درس ششم: دريچه اى به سوى اعجاز قرآن

 

چرا حروف مقطعه؟

مى دانيم در آغاز بسيارى از سوره هاى قرآن «حروف مقطعه» مانند: «الم» و «المر» و «يس» آمده است.

يكى از اسرار و فلسفه هاى اين «حروف مقطعه» طبق بعضى از روايات اسلامى آن است كه خداوند نشان دهد يك چنين معجزه بزرگ و جاويدانى، يعنى قرآن چگونه از اين حروف ساده «الفبا» كه ساده ترين مصالح ساختمانى! محسوب مى شوند به وجود آمده، و چگونه يك چنين كلام بزرگى از حروف و الفاظى ساخته شده است كه هر كودك چند ساله قادر بر تكلم به آن است، و راستى پيدايش اين امر مهم از چنان موادى، برترين اعجاز است.

اكنون اين سؤال پيش مى آيد كه قرآن از چه نظر معجزه است، آيا تنها از نظر فصاحت و بلاغت، و به تعبير ديگر: شيرينى عبارات و رسا بودن تعبيرات، و نفوذ فوق العاده آن، و يا از جنبه هاى ديگر؟

حقيقت اين است كه هرگاه به قرآن از زواياى مختلف بنگريم از هر

زاويه، و از هر دريچه يكى از چهره هاى اعجاز آن آشكار مى گردد; از جمله:

1- فصاحت و بلاغت، شيرينى و كشش فوق العاده و جاذبه عجيب الفاظ و مفاهيم.

2- ارائه محتواى عالى از هر نظر، مخصوصاً عقائد خالى از هر گونه خرافات.

3- معجزات علمى: يعنى پرده برداشتن از روى مسائلى كه انسان تا آن زمان به آن دست نيافته بود!

4- پيشگويى صريح و دقيق از پاره اى از مسائل آينده. (اخبار غيبى قرآن)

5- عدم تضاد و اختلاف و پراكنده گويى… و جهاتى ديگر.

بحث درباره همه اين مسائل پنجگانه بسيار دامنه دار است، امّا ما در ضمن چند درس گوشه هاى جالبى از آن را مورد بررسى قرار مى دهيم:

 

1- فصاحت و بلاغت

مى دانيم هر سخن داراى دو جنبه است: «الفاظ» و «محتوى».

هرگاه الفاظ و كلمات زيبا، شايسته و داراى انسجام و پيوند لازم و خالى از پيچيدگى بوده باشد، و نيز جمله بندى ها معنى و مراد را به طور كامل و به صورتى دلنشين و پرجاذبه پياده كند آن كلام را فصيح و بليغ مى گويند.

قرآن درست داراى اين دو ويژگى در حدّ اعلى است، به طورى كه تا

كنون كسى نتوانسته است آيات و سوره هايى با اين كشش و جاذبه و شيرينى، و آهنگ زيبا بياورد.

در درس هاى گذشته خوانديم كه «وليد بن مغيره» برگزيده مشركان عرب از شنيدن آياتى از قرآن هيجان زده شد و در فكر فرو رفت و بعد از مدّتى فكر و مطالعه براى مبارزه با قرآن به سران قريش دستور داد بگويند قرآن «سحر» است و محمّد «ساحر»!

اين نسبت را كراراً به پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) دادند، اگرچه مى خواستند از اين راه مذمت كنند امّا در حقيقت ستايش رسائى كردند.

زيرا اين نسبت يك اعتراف ضمنى درباره نفوذ خارق العاده قرآن است، به طورى كه از طريق معمول نمى توان آن را توجيه كرد، و بايد آن را يك جاذبه مرموز و ناشناخته دانست.

امّا آنها به جاى اين كه حقيقت را پذيرا گردند و آن را معجزه بشمرند و ايمان بياورند، «ره افسانه زدند» و به بيراهه گام نهادند و گفتند سحر است!

در تاريخ اسلام بسيار ديده شده كه افرادى خشن و پرخاشگر همين كه خدمت پيامبر مى رسيدند و آيات قرآن را مى شنيدند يك باره تغيير مسير داده و نور اسلام در قلبهايشان درخشيدن مى گرفت، اين به خوبى نشان مى دهد كه جاذبه قرآن و فصاحت و بلاغت آن معجزه است.

راه دور نرويم، هم اكنون تمام كسانى كه با ادبيات عرب آشنا هستند هر قدر قرآن را مى خوانند و تكرار مى كنند بيشتر لذت مى برند كه سير و خسته نمى شوند.

تعبيرات قرآن بسيار دقيق و حساب شده، توأم با عفت بيان و متانت، و در عين حال صريح و گويا، و در مورد لزوم قاطع و كوبنده است.

ذكر اين نكته لازم است كه عرب در آن عصر از نظر ادبيات، زبانى بسيار پيشرفته داشت، و نمونه هاى اشعار عصر جاهليت، هم اكنون از بهترين نمونه هاى اشعار عرب محسوب مى شود.

معروف است همه ساله گروهى از بزرگ ترين ادباى حجاز جمع مى شدند، و عالى ترين نمونه هاى شعر خود را در بازار عكاظ كه يك مركز «تجارتى، ادبى» بود ارائه مى دادند و بهترين آنها به عنوان «شعر سال» برگزيده مى شد، و آن را مى نوشتند و در خانه كعبه آويزان مى كردند كه در عصر ظهور پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) هفت نمونه از آن به نام «معلقات سبع» وجود داشت.

امّا بعد از نزول قرآن آنها را چنان بى رنگ در برابر فصاحت و بلاغت آن يافتند كه يكى را پس از ديگرى از آنجا بيرون آورده و به طاق فراموشى زدند!

مفسران قرآن در آيات مختلف به ريزه كارى هاى عجيب آيات تا آن جا كه در توان داشتند اشاره كرده اند، و شما مى توانيد با مراجعه به آنها به حقيقت آنچه در بالا گفتيم آشناتر شويد.(1)

آشنايى با قرآن نشان مى دهد كه اين گفته پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم)كم ترين اغراقى ندارد كه فرمود:

«ظاهره انيق و باطنه عميق لا تحصى عجائبه و لا تبلى غرائبه;

قرآن ظاهرش آراسته و زيبا و باطنش ژرف و عميق است. شگفتى هاى قرآن به شماره در نمى آيد و عجائب قرآن هرگز كهنه نمى شود(1)».

اميرمؤمنان على(عليه السلام) شاگرد بزرگ مكتب قرآن نيز در نهج البلاغه در همين زمينه مى گويد: «فيه ربيع القلب و ينابيع العلم و ما للقلب جلاء غيره; بهار دل ها در قرآن است، و چشمه هاى دانش از آن مى جوشد، و براى قلب و جان آدمى صيقلى برتر از آن نيست(2)»!

* * *

 


 

1. كافى، ج 2، ص 599 - وسائل، ج 4، ص 828.

2. نهج البلاغه، خطبه 176.

 

 

فكر كنيد و پاسخ دهيد

 1- فلسفه حروف مقطعه قرآن چيست؟

2- آيا قرآن فقط از يك نظر معجزه است؟ يا از چند نظر؟

3- چرا مخالفان، پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) را «ساحر» مى خواندند؟

4- فرق ميان «فصاحت» و «بلاغت» چيست؟

5- «معلقات سبع» مربوط به كدام دوران و مفهومش چيست؟

موضوعات: 50 درس خدا شناسی  لینک ثابت



[پنجشنبه 1395-01-19] [ 07:20:00 ق.ظ ]