ولى… ولى ما مى خواهيم از اين نويسنده بپرسيم:

كدام يك از طبقات شيعه مى خواسته اند اساس اسلام را درهم بكوبند؟

آيا طبقه اوّل شيعه كه از شخصيت هاى برجسته اصحاب پيغمبر(صلى الله عليه وآله) بودند مانند:

سلمان فارسى، ابوذر، مقداد، عمار، خزيمه ذى الشهادتين، ابى التيهان، حذيفة اليمان، زبير، فضل بن عباس، عبدالله بن عباس دانشمند معروف، برادر فضل بن عباس، هاشم بن عتبة المرقال، ابى ايوب انصارى، ابان بن سعيد بن عاص برادرش خالد بن سعيد كه هر دو از طايفه بنى اميّه هستند! ابى بن كعب، بزرگ قاريان قرآن، انس بن حرث بن نبيه، كه از پيامبر(صلى الله عليه وآله) شنيده بود: فرزندم حسين(عليه السلام) را در زمينى به نام كربلا شهيد مى كنند، هر كدام از شما حاضر بوديد در يارى او كوتاهى نكنيد، و لذا او در ركاب پيشواى جانبازان راه حق حسين(عليه السلام)بود و شربت شهادت نوشيد.

براى اطلاع بيشتر به كتابهاى «اصابه»(1) و «استيعاب»(2) كه از مطمئن ترين كتابهايى است كه دانشمندان اهل سنّت درباره تراجم صحابه حضرت پيغمبر(صلى الله عليه وآله)نوشته اند، مراجعه كنيد.

اگر بخواهيم افراد شيعه را كه جزء اصحاب پيغمبر(صلى الله عليه وآله) بودند يك يك بشماريم و درباره اثبات تشيّع آنها بحث كنيم قطعاً نيازمند به تأليف كتابى بزرگ خواهيم شد، ولى خوشبختانه دانشمندان شيعه اين وظيفه را از دوش ما برداشته و كتابهاى نفيسى در اين زمينه تأليف كرده اند، مانند كتاب «الدّرجات الرفيعة(3) فى طبقات الشيعة»(4) تأليف مرحوم سيّد على خان (نويسنده كتاب «سُلافه» و كتابهاى پرارزش ديگرى مانند «طراز اللغه»(5) كه يكى از بهترين كتاب هايى است كه در موضوع لغت عربى نگاشته شده است).

با اينكه مرحوم سيّد على خان در طبقات شيعه تنها صحابه مشهور پيغمبر(صلى الله عليه وآله)را ـ گذشته از بنى هاشم مانند حمزه، جعفر، عقيل و امثال آنان ـ نام برده، بيشتر آنهايى را كه ما ذكر كرديم، در كتاب خود آورده است، به علاوه:

عثمان بن حنيف، سهل بن حنيف، ابوسعيد خدرى، قيس بن سعد بن عباده، كه پدرش رييس طايفه انصار بود.

بريد، براء بن مالك، خباب بن ارت، رفاعة بن مالك انصارى، ابوالطفيل عامر بن وائله، هند بن ابى هاله، جعدة بن هبيره مخزومى، ام هانى، بلال بن رباح مؤذن پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله)

غالب اينها كسانى هستند كه او در كتاب خود نام برده است.

ولى به خاطرم مى آيد كه اسامى تمام كسانى كه در كتابهاى تراجم صحابه، مانند «اصابه» و «اسدالغابه» و «استيعاب» و امثال آنها جزء «صحابه شيعه» شمرده شده اند جمع آورى نمودم، در حدود «سيصد نفر» از اصحاب با فضيلت پيغمبر(صلى الله عليه وآله)بودند كه همه از شيعيان و ياران خاص على(عليه السلام)محسوب مى شوند، شايد اگر كسى بيش از اين تتبع و بررسى نمايد دسترسى به افراد بيشترى پيدا كند.

