حُسنِ حَسَن
 
  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

   
آذر 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30



این وبلاگ بمنظور معرفی شاخه ای از ابعاد وجودی امام حسن مجتبی (ع) به فعالیت مشغول شده است.




آمار

  • امروز: 833
  • دیروز: 605
  • 7 روز قبل: 10419
  • 1 ماه قبل: 19721
  • کل بازدیدها: 2490168





  • رتبه







    کاربران آنلاین

  • نورفشان


  •   درس محكم كارى   ...

    وقتى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله پيكر فرزندش ، ابراهيم ، را به خاك سپرد چشمانش پر از اشك شد و فرمود:

    دل غمگين است و چشم اشك مى ريزد، ولى سخنى كه سبب خشم خدا شود نمى گويم .

    آنگاه فرمود: ابراهيم ! ما، در مرگ تو غمگينيم .

    سپس حضرت گوشه قبر را ديد كه به طور كامل درست نشده ، با دست مباركش آن را صاف كرد، پس از آن فرمود:

    هرگاه يكى از شما كارى را انجام داد، حتما آن را محكم و استوار انجام دهد.(14)

    14- بحار: ج 22، ص 157.

    موضوعات: داستانهاى بحارالانوار  لینک ثابت



    [سه شنبه 1395-06-30] [ 11:26:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      مبارزه با خرافات   ...

    هنگامى كه ابراهيم پسر رسول خدا صلى الله عليه و آله چشم از جهان فرو بست . در همان روز خورشيد گرفت .

    عده اى گفتند:

    خورشيد نيز به خاطر مرگ ابراهيم غمگين است (و اين علامت عظمت رسول خداست ).

    پيامبر صلى الله عليه و آله فورا پيش از دفن جنازه ابراهيم ، مردم را به مسجد دعوت كرد و بالاى منبر رفت و فرمود:

    اى مرم ! خورشيد و ماه دو نشانه از نشانه هاى خداست و به دستور او در سير و حركتند و به فرمان خدا مطيع مى باشند، هرگز به خاطر مرگ و زندگى كسى گرفته نمى شوند! هرگاه خورشيد و ماه گرفت ، نماز آيات بخوانيد!

    سپس از منبر پايين آمدند و نماز آيات را با جماعت خواندند آنگاه به على عليه السلام فرمود:

    پيكر فرزندم ابراهيم را براى دفن آماده كن !

    على عليه السلام جنازه ابراهيم را غسل داد و كفن كرد پس از آن مردم دفنش ‍ كردند.(13)

    13- بحار: ج 22، ص 155.

    موضوعات: داستانهاى بحارالانوار  لینک ثابت



     [ 11:26:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      در بستر بيمارى   ...

    يكى از مسلمانان در بستر بيمارى افتاده بود. پيغمبر خدا با گروهى از اصحاب خود بر بالين او حاضر شدند. وى در حال بى هوشى بود.

    رسول خدا فرمود:

    اى فرشته مرگ اين شخص را آزاد بگذار تا از او سؤ ال كنم .

    ناگاه مرد به هوش آمد .

    پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم فرمود:

    چه مى بينى ؟

    مرد گفت :

    سفيدى بسيار و سياهى بسيار مى بينم .

    - كدام يك از آن دو، به تو نزديكتر هستند؟

    - سياه به من نزديكتر است .

    حضرت فرمود؛ بگو:

    الهم اغفر لى الكثير من معاصيك و اقبل منى اليسير من طاعتك

    خدايا گناهان بسيارم را ببخش و طاعت اندكم را بپذير!

    مرد اين دعا را خواند و بى هوش شد.

    پيغمبر دوباره به فرشته فرمود:

    ساعتى بر او آسان بگير! تا از او پرسش كنم .

    در اين وقت مرد به هوش آمد.

    پيغمبر صلى الله عليه و آله وسلم فرمود:

    چه مى بينى ؟

    مرد: سياه بسيار و سفيد بسيار مى بينم .

    - كدام يك از آنها به تو نزديكتر است ؟

    - سفيد نزديكتر است .

    پيامبر صلى الله عليه و آله به حاضران فرمود:

    خداوند اين رفيق شما را بخشيد.

    امام صادق عليه السلام پس از نقل اين داستان مى فرمايد:

    وقتى به بالين فردى كه در حال جان دادن است رفتيد، اين دعا (دعاى ذكر شده ) را به او بگوييد و تلقين كنيد.(12)

    12- بحار: ج 6، ص 197.

