در سوره حديد آيه 27 مى خوانيم: «ورهبانية ابتدعوها ماكتبناها عليهم الاّ ابتغاء رضوان اللّه فما رعوها حقّ رعايتها…»
(در قلوب آنها ]پيروان عيسى[ علاقه به رهبانيتى افكنديم كه آن را ابداع كرده بودند و ما آن را بر آنها مقرر نداشته بوديم هدفشان جلب خشنودى خدا بود ولى حق آن را رعايت نكردند)
با توجه به آيه شريفه اين سؤال مطرح مى شود كه: نظر اسلام درباره رهبانيت چيست؟
«رهبانيت» از ماده «رهبه» به معنى خوف و ترس است كه در اينجا خوف و ترس از خدا منظور است، و به گفته راغب در مفردات ترسى است كه آميخته با پرهيز و اضطراب باشد و «ترهب» به معنى «تعبد» و عبادت كردن و «رهبانيت» به معنى شدت تعبد است.
نوعى رهبانيت مطلوب در ميان مسيحيان وجود داشت، هر چند در آئين مسيح چنين دستور الزامى به آنها داده نشده بود، ولى پيروان مسيح آن رهبانيت را از حد و مرز آن بيرون برده و به انحراف و تحريف كشاندند.
به همين دليل اسلام به شدت آن را محكوم كرده، و حديث معروف لارهبانية فى الاسلام: «در اسلام رهبانيت وجود ندارد» در بسيارى از منابع اسلامى ديده مى شود(1).
از جمله بدعتهاى زشت مسحيان در زمينه رهبانيت «تحريم ازدواج» براى مردان و زنان تارك دنيا بود، و ديگر «انزواى اجتماعى» و پشت پا زدن به وظائف انسان در اجتماع، و انتخاب صومعه ها و ديرهاى دور افتاده براى عبادت و زندگى در محيطى دور از اجتماع بود، سپس مفاسد زيادى در ديرها و مراكز زندگى رهبانها به وجود آمد كه بعداً به گوشه اى از آن براى تكميل اين بحث به خواست خدا اشاره خواهيم كرد.
درست است كه زنان و مردان تارك دنيا (راهبها و راهبه ها) خدمات مثبتى نيز انجام مى دادند، از جمله پرستارى بيماران صعب العلاج و خطرناك، همچون جذاميان، و تبليغ در نقاط بسيار دور دست و در ميان اقوام وحشى، و مانند اينها، و همچنين برنامه هاى مطالعاتى و تحقيقاتى، ولى اين امور در برابر كل اين برنامه، مسأله ناچيز و كم اهميتى بود، و در مجموع مفاسد آن به مراتب برترى داشت.
اصولا انسان موجودى است كه براى زندگى در اجتماع ساخته شده، و تكامل معنوى و مادى او نيز در همين است كه زندگى جمعى داشته باشد، و لذا هيچيك از مذاهب آسمانى اين معنى را از انسان نفى نمى كند، بلكه پايه هاى آنرا محكمتر مى سازد.
خداوند در انسان «غريزه جنسى» براى حفظ نسل آفريده، هر چيزى كه آنرا به طور مطلق نفى كند، مسلماً باطل است.
زهد اسلامى كه به معنى سادگى زندگى و حذف تجملات و عدم اسارت در چنگال مال و مقام است هيچ ارتباطى به مسأله رهبانيت ندارد، زيرا رهبانيت به معنى جدائى و بيگانگى از اجتماع است، و زهد به معنى آزادگى و وارستگى به خاطر اجتماعى تر زيستن است.
در حديث معروفى مى خوانيم «عثمان بن مظعون» فرزندش از دنيا رفته بود، بسيار غمگين شد، تا آنجا كه خانه اش را مسجد قرار داد و مشغول عبادت شد (و هر كار را جز عبادت ترك گفت) اين خبر به رسول خدا(صلى الله عليه وآله) رسيد، او را احضار كرده، فرمود: يا عثمان! ان الله تبارك و تعالى لم يكتب علينا الرهبانية، انما رهبانية امتى الجهاد فى سبيل الله! «اى عثمان! خداوند متعال رهبانيت را براى امت من مقرر نداشته، رهبانيت امت من جهاد در راه خدا است»(2).
اشاره به اينكه اگر مى خواهى پشت پا به زندگى مادى بزنى اين عمل را به صورت منفى و انزواى اجتماعى انجام مده، بلكه در يك مسير مثبت، يعنى جهاد در راه خدا، آن را جستجو كن.
