داستانی شگفت انگیزتر از «کهف» و «رقیم»
.

ای عشق سربلند؛ که بر نیزه می روی،
از حلقه کمند تو، لا یمکن الفرار!
.
عبیدالله بن زیاد پس از گذشت یک روز از حضور کاروان اسرا در کوفه فرمان داد سر حسین علیه السلام را در کوچه های کوفه و در میان قبایل مختلف شهر بگردانند. زید بن ارقم روایت می‌کند که: من در بالاخانه خود نشسته بودم که دیدم آن سر مقدس را بر نیزه‌ای زده‌اند و از کوچه عبور می‌دهند.
.
وقتی سر در برابر من رسید، شنیدم که آیه 9 سوره کهف را می‌خواند:
اَم حسبت انّ اصحاب الکهف والرقیم کانوا من آیاتنا عجبا
آیا پنداشتی که اصحاب کهف و رقیم از آیه‌های شگفت ما بودند؟
.
به خدا سوگند از ترس موهای تنم راست شد.
فریاد زدم: «به خدا ای پسر رسول خدا، داستان سر تو شگفت تر و حیرت‌انگیزتر است.»
.
یعنی اصحاب کهف و رقیم اگر چه داستان شگفت انگیزی داشتند، لکن پس از مرگ، سخن نگفتند، و داستان سر تو شگفت انگیزتر است که پس از بریده شدن از بدن، قرآن تلاوت می‌کند!
منبع:منتهی الامال- حاج شیخ عباس قمی
———
حسین جان!
نه!!! تنها قرآن خواندن سر بریده تو شگفت انگیز نیست؛
بلکه:
داستان کربلای تو
قصه شهادت مظلومانه تو؛
.
سخنان دلنشین و فریادهای طوفانی تو
آزادگی و دلدادگی تو
اصلا راز ماندگاری تو
.
عشق تو به معبود
و عشق ما به تو
همه شگفت انگیزتر و حیرت آورتر از داستان «کهف» و «رقیم»اند!!!
.
حسین!
چه رازی در «نام» تو
و چه رمزی در «مکان» شهادت تو؛ «کربلا»…… وجود دارد که همه دیوانه توأیم؟!

موضوعات: متفرقه  لینک ثابت



[شنبه 1394-08-02] [ 12:04:00 ق.ظ ]