حُسنِ حَسَن
 
  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

   
آذر 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30



این وبلاگ بمنظور معرفی شاخه ای از ابعاد وجودی امام حسن مجتبی (ع) به فعالیت مشغول شده است.




آمار

  • امروز: 1624
  • دیروز: 1092
  • 7 روز قبل: 2006
  • 1 ماه قبل: 11408
  • کل بازدیدها: 2481400





  • رتبه







    کاربران آنلاین

  • یا کاشف الکروب
  • مسافر
  • anam


  •   (35) خطبته عليه السلام فى توصيف نفسه   ...

    روى ان معاوية ساءل الحسن عليه السلام ان يصعد المنبر و ينتسب فصعد فحمدالله و اثنى عليه ثم قال :

    ايهاالناس ! من عروفنى فقد عرفنى ، و من لم يعرفنى فسابين له نفسى بلدى مكة و منى و انا ابن المروة و الصفا انا ابن النبى المصطفى ، و انا ابن من علا الجبال الرواسى ، و انا ابن من كسا محاسن وجهه الحياء، و انا ابن فاطمة سيدة السناء، و انا ابن قليلات العيوب ، نقيات ، الجيوب

    و اذن المؤذن ، فقال : اشهد ان لااله الاالله و اشهد ان محمدا رسول الله ، فقال :

    يا معاوية ، محمد ابى ام ابوك ؟ فان قلت ، ليس بابى فقد كفرت ،، و ان قلت ، نعم : فقد اقررت .

    ثم قال : اصبحت قريش تفتخر على العرب بان محمدا منها، و اصبحت العرب تفتخر على العجم بان محمدا منها، و اصبحت العجم تعرف حق العرب بان محمدا منها، يطلبون ، حقنا و لايردون الينا حقنا

    (35) خطبه آن حضرت در توصيف خودش

    روايت شده كه معاويه از امام حسن عليه السلام خواست كه بر بالاى مبر رفته و نسب خود را بيان دارد، امام بالاى منبر رفت و پس از حمد و ثناى الهى فرمود:

    اى مردم ! هر كه مرا مى شناسد، كه مرا مى شناسد، و هر كه مرا نمى شناسد، بزودى خود را براى او توصيف مى كنم ، شهرم مكه و منى و فرزند مروه و صفا هستم ، و من پسر پيامبر برانگيخته شده هستم و من فرزند كسى هستم كه بر بالاى كوههاى استوار رفته ، و من پسر كسى هستم ، كه زيبائيهاى چهره اش را از حيا پوشانيد، و من پسر فاطمه برترين زنان هستم ، و من پسر كسانى هستم كه عيوبشان اندك و دامنهايشان پاك است .

    در اينحالت مؤذن اذان گفت و بيان داشت : گواهى مى دهم كه معبودى جز خداوند نيست و گواهى مى دهم كه حمد و فرستاده خداست امام فرمود:

    اى معاويه ! محمد پدر توست با پدر من ، اگر بگوئى پدر من نيست ، حق را پوشانده اى ، و اگر بگوئى : آرى ، اقرار نموده اى .

    سپس فرمود:

    قريش بر عرب افتخار مى كند كه محمد از آنانست ، و عرب و عجم افتخار مى كند كه محمد از آنان مى باشد، و عجم به عرب احترام مى گذارد، چون محمد از آنانست ، حق ما را طلب مى كنند، اما حقمان را به ما باز نمى گردانند.

    موضوعات: صحيفة الحسن عليه السلام  لینک ثابت



    [شنبه 1395-03-29] [ 11:28:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      (34) خطبته عليه السلام فى توصيف نفسه و معاوية :   ...

    روى ان معاوية قدم المدينة ، فقام خطيبا فقال : اين على ابن ابيطالب ، فقام الحسن بن على عليه السلام فخطب ، و حمدالله و اثنى عليه ، ثم قال :

    انه له يبعث نبى الاجعل له وصى من اهل بيته و لم يكن نبى الاوله عدو من المجرمين ، و ان عليا عليه السلام كان وصى رسول الله من بعده ، و انا ابن على و انت ابن صخر، و جدك حرب و جدى ، رسول الله و امك هند و امى فاطمة و جدتى خديجة و جدتك نثيلة ، فلعن الله الامنا حسبا، و اقدمنا كفرا و اخملنا ذكرا، و اشدنا نفاق

    فقال عامة اهل المجلس : آمين ، فنزل معاوية فقطع خطبته

    …………………………….

    (34) خطبه آن حضرت در شناسائى خود و معاويه

    روايت شده : هنگامى كه معاويه به مدينه آمده خطبه خواند و گفت : على بن ابيطالب كجاست ، امام حسن عليه السلام برخاست و پس از حمد و ثناى الهى گفت : پيامبر مبعوث نشده مگر آنكه از خاندانش براى او جانشينى مقرر شده است ، و پيامبر نبوده جز آن كه از ستمگران دشمنى براى او وجود داشته است ، و على عليه السلام وصى پيامبر خدا بعد از او است ، و من پسر على و تو پسر صخر هستى ، جد تو حرب و جد من پيامبر خداست و مادرت هند و مادرم فاطمه است ، و جده ام خديجه و جده ات نثيله است ، خداوند از رحمتش دور دارد، آنكه از ميان من و تو از جهت نسب پست تر از جهت كفر با سابقه تر، و نامش كمتر، و نفاقش بيشتر است تمامى مردمى كه حاضر بودند گفتند: خدايا اجابت كن ، معاويه از منبر پائين آمد، و خطبه اش را قطع كرد.

    موضوعات: صحيفة الحسن عليه السلام  لینک ثابت



     [ 11:28:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      (33) خطبته عليه السلام فى تعريف نفسه و صفات الخليفة   ...

    روى ان عمروبن العاص قال لمعاوية : ابعث الى الحسن ابن على ، فمره ان يصعد المنبر، و يخطب الناست ، فلعله ان يحصر، فيكون ذلك مما نعيره ، به فى كل محفل ، فبعث اليه معاوية فاصعده ، المنبر، وقد جمع له الناس و رؤ ساء اهل الشام ، فحمدالله الحسن عليه السلام و اثنى عليه ثم قال :

    ايها الناس ! من عرفنى فانا الذى يعرف ، و من لم يعرفنى فانا الحسن بن على بن ابى طالب ، ابن عم نبى الله اول المسلمين ، اسلاما، و امى فاطمة بنت رسول الله صلى الله عليه و آله و جدى ، محمدبن عبدالله نبى الرحمة ، انا ابن البشير، انا ابن النذير، انا ابن السراج المنير، انا ابن من بعث رحمة للعالمين انا ابن من بعث الى الجن و الانس اجمعين .

    فقطع عليه معاوية فقال : يا ابا محمد خلنا من هذا و حدثنا فى نعت الرطب - اراد بذلك تخجيله ، - فقال الحسن عليه السلام : نعم التمر، اريح ، تنفخه ، و الحر ينضجه ، و الليل يبرده ، و يطيبه ، ثم اقبل الحسن ، عليه السلام فرجع فى كلامه الاول ، فقال : انا ابن مستجاب الدعوة ، انا ابن الشفعى المطاع ، انا ابن اول من ينفض عن راءسه التراب ، انا ابن من يقرع باب الجنة ، فيفتح له فيدخلها، انا ابن من قاتل معه الملائكة ، و احل له المغنم ، و نصر بالرعب من مسيرة ، شهر.

    فاكثر فى هذا النوع من الكلام ، و لم يزل به حتى اظلمت الدنيا على معاوية ، و عرف الحسن عليه السلام من لم يكن عرفه من اهل الشام ، و غير هم ، ثم نزل .

