حُسنِ حَسَن
 
  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

   
اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        



این وبلاگ بمنظور معرفی شاخه ای از ابعاد وجودی امام حسن مجتبی (ع) به فعالیت مشغول شده است.




آمار

  • امروز: 378
  • دیروز: 352
  • 7 روز قبل: 1592
  • 1 ماه قبل: 9518
  • کل بازدیدها: 2388841





  • رتبه







    کاربران آنلاین

  • ذاكري


  •   امام حسین چگونه کشته شد؟   ...

     

    بسم الله الرحمن الرحیم

    نحوه ی به شهادت رسیدن سید الشهدا ابا عبدالله الحسین(علیه السلام)

     

    دیگر برادرش عباس نبود این را می شد از ندای امام که هنوز در سرزمین گرم کربلا می پیچید فهمید؛

    «اَخی اَبَا الفَضل اَلانَ اِنکَسَرَ ظَهری…وقَلَت حیلَتی(برادرم ابالفضل، حالا کمرم شکست و تدبیرم گسست)»

    تازگی خون علی اکبر بر محاسن امام دیده میشود و علی اصغر که خون گرمش بر دستان پدر روان است. شاید امام بیشتر از آنکه داغ دار فرزندان خود باشد نگران امانت های برادرش امام حسن علیه السلام بود. امانت هایی که در راه دفاع از عمویشان،حسین علیه السلام به شهادت رسیده بودند.

    در گوشه و کنار زمین کربلا پیکرهای یاران باوفای ابا عبدالله علیه السلام به چشم می خورد.حقیقتاً چه معادله ای بین سکه و سر بود که اکثر یاران حسین سری بر بدن نداشتند؟و حسین همه را نظاره میکرد. آری دیگر زمان آن رسیده بود که او نیز خدایش را ملاقات کند و به یارانش بپیوندد.

    حسین علیه السلام یکه و تنها مردانه در برابر خیمه هایش  ایستاده است تا کسی جرائت دست اندازی به اهل بیت باقی مانده اش را نداشته باشد. چهره ای آکنده از غم ، دلی داغ دیده  و چشمانی که در هر لحظه، شهادت عزیزان را به تصویر میکشد ولی باز هم محکم ایستاده است.

    هیچ کس جز خدای نمی داند که چه بر امام در آن لحظات می گذشت. اما با و جود تشنگی و در حالی که کاملا از حیات و زندگی مأیوس شده بود در برابر خرواری از سربازان دشمن شمشیرش را  کشید و با صدای هر چند خسته اما کوبنده مبارز طلبید. مبارزین پر هیاهویی که در قتال امام حسین علیه السلام حاظر می شدند در دم کشته می شدند.این را تاریخ نویسان سپاه عبیدالله ابن زیاد می گویند آنها که لحظه به لحظه ی عاشورا  را ثبت می کردند.

    نفر ها می گذشتند و اطراف حسین علیه السلام  پر شده بود از لاشه ی ناجوانمردانانی که  می خواستند افتخار کشتن حسین علیه السلام را به سینه زنند. دیگر احدی جرائت نزدیک شدن به قتال امام را نداشت چرا که در دم به اسفلی سافلین می پیوست.

    امام با ملاحظه ی این اوضاع  اینبار خود یک تنه به جانب راست سپاه دشمن حمله ور شد در حالی که اینگونه رجز می خواند:

    َالموتُ اَولی مِن رُکُبِ العارِ           و العارُ اَولی مِن دُخُولِ النارِ

    «مردن از آلودگی به عار و ننگ بهتر است،و عار و ننگ از ورود به آتش بهتر است»

    امام تنها یکه تاز میدان حق، آن چنان به جانب راست سپاه کفر می زد که چون ملخ از گرد او فرار می کردند.آنکه در تیر رس شمشیر امام قرار می گرفت با خونش زمین را نجس می کرد. با این یورش جانانه آرایش سپاه راست عمر ابن سعد کاملاً از هم پاشیده شد.

    امام اما اینبار به طرف چپ سپاه دشمن حمله نمودند در حالی که این ندا را بر لب داشتند:

     اَنا الحُسین بنُ علی                احمی    عِیالاتِ    اَبی

     آلَیتُ   اَن  لا   اَنثَنی                اَمضی عَلی دینِ النَّبی

    «من حسین فرزند علی هستم،از خاندان پدرم حمایت می کنم،سوگند خورده ام که به دشمن پشت نکنم؛و پیرو دین نبی اکرم صلی الله علیه و آله باشم»

    سپاهیان کفر، از اطراف امام دور می شدند به گونه ای که آرایش سپاه چپ دشمن نیز کاملا پراکنده و به اطراف پخش گردید.