سپس پيامبر(صلى الله عليه وآله) بحث مشروحى درباره فضيلت نماز جماعت براى او بيان فرمود كه تأييدى است بر نفى رهبانيت و انزوا.
در حديث ديگرى از امام موسى بن جعفر(عليه السلام) مى خوانيم: كه برادرش «على بن جعفر» از محضرش پرسيد: «آيا براى مرد مسلمان سزاوار است دست به سياحت بزند، يا رهبانيت اختيار كند، و در خانه اى بنشيند و از آن خارج نگردد؟ امام (عليه السلام) در پاسخ فرمود: نه»(3).
توضيح اينكه: سياحتى كه در اين روايت از آن نهى شده چيزى همرديف رهبانيت يعنى يكنوع رهبانيت سيار بوده است، به اين معنى كه بعضى از افراد بى آنكه خانه و زندگى براى خود تهيه كنند، يا كسب و كارى داشته باشند، به صورت جهانگردى بدون زاد و توشه، دائماً از نقطه اى به نقطه ديگر مى رفتند، و با گرفتن كمك از مردم و گدائى زندگى مى كردند، و آنرا يكنوع زهد و ترك دنيا مى پنداشتند، ولى اسلام هم رهبانيت ثابت را نفى كرده است و هم رهبانيت سيار را، آرى از نظر تعليمات اسلام مهم آن است كه انسان در دل اجتماع وارسته و زاهد باشد نه در انزوا و بيگانگى از اجتماع!
________________________________________
1 ـ در «مجمع البحرين» در ماده رهب اين حديث آمده است، و در نهايه ابن اثير ذكر شده.
2 ـ بحارالانوار جلد 70 صفحه 114 (باب نهى از رهبانيت حديث 1).
3 ـ بحار الانوار جلد 70 صفحه 119 حديث 10
سرچشمه تاريخى رهبانيت
تواريخ موجود مسيحيت نشان مى دهد كه رهبانيت به صورت فعلى در قرون اول مسيحيت وجود نداشته، و پيدايش آن را بعد از قرن سوم ميلادى، هنگام ظهور
امپراطور رومى به نام «ديسيوس» و مبارزه شديد او با پيروان مسيح(عليه السلام) مى دانند، آنها بر اثر شكست از اين امپراطور (خونخوار) به كوهها و بيابانها پناه بردند»(1).
در روايات اسلامى نيز همين معنى به صورت دقيقترى از پيغمبر گرامى اسلام (صلى الله عليه وآله) نقل شده كه روزى آن حضرت (صلى الله عليه وآله) به «ابن مسعود» فرمود: «مى دانى رهبانيت از كجا پيدا شد»؟ عرض كرد: خدا و پيامبرش آگاهترند، فرمود: بعد از عيسى(عليه السلام)جمعى از جباران ظهور كردند و مؤمنان سه مرتبه با آنها پيكار نموده و شكست خوردند، لذا به بيابانها متوارى شدند، و به انتظار ظهور پيامبر موعود عيسى (حضرت محمّد(صلى الله عليه وآله)) در غارهاى كوهها به عبادت مشغول گشتند، بعضى از آنها بر دين خود باقى ماندند و بعضى راه كفر پيش گرفتند.
سپس افزود آيا مى دانى رهبانيت امت من چيست؟ عرض كرد: خدا و رسولش آگاهترند، فرمود: الهجرة، و الجهاد، و الصلاة، والصوم، والحج، والعمرة: «رهبانيت امت من هجرت و جهاد و نماز و روزه و حج و عمره است»(2).
مورخ مشهور مسيحى «ويل دورانت» در تاريخ معروف خود در جلد 13 بحث مشروحى راجع به رهبانان نقل مى كند، او معتقد است پيوستن «راهبه ها» (زنان تارك دنيا) به «راهبان» از قرن چهارم ميلادى شروع شد و روز به روز، كار رهبانيت بالا گرفت تا در قرن دهم ميلادى به اوج خود رسيد(3).
بدون شك اين پديده اجتماعى، مانند هر پديده ديگر، علاوه بر ريشه هاى تاريخى، ريشه هاى روانى نيز دارد كه از جمله مى توان به اين واقعيت اشاره كرد كه اصولا عكس العمل روانى افراد و اقوام مختلف در برابر شكستها و ناكاميها كاملا متفاوت است، بعضى تمايل به انزوا و درون گرائى پيدا مى كنند و خود را كاملا از اجتماع و فعاليتهاى اجتماعى دور مى كشند، در حالى كه گروه ديگر از شكست، درس استقامت مى آموزند و صلابت و مقاومت بيشترى پيدا مى كنند، گروه اول به رهبانيت يا چيزى شبيه به آن رو مى آورند و گروه دوم به عكس، اجتماعى تر مى شوند.
