علاء بن زياد يكى از ارادتمندان ثروتمند على عليه السلام در بصره ، بيمار بود اميرالمؤ منين به عيادت او رفت ، زندگى وسيع و اتاقهاى مجلل و بزرگ توجه امام را به خود جلب كرد، معلوم بود علاء در زندگى زياده روى كرده است .

فرمود:

اى علاء! تو خانه اى به اين بزرگى را در دنيا براى چه مى خواهى در صورتى كه تو در آخرت به چنين خانه اى محتاج ترى (زيرا كه در اين خانه بيش از چند روز نمى مانى ولى در آن خانه هميشه خواهى بود.)

آرى ! اگر بخواهى در آخرت نيز چنين خانه وسيع داشته باشى در اين خانه مهمان نوازى كن ، صله رحم بجا آور و حقوق الهى و برادران دينى را بپرداز! اگر اين كارها را انجام دهى خداوند به شما در جهان ديگر مانند همين خانه را مى دهد.

علاء: دستور شما را اطاعت خواهم كرد.

سپس عرض كرد:

يا اميرالمؤ منين ! من از برادرم عاصم شكايت دارم !

حضرت فرمود:

- براى چه ؟ مگر چه كرده است ؟

علاء در پاسخ گفت :

- لباس خشن پوشيده ، از دنيا كناره گيرى نموده است . به طورى كه زندگى را بر خود و خانواده اش تلخ كرده .

فرمود:

او را نزد من بياوريد!

عاصم را آورند.

اميرالمؤ منين چون او را ديد چهره در هم كشيد و فرمود:

اى دشمن جان خويشتن ! شيطان عقلت را برده و تو را به اين راه كشانده است ، از اهل و عيالت خجالت نمى كشى ؟ چرا به فرزندت رحم نمى كنى ؟ گمان مى كنى خدايى كه نعمت هاى پاكيزه را بر تو حلال كرده نمى خواهد از آن ها استفاده كنى ؟ تو در پيشگاه خداوند كوچك تر از آنى كه چنين انديشه را داشته باشى .

عاصم گفت :

يا اميرالمؤ منين ! چرا شما به خوراك سخت و لباس خشن اكتفا نموده اى ؟ من از تو پيروى مى كنم .

فرمود:

واى بر تو! من مانند تو نيستم ، من وظيفه ديگر دارم ، زيرا من پيشواى مسلمانان هستم ، من بايد خوراك و پوشاك خود را تا آن حد پايين بياورم كه فقيرترين مردم در دورترين نقاط حكومت اسلامى تلخى زندگى را تحمل كند. با اين انديشه كه بگويد:

رهبر و پيشواى من هم مانند من مى خورد و مانند من مى پوشد، اين وظيفه زمامدارى من است تو هرگز چنين تكليفى ندارى .

پس از سخنان حضرت ، عاصم لباس معمولى پوشيد و به كار و زندگى پرداخت .(24)

24- بحار: ج 40، ص 336 و ج 41، ص 121.

موضوعات: داستانهاى بحارالانوار  لینک ثابت



[سه شنبه 1395-06-30] [ 11:26:00 ب.ظ ]