در سوره اعراف آيه 157 مى خوانيم «الّذين يتّبعون الرّسول النّبىّ الامّىّ الّذى يجدونه مكتوباً عندهم فى التّوراة والانجيل»
(آنها كه از فرستاده (خدا) پيامبر «امّى» پيروى مى كنند كسى كه صفاتش را در تورات و انجيل مشاهده مى كنند.)
با توجّه به آيه شريفه اين سؤال مطرح مى شود كه آيا بشارت به ظهور پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) در تورات و انجيل موجود است؟
گرچه شواهد قطعى تاريخى و همچنين محتويات كتب مقدسه يهود و نصارى (تورات و اناجيل) نشان مى دهد كه اينها كتابهاى آسمانى نازل شده بر موسى و عيسى(ع) نيستند و دست تحريف به سوى آنها دراز شده است بلكه بعضى از ميان رفته اند و آنچه امروز به نام كتب مقدسه در ميان آنها است مخلوطى است از زائيده هاى افكار بشرى و قسمتى از تعليماتى كه بر موسى(عليه السلام) و عيسى (عليه السلام)نازل گرديده و در دست شاگردان بوده(1)
بنابراين اگر جمله هائى كه صراحت كامل درباره بشارت ظهور پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله)داشته باشد در آنها ديده نشود جاى تعجب نخواهد بود.
ولى با اين حال در همين كتب تحريف يافته عباراتى ديده مى شود كه اشاره قابل ملاحظه اى به ظهور اين پيامبر بزرگ (صلى الله عليه وآله) دارد كه جمعى از دانشمندان ما آنها را در كتابها يا مقاله هائى كه در اين موضوع نگاشته اند جمع آورى نموده، و چون ذكر آنهمه بشارات و بحث و گفتگو پيرامون دلالت آنها بطول مى انجامد ما تنها به چند قسمت به عنوان نمونه اشاره مى كنيم.
1 ـ در تورات سِفْر تكوين، فصل 17 شماره 17 تا 20 چنين مى خوانيم: «و ابراهيم به خدا گفت كه اى كاش اسماعيل در حضور تو زندگى نمايد… و در حق اسماعيل (دعاى) ترا شنيدم اينك به او بركت دادم و او را بارور گردانيده به غايت زياد خواهم نمود و دوازده سرور توليد خواهد نمود و او را امت عظيمى خواهم نمود».
2 ـ در سِفْر پيدايش باب 49 شماره 10 مى خوانيم:
«عصاى سلطنت از يهودا و فرمانفرمائى از پيش پايش، نهضت خواهد نمود تا وقتى كه «شيلوه» بيايد كه به او امتها جمع خواهد شد».
قابل توجه اينكه يكى از معانى شيلوه ـ طبق تصريح مسترها كس در كتاب قاموس مقدس ـ فرستادن مى باشد و با كلمه «رسول» يا رسول الله موافق است.
3 ـ در انجيل يوحنا باب 14 شماره 15 و 16 چنين مى خوانيم: «اگر شما مرا دوست داريد احكام مرا نگاه داريد و من از پدر خواهم خواست و او تسلى دهنده ديگر به شما خواهد داد كه تا به ابد با شما خواهد ماند».
4 ـ و در همان انجيل يوحنا باب 15 شماره 26 مى خوانيم: «و چون آن تسلى دهنده بيايد كه من از جانب پدر به شما خواهم فرستاد يعنى روح راستى كه از طرف پدر مى آيد او درباره من شهادت خواهد داد».
5 ـ و نيز در همان انجيل يوحنا باب 16 شماره 7 به بعد مى خوانيم: «ليكن به شماراست مى گويم كه شما را مفيد است كه من بروم كه اگر من نروم آن تسلى دهنده به نزد شما نخواهد آمد اما اگر بروم او را به نزد شما خواهم فرستاد… اما چون او يعنى روح راستى بيايد او شما را به تمامى راستى ارشاد خواهد نمود، زيرا كه او از پيش خود سخن نخواهد گفت بلكه هر آنچه مى شنود خواهد گفت و شما را به آينده خبر خواهد داد»(1).
