حُسنِ حَسَن
 
  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

   
آذر 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30



این وبلاگ بمنظور معرفی شاخه ای از ابعاد وجودی امام حسن مجتبی (ع) به فعالیت مشغول شده است.




آمار

  • امروز: 502
  • دیروز: 1289
  • 7 روز قبل: 3650
  • 1 ماه قبل: 19908
  • کل بازدیدها: 2495195





  • رتبه







    کاربران آنلاین

  • دل تنگ نجف
  • فطرس
  • سیده زهرا موسوی


  •   قرآن و بى نيازى   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «وَ اعْلَمُوا اَنَّهُ لَيْسَ عَلى اَحَد بَعْدَ الْقُرْآنِ مِنْ فاقَة، وَ لا لاَِحَد قَبْلَ الْقُرْآنِ مِنْ غِنىً»;
    «آگاه باشيد! هيچ كس با داشتن قرآن نيازمند نخواهد بود! و هيچ كس بدون قرآن بى نياز نخواهد بود!»(1).

     

    شرح و تفسير

    حضرت على (عليه السلام) در نهج البلاغه مطالب گوناگون و بحث هاى فراوانى پيرامون قرآن بيان كرده است. يكى از زيباترين آن ها، سخن فوق است. معناى اين روايت اين است كه تمام نيازهاى بشر در قرآن وجود دارد; نيازهاى اجتماعى، فردى، اخلاقى، اقتصادى، نظامى و مانند آن. بدين جهت اگر قرآن را داشته باشيد و به آن عمل كنيد هرگز نيازمند نخواهيد بود و اگر قرآن را رها كنيد، هر چند همه چيز داشته باشيد، هرگز بى نياز نخواهيد بود.
    نه تنها كلّ قرآن انسان را بى نياز مى كند، بلكه گاه يك آيه قرآن براى تمام عمر انسان كافى است و مى تواند سرمشق خوب و مناسبى براى سراسر زندگى او باشد. همان گونه كه آيه آخر سوره زلزال بر تمام زندگانى آن عرب بيابانى نورافشانى كرد.
    توضيح اين كه: مرد عربى(2) خدمت پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) رسيد و عرض كرد: اى پيامبر خدا! به من قرآن بياموز.
    پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله)يكى از اصحابش را فراخواند و به او دستور داد كه به آن مرد عرب تعليم قرآن كند.
    صحابى رسول الله (صلى الله عليه وآله) سوره «زلزال» را به مرد عرب تعليم داد. وقتى عرب بيابانى سوره زلزال را فراگرفت، از جاى برخواست تا با پيامبر (صلى الله عليه وآله)خداحافظى كند و برود. همگان متعجّب شدند!.
    حضرت فرمود: كجا مى روى؟
    مرد عرب عرض كرد: يا رسول الله! دو آيه آخر اين سوره (فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّة خَيْراً يَرَهُ * وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّة شَرّاً يَرَهُ)(3) براى تمام عمر من كافى است!
    پيامبر (صلى الله عليه وآله) فرمود: «او را به حال خود بگذاريد، كه مرد فقيهى شد!»(4).
    آرى اگر كسى معتقد باشد كه فرداى قيامت كمترين و كوچك ترين اعمال و گفتار او در مقابلش مجسّم مى شود و بايد پاسخگوى آن باشد، همين عقيده او را در تمام زندگى از خطاها و لغزش ها حفظ و به نيكى ها دعوت مى كند.
    آرى با داشتن قرآن و عمل كردن به آن نيازى وجود نخواهد داشت و بدون قرآن، هر چند تمام امكانات فراهم باشد، انسان نيازمند خواهدبود.
    برخى تصوّر مى كنند غربى هاى دورافتاده از معارف الهى و داراى تمام امكانات مادّى، انسان هاى خوشبختى هستند. در حالى كه در مهد تمدّن غرب، يعنى آمريكا، اساسى ترين نياز بشر، يعنى امنيّت، وجود ندارد! به گونه اى كه رفت و آمد در شب در بسيارى از شهرها خطرناك است! همان گونه كه تردّد در روز، اگر پول قابل توجّهى همراه انسان باشد، خالى از خطرات مهمّ نخواهد بود; چرا كه به قول يكى از دانشمندان فرانسوى تمام ارزش هاى آمريكايى در دلار خلاصه مى شود و همه چيز فداى آن مى گردد، دلار معبود آن هاست! كودكان آن ها در مدارس به روى معلّم و هم كلاسى هاى خود اسلحه مى كشند و بارها اتّفاق افتاده كه آن ها را كشته اند، موادّ مخدّر و مراكز فساد در آن جا غوغا مى كند، هر چند صنايع آن ها دنيا را پر كرده است.
    به هر حال ما مسلمانان بايد قدر اين عطيّه و نعمت بى بديل الهى را بدانيم و آن را پاس بداريم و در فهم و درك مضامين آيات نورانى آن تلاش كنيم و سپس براى عمل به اين نسخه شفابخش دامن همّت به كمر زنيم و ديگران را نيز نسبت به عمل به آن تشويق كنيم.
     


     
    1. نهج البلاغه، خطبه 176.
    2. نويسنده كتاب پرتوى از قرآن، در قسمت دوم جزء سى ام كتاب مذكور، صفحه 224 مى گويد: «وى صعصعة بن ناجيه، جدّ فرزدق بوده است».
    3. پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) اين دو آيه را «جامعه» ناميد و عبدالله بن مسعود، يكى از اصحاب پيامبر، آن را «محكم ترين» آيات قرآن شمرده است. (مجمع البيان، جلد 5، صفحه 527).
    4. تفسير نمونه، جلد 27، صفحه 231.
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



    [جمعه 1394-12-28] [ 11:47:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      قرآن بهار دل ها   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «وَ فيهِ رَبيعُ الْقَلْبِ، وَ يَنابيعُ الْعِلْمِ، وَ ما لِلْقَلْبِ جِلاءٌ غَيْرُهُ»;
    «بهار دل ها و چشمه هاى دانش در قرآن است و براى قلب و فكر جلايى جز قرآن نتوان يافت»(1).

