حُسنِ حَسَن
 
  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

   
اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        



این وبلاگ بمنظور معرفی شاخه ای از ابعاد وجودی امام حسن مجتبی (ع) به فعالیت مشغول شده است.




آمار

  • امروز: 282
  • دیروز: 5961
  • 7 روز قبل: 7597
  • 1 ماه قبل: 12221
  • کل بازدیدها: 2395284





  • رتبه







    کاربران آنلاین

  • شمیم


  •   داستانك40   ...

    قبول وصاياى رسول خدا
    حضرت باقر العلوم عليه السلام حكايت فرمايد:

    در آخرين روزهاى عمر پر بركت پيامبر گرامى اسلام صلّى اللّه عليه و آله ، در همان بيمارى و ناراحتى كه در اثر زهر وارد شده بود و منجر به شهادت حضرتش گشت ، امام علىّ عليه السلام كنار بستر رسول خدا حضور داشت و سر مبارك آن حضرت را بر زانوان خود نهاده بود.

    و مهاجرين و انصار در منزل آن حضرت حضور داشتند و برخى از ايشان اطراف بستر آن بزرگوار حلقه زده بودند كه ناگهان چشم هاى نازنين خويش را گشود و خطاب به جانشين خود اميرالمؤ منين علىّ عليه السلام كرد و فرمود: برادرم ! آيا وصيّت مرا مى پذيرى ؟

    و وعده ها و توصيه هاى مرا انجام مى دهى ؟

    اميرالمؤ منين علىّ عليه السلام در پاسخ ، اظهار داشت : بلى ، يا رسول اللّه ! و شروع به گريستن كرد به طورى كه از شدّت گريه و غم و اندوه نزديك بود بيهوش گردد.

    پس از آن رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله به بلال فرمود: اى بلال ! شمشير و كلاه خود و زره و اسب و شتر و پارچه اى كه در هنگام عبادت بر شكم خود مى بستم بياور.

    پس بلال حبشى دستور حضرت را اطاعت كرد و آن وسايل را به حضور ايشان آورد، رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله خطاب به اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود: يا علىّ! اين وسايل و اسباب ، مختصّ تو است ، آن ها را بردار و به خانه ات بِبَر، كه پس از من بر تو مضايقه نكنند.

    لذا اميرالمؤ منين علىّ عليه السلام آن وسايل را برداشت ؛ و در حضور حاضران بر چشم و سر خود ماليد و سپس آن ها را به خانه خود برد.(68)

    چهل داستان چهل حديث عبدالله صالحي

    موضوعات: امام حسن مجتبی علیه السلام  لینک ثابت



    [جمعه 1396-06-10] [ 10:06:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      درمان طبیعی ( خارش سر)   ...


    خارش سر
    1- چهل گرم «سدر» و «شاهتره» و ده گرم «جوش شيرين» را با مقداري ماست مخلوط كنيد، به سرتان بماليد و پس از چند ساعت بشوييد.
    2- «گل بابونه شيرازي»، «گل ختمي» و «سدر» را با «آب غوره» مخلوط كنيد، مثل حنا به سرتان بماليد و پس از چند ساعت بشوييد.
    3- هرگاه خارش سر و احياناً دردسر به علّت ضعف عمومي باشد، مقداري «گندم» را برشته كنيد. داغ داغ داخل كيسه‌اي بريزيد. روي ملاج سرتان بگذاريد، و پس از سرد شدن دوباره اين كار را تكرار كنيد.
    4- شستن سر با آب دم كرده «شنبليله» براي از بين رفتن خارش سر ناشي از يبوست و زخمهاي سرد مفيد است.

     

    موضوعات: امام حسن مجتبی علیه السلام  لینک ثابت



     [ 10:06:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      آداب34   ...

