حُسنِ حَسَن
 
  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

   
اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        



این وبلاگ بمنظور معرفی شاخه ای از ابعاد وجودی امام حسن مجتبی (ع) به فعالیت مشغول شده است.




آمار

  • امروز: 21
  • دیروز:
  • 7 روز قبل: 4153
  • 1 ماه قبل: 15495
  • کل بازدیدها: 2399437





  • رتبه






    کاربران آنلاین

  • متین
  • سادات طهماسی
  • زهرا بانوی ایرانی
  • سمانه شکوهی


  •   دام هاى فريبنده   ...

     

    قال على (عليه السلام):
    «رَحِمَ اللهُ امْرَءً غالَبَ الْهَوى، وَ اَفْلَتَ مِنْ حَبائِلِ الدُّنْيا»;
    «رحمت خداوند بر انسانى كه بر هواى نفس پيروز گردد و از دام هاى دنيا خويش را نجات دهد(1)».

     

    شرح و تفسير

    مفهوم مقابله و جهاد با نفس، جنگ ميان حقيقت انسان و هواى نفس است; در يك سوى هوس هاى سركش قرار دارد و در سوى ديگر واقعيّت انسان. حضرت على (عليه السلام) براى انسانى كه با هواى نفس مى جنگد دعا مى كند. و سپس به دام هاى دنيا اشاره مى نمايد و مردم را از آن دام هاى به ظاهر زيبا و فريبنده، برحذر مى دارد.

    ويژگى هاى دام
    دام داراى ويژگى هايى است:
    1ـ يكى از ويژگى هاى دام مخفى بودن آن است تا جلب توجّه نكند و شكار بدون توجّه و بر اثر غفلت اسير آن گردد.
    2ـ ويژگى ديگر دام، اين است كه محكم باشد و شكار پس از گرفتارى در آن، نتواند خود را برهاند و فرار كند.
    دام هاى دنيا نيز اين خصوصيّات را دارد، يكى از دام هاى دنيا حُبّ مقام است كه از اوّل بچگى تا آخرين لحظات عمر، در دل انسان ها وجود دارد(2). هر چيزى دوران خاصّى دارد، ولى علاقه به مقام در سراسر عمر انسان، همراه اوست. و گاهى از اوقات اين دام مخفى است; در لباس خدمت به همنوعان، خدمت به انقلاب و دين، احساس مسؤوليّت شرعى و مانند آن خود را پنهان مى كند. دانه هايى هم در اطرافش ريخته شده كه جلب توجّه مى كند; استفاده از نعمت هاى الهى، ضرورت هاى زندگى، حفظ آبرو، امكانات بيش تر، آرامش روح، تفريح بهتر و مانند آن، دانه هايى است كه اطراف آن ريخته شده است. و عجيب اين كه اين دام بسيار محكم است و رهايى از آن براى گرفتارانش بسيار مشكل.
    يكى از دام ها عبادت بى تفكّر است، در اين نوع از عبادت آهسته آهسته ريا شروع مى شود و كم كم منتهى به عُجب مى شود، چنين شخصى خود را از همه بهتر و سرآمد امّت و شفيع يوم المحشر تصوّر مى كند! كار به اين جا ختم نمى شود، بلكه آن قدر عقل او اسير مى گردد و هوى و هوس امير، كه از خداوند هم طلب كار مى شود!
    بايد اين دام ها را به خوبى شناسايى نمود و از گرفتار شدن در آن پرهيز كرد. و اگر خداى ناكرده گرفتار شده ايم، هر چه سريع تر به فكر رهايى از آن باشيم، كه هر چه زمان بگذرد آزادى از اين دام مشكل تر مى شود.


     
    1. ميزان الحكمة، باب 4042، حديث 21157، (جلد 10، صفحه 384).
    2. در عبارتى مى خوانيم: «آخِرُ ما يَخْرُجُ مِنْ قُلُوبِ الصِّدّيقينَ حُبُّ الْجاهِ; آخرين چيزى كه از دل انسان هاى راستين خارج مى شود جاه طلبى است». (اخلاق در قرآن، جلد 3، صفحه 30).

