذارند، و بى نظمى كار بشر را به حساب بى نظمى سازمان خلقت.

    مثلا گاهى ايراد مى كنند «چرا هر چه سنگ است براى پاى لنگ است!؟» چرا زلزله ها در شهرها خسارت كمى ايجاد مى كند امّا در روستاها قربانيان زيادى مى گيرد و گروه كثيرى زير آوار مى مانند، اين چه

    عدالتى است؟ اگر بنا هست بلايى قسمت شود چرا يكسان قسمت نمى شود؟

    چرا بايد هميشه لبه تيز حوادث دردناك متوجّه مستضعفين باشد؟

    چرا در بيمارى هاى عمومى و همه گير بيشتر اين گروه قربانى مى شوند؟

    غافل از اين كه هيچ كدام از اينها مربوط به دستگاه آفرينش و خلقت و عدالت خداوند نيست، اينها نتيجه ظلم و استعمار و استثمار انسان ها نسبت به يكديگر است.

    اگر روستانشينان به خاطر ظلم شهرنشينان در محروميّت و فقر شديد نباشند و بتوانند خانه هايى محكم و مقاوم مانند آنها بنا كنند، چرا زلزله اين همه از آنها قربانى بگيرد و از ديگران بسيار كم؟

    امّا هنگامى كه خانه هاى آنها از يك مشت گل يا سنگ و چوب كه گاهى حتى در ميان آنها كم ترين گچ و سيمانى به كار نمى رود و به طور ساده روى هم چيده شده و با يك حركت شديد باد يا تكان خفيف زمين فرو مى ريزد، نبايد انتظار داشت وضع بهتر از آن باشد، امّا اين چه ربطى به كار خدا دارد؟

    نبايد مانند آن شاعر، خرده گيرى كرده بگوييم «يكى را داده اى صد ناز و نعمت» در حالى كه ديگرى را بر خاك ذلّت نشانده اى، يكى را كاخ نشين كرده اى و ديگرى را كوخ نشين!

    بايد اين انتقادها را متوجّه وضع ناموزون و نظام غلط جامعه كرد. بايد به پا خاست و به اين بى عدالتى هاى اجتماعى پايان داد. 

    اگر همه قشرها از تغذيه كافى و بهداشت و درمان لازم بهره مند باشند در برابر بيمارى ها همگى پرقدرت و پرمقاومت خواهند بود.

    امّا هنگامى كه وضع غلط نظام اجتماعى يك جامعه و استثمار حاكم بر آن به يكى آن قدر امكانات مى دهد كه حتّى سگ و گربه خانگيش داراى پزشك و درمان و دارو است امّا ديگرى ابتدايى ترين وسيله بهداشى را براى پرورش نوزادش ندارد چنين صحنه هاى ناگوار، فراوان به چشم مى خورد.

    به جاى اين كه در اين گونه موارد ايراد بر كار خدا بگيريم بايد ايراد بر كار خود بگيريم.بايد به ظالم بگوييم ظلم مكن.

    و بايد به مظلوم بگوييم زير بار ظلم مرو!

    و بايد كوشش كنيم كه همه افراد يك جامعه از حداقل وسايل بهداشتى و درمانى و غذا و مسكن و فرهنگ و آموزش و پرورش بهره مند باشند.

    خلاصه اين كه نبايد ما گناه خود را به گردن نظام خلقت بيندازيم.

    كى خداوند به ما چنين زندگى را تحميل كرده؟ و كجا چنين نظامى را توصيه فرموده است؟

    البته او ما را آزاد آفريده، چرا كه آزادى رمز تكامل و ترقّى ماست.

    ولى اين ماييم كه از آزادى خود سوءِ استفاده مى كنيم و ظلم و ستم بر ديگران روا مى داريم و نتيجه اين ظلم و ستم به صورت نابسامانى هاى

    اجتماعى خودنمايى مى كند.

    امّا متأسّفانه اين اشتباه دامن گير گروه زيادى شده و حتّى نمونه هاى آن در اشعار شعراى معروف ديده مى شود.

    قرآن مجيد در يك جمله كوتاه و پر معنى مى فرمايد: (ان الله لا يظلم الناس شيئا ولكن الناس انفسهم يظلمون);(1) «خداوند كم ترين ظلمى به كسى نمى كند ولى مردم به خويشتن ظلم و ستم روا مى دارند».

    و به اين ترتيب به پايان بحث فلسفه شرور و آفات مى رسيم، هر چند سخن در اين زمينه بسيار است، امّا براى يك بحث كوتاه و فشرده همين مقدار كافى به نظر مى رسد.

     


     

    1. سوره يونس، آيه 44.