    فقال له معاوية : اما انك يا حسن ، قد كنت ترجوا ان تكون خليفة و لست هناك فقال الحسن عليه السلام :

    اما الخليفة فمن سار بسيرة رسول الله صلى الله عليه و آله و عمل بطاعة الله عزوجل ، و ليس الخليفة ، من سار بالجود، و عطل السنن ، و اتخذ الدنيا اما و ابا، و عبادالله خولا، و ماله دولا، ولكن ذلك امر ملك اصاب ملكا فتمتع منه قليلا و كان قد انقطع عنه فاتخم لذته و بقيت ، عليه تبعته ، و كان كما قال الله تبارك و تعالى : و ان ادرى لعله فتنة لكم و متاع الى حين (36) متعناهم سنين ثم جاءهم ماكانونا يوعدون (37) و ما اغنى عنهم ما كانوا يمتعون (38)

    و اما بيده الى معاوية ، ثم قام فانصرف

    و فى رواية :

    فقال معاوية : ما فى قريش رجل الا و لنا عنده نعم مجللة و يد جميلة قال :

    بلى ، من تعززت به بعد الذلة ، و تكثرت ، به بعد القلة

    فقال معاوية : من اولئك يا حسن ؟ قال :

    من يلهيك عن معرفته

    ثم قال الحسن عليه السلام :

    انا ابن من ساد قريشا شابا و كهلا، انا ابن من ساد الورى كرما و نبلا، انا ابن من ساد اهل الدنيا بالجود، الصادق و الفرع الباسق و الفصل السابق ، انا ابن من رضاه رضى الله و سخطه سخط الله ، فهلك لك ان تساميه يا معاوية ؟

    فقال : اقول لا تصديقا لقولك ، فقال الحسن عليه السلام :

    الحق ابلج ، و الباطل لجلج ، و لن يندم ، من ركب الحق ، و قد خاب من ركب الباطل ، الحق يعرفه ، ذو و الالباب

    ثم نزل معاوية و اخذ بيد الحسن و قال : لامرحبا بمن ساءك

    ……………………….

    (33) خطبه آن حضرت در شناسائى ، خود و صفات زمامدار

    روايت شده : روزى عمروبن عاص به معاويه گفت : نزد حسن بن على عليهماالسلام بفرست ، و بگو بالاى منبر رفته ، و خطبه خواند، شايد در سخن گفتن عاجز شود، و بدين وسيله ، او را در هر محفلى از اين جهت مسخره خواهيم كرد، معاويه نزد، ايشان فرستاد، امام بالاى منبر رفت در حاليكه مردم و رؤ ساى اهل شام ، جمع شده ، بودند، امام حمد و ثناى الهى گفت ، آنگاه فرمود:

    اى مردم ! هر كه مرا مى شناسد كه مرا مى شناسد، و آن كس كه مرا نمى شناسد، بداند من حسن پسر على بن ابى طالب هستم ، من پسر پيامبر خدايم ، پسر آن كس كه خداوند، زمين را برايش پاك و سجده گاه ، قرار داد، من پسر چراغ فروزان ، و فرزند پيامبر بشارت دهنده و بيم دهنده ، و بيم رسان ، پسر آخرين ، پيامبران ، و پيشواى فرستادگان ، و رهبر پرهيزگاران ، و برگزيده ، پروردگار جهانيان ، من پسر كسى هستم كه بعنوان رحمت به سوى جهانيان فرستاده شده ، و من پسر كسى هستم كه بر جن و انس برانگيخته شد.

    معاويه كه از سخن امام به سختى افتاده ، بود سخن ايشان را قطع كرد و گفت : اى با محمد، از اين سخنان ما را واگذار، و از ويژگيهاى خرما براى ما سخن بگو - قصد او آن بود كه امام خجالت كشيده و سخن نگويد - امام فرمود: آرى ، خرما، به وسيله باد بارور مى شود، و حرارت خورشيد آن را مى پزد، و خنكى شب آن را خوشبو و تازه اش مى كند آنگاه امام به سخن اول خود بازگشت و فرمود: من پسر كسى هستم كه خواستنش به درگاه خدا پذيرفته مى شد، من پسر كسى هستم كه شفاعتش مقبول قرار مى گيرد، من پسر كسى هستم كه نخستين فردى است كه از زمين مبعوث مى گردد، من پسر كسى هستم كه در بهشت را مى كوبد، و در برايش گشوده مى شود، و داخل آن مى شود من پسر كسى هستم كه فرشتگان در جنگ به ياريش ‍ مى شتافتند، و غنائم برايش حلال گشت ، به وسيله ترس از فاصله يك ماه يا بيشتر يارى شد.

    امام در اين سخنان بود، تا اينكه دنيا بر معاويه تيره و تار شد، و از اهل شام و غير آن ها هر كه امام را نمى شناخت او را شناخت .

    معاويه گفت : اى حسن ، آرزو داشتى كه خليفه شوى اما خليفه نيستى امام فرمود:

    خليفه كسى است كه به روش پيامبر عمل كند، و به اطاعت الهى گردن نهد، و كسى كه ستم مى كند و سنتهاى الهى را تعطيل گذارده ، و به دنيا همچون پدر و مادر خود دلبستگى دارد، و بندگان الهى را بردگان و مال خدا را غارت مى كند خليفه نمى باشد، ولكن او كسى است كه به زور حكومتى را به چنگ آورده ، و از آن به مدت كوتاهى بهره مى برد، و به زودى ؛ دورانش پايان مى يابد، لذتش تمام شده ، و تبعات آن بر عهده اش باقى مى ماند، و اينگونه مى باشد كه خداوند فرموده : و نمى دانى شايد آن آزمايشى براى شما باشد و بهره مندى تا مدتى كم ، آنان را چند سال بهره مند ساختيم آن گاه آنچه به ايشان وعده داده شده بود (عذاب الهى ) فرا رسيد و آنچه از آن بهره مندند، ايشان را بى نياز نمى كند.

    و آن گاه با دست به معاويه اشاره كرد، و از منبر پائين آمد.

    و در روايتى اينگونه آمده است :

    معاويه گفت : حتى يك نفر در قريش نيست كه از نعمت ها و بخشندگيهاى ما بهره مند نباشد، امام فرمود:

    آرى ، كسى كه پس از خوارى به وسيله او عزت يافتى ، و كمى خود را به فراوانى رسانيدى .

    معاويه گفت : اى حسن آنان كيانند، فرمود:

    كسانى كه نمى خواهى آنان را بشناسى .

    و امام ادامه داد: من فرزند كسى هستم كه بر پير و جوان قريش پيشوا بود، من فرزند كسى هستم كه در كرامت ، بر همه مردمان آقائى داشت ، من فرزند كسى هستم كه بر مردم ، جهان در راستى ، و بخشندگى برترى داشت ، شاخه اى بارور بود، و در برتريها پيشگام ، من فرزند كسى هستم كه خشنودى ، او خشنودى خداوند، و خشمش خشم او مى باشد، پس اى معاويه آيا حق دارى به چنين كسى جسارت كنى .

    معاويه گفت : نه گفتارت را درست مى دانم ، امام فرمود:

    حقيقت روشن است و باطل تاريك ، آنكس كه به حق گرائيد، پشيمان نشد، و كسى كه كار باطل نمود زيانكار گرديد، و حقيقت را درست انديشان مى شناسند.

    معاويه از منبر پايين آمد و دست امام را گرفت و گفت : هر كه به تو بدى كند از آفرين دور باد.

    موضوعات: صحيفة الحسن عليه السلام  لینک ثابت



     [ 11:28:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      (32) خطبته عليه السلام فى فضل نفسه و ابيه   ...

    روى انه لما قدم معاوية بالكوفة قيل له : ان الحسن بن على مرتفع فى انفس الناس ، فلوا امرته ان يقوم دون مقامك على المنبر، فتدركه الحداثة و العى ، فيسيط من انفس الناس و اعينهم فابى عليهم ، و ابوا عليه الا ان ياءمره بذلك فامره ، فقام دونه مقامه فى المنبر فحمدالله اثنى عليه ، ثم قال :

    اما بعد، ايها الناس ، فانكم لو طلبتم ما بين كذا و كذا لتجدوا رجلا جده بنى لم ، جد وا غيرى ، و غير اخى ، و انا اعطينا صفقتنا هذه الطاغية - و اشار بيده الى اعلى المنبر الى معاوية ، و هو فى مقام رسول الله صلى الله عليه و آله - و راءينا حقن دماء، المسلمين ، افضل من اهراقها، و ان ادرى ، لعله فتنة لكم و متاع الى حين - و اشاره بيده الى معاوية .

