اوّلاً لازم به تذكر است كه هرگز منظور از توسّل اين نيست كه چيزى را از شخص پيامبر يا امام مستقلا تقاضا كنند بلكه منظور اين است كه با اعمال صالح يا پيروى از پيامبر وامام، يا شفاعت آنان و يا سوگند دادن خداوند به مقام و مكتب آنها (كه خود يك نوع احترام و اهتمام به موقعيّت آنها و يك نوع عبادت است).
از خداوند چيزى را بخواهند اين معنى نه بوى شرك مى دهد و نه بر خلاف آيات قرآن است.
ثانياً: از آيات قرآن به خوبى استفاده مى شود كه وسيله قرار دادن مقام انسان صالحى در پيشگاه خدا و طلب چيزى از خداوند به خاطر او، به هيچ وجه ممنوع نيست و منافات با توحيد ندارد، در آيه 64 سوره نساء مى خوانيم:
ولو انهم اذ ظلموا انفسهم جائوك فاستغفروا الله و استغفر لهم الرسول لوجدوا الله تواباً رحيما:
«اگر آنها هنگامى كه به خويشتن ستم كردند (و مرتكب گناهى شدند) به سراغ تو مى آمدند و از خداوند طلب عفو و بخشش مى كردند و تو نيز براى آنها طلب عفو مى كردى، خدا را توبه پذير و رحيم مى يافتند».
از روايات متعددى كه از طريق شيعه و اهل تسنن در دست داريم، نيز به خوبى استفاده مى شود كه توسل هيچگونه اشكالى ندارد، بلكه كار خوبى محسوب مى شود، اين روايات بسيار فراوان است و در كتب زيادى نقل شده و ما به عنوان نمونه به چند قسمت از آنها كه در كتب معروف اهل تسنن مى باشد اشاره مى كنيم:
1 ـ در كتاب «وفاء الوفاء» تأليف دانشمند معروف سنى «سمهودى» چنين مى خوانيم كه: مدد گرفتن و شفاعت خواستن در پيشگاه خداوند از پيامبر (صلى الله عليه وآله) و از مقام و شخصيت او، هم پيش از خلقت او مجاز است و هم بعد از تولد و هم بعد از رحلتش، هم در عالم برزخ، و هم در روز رستاخيز، سپس روايت معروف توسل آدم را به پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) از عمر بن خطاب نقل كرده كه: آدم روى اطلاعى كه از آفرينش پيامبر اسلام در آينده داشت به پيشگاه خداوند چنين عرض كرد:
«يارب اسئلك بحق محمد لما غفرت لى»(1).
«خداوندا به حق محمد (صلى الله عليه وآله) از تو تقاضا مى كنم كه مرا ببخشى».
سپس حديث ديگرى از جماعتى از راويان حديث از جمله «نسائى» و «ترمذى» دانشمندان معروف اهل تسنن به عنوان شاهد براى جواز توسل به پيامبر در حال حيات نقل مى كند كه خلاصه اش اين است: مرد نابينائى تقاضاى دعا از پيامبر براى شفاى بيماريش كرد، پيغمبر به او دستور داد كه چنين دعا كند:
«اللهم انى اسئلك و اتوجه اليك بنبيك محمد نبى الرحمة يا محمد انّى توجهت بك الى ربى فى حاجتى لتقضى لى اللهم شفعه فىّ»(2).
«خداوندا من از تو به خاطر پيامبرت پيامبر رحمت تقاضا مى كنم و به تو روى مى آورم اى محمد! به وسيله تو به سوى پروردگارم براى انجام حاجتم متوجه مى شوم خداوندا او را شفيع من ساز».
سپس در مورد جواز توسل به پيامبر (صلى الله عليه وآله) بعد از وفات چنين نقل مى كند كه مرد حاجتمندى در زمان عثمان كنار قبر پيامبر (صلى الله عليه وآله) آمد و نماز خواند و چنين دعا كرد:
اللهم انى اسئلك و اتوجه اليك بنبينا محمد (صلى الله عليه وآله) نبى الرحمة، يا محمد انى اتوجه الى ربك ان تقضى حاجتى».
