قبل از بحث درباره عقايد شيعه اماميه در مسائل عملى و فروع احكام، ذكر يك مقدمه، لازم به نظر مى رسد و آن اينكه شيعه معتقد است در اسلام براى هر موضوعى «حكمى» تعيين شده است(1)، حتى اگر كسى خراشى در بدن ديگرى ايجاد كند ديه آن پيش بينى شده(2)، خلاصه هر حكمى در هر موضوعى كه تا دامنه قيامت مورد احتياج بشر بوده و هست در اسلام مقرر گرديده و هيچ موردى خالى است حكم نيست.

مجموعه اين احكام را خداوند از طريق وحى يا الهام در اختيار پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله)گذارد، پيامبر هم تدريجاً بسيارى از اين احكام را بر حسب پيش آمدها و حوادث مختلف و احتياجاتى كه مسلمانان پيدا مى كردند در اختيار مردم «عموماً» و در اختيار جمعى از خواص اصحابش كه شبانه روز در اطراف وجود او حلقه زده بودند، «خصوصاً» مى گذارد تا آنها هم اين احكام را به ديگران برسانند وظيفه تبليغ را انجام دهند: «(لِتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ وَيَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيداً); تا بر مردم گواه باشيد و پيامبر هم بر شما گواه باشد».(3)

ولى قسمت قابل توجهى از اين احكام باقى ماند كه موجباتى براى ابلاغ آن در زمان پيامبر پيش نيآمد، يا واقعاً مورد ابتلا و نياز مردم آن زمان نبود، و يا مصالحى ايجاب مى كرد كه از نشر آنها در آن زمان خوددارى شود، خلاصه مصلحت ايجاب مى كرد كه به اقتضاى احتياجات و وضع محيط، اين احكام تدريجاً نشر داده شود، اين امور سبب شد كه قسمت قابل توجهى از آنها ابلاغ و قسمت ديگرى در آن عصر دست نخورده باقى بماند.

ولى پيغمبر اسلام(صلى الله عليه وآله) تمام اين احكام را نزد اوصياى خود (ائمه معصومين(عليهم السلام)) به وديعت نهاد تا آنها در فرصت هاى مناسب، و بر طبق مصالح و نيازمنديها، تدريجاً آنها را به مردم ابلاغ نمايند.

چه بسيار از «عمومات» يا «اطلاقاتى» كه داراى «مخصص» و «مقيد» بوده و در زمان پيغمبر مخصص و مقيد آن به واسطه عدم ايجاب مصلحت بيان نشده بود و اوصياى پيغمبر (ائمه اهل بيت(عليهم السلام)) آن را بيان كردند، و چه بسا مجملاتى كه آنها در موقع لزوم روشن ساختند، اين از يك طرف.

از طرف ديگر: اصحاب و ياران پيامبر(صلى الله عليه وآله) در فهم كلمات او با هم مختلف بودند، زيرا فهم و استعداد آنها با هم تفاوت بسيار داشت، و بديهى است هر كدام به قدر فهم و استعداد خود از آن درياى بيكران علم و دانش استفاده مى كرد خداوند مى فرمايد: «(أَنزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَسَالَتْ أَوْدِيَةٌ بِقَدَرِهَا)(4); (خداوند) از آسمان آبى فرو فرستاد; و از هر درّه و رودخانه اى به اندازه آنها سيلابى جارى شد».

يا به گفته شاعر:

وَلكِنْ تَأْخُذُ الاْذْهَانُ مِنْهُ *** على قَدْرِ الْقَرائِحِ وَالْفُهومِ

ولى افكار مردم از آن سخنها *** به قدر خويش از آن بهره گيرد!

چه بسا يكى از اصحاب درباره موضوعى، حكمى از پيغمبر(صلى الله عليه وآله) مى شنيد، و ديگرى در واقعه ديگر كه مشابه آن بود حكمى بر خلاف آن مى شنيد، اين دو حكم در ظاهر متناقض بوده، ولى در واقع دو موضوع متفاوت بوده است، اما شخصى كه راوى حديث است متوجه اين تفاوت نشده و يا اگر شده هنگام نقل حديث آن را نقل ننموده، ولذا امروز اين دو حديث به نظر ما متعارض و متناقض مى رسد در حالى كه واقعاً اين طور نيست.

از اين جهت و از جهات ديگر، همه مسلمانان حتى صحابه و ياران پيغمبر(صلى الله عليه وآله)كه درك حضور آن حضرت را نمودند، مجبور بودند براى فهم احكام اسلام، احاديث را به دقت بررسى نموده و آنها را به يكديگر ضميمه كنند; چه بسا عبارات حديثى، مطلبى را مى رساند ولى با توجه به شواهد حاليه، منظور چيز ديگرى بوده است. اين دقت و بررسى براى فهم احكام همان است كه ما نام آن را «اجتهاد» مى گذاريم.

بديهى است همه صحابه و ياران پيغمبر(صلى الله عليه وآله) قدرت استنباط احكام و اجتهاد در فهم روايات را نداشته اند، و آن دسته از آنها كه داراى چنين قدرتى بوده اند اگر عين عبارات حديثى را كه شنيده بودند نقل مى كردند تنها يك «راوى» محسوب مى شدند، ولى اگر حكمى را كه از آن حديث با توجه به ساير احاديث و شواهد گوناگونى كه احاديث با آن آميخته بود استنباط نموده و براى ديگران بيان مى كردند «مجتهد» محسوب مى شدند و كسانى كه به گفته آنان عمل مى نمودند «مقلد» آنها بوده اند.

