اشاره

‏ يكى از منابع معرفت مسأله «شهود قلبى و مكاشفه» است.

قبل از هر چيز لازم است تعريفى براى اين منبع كه براى بسيارى ناشناخته است بشود، تا هم تفاوت آن با مسأله «وحى» و «الهام» و «فطرت» و «ادراكات عقلى» روشن گردد، و هم ناآگاهان آن را به «پندارگرائى» حمل نكنند.

و از سوى ديگر راه براى سوء استفاده هائى كه از اين عنوان شده، و جمعى را بر اين داشته كه با ديده ترديد و بدبينى به آن نگاه كنند ببندد.

اصولاً موجودات جهان بر دو دسته اند:

1 ـ موجوداتى كه با حس قابل دركند و آن را «عالم حس» مى نامند.

2 ـ موجوداتى كه از حس ما پنهانند و آن را «عالم غيب» مى نامند.

ولى گاه مى شود كه انسان درك و ديد تازه اى پيدا مى كند كه مى تواند با ديد خود به جهان غيب راه يابد و قسمتى از اين جهان را (به مقدار توانائى و قدرت خويش) مشاهده كند، به تعبير ديگرى پرده ها كنار مى رود، و بعضى از حقائق جهان غيب، بر او كشف مى گردد به همان روشنى كه انسان با چشم خود محسوسات را مى بيند، بلكه به مراتب از آن روشنتر و اطمينان بخش تر.

اين حالت را «مكاشفه» يا «شهود باطن» مى گويند.

اين همان مطلبى است كه در قرآن مجيد در آيه 5 و 6 سوره تكاثر منعكس است «كَلاّلَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِيْنَ لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ: «اينگونه نيست كه شما مى پنداريد ، اگر علم اليقين داشته باشيد دوزخ را با چشم خود مى بينيد»!

و در مورد «مجرمان» و «مؤمنان» در منابع مختلف اسلامى وارد شده است كه در آستانه مرگ حالت شهودى به آنها دست مى دهد، و فرشتگان يا ارواح مقدس اولياء خدا را مشاهده مى كنند در حالى كه اطرافيان آنها از درك چنين مطلبى عاجزند.

اين همان مطلبى است كه در غزوه خندق براى پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله)دست داد و فرمود در ميان جرقه اى كه از اصابت كلنگ به قطعه سنگى برخاست، قصرهاى كسرى يا قيصر روم و يا كاخهاى ملوك يمن را ديدم(1).

و همان است كه در آن حديث معروف در مورد «آمنه» مادر گرامى پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) آمده است كه در دوران حمل رسول خدا(صلى الله عليه وآله) گفت: «نورى را ديدم كه از من خارج شد و قصرهاى سرزمين «بصرى» در شام را با آن مشاهده كردم» اينها نه وحى است، و نه الهام قلبى، بلكه نوعى مشاهده و درك و ديد است كه با مشاهده حسى فرق بسيار دارد.

اين همان است كه آن سخن سنج معروف مى گويد: «گرتو را چشمى از غيب باز شود، ذرات اين جهان با تو همراز مى گردد، آنگاه است كه نطق آب و گل را مى شنوى، و با شنيدن غلغله تسبيح موجودات جهان وسوسه تأويلها از تو زدوده مى شود، گوش نامحرمان اين حقائق را نمى شنوند اما انسانى كه محرم راز گردد لايق شنيدن اين آوازها و رازها است»(2)

بنابراين «كشف وشهود» را در يك عبارت كوتاه چنين مى توان تعريف كرد: راه يافتن به عالم ماوراء حس، و مشاهده حقائق آن عالم با چشم درون، درست مانند مشاهده حسى، بلكه قويتر، يا شنيدن آن زمزمه ها با گوش جان

البته نه هركس چنين ادعائى را كند مى توان از او پذيرفت، و نه به سخنان هر مدعى مى توان گوش فرا داد، ولى به هرحال سخن از اصل وجود چنين منبع معرفتى است(3)، و بعد در چگونگى وصول آن و سپس طرق شناختن مدعيان راستين از دروغين.

________________________________________

1 ـ «كامل ابن اثير» جلد 2 صفحه 179.

2 ـ تلخيص از اشعار معروف.

3 ـ تفسير پيام قرآن 1/252

موضوعات: 180 پرسش و پاسخ  لینک ثابت



[پنجشنبه 1395-01-26] [ 06:32:00 ق.ظ ]