صفوان يكى از ارادتمندان اهل بيت ، آدم فهميده و پرهيزگارى بود. شتران بسيار داشت ، به وسيله كرايه دادن آنها زندگانى خود را اداره مى كرد.

صفوان پس از آن كه با خليفه (هارون الرشيد) قرارداد بست كه حمل و نقل اسباب سفر حج وى را به عهده بگيرد، محضر امام موسى بن جعفر عليه السلام رسيد. امام فرمود:

صفوان ! همه كارهاى تو خوب است به جز يك عمل .

صفوان گفت :

فدايت شوم ! آن كدام عمل است ؟

امام فرمود:

شترانت را به اين مرد (هارون ) كرايه داده اى !

صفوان : يابن رسول الله براى كار حرامى كرايه نداده ام ، هارون عازم حج است براى سفر حج كرايه داده ام . افزون بر اين ، خودم همراه او نخواهم رفت ، بعضى از غلامان خود را همراهش مى فرستم .

امام : آيا تو دوست دارى هارون لااقل اين قدر زنده بماند كه طلب تو را بدهد؟

صفوان : چرا يابن رسول الله قهرا چنين است .

امام : هر كس به هر عنوان دوست داشته باشد كه ستمگران باقى بمانند شريك ستمگران است و هر كس شريك ستمگران به شمار آيد، در آتش ‍ خواهد بود.

پس از اين گفتگو صفوان يكجا كاروان شترش را فروخت .

هنگامى كه هارون از فروختن شترها باخبر شد، صفوان را به حضور خود خواست و به او گفت :

شنيده ام شترها را يكجا فروخته اى ؟

صفوان : بلى ! همين طور است .

هارون : چرا؟

صفوان : پير شده و از كار افتاده ام و غلامان نيز از عهده اين كار به خوبى بر نمى آيند.

هارون : نه ، من مى دانم چرا فروختى ! حتما موسى بن جعفر از موضوع قراردادى كه براى حمل اسباب و اثاث بستى . آگاه شده و تو را از اين عمل نهى كرده است . او به تو دستور داده است ، شترانت را بفروشى !

صفوان : مرا با موسى بن جعفر چه كار.

هارون با لحنى خشمگين گفت :

صفوان ! دروغ مى گويى اگر دوستى هاى سابق نبود، همين حالا سرت را از بدنت جدا مى كردم .(71)

71- بحار: ج 75، ص 376.

موضوعات: داستانهاى بحارالانوار  لینک ثابت



[سه شنبه 1395-06-30] [ 11:25:00 ب.ظ ]