در اينكه انبياء و امامان معصوم (عليه السلام) از علم غيب به تعليم الهى آگاهند حرفى نيست.
ولى در چگونگى اين علم، و همچنين در وسعت و گسترش آن سخن بسيار است، و اين مسأله از پيچيده ترين مسائلى است كه در اين گونه مباحث به چشم مى خورد، اخبار متفاوتى در آن وارد شده و از سوى دانشمندان نيز اظهار نظرهاى مختلفى ديده مى شود، يكى از احتمالات اساسى و قابل ملاحظه در اين مسأله به شرح زير است:
آنها همه اين امور را مى دانند اما «بالقوه» نه «بالفعل» يعنى هر گاه بخواهند و اراده كنند چيزى از اسرار غيب را بدانند خداوند به آنها الهام مى كند، و يا قواعد و اصولى نزد آنها است كه با مراجعه به آن قواعد و اصول فتح باب مى شود و مى توانند هر چيزى از اسرار غيب را بدانند، و يا كتبى نزد آنها است كه به آن مى نگرند و از اسرار غيب با خبر مى شوند، يا اينكه در هر حال كه خدا اراده كند و به اصطلاح حالت «بسط» به آنها دست دهد از اين اسرار با خبر مى شوند، و در حالى كه اين اراده برگرفته شود و به اصطلاح حالت «قبض» حاصل گردد، اين علوم موقتاً پنهان مى شود.
شاهد اين نظر (در شكل اوّل) رواياتى است كه مى گويد: امامان و پيشوايان معصوم هنگامى كه مى خواستند چيزى را بدانند مى دانستند، مرحوم كلينى در اين زمينه بابى در اصول كافى منعقد كرده تحت عنوان اِنَّ الاَْئِمَّةَ اِذا شاؤُا اَنْ يَعْلَمُوا عَلِمُوا «امامان هر گاه اراده مى كردند چيزى را بدانند مى دانستند»(1)
اين بيان در مورد علم پيامبران و امامان بسيارى از مشكلات را نيز حل مى كند، از جمله اينكه چرا مثلا امام حسن (عليه السلام) از كوزه زهر آلود آب نوشيد؟ و امام هشتم (عليه السلام)انگور يا انار زهر آلود را تناول فرمود؟ چرا فلان فرد ناباب را به عنوان قضاوت يا فرماندارى انتخاب كردند؟ و چرا يعقوب از وضع خود اينهمه نگران بود؟ با اينكه فرزندش مقامات عالى را طى مى كرد، و سرانجام فراق مبدل به وصال مى شد چرا … و چرا…؟
در تمام اين موارد ممكن است گفته شود آنها اگر مى خواستند بدانند مى دانستند، ولى آنها مى دانستند كه خداوند براى امتحان يا مصالح ديگر به آنها اجازه نداده است آگاهى پيدا كنند
با ذكر يك مثال مى توان اين مسأله را روشن ساخت: اگر كسى نامه اى به دست ديگرى بدهد كه در اين نامه اسامى افراد زيادى يا مقامات آنها ذكر شده باشد، و يا حقايق مكتوم ديگرى در آن آمده باشد.
او اگر بخواهد از اين حقائق با خبر بشود در نامه را باز مى كند و آگاه مى شود ولى تا در نامه باز نشده از آنها با خبر نيست، ضمناً شخص بزرگى كه نامه را به دست او داده گشودن در نامه را موكول به اذن و اجازه خود كرده است.(2)
________________________________________
1 ـ اصول كافى جلد اول صفحه 258 (در اين باب سه روايت به همين مصمون نقل شده است) مرحوم علاّمه مجلسى در مرآت العقول نيز در جلد 3 صفحه 118 به آنها اشاره كرده است.
2 ـ تفسير پيام قرآن 7/249
[چهارشنبه 1395-01-25] [ 05:49:00 ب.ظ ]