    فكر كنيد و پاسخ دهيد

      

    1- چرا بحث فلسفه آفات و شرور را در ضمن سه درس ادامه داديم؟

    2- يكنواخت بودن زندگى چه اثر سوئى مى گذارد؟ و آيا كسى را ديده ايد كه از زندگى مرفّه خود رنج ببرد؟

    3- از فلسفه نظام نور و ظلمت در جهان آفرينش چه مى دانيد؟

    4- آيا همه مصائبى كه در جامعه وجود دارد مربوط به نظام آفرينش است يا ما نيز در آن سهمى داريم؟

    5- آيا براى از بين بردن مصائب اجتماعى راه صحيحى در دست هست؟ ما چه وظيفه اى در برابر مستضعفين داريم؟

    موضوعات: 50 درس خدا شناسی  لینک ثابت



     [ 10:35:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      عدل الهى   ...

     

    درس چهارم: فلسفه حوادث ناخوشايند زندگى

     

    گفتيم گروهى از خرده گيران، مسئله حوادث ناگوار و بروز آفت ها و مشكلات، و ناكامى هايى را كه در زندگى دامنگير انسان مى شود بهانه اى براى انكار عدالت پروردگار و گاهى انكار اصل وجود خدا گرفته اند!

    در بحث گذشته به تحليل و بررسى قسمتى از اين حوادث پرداختيم و دو فلسفه آن را بازگو كرديم:

    اكنون به ادامه اين بحث توجّه كنيد.

    * * *

     

    3- انسان در آغوش مشكلات پرورش مى يابد

    باز تكرار مى كنيم ما نبايد با دست خود براى خودمان مشكل و حادثه بيافرينيم، امّا با اين حال بسيار مى شود كه حوادث سخت و ناگوار اراده ما را قوى و قدرت ما را افزايش مى دهد، درست همانند فولادى را كه به كوره هاى داغ مى برند و آبديده و مقاوم مى شود ما هم در كوره اين حوادث آبديده و پرمقاومت مى شويم.

    جنگ چيز بدى است ولى گاهى يك جنگ سخت و طولانى استعداد يك ملّت را شكوفا مى كند، پراكندگى را مبدّل به وحدت و عقب ماندگى ها را به سرعت جبران مى نمايد.

    يكى از تاريخ نويسان معروف غرب مى گويد: «هر تمدن درخشانى در طول تاريخ در نقطه اى از جهان ظهور كرده به دنبال اين بوده است كه يك كشور مورد هجوم يك قدرت بزرگ خارجى قرار گرفته، و نيروهاى خفته آنها را بيدار و بسيج كرده است»!

    البته واكنش همه افراد و همه جامعه ها در برابر حوادث تلخ زندگى يكسان نيست. گروهى گرفتار يأس و ضعف و بدبينى مى شوند و نتيجه منفى مى گيرند، امّا افرادى كه زمينه هاى مساعد دارند در برابر اين حوادث تحريك و تهييج شده به حركت درمى آيند و مى جوشند و مى خروشند، و نقطه هاى ضعف خود را به سرعت اصلاح مى كنند.

    منتها چون در اين گونه موارد بسيارى از مردم قضاوت سطحى مى كنند تنها تلخى ها و سختى ها را مى بينند و امّا آثار مثبت و سازنده را ناديده مى گيرند.

    ادّعا نمى كنيم همه حوادث تلخ زندگى در انسان چنين اثرى دارد ولى حداقل قسمتى از آنها چنين است.

    شما اگر زندگى نوابغ جهان را مطالعه كنيد، مى بينيد تقريباً همه آنها در ميان مشكلات و ناراحتى ها بزرگ شدند، كمتر مى توان افراد نازپرورده اى را پيدا كرد كه در زندگى نبوغى از خود نشان داده باشند و به مقام والائى برسند، فرماندهان بزرگ نظامى آنها هستند كه

    ميدان هاى نبرد سخت و طولانى ديده اند، مغزهاى متفكر اقتصادى آنها هستند كه در بازارهاى بحران زده اقتصادى گرفتار شده اند.

    سياستمداران قوى و بزرگ آنها هستند كه با مشكلات سخت سياسى دست به گريبان بوده اند.

    كوتاه سخن اين كه: مشكلات و رنج ها انسان را در آغوش خود پرورش مى دهد.

    در قرآن مجيد چنين مى خوانيم: (فعسى ان تكرهوا شيئا و يجعل الله فيه خيرا كثيرا);(1) «اى بسا چيزى را ناخوشايند بشمريد امّا خداوند در آن خير فراوان قرار دهد».

    * * *

     

    4- مشكلات سبب بازگشت به سوى خدا

    در بحث هاى گذشته خوانده ايم كه جزء جزءِ وجود ما هدفى دارد، چشم براى هدفى است، گوش براى هدفى ديگر، قلب و مغز و اعصاب هر كدام براى هدفى آفريده شده اند، حتّى خطوط سرانگشتان ما هم فلسفه اى دارد.

    بنابراين چگونه ممكن است كل وجود ما بى هدف و فاقد فلسفه باشد.

    و نيز در بحث هاى سابق خوانديم كه اين هدف چيزى جز تكامل يافتن انسان در تمام زمينه ها نخواهد بود.