    «عبدالله بن عمار بن عبد یغوث» در این باره می‌گوید: “غمگینی چون او ندیده بودم که فرزندان و اهل بیت و یار و دوستانش کشته شده باشند و اینگونه با قوت روح و بدن برزمد. او آنگونه با جرأت و دلیرانه بر دشمن حمله می‌کرد که گروه دلیر مردان(دشمنان امام)هر وقت او شدت نشان می‌داد، از هم می‌شکافت و دیگر کسی توان مقاومت نداشت.
    عمر بن سعد که شاهد در هم ریختن، سپاه خود بود با آشفتگی تمام بر سر سپاهیان خود نعره زد:

    «این فرزند اَنزَعُ البَطین (یکی از القاب امیرالمومنین) است و این پسر کشنده عرب است! از هر طرف بر او حمله کنید»

    در همین هنگام ناگهان چهار اسب تیر انداز از اطراف امام را محاصره نمودند و بین امام و خیمه گاه فاصله ایجاد کردند تا سپاهیا ن مجال حمله به خیمه گاه را پیدا کنند.

    امام به آنها نهیب زدند و فرمودند: «ای پیروان خاندان ابی سفیان! اگر شماها دین ندارید و از روز بازگشت نمی‌هراسید، پس در دنیای خود آزاده باشید و به (روش) نیاکان خود باز گردید، اگر عرب هستید، همان طور که اینگونه می‌پندارید.»

    شمر با شنیدن نهیب امام حسین علیه السلام صدا زد: «ای پسر فاطمه! چه می‌گویی؟» امام فرمود: «من و شما با هم می‌جنگیم، زنان گناهی ندارند. تا زنده‌ام تجاوزکاران و سرکشان و نادانان خود را از تعرض به حرم من باز دارید.»

    شمر پذیرفت و همه به یکباره امام را هدف گرفته و به سوی او حمله ور شدند . جنگ به سختی گرایید و تشنگی لحظه به لحظه عرصه را بر امام تنگتر می کرد.
    امام اینبار به سوی فرات حمله‌ور شدند. فراتی که «عمرو بن حجاج» با چهار هزار سپاه از آن محافظت میکرد.اما با ورود امام به این ناحیه  سپاه چهار هزار نفری عمرو را در هم شکستند و سربازان او از اطراف امام پراکنده شدند. اسب وارد آب شده بود، امام به اسب خود فرمودند: «تو تشنه‌ای و من نیز تشنه‌ام؛ تا از آب ننوشی من هم از آب نخواهم نوشید»، اسب از نوشیدن آب امتناع می ورزید. امام دست زیر آب بردند و درحالی که خنکی آن را احساس می کردند به ناگاه صدای فریادی را شنیدند: «آیا شما از (نوشیدن) آب لذت می‌بری در حالی که به حرم تجاوز شد؟»

    امام بدون اینکه قطره ای بنوشند، آب را از دستان ریختند  و با سرعت روانه خیمه‌گاه شدند.

    امام سراسیمه به خیمه گاه رسیدن بستگان بار دیگر با خوشحالی به دور او حلقه زدند چرا که بار دیگر ابا عبد الله علیه السلام را می دیدند. امام آنها را به صبر و بردباری امر کردند و فرمودند: «برای بلا آماده باشید و بدانید که خداوند متعال حامی و نگهدار شماست و به زودی شما را از شر دشمنان خلاصی می‌بخشد و عاقبت کارتان را به خیر قرار داده، دشمن شما را به عذاب مبتلا خواهد ساخت و عوض این بلا به شما انواع نعمت‌ها را کرامت خواهد داشت، پس شکوه و گلایه نکنید، و چیزی که از قدر و ارزش شما بکاهد بر زبان نرانید.»

    همانا این وداع همانطور که در وصیت حضرت زهرا(سلام الله علیها) اشاره شده است سخت‌ترین لحظه برای امام  بود چرا که شاید  دیگر بعد از حسین کسی نبود تا از غارت خیمه گاه و اذیت اهل حرم جلوگیری کند.حسینی که با شنیدن قصد دشمن برای حمله به خیمه گاه آب را رها کرد و به طرف خیمه گاه تازاند می دانست که بعد از این وداع دوم چه بر سر اهل حرمش خواهد آمد.

    در همین اوضاع که امام در حال دل داری دادن به اهل بیتش بود فریاد عمر بن سعد بلند شد: «ای وای بر شما! تا هنگامی که او به خود و حرمش مشغول است به او هجوم برید. به خدا سوگند، اگر او با فراغت بال به شما حمله کند طرف راست و چپ سپاه شما را از هم می‌پاشد.»

    از هر طرف به سوی امام  تیراندازی شد، به حدی که تیرها از بین طناب‌های دور خیمه‌گاه (استراتژی امام برای برای مقابله با تیر اندازی به محوطه خیمه گاه) می‌گذشت و گاه به لباس زنان اصابت می‌کرد. زنان به وحشت افتادند و سراسیمه به خیمه‌گاه بازگشتند و همه در انتظار بودند که امام چه برخوردی خواهد کرد. امام چون شیری غضبناک بر آنان حمله کرد، تیرها از هر سو به امام نشانه می رفتند و گاه به سینه یا گلوی امام می‌نشستند.

