جابر بن عبدالله انصاری می‌گوید:

«دخلت فاطمة علیهاالسلام علی رسول الله صلی الله علیه و آله و هو فی سکرات الموت… ثم دخل الحسن و الحسین علیهماالسلام فانکبا علی رسول الله صلی الله علیه و آله و هما یبکیان و یقولان: أنفسنا لنفسک الفداء یا رسول الله، فذهب علی علیه‌السلام لینحیهما عنه فرفع رأسه الیه، ثم قال: دعهما یا أخی یشمانی و أشمهما و یتزودان منی و أتزود منهما فانهما مقتولان بعدی ظلما و عدوانا فلعنة الله علی من یقتلهما ثم قال یا علی أنت المظلوم بعدی و أنا خصم لمن أنت خصمه یوم القیامة

فاطمه‌ی اطهر علیهاالسلام در آخرین لحظات عمر و به هنگام جان سپردن پدر، بر آن حضرت وارد شد… بعد از دقایقی حسن و حسین نیز وارد شدند و خود را بر روی بدن جدشان انداختند، در حالی که اشک بر گونه‌هایشان جاری بود؛ فریاد می‌زدند: جانمان فدای تو ای رسول خدا. در آن هنگام علی بن ابی‌طالب علیه‌السلام

نزدیک شد و خواست آن دو را از روی بدون آن حضرت کنار بکشد. پیامبر سر را بلند کرد و رو به علی فرمود: برادرم علی! آن دو را به حال خود واگذار تا مرا استشمام کنند و از من بهره ببرند و من نیز آنان را ببویم و بهره ببرم، همانا آن دو به شهادت خواهند رسید و با ستم و دشمنی کشته خواهند شد، پس نفرین خدا بر قاتلان آن‌ها باد و سپس فرمود: ای علی! تو هم بعد از من ستم خواهی دید و من تا روز قیامت، دشمن کسانی هستم که تو با آنان دشمن باشی.»

موضوعات: حقایق پنهان  لینک ثابت



[یکشنبه 1395-03-30] [ 11:56:00 ب.ظ ]