حُسنِ حَسَن
 
  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

   
اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        



این وبلاگ بمنظور معرفی شاخه ای از ابعاد وجودی امام حسن مجتبی (ع) به فعالیت مشغول شده است.




آمار

  • امروز: 830
  • دیروز: 5961
  • 7 روز قبل: 7597
  • 1 ماه قبل: 12221
  • کل بازدیدها: 2395284





  • رتبه







    کاربران آنلاین

  • ط.جمالی
  • شمیم


  •   پنج راهكار خودسازی از علامه طباطبائی   ...

    در پاسخ به نامه جوانی كه از وی درخواست خودسازی كرده بود نوشت:

    برای موفق شدن و رسیدن به منظوری كه در پشت ورقه مرقوم داشته اید لازم است:
    1 - همتی برآورده، توبه ای نموده،
    .
    2 - به مراقبه و محاسبه بپردازید. به این نحو كه هر روز صبح كه از خواب بیدار می شوید قصد جدی كنید كه در هر عملی كه پیش آید رضای خداوند عزاسمه را مراعات خواهم كرد. آن وقت در سر هركاری كه می خواهیدانجام دهید نفع آخرت را منظور خواهید داشت. به طوری كه اگر نفع اخروی نداشته باشد انجام نخواهید داد، هرچه باشد.
    همین حال را تا شب وقت خواب ادامه خواهید داد و وقت خواب، چهار، پنج دقیقه ای در كارهایی كه روز انجام داده اید فكر كرده. یكی یكی از نظر خواهید گذرانید. برای هر كدام كه مطابق رضای خدا انجام یافته شكری بكنید. برای هر كدام كه تخلف شده استغفار بكنید و این رویه را هر روز ادامه دهید.
    این روش اگرچه در بادی حال سخت و در ذائقه نفس تلخ می باشد ولی كلید نجات و رستگاری است.
    .
    3 - و هر شب پیش از خواب اگر توانستید سوره مسبحات یعنی سوره «حدید»، حشر و «صف» و «جمعه» و «تغابن» را بخوانید و اگر نتوانستید تنها سوره «حشر» را بخوانید.
    .
    4 - و ضمنا روزانه اقلا با خدای خود ساعتی خلوت كرده و به ذكر او مشغول باشید.
    .
    5 - و درخوردن و نوشیدن و حرف زدن و معاشرت و خواب، از افراط و تفریط بپرهیزید و فرصت را غنیمت شمارید….

    موضوعات: متفرقه  لینک ثابت



    [سه شنبه 1394-08-05] [ 03:58:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      خطبه حضرت زینب در شهرکوفه درحال اسارت   ...

    الحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَالصَّلوةُ وَالسَّلامُ عَلی سَیِّدِ الْمُرْسَلینَ.

    أَمَّا بَعْدُ،یا أَهْلَ الْکُوفَۀِ! یا أهْلَ الْخَتْلِ وَ الْخَذْلِ! أَتَبْکُون؟! فَلا سَکَنَتالعَبْرَةُ
    وَ لا هَدَأَتِ الرَّنَّۀُ!إِنَّما مَثَلُکُمْ مَثَلُ الَّتی نَقَضَتْ غَزْلَها مِن بَعْدِ قُوَّةٍ أَنْکاثاً تَتَّخِ ذُونَأَیْمانَکُمْ
    دَخَلًابَیْنَکُمْ! أَلا وَ إنّ فیکُم الصَّلَفُ و الصَّنَف و داء ال ّ صدر الشَّنِف و مَلَقُ الْأَمَۀِ و
    حَجزُ الَأعداء کَمَرْعَی عَلی دِمْنَۀٍ أوْ کَفِضَّۀٍ عَلی مَلْحُودَةٍ!ألا ساءَ مَا تَزِرُونَ!
    إي وَاللّه فَابْکُوا کَثِیراً وَ اضْحَکُوا قَلِیلًا، فَقَدْ ذَهَبْتُمْبِعارِها وَ شَنارِها،
    فَلَنْ تَرْحَضُوها بِغَسْلٍ أَبَداً، وَ أنَّی تَرْحَضُونَ قَتْلَ سَلیلِ خاتمِ النُّبُوَّةِ وَ
    مَعْدِنِ الرِّسالَۀِ وَ مَدار حُجَّتِکُمْ وَ مَنارِ مَحَجَّتِکُمْ سَیِّدِ شَبابِ أهْلِ الْجَنَّۀِ؟!
    وَیْلَکُمْ یا أهْلَ الْکُوفَۀ! ألا ساءَ مَا سَوَّلَتْ لَکُمْ أنْفُسُکُمْ انّ سَخَطَ اللّهِ عَلَیْکُمْ وَ
    فِی الْعَذابِ أنْتُمْ خالِدوُن.أتَدْرُونَ أيَّ کَبِدٍ لِرَسُولِ اللّهِ (صلی الله علیه وآله) فَرَیْتُمْ وَ
    أيَّ دَمٍ لَهُ سَفَکْتُمْ وَ أيَّ کَرِیمَۀٍ لَهُ أبْرَزْتُمْ؟! لَقَدْ جِئْتُمْ شَیْئاً إدّاً تَکادُ السَّمواتُ
    یَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ وَ تَنْشَقُّ الْاَرْضُ وَ تَخِرُّ الْجِبالُ هَدّاً وَ لَقَدْ أَتَیْتُمْ بِها خَرقاءَ
    شَرْهاءَ طِلاع الَارضِ! أَفَعَجِبْتُمْ أَنْ أمْطَرَتِ السَّماءُ دَماً؟! فَلَعَذابُ
    الْاخِرَةِأَخْزَي وَ أَنْتُمْ لا تُنْصَرُونَ! فَلَا یَسْتَخِفَّنَکُمُ الْمَهَل،فَلا
    یَحْفِزُهُ البِدار وَلا یُخافُ عَلَیهفَوتُ الثار!
    کَلّا اِنَّ رَبّی وَ رَبُکُم لَبِالْمِرْصادٍ!

