حُسنِ حَسَن
 
  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

   
آذر 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30



این وبلاگ بمنظور معرفی شاخه ای از ابعاد وجودی امام حسن مجتبی (ع) به فعالیت مشغول شده است.




آمار

  • امروز: 566
  • دیروز: 605
  • 7 روز قبل: 10419
  • 1 ماه قبل: 19721
  • کل بازدیدها: 2490168





  • رتبه







    کاربران آنلاین

  • یَا مَلْجَأَ کُلِّ مَطْرُودٍ
  • نور الدین


  •   از دست و زبان که برآید کز عهده شکرش به درآید   ...

    وقتی کنار جاده ایستاده‌ای، و کسی توقف می‌کند و تو را هم سوار کرده به مقصد می‌رساند، هم در دل ستایشش می‌کنی و هم در زبان، سپاسش می‌گویی.وقتی کسی به تو هدیه‌ای می‌دهد و یا بخششی می‌کند، وقتی به میهمانی دوستی می‌روی، وقتی کسی کارت را راه می‌اندازد و از مشکل تو گره می‌گشاید، انسانیت و وجدان و شرافت بشری تو حکم می‌کند تا از او تشکر کنی.


    سپاس و تشکر همیشه بر نعمت است و تا به نعمتی آگاه نشوی و صاحب نعمت را نشناسی، زبانت چگونه به ستایش باز خواهد شد؟
    احساس انسانی و شعور بشری و عاطفه و وجدانت، حکم می‌کند که از نعمت دهنده، سپاسگزار باشی.
    پس، شکر همیشه پس از شناخت نعمت و ارزش آن است. در اینجاست که چشمی حقیقت‌بین می‌خواهد تا وجود انسان را غرق در نعمت ببیند و به هر طرف که بنگرد، خود را محاط در دریای بخششها و انعامهای خداوند مشاهده نماید. نعمتهای خداوند از شمار بیرون و از حساب، خارج است.
    اصل وجود تو، هوش و خردت، نطق و زبانت، تن سالمت، چشم بینایت، همه و همه… گوشه‌ای ناچیز و قطره‌ای از اقیانوس پهناور نعمتهای الهی است. به قول سعدی دردیباچه گلستان: «هر نفسی که فرو می‌رود، ممدّ حیات است و چون برمی‌آید، مفرح ذات، پس در هر نفسی دو نعمت موجود است و بر هر نعمتی شکری واجب!

    از دست و زبان که برآید
    کز عهده شکرش به درآید
    بنده همان به که ز تقصیر خویش
    عذر به درگاه خدا آورد
    ورنه سزاوار خداوندی‌اش
    کس نتواند که بجا آورد

    شکر دو گونه است: یکی آنکه با زبان، خدا را بر نعمتهایش حمد و سپاس گویی. دیگر آنکه با عمل، حق نعمت را بشناسی و آن را بگونه شایسته به کار بگیری. شکر زبانی و لفظی، لازم است، ولی کافی نیست.

    ادامه »

    موضوعات: امام حسن مجتبی علیه السلام  لینک ثابت



    [پنجشنبه 1397-06-22] [ 06:25:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      حدیث   ...

     

    حضرت زهرا سلام الله علیها

    قالَتْ فاطِمَةُ الزَّهْراء - سلام الله عليها - : إنّي أُشْهِدُ اللّهَ وَ مَلائِكَتَهُ، أنَّكُما اَسْخَطْتُماني، وَ ما رَضيتُماني، وَ لَئِنْ لَقيتُ النَبِيَّ لأشْكُوَنَّكُما إلَيْهِ.

    حضرت فاطمه زهرا - سلام الله عليها - هنگامي كه ابوبكر و عمر به ملاقات حضرت آمدند فرمود: خدا و ملائكه را گواه مي گيرم كه شما مرا خشمناك كرده و آزرده ايد، و مرا راضي نكرديد، و چنانچه رسول خدا را ملاقات كنم شكايت شما دو نفر را خواهم كرد

    بحارالأنوار، ج 28، ص 303

     

    موضوعات: امام حسن مجتبی علیه السلام  لینک ثابت



     [ 06:24:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      حدیث   ...

    حضرت زهرا سلام الله علیها:

    قالَتْ فاطِمَةُ الزَّهْراء - سلام الله عليها - : وَاللّهِ! لا كَلَّمْتُكَ أبَداً، وَاللّهِ! لاَدْعُوَنَّ اللّهَ عَلَيْكَ في كُلِّ صَلوة.

    حضرت فاطمه زهرا - سلام الله عليها - پس از ماجراي هجوم به خانه حضرت، خطاب به ابوبكر كرد و فرمود: به خدا سوگند، ديگر با تو سخن نخواهم گفت، سوگند به خدا، در هر نمازي تو را نفرين خواهم كرد.