    فقال له معاوية : ما اردت بقولك هذا؟ فقال : ما اردت به الا ما ارادالله عزجل ، فقام معاوية فخطب خطبة عطبة فاحشة ، فسب فيها اميرالمؤمنين عليه السلام فقام اليه ، الحسن بن على عليه السلام فقال له - و هو على المنبر:

    ويلك يابن اكلة الاكباد، او انت ، تسب امير المؤمنين عليه السلام و قد قال رسول الله صلى الله عليه و آله : من سبنى فقد سب الله و من سب الله ادخله الله نار جهنم خالدا فيها مخلدا و له عذاب مقيم

    ثم انحدر الحسن عليه السلام عن المنبر، و دخل داره و لم يصل هناكم بعد ذلك ابدا

    (32) خطبه آن حضرت در فضيلت خود و پدرش

    روايت شده : هنگاميكه معاويه وارد كوفه ، شد به او گفتند: امام حسن عليه السلام نزد مردم جايگاه بلندى يافته است ، اگر به او دستورى دهى كه روى منبر در پله پائين تر از تو قرار گيرد، جوانى و ناتوانى در سخن گفتن او باعث مى شود كه مقامش در قلب و ديد مردم كاهش يابد، معاويه نپذيرفت ، امام اصرار كردند، معاويه اين عمل را انجام داد، امام در پله پائين تر از او ايستاد، و پس از حمد و ثناى الهى فرمود:

    اما بعد، اى مردم اگر بين شرق و غرب جهان را بگرديد، تا مردى را بيابيد كه جدش پيامبر باشد، جز من و برادرم را نخواهيد، يافت ، و ما با اين طاغى و ستمگر بيعت كرده ايم - و با دست به بالاى منبر كه معاويه ايستاده بود اشاره كرد - كه در جايگاه پيامبر قرار گرفته است ، و دانستيم ، كه حفظ خونهاى مسلمانان بهتر از ريختن خونهاى آنان است ، آنگاه به اين آيه ، استشهاد كردند: شايد اين امر آزمايشى براى شما بوده و تا زمان اندكى آنان را بهره مند سازد و با دست به معاويه اشاره كرد.

    معاويه گفت : قصدت از اين سخن چه بود، فرمود: قصدم همان چيزى است كه خداوند اراده آنرا نموده است ، آنگاه معاويه برخاست و خطبه اى خواند كه در آن به على عليه السلام دشنام داد و بسيار مسخره و استهزاء نمود، امام حسن عليه السلام برخاست و به او كه هنوز بالاى منبر بود گفت :

    واى بر تو اى پسر خورنده جگرها، آيا تو اميرالمؤمنين عليه السلام را سب و لعن مى كنى ، در حالى كه پيامبر فرموده است : هر كه على را سب و دشنام دهد مرا دشنام داده است ، و هر كه مرا دشمن دهد خداوند را دشنام داده است ، و هر كه خدا را دشنام دهد، خداوند او را در آتش دوزخ وارد سازد در حاليكه در آن جاودانه خواهد بود، و عذابى پايدار براى اوست .

    آنگاه امام از منبر پائين آمد و به خانه اش رفت و در آنجا ديگر نماز نگزارد.

    موضوعات: صحيفة الحسن عليه السلام  لینک ثابت



     [ 11:28:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      (31) خطبته عليه السلام فى فضل نفسه   ...

    روى ان معاوية لما نزل الكوفة اقام بها اياما، فلما استتمت بيعته صعد المنبر، فخطب الناس و ذكر اميرالمؤمنين و الحسن عليهما السلام فنال منهما، و كان الحسين عليه السلام حاضرا، فارااد ان يقوم و يجيبه ، فاخذ الحسن عليه السلام بيده و اجلسه و قام ، و قال :

    ايها الذاكر عليا، انا الحسن ، و ابى على و انت معاوية ، و ابوك صخر، و امى فاطمة و امك هند، جدى رسول الله و جدك حرب ، و جدتى خديجة ، وجدتك نثيلة فلعن الله اخملنا ذكرا، و الامنا حسبا، و شرنا قدما، و اقدامنا كفرا و نفاقا

    ………….

    خطبه آن حضرت در شناخت خودش

    روايت شده : هنگاميكه معاويه به كوفه آمد، چند روز در آنجا ماند، هنگاميكه مراسم بيعتش ، تمام شد، بالاى منبر رفت و براى مردم خطبه خواند و اميرالمؤمنين و امام حسن عليهما را نام برده و آنان را دشنام داد، و امام حسين عليه السلام حاضر بود، خواست برخيزد، و پاسخ گويد، امام حسن عليه السلام دست ايشان را گرفت و آن حضرت را نشانيد، و خود برخاست و فرمود:

    اى آنكه نام على را مى برى ، من حسن هستم ، و پسر او مى باشم ، و تو معاويه اى و پدرت صخر است ، و مادرم فاطمه و مادرت هند، و جدم پيامبر و جدت حرب ، و جده ام خديجه و جده ات نثيله است ، خداوند لعنت كند، از ميان من و تو كسى را شهرتش كمتر حسبش پست تر، شرش با سابقه تر، و كفر و نفاقش قديمى تر است .

    موضوعات: صحيفة الحسن عليه السلام  لینک ثابت



     [ 11:28:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      (30) خطبته عليه السلام فى فضل ابيه   ...

    روى ان معاوية ساءل الحسن بن على عليه السلام بعد الصلح ان يخطب الناس ، فامتنع فناشده ان يفعل ، فوضع له كرسى فجلس عليه ثم قال :

    الحمدلله الذى توحد فى ملكه ، و تفرد فى ربوبية يؤ تى الملك من يشاء، و ينزعه عمن يشاء، و الحمدلله الذى اكرم بنا مؤمنكم و اخرج من الشرك اولكم و حقن دماء اخركم فبلاؤ نا عندكم قديما و حديثا احسن البلاء ان شكرتم او كفرتم

    ايهاالناس ! ان رب على كان اعلم بعلى حين قبضه اليه ، و لقد اختصه ، بفضل لن تعهدوا بمثله ، و لن تجدوا مثل سابقته .

    فهيهات هيهات طالما قلبتم له الامور حتى اعلاه الله عليكم و هو صاحبكم غزاكم فى بدر و اخواتها، جرعكم رنقا و سقاكم علقا، و اذل رقابكم و شرقكم بريقكم ، فلستم بملومين على بغضه

    و ايم الله لاترى امة محمد خفضا ما كانت سادتهم و قادتهم فى بنى امية و لقد وجه الله اليكم فتنة لن تصدوا عنها حتى تهلكوا لطاعتكم طواغيتكم و انضوائكم الى شياطينكم فعندالله احتسب ما مضى و ما ينتظر من سوء رغبتكم و حيف حلمكم

    ثم قال :

    يا اهل الكوفة ! لقد فارقكم بالامس سهم من مرامى الله ، صائب على اعداء الله نكال على فجار قريش لم يزل اخذا بحناجرها، جاثما على انفسها ليس ‍ بالملومة ، فى امر الله ولابالسروقة ، لمال الله ، و لابالفروقة فى حرب اعداء الله ، اعطى الكتاب خواتيمه و عزائمه ، دعاه فاجابه ، وقاده فاتبه ، لاتاءخذه فى الله لومة لائم ، فصلوات الله عليه و رحمته

    (30) خطبه آن حضرت در فضيلت پدرش بعد از آن كه صلح كرد

    روايت شده : بعد از آنكه امام صلح كرد معاويه از ايشان خواست كه خطبه اى بخواند، امام امتناع كرد، او را سوگند داد كه عمل نمايد، براى امام جايگاهى ترتيب دادند، امام بر آن قرار گرفت و فرمود:

    سپاس خدائى را سزاست كه در فرمانروائيش يگانه ،و در پروردگاريش ‍ تنهاست ، پادشاهى ، را به هر كه خواهد بدهد، و از هر كه بخواهد مى گيرد، و سپاس خدائى را سزاست كه مؤمنتان را به ما گرامى داشت ، و گذشتگان را از شرك رهايى بخشيد، و خون گروه ديگرى از شما را از ريختن حفاظت كرد، پس آزمايش ما در گذشته و حال نزد شما بهترين آزمون بوده است ، چه شكر گزاريد، و چه ناسپاس باشيد.

    اى مردم ! پروردگار على عليه السلام به او داناتر بود، در زمانيكه او را به سوى خود فراخواند، و او را به فضيلتى مخصوص گردانيد، كه همانند آن را سراغ نداريد، و مانند آنرا نمى يابيد.