    ترجمه

    ستایش از آن خداست و درود بر پدرم محمد و خاندان پاک و نیکو کارش.
    اما بعد:
    ای مردم کوفه،ای مردمان حیله گر و خیانت کار !! گریه می کنید ؟؟
    اشک چشمانتان خشک نشود و ناله هایتان آرام نگیرد.
    همانا که کار شما مانند آن زنی است که رشته خود را پس از محکم بافتن،
    یکی یکی از هم می گسست،شما نیز سوگندهای خود را در
    میان خویش،وسیله ی فریب و تقلب ساخته اید.
    آیا در میان شما جز وقاحت و رسوایی ، سینه های آکنده از کینه،
    دو رویی و تملق، همچون زبان پردازی کنیزکان و ذلت و حقارت در برابر دشمنان
    چیز دیگری نیز یافت می شود؟
    یاگیاهى را مانید که در منجلابها مى روید که قابل خوردن نیست.
    یا به نقره اى مانید که گور مرده را به آن آرایش دهند.
    چه بدتوشه ای برای آخرت فرستاده اید؛توشه ای که همان خشم
    وسخط خدا است و درعذاب جاویدان خواهید بود.
    گریه می کنید؟ زار می زنید؟
    آری به خدا سوگندکه بایدگریه کنید،پس بسیاربگریید و کمتر بخندید.
    چرا که دامان خود را به ننگ و عار جنایتی آلوده اید
    که ننگ و پلیدی آن را از دامان خود تا ابد نتوانید شست.
    و چگونه می توانید ننگ حاصل از کشتن فرزند رسول خدا(صلی الله علیه و آله وسلم)،
    خاتم پیامبران، معدن رسالت،و سرور جوانان اهل بهشت را از دامان خود بزدایید؟
    کسی که پناه مومنان شما،فریادرس در بلایای شما،
    مشعل فروزان استدلال شما بر حق و حقیقت و
    یاور شما در هنگام قحطی و خشکسالی بود.
    چه بار سنگین و بدی بر دوش خود نهادید،
    پس رحمت خدایی از شما دور و دورتر باد. که تلاشتان بیهوده،
    دستانتان بریده، معامله تان قرین زیان گردیده است،
    و خود را به خشم خدا گرفتار نموده اید.
    و بدین ترتیب خواری و درماندگی بر شما لازم آمده است.
    وای بر شما ای مردم کوفه !
    آیا می دانید چه جگری از رسول خدا دریده اید؟
    چه زنان و دختران با عفت و وقاری را از خاندان او به کوچه و بازار کشانده اید ؟!
    چه خونی از آن حضرت بر زمین ریخته اید؟!
    و چه حرمتی از او شکسته اید؟!
    شما این جنایت فجیع را بی پرده و آشکار به انجام رسانید؛
    جنایتی که سر آغاز جنایات دیگری در تاریخ گشته،سیاه،تاریک و جبران ناپذیر بوده،
    تمام سطح زمین و وسعت آسمان را پر کرده است.
    آیا از اینکه آسمان خون باریده تعجب می کنید؟
    در حالی که عذاب آخرت در مقایسه با این امر،بسیار شدیدتر
    و خوار کننده تر است و در آن روز کسی به
    یاری شما نخواهد آمد.
    پس مهلت هایی که خدای متعال به شما می دهد موجب
    خوشی شما نگردد،چرا که خدا در عذاب کردن بندگان خود شتاب نمی کند،
    چون ترسی از پایمال شدن خون و ازدست رفتن زمان انتقام ندارد.
    و همانا که خدای شما همیشه در کمین است.

    و چون سخن به اینجا رسید حضرت زینب (سلام الله علیها) حرکت نمود
    و مردم را حیرت زده دست بر دهان نهاده دیدم و…
    و این سخنان بلاغت آمیز از فصاحت آن حضرت ظاهر میگردد و
    سخت تر از این موقع مجلس یزید بود زینب(سلام الهه علیها) در برابر آن جبّار عنید،
    با حالت غربت و اسارت و تحمل یک عالم مصیبت و مشاهده سرهاي شهدا
    خصوص سر مقدس امام حسین (علیه السلام) چنان خطبهای ایراد
    فرمودند که اگر فصحای معروف عالم با تفکر و تأمل بسیار
    ابراز و اظهار می نمودند لایق تمجید می بودند.

    موضوعات: متفرقه  لینک ثابت



     [ 02:59:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      خدا چه شكليه؟!   ...


    سوألى كه براى اكثر مردم ، مسلمون و غير مسلمون ، كوچيك و بزرگ حتما پيش اومده،اینه كه خدا از كجا اومده ، الان كجاست ؟

    از چى درست شده و قبل از خدا چى بوده؟!!

    اگر شما هم دوست داريد جواب اين سؤالها رو بگيريد بايد بدونيد عقل و درك و فهم ما قادر نيست به اون مرحله برسه ولى امام على (ع) در مقابل سؤال كفار راجع به خداوند به زيبايي جواب دادند وهم ضعف و عدم درك ما از وجود خداوند را شرح دادند .

    سؤال كفار از امام على(ع)

    در چه سال و تاريخى خدايت به وجود امد ؟

    امام فرمود ؛ خداوند وجود داشته قبل از بوجود آمدن زمان و تاريخ و هرچيزى كه وجود داشته .

    كفار گفتند:
    چه طور ميشود؟ !
    هرچيزى كه به وجود آمده يا قبلش چيزى بوده كه از او به وجود آمده ويا تبديل شده!!

    امام على (ع) فرمود :
    قبل از عدد ٣ چه عددى است ؟
    گفتند ٢
    امام پرسيد قبل از عدد ٢ چه عدديست ؟
    گفتند ١
    امام پرسيد و قبل از عدد ١ ؟
    گفتند هيچ

    امام فرمود چطورميشود عدد يك كه بعدش اعداد بسیاری هست قبل نداشته باشد ولی قبل ازخداوند كه خود احد و واحد حقيقى است نميشود چيزى نباشد ؟؟

    كفار گفتند خدايت كجاست وكدام جهت قرار گرفته؟!!

    امام فرمود همه جا حضور دارد
    وبر همه چيز مشرف است .

    گفتند چطور ممكن است كه همه جا باشى و همه جهت اشراف داشته باشى؟!

    امام فرمود :
    اگر شما در مكانى تاريك خوابيده باشيد صبح كه بيدار شويد روشنايي را از كدام طرف و كجا مي بینيد ؟

    كفار گفتند همه جا و از همه طرف
    امام فرمود پس چگونه خدايى كه خود نور سماوات و ارض است نميشود همه جا باشد؟؟

    كفار گفتند : پس جنس خدا از نور است اما نور از خورشيد است خدايت از چيست !؟

    چطور ميشود از چيزى نباشى همه جا هم باشى قدرت هم داشته باشى !؟

    امام فرمود خداوند خودش خالق خورشيد و نور است ايا شما قدرت طوفان و باد را نديده أيد؟ باد از چيست كه نه ديده ميشود نه از چيزى است،در حالى كه قدرتمند است؟
    خداوند خود خالق باد است.

    گفتند :خدايت را برايمان توصيف كن.از چه درست شده ؟
    ايا مثل آهن سخت است ؟
    يا مثل آب روان ؟
    ويا از گاز است و مثل دود و بخار است !؟

    امام فرمود :
    ايا تا به حال كنار مريضى در حال مرگ بوده ايد و با او حرف زده ايد ؟
    گفتند : آرى بوده ايم وحرف زده ايم .
    امام فرمود : آيا بعداز مردنش هم بااو حرف زديد ؟
    گفتند نه چطور حرف بزنيم در حالى كه او مرده ؟!