«خداوندا من از تو تقاضا مى كنم و به وسيله پيامبر ما محمد (صلى الله عليه وآله)پيغمبر رحمت به سوى تو متوجه مى شوم، اى محمد من به وسيله تو متوجه پروردگار تو مى شوم تا مشكلم حل شود».
بعداً اضافه مى كند چيزى نگذشت كه مشكل او حل شد.(3)
2 ـ نويسنده كتاب «التوصل الى حقيقة التوسل» كه در موضوع توسل بسيار سختگير است 26 حديث از كتب و منابع مختلف نقل كرده كه جواز اين موضوع در لابلاى آنها منعكس است، اگر چه نامبرده سعى دارد كه در اسناد اين احادث خدشه وارد كند، ولى واضح است كه روايات هنگامى كه فراوان باشند و به حد تواتر برسند جائى براى خدشه در سند حديث باقى نمى ماند و رواياتى كه در زمينه توسل در منابع اسلامى وارد شده است مافوق حد تواتر است و از جمله رواياتى كه نقل مى كند اين است كه:
«ابن حجر مكى» در كتاب «صواعق» از «امام شافعى» پيشواى معروف اهل تسنن نقل مى كند كه به اهل بيت پيامبر توسل مى جست و چنين مى گفت:
آل النبى ذريعتى *** وهم اليه وسيلتى
ارجوبهم اعطى غداً *** بيد اليمين صحيفتى(4)«خاندان پيامبر وسيله منند آنها در پيشگاه او سبب تقرب من مى باشند»
«اميدوارم به سبب آنها فرداى قيامت نامه عمل من به دست راست من سپرده شود».
و نيز از «بيهقى» نقل مى كند كه در زمان خلافت خليفه دوم سالى قحطى شد بلال به همراهى عده اى از صحابه بر سر قبر پيامبر آمد و چنين گفت:
«يا رسول الله استسق لامتك… فانهم قد هلكوا..»(5)
«اى رسول خدا! از خدايت براى امتت باران بخواه… كه ممكن است هلاك شوند».
حتى از ابن حجر در كتاب «الخيرات الحسان» نقل مى كند كه «امام شافعى» در ايامى كه در بغداد بود به زيارت ابوحنيفه مى رفت و در حاجاتش به او متوسل مى شد!(6)
و نيز در صيحح «دارمى» از «ابى الجوزاء» نقل مى كند كه سالى در مدينه قحطى شديدى واقع شد، بعضى شكايت به «عايشه» بردند، او سفارش كرد كه بر فراز قبر پيامبر روزنه اى در سقف ايجاد كنند تا به بركت قبر پيامبر از طرف خدا باران نازل شود، چنين كردند و باران فراوانى آمد!.
در تفسير «آلوسى» قسمت هاى زيادى از احاديث فوق را نقل كرده و پس از تجزيه و تحليل طولانى و حتى سختگيرى درباره احاديث فوق در پايان ناگزير به اعتراف شده و چنين مى گويد:
«بعد از تمام اين گفتگوها من مانعى در توسل به پيشگاه خداوند به مقام پيامبر(صلى الله عليه وآله) نمى بينم چه در حال حيات پيامبر و چه پس از رحلت او، وبعد از بحث نسبتاً مشروحى در اين زمينه، اضافه مى كند «توسل جستن به مقام غير پيامبر در پيشگاه خدا نيز مانعى ندارد به شرط اينكه او حقيقتاً در پيشگاه خدا مقامى داشته باشد.»(7)
و اما در منابع شيعه موضوع به قدرى روشن است كه نياز به نقل حديث ندارد.
