در مباحث گذشته دانستيم معاويه مى خواست با نيرنگهايش امام را از صحنه خارج سازد، ولى پس از عدم موفقيت در آن راهها دانست ، بهترين راه براى حصول آرزوهايى طلائى اش ، اعلان جنگ است ، كه اگر اين اقدام را صورت ندهد فرصتى برايش باقى نمى ماند، ضمن آنكه ، امورى چند او را بر اين كار وادار كرد:
1 - او پيوندى محكم با بزرگان عراق و سرداران سپاه اسلام و روساى قبائل برقرار كرده بود، و دين و دل آنان را با پول اندكى خريد و به وعده هاى فراوان و پوشالى اميدوارشان ساخت ، و آنان نيز در جهان به او قول همكارى با او و نيز خيانت به امام را داده بودند و دليل بر اين جريان بخشنامه هائى است كه معاويه به كارگزارن خود نوشت و آنان را به آمادگى براى جنگ فراخواند،، تا هرچه زودتر به او بپيوندند، و در اين نامه ها اعلام داشت كه طرفداران امام به او پيوسته اند.
2 - او مى دانست كه سپاهيان امام دچار تفرقه و پراكندگى شده و از فرمانبرى پيشواى خود سرپيچيده اند.
3 - آگاهى به خطر داخلى بزرگى كه عراق را تهديد مى كرد و شام از آن در امان بود، و آن انفاق افكنى خوارج بود، كه نقشه اى شود خود را در تمام عراق مطرح كرده و مردم را به مخالفت و هجوم برمى انگيخت .
4 - شهادت امام على عليه السلام كه باعث بى بهره نمودن عراق از پيشوائى موجه شد.
همچنانكه گفتيم مسائل ذكر شده ، باعث شد معاويه در اعلان جنگ شتاب ورزد، و در غير اين صورت ، همه تلاشهايش را براى تاءخير جنگ و عقد پيمان موقت بكار مى برد، چنانكه با امپراطور چنين روشى را پيش گرفت .
بر اساس اين تفكر معاويه بخشنامه اى كه مضمون واحدى داشت به همه كارگزاران و فرماندارانش نوشت و همه را به آمادگى جنگى با امام برانگيخت و دستور داد كه با همه نيروها و وسائل خود براى نبرد با او به معاويه بپيوندند.
[شنبه 1395-03-29] [ 10:56:00 ب.ظ ]