جمعى از برادران اهل سنت از احترام و اهميتى كه قرآن براى «مهاجران اولين» قائل شده خواسته اند چنين استفاده كنند كه آنها تا پايان عمر مرتكب هيچگونه خلافى نشدند، و بايد بدون چون و چرا، همه را بدون استثناء محترم بشماريم سپس اين موضوع را به همه «صحابه» به خاطر تمجيدى كه قرآن از آنها در جريان بيعت رضوان و غير آن كرده، تعميم داده اند، و عملا صحابه را بدون در نظر گرفتن اعمالشان، انسانهاى استثنائى شمرده و اجازه هرگونه نقد و بررسى در كارهايشان را از خود سلب كرده اند.
از جمله مفسر معروف نويسنده المنار حمله شديدى به شيعه كرده كه چرا آنها روى بعضى از مهاجران اولين انگشت مى گذارند و انتقاد مى كنند؟!!. در حالى كه توجه ندارند اينگونه اعتقاد درباره صحابه چه تضادى با روح اسلام و تاريخ آن دارد؟!.
شك نيست كه «صحابه» مخصوصاً مهاجران نخستين احترام خاصى دارند، ولى اين احترام تا آن زمانى بوده است كه در مسير صحيح گام برمى داشتند و فداكارى به خرج مى دادند امّا از آن روز كه گروهى از صحابه از مسير واقعى اسلام منحرف شدند مسلماً قضاوت قرآن درباره آنها چيز ديگرى خواهد بود.
فى المثل ما چگونه مى توانيم «طلحه» و «زبير» را در برابر شكستن بيعت و مخالفت با پيشوائى كه گذشته از تصريح پيامبر(صلى الله عليه وآله) از طرف عموم مسلمانان و حتى خودشان انتخاب شده بود، تبرئه كنيم؟ ما چگونه مى توانيم دامن آنها را از خون هفده هزار مسلمان كه در ميدان جنگ جمل به خاك ريخته شد بشوئيم، كسى كه خون يك نفر بيگناه را به زمين بريزد هيچ عذرى در پيشگاه خدا نخواهد داشت، هركس كه باشد، تا چه رسد به اين عده زياد اصولا مگر مى توان هم «على (عليه السلام) و يارانش» را در ميدان جنگ جمل بر حق داشت و هم «طلحه و زبير» و بعضى ديگر از صحابه را كه به آنها پيوسته بودند؟
آيا هيچ منطق و عقلى اين تضاد روشن را مى پذيرد؟ آيا مى توانيم با عنوان «تنزيه صحابه» چشم روى هم بگذاريم و آنها را «تافته جدا بافته» بدانيم و سراسر تاريخ اسلام را بعد از پيامبر (صلى الله عليه وآله) بدست فراموشى بسپاريم و ضابطه اسلامى «ان اكرمكم عندالله اتقاكم» را زير پا بگذاريم؟! اين چه قضاوت غير منطقى است؟
اصولا چه مانعى دارد كه شخص يا اشخاصى يك روز در صف بهشتيان و طرفداران حق باشند و روز ديگرى در صف دوزخيان و دشمنان حق قرار گيرند؟ مگر همه كس معصومند؟ مگر اين همه دگرگونى در حالات اشخاص با چشم خود نديده ايم؟
داستان «اصحاب ردّه» يعنى مرتد شدن جمعى از مسلمانان بعد از رحلت پيغمبر (صلى الله عليه وآله) را همه اعم از شيعه و اهل سنت در كتابهاى خود نقل كرده اند كه خليفه اول به جنگ با آنها برخاست و آنها را بر سر جاى خود نشاند آيا هيچيك از «اصحاب رده» پيامبر(صلى الله عليه وآله) را نديده و در صف صحابه نبودند؟!
شگفت انگيزتر اينكه براى نجات از اين تضاد و بن بست عجيب بعضى موضوع «اجتهاد» را دستاويز قرار داده و مى گويند افرادى مانند «طلحه و زبير و معاويه»! و همكاران آنها مجتهد بودند و اشتباه كردند، اما گناهى از آنها سر نزد بلكه اجر پاداش در برابر همين اعمالشان از خداوند خواهند گرفت!!