     
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



    [جمعه 1394-12-28] [ 11:11:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      عقل هاى نورانى و چشم هاى تيزبين!   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «اَيْنَ الْعُقُولُ الْمُسْتَصْبِحَةُ بِمَصابيحِ الْهُدى، وَ الاَْبْصارُ اللاَّمِحَةُ اِلى مَنارِ التَّقْوى! اَيْنَ الْقُلُوبُ الّتى وُهِبَتْ لِلّهِ، وَ عُوقِدَتْ عَلى طاعَةِ اللهِ!»;
    «كجايند آن عقل هايى كه از چراغ هاى هدايت روشنى مى گيرند؟! كجايند چشم هايى كه به نشانه هاى تقوى مى نگرند؟! و كجايند آن دل هاى كه به خدا بخشيده شده و پيمان اطاعت خدا را بسته اند؟!»(1).

     

    شرح و تفسير

    در وجود انسان دو محور مهمّ وجود دارد: نخست محور عقل و علم است، كه انسان به وسيله آن حقايق را درك مى كند. ديگر محور عواطف و احساسات است. منظور از عواطف، انگيزه هاى غير متكّى به دليل است كه مايه حركت و باعث فعاليّت مى شود و اگر درست هدايت شود به نتايج بسيار مطلوبى مى رسد.
    اين كه انسان مى داند دو به اضافه دو مساوى است با چهار، اين علم است; امّا اين كه به فرزندش علاقه دارد، علم نيست; بلكه عاطفه است. اگر اين دو (علم و عاطفه) اصلاح شود، يعنى علم متكّى به مبدأ الهى و ارزشى گردد و عواطف هم مطابق موازين تعديل گردد، انسان كامل مى شود.
    حضرت على (عليه السلام) در روايت فوق براى تكامل در هر دو بخش ضابطه تعيين مى كند. طبق فرمايش حضرت در جمله اوّل، اگر عقل هدايت شود و هادى او خداوند باشد و آدمى چشم به نور تقوى دوخته باشد و احساسات و غرايز خويش را به وسيله تقوى كنترل كند، شرط اوّل حاصل مى شود. و در جمله دوم معيار عواطف و انگيزه ها را اخلاص و طاعت خداوند بيان مى كند; يعنى دل را فقط در گرو او قرار دهيم، تنها با او پيمان ببنديم و تنها براى او عبادت كنيم. البتّه شرط دوم مشكل تر است، همان گونه كه آن ضرب المثل عاميانه معروف مى گويد: «ملاّ شدن چه آسان، آدم شدن چه مشكل!».
    خدايا! ما خود را به تو سپرده ايم، ما را در آنچه رضا و خشنودى توست موفّق بدار.


     
    1. نهج البلاغه، خطبه 144.
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 08:18:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      عقل هاى اسير شهوت!   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «وَ كَمْ مِنْ عَقْل اَسير تَحْتَ هَوى اَمير»;
    «چه بسيار هوى و هوس هايى كه عقل ها را تحت سلطه خود در آورده و آن ها را اسير كرده است»(1).

     

    شرح و تفسير

    در وجود هر انسانى دو نيرو وجود دارد:
    1ـ نيروى عقل، كه بايد بر تمام اعضاء و نيروها و احساسات انسان امير باشد.
    2ـ تمايلات و شهوات نفسانى، كه بايد ابزار اجرايى عقل باشند و تحت فرمان او.
    اگر هر يك از اين دو نيرو در جاى خود به كار گرفته شود، آنچه خداوند از انسان انتظار دارد به انجام مى رسد، و انسان حقيقتاً خليفه خداوند مى شود. امّا اگر برعكس شد، و هوى و هوس فرماندهى را در دست گرفت و عقل به عنوان ابزارى در اختيار آن قرار گرفت و اسير تمايلات شهوانى شد، چنين انسانى از مسير حق منحرف مى گردد و اين انحراف ممكن است آن قدر زياد شود و چنين انسانى به قدرى از صراط مستقيم دور گردد، كه مانند چهارپايان بلكه پست تر از آن ها شود!(2)
    آرى اگر عقل، كه به منزله پدر پر تجربه اى در يك خانواده است، اسير تمايلات و بى بندوبارى هاى جوان هاى خام و بى تجربه و مالامال از شهوات گردد، چنين خانواده اى از هيچ خطرى در امان نخواهد بود!.
    بنابراين اگر مى خواهيم مورد نظر خداوند باشيم، بايد عقل را در خانواده، جامعه، كلّ كشور، و بلكه سراسر دنيا حاكم كنيم و او را از اسارت هوى ها و هوس ها آزاد نماييم. در اين صورت بدون شك جهان، كه در شرايط موجود همچون جهنّمى سوزان است، تبديل به گلستانى با صفا خواهد شد، و همه انسان ها مى توانند بدون تجاوز به حقوق يكديگر، به صورت مسالمت آميز زندگى راحت و بى دغدغه اى داشته باشند.


