عجب صبری خدا دارد اگر من جای او بودم...
که در همسایه ی چندین گرسنه چند بزمی گرم عیش ونوش میدیدم،نخستین نعره ی مستانه را خاموش آندم برلب پیمانه میکردم.
عجب صبری خدا دارد اگر من جای او بودم…
که میدیدم یکی عریان و لرزان،دیگری پوشیده از صد جامه ی رنگین،زمین وآسمان را واژگون مستانه میکردم.
عجب صبری خدا دارد اگرمن جای او بودم…
نه طاعت می پذیرفتم،نه گوش از بهراستغفار این بیدادگرها تیزکرده،پاره پاره درکف زاهد نمایان سجه ی صددانه میکردم.
عجب صبری خدا دارد اگر من جای او بودم…
برای خاطر تنها یکی مجنون صحرا گرد بی سامان،هزاران لیلی ناز آفرین را کوه به کوه آواره ودیوانه میکردم.
عجب صبری خدا دارد اگر من جای او بودم…
به گرد شمع سوزان دل عشاق سرگردان،سراپای وجود بی وفا معشوق را پروانه میکرد.
عجب صبری خدا دارد اگر من جای او بودم…
به عرش کبریایی با همه صبر خدایی تا که می دیدم عزیزنابجایی،ناز بریک ناروا گردیده خواری میفروشد،گردش این چرخ را وارونه بی صبرانه میکردم.
عجب صبری خدا دارد چرا من جای او باشم…
همان بهتر که او خود جای خود بنشسته وتاب تمام زشتکاریهای این مخلوق را دارد،وگرنه من به جای او چوبودم،یک نفس کی عادلانه سازشی با جاهل وفرزانه می کردم .
تهیه کننده طلاب پایه 2
[یکشنبه 1397-06-25] [ 07:33:00 ب.ظ ]