راستى چه منطق رسوائى است؟ مگر قيام بر ضد جانشينى پيامبر(صلى الله عليه وآله) و شكستن پيمان، و ريختن خون هزاران بى گناه آنهم بخاطر جاه طلبى، و رسيدن به مال و مقام، موضوع پيچيده و نامعلومى است كه كسى از زشتى آن با خبر نباشد؟ آيا ريختن آن همه خون بى گناهان در پيشگاه خداوند اجر و پاداش دارد؟!
اگر ما اين چنين بخواهيم گروهى از صحابه را كه مرتكب جناياتى شدند تبرئه كنيم بطور مسلم هيچ گنهكارى در دنيا وجود نخواهد داشت و با اين منطق همه قاتلان و جانيان و جباران را تبرئه خواهيم كرد.
اينگونه دفاعهاى بى رويّه از صحابه سبب بدبينى به اصل اسلام خواهد شد.
بنابراين چاره اى جز اين نداريم كه براى همه مخصوصاً صحابه پيامبر(صلى الله عليه وآله)احترام قائل شويم ولى تا آنروز كه از مسير حق و عدالت و برنامه هاى اسلام منحرف نشده باشند!.(1)
بسيارى از مفسران اهل سنت اين حديث را نقل كرده اند كه حميد بن زياد مى گويد: نزد محمّد بن كعب قرظى رفتم و به او گفتم درباره اصحاب رسول خدا (صلى الله عليه وآله) چه مى گوئى؟ گفت: جميع اصحاب رسول الله(صلى الله عليه وآله)فى الجنة محسنهم و مسيئهم!: «همه ياران پيامبر(صلى الله عليه وآله) در بهشتند، اعم از نيكوكار و بدكار و گنهكار! گفتم اين سخن را از كجا مى گوئى؟ گفت: اين آيه را بخوان والسابقون الاولون من المهاجرين و الانصار… تا آنجا كه مى فرمايد: رضى الله عنهم و رضوا عنه سپس گفت: اما درباره تابعين شرطى قائل شده و آن اين است كه آنها بايد تنها در كارهاى نيك از صحابه پيروى كنند (فقط در اين صورت اهل نجاتند، و اما صحابه چنين قيد و شرطى را ندارد)(2).
ولى اين ادعا به دلائل زيادى مردود و غير قابل قبول است، زيرا:
اولاـ حكم مزبور در آيه فوق شامل تابعين هم مى شود، و منظور از تابعان همانگونه كه اشاره كرديم تمام كسانى هستند كه از روش مهاجران و انصار نخستين، و برنامه هاى آنها پيروى مى كنند، بنابراين بايد تمام امت بدون استثناء اهل نجات باشند!
و اما اينكه در حديث محمّد بن كعب از اين موضوع جواب داده شده كه خداوند در تابعين قيد احسان را ذكر كرده، يعنى از برنامه نيك و روش صحيح صحابه پيروى كند، نه از گناهانشان، اين سخن از عجيب ترين بحثها است.
چرا كه مفهومش اضافه «فرع» بر «اصل» است، جائى كه شرط نجات تابعان و پيروان صحابه اين باشد كه در اعمال صالح از آنها پيروى كنند به طريق اولى بايد اين شرط در خود صحابه بوده باشد.
و به تعبير ديگر خداوند در آيه فوق مى گويد: رضايت و خشنودى او شامل حال همه مهاجران و انصار نخستين كه داراى برنامه صحيحى بودند و همه پيروان آنها است، نه اينكه مى خواهد مهاجران و انصار را چه خوب باشند و چه بد، مشمول رضايت خود قرار دهد، اما تابعان را با قيد و شرط خاصى بپذيرد.
ثانياًـ اين موضوع با دليل عقل به هيچوجه سازگار نيست، زيرا عقل هيچگونه امتيازى براى ياران پيامبر(صلى الله عليه وآله) بر ديگران قائل نمى باشد، چه تفاوتى ميان ابوجهل ها و كسانى است كه نخست ايمان آوردند، سپس از آئين او منحرف شدند.