     

    شرح و تفسير

    جملات سه گانه فوق بسيار بلند و پرمحتوى است، مخصوصاً اگر توجّه داشته باشيم كه كسى اين جملات زيبا را در توصيف قرآن مجيد گفته، كه در دامان قرآن پرورش يافته، و از ابتدا شروع وحى بر پيامبر (صلى الله عليه وآله)تا انقطاع آن در كنار خاتم الانبيا و در خدمت قرآن بوده، و يكى از نويسندگان وحى شمرده مى شود. خلاصه، گوينده اين سخن كسى است كه قرآن را بايد از او آموخت! زيرا شاگردان او، مانند ابن عباس، مفسّران بزرگ قرآن هستند، تا چه رسد به آن حضرتش.
    با توجّه به اين مقدّمه كوتاه، نگاه كنجكاوانه اى به جملات سه گانه بالا مى كنيم:
    1ـ «وَ فيهِ رَبيعُ الْقَلْبِ»(2) در فصل بهار تمام گياهان زنده، گل ها خندان، درختان با طراوات، جنگل ها و بيابان ها سرسبز، ميوه ها آماده چيدن و خلاصه تمام طبيعت زنده، زيبا و پرشكوه و خرّم و باطراوت است. هنگامى كه نسيم قرآن بر قلب ها مىوزد بهار دل ها شروع مى شود. گل هاى اخلاق و صفات زيبا شكوفه مى كند، درختان پربار تواضع و صبر و استقامت به بار مى نشيند، و يخ هاى وجود انسان، كه بر اثر گناه به وجود آمده، كم كم آب مى شود، و آثار باقى مانده زمستان كه بوى مرگ و نابودى مى دهد به تدريج از بين مى رود. و روشن است كه هر چه بيش تر در خدمت قرآن باشيم، بهار قلب هايمان پرشكوه تر و پربارتر خواهد شد.
    2ـ «وَ يَنابيعُ الْعِلْمِ»، «ينابيع» جمع «ينبوع» به معناى «چشمه» است; نه يك چشمه بلكه چشمه هاى فراوان علم و دانش در قرآن مجيد وجود دارد. بدين جهت است كه معتقديم هر چقدر با قرآن مجيد كار شود و در آن انديشه و تدبّر گردد، مفاهيم تازه و مطالب جديدى از آن استخراج مى شود و دليل بر اين مطلب وجود نكات نو و مفاهيم جديد در كتاب هاى تفسيرى جديد، نسبت به كتب تفسيرى قديم است.
    علاّمه بلخى، يكى از علماء افغانستان، كه چهارده سال از عمرش را در زندان هاى حكومت هاى سلطنتى افغانستان بسر برد، گفت: «در طول اين مدّت موفّق شدم بيش از هزار مرتبه قرآن مجيد را ختم كنم! هر بار كه قرآن را مى خواندم به مطالب جديدى مى رسيدم كه در مرتبه قبل نرسيده بودم» و به يقين اگر باز هم تكرار مى شد، مطالب تازه ترى مكشوف مى گشت.
    ما تفسير نمونه را در طول پانزده سال به صورت مرتّب و بىوقفه نوشتيم و هفت سال هم نوشتن دوره اوّل تفسير پيام قرآن طول كشيد، جمعاً بيست و دو سال كار مستمر با قرآن داشتيم، به گونه اى كه اين كار در سفر و حضر، در تبعيد و خانه ادامه داشت و در هيچ شرايطى تعطيل نمى شد. ولى اكنون كه قرآن را مطالعه مى كنم، باز به مطالب جديدى دست مى يابم و آن ها را يادداشت نموده تا ان شاء الله در آينده منتشر سازم. آرى سرچشمه هاى جوشان علوم در قرآن مجيد است.
    3ـ «وَ ما لِلْقَلْبِ جِلاءٌ غَيْرُهُ» هرگاه احساس كردى قلبت بر اثر گناه، يا غفلت از خدا، يا دور ماندن از حق و مانند آن، زنگار گرفته، قرآن را باز كن و آياتش را تلاوت نما و در آن تدبّر كن، تا قلبت را صيقل و جلا دهد!.
    على (عليه السلام) اهل مبالغه و گزافه گويى نيست. تعبيرات سه گانه فوق حقايق انكارناپذيرى در مورد قرآن است، و لهذا در روايت ديگرى مى خوانيم:
    «كسى كه قرآن ـ با توصيف هايى كه ذكر شد ـ دارد همه چيز دارد، و كسى كه قرآن ندارد هيچ چيز ندارد; لَيْسَ عَلى أَحَد بَعْدَ الْقُرْآنِ مِنْ فاقَة، وَ لا لاَِحَد قَبْلَ الْقُرْآنِ مِنْ غِنىً»(3).
    با توجّه به اين مطالب نبايد لحظه اى در عمل به قرآن ترديد و سستى كنيم، تا مبادا ديگران در عمل به قرآن از ما پيشى بجويند و نگرانى حضرت على (عليه السلام) در بستر بيمارى و در آخرين لحظات عمرش، كه فرمود: «مبادا ديگران در عمل به قرآن بر شما سبقت بگيرند»(4) تحقّق يابد!.