    مسلماً براى رسيدن به اين تكامل احتياج به برنامه هاى آموزشى و پرورشى عميقى است كه سراسر وجود انسان را فراگيرد، و به همين جهت خداوند علاوه بر فطرت پاك توحيدى كه به انسان داده، پيامبران بزرگى را با كتاب هاى آسمانى فرستاده تا رهبرى اين انسان را در اين مسير بر عهده گيرند.

    ضمناً براى تكميل اين هدف بايد گاه گاه عكس العمل گناهان و خطاهاى او را به او نشان دهد و بر اثر تخلف از فرمان خدا با ناراحتى هايى در زندگى روبه رو شود تا به عواقب زشت و شوم اعمال خويش آشنا گردد و رو به سوى خدا آورد. و در اينجاست كه قسمتى از بلاها و حوادث ناگوار، در واقع رحمت و نعمت الهى است.

    همان گونه كه قرآن كريم خاطرنشان مى كند: (ظهر الفساد فى البر و البحر بما كسبت ايدى الناس ليذيقهم بعض الذى عملوا لعلهم يرجعون);(1) «فساد در خشكى و دريا به خاطر اعمال مردم آشكار شد خدا مى خواهد نتيجه قسمتى از اعمال آنها را به آنها بچشاند شايد بيدار شوند و به سوى او باز گردند».

    با توجّه به آنچه در بالا گفتيم حوادث دردناك را مصداق «شر» دانستن و از آنها به «بلا» تعبير كردن، و آن را بر خلاف عدالت الهى شمردن بسيار دور از منطق و دليل و عقل است، چرا كه هر قدر در اين مسئله باريك تر مى شويم به فلسفه هاى بيشترى دست مى يابيم.

     


     

    1. سوره روم، آيه 41.

     

    فكر كنيد و پاسخ دهيد

     

    1- هدف آفرينش ما چيست؟ و از چه راه مى توان به آن رسيد؟

    2- چگونه انسان به وسيله مشكلات آبديده و مقاوم مى شود؟

    3- آيا كسانى را ديده ايد يا در تاريخ خوانده ايد كه آنها در لابه لاى سختى ها بزرگ شده و به مقام هاى مهمّى رسيده باشند؟ شرح حال آنها را بازگو كنيد.

    4- قرآن درباره عكس العمل گناهان ما چه مى گويد؟

    5- چه افرادى از حوادث تلخ و ناگوار نتيجه مثبت مى گيرند و چه افرادى نتيجه منفى؟

     

     

    موضوعات: 50 درس خدا شناسی  لینک ثابت



     [ 10:34:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      عدل الهى   ...

     

    درس سوّم: فلسفه آفات و شرور

     

    از قديم ترين ايام تا امروز گروهى از ناآگاهان بر عدالت خدا خرده گرفته اند، و مسائلى را مطرح نموده اند كه به اعتقاد آنها با عدالت خدا سازگار نيست، و حتّى گاه آنها را نه تنها دليل بر نفى عدالت كه دليلى بر انكار وجود خدا پنداشته اند!

    از جمله، وجود حوادث ناگوار مانند طوفان ها و زلزله ها و مصائب ديگر كه همگانى است.

    و همچنين تفاوت هايى كه در ميان انسان ها ديده مى شود.

    و نيز شرور و آفت هايى كه دامن انسان يا نباتات و موجودات ديگر را مى گيرد.

    اين بحث گاهى در ضمن بحث هاى مربوط به خداشناسى در برابر مادّيّين مطرح مى شود و گاه در بحث عدل پروردگار و ما آن را در اين بحث طرح مى كنيم.

    و براى اين كه بدانيم تا چه اندازه در تحليل دقيق، اين پندارها نادرست است، بايد بحث مشروحى در اين زمينه داشته باشيم و امور زير را دقيقاً بررسى كنيم.

     

    1- قضاوت نسبى و معلومات محدود

    معمولا همه ما در قضاوت هاى خود و تشخيص مصداق ها روى رابطه اى كه اشياء با ما دارند تكيه مى كنيم. مثلا مى گوييم فلان چيز دور يا نزديك است يعنى نسبت به ما.

    يا فلان كس قوى يا ضعيف است، يعنى با مقايسه به وضع روحى يا جسمى ما، او داراى چنين حالتى است. در مسائل مربوط به خير و شر و آفت و بلا نيز داورى مردم غالباً همين گونه است.

    مثلا اگر بارانى در سطح منطقه ببارد، ما كار نداريم كه تأثير اين باران در مجموع چگونه بوده است، ما تنها به محيط زندگى و خانه و مزرعه خودمان، و يا حداكثر شهرمان نگاه مى كنيم، اگر اثر مثبتى داشته مى گوييم نعمت الهى بود، اگر منفى بوده نام «بلا» بر آن مى گذاريم.

    هنگامى كه ساختمان فرسوده را براى نوسازى ويران مى كنند و ما به عنوان يك راهگذر تنها از گَرد و غبار آن سهمى داريم مى گوييم چه حادثه شرى است، هر چند در آينده در آنجا بيمارستانى ساخته شود كه افراد ديگرى از آن استفاده كنند، و هر چند در مثال باران، در مجموع منطقه اثرات مثبتى پيدا شده باشد.