    بسيار دور است ، بسيار دور است چه بسيار كارها را براى او دشوار گردانيدند، تا اينكه خداوند او را بر شما پيروز گرداند، درحاليكه از همنشين شما بود، در جنگ بدر و غير آن با شما جنگيد، آب گل آلودى را به شما خورانيد، و آب تلخى را به شما نوشانيد، و شما را ذليل گردانده و شما را اندوهناك ساخت ، شما نسبت به بغض او ملامت نمى شويد.

    و به خدا سوگند امت پيامبر به جايگاهى نخواهد رسيد تا آنگاه كه رهبر و پيشوايشان در بنى اميه ، باشد، و خداوند به سوى شما فتنه اى گسيل داشته كه از آن بازداشته نمى شويد، تا اينكه بخاطر اطاعتشان از ستمگران و پناه بردن به شياطين هلاك گرديد، آنچه در گذشته ها انجام گرفته ، و آنچه از آينده از رغبتهاى زشت و افكار پستى كه در انتظار آنم را به حساب خداوند مى گذارم .

    آنگاه فرمود: اى اهل كوفه ديروز كسى از شما جدا شد كه تيرى بود از تيرهاى الهى ، كوبنده دشمنان او درهم كوبنده بدكاران ، قريش بود، همواره آنان را تحت اختيار داشته و از او در وحشت بودند، در مورد اوامر الهى مورد ملامت قرار نگرفته و از مال خدا چيزى را به سرقت نمى برد، و از جنگ با دشمنان خدا فرار نمى كرد، تمامى قرآن به او داده ، شده ، او را خوانده اجابت نمود، او را رهبرى كرد تبعيت نمود، در كارهاى الهى از ملامت ملامت گران نمى هراسيد، پس درود و رحمت الهى بر او باد.

    موضوعات: صحيفة الحسن عليه السلام  لینک ثابت



     [ 11:28:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      (29) خطبته عليه السلام فى علة صلحه لمعاوية   ...

    روى انه لما تم الصلح و انبرم الامر التمس معاوية بن الحسن عليه السلام ان يتكلم بمجمع من الناس ، و يعلمهم انه قد بايع معاوية ، و يسلم الامر اليه

    فاجابه الى ذلك ، فخطب - و قد حشد الناس - خطبة حمد، الله تعالى و صلى على نبيه صلى الله عليه و آله فيها، وهى من كلامه المنقول ، عنه عليه السلام وقال :

    ايها الناس ! ان اكيس الكيس التقى ، واحمق الحمق الفجور، و انكم لو طلبتم بين جابلق و جابرس رجلا جده ، رسول الله صلى الله عليه و آله ما وجدتموهم غيرى و غير اخى الحسين ، و قد علمتم ان الله هداكم بجدى محمد، فانقذكم به من الضلالة ، و رفعكم به من الجهالة و اعزكم بعد الذلة ، و كثركم بعد القلة و ان معاوية نازعنى حقا هو لى دونه ، فنظرت لصلاح الامة و قطع الفتنة و قد كنتم بايعتمونى على ان تسالموا من سالمت و تحاربوا من حاربت فراءيت ان اسالم معاوية ، و اضع الحرب بينى و بينه ، و قد بايعته و راءيت ان حقن الدماء، خير من سفكها، و لم ارد بذلك الا صلاحكم و بقائكم ، و ان ادرى لعله فتنة لكم و متاع الى حين

    (29) خطبه آن حضرت در علت صلح ايشان با معاويه

    روايت شده : هنگامى كه صلح انجام پذيرفت ، و كار پايان يافت معاويه از امام خواست كه در ميان گروهى از مردم سخن بگويد و ايشان را آگاهى دهد كه با معاويه بيعت نموده و حكومت را به او تفويض كرده است

    امام پذيرفت و در حاليكه مردم جمع شده بودند خطبه خواند، ابتدا حمد و ثناى الهى گفته و بر پيامبرش درود فرستاد، و اين از گفتار ايشان است كه فرمود:

    اى مردم ! زيركترين زيركى تقوى ، و حماقت ترين بى خردى فجور و گناه است ، و اگر شما بين شرق و غرب جهان بگرديد، تا مردى را بيابيد، كه جد او پيامبر باشد، جز من و برادرم حسين كسى را نمى يابيد، و مى دانيد، كه خداوند شما را به جدم ، پيامبر هدايت كرد و شما را از ضلالت و گمراهى نجات داد، و از جهالت نادانى رهائى بخشيد، و بعد از ذلت و عزت ، و بعد از كمى افراد بسيارتان گردانيد.

    و معاويه با من در مورد حقى منازعه مى كند كه آن براى من است و براى صلاح امت و قطع فتنه و آشوب آن را رها كردم ، و شما با من بيعت كرده بوديد كه با هر كه صلح كنم صلح و با هر كه بجنگم بجنگيد، به اين عقيده رسيده ام كه با معاويه سازش كنم ، و خط جنگ بين خود و او را پايان دهم ، وبا او بيعت نمودم و ديدم كه جلوگيرى از خونريزى بهتر از ريختن آن است ، و قصدم از اين كار صلاح و بقاى شماست و شايد اين امر آزمايشى براى ما بوده و تا زمان اندكى آنان را بهره مند سازد.

    موضوعات: صحيفة الحسن عليه السلام  لینک ثابت



     [ 11:28:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      (28) خطبته عليه السلام لما وقع الصلح   ...

    يا اهل العراق ! انه سخى بنفسى عنكم ثلاث : قتلكم ابى و طعنكم اياى و انتها بكم متاعى

    (28) خطبه آن حضرت بعد از انجام صلح

    اى اهل عراق ! من سه چيز را از شما خرده مى گيرم : كشتن پدرم ، و ضربه زدن به من ، و غارت اموالم را.

    موضوعات: صحيفة الحسن عليه السلام  لینک ثابت



     [ 11:28:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      (27) خطبته عليه السلام حين صالح معاويه   ...

    عن على بن الحين السجاد عليهماالسلام قال : لما اجمع الحسن ابن على عليهماالسلام على صلح معاوية خرج حتى لقيه ، فلما اجتمعا قام معاوية خطيبا فصعد المنبر و امر الحسن عليه السلام ان يقوم اسفل منه بدرجة

    ثم تكلم معاوية فقال : ايها الناس هذا الحسن بن على و ابن فاطمة ، رآنا للخلافة اهلا، و لم يرنفسه ، لها اهلا، و قد اتانا ليبايع طوعا، ثم قال : قم يا حسن .

    فقام الحسن عليه السلام فخطب فقال :

    الحمدلله المسصتحمد بالالاء و تتابع النعماء، و صارف الشدائد، و البلاء، عند الفهماء، و غير الفهماء، المذعنين من عباده ، لامتناعه بجلاله و كبريائه ، و علوه عن لحوق الاوهام ، ببقائه ، المرتفع عن كنه طيبات المخلوقين ، من ان تحيط بمكنون غيبه روايت عقول الرائين

    و اشهد ان لااله الاالله و حده ، فى ربوبته و وجوده و وحدانية صمدا لاشريك له ، فرد لاظهير له .

    و اشهد ان محمد عبده و رسوله اصطفاه و انتجبه و ارتضاه ، و بعثه داعيا الى الحق سراجا منيرا، و للعباد مما يخافون نذيرا و لما ياءملون بشيرا، فنصح للاءمة و صدع بالرسالة ، و ابان لهم درجات العمالة شهادة عليها امات و احشر، و بها فى الاجلة اقرب و احبر و اقول :

    يا معشر الخلائق ! فاسمعوا، و لكم افئده ، و اسماع فعوا، انا اهل بيت اكرمنا الله بالاسلام و اختارنا و اصطفانا، و اجتبانا، فاذهب ، عناالرجس و طهرنا تطهيرا، الرجس هو الشك ، فلانشك ، فى الله الحق و دينه ابدا، و طهرنا و من كل افن و غية مخلصين الى ادم نعمة منه ، لم يفترق الناس قط فرقتين الا جعلنا اله فى خيرهما.

    فادت الامور و افضت الدهور الى ان بعث الله محمد صلى الله عليه و آله للنبوة ، و اختاره للرسالة ، و انزل عليه كتابا ثم امره ، بالدعاء، الى الله عزوجل فكان ابى عليه السلام اول من استجاب لله تعالى و لرسوله صلى الله عليه و آله و اول من امن و صدق الله ورسوله .