    عذرهايى كه موجب تيمّم مى‏شود
    فقط وقتى مى‏توان تيمّم كرد كه وقت نماز تنگ شده و تنها به اندازه‏اى كه بتوان تيمّم كرد وقت باشد، و يا بكلّى آب يافت نشود؛ يا استعمال آب براى شخص - به خاطر بيمارى يا عدم امكان پرداخت بهاى آب، و يا به جهت عذرهايى ديگرى كه در شريعت محمّديّه (صلى الله على و آله و سلم) مجوّزِ تيمّم هستند - ممكن نباشد.
    اگر عدم امكان طهارت با آب، به خاطر پيدا نشدن آب بوده و شخصى كه آب پيدا نكرده در صحرا باشد، بايد هنگام تنگ شدن وقت نماز، در زمين هموار به اندازه‏ى مسافت پرتاب دو تير، و در زمين سخت و ناهموار به اندازه‏ى مسافت پرتاب يك تير، در جستجوى آب برود. و جستجوى آب براى هركس كه قدرت بر آن داشته باشد امر مهمّ و بسيار مورد تأكيد است.

    ادب حضور از فلاح السائل

    موضوعات: امام حسن مجتبی علیه السلام  لینک ثابت



     [ 10:05:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      زندگینامه زیبا و تکان دهنده شهید شاهرخ ضرغام حر انقلاب(11)   ...

    زندگینامه زیبا و تکان دهنده شهید شاهرخ ضرغام حر انقلاب

    قسمت یازدهم:


    ✨در آبادان بودم. به دیدن دوستم در یکی از مقر‌ها رفتم. کار او به دست آوردن اخبار مهم از رادیو تلویزیون عراق بود. این خبر‌ها را هم به سید و فرمانده‌ها می‌داد، تا مرا دید گفت: یازده هزار دینار چقدر می‌شه!؟ با تعجب گفتم: نمی‌دونم، چطور مگه!؟
    گفت: الان عراقی‌ها در مورد شاهرخ صحبت می‌کردند! با تعجب گفتم: شاهرخ خودمون!
    فرمانده گروه پیشرو؟!
    گفت: آره حسابی هم بهش فحش دادند. انگار خیلی ازش ترسیده‌اند.
    گوینده عراقی می‌گفت: این آدم شبیه غول میمونه. اون آدمخواره هر کی سر این جلاد رو بیاره یازده هزار دینار جایزه می‌گیره!

    ✨دوستم ادامه داد: تو خرمشهر که بودیم برای سر شهید شیخ شریف جایزه گذاشته بودند. حالا هم برای شاهرخ، بهش بگو بیشتر مراقب باشه…
    ✨ برای دریافت آذوقه رفتم اهواز. رسیدم به استانداری. سراغ دکتر چمران را گرفتم. گفتند: داخل جلسه هستند.

    ✨لحظاتی بعد درب ساختمان باز شد. دکتر چمران به همراه اعضای جلسه بیرون آمدند. سید مجتبی هاشمی و شاهرخ و برادر ارومی از معاونین سید بود که در حمله به حجاج در سال ۶۶ به شهادت رسید، پشت سر دکتر بودند.

    جلو رفتم و سلام کردم. شاهرخ را هم از قبل می شناختم. یکی از رفقا من را به شاهرخ معرفی کرد و گفت: آقا سید از بچه های محل هستند. شاهرخ دوباره برگشت و من را در آغوش گرفت و گفت: مخلص همه سادات هم هستیم.

    ✨کمی با هم صحبت کردیم. بعد گفت: سید ما تو ذوالفقاری هستیم. وقت کردی یه سر به ما بزن. من هم گفتم: ما تو منطقه دُب حردان هستیم شما بیا اونجا خوشحال می شیم. گفت: چشم به خاطر بچه های پیغمبر هم که شده می یام.

    ✨چند روز بعد در سنگرهای خط مقدم نشسته بودم. یک جیپ نظامی از دور به سمت ما می آمد. کاملاً در تیررس بود. خیلی ترسیدم. اما با سلامتی به خط ما رسید. با تعجب دیدم شاهرخ با چندنفر از دوستانش آمده. خیلی خوشحال شدم.
    بعد از کمی صحبت کردن مرا از بچه ها جدا کرد و گفت: سید یه خواهشی از شما دارم. با تعجب پرسیدم: چی شده!! هر چی بخوای نوکرتم. سریع ردیف می کنم.
    کمی مکث کرد و با صدائی بغض آلود گفت: می خوام برام دعا کنی.

    تعجب من بیشتر شد. منتظر هر حرفی بودم به جز این! دوباره گفت: تو سیدی مادر شما حضرت زهراست(س)خدا دعای شما رو زودتر قبول می کنه. دعا کن من عاقبت به خیر بشم!