    در قضاوت سطحى و عادى نيش مار را آفت و شر مى شمريم، بى خبر از اين كه همين نيش و زهر يك وسيله مؤثّر دفاعى براى اين حيوان است، و غافل از اين كه گاهى از همين زهر، داروهاى حيات بخش مى سازند كه جان هزاران انسان را نجات مى دهد.

    بنابراين اگر ما بخواهيم گرفتار اشتباه نشويم بايد به معلومات محدود

    خود نگاه نكنيم، و در قضاوت ها تنها روى روابط اشيا با خودمان ننگريم بلكه تمام جوانب را در نظر بگيريم و قضاوت همه جانبه كنيم.

    اصولا حوادث جهان مانند حلقه هاى زنجير به هم پيوسته است: طوفانى كه امروز در شهر ما مىوزد و باران سيل آسائى كه فرو مى ريزد يك حلقه از اين سلسله طولانى است كه با حوادث نقاط ديگر كاملا به هم مربوط است، و همچنين با حوادثى كه در «گذشته» روى داده يا در «آينده» روى مى دهد ارتباط دارد.

    نتيجه اين كه انگشت روى يك قسمت كوچك گذاردن و درباره آن قضاوت قطعى كردن از منطق و عقل دور است.

    آنچه قابل انكار است آفرينش «شر مطلق» است امّا اگر چيزى از جهاتى خير و از يك جهت شر است و خير آن غلبه دارد بى مانع است، يك عمل جرّاحى از جهاتى ناراحت كننده و از جهات بيشترى مفيد است بنابراين خير نسبى است.

    باز براى توضيح بيشتر به مثال زلزله دقّت مى كنيم: درست است كه در يك نقطه ويرانى هايى به بار مى آورد امّا ارتباط زنجيره اى آن را با مسائل ديگر در نظر بگيريم چه بسا قضاوت ما عوض شود.

    آيا زلزله مربوط به حرارت و بخارات درون زمين است يا مربوط به جاذبه ماه كه پوسته خشك و جامد زمين را به سوى خود مى كشد و گاه مى شكند، و يا مربوط به هر دو است؟ دانشمندان نظرات گوناگونى اظهار كرده اند.

    ولى هر كدام اينها باشد بايد آثار ديگر آن را در نظر گرفت، يعنى بايد

    بدانيم كه حرارت درون زمين چه اثرى در ايجاد منابع نفتى كه مهم ترين ماده انرژى زا در عصر ماست و همچنين توليد زغال سنگ و مانند آن مى گذارد؟! بنابراين خير نسبى است.

    و نيز جزر و مد حاصل از جاذبه ماه در درياها چقدر براى زنده نگاه داشتن آب درياها، و موجودات آن و گاه آبيارى سواحل خشك در آنجا كه آبهاى شيرين به دريا مى ريزد تأثير دارد، آن نيز خير نسبى است.

    اينجاست كه مى فهميم قضاوت هاى نسبى و معلومات محدود ماست كه اين امور را به صورت نقاط تاريك در صحنه آفرينش جلوه گر ساخته است، و هر قدر در ارتباط و پيوند حوادث و پديده ها بيشتر بينديشيم به اهميّت آن مطلب آشناتر مى شويم.

    قرآن مجيد به ما مى گويد: (و ما اوتيتم من العلم الا قليلا);(1) «بهره شما از علم و دانش اندك است».

    و با اين علم و دانش اندك نبايد در قضاوت عجله كرد.

    * * *

     

    2- حوادث ناخوشايند و هشدارها

    همه ما افرادى را ديده ايم كه وقتى غرق نعمتى مى شوند گرفتار «غرور و خودبينى» مى گردند، و در اين حالت بسيارى از مسائل مهم انسانى و وظايف خود را به دست فراموشى مى سپارند.

    و نيز همه ما ديده ايم كه در هنگام آرام بودن اقيانوس زندگى و راحتى و آسايش كامل چگونه يك حالت «خواب زدگى و غفلت» به انسان دست مى دهد كه اگر اين حالت ادامه يابد منجر به بدبختى انسان مى گردد.

    بدون شك قسمتى از حوادث ناخوشايند زندگى براى پايان دادن به آن حالت غرور، و از بين بردن اين غفلت و خواب زدگى است.

    حتماً شنيده ايد كه رانندگان با تجربه از راه هاى صاف و هموار كه خالى از هر گونه پيچ و خم و فراز و نشيب و گردنه هاست شكايت دارند، و اين جادّه ها را خطرناك توصيف مى كنند، چرا كه يكنواختى اين جاده ها سبب مى شود راننده در يك حال خواب زدگى فرو رود، و درست در اينجاست كه خطر به سراغ او مى آيد.

    حتّى ديده شده در بعضى از كشورها در اين گونه جادّه ها فراز و نشيب ها و دست اندازهاى مصنوعى ايجاد مى كنند تا جلو اين گونه خطرات را بگيرند.

