دکتر جان‌بزرگي(روان‌شناس)
فرهنگ غربي ابتدا خانواده را به نوعي زير سؤال برد، حتي به نظر مي‌رسد آن را مضمحل کرد، اما بعد از مدتي فهميد که کانون بسياري از مسائل و معضلات اجتماعي فقدان خانواده است؛ بنابراين در يکي، دو دهه گذشته غربي‌ها به شدت به  موضوع خانواده علاقه‌مند شده‌اند. حتي بحث‌هايي که جديداً مطرح مي‌کنند با بعضي از يافته‌هاي علمي که قبلاً داشته‌اند خيلي تناقض دارد؛ مثلاً جريانات فمينيستي را هم که خيلي طرفدار آن بودند و مي‌گفتند: زن‌ها بايد پابه‌پاي مردان کار کنند، بعداً در تحقيقات‌شان به اين نتيجه رسيدند که نقش زن و مرد متفاوت است و ديدند که خيلي اشتباه کرده‌اند که زن را به کارهايي کشاندند که وظيفة مردان است و به نوعي با شخصيت مردها سازگارتر است.
يکي از بحث‌هايي که مطرح کرده‌اند، بحث «والدگري» است که پدر و مادر در زندگي چه نقشي دارند و چگونه بايد با فرزندشان ارتباط برقرار کنند.
انسان تنها موجودي است که دوران کودکي‌‌اش خيلي طولاني است. اين طولاني بودن دوران کودکي بي‌منطق نيست. وقتي که 14يا15سال و يا حتي 18سال يک نفر در اختيار شماست و مسئوليت‌هاي اجتماعي هم از او ساقط است. بديهي است که در اين فضا تعاملي که ميان شما و او وجود دارد، قطعاً تأثيرگذار است. وقتي ظاهر و باطن رفتار پدر و مادر با هم‌ديگر ناهمگون باشد، دقيقاً شخصيت بچه را هم دو لايه مي‌کند. روان‌شناسان اسم آن دولايگي و نفاقي که ايجاد مي‌کند را «شخصيت از هم پاشيده‌» مي‌گذارند.
غربي‌ها يافته‌هاي خيلي محکمي به دست آورده‌اند که رفتار بچه‌ها به نوع رفتار پدر و مادر آن‌ها برمي‌گردد. به عنوان مثال، بررسي‌ها ‌نشان مي‌دهد که بيماري «اسکيزوفرني» که ‌در آن تقريباً فرد شخصيتش از هم پاشيده مي‌شود و نياز دارد که در بيمارستان بستري شود، مبتني بر رفتار والديني است که در رفتار آن‌ها نفاق وجود دارد يا به تعبير ديگر، ميان آن‌ها با فرزندان‌شان رابطه مضاعف وجود دارد؛ يعني رابطه‌اي که دو سو دارد؛ مادر از يک طرف با فرزندش موافقت مي‌کند؛ ولي در دلش مخالفت وجود دارد؛ يا مثلاً رفتار کلامي او با رفتارهاي غير کلامي‌اش ناهمسان است.
نشریه خانه خوبان - ش8

موضوعات: امام حسن مجتبی علیه السلام  لینک ثابت



[یکشنبه 1397-06-25] [ 07:32:00 ب.ظ ]