    کمی نگاهش کردم و گفتم: شما همین که الان تو جبهه هستی یعنی عاقبت به خیر شدی!

    گفت: نه سید جون. خیلی ها می یان اینجا و هیچ تغییری نمی کنند. خدا باید دست ما رو بگیره. بعد مکثی کرد و ادامه داد: برای من عاقبت به خیری اینه که شهید بشم. من می ترسم که شهادت رو از دست بدم. شما حتماً برای من دعا کن.

    ادامه دارد…

    پیج شهید شاهرخ ضرغام

    موضوعات: امام حسن مجتبی علیه السلام  لینک ثابت



     [ 10:05:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      : از غزليات شمس تبريزى ;   ...

    هر مرد شتر دار اويس قرني نيست/ هر شيشه ي گلرنگ عقيق يمني نيست/ هر سنگ و گلي گوهر ناياب نگردد/ هر احمد و محمود رسول مدني نيست/ بر مرده دلان پند مده خويش نيازار/ زيرا که ابوجهل مسلمان شدني نيست/ با مرد خدا پنجه ميفکن چو نمرود/ اين جسم خليل است که آتش زدني نيست/ خشنود نشو دشمن اگر کرد محبت/ خنديدن جلاد ز شيرين سخني نيست/ جايي که برادر به برادر نکند رحم/ بيگانه براي تو برادر شدني نيست/ صد بار اگر دايه به طفل تو دهد شير/ غافل مشو اي دوست که مادر شدني نيست….

    موضوعات: امام حسن مجتبی علیه السلام  لینک ثابت



     [ 10:05:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      شاد زیستن   ...

    شاد باش

    نه یک روز بلکه همیشه …..

    بگذار آوازه ی شاد بودنت چنان در شهر بپیچد که رو سیاه شود آنانکه بر سر غمگین کردنت شرط بسته اند .

    موضوعات: امام حسن مجتبی علیه السلام  لینک ثابت



     [ 10:05:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      اگر گيري وضو با آب زمزم☝   ...

    اگر سجاده گردد عرش اعظم☝ اگر گويي اذان بر بام افلا ك☝ اگر از تكبيرگردد سينه ات چاك☝ اگرضرب المثل گردد خضوعت☝ به حمد وقل هوالله در ركوعت☝ اگر باشد. به توحيدت تعهد ☝ اگر گردي شهيد اندر تشهد ☝ مبادا. بر نماز. خود بنازي☝

    موضوعات: امام حسن مجتبی علیه السلام  لینک ثابت



     [ 10:05:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      كفران نعمت   ...

    كفران نعمت

    رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: در روزگار گذشته قوم دانيال نبي بر اثر كفران نعمت دچار قحطي شدند و كارشان به آدم خواري كشيد.
    قالت امراءة لاءخري و لهما ولدان يا فلانة تعالي حتي تاءكل اءنا و اءنت اليوم ولدي و اذا كان غدا اءكلنا ولدك قالت لها نعم فاءكلتاه فلمّا اءن جاعتا من بعد راودت الاءخري علي اءكل ولدها فامتنعت عليها فقالت لها بيني و بينك نبي الله فاختصما الي دانيال عليه السلام فقال لهما و قد بلغ الاءمر الي ما اءري قالتا له نعم يا نبي الله و اءشد قال فرفع يده الي السماء فقال اللهم عد علينا بفضلك (1)
    زن بچه داري به زن ديگر، كه او نيز فرزند داشت ، پيشنهاد كرد كه فلاني ! بيا امروز من بچه خود را مي گذارم و هر دو نفر گوشتش را مي خوريم و روز بعد تو بچه ات را بياور تا هر دو بخوريم ! گفته او مورد قبول واقع شد.
    زن اول كه خود پيشنهاددهنده بود از فرزندش دل برگرفت و هر دو نفر طفلش را قطعه قطعه كردند و خوردند. نوبت بعد كه گرسنه شدند، زن اولي به دومي مراجعه كرد ولي زن دوم از كشتن بچه خود امتناع نمود و كار به خصومت و دعوا كشيد. براي حكميت به دانيال مراجعه كردند، دانيال نبي از شنيدن چنين دعوايي سخت ناراحت شد و گفت : ((كار گرسنگي به اين جا كشيده شده است ؟)) گفتند: ((بلي ! و از اين هم سخت تر شده است .))
    دانيال دست به دعا برداشت و از پيشگاه الهي درخواست تفضل و رحمت نمود و خداوند قحطي را برطرف نمود.(2)

    1- الكافي ، ج 6، ص 302.
    2- جوان از نظر عقل و احساسات ، ج 2، ص 404.