و چرا كسانى كه سالها و قرنها بعد از پيامبر(صلى الله عليه وآله) قدم به اين جهان گذاردند و فداكاريها و جانبازيهاى آنها در راه اسلام كمتر از ياران نخستين پيامبر(صلى الله عليه وآله) نبود، بلكه اين امتياز را داشتند كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) را ناديده، شناختند، و به او ايمان آوردند، مشمول اين رحمت و رضايت الهى نباشند
قرآنى كه مى گويد: گرامى ترين شما نزد خدا پرهيزكارترين شما است، چگونه اين تبعيض غير منطقى را مى پسندد؟ قرآنى كه در آيات مختلفش به ظالمان و فاسقان لعن مى كند و آنها را مستوجب عذاب الهى مى شمرد، چگونه اين «مصونيت غير منطقى صحابه» را در برابر كيفر الهى مى پسندد؟ آيا اينگونه لعنها و تهديدهاى قرآن قابل استثناء است، و گروه خاصى از آن خارجند؟ چرا و براى چه؟!.
از همه گذشته آيا چنين حكمى به منزله چراغ سبز دادن به صحابه نسبت به هرگونه گناه و جنايت محسوب نمى شود؟
ثالثاً ـ اين حكم با متون تاريخ اسلامى به هيچوجه سازگار نيست، زيرا بسيار كسان بودند كه روزى در رديف مهاجران و انصار بودند، و سپس از راه خود منحرف شدند و مورد خشم و غضب پيامبر(صلى الله عليه وآله) كه توأم با خشم و عذاب خدا است قرار گرفتند، آيا داستان ثعلبة بن حاطب انصارى را نخوانديم كه چگونه منحرف گرديد و مغضوب پيامبر (صلى الله عليه وآله)شد.
روشن تر بگوئيم: اگر منظور آنها اين است كه صحابه پيامبر(صلى الله عليه وآله)عموماً مرتكب هيچگونه گناهى نشدند و معصوم و پاك از هر معصيتى بودند، اين از قبيل انكار بديهيات است.
و اگر منظور آنست كه آنها گناه كردند و اعمال خلافى انجام دادند بازهم خدا از آنها راضى است، مفهومش اين است كه خدا رضايت به گناه داده است!
چه كسى مى تواند «طلحه» و «زبير» كه در آغاز از ياران خاص پيامبر(صلى الله عليه وآله)بودند و همچنين «عايشه» همسر پيامبر(صلى الله عليه وآله) را از خون هفده هزار نفر مردم مسلمانى كه خونشان در ميدان جنگ جمل ريخته شد تبرئه كند؟ آيا خدا به اين خون ريزيها راضى بود؟
آيا مخالفت با على (عليه السلام) خليفه پيامبر(صلى الله عليه وآله) كه اگر فرضاً خلافت منصوص او را نپذيريم حداقل با اجماع امت برگزيده شده بود، و شمشير كشيدن به روى او و ياران وفادارش چيزى است كه خدا از آن خشنود و راضى باشد؟
حقيقت اين است كه طرفداران فرضيه «تنزيه صحابه» با اصرار و پافشارى روى اين مطلب، چهره پاك اسلام را كه همه جا ميزان شخصيت اشخاص را ايمان و عمل صالح قرار مى دهد زشت و بلامنظر ساخته اند.
آخرين سخن اينكه رضايت و خشنودى خدا كه در آيه مورد بحث روى يك عنوان كلّى قرار گرفته و آن «هجرت» و «نصرت» و «ايمان» و «عمل صالح» است، تمام صحابه و تابعان مادام كه تحت اين عناوين قرار داشتند مورد رضاى خدا بودند، و آن روز كه از تحت اين عناوين خارج شدند از تحت رضايت خدا نيز خارج گشتند.
از آنچه گفتيم بخوبى روشن مى شود كه گفتار مفسّر دانشمند اما متعصب يعنى نويسنده المنار كه در اينجا شيعه را به خاطر عدم اعتقاد به پاكى و درستى همه صحابه، مورد سرزنش و حمله قرار مى دهد كمترين ارزشى ندارد، شيعه گناهى نكرده، جز اينكه حكم عقل و شهادت تاريخ و گواهى قرآن را در اينجا پذيرفته، و به امتيازات واهى و نادرست متعصبان گوش فرا نداده است.(1)
________________________________________
1 ـ تفسير نمونه 7/263
2 ـ تفسير المنار و تفسير فخر رازى ذيل آيه فوق.
3 ـ تفسير نمونه 8/108
[پنجشنبه 1395-01-26] [ 06:32:00 ق.ظ ]