    موضوعات: داستانهاى بحارالانوار  لینک ثابت



     [ 11:26:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      نه ضرر كردن و نه ضرر رساندن   ...

    سمرة پسر جندب درخت خرمايى در باغ مردى از انصار داشت . او گاهى به درخت خود سر مى زد، بدون اجازه و اعلام اين كار را انجام مى داد. و ضمنا چشم چرانى هم مى كرد!

    روزى مرد انصار گفت :

    سمره ! تو مرتب ، ناگهانى وارد منزل مى شوى كه خوشايند ما نيست هرگاه قصد ورود داشتيد، اجازه بگيريد و بدون اعلام وارد نشويد.

    سمره حرف او را نپذيرفت و گفت :

    راه از آن من است و حق دارم بدون اجازه وارد شوم !

    ناچار مرد انصارى به رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم شكايت كرد و گفت :

    اين مرد بدون اطلاع داخل مى شود و خانواده ام از چشم چرانى محفوظ نيستند بفرماييد بدون اعلام وارد نشود.

    حضرت دستور داد سمره را آوردند و به او فرمود:

    فلانى از تو شكايت دارد و مى گويد: تو بدون اطلاع از خانه او عبور مى كنى و قهرا خانواده او نمى توانند به خوبى خود را از نامحرم حفظ كنند. بعد از اين اجازه بگير و بدون اطلاع وارد نشو!

    سمره فرمايش پيغمبر را نيز قبول نكرد.

    پيامبر فرمود:

    - پس درخت را بفروش !

    سمره حاضر نشد. حضرت قيمت را به چند برابر بالا برد، باز هم راضى نشد. همين طور قيمت را بالا مى برد سمره حاضر نمى شد!! تا اين كه فرمود:

    اگر از اين درخت دست بردارى درختى به تو داده مى شود.

    سمره باز هم تسليم نشد و اصرار داشت كه نه از درخت خودم دست بر مى دارم و نه حاضرم هنگام ورود به باغ اجازه بگيرم .

    در اين وقت پيغمبر خدا صلى الله عليه و آله وسلم فرمود:

    تو آدم زيان رسان و سختگيرى هستى و در دين اسلام نه زيان ديدن مورد قبول است و نه زيان رساندن . سپس رو كرد به مرد انصارى فرمود:

    برو درخت خرما را بكن و جلوى سمره بينداز! آنان رفتند و اين كار را كردند در اين موقع ، حضرت به سمره فرمود:

    - حالا برو درختت را، هر كجا خواستى بكار.(11)

    11- بحار: ج 22، ص 135.

    موضوعات: داستانهاى بحارالانوار  لینک ثابت



     [ 11:26:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      عاقبت انديشى   ...

    مردى خدمت رسول خدا صلى الله عليه و آله رسيد و عرض كرد:

    به من نصيحتى بفرما؟

    رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم فرمود:

    اگر بگويم عمل مى كنى ؟

    مرد گفت : آرى !

    حضرت دو بار ديگر اين سؤ ال را تكرار كرد و در هر بار مرد جواب داد: بلى !

    پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله وسلم پس از آن كه از او قول محكمى گرفت و او را به اهميت مطلب متوجه ساخت ، فرمود:

    - به تو سفارش مى كنم :

    - هرگاه خواستى كارى انجام دهى ، عاقبت و سرانجام آن را در نظر بگير انديشه كن ! اگر سرانجامش هدايت و نجات است پس انجام بده وگرنه از آن بپرهيز! و آن را انجام مده !

    يعنى اگر رضاى خدا در آن كار باشد، بجاى آور و اگر رضاى خدا نباشد رهايش كن !(10)

    10- بحار: ج 94، ص 70.

    موضوعات: داستانهاى بحارالانوار  لینک ثابت



     [ 11:26:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      اطاعت از شوهر   ...

    مردى از انصار قصد مسافرت داشت . به همسرش گفت : تا من ازمسافرت بر نگشته ام تو نبايد از خانه بيرون بروى .

    پس از مسافرت شوهر، زن شنيد پدرش بيمار است .

    كسى را نزد پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرستاد و پيغام داد كه شوهرم مسافرت رفته و به من گفته است تا برنگشته ، از منزل خارج نشوم . اكنون شنيده ام پدرم سخت بيمار است ، اجازه فرماييد من به عيادتش ‍ بروم .

    پيغمبر صلى الله عليه و آله فرمود:

    در خانه ات بنشين و از شوهرت اطاعت كن !