نكته شايان توجه اينكه: در اناجيل فارسى در جمله هاى بالا كه از انجيل يوحّنا است كلمه «تسلى دهنده» آمده، ولى در انجيل عربى چاپ لندن (مطبعه ويليام وطس ـ سال 1857) به جاى آن «فار قليطا» ذكر شده است.(2)
شاهد زنده ديگر:
«فخر الاسلام» مؤلف كتاب «انيس الاعلام» كه خود يكى از كشيشان بنام مسيحى بوده، و تحصيلات خود را نزد كشيشان مسيحى به پايان رسانيده است و به مقام ارجمندى از نظر آنان نائل آمده در مقدمه اين كتاب، ماجراى عجيب اسلام آوردن خود را چنين شرح مى دهد:
«… بعد از تجسس بسيار و زحمات فوق العاده و گردش در شهرها خدمت كشيش والا مقامى رسيدم، كه از نظر زهد و تقوا ممتاز بود، فرقه كاتوليك از سلاطين و غيره سؤالات دينى خود را به او مراجعه مى كردند، من نزد او مدتى مذاهب مختلفه نصارا را فرا مى گرفتم، او شاگردان فراوانى داشت، ولى در ميان همه به من علاقه خاصى داشت. كليدهاى منزل… همه در دست من بود فقط كليد يكى از صندوقخانه ها را پيش خود نگاهداشته بود…
در اين بين روزى كشيش مزبور را عارضه اى رخ داد به من گفت به شاگردها بگو: حال تدريس ندارم. وقتى نزد شاگردان آمدم ديدم مشغول بحثند، اين بحث منجر به معنى لفظ «فارقليطا» در سريانى و «پريكلتوس» به زبان يونانى… جدال آنها به طول انجاميد، هركسى رأيى داشت…
پس از بازگشت، استاد پرسيد: امروز چه مباحثه كرديد؟! من اختلاف آنها را در «فارقليطا» از براى او تقرير كردم… گفت: تو كداميك از اقوال را انتخاب كرده اى؟
گفتم مختار فلان مفسر را اختيار كرده ام.
كشيش گفت: تقصير نكرده اى، ولكن حق و واقع، خلاف همه اين اقوال است، زيرا حقيقت اين را نمى دانند مگر راسخان فى العلم، از آنها هم تعداد كمى با آن حقيقت آشنا هستند، من اصرار كردم كه معنى آن را برايم بگوئيد، وى سخت گريست و گفت: هيچ چيز را از تو مضايقه نمى كنم… در فراگرفتن معنى اسم اثر بزرگى است، ولى به مجرد انتشار، من و تو را خواهند كشت! چنانچه عهد كنى به كسى نگوئى اين معنى را اظهار مى كنم… من به تمام مقدسات قسم خوردم كه نام او را فاش نكنم، پس گفت: اين اسم از اسماء پيامبر مسلمين است و به معنى «احمد» و «محمد» است.
پس از آن، كليد آن اطاق كوچك را به من داد و گفت: درِ فلان صندوق را بازكن و فلان و فلان كتاب را بياور، كتابها را نزد او آوردم، اين دو كتاب به خط يونانى و سريانى پيش از ظهور پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) بر پوست نوشته شده بود.
در هر دو كتاب لفظ «فارقليطا» را به معنى، احمد و محمّد، ترجمه نموده بودند سپس استاد اضافه كرد: علماء نصارا قبل از ظهور او اختلافى نداشتند كه «فارقليطا» به معنى «احمد و محمّد» است، ولى بعد از ظهور محمّد (صلى الله عليه وآله) براى بقاى رياست خود و استفاده مادى، آن را تأويل كردند و معنى ديگر براى آن اختراع نمودند و آن معنى قطعاً منظور صاحب انجيل نبوده است.
سؤال كردم درباره دين نصارا چه مى گويى؟ گفت با آمدن دين اسلام، منسوخ است، اين لفظ را سه بار تكرار نمود پس گفتم:
در اين زمان طريقه نجات و صراط مستقيم… كدام است؟ گفت: منحصر است در متابعت محمد(صلى الله عليه وآله).
گفتم: آيا تابعان او از اهل نجاتند؟ گفت: اى والله (سه بار تكرار كرد)… سپس استاد گريه كرد و منهم بسيار گريستم گفت: اگر آخرت و نجات مى خواهى البته بايد دين حق را قبول نمائى… و من هميشه تو را دعا مى كنم، به شرط اينكه در روز قيامت شاهد باشى كه در باطن مسلمان و از تابعان حضرت محمد (صلى الله عليه وآله) هستم;… هيچ شكى نيست كه امروز بر روى زمين دين اسلام دين خداست…»!!(1)
چنانكه ملاحظه مى كنيد طبق اين سند علماى اهل كتاب پس از ظهور پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) به خاطر منافع شخصى خود، نام و نشانه هاى او را طور ديگرى تفسير و توجيه كردند.(1)
________________________________________
1 ـ براى آگاهى بيشتر بر مدارك اين سخن به كتاب «رهبر سعادت يا دين محمد» و كتاب «قرآن و آخرين پيامبر» مراجعه فرمائيد.
2 ـ تمام عباراتى كه در بالا از كتب عهد قديم و جديد ذكر شده از ترجمه فارسى است كه در سال 1878 در لندن زير نظر جمعى از مترجمين معروف مسيحى از اصل زبان عبرى به زبان فارسى برگردانده شده است، نقل كرديم.
3 ـ تفسير نمونه 6/403
4 ـ اقتباس با كمى اختصار از «هدايت دوم» مقدمه كتاب «انيس الاعلام».
5 ـ تفسير نمونه 1/211