اين مطالب در زمان پيغمبر و در حضور او واقع مى شد بلكه گاهى خود پيغمبر، بعضى از ياران خويش را كه توانايى كامل براى فهم احكام نداشته به ديگران ارجاع مى داد، و در واقع مردم از اين نظر، در برابر يك عمل انجام شده قرار داشتند.

با دقت در مطالب فوق چنين نتيجه مى گيريم كه باب اجتهاد حتى در زمان خود پيامبر مفتوح بوده تا چه رسد به زمانهاى ديگر; ولى نبايد فراموش كرد كه اجتهاد در آن زمان با زمان ما فرق بسيار داشت. اجتهاد در آن زمان بسيار ساده و كم هزينه بود، زيرا آنها در زمان پيغمبر زندگى مى كردند و قراين براى فهم معانى احاديث فراوان، بود به علاوه، در مواردى كه ابهام و پيچيدگى پيدا مى شد مى توانستند از شخص پيامبر سؤال كنند و يقين حاصل نمايند.

ولى هر چه از آن عصر دورتر شويم، بر اثر كثرت آرا و آميزش عربها با ديگران، و تغيير تدريجى زبان و لغت عربى، و بر اثر وسعت دامنه احاديث، به خصوص اينكه افراد مغرض و نااهلى نيز به علل گوناگون در پاره اى از احاديث دست برده و به جعل حديث پرداختند، وضع اجتهاد مشكل تر و پيچيده تر مى شود و نياز بيشترى به دقت و بررسى و كوشش براى جمع ميان احاديث و تميز صحيح از غلط و ترجيح آنها بر يكديگر احساس مى گردد.

ولذا هر اندازه فاصله از زمان پيغمبر(صلى الله عليه وآله) زيادتر مى شد و اسلام توسعه وانتشار بيشترى مى يافت و دانشمندان و راويان، فراوان تر مى شدند كار مجتهدين مشكل تر و پيچيده تر مى گرديد، ولى در هر صورت باب اجتهاد كه در زمان رسول خدا(صلى الله عليه وآله) به طور مسلّم باز بود همچنان تا امروز مفتوح است، و اين امر قابل ترديد و انكار نيست.

از طرفى، طبيعى است كه مردم همواره جزء يكى از دو دسته اند: عالم و دانشمند، بى اطلاع و عامى، اين هم روشن است كه افراد بى اطلاع به حكم فطرت و به فرمان قطعى عقل در چيزهايى كه نمى دانند مراجعه به دانشمندان مى كنند، نتيجه اين خواهد بود كه هميشه عدّه اى از مردم «مجتهد» و عده اى «مقلد» خواهند بود.(5)

اين نكته نيز ميان عموم مسلمانان مورد اتّفاق است كه احكام اسلام را از يكى از چهار منبع بايد گرفت: 1. كتاب (قرآن مجيد) 2. سنّت (احاديث پيغمبر(صلى الله عليه وآله))

3. دليل عقل 4. اجماع (آنچه ميان مسلمانان مورد اتّفاق است و در اين قسمت فرق ميان شيعه اماميه و ديگران نيست.

________________________________________

1 . قرآن مجيد آيين اسلام را كامل معرفى كرده (سوره مائده، آيه 4) و رسول خدا(صلى الله عليه وآله) در حجة الوداع فرمود: اى مردم هر چيزى شما را به بهشت نزديك كند و از آتش دوزخ دور سازد، شما را به آن دستور دادم و هر چيزى كه شما را به آتش دوزخ نزديك سازد و از بهشت دور نمايد شما را از آن نهى كردم. كافى، ج3، ص 74 ; بحارالانوار، ج 67، ص 96 .

2 . در حديث معروف مى خوانيم: ما ترك على(عليه السلام) شيئاً الا كتبه حتى ارش الخدش. ر.ك: جامع الاحاديث،

ج 1، ص 18، ح 127 .

3 . سوره بقره، آيه 143 .

4 . رعد، آيه 17.

5 . «اجتهاد و تقليد» در حقيقت يك معناى وسيع دارد كه سراسر زندگى انسان را شامل مى گردد و اختصاص به مسائل دينى ندارد. زيرا معمولا ممكن نيست يك نفر در تمام علوم و دانشها و صنايع تخصص داشته باشد، بلكه تخصص هر كس در يك يا حدّاكثر چند موضوع است، رشته هاى تخصصى هر كس همان رشته اجتهاد اوست، و در بقيه رشته هاى علوم و فنون و صنايع چاره اى جز «تقليد» از متخصصان فن ندارد، بنابراين بزرگترين دانشمندان جهان در قسمت مهمى از امور مربوط به زندگى خود از ديگران (مجتهدان و متخصصان فنون ديگر) تقليد و پيروى مى كنند، بنابراين رجوع افراد غير وارد در مسائل دينى به اهل علم و اطلاع، چيز تازه اى نيست، بلكه قسمتى از يك امر كلى مربوط به سراسر زندگى انسان هاست.

موضوعات: آئين ما (اصل الشیعه و اصولها)  لینک ثابت



[جمعه 1395-01-27] [ 09:56:00 ب.ظ ]