     
    1. نهج البلاغه، خطبه 176.
    2. شبيه اين جمله در خطبه 110 و 198 نهج البلاغه نيز آمده است.
    3. نهج البلاغه، خطبه 176.
    4. نهج البلاغه، نامه 47.

    منبع: کتاب 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع) - شماره 83

    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 11:46:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      فلسفه مهمّ حجّ   ...

     

    قال على (عليه السلام):
    «وَ فَرَضَ عَلَيْكُمْ حَجَّ بَيْتِهِ الْحَرامِ، الَّذى جَعَلَهُ قِبْلَةً لِلاَْنامِ، يَرِدُونَهُ وُرُودَ الاَْنْعامِ، وَ يَأْلَهُونَ اِلَيْهِ وُلُوهَ الْحَمامِ … وَ تَشبَّهُوا بِمَلائِكَتِهِ الْمُطيفينَ بِعَرْشِه»;

    «خداوند حجّ خانه اش را واجب كرده و آن (خانه ساده و پر رمز و راز) را مركز توجّه و اقبال مردم قرار داده است. مشتاقانِ (قرب پروردگار) بسانِ تشنه كامانى كه به آب گاه مى روند (در كنار اين چشمه فيض الهى آرام مى گيرند و) از آن بهره مى برند و مسلمانان همانند كبوتران (كه به آشيانه خويش بازمى گردند) به اين خانه پناه مى برند … و شبيه فرشتگانى هستند كه در بر گرد عرش الهى در طوافند»(1).

     

    شرح و تفسير

    حجّ از مهمّ ترين عبادات و داراى ابعاد مختلفى است، كه هر كدام از ديگرى مهم تر مى باشد. يكى از ابعاد حجّ بُعد اخلاقى آن مى باشد كه مولا اميرالمؤمنين (عليه السلام) در عبارت فوق به آن پرداخته است:
    تعابيرى زيباتر از تعبيرات فوق در مورد حجّ تصوّر نمى شود; كعبه چشمه جوشان فيض الهى، كعبه پناهگاه مطمئن مسلمانان در برابر حوادث و مشكلات سخت، و بالاخره كعبه بسان عرش الهى است، كه مطاف فرشتگان مقرّب پروردگار مى باشد. بنابراين حجّ بايد مركز و پناهگاه مسلمانان در برابر طوفان ها و حوادث و بلاها و مشكلات باشد، حجّ بايد تشنه كامان را سيراب گرداند. امّا امروزه دو خطر براى از بين بردن روح حجّ احساس مى شود، كه توجّه به آن لازم و ضرورى است:
    1ـ توجّه بيش از حدّ به زرق و برق هاى مادّى سفر حجّ، و مكّه و مدينه را به عنوان بازارى براى عرضه كالاها يا خريد كالاى مورد نظر شناختن، و با اين قصد به آن جا سفر كردن، يكى از خطراتى است كه فلسفه حجّ را تهديد مى كند. متأسّفانه تمام همّ و غمّ جمعى از زوّار از زمان ورود، تا هنگام خروج، تهيّه سوغاتى است. در حالى كه فلسفه حجّ اين است كه انسان ها را براى مدّت زمان كوتاهى از زندگى مادّى جدا كند و وارد أبعاد معنوى آن نمايد. امّا اين جاذبه هاى كاذب اقتصادى، و توجّه بيش از حدّ به مسأله سوغاتى باعث مى شود كه در همان لاك مادّى خويش باقى بمانند.
    2ـ برخى ديگر به عنوان يك سفر تفريحى به حجّ نگاه مى كنند، بدين جهت همواره در فكر تهيّه بهترين هتل ها، بهترين غذاها، بهترين وسيله هاى سوارى، و ساير امكانات بهتر هستند و خلاصه تنها به مظاهر مادّى حجّ توجّه دارند. اين خطر ديگرى است كه حجّ را تهديد مى كند.
    انقلاب اسلامى در سايه دين زنده مى ماند. به همين جهت مخالفين و معاندين انقلاب سعى دارند جنبه هاى دينى را كم رنگ يا ميان تهى كنند. بنابراين مسلمانان وظيفه دارند دعاهاى كميل، ندبه، زيارت هاى عاشورا و مانند آن، اعتكاف، نمازهاى جمعه و جماعت، عبادات اجتماعى همچون حجّ و عمره را با شكوه هر چه بيش تر انجام دهند، تا دشمنان در اين توطئه نيز با سرافكندگى و شكست عقب نشينى كنند.


     
    1. نهج البلاغه، خطبه اوّل.
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 11:46:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      فرق عاقل و جاهل   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «اَلْعاقِلُ عَدُوُّ لَذَّتِه وَ الْجاهِلُ عَبْدُ شَهْوَتِه»;
    «انسان عاقل دشمن هوس ها و شهوات خويش است، ولى شخص نادان اسير و بنده شهوات خود مى باشد»(1).