    امام فرمود : فرق بين مردن و زنده بودن چه بود كه قادر به تكلم وحركت نبود؟؟

    گفتند :روح،روح از بدنش خارج شد.
    امام فرمود شما آنجا بوديد و ميگوييد كه روح از بدنش خارج شد و مُرد.

    حال آن روح را كه جلو چشم شما خارج شده برايم توصيف كنيد از چه جنس و چگونه بود !؟

    همه سكوت كردند .
    امام على (ع) فرمود: شما قدرت توصيف روحى كه جلو چشمتان از بدن مخلوق خدا بيرون آمده را نداريد؛ چطور قادر به فهم و درك ذات أقدس احديت و خداى خالق روح هستيد؟

    موضوعات: متفرقه  لینک ثابت



    [دوشنبه 1394-08-04] [ 02:43:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      دلنوشته   ...

    خدا دوست دارم

    موضوعات: متفرقه  لینک ثابت



    [یکشنبه 1394-08-03] [ 11:12:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      "تشيع انگليسى، اسلام آمريكايى"   ...

    ميدانيد حضرت اباعبدالله الحسين كه يكنفر يكنفر دنبال يار ميگشت، در روز عاشورا عده اى را از صف يارانش بيرون كرد؟ گفت من نميخواهم كه شما شهيد شويد! ميدانيد آنها چه كسانى بودند؟
    همان حسينى كه فرياد ميزند ، هل من ناصر ينصرنى ، كسى نيست كه مرا يارى كند؟ صبح عاشورا بين ياران شهادت طلبش كه آمده بودند جانشان را فدا كنند، فرمودند هركس به ديگرى بدهى دارد و حق مالى بر گردن اوست، من نميخواهم امروز خونش با خون ما مخلوط شود.

    تو ميخواهى شهيد شوى، اما من نميخواهم تو شهيد شوى!
    اباعبدالله اين عده را از كربلا بيرون كرده، من و شما كه از ياران ايشان بالاتر نيستيم. تازه امام حسين آنجا بحث كلاه بردارى و دزدى كه نكرده اند، فرموده اند اگر از كسى قرض كرده ايد و به او پس نداده ايد ، نميخواهم اينجا باشيد، آنوقت فكر ميكنيد اين امام حسين، عزادار خودش را اگر ظلم كند به كسى ، ميبخشد؟ يعنى محب امام حسين، بالاتر از كسى است كه صبح عاشورا در كربلا آمده است تا شهيد شود؟
    دوتا امام حسين داريم، دو تا تشيع داريم، دو نوع عزادارى داريم ، دو تا محرم داريم.

    اولين روضه رسمى براى اباعبدالله را چه كسى خوانده؟ يزيد! ، اولين مجلس روضه و نوحه رسمى براى امام حسين را يزيد برقرار كرد، و اولين روضه حقيقى بعد شهادت حسين را هم ، زينب سلام الله عليها خوانده است. ما دو نوع روضه داريم، روضه يزيدى و روضه زينبى، همين الان هم هر دو نوعش هست، در همين جامعه شيعه ايران هم ، ما دو نوع روضه خوانى داريم. ما دو تيپ مداح و روضه خوان داريم. *

    *يك نوع امام حسين درست كردند كه بشود خيانت كرد، دزدى و گرانفروشى كرد، بعد هم گفت من محب او هستم! يك امام حسين هم ، حسينى است كه صبح عاشورا گفت ، نميخواهم براى من كشته شويد ، اگر حتى يكنفر از شما طلب دارد، و طلبش را نداده ايد .
    مواظب باشيد كه كلاهتان را برندارند.

    موضوعات: متفرقه  لینک ثابت



     [ 05:58:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      داستانی شگفت انگیزتر از «کهف» و «رقیم»   ...

    داستانی شگفت انگیزتر از «کهف» و «رقیم»
    .

    ای عشق سربلند؛ که بر نیزه می روی،
    از حلقه کمند تو، لا یمکن الفرار!
    .
    عبیدالله بن زیاد پس از گذشت یک روز از حضور کاروان اسرا در کوفه فرمان داد سر حسین علیه السلام را در کوچه های کوفه و در میان قبایل مختلف شهر بگردانند. زید بن ارقم روایت می‌کند که: من در بالاخانه خود نشسته بودم که دیدم آن سر مقدس را بر نیزه‌ای زده‌اند و از کوچه عبور می‌دهند.
    .
    وقتی سر در برابر من رسید، شنیدم که آیه 9 سوره کهف را می‌خواند:
    اَم حسبت انّ اصحاب الکهف والرقیم کانوا من آیاتنا عجبا
    آیا پنداشتی که اصحاب کهف و رقیم از آیه‌های شگفت ما بودند؟
    .
    به خدا سوگند از ترس موهای تنم راست شد.
    فریاد زدم: «به خدا ای پسر رسول خدا، داستان سر تو شگفت تر و حیرت‌انگیزتر است.»
    .
    یعنی اصحاب کهف و رقیم اگر چه داستان شگفت انگیزی داشتند، لکن پس از مرگ، سخن نگفتند، و داستان سر تو شگفت انگیزتر است که پس از بریده شدن از بدن، قرآن تلاوت می‌کند!
    منبع:منتهی الامال- حاج شیخ عباس قمی
    ———
    حسین جان!
    نه!!! تنها قرآن خواندن سر بریده تو شگفت انگیز نیست؛
    بلکه:
    داستان کربلای تو
    قصه شهادت مظلومانه تو؛
    .
    سخنان دلنشین و فریادهای طوفانی تو
    آزادگی و دلدادگی تو
    اصلا راز ماندگاری تو
    .
    عشق تو به معبود
    و عشق ما به تو
    همه شگفت انگیزتر و حیرت آورتر از داستان «کهف» و «رقیم»اند!!!
    .
    حسین!
    چه رازی در «نام» تو
    و چه رمزی در «مکان» شهادت تو؛ «کربلا»…… وجود دارد که همه دیوانه توأیم؟!

    موضوعات: متفرقه  لینک ثابت



    [شنبه 1394-08-02] [ 12:04:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      هَيْهَاتَ مِنَّا الذِّلَّه   ...

    .
    هَيْهَاتَ مِنَّا الذِّلَّه


    .
    فرازی از خطبه امام حسین(ع) در روز عاشورا
    .
    ببینید حسین(ع) چه با صلابت و شجاع و استوار در مقابل پلیدی ایستاده است!
    .
    أَلاَ وَإنَّ الدَّعِيَّ ابْنَ الدَّعِيِّ قَدْ رَكَزَ بَيْنَ اثْنَتَيْنِ: بَيْنَ السِّلَّه وَالذِّلَّه؛ وَهَيْهَاتَ مِنَّا الذِّلَّه.

