درس پنجم: بازهم فلسفه آفات و شرور

 

از آنجا كه مشكل آفات و شرور و حوادث ناگوار و ناخوشايند براى بسيارى از مطالعه كنندگان بحث هاى خداشناسى و توحيدى مشكل قابل ملاحظه اى است، باز هم ناچاريم بحث و تحليل ديگرى روى اين مسئله داشته باشيم و فلسفه هايى را كه درباره شرور و آفات گفتيم ادامه دهيم.

* * *

 

5- مشكلات و فراز و نشيب ها به زندگى روح مى دهد

شايد درك اين مسئله براى بعضى مشكل باشد كه مواهب و نعمت ها اگر مستمر و يكنواخت باشند ارزش و اهميّت خود را از دست مى دهند.

امروز ثابت شده كه اگر جسمى را در وسط اطاقى بگذارند و از تمام اطراف نور قوى و يكسان به آن تابنده شود و خود جسم و اطاق نيز كاملا صاف و مُدّور باشد هرگز آن جسم را نمى توان مشاهده كرد، زيرا، هميشه سايه ها وقتى در كنار نور قرار مى گيرد ابعاد جسم را مشخّص مى كند و آن را از اطراف خود جدا مى سازد و ما مى توانيم آن را ببينيم.

ارزش مواهب زندگى نيز بدون سايه هاى كم رنگ و پررنگ مشكلات هرگز قابل مشاهده نيست. اگر در تمام عمر بيمارى وجود نداشت لذت سلامتى هرگز احساس نمى شد، به دنبال يك شب تب داغ و سوزان و سردرد شديد و جانكاه است كه صبحگاهان به هنگام قطع تب و درد چنان طعم سلامتى در ذائقه انسان شيرين مى گردد كه هر زمان به ياد آن شب بحرانى و رنج مى افتد متوجّه مى شود چه گوهر پرارزشى به نام سلامتى در اختيار دارد.

اصلا زندگى يكنواخت - حتّى مرفّه ترين زندگى ها - خسته كننده و بى روح و مرگبار است، بسيار ديده شده كه افرادى به خاطر يك زندگى مرفّه و خالى از هر گونه ناراحتى و رنج آنچنان خسته شده اند كه دست به خودكشى زده و يا دائماً از زندگى خود شكايت دارند.

شما هيچ معمار با ذوقى را پيدا نمى كنيد كه ديوارهاى يك سالن بزرگ را مانند ديوار يك زندان صاف و يكنواخت كند، بلكه با فراز و نشيب و پيچ و خم ها به اصطلاح به آن حالت مى دهد.

چرا جهان طبيعت اين قدر زيباست؟

چرا منظره جنگل هايى كه بر روى كوهپايه ها مى رويد و نهرها به صورت مارپيچ از لابه لاى درختان كوچك و بزرگش مى گذرد آن قدر جالب و دل انگيز است؟!

يك دليل روشن آن عدم يكنواختى است.

نظام «نور» و «ظلمت» و آمد و شد شب و روز كه قرآن در آيات مختلفش روى آن تكيه كرده يك اثر مهمّش پايان دادن به زندگى

يكنواخت انسان هاست، چرا كه اگر همواره خورشيد در يك گوشه آسمان، يكنواخت به كره زمين مى تابيد، نه تغيير حالتى داشت و نه پرده طلايى شب جاى آن را مى گرفت، گذشته از اشكالات ديگر، در مدت كوتاهى همه انسان ها خسته مى شدند.

روى اين حساب بايد قبول كرد كه حداقل بخشى از مشكلات و حوادث ناگوار زندگى اين فلسفه را دارد كه به بقيه زندگى روح مى دهد و آن را شيرين و قابل تحمل مى سازد، ارزش نعمت ها را آشكار مى كند، و به انسان امكان مى دهد كه از مواهبى كه در دست دارد حداكثر بهره بردارى كند.

* * *

 

6- مشكلات خودساخته!

نكته ديگرى كه در آخرين مرحله اين بحث اشاره به آن را ضرورى مى دانيم اين است كه بسيارى از مردم در محاسبه علل و عوامل حوادث ناگوار و مصائب گاهى گرفتار اشتباه مى شوند و ظلم هايى كه به دست انسان هاى ستمگر انجام شده است به حساب بى عدالتى دستگاه آفرينش مى گذارند، و بى نظمى كار بشر را به حساب بى نظمى سازمان خلقت.

مثلا گاهى ايراد مى كنند «چرا هر چه سنگ است براى پاى لنگ است!؟» چرا زلزله ها در شهرها خسارت كمى ايجاد مى كند امّا در روستاها قربانيان زيادى مى گيرد و گروه كثيرى زير آوار مى مانند، اين چه

عدالتى است؟ اگر بنا هست بلايى قسمت شود چرا يكسان قسمت نمى شود؟

چرا بايد هميشه لبه تيز حوادث دردناك متوجّه مستضعفين باشد؟

چرا در بيمارى هاى عمومى و همه گير بيشتر اين گروه قربانى مى شوند؟

غافل از اين كه هيچ كدام از اينها مربوط به دستگاه آفرينش و خلقت و عدالت خداوند نيست، اينها نتيجه ظلم و استعمار و استثمار انسان ها نسبت به يكديگر است.

