وقتی کنار جاده ایستادهای، و کسی توقف میکند و تو را هم سوار کرده به مقصد میرساند، هم در دل ستایشش میکنی و هم در زبان، سپاسش میگویی.وقتی کسی به تو هدیهای میدهد و یا بخششی میکند، وقتی به میهمانی دوستی میروی، وقتی کسی کارت را راه میاندازد و از مشکل تو گره میگشاید، انسانیت و وجدان و شرافت بشری تو حکم میکند تا از او تشکر کنی.
سپاس و تشکر همیشه بر نعمت است و تا به نعمتی آگاه نشوی و صاحب نعمت را نشناسی، زبانت چگونه به ستایش باز خواهد شد؟
احساس انسانی و شعور بشری و عاطفه و وجدانت، حکم میکند که از نعمت دهنده، سپاسگزار باشی.
پس، شکر همیشه پس از شناخت نعمت و ارزش آن است. در اینجاست که چشمی حقیقتبین میخواهد تا وجود انسان را غرق در نعمت ببیند و به هر طرف که بنگرد، خود را محاط در دریای بخششها و انعامهای خداوند مشاهده نماید. نعمتهای خداوند از شمار بیرون و از حساب، خارج است.
اصل وجود تو، هوش و خردت، نطق و زبانت، تن سالمت، چشم بینایت، همه و همه… گوشهای ناچیز و قطرهای از اقیانوس پهناور نعمتهای الهی است. به قول سعدی دردیباچه گلستان: «هر نفسی که فرو میرود، ممدّ حیات است و چون برمیآید، مفرح ذات، پس در هر نفسی دو نعمت موجود است و بر هر نعمتی شکری واجب!
از دست و زبان که برآید
کز عهده شکرش به درآید
بنده همان به که ز تقصیر خویش
عذر به درگاه خدا آورد
ورنه سزاوار خداوندیاش
کس نتواند که بجا آورد
شکر دو گونه است: یکی آنکه با زبان، خدا را بر نعمتهایش حمد و سپاس گویی. دیگر آنکه با عمل، حق نعمت را بشناسی و آن را بگونه شایسته به کار بگیری. شکر زبانی و لفظی، لازم است، ولی کافی نیست.
[پنجشنبه 1397-06-22] [ 06:25:00 ب.ظ ]