    آگاه‌ باشيد كه‌ اين‌ مرد؛ زنازاده‌ و پسر زنازاده‌(عُبيدالله‌ بن‌ زياد) مرا بين‌ دو چيز ثابت‌ و ميخكوب‌ نموده‌ است: يا با شمشير جنگ‌ كردن‌ و شربت‌ شهادت‌ نوشيدن‌، و يا تن‌ به‌ ذلّت‌ و خواري‌ دادن‌!
    .
    هَيْهَاتَ مِنَّا الذِّلَّه،
    هرگز! هرگز! زیر بار ذلت نمی رویم!
    .
    يَأْبَي‌ اللَهُ ذَلِكَ لَنَا وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ،
    خداوند بر ما زبوني‌ و ذِلّت‌ را نمي‌پسندد، رسول‌ خدا و مؤمنين‌ نیز پستی را برای ما نمي‌پسندند.
    .
    وَحُجُورٌ طَابَتْ وَطَهُرَتْ، وَأُنُوفٌ حَمِيَّه، وَنُفُوسٌ أَبِيَّه؛
    دامن‌هاي‌ پاك‌ و پاكيزه‌اي‌ كه‌ ما را در خود پرورش‌ داده‌اند،
    سرهاي‌ پر حميّت‌، و نفس‌‌هاي‌ استواري كه‌ ابداً زير بار ظلم‌ و تعدّي‌ نمي‌روند، بر ما نمي‌پسندند كه‌:
    .
    مِنْ أَنْ نُؤْثِرَ طَاعَه اللِئَامِ عَلَي‌ مَصَارعِ الْكِرَامِ.
    اطاعت‌ فرومايگان‌ و زشت‌ سيرتان‌ را بر قتلگاه‌ كريمان‌ و شرافتمندان‌ ترجيح‌ دهيم‌!
    .
    أَلاَ وَإنِّي‌ زَاحِفٌ بِهَذِهِ الاْسْرَه مَعَ قِلَّه الْعَدَدِ، وَخَذْلَه النَّاصِرِ.
    آگاه‌ باشيد كه‌ من‌ با همين‌ جماعت‌ اندكي‌ كه‌ با من‌ هستند، با وجود كمي‌ تعداد و نبودن‌ مُعين‌ و ياور آماده‌ جنگ‌ هستم‌!
    لمعات الحسین(ع)

    موضوعات: متفرقه  لینک ثابت



    [جمعه 1394-08-01] [ 12:08:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      دیوار ندبه   ...

     

    این دیوار در شهر اورشلیم (فلسطین اشغالی) قرار داره و مقدس ترین مکان برای یهودیان دنیاست. یهودی ها نماز های سه گانه شون رو، رو به این دیوار می خونن و یه جورایی قبله شون محسوب میشه.
    مطلبی که می خوام بگم، عمل خاصی هست که یهودی ها درباره این دیوار انجام میدن. اونها آرزوها و دعاهاشون رو توی تکه ای از کاغذ می نویسن و لای درزهای این دیوار میذارن. سالانه بیش از یک میلیون تکه کاغذ لابلای درز های این دیوار قرار میگیره و قرار بر این شده که بانک الکترونیکی ایجاد بشه و متن این دعاها و نیایش های مردم رو حفظ کنه.


    بحثم اینجاست: هیچ کجا شما درباره ی اینکه این دعا نوشتن ها خرافاته وخشک مذهبیه و به دردنخوره؛ نه چیزی میخونید و نه چیزی می شنوید. برعکس، با غرور و مباهات از این مکان نام برده میشه و از مقامات درجه اول دنیا تا یهودی های معمولی، با احترام با این مکان برخورد میکنن و بهش اعتقاد دارن. عکس هایی که در ادامه میذارم، نشون میده دیوار ندبه یکی از مکان هاییه که سران کشورها برای نشون دادن احترامشون به یهود، قطعا از اون بازدید میکنن و گاها (مثل روسای جمهور امریکا) دعا می نویسن و لابلای درز این دیوار قرار میدن؛ خیلی شیک و باکلاس!
    حالا رسانه ها و جوامع تحت یوغ همین اسرائیل، چه ها که برای زیارت گاه های شیعه نگفتن و نمیگن! و گاهی بعضی از روشنفکرنماهای کشور خودمون چه مته ای که به خشخاش این مباحث نمی ذارن! از زیارت و دعا خوندن و تبرک گرفتن ها…


    اونقدر که خود ما مذهبی ها گاهی خجالت می کشیم تبرک بگیریم از بارگاه این معصومین {که مبادا ببینن و بگن فلانی اُمّله!}
    این دیوار تنها قطعه ی باقی مونده از معبد حضرت سلیمان هستش، تاریخچه ش به صدها سال قبل از ائمه معصوم ما بر میگرده. ببینید چطور روسای عالی رتبه ی دنیا رو وادار به احترام و اعتقاد به این دیوار میکنن، اونوقت من و شما باید بابت زیارت ضریح امام ها مون به هر کسی (حتی وهابی و یهودی) جواب پس بدیم!

    موضوعات: متفرقه  لینک ثابت



    [پنجشنبه 1394-07-30] [ 06:00:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      امام حسین چگونه کشته شد؟   ...

     

    بسم الله الرحمن الرحیم

    نحوه ی به شهادت رسیدن سید الشهدا ابا عبدالله الحسین(علیه السلام)

     

    دیگر برادرش عباس نبود این را می شد از ندای امام که هنوز در سرزمین گرم کربلا می پیچید فهمید؛

    «اَخی اَبَا الفَضل اَلانَ اِنکَسَرَ ظَهری…وقَلَت حیلَتی(برادرم ابالفضل، حالا کمرم شکست و تدبیرم گسست)»

    تازگی خون علی اکبر بر محاسن امام دیده میشود و علی اصغر که خون گرمش بر دستان پدر روان است. شاید امام بیشتر از آنکه داغ دار فرزندان خود باشد نگران امانت های برادرش امام حسن علیه السلام بود. امانت هایی که در راه دفاع از عمویشان،حسین علیه السلام به شهادت رسیده بودند.

    در گوشه و کنار زمین کربلا پیکرهای یاران باوفای ابا عبدالله علیه السلام به چشم می خورد.حقیقتاً چه معادله ای بین سکه و سر بود که اکثر یاران حسین سری بر بدن نداشتند؟و حسین همه را نظاره میکرد. آری دیگر زمان آن رسیده بود که او نیز خدایش را ملاقات کند و به یارانش بپیوندد.

    حسین علیه السلام یکه و تنها مردانه در برابر خیمه هایش  ایستاده است تا کسی جرائت دست اندازی به اهل بیت باقی مانده اش را نداشته باشد. چهره ای آکنده از غم ، دلی داغ دیده  و چشمانی که در هر لحظه، شهادت عزیزان را به تصویر میکشد ولی باز هم محکم ایستاده است.

