پس از شكست خاندان بنى اميه ، بنى عباس روى كار آمدند و زمام خلافت را به دست گرفتند.
در زمان منصور دوانيقى ، محمد بن مروان (پسر مروان حمار وليعد پدرش بود به زندان افتاد.
روزى به منصور گفتند:
محمد بن مروان در زندان تو است ، خوب است او را احضار كنى و از جريانى كه بين او و پادشاه نوبه پيش آمده ، بپرسى .
دستور داد احضارش كردند.
منصور گفت : محمد! گفتگويى كه بين تو و پادشاه نوبه اتفاق افتاده مى خواهم از خودت بشنوم .
محمد گفت :
هنگامى كه در آخر حكومتمان شكست خورديم ، از اينجا فرار كرده به جريره نوبه پناهنده شديم . وقتى كه خبر ما به پادشاه نوبه رسيد دستور داد خيمه هاى شاهانه براى ما زدند و وسايل زندگى از هر لحاظ آماده كردند، به طورى كه مردم نوبه از ديدن آنها تعجب مى كردند. روزى پادشاه نوبه كه مردى بلند قد، كم مو و پابرهنه بود، به ديدار ما آمد و سلام كرد و بر روى زمين نشست .
از او پرسيدم : چرا روى فرش نمى نشينى ؟
پاسخ داد:
من پادشاهم و سزاوار است كسى كه خداوند مقام او را بالا برده ، تواضع كند، به اين جهت روى خاك نشستم .
سپس به من گفت :
شما چرا با چهارپايان خود زراعت مردم را پايمال مى كنيد با اينكه فساد و تبه كارى در دين شما حرام است . مسلمان نبايد در روى زمين فساد كند.
گفتم :
اطرافيان ما از روى جهالت اين گونه كارها را مى كنند.
گفت :
چرا شراب مى خوريد خوردن شراب براى شما حرام است و نبايد مسلمان شراب بخورد.
گفتم : گروهى از جوانان ما از روى نادانى مرتكب چنين كارى مى شوند.
گفت : چرا لباسهاى حرير مى پوشيد و با طلا زينت مى كنيد با اينكه اينها طبق گفته پيغمبرتان براى شما حرام است ، مسلمان بايد از اينها پرهيز كند.
گفتم : خدمتگزاران غير عرب ما اين كارها را مى كنند و ما نمى خواهيم بر خلاف خواسته آنها رفتار كنيم .
ديدم خيره خيره به من نگاه كرد و گفت :
آرى ، خدمتگزاران ما، جوانان ما چنين مى كنند، سپس از روى استهزاء سخنان مرا تكرار كرد.
آنگاه گفت :
محمد! چنين نيست كه تو مى گويى . بلكه حقيقت مطلب اين است كه شما ملتى بوديد وقتى به رياست رسيديد به زيردستان ستم كرديد و دستورات دينى خود را زير پا گذاشتيد به آنها عمل نكرديد. خداوند هم طعم كيفر كردار شما را چشاند، لباس عزت را از تن شما كند و جامه ذلت بر شما پوشانيد.
هنوز غضب خداوند درباره شما به آخر نرسيده ، دنباله دارد كه وقت آن خواهد رسيد.
ولى من مى ترسم در سرزمين ما عذاب الهى به شما نازل شود و كيفر تو دامن ما را نيز بگيرد. زودتر از اينجا كوچ كنيد و از خاك من بيرون رويد و ما نيز از كشور نوبه خارج شديم .(106)
آرى بزرگترين رمز سقوط يك ملت فساد و تبه كارى است ، بخصوص فساد فرمانروايشان .
106- ب : ج 47، ص 186.
[سه شنبه 1395-06-30] [ 11:25:00 ب.ظ ]