ما نمى دانيم آيا اين دسته از بزرگانِ ياران پيامبر(صلى الله عليه وآله) مى خواستند اساس اسلام را در هم بكوبند؟ و يا شخص امام امير مؤمنان على(عليه السلام) كه همه اعتراف دارند اگر فداكاريها و جانبازيهاى او در ميدانهاى «بدر» و «احد» و «احزاب» و مانند آن نبود هرگز شاخه هاى درخت اسلام سبز و بارور نمى شد و اين كاخ با عظمت برپا نمى گرديد.

تا آنجا كه در حق فداكاريهاى بى خطير او گفته اند:

بَنى الدّينَ فَاسْتَقامَ وَلَو لاَ *** ضَرْبُ مَاضِيهِ مَا اسْتَقَامَ البِنَاءُ!

يعنى: اساس كاخ اسلام را گذارد و برپا ساخت ـ و اگر شمشير او نبود اين كاخ رفيع برپا نمى شد!

آرى اگر فداكاريهاى او بعد از هجرت پيغمبر(صلى الله عليه وآله) و قبل از هجرت نبود و همچنين حمايت و پشتيبانى كامل ابوطالب پدر بزرگوارش از پيغمبر در مكه نبود طايفه قريش و گرگان درنده عرب، آيين اسلام را در نطفه خفه كرده بودند و امروز اثرى از آن ديده نمى شد.

اما مسلمانان حق شناس! پاداش عجيبى به «ابوطالب» در برابر آن همه جانفشانى دادند، و آن اين بود كه گفته اند ابوطالب هرگز ايمان نياورد و كافر از دنيا رفت!(6)

در حالى كه ابوسفيان، آن آتش افروز جنگ، همان مردى كه محرك و گرداننده اصلى تشكيلات دشمنان پيامبر(صلى الله عليه وآله) در تمام جنگهاى ضد اسلامى بود، و هنگامى كه در برابر ارتش نيرومند اسلام زانو زد، از روى اكراه و كمال بى ميلى اظهار اسلام و ايمان نمود و با اين حال هيچ گاه از اظهار كفر و عداوت نسبت به اسلام خوددارى نمى كرد، و هم او بود كه هنگام انتقال خلافت به بنى اميّه (از زمان عثمان به بعد) گفت: «تَلَقَّفُوها يا بَني اُمَيَّةَ تَلَقُّفَ الْكُرَةِ، فَوَ الَّذِي يَحْلِفُ بِهِ أبوسُفْيان ما مِن جَنَّة وَلانار; اى بنى اميّه! خلافت را همچون يك «گوى» برباييد قسم به آن چيز كه ابوسفيان به آن سوگند ياد مى كند نه بهشتى دركار است و نه دوزخى!!».

آرى اين ابوسفيان (با اين همه سوابق و لواحق!) به عقيده آنها مسلمان از دنيا رفته است ولى حامى اسلام ابوطالب كافر و غير مسلمان!

با اينكه كمترين اعتراف ابوطالب درباره اسلام اين است:

وَلَقَدْ عَلِمْتُ بِأَنَّ دِينَ مُحَمَّد *** مِنْ خَيْرِ أدْيَانِ الْبَرِيَّةِ دِيْنا!(7)

يعنى: به طور قطع دانستم كه آيين محمّد(صلى الله عليه وآله) بهترين آيين هاى مردم دنياست.

آيا ابوطالب آنچنان مرد ضعيف الاراده و كم فكرى است كه يقيناً بداند آيين و دين پيغمبر اسلام(صلى الله عليه وآله)بهترين آيين هاست و در عين حال از آن پيروى نكند واز مردم بترسد؟! نه، هرگز. مگر او سيدالبطحا و بزرگ مردم مكّه نبود؟

از داستان ابوطالب و ايمان او بگذريم و به اصل گفتار، يعنى موضوع كسانى كه مى خواستند اساس اسلام را درهم بكوبند! برگرديم:

آيا اين اصحاب با فضيلت پيغمبر(صلى الله عليه وآله) مى خواستند اساس اسلام را در هم بكوبند يا طبقه اى كه بعد از آنها روى كار آمدند يعنى طبقه «تابعين»(8) و افراد با ايمان و باشخصيتى مانند:

احنف بن قيس، سويد بن غفله، عطيه عوفى، حكم بن عتيبه، سالم بن ابى جعد، حسن بن صالح، سعيد بن جبير، سعيد بن مسيب، اصبغ بن نباته، سليمان بن مهران اعمش، يحيى بن يعمر عدوانى (معاصر حجاج(9)) و مانند آنها كه اگر بخواهيم اسامى همه را با ادلّه تشيّع آنها ذكر كنيم سخن به درازا مى كشد.

________________________________________

1 . الاصابة، تأليف ابن حجر (ت 852)، ج 1، ص 68 .

2 . الاستيعاب، تأليف ابن عبدالبر (ت 456) در هامش الاصابة، ج 1، ص 74 .

3 . ر.ك: الدرجات الرفيعه، ص 79-459 طبع نجف; الفصول المهمة فى تأليف الامّة، ط 3، نجف، 177-192، اسامى 250 نفر از اصحاب رسول الله(صلى الله عليه وآله)را كه همگى شيعه بودند نقل مى كند; هوية التشيّع از دكتر وائلى، ص 34 ; شخصيت هاى اسلامى شيعه بحث هاى استاد جعفر سبحانى، نگارش و تحقيق مهدى پيشوايى.

4 . اين كتاب اخيراً در مطبعه حيدريه نجف اشرف به چاپ رسيده است.

5 . نسخه خطى نفيسى از اين كتاب كه در سه جلد نوشته شده و جلد سوم آن به خط خود مؤلف مى باشد در كتابخانه مرحوم كاشف الغطا موجود است.

6 . ابن ابى الحديد گويد:

ولو لا ابوطالب وابنه *** لما مثل الدين شخص فتام

فذاك بمكة اوى و حامى *** وذاك بيثرب جسّ الحمام

شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 14، ص 84.

درباره ايمان ابوطالب ر.ك: اوائل المقالات، ص 13; روضة الواعظين، ص 138; بحارالانوار، ج 35، ص 138; الغدير، ج 7، ص 384; شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 4، ص 165; مجمع البيان، ج 2، ص 287 .

7 . با كمال تأسف بايد اين حقيقت را فاش كرد كه تمام كسانى كه به نحوى از انحا با على(عليه السلام) ارتباطى داشته اند، مواجه با سيل مخرب تبليغات مسموم بنى اميّه شدند و آثار آن هنوز در بعضى كتابهاى اهل سنّت باقى است، نه تنها ابوطالب پدر مهربان و بزرگوار على(عليه السلام) و حامى بزرگ اسلام و حضرت پيغمبر(صلى الله عليه وآله)مورد هجوم اين سيل تبليغاتى شد، بلكه ابوذر، عمّار، قنبر و… نيز مستثنا نماندند. براى پى بردن به ايمان خالص ابوطالب حامى اسلام مى توانيد به كتابهاى «ابوطالب مؤمن قريش» و «الغدير» جلد هفتم مراجعه نموده و مدارك فراوان جالبى را كه از طريق اهل سنّت درباره ايمان ابوطالب نقل شده مطالعه فرماييد. الاستيعاب، ج 4، ص 87 ; مروج الذهب، ج 3، ص 86 .

8 . «تابعين» پيغمبر اسلام(صلى الله عليه وآله) را درك نكرده بودند و معمولا از شاگردان «صحابه» بودند.

9 . او مصاحب حجاج نيست ولى چون با حجاج صحبتى كرده مؤلف محترم تعبير صاحب الحجاج راآورده و مترجم ارجمند هم به معاصر ترجمه كرده است.

موضوعات: آئين ما (اصل الشیعه و اصولها)  لینک ثابت



[جمعه 1395-01-27] [ 09:56:00 ب.ظ ]