     
    1.نهج البلاغه، کلمات قصار، شماره 211.
    2. در آيه 179 سوره اعراف و آيه 44 سوره فرقان به اين مطلب اشاره شده است.

     
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 07:18:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      عشق سوزان، مانع مهمّ شناخت   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «مَنْ عَشِقَ شَيْأً اَعْشى بَصَرَهُ، وَ اَمْرَضَ قَلْبَهُ، فهو يَنْظُرُ بِعَيْن غَيْرِ صَحيحَة، وَ يَسْمَعُ بِاُذُن غَيْرِ سَميعَة، قَدْ خَرَقَتِ الشَّهَواتُ عَقْلَهُ، وَ اَماتَتِ الدُّنْيا قَلْبَهُ»;
    «هر كس به چيزى (ديوانهوار) عشق بورزد، چشمانش را ضعيف مى كند، و قلبش را بيمار مى سازد، سپس با چشمى معيوب مى نگرد، و با گوشى ناشنوا مى شنود، (زيرا) خواسته هاى دل، عقلش را از كار انداخته، و دنيا قلبش را ميرانده است»(1).

     

    شرح و تفسير

    اين جملات به مسأله مهمّى براى همه انسان ها اشاره دارد، و آن اين كه: انسان در صورتى مى تواند در زندگى خويش راه صحيح را طى كند كه شناخت درستى از «حقّ» و «باطل» و «صحيح» و «فاسد» داشته باشد و خوشبختانه خداوند ابزار شناخت را در اختيار همگان قرار داده است.
    (وَ جَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الاَْبْصارَ وَ الاَْفْئِدَةَ); «خداوند براى شما (ابزار شناختى، كه عبارتند از:) گوش و چشم و عقل قرار داده است»(2).
    ولى گاهى اين ابزار تبديل به موانع و حجاب هايى براى شناخت مى شود كه در اين صورت نتيجه معكوس مى دهد.
    موانع شناخت فراوان است و شرح آن را در تفسير پيام قرآن، جلد اوّل، آورده ايم(3). يكى از موانع شناخت عشق سوزان به مسايل غير واقعى است كه در حديث فوق به آن اشاره شده است. اين مطلب را هر كس در زندگى شخصى خود تجربه كرده است. گاه ديده ايم كه مبتلايان به عشق سوزان، گناه را در لباس عبادت انجام مى دهند! و ترك عبادت را عبادت مى پندارند! اين مسأله مخصوصاً در جريانات حزبى و سياسى خيلى روشن و آشكار است.
    بنابراين بر ما لازم است كه با الهام از اين فرمايش نورانى حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام)تعادل را در همه مسايل، از جمله در عشق و محبّت، مراعات كنيم تا دستخوش عوارض سوء آن نشويم و عشق سوزان بسان پرده اى ضخيم مانع شناخت حقايق نشود.


     
    1. نهج البلاغه، خطبه 109.
    2. سوره نحل، آيه 78.
    3. مباحث مربوط به موانع و آفات شناخت در تفسير پيام قرآن، جلد اوّل، صفحه 296 به بعد، آمده است.

     
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 06:18:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      طعم ايمان!   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «لا يَذُوقُ الْمَرْءُ مِنْ حَقيقَةِ الاْيمانِ، حَتّى يَكُونَ فيهِ ثَلاثُ خِصال: اَلْفِقْهُ فِى الدّينِ، وَ الصَّبْرُ عَلَى الْمَصائِبِ، وَ حُسْنُ التَّقْديرِ فِى الْمَعاشِ»;
    «هيچ انسانى طعم ايمان را نمى چشد، مگر اين كه داراى سه خصلت باشد:
    1ـ آگاهى در دين، 2ـ صبر در برابر مصيبت ها، 3ـ اندازه گيرى در مخارج»(1).

