وقتى كه خبر حركت معاويه و سپاه فراوانش به سوى عراق در همه جا منتشر شد مردم سراسيمه شده و وحشت آنانرا فراگرفت ، هنگاميكه امام از اين خبر آگاه يافت مردم را براى اجتماع نمودن فرا خواند و آنگاه بالاى منبر رفته و پس از حمد و ثناى الهى دستور داد مردم آماده شده و به سوى نخليه كه قرار گاه نظامى ايشان بود حركت كنند.
مردم كه از سپاه شام ترسيده بودند، گوئى مرگ را در جلوى ديدگانشان مى ديدند، از اينرو رنگشان زرد و زبانشان لال شد، و سلامتى و تن آسائى را بر هر كار ترجيح مى دادند.
هنگامى كه صحابى بزرگ پيامبر عدى بن حاتم سكوت مردم را ديد چنين گفت :
من عدى بن حاتم ، هستم ، سبحان الله ، چه موقعت زشت و رسوائى داريد آيا فرمان امام و فرزند پيامبرتان را نمى پذيريد، كجايند آن سخنوران توانائى كه زبانشان به هنگام سخن دلها را مى شكافت ، شما هنگامى كه ديوارى را مى بينيد مثل روباهان به سوراخ مى خزيد آيا از دشمن خدا نمى ترسيد، و عيب و ننگ نمى فهميد، آنگاه رو به امام كرد و فرمانبردارى خود از ايشان را اعلام كرد، و در پايان گفت : من اكنون به قرارگاه مى روم هر كس مى خواهد با من بيايد، او از مسجد خارج شد و بدون آنكه كسى او را همراهى كند به نخليه رفت .
همچنين سرداران بزرگ لشكر اما از رفتار مردم دچار خشم و سراسيمگى فراوان شدند، و مردم را از سستى شان بر حذر داشته و روح نشاط و هيجان براى جنگ و رويارويى با دشمن را در آن ها برانگيختند امام از ابراز وفادارى شان قدردانى كرد.
[شنبه 1395-03-29] [ 10:56:00 ب.ظ ]