    «الكافي، ج 1، ص 460»

                                                    

    موضوعات: امام حسن مجتبی علیه السلام  لینک ثابت



     [ 06:24:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      بررسی نقش زنان در دفاع مقدس   ...

     سخنرانی و نامه ‏های پرشور در تشجیع رزمندگان


    سخنرانی پرشور مادر بزرگوار شهیدان مهدی و مجید زین الدین، در تشییع پیکرشان، چنان شوری در همگان ایجاد کرد که هزاران هزار جوان برومند با تهییج مادرانشان، داوطلبانه به جبهه اعزام شدند… .
    و یا سخنرانی فهیمه بابائیان پور، همسر شهید غلامرضا صادق زاده که:

    «ای همسر شهیدم! راهت ادامه دارد…». فهیمه پس از آن که بر جسد پاره پاره همسرش حضور یافت، به جای آن که فغان و زاری پیشه کند و سیاه بپوشد، لباس سپید عروسی اش را بر تن کرد و گل روز عروسی‏اش را در دست گرفت و پیشاپیش همگان در تشییع پیکر همسرش فریاد برآورد: «ای همسر شهیدم! شهادتت مبارک!» و در هنگام تدفین او، در میان انبوه جمعیت، با صدای رسا گفت: «الهی! رضاً برضائک، تسلیماً لأمرک».

    و در مراسم ختم او تأکید کرد که «این ختم نیست که آغاز است، آغاز راهی که همسرم آن را پیمود… »
    از آن پس فهیمه یکسال لباس سپید پوشید؛ چرا که خود را عزادار نمی‏دانست، همان گونه که در تدفین او گفته بود:

    «اگر غلامرضا به مرگ طبیعی مرده بود، سیاه می‏پوشیدم؛ چرا که عزیزی از دست رفته بود. اما اکنون لباس سپید عروسی‏ام را بر تن کرده‏ام؛ چرا که می‏دانم او هست، ناظر است، شاهد است، من حتی از او خداحافظی هم نمی‏کنم…».

    کلامش چنان شورانگیز بود که بانویی از فهیمه 19 ساله خواسته بود تا اگر پسرش شهید شد، فهیمه در مراسم ختمش سخنرانی کند.

    (نامه‏ های فهیمه، ص 116.)

    موضوعات: امام حسن مجتبی علیه السلام  لینک ثابت



     [ 06:24:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      روحی یا رویی !؟   ...

    شاید شما هم وقتی مادرتان می گوید: ” آن قابلمه روحی را به من بده” مثل بعضی از جوان ها به شما احساس باسوادی دست داده و گفته اید که : ” مادر من رویی نه روحی “، اما باید گفت شما هم اشتباه می کنید. اگر جنس این ظروف از روی بود جای بسیار خوشوقتی بود. چون در آن صورت کمی از یون آن وارد غذا می شد و مقداری از این عنصر بسیار مفید نیز جذب بدن می شد. اما این ظروف به طور عمده از آلومینیوم هستند و برای سلامت انسان هم ضرر دارند. آلومینیوم می تواند از ظرف وارد غذا شود و و به دنبال آن ممکن است به عوارضی مثل کم خونی شدید، اختلال در سیستم عصبی، یبوست،  اختلالات گوارشی، پوکی استخوان و آلزایمر کمک کند. پختن غذای آبکی در ظروف آلومینیومی بسیار مضر بوده و مساوی کم خونی است. حمل کننده ای که در داخل بدن آهن را حمل می کند و به مغز استخوان می برد، غیر از آهن به آلومینیوم علاقه وافری دارد. وقتی غذا را در ظروف آلومینیومی درست می کنیم ، این فلز وارد غذا شده و حمل کننده آهن، آلومینیوم را به جای آهن به مغز استخوان برده و بدن دچار کم خونی می شود. سبزیجات برگی شکل و غذاهای اسیدی یا نمکی همچون گوجه فرنگی ، مرکبات و ریواس اگر در ظروف آلومینیومی قرار داده شوند بیشترین آلومینیوم را به خود جذب می کنند و باعث می شوند آلومینیوم به مقدار زیاد وارد غذا شوذ. همچنین باعث می شوند روی این ظروف حالت سوراخ سوراخ بگیرد.

    موضوعات: امام حسن مجتبی علیه السلام  لینک ثابت



     [ 06:22:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      شما هم خیلی وقته منتظرید؟   ...