     

    شرح و تفسير

    امتياز انسان نسبت به ساير موجودات زنده عقل اوست(2). و گرنه از نظر جسمانى بسيار ضعيف و آسيب پذير و نيازمند است، به گونه اى كه بخشى از علم طب را از حيوانات فراگرفته است! بعضى از حيوانات به هنگام بيمارى از گياهان خاصّى استفاده مى كنند و درمان مى شوند. انسان از اين حيوانات راه درمان برخى بيمارى ها را فرا گرفته است! تحمّل انسان در برابر آفات طبيعى و مشكلات بسيار كمتر از حيوانات است. به هر حال امتياز انسان به عقل اوست، عقلى كه او را حاكم مطلق بر جهان كرده است.
    ولى سؤالى كه در اين جا مطرح مى باشد اين است كه عقل چيست؟
    از ديدگاه مادّى ها عقل چيزى است كه انسان را با كمترين زحمت به بيش ترين منافع برساند! امّا از ديدگاه خداپرستان عقل چيزى است كه موجب جلب رضاى خداوند شود و انسان را به سعادت برساند!(3).
    حضرت على (عليه السلام)در تفسير عقل مى فرمايد: «عاقل كسى است كه مخالف و دشمن هواپرستى باشد و بى عقل و نادان كسى است كه اسير خواسته هاى دل خويشتن است». منظور از «لذّت» در اين روايت «هواپرستى» است و گرنه اسلام نه تنها با «لذّت» مخالف نيست(4)، بلكه دستور داده است كه هر روز بخشى از وقت انسان صرف سرگرمى هاى سالم شود، تا براى باقى مانده روز توان انجام كارها را داشته باشد. بنابراين مراد از لذّت در اين حديث هوى و هوس هاى نامشروع است.
    جمله بعدى روايت كه تصريح به كلمه «شهوت» دارد شاهد خوبى بر اين مدّعا است، طبق اين روايت شريف دنياى امروز، كه غرق در هوى و هوس، شهوات جنسى، موادّ مخدّر، فحشا، فساد، تبعيض و بى عدالتى و مانند آن است، دنياى عاقلى محسوب نمى گردد.
    پروردگارا! ما را از اسارت شهوات و بندگى هوى و هوس ها برهان!.


     
    1. ميزان الحكمة، باب 2805، حديث 13173، (جلد 6، صفحه 420).
    2. احاديث مختلف پيرامون عقل را در ميزان الحكمه، فصل 365 (جلد 6، صفحه 394 به بعد) مطالعه فرماييد. بيش از سيصد حديث در كتاب فوق پيرامون عقل ذكر شده است!
    3. شخصى از امام صادق (عليه السلام) پرسيد: عقل چيست؟ امام فرمود: «ما عبد به الرحمن و اكتسب به الجنان; عقل آن است كه انسان بر اثر آن به پرسش خداوند روى آورد و در نهايت به بهشت راه يابد». (بحارالانوار، جلد 33، صفحه 170).
    4. همان گونه كه خداوند متعال در آيه 32 سوره اعراف مى فرمايد: (قُلْ مَنْ حَرَّمَ زينَةَ اللهِ الَّتى اَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّيّباتِ مِنَ الرّزْقِ); بگو: «چه كسى زينت هاى الهى را كه خدا براى بندگان خود آفريده، و روزى هاى پاكيزه را حرام كرده است؟!».

     
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 11:46:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      غيبت، تلاش عاجزان است!   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «اَلْغيبَةُ جُهْدُ الْعاجِزِ»;
    «غيبت كردن آخرين تلاش افراد ناتوان است»(1).

     

    شرح و تفسير

    در ميان گناهان كبيره كمتر گناهى همانند غيبت نشانه پستى و ضعف و زبونى و ناجوانمردى است. آن ها كه به مذمّت و عيب جويى مردم در پشت سر آن ها مى پردازند و آبرو و حيثيّت افراد را با إفشاى عيوب پنهانى، كه غالب مردم به يكى از اين عيوب گرفتارند، مى برند و آتش حسد و كينه خود را به اين وسيله فرومى نشانند، افرادى ناتوان و فاقد شخصيّتند، كه در مبارزه بى دليل و ظالمانه خود شهامت ندارند و تمام قدرتشان اين است كه از پشت خنجر بزنند.
    در حديث(2) آمده است: «آن كس كه غيبت مردم كند اگر توبه نمايد آخرين كس است كه وارد بهشت مى شود و اگر توبه نكند نخستين كسى است كه وارد دوزخ مى شود!»(3).
    در آيه 12 سوره حجرات غيبت به خوردن گوشت مرده برادر مسلمان تشبيه شده است!(4)
    و در حديث ديگرى چنين مى خوانيم: «در روز قيامت براى جبران خسارت حيثيّتى غيبت شونده، ثواب كارهاى غيبت كننده را به پرونده غيبت شونده منتقل مى كنند و اگر ثوابى نداشته باشد، گناهان غيبت شونده را به پرونده غيبت كننده منتقل مى نمايند!»(5).
    با توجّه به آنچه گذشت، انسان عاقل هرگز غيبت نمى كند; زيرا غيبت شونده يا دوست اوست و يا دشمنش مى باشد. اگر دوست او باشد شخص عاقل در تحت هيچ شرايطى حاضر به خوردن گوشت مرده دوست خود نمى شود و اگر دشمنش باشد هرگز راضى نمى شود كه ثواب اعمالش در روز قيامت به پرونده اعمال او منتقل گردد، يا مجازات گناهان غيبت شونده را متحمّل شود!.
    بنابراين عقل سليم حكم مى كند كه با كمك همديگر اين گناه كبيره را از زندگى خويش بشوييم، و جامعه را از شرّ عواقب سوء و تبعات آن رهايى بخشيم.


     
    1. نهج البلاغه، كلمات قصار، شماره 461.
    2. بحار الانوار، جلد 72، صفحه 222.
    3. يكصد و پنجاه درس زندگى، صفحه 60.
    4. مشروح مباحث مربوط به آيه مذكور، و پاره اى از مطالب مربوط به غيبت را، در كتاب «مثال هاى زيباى قرآن»، جلد دوم، آورده ايم.
    5. المحجّة البيضاء، جلد 5، صفحه 273.
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 11:45:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      غافلان بى خبر!   ...