    هیچ کس جز خدای نمی داند که چه بر امام در آن لحظات می گذشت. اما با و جود تشنگی و در حالی که کاملا از حیات و زندگی مأیوس شده بود در برابر خرواری از سربازان دشمن شمشیرش را  کشید و با صدای هر چند خسته اما کوبنده مبارز طلبید. مبارزین پر هیاهویی که در قتال امام حسین علیه السلام حاظر می شدند در دم کشته می شدند.این را تاریخ نویسان سپاه عبیدالله ابن زیاد می گویند آنها که لحظه به لحظه ی عاشورا  را ثبت می کردند.

    نفر ها می گذشتند و اطراف حسین علیه السلام  پر شده بود از لاشه ی ناجوانمردانانی که  می خواستند افتخار کشتن حسین علیه السلام را به سینه زنند. دیگر احدی جرائت نزدیک شدن به قتال امام را نداشت چرا که در دم به اسفلی سافلین می پیوست.

    امام با ملاحظه ی این اوضاع  اینبار خود یک تنه به جانب راست سپاه دشمن حمله ور شد در حالی که اینگونه رجز می خواند:

    َالموتُ اَولی مِن رُکُبِ العارِ           و العارُ اَولی مِن دُخُولِ النارِ

    «مردن از آلودگی به عار و ننگ بهتر است،و عار و ننگ از ورود به آتش بهتر است»

    امام تنها یکه تاز میدان حق، آن چنان به جانب راست سپاه کفر می زد که چون ملخ از گرد او فرار می کردند.آنکه در تیر رس شمشیر امام قرار می گرفت با خونش زمین را نجس می کرد. با این یورش جانانه آرایش سپاه راست عمر ابن سعد کاملاً از هم پاشیده شد.

    امام اما اینبار به طرف چپ سپاه دشمن حمله نمودند در حالی که این ندا را بر لب داشتند:

     اَنا الحُسین بنُ علی                احمی    عِیالاتِ    اَبی

     آلَیتُ   اَن  لا   اَنثَنی                اَمضی عَلی دینِ النَّبی

    «من حسین فرزند علی هستم،از خاندان پدرم حمایت می کنم،سوگند خورده ام که به دشمن پشت نکنم؛و پیرو دین نبی اکرم صلی الله علیه و آله باشم»

    سپاهیان کفر، از اطراف امام دور می شدند به گونه ای که آرایش سپاه چپ دشمن نیز کاملا پراکنده و به اطراف پخش گردید.

    «عبدالله بن عمار بن عبد یغوث» در این باره می‌گوید: “غمگینی چون او ندیده بودم که فرزندان و اهل بیت و یار و دوستانش کشته شده باشند و اینگونه با قوت روح و بدن برزمد. او آنگونه با جرأت و دلیرانه بر دشمن حمله می‌کرد که گروه دلیر مردان(دشمنان امام)هر وقت او شدت نشان می‌داد، از هم می‌شکافت و دیگر کسی توان مقاومت نداشت.
    عمر بن سعد که شاهد در هم ریختن، سپاه خود بود با آشفتگی تمام بر سر سپاهیان خود نعره زد:

    «این فرزند اَنزَعُ البَطین (یکی از القاب امیرالمومنین) است و این پسر کشنده عرب است! از هر طرف بر او حمله کنید»

    در همین هنگام ناگهان چهار اسب تیر انداز از اطراف امام را محاصره نمودند و بین امام و خیمه گاه فاصله ایجاد کردند تا سپاهیا ن مجال حمله به خیمه گاه را پیدا کنند.

    امام به آنها نهیب زدند و فرمودند: «ای پیروان خاندان ابی سفیان! اگر شماها دین ندارید و از روز بازگشت نمی‌هراسید، پس در دنیای خود آزاده باشید و به (روش) نیاکان خود باز گردید، اگر عرب هستید، همان طور که اینگونه می‌پندارید.»

    شمر با شنیدن نهیب امام حسین علیه السلام صدا زد: «ای پسر فاطمه! چه می‌گویی؟» امام فرمود: «من و شما با هم می‌جنگیم، زنان گناهی ندارند. تا زنده‌ام تجاوزکاران و سرکشان و نادانان خود را از تعرض به حرم من باز دارید.»

    شمر پذیرفت و همه به یکباره امام را هدف گرفته و به سوی او حمله ور شدند . جنگ به سختی گرایید و تشنگی لحظه به لحظه عرصه را بر امام تنگتر می کرد.
    امام اینبار به سوی فرات حمله‌ور شدند. فراتی که «عمرو بن حجاج» با چهار هزار سپاه از آن محافظت میکرد.اما با ورود امام به این ناحیه  سپاه چهار هزار نفری عمرو را در هم شکستند و سربازان او از اطراف امام پراکنده شدند. اسب وارد آب شده بود، امام به اسب خود فرمودند: «تو تشنه‌ای و من نیز تشنه‌ام؛ تا از آب ننوشی من هم از آب نخواهم نوشید»، اسب از نوشیدن آب امتناع می ورزید. امام دست زیر آب بردند و درحالی که خنکی آن را احساس می کردند به ناگاه صدای فریادی را شنیدند: «آیا شما از (نوشیدن) آب لذت می‌بری در حالی که به حرم تجاوز شد؟»

    امام بدون اینکه قطره ای بنوشند، آب را از دستان ریختند  و با سرعت روانه خیمه‌گاه شدند.

    امام سراسیمه به خیمه گاه رسیدن بستگان بار دیگر با خوشحالی به دور او حلقه زدند چرا که بار دیگر ابا عبد الله علیه السلام را می دیدند. امام آنها را به صبر و بردباری امر کردند و فرمودند: «برای بلا آماده باشید و بدانید که خداوند متعال حامی و نگهدار شماست و به زودی شما را از شر دشمنان خلاصی می‌بخشد و عاقبت کارتان را به خیر قرار داده، دشمن شما را به عذاب مبتلا خواهد ساخت و عوض این بلا به شما انواع نعمت‌ها را کرامت خواهد داشت، پس شکوه و گلایه نکنید، و چیزی که از قدر و ارزش شما بکاهد بر زبان نرانید.»

    همانا این وداع همانطور که در وصیت حضرت زهرا(سلام الله علیها) اشاره شده است سخت‌ترین لحظه برای امام  بود چرا که شاید  دیگر بعد از حسین کسی نبود تا از غارت خیمه گاه و اذیت اهل حرم جلوگیری کند.حسینی که با شنیدن قصد دشمن برای حمله به خیمه گاه آب را رها کرد و به طرف خیمه گاه تازاند می دانست که بعد از این وداع دوم چه بر سر اهل حرمش خواهد آمد.

    در همین اوضاع که امام در حال دل داری دادن به اهل بیتش بود فریاد عمر بن سعد بلند شد: «ای وای بر شما! تا هنگامی که او به خود و حرمش مشغول است به او هجوم برید. به خدا سوگند، اگر او با فراغت بال به شما حمله کند طرف راست و چپ سپاه شما را از هم می‌پاشد.»

