حسن حسن در ازل شد آینهی غیب
همچو علی مظهر تجلی بیچون
آن که ازل تا ابد ندیده چو حسنش
دیدهی خورشید و مه به طارم گردون
گر نبد آن گوهر یگانهی خلقت
به جز نبوت نداشت لؤلؤ مکنون
حلم تو بود ای عماد شرع پیمبر
شاهد خلق عظیم و آیت مخزون
سبط نخستین توی و سر نبوت
طایر عرش آشیان همای همایون
جنت و کوثر تویی به صورت و معنا
سدره و طوبی تویی به قامت موزون
گر تو نبودی نبود ملک و ملائک
آدم و نوح و خلیل و موسی و هارون
جلوهی یوسف نبود و عشق زلیخا
طلعت لیلی نبود و حیرت مجنون
کشور دارا نبود و ملک سکندر
دولت کسرا نبود و فر فریدون
ای تو پس از مرتضی وصی پیمبر
هادی امت به زیر قبه وارون
حلم و رضا و سخا و رأفت و رحمت
کرده خدا در نهاد پاک تو معجون
سر علی، مجتبای عالم و آدم
سبط نبی ای مدایحت ز حد افزون
آه که دهر دغا به زهر جفا ریخت
از جگر مجتبی به طشت فلک خون
سودهی الماس ریخت خصم به کامش
بر کف اسماء بنتأشعث ملعون
کرد دل بیوفای جعده مسخر
مکر معاویه به افسانه و افسون
قلب جهان زار کرد سودهی الماس
در غم او خون گریست دیدهی گردون
باز به تیر جفا جنازهی پاکش
خصم هدف ساخت بر این فلک دون
چرخ چنین بوده با عناصر ایمان
هیچ نگردیده طبع دهر دگرگون
زار بنال ای الهی از غم آن شه
ساز به آهنگ سبز گنبد وارون [141].
[یکشنبه 1395-03-30] [ 11:56:00 ب.ظ ]