روى انه لما قدم معاوية بالكوفة قيل له : ان الحسن بن على مرتفع فى انفس الناس ، فلوا امرته ان يقوم دون مقامك على المنبر، فتدركه الحداثة و العى ، فيسيط من انفس الناس و اعينهم فابى عليهم ، و ابوا عليه الا ان ياءمره بذلك فامره ، فقام دونه مقامه فى المنبر فحمدالله اثنى عليه ، ثم قال :

اما بعد، ايها الناس ، فانكم لو طلبتم ما بين كذا و كذا لتجدوا رجلا جده بنى لم ، جد وا غيرى ، و غير اخى ، و انا اعطينا صفقتنا هذه الطاغية - و اشار بيده الى اعلى المنبر الى معاوية ، و هو فى مقام رسول الله صلى الله عليه و آله - و راءينا حقن دماء، المسلمين ، افضل من اهراقها، و ان ادرى ، لعله فتنة لكم و متاع الى حين - و اشاره بيده الى معاوية .

فقال له معاوية : ما اردت بقولك هذا؟ فقال : ما اردت به الا ما ارادالله عزجل ، فقام معاوية فخطب خطبة عطبة فاحشة ، فسب فيها اميرالمؤمنين عليه السلام فقام اليه ، الحسن بن على عليه السلام فقال له - و هو على المنبر:

ويلك يابن اكلة الاكباد، او انت ، تسب امير المؤمنين عليه السلام و قد قال رسول الله صلى الله عليه و آله : من سبنى فقد سب الله و من سب الله ادخله الله نار جهنم خالدا فيها مخلدا و له عذاب مقيم

ثم انحدر الحسن عليه السلام عن المنبر، و دخل داره و لم يصل هناكم بعد ذلك ابدا

(32) خطبه آن حضرت در فضيلت خود و پدرش

روايت شده : هنگاميكه معاويه وارد كوفه ، شد به او گفتند: امام حسن عليه السلام نزد مردم جايگاه بلندى يافته است ، اگر به او دستورى دهى كه روى منبر در پله پائين تر از تو قرار گيرد، جوانى و ناتوانى در سخن گفتن او باعث مى شود كه مقامش در قلب و ديد مردم كاهش يابد، معاويه نپذيرفت ، امام اصرار كردند، معاويه اين عمل را انجام داد، امام در پله پائين تر از او ايستاد، و پس از حمد و ثناى الهى فرمود:

اما بعد، اى مردم اگر بين شرق و غرب جهان را بگرديد، تا مردى را بيابيد كه جدش پيامبر باشد، جز من و برادرم را نخواهيد، يافت ، و ما با اين طاغى و ستمگر بيعت كرده ايم - و با دست به بالاى منبر كه معاويه ايستاده بود اشاره كرد - كه در جايگاه پيامبر قرار گرفته است ، و دانستيم ، كه حفظ خونهاى مسلمانان بهتر از ريختن خونهاى آنان است ، آنگاه به اين آيه ، استشهاد كردند: شايد اين امر آزمايشى براى شما بوده و تا زمان اندكى آنان را بهره مند سازد و با دست به معاويه اشاره كرد.

معاويه گفت : قصدت از اين سخن چه بود، فرمود: قصدم همان چيزى است كه خداوند اراده آنرا نموده است ، آنگاه معاويه برخاست و خطبه اى خواند كه در آن به على عليه السلام دشنام داد و بسيار مسخره و استهزاء نمود، امام حسن عليه السلام برخاست و به او كه هنوز بالاى منبر بود گفت :

واى بر تو اى پسر خورنده جگرها، آيا تو اميرالمؤمنين عليه السلام را سب و لعن مى كنى ، در حالى كه پيامبر فرموده است : هر كه على را سب و دشنام دهد مرا دشنام داده است ، و هر كه مرا دشمن دهد خداوند را دشنام داده است ، و هر كه خدا را دشنام دهد، خداوند او را در آتش دوزخ وارد سازد در حاليكه در آن جاودانه خواهد بود، و عذابى پايدار براى اوست .

آنگاه امام از منبر پائين آمد و به خانه اش رفت و در آنجا ديگر نماز نگزارد.

موضوعات: صحيفة الحسن عليه السلام  لینک ثابت



[شنبه 1395-03-29] [ 11:28:00 ب.ظ ]