     

    قال على (عليه السلام):
    «كَمْ مِنْ غافِل يَنْسَجُ ثَوْباً لِيَلْبِسَهُ وَ اِنَّما هُوَ كَفَنُهُ، وَ يَبْنى بَيْتاً لِيَسْكُنَهُ وَ اِنَّما هُوَ مَوْضِعُ قَبْرِه»;
    «چه بسيار غافلانى كه لباسى براى پوشيدن تهيّه مى كنند، امّا همان لباس كفن آن ها مى شود! و خانه اى براى سكونت مى سازند و آن خانه قبر آن ها مى گردد»(1).

     

    شرح و تفسير

    سؤال: غفلت نعمت است، يا بلا؟
    پاسخ: غفلت از جهتى از نعمت هاى الهى است; زيرا زندگى بدون غفلت امكان پذير نيست! خانواده اى كه نوجوان عزيز خويش را از دست مى دهد را تصوّر كنيد، اگر آن سوز و گداز روزهاى اوّل مرگ فرزند خود را در روزهاى بعد هم داشته باشند، بزودى خود آن ها هم از بين خواهند رفت، ولى تدريجاً پرده هاى غفلت به عنوان يك نعمت الهى بر روى اين مصيبت مى افتد و كم كم آن را به فراموشى مى سپارند. همچنين در مشكلات ديگر، مثل بىوفايى ها، خيانت ها، ضرر و زيان ها، شكست ها و مانند آن غفلت به كمك انسان مى آيد. امام صادق (عليه السلام) در توحيد مفضّل(2) به اين معنى اشاره فرموده است.
    البتّه اگر همين نعمت الهى از حدّ اعتدال خارج شود، تبديل به يك بلا مى شود; نسيم يك نعمت است; زيرا هوا را جابجا مى كند، مسموميّت ها را از بين مى برد، گل ها را بارور و ميوه ها را به ثمر مى نشاند، امّا اگر از اعتدال خارج شود و تبديل به طوفان گردد، مصيبت بزرگى مى شود. بنابراين نسيم در حدّ اعتدال نعمت و خارج از آن حد، بلا است.
    غفلت نيز چنين است، اگر انسان از پايان زندگى، از مرگ، از خداوند، از معاد غافل شود، بدبخت مى گردد و گاهى ضررهاى غيرقابل جبران مى بيند; مثل اين كه تا آخرين لحظات زندگى غافل باشد و با مرگ از خواب غفلت بيدار شود، كه ديگر وقتى براى جبران باقى نمى ماند. 

     

    راه هاى مبارزه با غفلت
    اولياء الله براى از بين بردن اين غفلت ها به مردم هشدار مى دادند، يكى از هشدارها و راه هاى مبارزه با غفلت يادآورى مرگ است، اين كه گفته شده است: «هر شب وصيّت نامه خود را زير سر داشته باشيد»(3)، به منظور رسيدن به همين هدف است. امام على (عليه السلام) در حديث فوق به دنبال همين مطلب است و مى خواهد با يادآورى مرگ، غافلان را هوشيار سازد. طبق اين روايت آن حضرت مى فرمايد: «غافل پارچه اى آماده پوشيدن مى كند تا در اين دنيا عيش و نوش كند، بى خبر از اين كه همين پارچه كفن او مى گردد!». مخصوصاً در عصر و زمان ما كه مرگ بسيار رايج و ساده گرديده است. شخص غافل خانه اى مى سازد و از هر طريقى هزينه آن را تأمين مى كند تا در آن زندگى نمايد، غافل از اين كه همان خانه مقبره و محلّ دفن او مى گردد! در قبرستان شهرهاى بزرگ قبرهاى زيادى از پيش توسّط گوركن ها آماده مى شود، چه بسا خود اين گوركن ها بميرند و در قبرى كه براى ديگران كنده اند دفن شوند!
    نتيجه اين كه غفلت در حدّ طبيعى آن نعمت و اگر از اعتدال خارج شود تبديل به بلا مى گردد.


     
    1. بحار الانوار، جلد 74، صفحه 382.
    2. بحارالانوار، جلد 3، صفحه 57 به بعد.
    3. وسايل الشيعه، جلد 13، صفحه 352، حديث 5 و 7.

     
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 11:45:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      عيد چه روزى است؟   ...

     

     قال على (عليه السلام):

    «كُلُّ يَوْم لايُعْصَى اللهُ فيهِ فَهُوَ عيدٌ»;
    «هر روزى كه در آن، معصيت و نافرمانى خداوند نشود عيد است»(1).

      

