در شب عاشورا اصحاب باوفاى امام حسين عليه السلام هر كدام با زبانى ، وفادارى خود را اعلام كردند. به محمد بن بشر خضرمى - يكى از ياران ايشان تازه خبر رسيد كه پسرش در مرز رى به دست كافران اسير شده است ، محمد گفت :

- اجر و ثواب خود و پسرم را از خداوند مى خواهم . من دوست ندارم كه پسرم گرفتار باشد و من بعد از او زنده بمانم !

امام حسين عليه السلام كه سخن او را شنيد، فرمود:

- بيعتم را از تو برداشتم . آزادى ، برو براى آزادى پسرت كوشش كن !

محمد بن بشر گفت :

- درندگان مرا بدرند و زنده بخورند، اگر از تو جدا گردم !

امام حسين عليه السلام پنج لباس برد يمانى - كه قيمت آنها هزار دينار بود - به او داد و فرمود:

- اينها را به پسرت ديگرت بده تا با دادن اين لباس ها به دشمن (به عنوان هديه ) برادرش را از اسارت آزاد سازد.(39)

39- بحار، ج 44، ص 394

موضوعات: داستانهاى بحارالانوار  لینک ثابت



[سه شنبه 1395-06-30] [ 11:21:00 ب.ظ ]