     

    موضوعات: امام حسن مجتبی علیه السلام  لینک ثابت



     [ 10:04:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      تشويق به كارهاي خوب   ...

    تشويق به كارهاي خوب

    اولياي بزرگ اسلام به كارهاي پسنديده مردم در امور ديني و دنيوي توجه كامل داشتند و به وسيله تشويق و تحسين ، آنان را به نيكي و پاكي ، شادمان و دلگرم مي نمودند. براي نمونه دو مورد را به عرض شما مي رسانم .
    رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم مرد عربي را ديد كه در نماز خود دعا مي خواند و مضامين بسيار عالي و پرمعناي را به پيشگاه الهي عرض مي كند.
    سخنان عميق و پرمغز آن مرد كه حاكي از مراتب معرفت و كمال ايمانش بود، در پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم تاثير كرد. لذا شخصي را بر او گمارد و دستور داد، وقتي عرب از نماز فارغ شد، او را به حضورش بياورد.
    عرب به محضر حضرت عليه السلام آمد. رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم قطعه طلايي را كه به آن حضرت هديه داده بودند، به او عطا فرمود و سپس پرسيد: ((از كدام قبيله هستي ؟))
    عرض كرد: ((از بني عامر بن صعصعه))
    فرمود: ((آيا مي داني اين طلا را براي چه به شما بخشيدم ؟))
    عرض كرد: ((به اعتبار نسبت و رحمي كه بين من و شماست .))
    حضرت عليه السلام فرمود: ((البته براي رحمت حقي است ولي اين طلا را از آن جهت به تو بخشيدم كه در پيشگاه الهي خداي را به نيكي و شايستگي ثنا گفتي))(1)
    تشويق و تحسين پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم از طرفي مرد عرب را بيش از پيش دلگرم كرد و از طرف ديگر آنان را كه ناظر اين جريان بودند، اميدوار نمود.(2)

    1- حيوة الحيوان ، ج 2، ص 63.
    2- كودك از نظر وراثت و تربيت ، ج 2، ص 313.

     

    موضوعات: امام حسن مجتبی علیه السلام  لینک ثابت



     [ 10:04:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      : قصه وکالت را زياد شنيده ام !   ...

    اما قصه وکیلی چون تو را نه … تو که وکیل باشی همه حق ها گرفتنی است … پرونده ای که تو وکیل باشی قصه اش ستودنی است … وکیل که توباشی یک قدم با من است ده قدم باتو … در قصه وکالت تو به ازای دادخواهیت عشق و محبت است که هزینه می شود … از لحظه سپردن حالم به تو آرامش مهمان خانه زندگی ام شد … از روزی که ایمان آوردم تو وکیل منی و تنها پناهم … کتاب زندگی ام روی میزِ تو و تو آگاه از تمام خطوطش ، کلماتش … من یقین دارم که تو همه جا با منی و عاشقانه حقم را می ستانی … و تو در این عشق بازی ، پرده از رازی بزرگ برداشتی ، رازی که اسمش رامی دانستم اما رسمش را … رازی به اسم “توکل” … “توکل” قصه ای است که از روز ازل بر ایمان خواندی و گفتی در هر تاریکی و پیچ و خم دنیا و حتی درتمام لحظات روشنایی دستانت دردست من است … نگران نباش و به من اعتماد کن … “توکل"،” توکل” … اما من نفهمیده بودم راز این قصه را … روزها و شبها بر من گذشت تا که شیرینی اش را به من چشاندی … قصه ای که در آن خدا وکیل من است … و فهمیدم : “حسبنا الله ونعم الوکیل”

    موضوعات: امام حسن مجتبی علیه السلام  لینک ثابت



     [ 10:04:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...



      خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

     
     
    این وبلاگ بمنظور معرفی شاخه ای از ابعاد وجودی امام حسن مجتبی (ع) به فعالیت مشغول شده است.