     

     

    شرح و تفسير

    آيا «ايمان» داراى طعم خاصّى است، كه چشيدنى باشد؟
    پاسخ اين سؤال روشن است، معمولا وقتى مى خواهند احساس كامل نسبت به چيزى را بيان كنند تعبير به چشيدن مى كنند. و منظور از چشيدن طعم ايمان، درك آن با تمام وجود و احساس آرامش روح و اطمينان در سايه ايمان است، آن آرامش و نورانيّت و روحانيّت و حالت خاصّى كه با هيچ زبانى قابل توصيف نيست، همان لذّت روحانى و حالت إنبساط قلب و صفا و نورانيّتى كه نمى توان آن را توصيف كرد، هر تعبيرى از آن نارساست، و حقيقتاً درك شدنى و وصف ناشدنى است!
    حال بايد ديد كه چه رابطه اى ميان اين سه خصلت و طعم ايمان وجود دارد.
    الف) «اَلْفِقْهُ فِى الدّينِ»; تا انسان آگاهى و معرفت كامل نسبت به مسايل مختلف دين پيدا نكند، چگونه مى تواند اعتقاد محكم و التزام عملى نسبت به احكام دينى پيدا كند، و تا وقتى كه ايمان و عمل شايسته اى حاصل نشود چشيدن طعم ايمان امكان پذير نخواهد بود.
    ب) دومين خصلتى كه بدون آن طعم ايمان چشيده نمى شود، صبر و شكيبايى در برابر مشكلات است. بسيارند كسانى كه در مقابل مصائب و حوادث تلخ زانو مى زنند و به همه كائنات بدبين مى شوند و در دل يا در زبان به خدا اعتراض دارند! چنين انسان هايى چگونه مى توانند طعم ايمان را بچشند؟ در حالى كه مصائب و سختى ها فلسفه هاى روشنى دارد كه مؤمن حقيقى آن را درك مى كند، مصيبت ها گاه هشدارى است به انسان به هنگام غفلت. گاه كفّاره گناهان و خطاها و معصيت هاى اوست. و فلسفه هاى ديگرى كه اين جا جاى شرح آن نيست(2). همين قدر بايد بدانيم كه هيچ حادثه اى در اين عالم بى علّت و تصادفى نيست.
    ج) «وَ حُسْنُ التَّقْديرِ فِى الْمَعاشِ» امّا رابطه طعم ايمان با برنامه ريزى صحيح در امر معاش و زندگى، از اين نظر است كه شخصى كه برنامه صحيح اقتصادى در زندگى و مخارج روزمرّه خود ندارد و مبتلا به مشكلات و گناه و گاه اسراف و زياده روى مى شود، روشن است كه انسانى كه مبتلا به چنين مشكلاتى مى گردد، كه منتهى به معصيت مى شود، نمى تواند طعم ايمان را بچشد.
    نتيجه اين كه طعم ايمان در سايه معرفت دينى، شكيبايى در تحمّل مشكلات، و برنامه ريزى صحيح در امر زندگى حاصل مى شود.


     
    1. بحار الانوار، جلد 1، صفحه 20 و جلد 68، صفحه 85 و 346.
    2. مشروح اين مطلب را در «پنجاه درس اصول عقايد»، صفحه 93 مطالعه فرماييد.
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 05:18:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      ضرورت انتخاب الگوها   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «اَلا وَ اِنَّ لِكُلِّ مَأْمُوم اِماماً، يَقْتَدى بِه وَ يَسْتَضىءُ بِنُورِ عِلْمِه»;
    «آگاه باشيد! هر مأمومى امام و پيشوايى دارد كه بايد به او اقتدا كند و از نور دانشش بهره گيرد»(1).

     

    شرح و تفسير

    الگوگيرى در طبيعت هر انسانى وجود دارد. بدين جهت اگر الگوهاى صحيح و واقعى معرّفى نشوند، مردم از الگوهاى ناسالم پيروى مى كنند. لذا خداوند متعال در آيه 164 سوره آل عمران بر مؤمنين منّت مى گذارد كه پيامبرى از جنس خود آن ها، نه فرشتگان، به سوى آن ها فرستاده است. سرّ اين مطلب همان الگو پذيرى است، چون هر جنسى از هم جنس خود مى تواند الگو بگيرد.
    روايت فوق نيز اشاره به همين مطلب دارد. در اين روايت دو مطلب به چشم مى خورد:
    نخست اين كه مردم در اعمالشان شباهت به امام خويش داشته باشند.
    ديگر اين كه در مسايل علمى از نور علم و هدايت او استفاده كنند. 
    بنابراين هم در عمل و هم در علم، لزوم الگوپذيرى سالم و والا توصيه شده است و اساساً يكى از أسرار اين كه مردم همواره بايد امامى داشته باشند و زمين هيچ گاه خالى از حجّت الهى نباشد(2) همين مسأله لزوم الگوگيرى است. و اين جاست كه يكى از ميدان هاى وسوسه شيطان باز مى شود و الگوهاى نامناسب از سوى شيطان صفتان ارائه مى شود.
    با توجّه به لزوم وجود الگوهاى مناسب و ميل طبيعى مردم به الگوگيرى و ارائه الگوهاى نامناسب از سوى شيطان صفتان، معرّفى الگوهاى سالم و صحيح و احياء و ترويج آن ها در جامعه امرى ضرورى است. اين نكته روشن است كه معرّفى الگوها و تبليغ از آن ها در جامعه نيازِ ضرورى جامعه است، نه اين كه الگوها نيازى به اين معرّفى ها داشته باشند(3).