    شرح و تفسير

    عيد دو رقم است: عيد «تشريعى» و عيد «تكوينى».
    امّا عيدهاى تكوينى نوعى بازگشت به جهان طبيعت است، مانند عيد نوروز كه يك عيد كاملا طبيعى است.
    با توجّه به توضيح بالا، حضرت على (عليه السلام) هر روزى را كه انسان موفّق شود بر هواى نفس خويش غلبه كند و از اطاعت ابليس و شيطان روى برتابد و دشمن بزرگ خويش را دشمن بگيرد و در يك كلمه عصيان نكند، آن روز را عيد مى داند.
    با توجّه به اين روايت و توضيحاتى كه گذشت، عيد نوروز مى تواند يك عيد باشد، ولى نه به عنوان يك عيد تشريعى. و رواياتى كه در اين زمينه وارد شده روايات معتبرى نيست(2).
    عيد نوروز جنبه هاى مثبت و منفى متعدّدى دارد، جنبه هاى مثبت آن نظافت، صله رحم، كمك به اقشار ضعيف و كم در آمد و مانند آن است. و جنبه هاى منفى آن، مراسم خرافى چهارشنبه سورى، سيزده بدر، تشريفات كمرشكن، چشم و هم چشمى، مسافرت هاى گناه آلود، شكستن مرز محرميّت ها و امثال آن مى باشد. حال اگر به جنبه هاى مثبت آن پرداخته شود و از جنبه هاى منفى آن اجتناب گردد، طبق روايت فوق عيد نوروز طبيعى، عيد تشريعى هم مى شود و اگر خداى ناكرده بر عكس شود، از منظر حضرت على (عليه السلام)چنين روزى عيد نخواهد بود.
    جالب اين كه اسلام در برخورد با اين آداب و رسومى كه مردم به آن اعتقاد داشته اند سعى كرده با هدايت آن به سمت جهات مثبت، يا تفسيرى نو از آن، جنبه هاى منفى آن را از بين ببرد; مثلا اين سخن كه «فلان زن بدقدم است!» را اسلام به شكل خاصّى تفسير و از آن استفاده كرده است. در روايتى مى خوانيم: «مِنْ بَرَكَةِ الْمَرْأَةِ قِلَّةُ مَهْرِها وَ مِنْ شُوْمِها كَثْرَةُ مَهْرِها; زنانى خوش قدم هستند كه مهريّه اى سبك داشته باشند و زنانى بدقدم هستند كه مهريه آنها سنگين باشد»(3) و اين نكته جالبى است در بر خورد با آداب و رسوم ديگران!.


     
    1. نهج البلاغه، كلمات قصار، شماره 428.
    2. قسمتى از اين روايات را، در ميزان الحكمة، باب 3006، جلد 7، صفحه 132، مطالعه فرماييد.
    3. وسايل الشيعه، جلد 15، ابواب المهور، باب 5، حديث 8.

    منبع: کتاب 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع) - شماره 83

    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 11:45:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      على از زبان خودش!   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «اِنَّما مَثَلى بَيْنَكُمْ كَمَثَلِ السِّراجِ فِى الظُّلْمَةِ، يَسْتَضىءُ بِهِ مَنْ وَ لَجَها»;
    «مَثَل من در بين شما، مثل چراغ پر نورى در تاريكى است، تنها كسانى از آن بهره مى برند كه در شعاع نور آن باشند»(1).

     

    شرح و تفسير

    در كلمات پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) و ائمّه طاهرين (عليهم السلام) تعبيراتى ديده مى شود كه گاه ناآگاهان تصوّر مى كنند كه اين سخنان خودستايى و تعريف از خويشتن است. در حالى كه بين خودستايى و معرّفى كردن خويش تفاوت روشنى وجود دارد.
    گاه شما شخصى را كاملا مى شناسيد، ولى او بر اثر خودخواهى و غرور به ستايش از خود مى پردازد، اين كار خودستايى و مذموم است. ولى گاهى از اوقات شما آن شخص را نمى شناسيد و او خود را معرّفى مى كند، رشته تخصّصى اش را بيان مى كند، تا بهتر بتوان از او بهره برد. اين، خودستايى نيست و مذموم نمى باشد. آنچه درباره معصومين (عليهم السلام)نقل شده از قبيل قسم دوم است; نه اوّل.
    حضرت على (عليه السلام) علاوه بر روايت فوق در موارد ديگرى نيز به معرّفى خود پرداخته است(2); مثلا در روايتى مى خوانيم كه آن حضرت خطاب به كميل بن زياد، در حالى كه به سينه اش اشاره مى كرد، فرمود:
    «اِنَّ هاهُنا لَعِلْماً جَمّاً لَوْ اَصَبْتُ لَهُ حَمَلَةً; در سينه ام علم فراوانى وجود دارد. اگر افراد لايقى مى يافتم به آن ها تعليم مى دادم»(3).
    يا در روايت ديگرى مى فرمايد: «اَيُّهَا النّاسُ سَلُونى قَبْلَ اَنْ تَفْقِدُونى فَلاََنَا بِطُرُقِ السَّماءِ اَعْلَمُ مِنّى بِطُرُقِ الاَْرْضِ; اى مردم! پيش از اين كه مرا از دست بدهيد آنچه مى خواهيد از من بپرسيد كه من به راه هاى آسمان از راه هاى زمين آشناترم»(4).
    و بالاخره در روايت فوق مى فرمايد: «من در ميان شما به منزله چراغ پر نورى هستم كه در تاريكى مى درخشد، و كسانى مى توانند از نور اين چراغ استفاده كنند كه وارد فضاى اين چراغ شوند».
    اين روايت اشاره به نكته مهمّى دارد، كه در روايات ديگر و برخى از آيات قرآن نيز مورد اشاره قرار گرفته و آن نكته اين است:
    ترقّى و تكامل همواره بر دو پايه استوار است: 1ـ فاعليّت فاعل. 2ـ قابليّت قابل.
    اگر بهترين امكانات پيشرفت و ترقّى وجود داشته باشد، امّا كسانى از آن استفاده كنند كه قابليّت ندارند هيچ فايده اى ندارد، از خورشيد نورانى تر سراغ نداريم، امّا شخص نابينا نمى تواند از خورشيد استفاده كند، چون قابليّت ندارد. اگر بهترين آب ها را با بذرهاى اصلاح شده و باغبان هاى لايق و باران هاى پى در پى، در زمين شوره زار هدايت كنيم، بهره اى نمى گيريم; چون زمين شوره زار قابليّت بهره بردارى ندارد.
    اشخاص زيادى تا پايان عمر در كنار انبياء بودند، ولى كافر مردند; چون قابليّت دريافت نور هدايت را نداشتند. در اوّلين آيه سوره بقره مى خوانيم كه قرآن مجيد هدايت گر افراد باتقوى است، نه همه مردم; يعنى براى كسانى كه قابليّت هدايت را دارند هدايت گر است.
    در ضمن قابليّت ها متفاوت است و هركس به اندازه قابليّت خود از فيض خدايى استفاده مى كند. قرآن مجيد نيز مى فرمايد:
    (اَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَسالَتْ اَوْدِيَةٌ بِقَدَرِها); «هر درّه اى به اندازه ظرفيّت خود آب ذخيره مى كند»(5).
    سؤال: قابليّت ها را چگونه افزايش دهيم؟
    پاسخ: قابليّت ها دو بخش هستند: بخشى از آن ها ذاتى است، و بخشى ديگر اكتسابى. قسم اوّل قابل افزايش نيست، امّا قسم دوم را مى توان با توبه و تقوى و مداومت بر ياد خداوند، كنار زدن حجاب ها، شركت در مجالس علم و معرفت، مطالعات مفيد، انتخاب دوست مناسب، محيط خوب و مانند آن افزايش داد.


