2- باید توجه داشت که در آئین اسلام قانون واحدی بنام جنگ و جهاد وجود ندارد بلکه همان طور که اسلام دستور میدهد مسلمانان در شرایط خاصی با دشمن بجنگد، همچنین دستور داده است که اگر نبرد برای پیشبرد هدف، مؤثر نباشد، از در صلح وارد شوند.
ما در تاریخ حیات پیامبر «ص» این دو صحنه را مشاهده میکنیم؛ پیامبر «ص» همانطور که در بدر؛ احد، احزاب، و حنین دست به نبرد زد، در شرایط دیگری که پیروزی را غیر ممکن میدید، ناگزیر با دشمنان اسلام قرارداد صلح بست و موقتا از دست زدن به جنگ و اقدام حاد؛ خودداری نمود تا در پرتو آن پیشرفت اسلام تضمین گردد. پیمان صلح پیامبر «ص» با «بنیضمره» و «بنیاشجع» و با اهل مکه (پس از بازگشت از حدیبیه) از جمله این موارد بشمار میرود. [29] .
بنابراین، همچنانکه پیامبر اسلام «ص» براساس مصالح عالیتری که احیانا آنروز برای عدهای قابل درک نبود، موقتا با دشمن کنار آمد، حضرت مجتبی (ع) نیز که از جانب پروردگار، رهبر و پیشوای دینی بود، و به تمام جهات و جوانب قضیه بهتر از هر کس دیگر آگاهی داشت، با دوراندیشی خاصی، صلاح جامعه اسلامی را در عدم توسل به جنگ تشخیص داد، از این رو این
موضوع نباید احتمالا موجب خردهگیری گردد و باید روش آنحضرت عینا مثل روش پیامبر (ص) تلقی شود.
اینک برای آنکه انگیزهها و موجبات و آثار صلح آنحضرت بهتر روشن شود، لازم است تاریخ را ورق بزنیم و این مسئله را با استناد به متون اصلی و مدارک تاریخی بررسی کنیم.
حضرت مجتبی (ع) در واقع صلح نکرد بلکه صلح بر او تحمیل شد یعنی اوضاع و شرایط نامساعد و عوامل مختلف، دست بدست هم داده وضعی بوجود آورد که صلح به عنوان یک مسئله ضروری به امام تحمیل گردید و جز پذیرفتن صلح چارهای ندید و هر کس بجای او بود و در شرایط او قرار میگرفت، چارهای جز قبول صلح نمیداشت زیرا هم اوضاع و شرایط خارجی و داخلی کشور اسلامی و هم وضع داخلی اردوی حضرت و مردم عراق، جنگ را ایجاب نمیکرد.
[جمعه 1395-03-28] [ 06:07:00 ب.ظ ]