شاعر: مجتبی شکریان
رها کردم از سینه ام آه را
صدا کردم آن یار دلخواه را
میان بساط دل خسته ام
فقط دارم این آه کوتاه را
به دادم برس ای امید دلم
نشانم بده جاده و راه را
من این راه ها را بلد نیستم
هدایت کن این عبد گمراه را
برای اجابت خدا داده است
به من وعده نیمه ماه را
خدا گفته در نیمه ماه من
بیا تا درِ بارگاه حسن
بیا در مدینه صفا را ببین
در خانه مرتضی را ببین
در آغوش پر مهر خیر النسا
تجلی نور خدا را ببین
در این کوچه عشق چشمی گشا
غریبه ببین آشنا را ببین
در این کوچه تقوا ملاک است و بس
پس ادغام شاه و گدا را ببین
به عشق نگاهی به روی حسن
بیا و صف انبیا را ببین
همه بر در مجتبی رو زدند
بزرگان در این خانه زانو زدند
به لبخند تو می دمد آفتاب
بتاب از مدینه به عالم بتاب
مدینه پر است از حسود و بخیل
مبادا که برداری از رخ نقاب
صدایت قرار دل فاطمه
نگاهت صفای دل بوتراب
دعا کن برایم عزیز علی
دعا بر زمین خورده دارد ثواب
دعا کن امام زمانم مرا
برای سپاهش کند انتخاب
برای ظهورش امام زمان
به روی دعای تو کرده حساب
تو را هر زمانی صدا کرده ام
جواب مرا داده ای با شتاب
به روز قیامت محبان تو
ندارند با تو کمی اضطراب
خدا گر سوالی از آنها کند
خودت می دهی جای آنها جواب
در آن روز چشم من و یاری ات
فدای تو و آن هواداری ات
منبع: http://yahasan.ir/
[دوشنبه 1395-03-31] [ 11:29:00 ب.ظ ]