در قرآن واژگانى وجود دارند كه از اصالت عربى برخوردار نيستند؛ اين واژه ها، معرّب يا دخيل ناميده مى شوند. درباره تعداد معرّبات فارسى در قرآن، اختلاف نظر وجود دارد، اما اصل وجود آنها مورد اتفاق است. درباره ترجمه معربات فارسى، زبان اصلى اين كلمات و زبان مقصد در ترجمه، يكسان است. در نتيجه، اين سؤال مطرح مى شود كه آيا مى توان اين واژگان را بى نياز از ترجمه شمرد؟ و يا مى توان شكل پيش از تعريب كلمه را بدون در نظر گرفتن دگرگونى هاى معنايى لغت، به كار گرفت؟ اين نوشتار با محور قرار دادن دو واژه معرّب از فارسى «ابريق» و «استبرق»، پاسخ اين سؤالات را جست وجو مى نمايد.
روش پژوهش، كتابخانه اى و مبتنى بر توصيف و تحليل بوده و بعد از معناشناسى و نقد ترجمه هاى ارائه شده از اين دو واژه، به اين نتيجه رسيده است كه نمى توان شكل معرّب كلمه و نيز شكل پيش از تعريب آن را ـ بدون در نظر گرفتن معانى جديدى كه نزد مخاطب امروزين يافته است ـ در ترجمه به كار گرفت. در نتيجه، معادل «آبريز» براى لفظ «ابريق»، و «ديباى ضخيم» يا «ديباى درشت بافت» براى «استبرق» برگزيده مى شوند.
كليدواژه ها: ترجمه قرآن، معربات فارسى، ابريق، استبرق.
مقدّمه
در زبان عربى مانند هر زبان ديگر واژگانى وجود دارد كه دخيل بوده و از اصالت عربى برخوردار نيستند؛ به چنين واژگانى، معرّب نيز گفته مى شود. بخشى از اين واژگان كه پيش از ظهور اسلام به عربى راه يافته و مورد كاربرد قرار گرفته اند، بعد از نزول قرآن، در اين كتاب مقدس به كار گرفته شده اند. در اين ميان، زبان فارسى نيز بى بهره نبوده است. گرچه درباره تعداد معربات فارسى در قرآن، اختلاف نظر وجود دارد، اما اصل وجود آنها مورد اتفاق است. بررسى جايگاه معربات فارسى در ترجمه قرآن به فارسى، شايسته پژوهش است.
نظر اهل لغت و مفسّران، در فارسى يا عربى دانستن يك كلمه، در معنا و تفسيرى كه از آن ارائه مى دهند، تأثيرگذار خواهد بود. تفاوت در اين زمينه، گاه موجب تفاوت در وجه تسميه شى ء و گاه موجب اختلاف نظر درباره برخى از خصوصيات آن شده است. اين تفاوت ها در ترجمه نيز منعكس گرديده است. مترجمانى كه اصالت فارسى كلمه را پيش فرض قرار داده اند نيز در ترجمه واژه يكسان عمل نكرده اند؛ همسانى زبان اصلى اين كلمات و زبان مقصد در ترجمه، موجب شده است كه برخى اين واژگان را بى نياز از ترجمه بدانند.
آثارى كه در زمينه معربات نگاشته شده اند، همگى با ارائه زبان اصلى كلمه، به فهم معناى دقيق آن و در نتيجه، فهم آيات قرآن كريم يارى رسان هستند. نيز چند و چون ترجمه واژه «سرادق» در ترجمه هاى فارسى قرآن كريم، پيش از اين به طور خاص در مقاله فرشچيان با عنوان «سرادق، سراپرده و ترجمه هاى فارسى قرآن كريم» (فرشچيان، 1389) مورد بحث قرار گرفته است. اما درباره دو واژه فارسى الاصل «ابريق» و «استبرق»، پژوهشى جداگانه مشاهده نشد؛ ازاين رو، در اين پژوهش برآنيم تا به بررسى ترجمه هاى فارسى ارائه شده از اين دو كلمه بپردازيم؛ آيا مى توان اين واژگان را بى نياز از ترجمه شمرد؟ و يا آيا مى توان شكل پيش از تعريب كلمه را بدون در نظر گرفتن دگرگونى هاى معنايى لغت و معانى جديدى كه نزد مخاطب امروزين يافته است، به كار گرفت؟
براى پاسخ گويى به اين سؤالات، ترجمه هاى فارسى قرآن كريم را ذيل آيات مربوط به اين دو واژه مورد بررسى قرار مى دهيم. به اين منظور، معناى كلمه را در گفتار معرب نويسان، كتب لغت و ادب عربى و نيز تفاسير جست وجو كرده و در نهايت، ترجمه هاى صورت گرفته از كلمه را بررسى مى كنيم.