    از هر طرف به سوی امام  تیراندازی شد، به حدی که تیرها از بین طناب‌های دور خیمه‌گاه (استراتژی امام برای برای مقابله با تیر اندازی به محوطه خیمه گاه) می‌گذشت و گاه به لباس زنان اصابت می‌کرد. زنان به وحشت افتادند و سراسیمه به خیمه‌گاه بازگشتند و همه در انتظار بودند که امام چه برخوردی خواهد کرد. امام چون شیری غضبناک بر آنان حمله کرد، تیرها از هر سو به امام نشانه می رفتند و گاه به سینه یا گلوی امام می‌نشستند.

    در همین اوضاع و احوال آشفته بود که  ناگاه دومین فریاد استغاثه امام بلند شد:

    «آیا کسی هست که از حرم رسول خدا حمایت و حراست کند؟ آیا یگانه‌پرستی هست که از خدا در ارتباط با ما بترسد؟ آیا پناه دهنده‌ای هست که در پناه دادن ما به خداوند امید بندد؟»

    پس از آن، صدای ناله زنان بلند شد، و امام سجاد علیه السلام با تکیه بر عصای از جا برخاست در حالی که از شدت بیماری شمشیرشان بر زمین کشیده می‌شد. ناگاه امام حسین(علیه السلام) با فریادی بلند فرمودند:  

    «ام کلثوم! او را نگهدار! مبادا زمین از نسل آل محمد خالی گردد.»

    پس از آن ام کلثوم امام سجاد(علیه السلام) را به بستر خویش بازگردانید.

    امام جبّه‌ای از خز به همراه داشتند و عمامه پیامبر را بر سر نهاده بودند و شمشیر آن حضرت را بر کمر بسته بودند. ایشان پیراهنی طلب کردند که هیچ کس به آن رغبت نداشته باشد و آن را زیر لباس خود پوشیدند. لباسی برای امام آوردند. امام آن را نپسندید چون آن را لباس ذلت و خواری دانستند. لباس کهنه ای را گرفتند و آن را قدری پاره کردند و زیر لباس خود پوشیدند. و زیرجامه‌ای را طلبیدند و آن را نیز پاره کردند و پوشیدند، تا آن لباس را دشمن به غنیمت از تنشان در نیاورد.

    امام وارد میدان جنگ شدند و پس از هر حمله به وسط میدان باز می‌گشتند و مکرر این عبارت‌ را ترنم می‌فرمودند: «لاحول و لا قوه الا بالله العظیم هیچ قدرت و نیرویی نیست مگر از آن خدای بزرگ.» در همین حال گاه طلب آب می‌فرمودند.

    و شمر در پاسخ می گفت: «آن را نمی‌آشامی تا به آتش وارد گردی… .»

    «ابوالحتوف جعفی» تیری به پیشانی امام نشانه رفت. امام به سختی آن را از پیشانی بیرون آورد. همراه آن خون بر صورت امام جاری شد. امام فرمودند:

    «پروردگارا! تو می‌بینی که من در چه وضعیتی از این بندگان سرکش و معصیت کارت قرار گرفته‌ام، خدایا! تعداد اینها را برشمار و همه را خود بکش و بر روی زمین احدی از اینها را باقی مگذار و هرگز آنها را مورد بخشش قرار مده.»

    امام با صدایی بلند فریاد زدند:

    «ای امت نابکار! چه بد بعد از محمد(صلی الله علیه و آله) با عترت او برخورد کردید، اما شما پس از من کسی را نخواهید کشت که کشتن او را بر خود سهل و آسان شمارید. اما کشتن مرا ساده گرفته‌اید؛ به خدا قسم، امیدوارم که خداوند مرا به شهادت گرامی دارد و سپس از شما بدون این که خود بدانید انتقام بگیرد.»
    «حصین» گفت: «ای پسر فاطمه! چگونه از ما انتقام می‌گیری؟! » امام فرمودند:

    «خدا بین خودتان چند نفر را در فقر و وحشت قرار می‌دهد که بدان سبب خونتان را خواهند ریخت، سپس عذابی سهمگین بر شما نازل خواهد کرد.»

    از آن همه زخم‌های بسیار، ضعف بر امام غالب شده بود، امام ایستاد تا قدری استراحت کند. فردی با سنگ به پیشانی او زد. پیشانی آن حضرت شکست و خون صورت ایشان را فرا گرفت. دامن لباس را بالا زد تا از ورود خون به چشمان جلوگیری کند. دیگری با تیری سه شعبه قلب امام را نشانه گرفت و آن تیر بر قلب امام نشست. امام فرمودند:

    «بسم الله و بالله و علی مله رسول الله؛ به نام خدا، و برای خدا و بر مبنای ملت و آیین رسول خدا»

    و سپس به آسمان سر برداشتند و خدای تعالی را مورد خطاب قرار دادند:

    «الهی انک تعلم انهم یقتلون رجلاً لیس علی وجه الارض ابن نبی غیره؛ پروردگارا! تو خود می‌دانی که اینها مردی را می‌کشند که بر روی زمین جز او پسر پیامبری نیست.»

    سپس تیر را از پشت خود بیرون کشیدند و دست را زیر زخم سینه نهادند تا این که از خون پر شد، و به آسمان پاشید و فرمود: «بر من آسان است آن چه فرود آید، زیرا آن در برابر چشم خداوند است» از آن خون قطره‌ای به زمین نریخت. بار دیگر دست زیر خون گرفتند و آن را بر سر و صورت و محاسن خود پاشیدند و فرمودند:

    «همین گونه خواهم بود تا خداوند و جدم رسول الله را ملاقات کنم، در حالی که به خون خضاب شده‌ام؛ و خواهم گفت: ای جدم! فلان و فلان مرا کشتند.»

    اسب امام در اطراف آن حضرت می‌چرخید و خود را به خون امام آغشته می‌کرد.ابن سعد گفته بود: «این اسب، از اسبان خوب پیامبر است. او را بگیرند و محاصره کنند» اما مردم شام در این امر ناکام مانده بودند. بنابراین گفت: «او را رها کنید تا ببینم چه می‌کند.»

    او پیشانی خود را به خون حسین آغشته کرد و شیهه ای زد. به فرموده امام باقر علیه السلام آن حیوان پیوسته از ستم به حسین و از امتی که پسر پیامبرش را کشته، می‌نالید. سپس آن حیوان شیهه‌ کنان به خیمه‌گاه دوید.

    «هنگامی که چشم زنان به آن اسب با یال پر خون و زین واژگون افتاد، از خیمه‌گاه بیرون ریخته، موی پریشان کردند و بر صورت سیلی می‌زدند. بر چهره خود می‌نواختند، و فریاد ناله سر داده بودند. بعد از عزت، به ذلت و خواری افتادند و به سوی قتلگاه حسین شتابان می‌دویدند.