________________________________________
در اينجا لازم است به چند نكته اشاره كنيم:
1 ـ منظور از توسل اين نيست كه كسى حاجت را از پيامبر يا امامان بخواهد بلكه منظور اين است كه به مقام او در پيشگاه خدا متوسل شود، و اين در حقيقت توجه به خدا است، زيرا احترام پيامبر نيز به خاطر اين است كه فرستاده او بوده و در راه او گام برداشته و ما تعجب مى كنيم از كسانى كه اين گونه توسل را يك نوع شرك مى پندارند در حالى كه شرك اين است كه براى خدا شريكى در صفات و اعمال او قائل شوند و اين گونه توسل به هيچ وجه شباهتى با شرك ندارد.
2 ـ بعضى اصرار دارند كه ميان حيات و وفات پيامبر و امامان فرق بگذارند، در حالى كه گذشته از روايات فوق كه بسيارى از آنها مربوط به بعد از وفات است، از نظر يك مسلمان، پيامبران و صلحاء بعد از مرگ «حيات برزخى» دارند، حياتى وسيع تر از عالم دنيا همانطور كه قرآن درباره شهداء به آن تصريح كرده است ومى گويد آنها را مردگان فرض نكنيد آنها زندگانند(8).
3 ـ بعضى نيز اصرار دارند كه ميان تقاضاى دعا از پيامبر، و بيان سوگند دادن خدا به مقام او، فرق بگذارند، تقاضاى دعا را مجاز و غير آن را ممنوع بشمارند در حالى كه هيچگونه فرق منطقى ميان اين دو ديده نمى شود.
4 ـ بعضى از نويسندگان و دانشمندان اهل تسنن مخصوصاً «وهابيها» با لجاجت خاصى كوشش دارند تمام احاديثى كه در زمينه توسل وارد شده است تضعيف كنند و يا با اشكالات واهى و بى اساس آنها را به دست فراموشى بسپارند، آنها در اين زمينه چنان بحث مى كنند كه هر ناظر بى طرفى احساس مى كند كه قبلا عقيده اى براى خود انتخاب كرده، سپس مى خواهند عقيده خود را به روايات اسلامى «تحميل» كنند، و هرچه مخالف آن بود به نوعى از سر راه خود كنار بزنند، در حالى كه يك محقق هرگز نمى تواند چنين بحث هاى غير منطقى و تعصب آميزى را بپذيرد.
5 ـ همان طور كه گفتيم روايات توسل به حدّ تواتر رسيده يعنى به قدرى زياد است كه ما را از بررسى اسناد آن بى نياز مى سازد، علاوه بر اين در ميان آنها روايت صحيح نيز فراوان است با اين حال جائى براى خرده گيرى در پاره اى از اسناد آنها باقى نمى ماند.
6 ـ از آنچه گفتيم روشن مى شود كه رواياتى كه در ذيل اين آيه وارد شده و مى گويد: پيغمبر به مردم مى فرمود: از خداوند براى من «وسيله» بخواهيد و يا آنچه در كافى از على (عليه السلام) نقل شده كه وسيله بالاترين مقامى است كه در بهشت قرار دارد، با آنچه در تفسير آيه گفتيم هيچگونه منافاتى ندارد زيرا همانطور كه مكرر اشاره كرديم «وسيله» هرگونه تقرب به پروردگار را شامل مى شود و تقرب پيامبر به خدا و بالاترين درجه اى كه در بهشت وجود دارد يكى از مصداق هاى آن است.(9)
________________________________________
1 ـ وفاء الوفاء جلد 3 ص 1371 ـ در كتاب «التوصل الى حقيقة التوسل» صفحه 215 حديث فوق را از «دلائل النبوة» بيهقى نيز نقل نموده است.
2 ـ وفاء الوفاء ص 1372.
3 ـ وفاء الوفاء ص 1373.
4 ـ التوصل … ص 329.
5 ـ التوصل … ص 253.
6 ـ التوصل… ص 331.
7 ـ روح المعانى جلد 4 ـ 6 ص 114 ـ 115.
8 ـ سوره آل عمران ـ آيه 169.
9 ـ تفسير نمونه 4/366
[سه شنبه 1395-01-24] [ 10:01:00 ب.ظ ]