    مسير زندگانى انسان نيز عيناً به همين گونه است. اگر زندگى فراز و نشيب و دست اندازى نداشته باشد و اگر گهگاه حوادث نامطلوبى پيش نيايد، آن حالت غفلت و بى خبرى از خدا و از سرنوشت و از وظائفى كه انسان بر عهده دارد حتمى است.

    هرگز نمى گوييم انسان بايد با دست خود حوادث ناخوشايند بيافريند و به استقبال ناراحتى ها برود، چرا كه هميشه اين امور در زندگى انسان بوده و هست، بلكه مى گوييم بايد توجه داشته باشد كه فلسفه قسمتى از

    اين حوادث اين است كه جلو غرور و غفلت را كه دشمن سعادت او است بگيرد، تكرار مى كنيم اين فلسفه قسمتى از اين حوادث ناخوشايند است نه همه آنها، چرا كه بخش هاى ديگرى وجود دارد كه به خواست خدا بعداً از آن سخن خواهيم گفت.

    كتاب بزرگ آسمانى ما قرآن مجيد در اين زمينه چنين مى گويد:

    (فاخذناهم بالبأساءِ و الضراءِ لعلّهم يتضرعون);(1) «ما آنها را به حوادث سخت و دردناك و رنج ها گرفتار ساختيم تا به درگاه خدا روى آورند».

    * * *

     


    1. سوره انعام، آيه 43.

    فكر كنيد و پاسخ دهيد

     

     1- چه كسانى مسئله آفات و شرور را در مباحث اعتقادى مطرح كرده اند؟

    2- نمونه هايى از آفات و شرور را برشمريد و آيا در زندگى خود هرگز با آنها مواجه بوده ايد؟

    3- منظور از قضاوت نسبى و همه جانبه و «شر مطلق» و «خير نسبى» چيست؟

    4- آيا طوفان ها و زلزله ها حتماً زيانبارند؟

    5- حوادث ناخوشايند زندگى چه اثر مثبت روانى ممكن است در انسان داشته باشد؟

     

     

    موضوعات: 50 درس خدا شناسی  لینک ثابت



     [ 10:33:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      عدل الهى   ...

     

    درس دوّم: دلائل عدالت پروردگار

     

    1- حسن و قبح عقلى

    قبلا دانستن اين مسئله لازم به نظر مى رسد كه عقل ما «خوبى» و «بدى» اشيا را تا حدود قابل توجّهى درك مى كند (اين همان چيزى است كه دانشمندان از آن به عنوان حسن و قبح عقلى ياد مى كنند).

    مثلا مى دانيم عدالت و احسان خوبست، و ظلم و بخل بد است، حتّى قبل از اين كه دين و مذهب از اين امور سخن گويد براى ما روشن بوده است، هر چند مسائل ديگرى وجود دارد كه علم ما براى درك آن كافى نيست، و بايد از رهنمود رهبران الهى و پيامبران استفاده كند.

    بنابراين اگر گروهى از مسلمين به نام «اشاعره» منكر «حسن و قبح عقلى» شده اند، و راه شناخت خوبى و بدى را، حتّى در مثل عدالت و ظلم و مانند آنها فقط شرع و مذهب دانسته اند، اشتباه محض است.

    چه اين كه اگر عقل ما قادر به درك خوبى و بدى نباشد از كجا بدانيم خداوند معجزه را در اختيار فرد دروغگويى نمى گذارد؟، امّا هنگامى كه مى گوييم دروغ گفتن زشت و قبيح است، و محال است از خداوند سر

    زند، مى دانيم كه وعده هاى خداوند همه حق است، و گفته هاى او همه صدق است، هرگز دروغگو را تقويّت نمى كند و هرگز معجزه را در اختيار شخص كاذب قرار نمى دهد.

    اين جاست كه مى توان به آنچه در شرع و مذهب وارد شده اعتماد كرد.

    بنابراين نتيجه مى گيريم كه اعتقاد به حسن و قبح عقلى اساس دين و مذهب است (دقّت كنيد).

    * * *

     

    اكنون به دلايل عدالت خدا باز مى گرديم; براى پى بردن به اين حقيقت بايد بدانيم:

     

    2- سرچشمه ظلم چيست؟

    سرچشمه «ظلم» يكى از امور زير است:

    1- جهل - گاهى آدم ظالم به راستى نمى داند چه مى كند، نمى داند حق كسى را پايمال مى سازد، و از كار خود بى خبر است.

    2- نياز - گاه نياز به چيزهايى كه در دست ديگران است انسان را وسوسه مى كند كه دست به اين عمل شيطانى بزند، در حالى كه اگر بى نياز بود در اين گونه موارد دليلى بر ظلم نداشت.

    3- عجز و ناتوانى - گاه انسان مايل نيست در اداى حق ديگرى كوتاهى كند امّا قدرت و توانايى اين كار را ندارد، و ناخواسته مرتكب «ظلم» مى شود.