     
    1. نهج البلاغه، خطبه 187.
    2. كتاب هايى در اين زمينه نوشته شده است. از جمله مى توان به كتاب «على (عليه السلام) از ديدگاه على بن ابيطالب (عليه السلام)» اشاره كرد.
    3. نهج البلاغه، كلمات قصار، شماره 147.
    4. نهج البلاغه، خطبه 189.
    5. سوره رعد، آیه 17.

     

     

    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 11:45:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      على از زبان على (عليه السلام)   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «اَللهُ قَدْ اَعْطانى مِنَ الْعَقْلِ ما لَوْ قُسِّمَ عَلى جَميعِ حُمَقاءِ الدُّنْيا وَ مَجانينِها لَصارُوا بِه عُقَلاءَ، وَ مِنَ الْقُوَّةِ ما لَوْ قُسِّمَ عَلى جَميعِ ضُعَفاءِ الدُّنْيا لَصارُوا بِه اَقْوِياءَ، وَ مِنَ الشُّجاعَةِ ما لَوْ قُسِّمَ عَلى جَميع جُبَناءِ الدُّنْيا لَصارُوا بِه شَجْعاناً»;

    «خداوند به من آن قدر عقل داده كه اگر بين تمام بى عقل هاى دنيا تقسيم كنند، همه آن ها عاقل مى شوند; و آن قدر به من نيرو و توان داده كه اگر بين تمام ضعيفان دنيا تقسيم كنند، همه آن ها توانمند مى گردند; و آن قدر به من شجاعت داده كه اگر بين تمام ترسوهاى دنيا تقسيم كنند، همه آن ها شجاع مى شوند!»(1).

     

    شرح و تفسير

    هنگامى كه دشمنان اسلام در ماجراى «ليلة المبيت»(2) به خانه پيامبر (صلى الله عليه وآله) هجوم بردند و حضرت على (عليه السلام) را در رختخواب پيامبر (صلى الله عليه وآله)يافتند، عدّه اى گفتند: «على را بكشيم!» ابوجهل با لحن گستاخانه اى گفت: «اين جوان بيچاره را رها كنيد، محمّد او را فريب داده است!» على (عليه السلام) در پاسخ ابوجهل جملات مهمّ بالا را بيان فرمود، تا آن ها بدانند با چه كسى رو به رو هستند و آنچه مى گويند سراسر اشتباه است.
    با توجّه به اين كه حضرت على (عليه السلام) خودستايى نمى كند و اهل گزافه و مبالغه گويى هم نمى باشد، مى فهميم كه وجود او مجموعه اى از عقل و علم و شجاعت است، به اندازه يك جهان; يعنى خداوند يك دنيا را در يك انسان جمع كرده است.
    مطلب ديگر اين كه على (عليه السلام) در سخت ترين لحظات پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله)را تنها نگذاشت. صحنه هاى خطرناك در طول عمر پر بركت پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) كم نبوده است، ولى در سه مورد خطر به اوج خود رسيد و على در تمام اين سه مورد نقش حياتى داشت. 1ـ ليلة المبيت. 2ـ جنگ اُحد. 3ـ جنگ خندق.
    پس از پايان يافتن جنگ اُحد، وقتى على با بدنى مجروح و خون آلود خدمت پيامبر (صلى الله عليه وآله) رسيد، عرض كرد: «هنگامى كه گرما گرم دفاع از شما بودم و همانند پروانه اى بر گرد شمع وجودتان مى چرخيدم، ضربات فراوانى بر من وارد شد. كه شانزده ضربه آن سنگين بود، به گونه اى كه چهار بار نقش بر زمين شدم، هر بار كه زمين مى خوردم شخص والايى مى آمد و زير بغلم را مى گرفت و مرا بلند مى كرد و مى گفت: از پيامبر (صلى الله عليه وآله)دفاع كن! يا رسول الله اين شخص كه بود؟».
    پيامبر (صلى الله عليه وآله) فرمود: بشارت باد بر تو! آن شخص جبرييل امين، امين وحى خداوند بود!»(2).
    در جنگ خندق، كه داستان مبارزه على (عليه السلام) و عمر بن عبدود بسيار مشهور است، پيامبر (صلى الله عليه وآله) ارزش مبارزه آن حضرت را در آن روز از عبادت تمام جن و انس بالاتر و والاتر مى شمرد، چرا كه هيچ كس آمادگى مقابله با «عمرو بن عبدود» را نداشت و او بود كه با شكست «عمرو»، يعنى بزرگ ترين قهرمان دشمن، لرزه بر اندام آن ها انداخت(1). آرى على (عليه السلام)در سخت ترين لحظات پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) را ترك نكرد و يار و ياور او بود.
    ما به اين على (عليه السلام)، كه امام اوّل ما شيعيان است، افتخار مى كنيم. امّا آيا فقط افتخار، به فضايل آن حضرت كافى است، و هيچ وظيفه اى در قبال آن نداريم؟ حقيقت اين است كه فضايل آن حضرت براى ما ايجاد مسؤوليّت مى كند و ما بايد از صفات والاى او بهره بگيريم و لااقل پرتوى از آن را در وجود خويش پياده كنيم.