اگر روستانشينان به خاطر ظلم شهرنشينان در محروميّت و فقر شديد نباشند و بتوانند خانه هايى محكم و مقاوم مانند آنها بنا كنند، چرا زلزله اين همه از آنها قربانى بگيرد و از ديگران بسيار كم؟

امّا هنگامى كه خانه هاى آنها از يك مشت گل يا سنگ و چوب كه گاهى حتى در ميان آنها كم ترين گچ و سيمانى به كار نمى رود و به طور ساده روى هم چيده شده و با يك حركت شديد باد يا تكان خفيف زمين فرو مى ريزد، نبايد انتظار داشت وضع بهتر از آن باشد، امّا اين چه ربطى به كار خدا دارد؟

نبايد مانند آن شاعر، خرده گيرى كرده بگوييم «يكى را داده اى صد ناز و نعمت» در حالى كه ديگرى را بر خاك ذلّت نشانده اى، يكى را كاخ نشين كرده اى و ديگرى را كوخ نشين!

بايد اين انتقادها را متوجّه وضع ناموزون و نظام غلط جامعه كرد. بايد به پا خاست و به اين بى عدالتى هاى اجتماعى پايان داد. 

اگر همه قشرها از تغذيه كافى و بهداشت و درمان لازم بهره مند باشند در برابر بيمارى ها همگى پرقدرت و پرمقاومت خواهند بود.

امّا هنگامى كه وضع غلط نظام اجتماعى يك جامعه و استثمار حاكم بر آن به يكى آن قدر امكانات مى دهد كه حتّى سگ و گربه خانگيش داراى پزشك و درمان و دارو است امّا ديگرى ابتدايى ترين وسيله بهداشى را براى پرورش نوزادش ندارد چنين صحنه هاى ناگوار، فراوان به چشم مى خورد.

به جاى اين كه در اين گونه موارد ايراد بر كار خدا بگيريم بايد ايراد بر كار خود بگيريم.بايد به ظالم بگوييم ظلم مكن.

و بايد به مظلوم بگوييم زير بار ظلم مرو!

و بايد كوشش كنيم كه همه افراد يك جامعه از حداقل وسايل بهداشتى و درمانى و غذا و مسكن و فرهنگ و آموزش و پرورش بهره مند باشند.

خلاصه اين كه نبايد ما گناه خود را به گردن نظام خلقت بيندازيم.

كى خداوند به ما چنين زندگى را تحميل كرده؟ و كجا چنين نظامى را توصيه فرموده است؟

البته او ما را آزاد آفريده، چرا كه آزادى رمز تكامل و ترقّى ماست.

ولى اين ماييم كه از آزادى خود سوءِ استفاده مى كنيم و ظلم و ستم بر ديگران روا مى داريم و نتيجه اين ظلم و ستم به صورت نابسامانى هاى

اجتماعى خودنمايى مى كند.

امّا متأسّفانه اين اشتباه دامن گير گروه زيادى شده و حتّى نمونه هاى آن در اشعار شعراى معروف ديده مى شود.

قرآن مجيد در يك جمله كوتاه و پر معنى مى فرمايد: (ان الله لا يظلم الناس شيئا ولكن الناس انفسهم يظلمون);(1) «خداوند كم ترين ظلمى به كسى نمى كند ولى مردم به خويشتن ظلم و ستم روا مى دارند».

و به اين ترتيب به پايان بحث فلسفه شرور و آفات مى رسيم، هر چند سخن در اين زمينه بسيار است، امّا براى يك بحث كوتاه و فشرده همين مقدار كافى به نظر مى رسد.

 


 

1. سوره يونس، آيه 44.

فكر كنيد و پاسخ دهيد

  

1- چرا بحث فلسفه آفات و شرور را در ضمن سه درس ادامه داديم؟

2- يكنواخت بودن زندگى چه اثر سوئى مى گذارد؟ و آيا كسى را ديده ايد كه از زندگى مرفّه خود رنج ببرد؟

3- از فلسفه نظام نور و ظلمت در جهان آفرينش چه مى دانيد؟

4- آيا همه مصائبى كه در جامعه وجود دارد مربوط به نظام آفرينش است يا ما نيز در آن سهمى داريم؟

5- آيا براى از بين بردن مصائب اجتماعى راه صحيحى در دست هست؟ ما چه وظيفه اى در برابر مستضعفين داريم؟

موضوعات: 50 درس خدا شناسی  لینک ثابت



[چهارشنبه 1395-01-18] [ 10:35:00 ب.ظ ]