     
    1. نهج البلاغه، نامه 45.
    2. امام على (عليه السلام) در اين زمينه مى فرمايد: «اللّهمّ بلى لاتخلوا الارض من قائم لله بحجّة اما ظاهراً مشهوراً، و اما خائفاً مغموراً، لئلا تبطل حُجج الله و بيّناته; خداوندا! آرى، هرگز زمين از كسى كه به حجّت الهى قيام كند خالى نمى شود، خواه ظاهر و آشكار باشد، و يا ترسان و پنهان، تا دلايل الهى و نشانه هاى او باطل نگردد». (نهج البلاغه، كلمات قصار، شماره 147).
    3. مشروح مباحث مربوط به «اُسوه ها و الگوها» را در كتاب اخلاق در قرآن، جلد اوّل، صفحه 365 به بعد، مطالعه فرماييد.

     
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 05:18:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      شمشير عقل و پوشش حلم   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «اَلْحِلْمُ غِطاءٌ ساتِرٌ، وَ الْعَقْلُ حُسامٌ قاطِعٌ، فَاسْتُرْ خَلَلَ خُلُقِكَ بِحِلْمِكَ، وَ قاتِلْ هَواكَ بِعَقْلِكَ»;
    «حلم پرده اى است پوشاننده، و عقل شمشيرى برّان، پس عيوب اخلاقيّت را با (پرده) حلم بپوشان، و هوس هاى سركشت را با (شمشير) عقل بكش»(1).

     

    شرح و تفسير

    در تمام عالم هستى دو نيرو با هم قرين شده است; نيروى محرّكه و نيروى بازدارنده. تعادل اين دو نيرو باعث نظم در عالم هستى مى گردد. در آسمان ها نيروى محرّكه اى وجود دارد كه باعث حركت سيّاراتِ منظومه شمسى مى شود (نيروى گريز از مركز)، و نيروى بازدارنده اى نيز وجود دارد كه تعادل را ايجاد مى كند (نيروى جاذبه).
    در وجود بشر نيز اين دو نيرو وجود دارد. قسمتى از اعصاب نيروى محرّكه است و بخشى از آن بازدارنده است و اين دو نيرو باعث تعادل در تمام اعضاى انسان مى شود. اعصاب «سمپاتيك» و «پاراسمپاتيك» دو عامل محرّك و بازدارنده درون بدن آدمى هستند.
    انبياء نيز در دعوت خود از اين دو ابزار استفاده كرده اند و به تعبير قرآن، هم بشارت دهنده بودند و هم انذاركننده، هم وعده بهشت مى دادند و هم مردم را از آتش سوزان جهنّم بيم مى دادند.
    قوانين شرع مقدّس هم چنين است. تشويق هاى اسلامى، مانند آن بخشى از زكات كه براى «مؤلّفة قلوبهم»(2) در نظر گرفته شده، نيروى محرّكه است. و قانون مجازات اسلامى، از قبيل قصاص و ديات و حدود، نيروى بازدارنده است. به هر حال مجموعه عالم مجموعه تعادل اين دو نيروست.
    روايت فوق نيز همين مطلب را مى فرمايد. مى گويد: انسان بايد داراى دو نيرو باشد. عقل و حلم، نيروى محرّكه عقل كه همچون شمشير برّان، باعث حركت است و نيروى بازدارنده حلم كه اعمال انسان را كنترل مى كند. هوى و هوس را با شمشير بران عقل قلع و قمع كن و لنگى و نقص خلقيات را با نيروى حلم و بردبارى بپوشان. اگر انسان ها اين دو نيرو را با هم تركيب نمايند جامعه اى سالم خواهند داشت.