     
    1. مشروح وقايع مربوط به جنگ اُحد را در كتاب «فروغ ابديّت»، جلد دوم، صفحه 27 به بعد، مطالعه فرماييد.
    2. جزييّات مربوط به جنگ خندق، كه نام ديگر آن «جنگ احزاب» است، را در جلد دوم «فروغ ابديّت» صفحه 121 به بعد، مطالعه فرماييد.

     
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 11:44:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      علم و يقين   ...

     

    قال على (عليه السلام):
    «لا تَجْعَلوُا عِلْمَكُمْ جَهْلاً، وَ يَقينَكُمْ شَكًّا، اِذا عَلِمْتُمْ فَاعْمَلوُا وَ اِذا تَيَقَّنْتُمْ فَأَقْدِمُوا»;
    «علم و دانش خود را تبديل به جهل و نادانى نكنيد! و يقين خويش را مبدّل به شك و ترديد ننماييد! هنگامى كه به چيزى علم پيدا كرديد طبق آن عمل كنيد، و زمانى كه يقين يافتيد اقدام نماييد»(1).

     

    شرح و تفسير

    در روح و جان آدمى، امور مختلفى وجود دارد; يكى از آن ها ادراك است كه آن را علم ناميده اند، و يكى ديگر از آن ها باورهاست.
    سؤال: فرق بين «علم» و «باور» چيست؟
    پاسخ: علم همان آگاهى است; چه قلب و جان انسان آن را بپذيرد و چه نپذيرد. ولى هر گاه انسان نسبت به چيزى علم پيدا كرد و دل و جانش نيز آن آگاهى را پذيرفت و در برابر آن تسليم شد، به آن «باور» مى گويند. خداوند در آيه 14 سوره نمل به اين مطلب اشاره دارد، مى فرمايد:
    (وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَيْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوّاً) «آن ها آيات الهى را از روى ظلم و سركشى انكار كردند، در حالى كه در دل به آن يقين داشتند».
    فرعون، مخصوصاً بعد از مشاهده معجزات حضرت موسى (عليه السلام)، علم به خدا داشت و مى دانست كه «او» خالق جهان هستى و همه موجودات است، ولى اين مطلب را «باور» نداشت و در برابر آن تسليم نبود.
    حضرت على (عليه السلام)در روايت فوق علم و يقين را بر اساس آثار آن ها مورد ارزيابى قرار مى دهد. بدين جهت علمى كه به آن عمل نمى شود را جهل، و يقينى كه موجب اقدام نمى گردد را شك و ترديد معرّفى مى كند; زيرا كسى كه، مثلا، مدّعى است يقين به قيامت دارد، ولى هيچ اثرى در اعمال او ديده نمى شود، در حقيقت قيامت را باور نكرده است! بنابراين از ديدگاه فرهنگ اسلامى همه چيز زمانى ارزش پيدا مى كند كه در عمل تحقّق پيدا كند و مورد عمل قرار مى گيرد و چيزى كه عينيّت ندارد و فقط جنبه تئورى و ذهنى دارد ارزش چندانى در فرهنگ اسلامى ندارد.
    سؤال: چرا به علم و يقين عمل نمى شود؟
    پاسخ: در پاسخ به اين سؤال به دو عامل مى توان اشاره كرد:
    1ـ ضعف علم و يقين از عوامل عمل نكردن به آن چيزى است كه نسبت به آن علم داريم. اگر حقيقتاً بدانيم كه خوردن مال يتيم مانند خوردن آتش است،(2) هرگز اقدام به خوردن آن نمى كنيم. پس تزلزل پايه هاى ايمان و ضعف مبانى اعتقادى و علمى سبب مى شوند كه ايمان در عمل نمايان نشود.
    2ـ گاه هوى و هوس هاى سركش مانع از عمل كردن به علم و يقين مى گردد، هوى و هوس ها گاهى همچون سيلاب هاى قوى سدّ محكم علم و يقين را در هم مى شكنند و براى جلوگيرى از چنين ضايعاتى بايد پايه هاى ايمان و يقين محكم تر گردد، تا بدان جا كه هيچ سيلابى قادر بر شكستن سدّ ايمان و يقين نباشد.


     
    1. نهج البلاغه، كلمات قصار. شماره 274.
    2. پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) فرمود: «در سفر معراج عدّه اى را ديدم كه آتش از دهانشان وارد و از پشت آن ها خارج مى گشت! از جبرئيل پرسيدم: آن ها كيانند؟ جبرئيل گفت: «آن ها كسانى هستند كه اموال يتيمان را به ظلم خورده اند!» (ميزان الحكمه، باب 4238، حديث 22590).
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 11:44:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...



      خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

     
     
    این وبلاگ بمنظور معرفی شاخه ای از ابعاد وجودی امام حسن مجتبی (ع) به فعالیت مشغول شده است.
     
     
    مداحی های محرم