    آفتاب در حال طلوع است . روزی نو آغاز شده، پنجره را باز می کنم و هوای یک آفتاب رنگ پریده تازه طلوع را به داخل ششهایم هدایت می کنم . سینه ام سنگین می شود . احساس می کنم ششهایم را از دود پر کرده ام . این هوا، بوی شبنم و رنگ آفتاب ندارد . رادیو را روشن می کنم . مجری رادیو با حرارت خاصی از کودکان، سالمندان و بیماران قلبی تقاضا می کند که تا حد امکان کمتر از خانه ها خارج شوند و هشدار می دهد که به دلیل پدیده وارونگی هوا، هوای تهران در وضعیت «خطرناک » قرار دارد . و بعد هم با بی تفاوتی خاص این روزها، یک ترانه بی ربط پخش می شود … در حالی که رادیو را خاموش می کنم، بلند بلند هم با خودم حرف می زنم: «منظورش این بود که هوای سربی برای جوانها مفید است . اصلا ویتامین دارد . آی جوانها! تا می توانید تنفس کنید .»

    از خانه خارج می شوم . ترجیح می دهم به آسمان نگاه نکنم . دل آدمی از این آفتاب بی رمق می گیرد . وارد خیابان «ولی عصر (ع)» می شوم . خیابان «ولی عصر (ع)» ، با وجود این هوای خاکستری، ماشینهای خاک گرفته، راننده های عصبانی و درختهای زرد و پژمرده، هنوز هم زیباترین خیابان تهران است . به تجریش که می رسم، مثل همیشه روبروی گنبد امام زاده صالح (ع) می ایستم و به رسم ادب سلام می دهم . گنبد آبی اش غرق در دود است . کسی از پشت، شدیدا با من برخورد می کند: «خانم سر راه نایست!» دلم می گیرد از تنه بی تفاوتی اش، از این که حتی در میان این آسمان سربی، آبی گنبد را ندیده . آدمها با عجله از کنار یکدیگر عبور می کنند و گاه دنبال اتوبوسها می دوند، بی آن که حتی به پرواز فوج کبوتران به سوی «حرم » نگاهی بیندازند .

    در صف اتوبوس «میدان ولی عصر (ع)» می ایستم . من دومین نفر هستم . نفر اول، خانم پیری است که با گوشه روسری، بینی و دهانش را پوشانده . نگاهی به من می اندازد و با دست به اگزوز اتوبوسی اشاره می کند و سری به علامت تاسف تکان می دهد . می گویم: «گفته اند امروز هوا خیلی آلوده است . ای کاش بیرون نمی آمدید .» برای لحظه ای روسری را از جلوی صورتش دور می کند و می گوید: «بنشینم گوشه خانه که چی؟ هر روز هوا همینطوره . یه روز یک کمی بهتر، یه روز مثل امروز، فاجعه! ترجیح می دهم بین مردم بمیرم تا گوشه خانه …» بعد دوباره روسری را جلوی دهانش می گیرد و سرش را پایین می اندازد . شاید نمی خواهد غبار غمی را که در چشمانش نشسته ببینم . برای این که موضوع را عوض کرده باشم، می پرسم: «شما خیلی وقته منتظرید؟» چند لحظه بدون این که حرفی بزند، نگاهم می کند . و بعد می گوید: …

    ادامه »

    صفحات: 1 · 2

    موضوعات: امام حسن مجتبی علیه السلام  لینک ثابت



     [ 06:22:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      سرگرم شدیم و مرگ یادمان رفت!   ...

     

    « أَلْهَاکُمُ التَّکَاثُرُ حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ» - سوره مبارکه تکاثر، آیه 1و2

    ترجمه: تفاخر و افزون طلبى، شما را سرگرم ساخت، تا کارتان به گورستان رسید!

     

     

     

    خانه دارد دو هزار متر! ماشین دارد پنج تا از گران‌ترینها. هر روز یکی را سوار می‌شود. ویلاهایش توی شمال و جنوب و آپارتمانش در دُبی هم فراموش نشود! بانکها جلوی پایش فرش قرمز پهن می‌کنند. خیلی‌ها حسرت زندگی او و خانواده‌اش را دارند. هنوز به میانسالی نرسیده این همه موفقیت کسب کرده! نه اینکه حقی را ناحق کرده باشد! فقط مختصر ارتباطاتی دارد و از برخی خبرهای مهم اقتصادی آگاه می‌شود. مثلاً زودتر از بقیه می‌فهمد کِی باید کدام جنس را بخرد و در انبارهای بزرگش احتکار کند تا یک ماه بعد بتواند به دو برابر قیمت بفروشد! خوب این هم خودش زرنگی می‌خواهد دیگر…

     