________________________________________
1 ـ «دائرة المعارف قرن بيستم» ماده «رهب».
2 ـ تفسير «مجمع البيان» جلد 9 صفحه 243 (باكمى تلخيص) در تفسير «در المنثور» حديث ديگرى شبيه آن نقل شده (جلد 6 صفحه 177).
3 ـ تاريخ «ويل دورانت» جلد 13 صفحه 443.
مفاسد اخلاقى و اجتماعى ناشى از رهبانيت
انحراف از قوانين آفرينش هميشه واكنشهاى منفى به دنبال دارد، بنابراين جاى تعجّب نيست كه وقتى انسان از زندگى اجتماعى كه در نهاد و فطرت او است فاصله بگيرد گرفتار عكس العملهاى منفى شديد مى شود، لذا رهبانيت به حكم اينكه بر خلاف اصول فطرت و طبيعت انسان است مفاسد زيادى به بار مى آورد از جمله:
1 ـ رهبانيت با روح مدنى بالطبع بودن آدمى مى جنگد و جوامع انسانى را به انحطاط و عقب گرد مى كشاند.
2 ـ رهبانيت نه تنها سبب كمال نفس و تهذيب روح و اخلاق نيست. بلكه منجر به انحرافات اخلاقى، تنبلى، بدبينى، غرور، عجب و خود برتربينى و مانند آن مى شود، و به فرض كه انسان بتواند در حال انزوا به فضيلت اخلاقى برسد فضيلت محسوب نمى شود، فضيلت آن است كه انسان در دل اجتماع بتواند خود را از آلودگيهاى اخلاقى برهاند.
3 ـ ترك ازدواج كه از اصول رهبانيت است نه فقط كمالى نمى آفريند بلكه موجب پيدايش عقده ها و بيماريهاى روانى مى گردد.
در دائرة المعارف قرن بيستم مى خوانيم: «بعضى از رهبانها تا آن اندازه توجه به جنس زن را عمل شيطانى مى دانستند كه حاضر نبودند حيوان ماده اى را به خانه ببرند! مبادا روح شيطانى آن به روحانيت آنها صدمه بزند»!!
اما با اينحال تاريخ فجايع زيادى را از ديرها به خاطر دارد، تا آنجا كه به گفته «ويل دورانت» «پاپ انيوسان» سوم، يكى از ديرها را به عنوان فاحشه خانه توصيف كرد!(1).
و بعضى از آنان مركزى براى اجتماع شكم پرستان و دنيا طلبان و خوشگذرانها شده بود تا آنجا كه بهترين شرابها در ديرها پيدا مى شد.
البته طبق گواهى تاريخ، حضرت مسيح هرگز ازدواج نكرد، اما اين هرگز به خاطر مخالفت او با اين امر نبود، بلكه عمر كوتاه مسيح به اضافه اشتغال مداوم او به سفرهاى تبليغى به نقاط مختلف جهان به او اجازه اين امر را نداد.
بحث درباره رهبانيت در خور كتاب مستقلى است كه اگر بخواهيم به آن بپردازيم از بحث تفسيرى بيرون مى رويم.
اين بحث را با حديثى از على (عليه السلام) پايان مى دهيم: در حديثى در ذيل آيه قل هل ننبئكم بالاخسرين اعمالا الذين ضل سعيهم فى الحياة الدنيا و هم يحسبون انهم يحسنون صنعا: «بگو آيا به شما خبر دهم كه زيانكارترين مردم كيانند؟ آنها هستند كه تلاشهايشان در زندگى دنيا گم شده با اين حال گمان مى كنند كار نيك انجام مى دهند»(2).
على (عليه السلام) در تفسير آن فرمود: هم الرهبان الذين حبسوا انفسهم فى السوارى: «يكى از مصاديق بارز آن رهبانها هستند كه خود را در ارتفاعات كوهها و بيابانها محبوس داشتند و گمان كردند كار خوبى انجام مى دهد»(3).(4)
________________________________________
1 ـ ويل دورانت جلد 13 صفحه 443.
2 ـ سوره كهف آيه 103 و 104.
3 ـ «كنز العمال» جلد 2 حديث 4496.»
4 ـ تفسير نمونه 23/384
[پنجشنبه 1395-01-26] [ 06:32:00 ق.ظ ]