يكى از خويشان امام زين العابدين عليه السلام در برابر آن حضرت ايستاد و زبان به ناسزاگويى گشود. حضرت در پاسخ او چيزى نگفت . هنگامى كه مرد از پيش حضرت رفت . امام به اصحاب خود فرمود:

- آنچه را كه اين مرد گفت ، شنيديد. اكنون دوست دارم ، همراه من بياييد تا نزد او برويم و جواب مرا نيز به او بشنويد.

عرض كردند: حاضريم ، ما دوست داشتيم شما هم همانجا پاسخ ايشان را بگوييد و ما هم آنچه مى توانيم به او بگوييم .

سپس امام نعلين خويش را پوشيده ، به راه افتاد. در بين راه اين آيه را مى خواند:

- ((والكاظمين الغيظ و العافين عن الناس و الله يحب المحسنين .))(34)

راوى مى گويد: ما از خواندن اين آيه دانستيم به او چيزى نخواهد گفت . وقتى رسيديم به خانه آن مرد، او را صدا زد و فرمود:

- به او بگوييد على بن الحسين با تو كار دارد.

همين كه متوجه شد امام زين العابدين عليه السلام آمده است در حاليكه آماده مقابله و دفاع بود از منزل بيرون آمد و يقين داشت آن جناب براى تلافى جسارتهايى كه از او سر زده آمده است .

ولى چشم امام عليه السلام كه به او افتاد، فرمود:

- برادر! چندى پيش نزد من آمدى و آنچه خواستى به من گفتى . اگر آن زشتيها كه به من گفتى در من هست ، هم اكنون استغفار مى كنم و از خداوند مى خواهم مرا بيامرزد و اگر آن چه به من گفتى در من نيست ، خداوند تو را بيامرزد.

راوى مى گويد: آن شخص سخن حضرت را كه شنيد پيش آمد و پيشانى امام عليه السلام را بوسيد و عرض كرد:

- آرى ! آن چه من گفتم در شما نيست و من به آن چه گفتم سزاوارترم .

32- آنان كه خشم خود فرو خورند و از مردم گذشت نمايند و خدا دوست دارد نيكوكاران را. سوره آل عمران آيه 134.

33- بحار: ج 46، ص 54.

34- آنان كه خشم خود فرو خورند و از مردم گذشت نمايند و خدا دوست دارد نيكوكاران را. سوره آل عمران آيه 134.

موضوعات: داستانهاى بحارالانوار  لینک ثابت



[سه شنبه 1395-06-30] [ 11:23:00 ب.ظ ]