    وقتی سوار ماشینش می‌شود و از خانه دوهزار متری‌اش بیرون می‌آید در حالی که خدمتکارش دست به سینه ایستاده، بدجوری کیف می‌کند! دیگران را یا نمی‌بیند یا اینکه ریز می‌بیند! تصور می‌کند سر چهارراه حق تقدم با اوست و کسانی که پراید و پیکان دارند باید ترمز بزنند تا او رد شود! خلاصه زندگی‌اش خیلی رونق دارد…
    می‌گویند کت و شلوارش 5میلیون می‌ارزد. کار ایتالیاست! پورشه نیم میلیاردی سفارشی‌اش تازه از آلمان رسیده. نظیرش را توی شهر، کمتر پیدا می‌کنی. وقتی حسرت را در چشمهای مردم می‌بیند، لذت می‌برد. با خودش می‌گوید حتماً لیاقتش را داشته‌ام که خدا به من ثروت داده است! اصلاً چرا به دیگران نداده؟

    مثلاً همین پلیسی که باید زیر این آفتاب سوزان صبح تا شب سر پا بایستد و سوت صد تا یک غاز بزند! حتماً نتوانسته به جاهای بالاتری برسد یا خدا نخواسته! تک دخترش توی بهترین مدرسه شهر درس می‌خواند و معلمهای خصوصی هر روز به خانه‌شان می‌آیند. برایش برنامه‌های زیادی دارد. قرار است برای ادامه تحصیل بفرستدش انگلیس. همسرش هم برای یک سفر تفریحی به اروپا رفته است.

    گازش را گرفته به سمت شمال! توی ویلایش، با کسی قرار دارد. یک مهمانی خصوصی! باید زودتر برسد. پورشه‌اش زوزه می‌کشد و راه را کوتاه می‌کند. سر یکی از پیچها، جاده می‌پیچد اما او نمی‌پیچد، حواسش به قرارش با مهمان خصوصی است! پورشه به ته دره سقوط می‌کند. حالا او دیگر نفس نمی‌کشد! ثروتش برای دیگران مانده و حسابش برای او…

     

    «فَخَرَجَ عَلَى قَوْمِهِ فِی زِینَتِهِ قَالَ الَّذِینَ یُرِیدُونَ الْحَیَاةَ الدُّنیَا یَا لَیْتَ لَنَا مِثْلَ مَا أُوتِیَ قَارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظِیمٍ». (قصص/ 79)

    آراسته به زیورهای خود به میان مردمش آمد. آنان که خواستار زندگی دنیوی بودند، گفتند ای کاش آنچه به قارون داده شده به ما هم داده می‌شد، که او بسیار زندگی خوبی دارد!

    موضوعات: امام حسن مجتبی علیه السلام  لینک ثابت



     [ 06:21:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      روزگار را نباید فحش داد!   ...

     

     

      گاهی این نکته به ذهن می آید که آیا واقعاً برخی زمان ها، مکان ها و یا عوامل و حوادث طبیعی در زندگی انسان دخالت دارند؟ آیا بدی و خوبی و شوم بودن را می توان به روزها و روزگاران نسبت داد؟ امام هادی علیه السلام پاسخ این پرسش را به یکی از یارانش توضیح داد.

    حسن ابن مسعود می گوید: به محضر مولایم حضرت ابوالحسن الهادی علیه السلام رسیدم. در آن روز چند حادثه ناگوار و تلخ برایم رخ داده بود؛ انگشتم زخمی شده و شانه ام در اثر تصادف با اسب سواری صدمه دیده و در یک نزاع غیر مترقبه لباس هایم پاره شده بود، به این خاطر، با ناراحتی تمام در حضور آن گرامی گفتم: عجب روز شومی برایم بود! خدا شرّ این روز را از من باز دارد! امام هادی علیه السلام فرمود: ای حسن!

    صفحات: 1 · 2

    موضوعات: امام حسن مجتبی علیه السلام  لینک ثابت



     [ 06:21:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      نمره اعصاب شما چند است؟   ...

    نمره اعصاب شما چند است؟

    آیا شما از آن آدم‌هایی هستید که زیر فشارهای زندگی، به هم می‌ریزند و تسلیم می‌شوند یا این‌که با صبر و اعتماد به نفس، در برابر مشکلات زندگی مقاومت می‌کنید و می‌ایستید. این تست را بزنید. البته این تست بیشتر به درد افراد شاغل می خورد.

    (لطفا برای انجام تست به ادامه مطلب رجوع فرمایید)

    ادامه »

    موضوعات: امام حسن مجتبی علیه السلام  لینک ثابت



     [ 06:20:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      سکوت پرنده   ...

    ودرصدای هر پرنده در سکوت هر در خت ، واژه ای است؛
    پرنده گفت: سایه ای!
    درخت گفت : آب نیست ، رفیق ماه وسال من، کسی به جز سراب نیست.

    ادامه »

    موضوعات: امام حسن مجتبی علیه السلام  لینک ثابت



     [ 06:19:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...



      خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

     
     
    این وبلاگ بمنظور معرفی شاخه ای از ابعاد وجودی امام حسن مجتبی (ع) به فعالیت مشغول شده است.
     
     
    مداحی های محرم