     

    4- خودخواهى و كينه توزى و انتقام جويى - گاه هيچ يك از عوامل فوق در كار نيست، امّا «خودخواهى» سبب مى شود كه انسان به حقوق ديگران تجاوز كند، و يا «حسّ انتقام جويى» و «كينه توزى» او را وادار به ظلم و ستم مى كند، و يا روح «انحصارطلبى» سبب تعدّى به ديگران مى شود… و مانند اينها.

    امّا با توجّه به اين كه هيچ يك از اين صفات زشت، و اين نارسايى ها و كمبودها در وجود مقدّس خداوند راه ندارد زيرا او به همه چيز عالِم، و از همه بى نياز، و بر هر چيز قادر، و نسبت به همگان مهربان است، معنى ندارد مرتكب ظلمى شود.

    او وجودى است بى انتها و كمال او نامحدود است از چنين وجودى جز خير و عدالت، جز رأفت و رحمت سرچشمه نمى گيرد.

    و اگر بدكاران را كيفر مى دهد در حقيقت نتيجه اعمال آنهاست، كه به دست آنها مى رسد، همانند كسى كه بر اثر استعمال موادّ مخدّر يا نوشيدن مشروبات الكلى به انواع بيمارى هاى كشنده مبتلا مى گردد. قرآن مجيد مى گويد: هل تجزون الا ما كنتم تعملون(1); «آيا جزاى شما چيزى جز اعمال شما هست؟!»

    * * *

    3- قرآن و عدالت پروردگار

    قابل توجّه اين كه در آيات قرآن مجيد روى اين مسئله بسيار تأكيد شده است، در يك جا مى فرمايد: (ان الله لا يظلم الناس شيئا ولكن الناس انفسهم يظلمون);(1) «خداوند به هيچ كس ستم نمى كند اين مردم هستند كه به خودشان ظلم و ستم روا مى دارند».

    در جاى ديگر مى فرمايد: (ان الله لا يظلم مثال ذرة…);(2) «خداوند حتّى به اندازه سنگينى ذرّه كوچكى ظلم و ستم بر هيچ كس روا نمى دارد».

    و در مورد حساب و جزاى رستاخيز مى گويد: (و نضع الموازين القسط ليوم القيامة فلا تظلم نفس شيئا);(3) «ما ترازوهاى عدالت را در روز قيامت برپا مى كنيم و به هيچ كس كم ترين ظلم و ستمى نخواهد شد».

    (بايد توجّه داشت منظور از «ميزان» در اينجا وسيله سنجش نيك و بد است نه ترازويى همچون ترازوهاى اين جهان)

    * * *

     4- دعوت به عدل و داد

    گفتيم صفات انسان بايد پرتوى از صفات خدا باشد، و در جامعه انسانى صفات الهى پرتوافكن گردد، روى اين اصل به همان مقدار كه قرآن روى عدالت پروردگار تكيه كرده است، به عدل و داد در جامعه

    انسانى و در فرد فرد انسان ها اهميّت مى دهد، قرآن مجيد كراراً ظلم را مايه تباهى و نابودى جامعه ها معرفى مى كند و سرنوشت ظالمان را دردناك ترين سرنوشت مى شمرد.

    قرآن ضمن بيان سرگذشت اقوام پيشين بارها اين حقيقت را خاطرنشان كرده كه ببينيد بر اثر ظلم و فساد چگونه گرفتار عذاب الهى شدند و نابود گشتند، بترسيد از اين كه شما هم بر اثر ظلم به چنين سرنوشتى گرفتار شويد.

    قرآن با صراحت و به عنوان يك اصل اساسى، مى گويد: (ان الله يأمر بالعدل و الاحسان و ايتاءِ ذى القربى و ينهى عن الفحشاءِ و المنكر و البغى);(1)«خداوند به عدل و احسان درباره همه و بخشش نسبت به بستگان و خويشاوندان دستور مى دهد و از كارهاى زشت و منكر و ظلم نهى مى كند».

    جالب توجّه اين كه همان گونه كه ظلم كردن كار زشت و قبيحى است پذيرش ظلم و زير بار ستم رفتن نيز از نظر اسلام و قرآن غلط است، چنان كه در سوره بقره، آيه 279 مى خوانيم: (لا تظلمون و لا تظلمون)«نه ظلم كنيد و نه زير بار ظلم رويد».

    اصولا تسليم در برابر بيدادگران موجب تشويق ظلم و توسعه ستم و اعانت ظالم است.

    * * *

     

     

    فكر كنيد و پاسخ دهيد

     

    1- آيا عقل ما مستقلا و بدون شرع قادر به درك نيكى و بدى هست؟

    2- ظلم از چه امورى سرچشمه مى گيرد؟ و دليل عقلى بر عدالت خداوند چيست؟

    3- قرآن درباره عدالت پروردگار و نفى ظلم از ساحت مقدّس او چه مى گويد؟

    4- وظيفه انسان در برابر عدالت و ظلم چيست؟

    5- آيا تن به ظلم دادن و زير بار ستم رفتن نيز گناه است؟

     

    موضوعات: 50 درس خدا شناسی  لینک ثابت



     [ 10:32:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      عدل الهى   ...

