روايتى از امام باقر (ع )نقل شده است ، كه آن حضرت فرمود: اصحاب پيامبر (ص )گفتند: اى رسول خدا !از نفاق مى ترسيم .
فرمود، چرا از آن مى ترسيد ؟
گفتند: چون نزد تو آييم آخرت را به يادمان آورى و در نتيجه ، ميل و رغبتمان بدان برانگيخته مى شود و دنيا را فراموش مى كنيم و از آن دورى مى جوييم ؛ به طورى كه در حالى نزد تو هستيم ، آخرت و بهشت و جهنم را مى بينيم ، ولى چون از نزد تو مى رويم و به خانه هاى خود وارد مى شويم و فرزندان خود را مى بوسيم ، و عيال خود را مى بينيم ، آن حالت از بين مى رود؛ مثل اين كه اصلا چنان حالتى نداشته ايم آيا خوف آن ندارى كه اين حالت ، نفاق باشد ؟
حضرت فرمود: هرگز اين نفاق نيست !بلكه ، خطوات شيطان است كه شما را به دنيا راغب و مايل مى كند. به خدا سوگند، اگر بر آن حالى كه گفتيد باقى بمانيد (به مقامى مى رسيد كه )، با ملائكه مصافحه كرده ، روى آب راه مى رويد…(126)
124- حقيقت ايمان
در روايت ابو نعيم آمده است : روزى معذبن جبل خدمت رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) رسيد. حضرت پرسيد: چگونه صبح كردى ، اى معاذ ؟!
گفت : در حالى كه به خدا ايمان دارم .
فرمود: هر سخنى را، مصداقى و هر حقى را، حقيقتى است ؛ مصداق سخن تو چيست ؟گفت : اى پيامبر خدا !صبحى نيست ، جز آن كه گمان مى برم ، شبش را نبينم و شبى نيست ، جز آن كه اميدى به صبح آن ندارم . گامى بر ندارم ، جز آن كه گمان مى برم كه فرصت برداشتن گام بعدى را نخواهم يافت . گويى تمام امتها را مى بينم ، كه با نبى خود و ميز با بتانى كه بدل از خداى مى پرستيده اند، به حساب نشسته اند . گويى عقوبت و عذاب دوزخيان ، و ثواب و پاداش بهشتيان را مى نگرم .
(چون سخنش بدين جا رسيد، رسول اكرم (صلى الله عليه وآله ) فرمود: حالى كه دانستى ، پس بدان ملزوم باش و از دستش مده !(127)
126-لقاء الله ، ص 157.
127-لقاء الله ، ص 176.
[سه شنبه 1395-06-30] [ 11:29:00 ب.ظ ]