    و قد قال الله تعالى فى كتابه المنزل على نبية المرسل : افمن كان على بينة من ربه و يتلوه شاهد منه (27) فرسوله الله الذى على بينة من ربه ، و ابى الذى يتلوه و هو شاهد منه

    و قد قال له رسوله حين امره ان يسير الى مكة و الموسم ببرائة سربها ياعلى فانى امرت ان لايسير بها الا انا او رجل منى و انت هو، فعلى ، من رسول الله و رسول الله منه

    و قال له النبى صلى الله عليه و آله حين قضى بينه و بين اخيه جعفر بن ابى طالب و مولاه زيد بن حارثه فى ابنه حمرة : اما انت يا على فمنى و انا منك و انت ولى كل مؤمن من بعدى ، فصدق ابى رسول الله صلى الله عليه و آله سابقا و وقاه بنفسه

    ثم لم يزل رسول الله فى كل مؤمن يقدمه و لكل شديد يراسله ثقة منه به و طماءنينه اليه ، لعلمه بنصيحته لله و رسوله ، و انه اقرب المقربين من الله و رسوله

    و قدقال الله عزوجل : السابقون O اولئك المقربون (28) فكان ابى سابق السابقين الى الله ، تعالى و الى رسوله صلى الله عليه و اله و اقرب الاقربين .

    و قد قال الله تعالى : لايستوى منكم من انفق من قبل الفتح و قاتل اوئلك اعظم درجة (29)فابى كان اولهم اسلاما و ايمانا، و اولهم الى الله و رسوله هجرة ، اسلاما و اميانا، و اولهم الى و رسوله هجرة و لحوقا، و اولهم على وجده ، و وسعه نفقة .

    قال سبحانه : و الذين جاؤ وا من بعدهم يقولون ربنا اغفرلنا و لاخواننا الذين سبقونا بالايمان و لاتجعل فى قلوبنا غلا للذين امنو ربنا انك رؤ وف رحيم (30)

    فالناس من جميع الامم يستغفرون له بسبقه اياهم الى الايمان بنبيه ، وذلك انه لم يسبقه ، الى الايمان به احد، و قد قال : الله تعالى : و السابقون الاولون من المهاجرين و الانصار و الذين اتبعواهم باحسان (31) فهو سابق جميع السابقين ، فكما ان الله عزوجل فضل السابقين على المتخلفين و المتاءخرين فكذلك فضل سابق السابقين على السابقين

    و قد قال الله تعالى : اجعلتم سقاية ، الحاج و عمارة المسجد الحرام كم امن بالله و اليوم الاخر و جاهد فى سبيل الله (32) فهو المجاهد فى سبيل الله حقا، و فيه نزلت هذه الاية

    و كان ممن استجاب لرسول الله صلى الله عليه و آله عمه حمزه و جعفر ابن عمه فقتلا شهيدين رضى الله عنهما فى قتلى كثيرة معهما من اصحاب رسول الله صلى الله عليه و آله .

    فجعل الله تعالى حمزة سيد الشهدا من بينهم ، و جعل لجعفر جناحين ، يطير بهما مع الملائكة كيف يشاء من بينهم و ذلك لمكانهم من رسول الله صلى الله عليه و آله الله عليه و اله و منزلتهما وقرابتهما منه ، و صلى الله عليه و آله على حمزه سبعين صلاة من بين الشهداء الذين استشهدوا معه

    و كذلك جعل الله تعالى لسناء النبى صلى الله عليه و آله للمحسنة منهن اجرهن و للمسيئة منهن وزرين صعفين لمكانهن من رسول الله صلى الله عليه و آله

    جعل الصلاة فى مسجد رسول الله بالف صلاة فى سائر المساجد، الا مسجد الحرام ، مسجد خليله ابراهيم عليه السلام بمكة ، و ذلك لمكان رسول الله صلى الله عليه و آله من ربه

    و فرض الله عزوجل و جل الصلاة على نبيه على كافة المؤمنين فقالوا: يا رسول الله كيف الصلاة عليك ؟ قال : قالوا اللهم صل على محمد و آل محمد فحق على كل مسلم ان يصلى علينا مع الصلاة على النبى صلى الله عليه و آله فريضة واجبة و احل الله تعالى خمس الغنيمة لرسوله و اوجبها له فى كتابه ، و اوجب لنا من ذلك ما اوجب له ، و حرم عليه الصدقة و حرمها علينا معه ، فادخلنا - و له الحمد - فيما ادخل فيه نبيه صلى الله عليه و آله و اخرجنا و نزهنا مما اخرجه منه و نزهه عنه ، كرامة اكرمنا الله عزوجل بها، و فضيلة فضلنا على سائر العباد.

    فقال الله تعالى لمحمد صلى الله عليه و آله حين جحده كفرة اهل الكتاب و حاجوه : فقل تعالوا ندع ابناءنا و انبائكم و نسائنا و نسائكم و انفسنا و انفسكم ثم نبتهل فنجعل لعنة الله على الكاذبين (33) فاخرج رسول الله صلى الله عليه و آله من الانفس معه ابى و من البنى انا و اخى و من النساء، امى فامطة من الناس جميعا، فنحن الله و لحمه ، و دمه و نفسه ، و نحن منه و هو منا.

    و قد قال الله تعالى : انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا (34) فلما نزلت اية التطهير جمعنا رسول الله صلى الله عليه و آله انا و اخى و امى و ابى ، فجللنا و نفسه فى كساء لام سلمة خيبرى و ذلك فى حجرتها و فى يومها، فقال : اللهم هولاء اهل بيتى و هولاء اهلى و عترتى فاذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهير

    فقالت ام سلمة رضى الله عنها: ادخل معهم يا رسول الله ؟ قال لها رسول الله صلى الله عليه و آله : يرحمك الله انت على خير و الى و ما ارضانى عنهك ، ولكنها خاصة لى و لهم

    ثم مكث رسول الله بعد ذلك بقية عمره حتى قبضه الله اليه ، ياءتينا فى كل يوم عند طلوع الفجر فيقول : الصلاة يرحمكم الله ، انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهير

    و امر رسول الله صلى الله عليه و آله بسد الابواب الشارعة فى مسجده غير بابنا فكلموه فى ذلك فقال : اما انى لم اسد ابوابكم و لم افتح باب على من تلقاء نفس ولكنى اتبع ما يوحى الى ، و ان الله امر بسدها، و فتح بابه ، فلم يكن من بعد ذلك احد تصيبة جنابة فى مسجد رسول الله و يولد فيه الاولاد غير رسول الله صلى الله عليه و آله و ابى على بن ابى طالب عليه السلام تكرمة من الله تبارك و تعالى لنا و فضلا اختصنا به على جميع الناس .

    و هذا باب ابى قرين باب رسول الله فى مسجده ، و منزلنا، بين منازل رسول الله صلى الله عليه و آله

    و ذلك ان الله امر نبيه ان يبنى مسجده ، فبنى فيه عشرة ابيات تسعة لبنيه و ازواجه ، و عاشرها و هو متوسطها لابى ، وها هو بسبيل مقيم ، و البيت هو المسجد المطهر، و هو الذى قال الله تعالى : اهل البيت فنحن اهل البيت و نحن الذى اذهب الله عنا الرجس و طهرنا تطهير

    ايها الناس ! انى لو قمت حولا اذكرالذى اعطانا الله عزوجل و خصنا به من الفضل فى كتابه و على لسان نبيه صلى الله عليه و آله لم احصه ، و انا ابن النبى النذير البشير و السراج ، المنير، الذى جعله الله رحمة للعالمين و ابى على عليه السلام ولى المؤمنين وشبيه هارون

    و ان معاوية بن صخر زغم انى راءيته للخلافة اهلا، و لم ارنفسى لها اهلا، فكذب معاوية ، و ايم الله لانا اولى للناس بالناس فى كتاب الله و على لسان رسول الله صلى الله عليه و آله غير انا لم نزل اهل البيت مخيفين مظلومين مضطهدين منذ قبض رسول الله .

    فالله بيننا و بين من ظلمنا حقنا، و نزل على رقابنا، و حمل الناس ، على اكتافنا و منعنا سهمنا فى كتاب الله من الفى ء و الغنائم و منع امنا فاطمة عليها السلام ارثها من ابيها.