    ام کلثوم فریاد می‌زد: «ای محمد و ای پدرم، ای علی جان و ای جعفر طیار و ای حمزه (سیدالشهداء) این حسین است که عریان به روی خاک کربلا افتاده.»

    و  زینب نیز سلام الله علیها اینگونه می‌نالیدند:

    وا اخاه، وا سیداه، وا اهل بیتاه، لیت السماء اطبقت علی الارض و لیت الجبال تدکدکت علی السهل؛‌ «وای برادرم! وای آقایم! وای اهل بیتم! ای کاش آسمان بر زمین می‌افتاد و کوهها بر دشت‌ها به هم می‌خورد.»

    حضرت زینب سلام الله علیها نزدیک امام رسیده بودند.در همان حال عمر بن سعد با عده‌ای از یارانش به قتلگاه نزدیک شده بود و امام در آخرین لحظات عمر شریفش به سر می‌برد.

    پس زینب فریاد زد: «ای عمر! اباعبدالله را می‌کشند و تو به او می‌نگری؟» وقتی عمر سعد از زینب روی گرداند، اشک چشمانش بر موهای چهره‌اش جاری شد.

    امام از شدت ضعف بر روی زمین نشستند، ولی خود را بر روی زانو به جلو می‌کشیدند. این حالت چندان ادامه نیافت تا این که «مالک بن نصر» با شمشیر ضربتی به سر مبارک او زد؛ کلاه خُودی که امام بر سر داشتند مملو از خون شد امام فرمودند: «با این دست نه بخوری و نه بیاشامی و خداوند با ستمکاران محشورت سازد.» کلاه خُود را از سر برداشت و عمامه را بر کلاه خود بست. دشمن اطراف امام را لحظه به لحظه بیشتر محاصره می‌کردند.

    امام قدرت برخاستن نداشتند.که ناگاه عبدالله بن الحسن به حمایت از امام وارد میدان شد و روی سینه امام به شهادت رسید.مردم تمایلی به قتل امام نداشتند؛ کشتن امام را هر قبیله به دیگر طائفه واگذار می‌کرد.

    ناگاه شمر فریاد زد: «منتظر چه هستید و چرا توقف کرده‌اید؟ همه بر او حمله کنید.» این بود که «زرعه بن شریک» ضربتی به کتف چپ امام زد و «حصین» تیری به گلوی امام نشانه رفت. دیگری بر گردن امام زد و «سنان بن انس» با نیزه‌ای به سینه مبارک امام زد و قفسه سینه شکسته شد؛ هم او تیری به گلوی حضرت زد و «صالح بن وهب» نیزه‌ای به پهلوی او زد.

    «هلال بن نافع» گفت: من نزدیک حسین ایستاده بودم امام در حال جان سپردن بود؛ «لیکن به خدا سوگند تا به حال کشته‌ای را ندیده‌ام به نیکویی او که در خون آغشته شود و اینگونه زیبای‌روی و نورانی باشد. آنقدر نور چهره او و زیبایی هیبتش مرا به خود مشغول داشته بود که به طور کلی از کشته شدن او غفلت داشتم»

    در همان حال حضرت گاه طلب آب می‌کرد و دیگران از پاسخ به این درخواست ابا داشتند.

    امام و دعای آخر

    چون آن حالت امام شدت یافت، سر به آسمان بلند کرد و چنین دعا کرد:

    «خدایا! تو برترین جایگاه را داری، بزرگ‌ترین قدرت، آنچه می‌خواهی می‌کنی، بی نیازی از خلایق، بزرگی‌ات بس عریض است و بر هر چه بخواهی توانایی، لطف و مهربانی تو نزدیک است، در عهد و پیمان راستگویی، نعمت تو سرازیر است و بلای تو نیکو، وقتی تو را بخوانم نزدیکی، هر چه را خلق کردی بر آن احاطه داری، توبه پذیرنده‌ای، از هر کسی که به تو باز گردد، بر هر چه اراده کنی دست یافته‌ای، هر چه را طلب کنی می‌یابی، وقتی که تو را شکر گویم تو سپاسگزاری، تو فراوان یاد می‌کنی هنگامی که تو را یاد می‌کنم، تو را می‌خوانم در حالی که محتاج و نیازمندم، در حال فقر به تو رغبت نشان می‌دهم، به سوی تو جزع می‌کنم، در حالی که بیمناکم، می‌گریم در حال گرفتاری و از تو کمک می‌طلبم در حال ناتوانی، به تو تکیه می‌کنم در حالی که کفایتم می‌کنی،

    پروردگارا! بین ما و قوم ما تو خود حکم کن؛ چرا که آنها ما را فریب دادند و ذلیل و خوار ساختند، به ما نیرنگ زدند و ما را کشتند در حالی که ما خاندان پیامبر تو و فرزند دوست محمد(صلی الله علیه و آله) هستیم که تو او را به پیامبری برانگیختی، و او را امین وحی خود دانستی، پس ما را در کارمان گشایش عطا فرما، ای بخشنده‌ترین بخشندگان!»

    سپس اینگونه فرمودند:

    اصبر علی قضائک، یا رب، لا اله سواک یا غیاث المستغیثین؛   «الهی بر قضای تو شکیبایی می‌کنم، معبودی جز تو نیست، ای پناه درخواست کنندگان!»

    و نیز فرمودند: « جز تو خدایی ندارم، و پرستش کننده‌ای جز تو نیست، بر حکم تو صبر می‌کنم، ای پناه کسی که جز تو پناهی ندارد! ای همیشگی که پایان ندارد! و ای زنده کننده مردگان! ای که بر کسب همه، احاطه داری! بین ما و بین آنها – ای بهترین حاکمان – تو خود قضاوت کن.»

    امام حسین علیه السلام با آن همه جراحت در حال زجر کشیدن بودند که ناگهان حضرت زینب سلام الله علیها فرمودند: «ویحکم، اما فیکم مسلم، فلم یجیبها احد؛ وای بر شما! آیا در بین شما مسلمانی نیست؟ احدی او را پاسخ نداد.»

    پس از آن ابن سعد فریادی بر سر مردم زد که: «بر او فرود آیید و او را راحت کنید»

    شمر با سرعت بر گودال وارد شد و بر سینه امام نشست و محاسن شریف آن ولی اعظم الهی را گرفت و با دوازده ضربه سر مقدس عزیز زهرا سلام الله علیها را از تن مقدسش جدا ساخت.

    آخرین مناجات امام این بود «الهی رضاً برضاک؛ خدایا به رضای تو راضی و خشنود هستم»

    و آخرین کلامشان «بسم الله و بالله و فی سبیل الله؛ به نام خدا و به کمک خدا و در راه خدا»


    منابع:

    برگرفته شده با تلخیص از کتاب یاران شیدای حسین بن علی علیهما سلام نوشته آقای مرتضی تهرانی منابع مورد استفاده شده در این متن عبارت است از:

    مثیرالاحزان، ص۷۲؛ خوارزمی، مقتل الحسین خوارزمی، ج۲، ص۳۳ .