     
    1. نهج البلاغه، كلمات قصار، شماره 424.
    2. منظور از «مؤلفة قلوبهم»، كه در آيه 60 سوره توبه آمده، افراد ضعيف الايمانى است كه با گرفتن زكات تقويت مى شوند و به اسلام تمايل پيدا مى كنند.

     
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 04:18:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      شركت در مجلس گناه!   ...

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «مَنْ كانَ يُؤْمِنُ بِاللهِ وَ الْيَومِ الاْخِرِ فَلا يَقُومُ مَكانَ رَيْبَة»;
    «كسى كه به خدا و روز جزا ايمان دارد، در مكانى كه «ريبه» است توقف نكند»(1).

     

    شرح و تفسير

    واژه «ريبه» دو معنى دارد:

    الف) شک و تردید و اتهام؛ یعنی شخص مومن به جایی که مورد اتهام قرار می گیرد نمی رود، و لهذا بزرگان وپرهیزکاران به چنین مکان هایی پا نمی گذاشتند و اگر انسان به چنین مکانی رفت و مورد تهمت و سوء ظن دیگران قرار گرفت، همان گونه که در روایت آمده است، نباید دیگران که به او بدبین شده اند را ملامت نماید، بلکه باید خود را سرزنش کند.(2)
    ب) معنى ديگر ريبه همان چيزى است كه در بحث نكاح و نگاه آمده است. آن جا گفته اند كه نگاه به دست و صورت زن نامحرم با دو شرط جايز است; نخست اين كه به «قصد لذّت» انجام نشود و ديگر اين كه «ريبه» نباشد; يعنى خطر لغزش و وقوع در گناه وجود نداشته باشد، طبق اين معنى شخص مؤمن نبايد در مجلسى برود كه خطر لغزش در دامان گناه وجود دارد و احتمال انحراف او مى رود.
    روايات فراوانى داريم كه ما را از شركت در مجلس گناه نهى مى كند(3)و اين مطلب چند دليل عقلى و منطقى دارد:
    1ـ بودن در مجلس گناه، هر چند انسان گناهى انجام ندهد، امضاء و تأييد آن گناه است و جُرم اين كار براى افراد شناخته شده و بزرگ ترهاى فاميل و روحانيّون سنگين تر است!
    2ـ اُبهت گناه هم در نظر شما و هم در نظر مردم شكسته مى شود. نمونه اش مجالس عروسى زمان ماست، كه شركت در آن براى مؤمنين يك مشكل شده است. مؤمنين نبايد در چنين مجالسى شركت كنند و صريحاً علّت آن را بيان نمايند، بگويند: «ما به شما علاقه داريم، ولى خدا را بيش تر دوست داريم. مسؤوليّت شرعى ما فوق علاقه ماست».
    3ـ اين كار سبب دلگرمى و تشويق گناهكاران مى شود، وقتى يك انسان گناهكار در مجلسى مى رقصد، اگر دو نفر تماشا كنند تا يكصد نفر، خيلى تفاوت مى كند. خواننده و نوازنده گناهكار وقتى دور خود را شلوغ ببيند تشويق مى شود. در حديثى كه پيرامون آيه شريفه 30 سوره حج (وَ اجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ) وارد شده، مى خوانيم: «همين كه به يك خواننده أحْسَن بگويى قول زور محسوب مى شود»(4). بنابراين تشويق گناهكار و مجلس گناه، چه با شركت و چه تشويق لفظى، جايز نيست.
    4ـ وسوسه هاى شيطان كم كم دامن شخصِ شركت كننده را نيز مى گيرد، چه تضمينى وجود دارد كه انسان در مجالس آلوده شركت كند و آلوده نشود؟ مبتلايان به موادّ مخدّر ابتدا فقط در مجالس موادّ مخدّر شركت مى كردند، ولى تدريجاً مبتلى و معتاد گشتند!.


