اگر حجر ترجيح ميداد كه در برابر قواى مهاجم ، مقاومت مسلحانه پيش گيرد بى شك چنان شورش خونينى در كوفه پديد مىآمد كه خواب راحت از معاويه سلب مى شد معاويه خود بدين موضوع پى برده بود كه پس از كشتن حجر مى گفت :( اگر حجر ميماند بيم آن مى رفت كه جنگ ديگرى درگير شود) زياد نيز از اين واقعيت آگاه بود كه پس از فرستادن حجر ، پيكى بسوى معاويه فرستاد و بدو گفت : نزد معاويه بشتاب و به او بگو : اگر به حكومت خود علاقمندى كار حجر را يكسره كن !

ولى اين رهبر شيعى كه درس فدا شدن بخاطر حفظ جانها را در مكتب امام حسن بن على فرا گرفته بود ، صريحا قوم خود را از جنگ بازداشت .

در عين حال گروهى از يارانش در نزديكى ابواب كنده و گروه ديگرى در برابر خانه ى او با قواى زياد درگير شدند و از جمله ى قهرمانان اين دو برخورد ، اين افراد بودند : عبدالله بن خليفه طای ، عمر و بن حمق خزاعى درباره ى ايندو در آينده نيز سخن خواهيم گفت عبدالرحمن بن محرز طمحى ، عائذ بن حمله ى تميمى ، قيس بن يزيد ، عبيده بن عمرو ، قيس بن شمر ، عمير بن يزيد كندى معروف به ( ابى العمرطه) گفته اند : شمشير ابى العمرطة اول شمشيرى بود كه در كوفه در واقعه ى حجر بر افراشته شد قيس بن فهدان كندى سوار بر دراز گوش در مجامع كندى ها دور مى زد و آنان را بر جنگ تحريص و ترغيب مى كرد .

اهل كوفه زياد را سنگسار كردند( 7 ) و اين دين شرعى مادرش سميه بود كه ادا ميكرد !

ولى حجر با اصرار ، قوم خود را وادار ساخت كه شمشيرها را غلاف كنند و به آنان گفت : مجنگيد ! من دوست ندارم شما را در معرض كشته شدن قرار دهم اينك كوچه هاى كوفه است كه نهانگاه من توانند بود .

جاسوسان زياد كه همه جا بدنبال حجر بودند او را گم كردند زيرا همه ى مردم يا بيش از دو سوم ايشان پيرامون حجر را گرفته و او را از چشم اين جاسوسان بدور مى داشتند .

زياد كار را بر حجر و يارانش تنگ گرفت ، اشراف كوفه را گرد آورد و به آنان گفت : اى اهل كوفه ! با دستى زخم مى زنيد و با دست ديگر مرهم مى نهيد ! بدنهاتان با من است و دلهاتان با حجر ، خود شما در كنار منيد و برادران و پسران و خويشانتان همراه حجر بخدا اين از نفاق و دوروای شماست ! بايد بيزارى خود را از او ثابت كنيد و گرنه مردم ديگرى خواهم آورد و انحراف ها و كجى هاى شما را بوسيله ى آنان راست خواهم كرد سپس گفت : اينك هر يك از شما بايد بمياناين جمع كه پيرامون حجر را گرفته اند برود و دست برادر و پسر و خويشاوند و هر كس از عشيره اش را كه بتواند بگيرد و از گرد او بيرون آرد .

آنگاه به رئيس قواى انتظامى خود ( شداد بن هيثم هلالى) فرمان دستگيرى حجر را صادر كرد و چون ميدانست كه نيروهاى انتظامى ياراى اينكار را نخواهند داشت ( ( محمد بن اشعث كندى) را طلبيد و بدو گفت : اى ابا ميثاء ! بخدا بايد حجر را نزد من حاضر سازى و گرنه نخلهاى تو را قطع مى كنم و خانه هايت را ويران مى سازم و سپس بدنت را نيز قطعه قطعه خواهم كرد ! محمد گفت : مهلت ده تا او را جستجو كنم گفت : سه روز به تو مهلت دادم ، اگر او را آوردى كه هيچ ، و گرنه خودت را كشته بدان !

مؤلف : براستى اينهمه خشم و كينه بخاطر چه بود ؟ بخاطر دين ؟ مگر پسر ( سميه ) از صحابى عابدى كه در هر روز و شب هزار ركعت نماز ميگزارد و گناهى جز امر بمعروف و نهى از منكر و پا فشارى براى اداى نماز در وقت ، ندارد ارتباط و علاقه اش به دين بيشتر است ؟ يا بخاطر دنيا ؟ يعنى همان مقصد ننگينى كه موجب شد تتمه ى اعتبار و آبروى خود را نيز در تاريخ با قتل حجر از دست بدهند ؟ !

نقشه ى ( زياد) اين بود كه افراد قبيله ى ( كنده) را بجان يكديگر بيندازد و بدينجهت بود كه محمد بن اشعث را مأمور دستگيرى حجر ساخت و اين قديميترين و رائج ترين روشهای است كه حاكمان فاتح در ميان ملتهاى مغلوب بكار ميبرده اند.

حجر ، نقشه ى زياد را فهميد و با خود گفت : بنابرين تسليم مى شويم .

مأموران انتظامى براى دستگير ساختن افراد سرشناس هوا خواهان حجر براه افتادند و - بروايت مسعودى - نه نفر از اهل كوفه و چهار نفر از ديگران را دستگير كردند .

ابن اثير نام دستگير شدگان را چنين ذكر كرده : حجر بن عدى كندى ، ارقم بن عبدالله كندى ، شريك بن شداد حضرمى ، صيفى بن فسيل شيبانى ، قبيضة بن ضبيعه ى عبسى ، كريم بن عفيف خثعمى ، عاصم بن عوف بجلى ، ورقاء بن سمى بجلى ، كدام بن حيان عنزى ، عبدالرحمن بن حسان عنزى ، محرزبن شهاب تميمى و عبدالله بن حوبه ى سعدى تميمى و سپس مى گويد : اين دوازده نفر دو نفر ديگر را هم كه يكى : عتبة بن اخنس از قبيله ى ( سعد بن بكر) و ديگرى : سعد بن نمران از قبيله ى ( همدان) بودند به ايشان ملحق ساختند و مجموع دستگير شدگان 14 نفر شدند .

در اين هنگام سخن چينان و جاسوس صفتان - كه تعداد آنان در اين شهر نكبت زده كم نبود - بكار افتادند .

حجر ده روز در زندان كوفه ماند ، در اين مدت بقيه ى ياران نامبرده ى او نيز به او ملحق شدند و آنگاه همگى را بسوى شام روانه كردند همه چيز در كوفه تاييد ميكرد كه اوضاع آبستن حوادثى است كه چگونگى تأثير آن بر حاكم و محكوم نامعلوم است زياد كه نا امنى وضع را احساس كرده بود دستور داد كه زندانيان را شبانه از شهر خارج سازند و از حجاب ظلمت براى پوشانيدن اين ظلم فضاحتبار استفاده كنند .

در همان هنگام كه آنان را از شهر بيرون مى بردند ( قبيضة بن ربيعه ( يكى از ياران حجر كه خانه اش بر سر راه بود دختران خود را ديد كه از دريچه ها بر او نگريسته و زار زار مى گريند چند جمله با آنان سخن گفت و چنانكه در شرح حالش خواهيم گفت ايشان را موعظه كرد و براه خود ادامه داد .

موضوعات: کتاب صلح امام حسن (ع)  لینک ثابت



[جمعه 1395-03-28] [ 05:48:00 ب.ظ ]