    انا لانسمى احدا و لكن اقسم بالله قسما تاءليا لو ان الناس سمعوا قول الله و رسوله لاعطتهم السماء قطرها، و الارض بركتها، و لما اختلف فى هذه الامة سيفان ، و لاكلوها خضراء خضرة الى يوم القيامة ، و اذا ما طمعت يامعاوية فيها.

    ولكنها لما اخرجت سالفا من معدنها، و زحزحت عن قواعدها تنازعتها قريش بينها و ترامتها كترامى الكرة حتى طمعت فيها انت يا معاويه و اصحابكم من بعدك

    و قد قال رسول الله صلى الله عليه و آله : ما ولت امة امرها رجلا قط، و فيهم من هو اعلم منه الا لم يزل امرهم يذهب سفالا حتى يرجعوا الى ماتركو

    و قد تركت بنوا اسرائيل ، و كانوا اصحاب موسى عليه السلام هارون اخاه ، و خليفته و وزيره ، و عكفوا على العجل و اطاعوا فيه سامريهم و هم يعلمون انه خليفة موسى عليه السلام

    و قد سمعت هذه الامة رسول الله صلى الله عليه و آله يقول ذلك لابى : انه منى بمنزلة هارون من موسى ، الا انه لابنى بعدى

    و قد راءوا رسول الله صلى الله عليه و آله حين نصبه لهم بغدير خم و سمعوه و نادى له بالولاية ثم امرهم ان يبلغ الشاهد منهم الغائب و قد خرج رسول الله صلى الله عليه و آله حذرا من قومه الى الغار لما، اجمعوا على ان يمكروا به ، وهو يدعوهم لما لم يجد عليهم اعوانا، و لو وجد اعوانا لجاهدهم

    و قد كف ابى يده ، و ناشدهم و استغاث اصحابه فلم يغث و لم ينصر و لو وجد عليهم اعوانا ما اجابهم ، و قد جعل فى سعة كما جعل النبى صلى الله عليه و آله فى سعة

    و قد خذلتنى الامة و بايعتك يابن حرب و لو وجدت عليك اعوانا يخلصون ما بايعتك و قد جعل الله عزوجل هارون فى سعة حين استضعفوه قومه و عادوه كذلك انا و ابى فى سعة من الله حين تركتنا الامة و بايعت غيرنا، و لم نجد عليه اعوانا، و انما هى السنن و الامثال يتبع بعضها بعض

    ايها الناس ! انكم لو التمستم بين المشرق و المغرب رجلا جده رسول الله صلى الله عليه و آله و ابوه وصى الله رسول الله لم تجدوا غيرى و غير اخى فاتقوا الله و لاتضلو بعدالبيان ، و كيف بكم و انى ذلك منكم الا و انى قد بايعت هذا - و اشار بيده الى معاوية - و ان ادرى لعله فتنة لكم و متاع الى حين

    ايها الناس ! انه لايعاب احد بترك حقه و انما يعاب ان ياءخذ ما ليس له ، و كل صواب نافع ، و كل خطاء ضار لاهله ، و قد كانت القضية فهمها سليمان فنفعت سليمان و لم تضر داود.

    فاما القرابة فقد نفعت المشرك ، و هى والله للمؤمنين انفع قال رسول الله صلى الله عليه و آله لعمه ابى طالب و هو فى الموت : قل لااله الاالله ، اشفع لك بها يوم القيامة و لم يكن رسو ل الله صلى الله عليه و آله يقول له و يعد الا ما يكون منه على يقين ، و ليس ذلك لاحد من الناس كلهم غير شيخنا - اعنى اباطالب - يقول الله عزوجل و ليست التوبة للذين يعلمون السيئات حتى اذا حضر احدهم الموت قال انى تبت الان و لاالذين يموتون و هم كفار اولئك اعتدنا لهم عذابا اليما (35)

    ايها الناس ! اسمعوا و عوا، و اتقوا لله و راجعوا، و هيهات منكم الرجعة الى الحق ، و قد صارعكم النكوص ، و خامركم الطغيان ، الحجود، انلزمكموها و انت لها كارهون و السلام على من اتبع الهدى

    ……………………

    (27) خطبه آن حضرت هنگاميكه با معاويه صلح كرد

    از امام سجاد عليه السلام نقل شده : هنگاميكه امام حسن عليه السلام تصميم گرفت با معاويه صلح كند، از خانه خارج شد تا اينكه او راديد، هنگاميكه با يكديگر اجتماع كردند، معاويه بالاى منبر رفت و بر دستور داد امام روى منبر يك پله پائين تر از او بايستد.

    آنگاه معاويه اينگونه سخن گفت : اى مردم اين حسن پسر على و پسر فاطمه است ، ما را شايسته خلافت دانسته و خود را سزاوار آن نمى داند، و آمده است تا با اختيار صلح كند، آنگاه گفت : اى حسن بايست .

    امام برخاست و اينگونه سخن گفت :

    سپاس خداى را سزاست كه به سبب نعمت ها و پياپى بودن آنها و برطرف ساختن شدائد و بلاءها نزد دانايان و غير آن ها شايسته حمد و ستايش ‍ است ، بندگانى كه به وجودش اعتراف دارند، به سبب آنكه به خاطر جلالت و بزرگيش از تو هم به دور مانده و از آنكه اوهام به او راه يابد، برتر مى باشد و از آنكه در افكار مخلوقاتش قرار گيرد، و عقول انديشمندان او را احاطه نمايد اوج گرفته است .

    و گواهى مى دهم كه معبودى جز او نمى باشد، در پروردگارى و وجود و يگانگى اش يكتاست و بى نياز بوده و شريكى ندارد، يكتائى است كه پشتيبان ندارد.

    و گواهى مى دهم كه محمد بنده و رسول اوست ، او را برگزيد، و انتخاب كرد، از او خشنود شد، و او را برانگيخت ، تا به سوى حق دعوت كند و چراغى فروزان است و از آنچه بندگان مى ترسند بيم دهنده و به آنچه بدان اميد دارند، بشارت دهنده است ، پس براى امت پند داد و رسالتش را به انجام رسانيد، و درجات عمل را به ايشان نماياند، شهادتى كه بر آن عقيده و محشور شوم ، و با آن در روز قيامت نزديك شده و مسرور گردم ، و مى گويم :

    اى بندگان خدا بشنويد، و شما قلبها و گوشهائى داريد، پس بينديشيد، ما خاندانى هستيم كه خداوند ما را به اسلام گرامى داشت ، و ما را برگزيد، و انتخاب كرد، و از ما پليدى را برطرف كرد و پاك و پاكيزه نمود، و پليدى همان شك و ترديد است ، هرگز در خداوند و دينش شك نمى كنيم ، و از هر پليدى و گمراهى ما را پاك گرداند، در حاليكه از حضرت آدم تا ما مخلصانه براى او بوده ايم ، در حاليكه آن نعمتى از جانب اوست ، در هر دو گروهى كه در ميان مردم وجود پيدا مى كند، خداوند ما را در بهترين آنها قرار داده است .

    قرون و اعصار در گذر بود، تا اينكه خداوند محمد صلى الله عليه و آله را به پيامبرى برانگيخت و براى رسالت او را برگزيد، و كتاب بر او نازل فرمود، آنگاه او را امر كرد، كه به سوى خداوند بخواند، پدرم اولين كسى بود كه سخن خداوند و پيامبرش را پذيرفت ، و اولين كسى است كه به او ايمان آورد، و خداوند و پيامبرش را تصديق كرد.

    و خداوند در كتابى كه بر پيامبرش فرستاد چنين مى فرمايد: آيا كسى كه نشانه اى از خداوند همراه او باشد، و شاهدى از جانب خداوند او را همراهى نمايد پس پيامبر خدا كسى است كه نشانه اى از جانب خداوند دارد، و پدرم كسى است كه همراهى او نموده و بر او گواه است .

    و پيامبر در هنگاميكه به او دستور داد به مكه رفته و سوره برائت را در مراسم حج بخواند، فرمود: اى على حركت كن من ماءمور شده ام كه اين نوشته را كسى جز من يا شخصى از من نبرد، و تو آن شخص هستى ، پس ‍ على از رسول خدا و رسول خدا از اوست .