     
    1. اصول كافى، جلد 2، صفحه 378، كتاب الايمان و الكفر، باب مجالسة اهل المعاصى، حديث 10.
    2. بحار الانوار، جلد 71، صفحه 91.
    3. برخى از اين روايات را در ميزان الحكمة، جلد 2، صفحه 54، باب 519، مطالعه فرماييد.
    4. انوار الفقاهة، كتاب التجارة، المكاسب المحرّمة، صفحه 313.
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 04:18:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      سرانجام متّقين و گناهكاران   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «اَلا وَ اِنَّ الْخَطايا خَيْلٌ شُمُسٌ، حُمِلَ عَلَيْها اَهْلُها، وَ خُلِعَتْ لُجُمُها، فَتَقَحَّمَتْ بِهِمْ فِى النّارِ. اَلا وَ اِنَّ التَّقْوى مَطايا ذُلُلٌ، حُمِلَ عَلَيْها اَهْلُها، وَ اُعْطُوا اَزِمَّتَها، فَاَوْرَدَتْهُمُ الْجَنَّةَ»;
    «آگاه باشيد كه خطاها و گناهان همانند مركب هاى چموش و نافرمانى است كه لجامى ندارند و سوار خود را به زمين مى زنند و آن ها را به درون جهنّم مى فرستند، ولى تقوى مركبى رام و راهوار است، كه لجامش به دست صاحبش مى باشد و سوار خويش را به سر منزل مقصود مى رساند و به بهشت وارد مى كند»(1).

     

    شرح و تفسير

    تشبيه فوق براى بيان عاقبت تقوى و بى تقوايى، بهترين تشبيهى است كه مى توان بيان كرد. حقيقتاً بى تقوايى همانند اسب افسارگسيخته اى مى باشد كه اختيار را از سوارش سلب مى كند; زيرا يك گناه منشأ چندين گناه ديگر مى شود و تا آن جا پيش مى رود كه جايى براى گناهكار جز جهنّم باقى نمى ماند!
    داستان جوانى كه در عالَم رؤيا شيطان را خواب مى بيند كه از او مى خواهد يكى از سه كار را انجام دهد: «يا پدرش را بكشد، يا خواهرش را كتك بزند، و يا شراب بنوشد» شاهد خوبى براى اين ادّعاست. جوان شراب را انتخاب مى نمايد، تا خود را از قتل پدر و ايذاء خواهر حفظ كند، امّا هنگامى كه جام شراب را سر مى كشد، عقلش زايل مى شود و از حالت طبيعى خارج مى گردد. سپس، هم پدر را به قتل مى رساند و هم سر و سينه خواهرش را مى شكند!(2)
    حقيقتاً گناهان اين گونه اند، گناه همانند باتلاقى است كه گناهكار را به تدريج در كام خود فرو مى برد، تا آن جا كه ناگهان خود را غرق در باتلاق مى بيند و ديگر نمى تواند كارى انجام دهد، مگر اين كه لطف الهى شاملش گردد.
    گناه نه تنها آخرت انسان، بلكه دنياى آدمى را نيز خراب مى كند. بنابراين، گناه نه مركب مناسبى نه براى جهان آخرت و نه براى دنيا مى باشد. بدين جهت به ما دستور داده شده كه هر روز نفس خود را محاسبه كنيم، تا اگر خداى ناكرده بر اين مركب چموش سوار شده ايم، قبل از اين كه سرعت گيرد و از كنترل خارج شود خود را نجات دهيم.
    بارالها! ما ضعيف هستيم و راه طولانى و پرسنگلاخى در پيش داريم كه جز با لطف و امداد و عنايت تو پيمودنى نيست، پروردگارا خودت ما را در طىّ اين مسير رهبر باش!.


     
    1. نهج البلاغه، خطبه 16.
    2. شيطان دشمن ديرينه انسان، صفحه 190.
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 03:18:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      سرآمد زندگى!   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «اِسْتَعِدُّوا لِلْمَوْتِ فَقَدْ اَظَلَّكُمْ، وَ كُونُوا قَوْماً صيحَ بِهِمْ فَانْتَبَهُوا، وَ عَلِمُوا اَنَّ الدُّنْيا لَيْسَتْ لَهُمْ بِدار فَاسْتَبْدَلُوا»;
    «همواره مهيّاى مرگ باشيد كه بر شما سايه افكنده است، و همانند قومى باشيد كه آن ها را بانگ زده اند و بيدار شده اند و دانستند كه دنيا سراى جاويدان نيست، بدين جهت آن را با جهان آخرت مبادله كردند»(1).