    چند روزى گذشت . زن شنيد كه مرض پدرش شدت يافته . بار دوم خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله پيغامى فرستاد كه يا رسول الله ! اجازه مى فرماييد به عيادت پدر بروم ؟

    حضرت فرمود:

    - نه ! در خانه ات بنشين و از شوهرت اطاعت نما!

    پس از مدتى شنيد پدرش فوت كرد. بار سوم كسى را فرستاد و پيغام داد كه پدرم از دنيا رفته ، اجازه فرماييد بروم در مراسم عزاداريش شركت كنم ، برايش نماز بخوانم ؟

    پيامبر صلى الله عليه و آله اين دفعه هم اجازه نداد و فرمود:

    - در خانه ات بنشين و از همسرت اطاعت كن !

    پدرش را دفن كردند. پس از آن پيغمبر صلى الله عليه و آله كسى را به سوى آن زن فرستاد و فرمود:

    به او بگوييد به خاطر اطاعت تو از همسرت ، خداوند گناهان تو و پدرت را بخشيد.(9)

    9- بحار: ج 22، ص 145.

    موضوعات: داستانهاى بحارالانوار  لینک ثابت



     [ 11:26:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      محك امتحان   ...

    ثعلبه انصارى خدمت پيغمبر صلى الله عليه و آله آمد و گفت :

    اى رسول گرامى ! از خداوند بخواه ثروتى به من عطا نمايد.

    حضرت فرمود:

    اى ثعلبه ! قانع باش ! مال كمى كه شكر آن را بجا آورى ، بهتر است از ثروت زياد كه نتوانى شكر آن را بجاى آورى .

    ثعلبه رفت . چند روز بعد آمد و تقاضاى خود را تكرار كرد.

    اين دفعه رسول خدا صلى الله عليه و آله به او فرمود:

    اى ثعلبه ! مگر من الگو و سرمشق تو نيستم ؟ نمى خواهى همانند پيامبر خدا باشى ؟ سوگند به خدا! اگر بخواهم كوه هاى زمين برايم طلا و نقره شده و با من سير كنند، مى توانم ولى به طورى كه مى بينى من به آنچه خداوند مقدر كرده راضى هستم .

    ثعلبه رفت و بار ديگر آمد و گفت :

    يا رسول الله ! دعا كن ! خداوند ثروتى به من بدهد، حق خدا و فقرا و نزديكان و همه را خواهم داد.

    حضرت ديد ثعلبه دست بردار نيست گفت :

    خدايا! به ثعلبه ثروتى مرحمت فرما!

    بعد از دعاى پيغمبر صلى الله عليه و آله ثعلبه گوسفندى خريد، گوسفند به سرعت رو به افزايش گذاشت تا جايى كه شهر مدينه بر او تنگ شد. ديگر نتوانست در شهر بماند و به كنار مدينه رفت .

    ثعلبه قبلا تمام نمازهايش را در مسجد پشت سر پيغمبر صلى الله عليه و آله مى خواند، اما رفته رفته گوسفندانش آن قدر زياد شدند كه نتوانست در نماز جماعت شركت كند و از فضيلت نماز جماعت پيغمبر صلى الله عليه و آله محروم ماند. فقط روزهاى جمعه به مدينه مى آمد و نماز جمعه را پشت سر حضرت مى خواند.

    تدريجا گرفتارى دنيا زيادتر شد و روز به روز بر ثروت او افزوده مى گشت ، به طورى كه نتوانست در كنار مدينه نيز بماند.

    ناگزير به بيابان دور دست مدينه رفت و فرصت نماز جمعه را هم از دست داد و به طور كلى رابطه اش با مدينه بريده شد.

    پيغمبر خدا صلى الله عليه و آله كسى را فرستاد زكات اموال ثعلبه را بگيرد.

    ماءمور فرمان پيامبر صلى الله عليه و آله را به ثعلبه ابلاغ كرد و از او خواست زكات اموالش را بپردازد. ثعلبه زكات اموالش را نداد و گفت :

    اين ، همان جزيه يا شبيه جزيه است كه از يهود و نصارا مى گيرند. مگر ما كافر هستيم ؟

    ماءمور برگشت و جريان ثعلبه را به عرض پيامبر صلى الله عليه و آله رساند.

    رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:

    واى بر ثعلبه ! واى بر ثعلبه !