    و پيامبر در زمانى كه بين او و برادرش جعفر بن ابى طالب و مولاى او زيد بن حارثه دختر حمزه حكم كرد، چنين فرمود: اى على اما تو از من و من از توام ، و تو بعد از من سرپرست هر مؤمنى هستى پس پدرم اولين تصديق كننده پيامبر بوده و با جانش او را حفاظت كرد.

    آنگاه پيامبر در هر جايگاهى او را مقدم مى داشت ، و براى هر امر مشكلى او را مى فرستاد، چرا كه به او اعتماد و اطمينان داشت ، و اين بخاطر آن بود كه نسبت به خداوند و رسولش خير خواه بود، واز نزديكترين فرد به خدا و رسول اوست .

    و خداوند مى فرمايد: پيشى گيران پيشى گرفته اند O آنان مقرب درگاه الهى اند پس پدرم پيشى گيرنده ترين فرد به خدا و رسول او بود، و او نزديكترين نزديكان است .

    و خداوند مى فرمايد: مساوى نيستند آنان كه قبل از فتح مكه انفاق كرده و جنگيده اند بلكه آنان درجات برترى را دارا هستند پس پدرم اولين كسى بود كه اسلام آورد، و مؤمن شد، و اولين فردى بود كه به سوى خدا و رسولش هجرت كرد، و به رسول خدا صلى الله عليه و آله ملحق گرديد، و اولين فردى بود كه از سرمايه خود انفاق نمود.

    خداوند مى فرمايد: و آنان كه بعد از ايشان آمدند گويند، پروردگارا ما و برادرانى كه پيش از ما ايمان آورده اند را ببخشاى ، و در قلوب ما از كسانى كه ايمان آورده اند، كينه اى قرار مده ، پروردگارا! تو با راءفت و مهربانى .

    پس مردم از تمامى امتها به جهت آنكه پيش از او ايمان نياورده است ، و خداوند مى فرمايد: و پيشى گيرندگان از مهاجرين و انصار و كسانى كه با نيكى آنان را پيروى كردند پس او پيشى گيرنده ترين پيشى گيرندگان است ، پس همچنانكه خداوند پيشى گيرندگان را بر بازماندگان و عقب ماندگان برترى داد، همينگونه پيشى گيرنده ترين پيشى گيرندگان را بر پيشى گيرندگان برترى داد.

    و خداوند مى فرمايد: آيا آب دادن به حجاج و ساختن مسجد الحرام را همپايه ايمان به خدا و روز قيامت و جهاد در راه خدا قرار مى دهيد، پس ‍ او به تحقيق مجاهد راه خدا بود، و اين آيه در حق او نازل گشت .

    از كسانى كه گفتار پيامبر را اجابت كردند عمويش حمزه و پسر عمويش ‍ جعفر مى باشند، كه هر دوى آنها در ميان بسيارى از اصحاب پيامبر به شهادت رسيدند، خداوند از آن دو خشنود باد.

    خداوند از بين آن شهدا حمزه را سيدالشهدا قرار داد، و براى جعفر دو بال قرار داد كه با آن به همراه فرشتگان هر گونه كه بخواهد پرواز مى كند، و اين بخاطر جايگاه و منزلت و ارزش ايشان و نزديكى آنان به پيامبر خدا است ، و پيامبر صلى الله عليه و آله در بين شهدائى كه همراه حمزه به شهادت رسيدند، تنها بر حمزه هفتاد نماز گزارد.

    و همينگونه خداوند براى زنان پيامبر براى نيكوكارانشان دو پايش و براى بدكارانشان دو عذاب را قرار داد، و اين افزايش پاداش و عذاب بخاطر نزديكى ايشان به پيامبر است .

    و نماز در مسجد پيامبر صلى الله عليه و آله را همانند هزار نماز در سائر مساجد قرار داد، غير از مسجد الحرام در مكه ، كه مسجد خليلش حضرت ابراهيم عليه السلام مى باشد، و اين اهميت بخاطر آنستكه پيامبر نزد خداوند بسيار ارزش دارد.

    و خداوند درود بر پيامبرش را بر تمام مؤمنان واجب ساخت گفتند: اى رسول خدا درود بر تو چگونه است ؟ فرمود: بگوئيد: خداوندا بر محمد و خاندانش درود فرست ، پس بر هر مسلمان واجب است كه به همراه درود بر پيامبر بر ما نيز درود فرستد.

    و خداوند خمس غنائم را براى پيامبرش حلال كرد و در كتابش آنرا براى او واجب ساخت ، و آن چه براى او واجب ساخته براى ما نيز واجب گرداند و صدقه را براى او حرام گرداند و براى ما نيز حرام نمود، پس ستايش او را سزاست كه ما در هر چه پيامبرش را در آن داخل ساخت ، داخل گرداند، و از آن چه پيامبرش را از آن منزه دانست ما را نيز منزه نمود، و اين كرامتى است كه خداوند ما را به آن گرامى داشت ، و فضيلتى است كه ما را بر سائر مردم برترى داد.

    خداوند هنگاميكه اهل كتاب پيامبر صلى الله عليه و آله را انكار كرده و طلب محاجه نمودند فرمود: بگو بيائيد تا پسرانمان و پسرانتان و زنانمان و زنانتان و جانهايمان و جانهايتان را خوانده آنگاه قسم ياد كرده و مباهله انجام دهيم ، و لعنت الهى را بر دروغگويان قرار دهيم و پيامبر به همراه خود از ميان مردم از جانها پدرم ، و از پسران من و برادرم ، و از زنان مادرم فاطمه عليها السلام را برد، پس ما خاندان و از گوش و خون و جان او هستيم ، و ما از او و او از ماست .

    و خداوند مى فرمايد: خداوند اراده كرده است تا از شما خاندان رجس و پليدى را درو گرداند و شما را پاك و پاكيزه نمايد، هنگاميكه اين آيه نازل شد پيامبر من و برادرم و مادر و پدرم را جمع نمود، و خود و ما را زير عبائى كه از ام سلمه بود جمع كرد، و اين كار در حجره او و در روزى كه مختص به او بود انجام گرفت ، پيامبر فرمود: خداوندا ايشان خاندان من مى باشند، و اينان اهل بيت من هستند، پس از ايشان رجس و پليدى را دور دار، و پاك و پاكيزه شان گردان .

    ام سلمه - كه خداوند از او خشنود باد - گفت : اى رسول خدا آيا با ايشان داخل شوم ؟ پيامبر به ايشان فرمود: خداوند، تو را رحمت كند، تو در ره نيكى بوده و به سوى خير پيش مى روى از تو راضى هستم ولكن اين موضوع مخصوص من وايشان است .

    سپس پيامبر بعد از اين جريان ، تا مدتى كه زندگى كرد و قبل از رحلتشان هر روز هنگام طلوع فجر نزد ما مى آمد، و مى فرمود: خداوند شما را رحمت كند وقت نماز است خداوند اراده كرده كه از شما خاندان رجس و پليدى را دور دارد، و شما را پاكيزه گرداند.

    و پيامبر دستور داد دربهائى كه به مسجد باز مى شد را ببندند، جز درب خانه ما، به ايشان اشكال گرفته شد، فرمودند: من دربها را نبستم ، و درب خانه على را از پيش خود باز نگذاردم ، بلكه پيرو وحى الهى هستم و خداوند مرا امر به بستن دربها و بازگذاشتن درب خانه او نمود، بعد از اين جريان كسى با حالت جنابت داخل مسجد پيامبر نشد، و فرزندى در آن متولد نگرديد، جز براى پيامبر صلى الله عليه و آله و پدرم على عليه السلام و اين بخاطر كرمت و فضلى است كه خداوند نسبت به ما ابراز فرموده ، و ما را در ميان مردم بدان اختصاص داده است .

    و اين درگاه خانه پدرم مى باشد كه نزديك درب خانه پيامبر در مسجد اوست منزل ماست كه بين منازل پيامبر قرار گرفته است .

    و اين بدين خطر است كه خداوند پيامبرش را امر فرمود كه مسجد را بسازد، پيامبر در كنار آن ده خانه ساخت ، نه خانه براى فرزندان و همسرانش ، و دهمين خانه كه در وسط آن ها قرار داشت براى پدرم بود، و آن هم اكنون نيز وجود دارد، و خانه همان مسجدى است كه پاكيزه قرار داده شد، و او كسى است كه خداوند، فرموده : اهل بيت پس ما اهل بيت هستيم ، و ما كسانى هستيم كه خداوند زشتى را از ما دور گردانيد، پاك و پاكيزه مان نمود.