     

    شرح و تفسير

    حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) در اين سه جمله پرمعنى پايان زندگى بشر را ترسيم نموده، و ضمن بيان حقيقت و ماهيّت دنيا و در كمين بودن خطر بزرگى به نام «مرگ»، هشدارهايى براى بيدارى و هدايت انسان ها مى دهد.
    تعبير به «فَقَدْ اَظَلَّكُمْ» در جايى گفته مى شود كه وقوع حادثه اى بسيار نزديك باشد و فاصله تا انجام آن بسيار كم باشد. اگر گفته شود فلان درخت بر شما سايه انداخته و شما در سايه آن در حال استراحت هستيد، يعنى فاصله شما با آن درخت بسيار كم است. در مورد اين جمله سه سؤال مطرح است:
    سؤال اوّل: اين سايه كنايه از چيست؟
    پاسخ: مى تواند اشاره به امور زيادى باشد; از جمله حوادثى كه در زندگى انسان رخ مى دهد; بيمارى هاى گوناگون، مرگ هاى ناگهانى، سكته ها، زلزله ها، تصادفات و مانند آن.
    سؤال دوم: حال كه مرگ اينقدر نزديك است و بايد آماده بود، آمادگى به چه حاصل مى شود؟
    پاسخ: بايد با توبه، خودسازى، أداى ديون و حقوق مردم، انجام اعمال صالح، كمك به مردم، همواره به ياد خدا بودن، و امورى همانند آن، خود را آماده مرگ كنيم.
    سؤال سوم: مخاطب كلام حضرت چه كسانى هستند؟
    پاسخ: آنچه از جمله «فَقَدْ اَظَلَّكُمْ» استفاده مى شود اين است كه مخاطب حضرت همه مردم هستند و مرگ سايه اش را بر سر همه مردم انداخته است.
    شايد كثرت مرگ هاى ناگهانى در اين عصر و زمان از يك نظر از ألطاف الهى باشد! بدين معنى كه چون اسباب هوى و هوس نسبت به گذشته بسيار فراوان گشته و انسان ها از مرگ غافل شده اند، مرگ هاى ناگهانى آن ها را از اين غفلت هوشيار مى سازد.
    «وَ كُونُوا قَوْماً صيحَ بِهِمْ فَانْتَبَهُوا» اين جمله اشاره به جمعيّت و كاروانى است كه شب هنگام به خواب رفته اند، ناگهان رييس كاروان بانك بيدار باش مى زند و فرمان حركت صادر مى كند، كاروانيان از خواب برمى خيزند، به اطراف خويش مى نگرند، آن جا را منزلگاه سفر مى يابند، نه جاى ماندن! دنيا و انسان ها بسان اين كاروان و منزلگاه آن است.
    چه كسى بر كاروان هاى انسانى صيحه مى زند؟ حضرت فرمود: «كَفى بِالْمَوْتِ واعِظاً; اگر واعظ و موعظه كننده مى خواهيد، مرگ بهترين موعظه كننده است»(2). مرگ با زبان بى زبانى چه مى گويد؟ مرگ خاموشى است، امّا يك دنيا خروش دارد! بنابراين مرگ و ميرها، قبرستان ها، بيمارى ها، حوادث مختلف، همه اين امور، بانك بيدار باش و فرمان حركت را سر مى دهند، امّا افسوس كه گوش شنوايى نيست!
    «وَ عَلِمُوا اَنَّ الدُّنْيا لَيْسَتْ لَهُمْ بِدار فَاسْتَبْدَلُوا» حال كه از خواب غفلت بيدار شديد و فهميديد كه دنيا بسان مسافرخانه است و جاى ماندن نيست، دنياى خود را به آخرت تبديل كنيد. ديگر توقّف نكنيد و با تهيّه زاد و توشه كافى به همراه كاروان به حركت ادامه دهيد.
    آنچه قطعى و روشن است و هيچ شك و شبهه اى در آن نيست، اين كه همه ما را همراه اين كاروان مى ببرند و سرانجام همه كاروانيان بدون شك مرگ است. پس چه خوب كه از خواب غفلت برخيزيم و زاد و توشه مناسبى براى اين سفر تهيّه كنيم.


     
    1. نهج البلاغه خطبه 64.
    2. بحار الانوار، جلد 6، صفحه 132. اين روايت در بحار الانوار، جلد 64، صفحه 29، و جلد 71، صفحه 264، و جلد 73، صفحه 342، و جلد 77، صفحه 137، و 388 نيز آمده است.
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 02:18:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...



      خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

     
     
    این وبلاگ بمنظور معرفی شاخه ای از ابعاد وجودی امام حسن مجتبی (ع) به فعالیت مشغول شده است.