    فورا آيه اى نازل شد.(7)

    ((بعضى از آنان با خدا پيمان بستند، اگر خدا از كرم خود به ما مالى عنايت كند، حتما صدقه و زكات داده از نيكوكاران خواهيم شد، ولى همين كه از لطف خويش به ايشان عطا كرد، بخل ورزيدند و از دين اعراض نمودند. به خاطر اين پيمان شكنى و دروغ گويى نفاق در قلب آنان تا روز قيامت جايگزين شد))(8) ثعلبه نتوانست از عهده آزمايش بر آيد، دنيا را با بدبختى وداع نمود.

    7- سوره توبه ؛ آيه 75.

    8- بحار: ج 22، ص 40.

    موضوعات: داستانهاى بحارالانوار  لینک ثابت



     [ 11:26:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      چهار خصلت خدا پسند   ...

    خداوند به پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله وحى كرد كه من از جعفر بن ابى طالب به خاطر چهار صفت قدر دانى مى كنم .

    پيغمبر صلى الله عليه و آله جعفر را خواست و موضوع را به ايشان خبر داد.

    جعفر عرض كرد:

    اگر خداوند به شما وحى نمى كرد، من هم اظهار نمى كردم .

    يا رسول الله ! من هرگز شراب ننوشيدم ، زيرا مى دانستم كه اگر بنوشم عقلم نابود مى شود.

    و هرگز دروغ نگفتم ، زيرا دروغ خلاف مروت و ضد كمال انسان است .

    و هرگز زنا نكرده ام ، زيرا ترسيدم با ناموسم همان عمل انجام بشود.

    و هرگز بت نپرستيدم ، زيرا مى دانستم كه بت پرستى منفعتى ندارد.

    رسول خدا دست مباركش را بر شانه وى زد و فرمود:

    سزاوار است كه خداوند به تو دو بال مرحمت كند، تا در بهشت پرواز كنى .(6)

    6- بحار: ج 22، ص 275.

    جعفر بن ابى طالب برادر على عليه السلام در جنگ موته دستهايش قلم شد و به شهادت رسيد و خداوند در عوض دستها دو بال به او مرحمت كرد تا رد بهشت پرواز كند.

    موضوعات: داستانهاى بحارالانوار  لینک ثابت



     [ 11:26:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      ارزش دانش اندوزى   ...

    رسول خدا صلى الله عليه و آله روزى وارد مسجد شد و مشاهده فرمود دو جلسه تشكيل يافته است .

    يكى ، جلسه علم و دانش است ، كه در آن از معارف اسلامى بحث مى شود و ديگرى جلسه دعا و مناجات است ، كه در آن خدا را مى خوانند و دعا مى كنند.

    پيمغبر صلى الله عليه و آله فرمود:

    اين هر دو جلسه خوب است و هر دو را دوست دارم ، آن عده دعا مى كنند و اين عده راه دانش مى پويند و به بى سوادان آگاهى و آموزش مى دهند، ولى من اين گروه دوم را بر گروه اول كه صرفا به دعا و مناجات مشغولند ترجيح مى دهم ، زيرا من خود از جانب خداوند براى تعليم و آموزش بر انگيخته شده ام .

    آنگاه رسول گرامى صلى الله عليه و آله به گروه تعليم دهندگان پيوست و با آنان در مجلس علم نشست .(5)

    5- بحار: ج 1، ص 206.

    موضوعات: داستانهاى بحارالانوار  لینک ثابت



     [ 11:26:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      پنج سفارش از رسول خدا(ص )   ...

    مردى به نام (ابو ايوب انصارى ) محضر پيغمبر صلى الله عليه و آله رسيد و عرض كرد:

    يا رسول الله ! به من وصيتى فرما كه مختصر و كوتاه باشد تا آن را به خاطر سپرده ، عمل كنم .

    پيغمبر فرمود:

    پنج چيز را به تو سفارش مى كنم :

    1- از آنچه در دست مردم است نااميد باش ! چه اين كه ، براستى آن عين بى نيازى است .

    2- از طمع پرهيز كن ! زيرا طمع فقر حاضر است .

    3- نمازت را چنان بخوان كه گويا آخرين نماز تو است و زنده نخواهى ماند تا نماز بعدى را بخوانى .

    4- بپرهيز از انجام كارى كه بعدا به ناچار از آن پوزش طلبى .

    5- براى برادرت همان چيزى را دوست بدار كه براى خودت دوست دارى .(4)

    ……………………………..

    4- بحار: ج 74، ص 168.

    موضوعات: داستانهاى بحارالانوار  لینک ثابت



     [ 11:26:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...



      خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

     
     
    این وبلاگ بمنظور معرفی شاخه ای از ابعاد وجودی امام حسن مجتبی (ع) به فعالیت مشغول شده است.
     
     
    مداحی های محرم