    اى مردم ! اگر سالها در اينجا بايستم ، و آن چه خداوند به ما داده است در كتابش ما را به آن اختصاص داده ، و بر زبان پيامبرش جارى ساخته است را بشمارم ، تمام نمى شود، و من پسر پيامبر بشارت دهنده و بيم دهنده و چراغ فروزان هستم كسى ، كه خداوند او را به عنوان رحمت براى جهانيان فرستاد، و پدرم على عليه السلام سرپرست مؤمنان و شبيه هارون است .

    و معاويه بن صخر مى پندارد كه من او را شايسته خلافت دانسته ، و خود را سزاوار آن نمى دانم ، اما معاويه دروغ مى گويد، سوگند به خدا كه ما در كتاب خدا و زبان پيامبر خدا نسبت به مردم از خود آنان سزاوارتريم ، جز آن كه ما خاندان از آنگاه كه پيامبر رحلت فرمود همواره در حال ترس بوده ، مظلوم واقع شده ، حقمان ضايع گرديده است .

    و خداوند حكم مى كند بين ما و آنانكه حقمان را ضايع ساخته و بر ما مسلط شدند، و مردم را بر عليه ما شوراندند، و سهممان را از غنائم و فى ء كه در كتاب خداوند به ما تعلق گرفته بازداشتند، و ارث مادرمان فاطمه عليهاالسلام از پدرش را گرفتند.

    ما نام كسى را نمى بريم ، وليكن سوگند محكمى مى خورم ، كه اگر مردم سخن خداوند و پيامبرش را مى شنيدند، آسمان بارانها و زمين بركتهايش را به آنان عطا مى كرد، و هرگز در اين امت دو شمشير به يكديگر برخورد نمى كردند، و تا روز قيامت با شادى و آرامش زندگى مى نمودند، و در اين حالت اى معاويه تو در آن طمع نمى كردى .

    ولكن هنگاميكه او را از جايگاهش دور ساختند و بنيان آنرا دگرگون نمودند، قريش در آن نزاع پرداختند، و آنرا همچونم توپى براى يكديگر پرتاب كردند، تا اينكه تو اى معاويه و اصحابت بعد از تو در آن طمع كردند.

    و پيامبر فرموده : گروهى رهبرى ، خود را به دست كسى نسپرند، در حاليكه در بينشان داناتر از او نيز بود، جز آنكه همواره كارشان به تباهى كشيده مى شود، تا اينكه به آن چه ترك كرده بودند بازگردند.

    بنى اسرائيل كه اصحاب حضرت موسى عليه السلام بودند، هارون برادر آن حضرت و خليفه و جانشينن را رها كردند، و به گوساله پرستى مشغول شدند! و از سامرى پيروى نمودند، در حاليكه آنان مى دانستند، او خليفه حضرت موسى عليه السلام است .

    و اين امت شنيد كه پيامبر به پدرم ، مى فرمود: او نسبت به من به منزله هارون به موسى است جز آنكه بعد از من پيامبرى نمى آيد.

    و پيامبر خدا را ديدند، درحاليكه او را در غدير خم به امامت منصوب كرد، و گفتارش را شنيدند كه براى او به ولايت سخن گفت ، آنگاه امر فرمود كه شاهدين به غائبين اين خبر را برسانند، پيامبر از ترس قومش (از شهر خارج شد و) به سوى غار رفت ، آنگاه كه تصميم گرفتند به او مكر و حيله بزنند، و اين در حالى بود كه آنان را به راه حق مى خواند ولى يارانى نداشت كه از او دفاع كنند، و اگر يارانى داشت با آنان مى جنگيد.

    و پدرم نيز دست از جنگ برداشت و اصحابش را سوگند داد و از آنان يارى خواست ، ولى كسى او را يارى نكرد، و به فريادش نرسيدند، و اگر يارانى داشت دست از جنگ نمى كشيد، و خداوند او را در گشايشى قرار داد، همچنانكه پيامبر در گشايش بود.

    و مردم مرا خوار كردند، و در اين حال اى پسر حرب با تو بيعت كردم ، و اگر يارانى داشتم كه مرا از تو رهائى مى دادند، با تو بيعت نمى كردم ، و خداوند هارون را در زمانيكه مردم او را ناتوان كرد و به دشمنى اش پرداختند در حال گشايش قرار داد.

    همچنانكه من و پدرم در حال گشايش از جانب خداوند هستيم ، در زمانيكه مردم ما را رها كرده و با ديگرى بيعت نمودند و ما يارانى را نيافتيم ، و اين روشها و نمونه ها پى در پى يكديگر مى آيند.

    اى مردم ! اگر در بين مشرق و مغرب برگرديد، تا مردى را بيابيد كه جدش ‍ پيامبر و پدرش جانشين پيامبر با شد، جز من و برادرم را نخواهيد، يافت ، پس تقواى الهى پيشه سازيد، و بعد از بيان مطلب گمراه نگرديد، و چگونه چنين كرد، و از شما چنين انتظارى نمى رفت ، آگاه باشيد من با اين شخص - و به معاويه اشاره كرد - بيعت كرده ام ، و شايد اين فتنه و آزمايشى براى شما باشدت و بهره مندى تا زمان اندك .

    اى مردم ! كسى را به خاطر واگذاردن حقش مؤاخذه نمى كنند، و اگر حق ديگرى را ظالمانه بگيرد مورد مؤاخذه قرار مى گيرد، و هر كار خوبى سود دهنده است ، و هر كار خطايى به اهل آن ضرر مى رساند، امرى اتفاق افتاد و سليمان آن را دانست و او را بهره مند كرد ولى به داود ضرر نرسانيد.

    اما نزديكى و خويشاوندى به مشرك بهره مى رساند، در حاليكه سوگند به خدا كه براى مؤمن بهره مندى اش بيشتر است پيامبر به عمويش ابوطالب كه در حال مرگ بود فرمود: بگو معبودى جز خداوند نيست ، تا در روز قيامت شفاعت تو را بنمايم ، و اين كلام را پيامبر به او نمى گفت و به او وعده نمى داد، جز در زمانيكه از طرف او اطمينان داشت ، و براى كسى اين مطلب را نفرمود جز شيخ ما يعنى ابوطالب خداوند مى فرمود: توبه براى كسانى نيست كه كارهاى زشت انجام مى دهند و هنگاميكه مرگ دامنگيرشان شد گويند هم اكنون توبه كرديم ، و نه براى كسانى كه با حالت كفر مى ميرند، براى آنان عذابى دردناك آماده كرده ايم .

    اى مردم ! بشنويد، و به آن توجه كنيد، و تقواى الهى پيشه سازيد، و به خود مراجعه كنيد، و بسيار دور است كه شما به سوى حق باز گرديد، در حاليكه گمراهى شما را بر زمين زده و طغيان و سركشى و انكار شما را فرا گرفته است ، آيا شما را به آن مجبور كنيم ، در حاليكه آنرا ناپسند مى شمريد، و سلام بر آنانكه از راه هدايت پيروى كنند.

    موضوعات: صحيفة الحسن عليه السلام  لینک ثابت



     [ 11:28:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      (26) خطبته عليه السلام لمابرى من جراحته   ...

    يا اهل الكوفة : اتقواالله فى جيرانكم و ضيفانكم و فى اهل بيت نبيكم ، لذين اذهب الله عنهم الرجس و طهرهم تطهيرا

    (26) خطبه آن حضرت هنگاميكه از جراحت سلامتىحاصل شد

    اى اهل كوفه ! خداوند را در همسايگان و ميهمانتان به ياد آوريد، و نيز در خاندان پيامبران كه خداوند زشتى و پليدى را از ايشان دور انديشه و پاك و پاكيزه شان گردانيد.

    موضوعات: صحيفة الحسن عليه السلام  لینک ثابت



     [ 11:28:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...



      خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

     
     
    این وبلاگ بمنظور معرفی شاخه ای از ابعاد وجودی امام حسن مجتبی (ع) به فعالیت مشغول شده است.
     
     
    مداحی های محرم