«مُعَرَّب» اسم مفعول از مصدر تعريب است. تعريب، باب تفعيل از ماده «عَرَبَ» و به معناى عربى كردن لفظ به منظور تصرّف در كلمه و اجراى وجوه اعرابى در آن است. معرَّب لفظى است كه عرب آن را از عجم گرفته است (طريحى، 1375، ج 2، ص 119).
خفاجى اصطلاح تعريب را اين گونه تعريف كرده است: «تعريب انتقال لفظ از صورت عجمى به شكل عربى است. در اين باره لفظ تعريب مشهور است؛ اما سيبويه ـ كه در زبان عربى پيشگام است ـ و برخى ديگر، آن را اعراب ناميده اند. در نتيجه، [به اين الفاظ ]مُعَرَّب و مُعْرَب مى گويند (خفاجى، 1282ق، ص 3). نيز سيوطى نوع نوزدهم «المزهر» را به معرَّبات اختصاص داده و در تعريف معرّب آورده است: «الفاظى كه عرب به كار مى برد و در زبانى غير از عربى براى معانى وضع شده اند. در اين باره مى گوييم: عرَّبَتْه العرب وأَعَرَبته» (سيوطى، 1998م، ج 1، ص 211).
حكم به غير عربى بودن يك كلمه، پيرو ضوابطى است كه در جايگاه خود مورد بحث قرار گرفته است (جواليقى، 1410ق، ص 18ـ29). اما بعد از تشخيص اين امر، نوبت به شناسايى زبان اصلى كلمه مى رسد. سيوطى در المتوكلى لغات غيرعربى قرآن را در محدوده ده زبانِ فارسى، رومى، هندى، سريانى، عبرانى، نبطى، قبطى، تركى، زنجى، و بربرى مى داند (سيوطى، بى تا، ص 22ـ30). جواليقى اين لغات را متشكل از فارسى، يونانى، لاتينى، سريانى، عبرى و حبشى دانسته است (جواليقى، 1410ق، ص 31). بلاسى نيز در اين زمينه، هشت لغتِ عبرى، حبشى، بربرى، قبطى، فارسى، هندى، لاتينى و يونانى را مطرح كرده است (بلاسى، 1369ق، ص 67ـ69). به هر حال، وجود لغاتى از زبان فارسى در قرآن، مورد اتفاق است.
پيش از اسلام، ارتباط اعراب با پارسى زبانان، قوى تر از ارتباط آنها با ديگر همسايگان بوده است و همين ارتباط، اساس تبادلات لغوى شكل گرفته ميان دو ملت عرب و فارسى زبان در قبل و بعد از اسلام بود. روايات تاريخى نيز بر برخى از مواصلات اجتماعى ميان فارس و عرب دلالت مى كنند. مانند اينكه كسرى (پرويز) از منذر چهارم خواست گروهى از اعراب را براى ترجمه كتب به سوى او گسيل دارد. به هر حال، محققان تأكيد دارند كه به دليل ارتباط قوى عرب و فارس پيش از اسلام، تأثيرى كه لغت فارسى بر عربى گذاشته، قوى تر از تأثير لغات غيرسامى ديگر بر اين زبان بوده است (عبدالعزيز، بى تا، ص 19ـ22).
در اينكه چه تعداد از كلمات فارسى در قرآن وجود دارند، همواره نظرات مختلفى وجود داشته است. در اللغات فى القرآن منسوب به ابن عباس ـ كه در آن، در كنار معناى هر واژه، مى توان لهجه يا زبان مبدأ لغت را نيز مشاهده كرد ـ تنها تصريح به فارسى بودن دو كلمه ملاحظه شد (ابن عباس، 1365ق، ص 31و35). جواليقى به فارسى بودن سيزده كلمه قرآنى اشاره مى كند (جواليقى، 1410ق، ص 35ـ51) و سيوطى، در الاتقان هجده كلمه، در المهذب نوزده كلمه و در المتوكلى بيست و يك كلمه را فارسى دانسته است (ر.ك: سيوطى، 1416ق، ج 2، ص 125ـ143؛ همو، بى تا ب، ص 65؛ همو، بى تا الف، ص 22). «اباريق» و «استبرق» از واژگانى هستند كه از نظر بيشتر دانشمندان، فارسى هستند.
بررسى دو نمونه از معربات فارسى در ترجمه هاى قرآن كريم
[دوشنبه 1394-11-05] [ 09:25:00 ب.ظ ]