اسحاق مى گويد:

در محضر امام صادق عليه السلام بودم و معلى بن خنيس نيز در خدمت امام حضور داشت . در اين وقت مردى از اهل خراسان وارد شد، گفت : پسر پيغمبر خدا! پولم كم شده و توان برگشت به خانه ام را ندارم مگر اينكه شما مرا يارى نماييد.

امام صادق عليه السلام به چپ و راست نگاه كرد و فرمود:

آيا مى شنويد برادر دينى تان چه مى گويد؟

نيكى آن است كه پيش از سؤ ال كسى انجام داده شود، بخشش بعد از سؤ ال پاداش آبروريزى او است …

پيغمبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود:

سوگند به آن خدايى كه دانه را مى شكافد و انسانها را مى آفريند، مرا حقيقتا پيامبر قرار داده است . آن مقدار كه سائل از سؤ ال كردن ، رنج مى برد بيشتر از آنست كه تو به او احسان مى كنى .

سپس پنج هزار درهم جمع كردند و به او دادند.(56)

56- بحار: 96، ص 147.

موضوعات: داستانهاى بحارالانوار  لینک ثابت



[سه شنبه 1395-06-30] [ 11:26:00 ب.ظ ]