    مقتل الحسین خوارزمی، ج۲، ص۳۳؛ بحارالانوار، ج۴۵، ص ۵۰ .

    مناقب آل ابی طالب، ج۴، ص۱۱۰٫

    تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۴۵۲ .

    اللهوف، ص۵۲ .

    بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۵۰؛ نفس المهموم، ص ۲۲۰ .

    موسوعه کلمات الامام الحسین، ص ۴۹۱ .

    مقتل الحسین مقرم، ص ۲۲۷ .

    اللهوف، ص ۵۰ .

    الخصائص الحسینیه، ص ۱۸۸ .

    المنتخب للطریحی، ص ۴۳۹٫

    مناقب آل ابی طالب، ج۴، ص ۱۰۹ .

    اللهوف، ص ۵۳ .

    اللهوف، ص ۵۱ .

    مقتل الحسین مقرم، ص ۳۵۰ .

    نفس المهموم، ص ۲۲۱، مقتل الحسین خوارزمی، ج۲، ص ۳۴ .

    مقتل الحسین مقرم، ص ۳۵۱ .

    نفس المهموم، ص ۲۲۲/ مقتل الحسین خوارزمی، ج۲، ص ۳۴/ اللهوف، ص ۵۲ .

    اللهوف، ص ۵۲ .

    مقتل الحسین خوارزمی، ج۲، ص ۳۴ .

    الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۵۷۰؛ مقتل الحسین خوارزمی، ج۲، ص۳۵ .

    الارشاد، ج۲، ص ۱۱۰؛ اللهوف، ص ۵۳- ۵۲ .


    موضوعات: حُسنِ حَسَن  لینک ثابت



    [چهارشنبه 1394-07-29] [ 06:43:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      اگر قصد توبه دارید بسم الله…   ...

     

    بسم الله الرحمن الرحیم

    نام او هم حرّ بود ولی لبیک را به امام نگفت!

    حضرت ابا عبد الله الحسین علیه السلام روز چهارشنبه اول محرم الحرام،سال شصت و یک به “قصر مقاتل”فرود آمدند.

    امام و یاران وقتی به این مکان رسیدند خیمه ای را برافراشته دیدند.در حالی که نیزه و سلاحی آماده با اسبی بر درگاه آن ایستاده بود.امام از اصحاب آن خیمه سراغ گرفتند.گفته شد”عبید الله بن حر جعفی”در اینجا خیمه زده است.او فردی عثمانی مذهب بود که اموال این و آن را غارت می کرد و گاه به راهزنی می پرداخت.امام” حجاج بن مسروق جعفی” را که با عبید الله بن حر از یک تیره و قبیله بود را به سوی او روانه کرد تا او را به یاری حضرت دعوت کند.

     

    پس از سلام و پاسخگویی او,حجاج گفت:((ای پسر حر البته خداوند تو را به سوی کرامت و بزرگواری هدایت کرد،اگر آن را بپذیری!))

    حر پرسید:((آن کرامت کدام است؟))

    حجاج گفت:((حسین بن علی است که تو را به یاری خویش فراخوانده است.اگر در پیش او پیکار کنی به پاداش میرسی و اگر کشته شوی شهید شده ای))

    حر در پاسخ گفت:((انا لله و انا الیه راجعون،به خدا قسم من از کوفه خارج نشدم،مگر از روی کراهت که مبادا حسین به کوفه داخل شود و من آنجا باشم،به خدا سوگند،می خواهم او را نبینم و او هم مرا نبیند)).

    هنگامی که حجاج پیام حر را به امام داد.حضرت با عده ای از اهل بیت حرکت کرند و به خیمه گاه او آمدند.پس از سلام و تعارفات معمول،امام نشستند و فرمودند:((ای پسر حر،اهل شهر تو به من نامه نوشتند که به یاری من اجتماع کرده اند و از من خواسته اندتا به آنجا روم ،لیکن تقدیر آنگونه که آنها پنداشته اند نیست.تو را گناهان فراوانی است،آیا قصد توبه داری تا گناهانت محو شود؟))

    او گفت:((ای پسر رسول خدا،آن چیست؟))

    امام فرمودند:((پسر نبی خود را یاری رسانی و همراه او بجنگی.))

    ابن حر گفت:((به خدا سوگند،می دانم هر که شما را دنبال کند در آخرت سعید و خوشبخت خواهد شد.لیکن امیدی ندارم که در کوفه کسی شما را یاری کند.پس شما را به خدا سوگند این طرح و نقشه را بر من تحمیل مکن.چرا که نفس من بر مرگ آمادگی ندارد.اما این اسب من به خدا قسم بر آنچه خواهی تو را می رساند.نشد که سوار آن شوم و بر دیگران سبقت نگیرم،این از آن شما آن را با خود ببرید.))
    امام فرمودند:((ما را به اسب تو نیازی نیست))

    سپس فرمودند:((نخواسته ام گمراهان را یاور خود سازم.من تو را خیر خواهی کردم,همانگونه که تو بر من خیرخواهی کردی.اگر بتوانی کاری کنی که فریاد ما را نشنوی و در این درگیری ما شاهد نباشی،همان کن.به خدا سوگند اگر کسی صدای کمک خواهی ما را بشنود و ما را یاری نکند،خدای تعالی او را هلاک خواهد کرد)).

    بله دوستان عزیز از این داستان انسان به عظمت و بزرگی امام حسین علیه السلام پی میبرد که چگونه مشتاقانه دیگران را به سوی خود فرا میخواند و در اینجا تنها ما باید لبیک بگوییم.امام حسین علیه السلام اسب ما را نمی خواهد بلکه لبیک صادقانه خود ما را میخواهند لبیکی که در آن او را یاری کنیم و همراه او بجنگیم و دل را از هرآنچه غیر خدایی و غیر حسینی بر کنیم.

    طوری که هر چیز غیر خدایی و غیر حسینی را کوچک بشماریم و حاضر شویم آن را در راه خدا فدا کنیم.و این کار همانی است حضرت ابا عبدالله کرد یعنی همه چیز را فدای خدا کرد.که این کار بهتربن توبه است.البته بعد از لبیک به این ندا دیگر نباید بگوییم دلم می خواهد این کار را بکنم یا دلم میخواهد آن کار را بکنم بلکه باید ببینیم امام حسین چه میخواهد.

    حال اگر قصد توبه دارید بسم الله…


    موضوعات: حُسنِ حَسَن  لینک ثابت



    [سه شنبه 1394-07-28] [ 06:42:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...



      خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

     
     
    این وبلاگ بمنظور معرفی شاخه ای از ابعاد وجودی امام حسن مجتبی (ع) به فعالیت مشغول شده است.