     

    درس اوّل: عدل چيست؟

     

    چرا از ميان صفات خداوند، عدل را مستقلاًّ جزءِ اصول دين شمرده اند؟

    فرق ميان «عدالت» و «مساوات»

     

    1- چرا از ميان همه صفات، عدل برگزيده شده؟

    در اين بحث قبل از هر چيز بايد اين نكته روشن شود كه چرا عدالت كه يكى از صفات خدا است از سوى علماى بزرگ به عنوان يك اصل از اصول پنجگانه دين شناخته شده است؟

     در پاسخ اين سؤال مهم بايد به چند امر توجّه كرد:

    1- عدالت از ميان صفات خدا چنان اهميّتى دارد كه بسيارى از صفات ديگر به آن بازگشت مى كند، زيرا «عدالت» به معنى وسيع كلمه قرار دادن هر چيز در جاى خويش است، در اين صورت حكيم و رزّاق و

    رحمان و رحيم و مانند آنها همه بر آن منطبق مى گردد.

    2- مسئله معاد نيز متّكى به مسئله «عدل الهى» است، رسالت پيامبران، مسئوليّت امامان، نيز با مسئله عدالت خدا ارتباط دارد.

    3- در آغاز اسلام اختلافى در مسئله عدالت پروردگار در گرفت:

    گروهى از مسلمانان اهل سنّت كه «اشاعره» ناميده مى شدند به كلّى منكر عدالت خداوند شدند و گفتند در مورد خدا عدالت و ظلم مفهوم ندارد، تمام عالم هستى ملك اوست و به او تعلّق دارد، و هر كار كند عين عدالت است، آنها حتّى معتقد به حسن و قبح عقلى نبودند، مى گفتند عقل ما خوبى و بدى را به تنهايى نمى تواند درك كند، حتّى خوبىِ نيكى كردن و بدىِ ظلم. (و از اين اشتباهات فراوان داشتند.)

    گروه ديگرى از اهل سنّت كه «معتزله» ناميده شدند و تمام جمعيّت «شيعه» معتقد به اصل عدالت در مورد پروردگار بودند و مى گفتند او هرگز ظلم و ستم نمى كند.

    براى جدا شدن اين دو گروه از يكديگر، گروه دوم را «عدليه» ناميدند كه عدل را به عنوان علامت مكتب خود جزءِ اصول مى شمردند و گروه اول «غير عدليه»، و شيعه جزءِ عدليه بود.

    شيعه براى مشخّص ساختن مكتب خود از ساير عدليه، «امامت» را نيز جزء اصول قرار داد.

    بنابراين هر كجا سخن از «عدل» و «امامت» است معرف مكتب «شيعه اماميّه» است.

    4- از آنجا كه فروع دين همواره پرتوى از اصول دين است، و پرتو

    عدالت پروردگار در جامعه بشرى فوق العاده مؤثّر است، و مهم ترين پايه جامعه انسانى را عدالت اجتماعى تشكيل مى دهد، انتخاب اصل عدالت به عنوان يك اصل از اصول دين، رمزى است به احياى عدل در جوامع بشرى و مبارزه با هر گونه ظلم و ستم.

    همان گونه كه توحيد ذات و صفات پروردگار و توحيد عبادت و پرستش او نور وحدت و يگانگى و اتّحاد در جامعه انسانى مى باشد و توحيد صفوف را تقويت مى كند.

    رهبرى پيامبران و امامان نيز الهام بخش مسئله «رهبرى راستين» در جوامع انسانى است. بنابراين، اصل عدالت پروردگار كه حاكم بر كل جهان هستى است رمز و اشاره اى به لزوم عدالت در جامعه انسانى در تمام زمينه هاست.

    عالم بزرگ آفرينش با عدالت برپاست، جامعه بشرى نيز بدون آن پابرجا نخواهد ماند.

     

    2- عدالت چيست؟

    عدالت داراى دو معنى متفاوت است:

    1- معنى وسيع اين كلمه همان طور كه گفتيم «قرار گرفتن هر چيز در جاى خويش » است و به تعبير ديگر موزون بودن و متعادل بودن.

    اين معنى از عدالت در تمام عالم آفرينش، در منظومه ها، در درون اتم، در ساختمان وجود انسان، و همه گياهان و جانداران حكمفرماست.

    اين همان است كه در حديث معروف پيامبر(صلى الله عليه وآله) آمده كه فرموده: «بالعدل قامت السماوات و الارض; به وسيله عدالت آسمان ها و زمين برپاست(1)».

    فى المثل اگر قواى «جاذبه» و «دافعه» كره زمين، تعادل خود را از دست دهد، و يكى از اين دو بر ديگرى چيره شود يا زمين به سوىِ خورشيد جذب مى شود و آتش مى گيرد و نابود مى گردد و يا از مدار خود خارج شده و در فضاى بيكران سرگردان و نابود مى شود.

    اين معنى از عدالت همانست كه شاعر در اشعار معروفش گفته است:

    عدل چه بود؟ وضع اندر موضعش *** ظلم چه بود؟ وضع در ناموضعش!

    عدل چه بود؟ آب ده اشجار را *** ظلم چه بود؟ آب دادن خار را!

    بديهى است اگر آب را به پاى بوته گل و درخت ميوه بريزند در جاى خود مصرف شده، و اين عين عدالت است، و اگر به پاى علف هرزه هاى بى مصرف و خار بريزند در غير مورد مصرف شده، و اين عين ظلم است.

    2- معنى ديگر عدالت «مراعات حقوق افراد» است، و نقطه مقابل آن «ظلم» يعنى حق ديگرى را گرفتن و به خود اختصاص دادن، يا حق كسى را گرفتن و به ديگرى دادن، يا تبعيض قائل شدن، به اين ترتيب كه به بعضى حقوقشان را بدهند و به بعضى ندهند.

     


    1. كافى، ج 5، ص 266 - عوالى اللئالى، ج 4، ص 103.

    روشن است معنى دوم «خاص» و معنى اوّل معنى «عام» است.

    قابل توجّه اين كه هر دو معنى «عدل» در مورد خداوند صادق است هر چند در اين مباحث بيشتر معنى دوم منظور است.

    معنى عدالت خداوند اين است كه نه حق كسى را از بين مى برد، و نه حق كسى را به ديگرى مى دهد. و نه در ميان افراد تبعيض قائل مى شود، او به تمام معنى عادل است، و دلائل عدالت او را در بحث آينده خواهيم دانست.

    «ظلم» خواه به گرفتن حق كسى باشد، يا دادن حق كسى به ديگرى، و يا اجحاف و تبعيض در مورد ذات پاك خدا راه ندارد.

    او هرگز نيكوكار را مجازات نمى كند، بدكار را تشويق نمى نمايد، كسى را به گناه ديگرى مؤاخذه نمى كند و تر و خشك را هرگز باهم نمى سوزاند.

    حتّى اگر در يك جامعه بزرگ همه خطاكار باشند جز يك نفر، خدا حساب آن يك نفر را از ديگران جدا مى كند، و او را در مجازات در كنار گناهكاران قرار نمى دهد.

    و اين كه جمعيّت «اشاعره» گفته اند اگر خدا همه پيامبران را به دوزخ بفرستد، و همه بدكاران و جانيان را به بهشت، ظلم نيست، سخن گزاف و زشت و شرم آور و بى پايه اى است، و عقل هر كس آلوده به خرافات و تعصّب نباشد، به زشتى اين سخن گواهى مى دهد.

     

    3- فرق ميان مساوات و عدالت

    نكته مهم ديگرى كه اشاره به آن در اين بحث لازم است اين است كه گاهى «عدالت» با «مساوات» اشتباه مى شود و گمان مى رود معنى عدالت آنست كه رعايت مساوات شود، در حالى كه چنين نيست.

    در عدالت هرگز مساوات شرط نيست، بلكه استحقاق و اولويت ها بايد در نظر گرفته شود.

    فى المثل عدالت در ميان شاگردان يك كلاس اين نيست كه به همه آنها نمره مساوى دهند و عدالت در ميان دو كارگر اين نيست كه هر دو مزد مساوى دريافت دارند، بلكه عدالت به اين است كه هر شاگردى به اندازه معلومات و لياقتش، و هر كارگرى به اندازه كار و فعّاليّتش «نمره» يا «مزد» دريافت دارد.

    در عالم طبيعت نيز عدالت، به معنى وسيع همين است، اگر قلب يك بالن (نهنگ عظيم دريايى) كه حدود يك تن وزن دارد! با قلب يك گنجشك كه شايد يك گرم بيشتر نباشد مساوى بود عدالت نبود، و اگر ريشه يك درخت تنومند بسيار بلند با ريشه يك نهال بسيار كوچك مساوى باشد عدالت نيست و عين ظلم است.

    عدالت آن است كه هر موجودى به ميزان حق و استعداد و لياقت خود سهمى دريافت دارد.

    * * *

    فكر كنيد و پاسخ دهيد

     

    1- چرا از ميان تمام صفات خدا، عدالت يكى از اصول دين شناخته شده است؟

    2- اشاعره چه كسانى بودند؟ و از اعتقادات آنها چه مى دانيد؟

    3- اعتقاد به عدل الهى چه انعكاسى در جامعه انسانى دارد؟

    4- عدالت چند معنى دارد؟ آنها را شرح دهيد.

    5- آيا عدالت به معنى مساوات است؟

    موضوعات: 50 درس خدا شناسی  لینک ثابت



     [ 10:29:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...



      خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

     
     
    این وبلاگ بمنظور معرفی شاخه ای از ابعاد وجودی امام حسن مجتبی (ع) به فعالیت مشغول شده است.
     
     
    مداحی های محرم