    در همین اوضاع و احوال آشفته بود که  ناگاه دومین فریاد استغاثه امام بلند شد:

    «آیا کسی هست که از حرم رسول خدا حمایت و حراست کند؟ آیا یگانه‌پرستی هست که از خدا در ارتباط با ما بترسد؟ آیا پناه دهنده‌ای هست که در پناه دادن ما به خداوند امید بندد؟»

    پس از آن، صدای ناله زنان بلند شد، و امام سجاد علیه السلام با تکیه بر عصای از جا برخاست در حالی که از شدت بیماری شمشیرشان بر زمین کشیده می‌شد. ناگاه امام حسین(علیه السلام) با فریادی بلند فرمودند:  

    «ام کلثوم! او را نگهدار! مبادا زمین از نسل آل محمد خالی گردد.»

    پس از آن ام کلثوم امام سجاد(علیه السلام) را به بستر خویش بازگردانید.

    امام جبّه‌ای از خز به همراه داشتند و عمامه پیامبر را بر سر نهاده بودند و شمشیر آن حضرت را بر کمر بسته بودند. ایشان پیراهنی طلب کردند که هیچ کس به آن رغبت نداشته باشد و آن را زیر لباس خود پوشیدند. لباسی برای امام آوردند. امام آن را نپسندید چون آن را لباس ذلت و خواری دانستند. لباس کهنه ای را گرفتند و آن را قدری پاره کردند و زیر لباس خود پوشیدند. و زیرجامه‌ای را طلبیدند و آن را نیز پاره کردند و پوشیدند، تا آن لباس را دشمن به غنیمت از تنشان در نیاورد.

    امام وارد میدان جنگ شدند و پس از هر حمله به وسط میدان باز می‌گشتند و مکرر این عبارت‌ را ترنم می‌فرمودند: «لاحول و لا قوه الا بالله العظیم هیچ قدرت و نیرویی نیست مگر از آن خدای بزرگ.» در همین حال گاه طلب آب می‌فرمودند.

    و شمر در پاسخ می گفت: «آن را نمی‌آشامی تا به آتش وارد گردی… .»

    «ابوالحتوف جعفی» تیری به پیشانی امام نشانه رفت. امام به سختی آن را از پیشانی بیرون آورد. همراه آن خون بر صورت امام جاری شد. امام فرمودند:

    «پروردگارا! تو می‌بینی که من در چه وضعیتی از این بندگان سرکش و معصیت کارت قرار گرفته‌ام، خدایا! تعداد اینها را برشمار و همه را خود بکش و بر روی زمین احدی از اینها را باقی مگذار و هرگز آنها را مورد بخشش قرار مده.»

    امام با صدایی بلند فریاد زدند:

    «ای امت نابکار! چه بد بعد از محمد(صلی الله علیه و آله) با عترت او برخورد کردید، اما شما پس از من کسی را نخواهید کشت که کشتن او را بر خود سهل و آسان شمارید. اما کشتن مرا ساده گرفته‌اید؛ به خدا قسم، امیدوارم که خداوند مرا به شهادت گرامی دارد و سپس از شما بدون این که خود بدانید انتقام بگیرد.»
    «حصین» گفت: «ای پسر فاطمه! چگونه از ما انتقام می‌گیری؟! » امام فرمودند:

    «خدا بین خودتان چند نفر را در فقر و وحشت قرار می‌دهد که بدان سبب خونتان را خواهند ریخت، سپس عذابی سهمگین بر شما نازل خواهد کرد.»

    از آن همه زخم‌های بسیار، ضعف بر امام غالب شده بود، امام ایستاد تا قدری استراحت کند. فردی با سنگ به پیشانی او زد. پیشانی آن حضرت شکست و خون صورت ایشان را فرا گرفت. دامن لباس را بالا زد تا از ورود خون به چشمان جلوگیری کند. دیگری با تیری سه شعبه قلب امام را نشانه گرفت و آن تیر بر قلب امام نشست. امام فرمودند:

    «بسم الله و بالله و علی مله رسول الله؛ به نام خدا، و برای خدا و بر مبنای ملت و آیین رسول خدا»

    و سپس به آسمان سر برداشتند و خدای تعالی را مورد خطاب قرار دادند:

    «الهی انک تعلم انهم یقتلون رجلاً لیس علی وجه الارض ابن نبی غیره؛ پروردگارا! تو خود می‌دانی که اینها مردی را می‌کشند که بر روی زمین جز او پسر پیامبری نیست.»

    سپس تیر را از پشت خود بیرون کشیدند و دست را زیر زخم سینه نهادند تا این که از خون پر شد، و به آسمان پاشید و فرمود: «بر من آسان است آن چه فرود آید، زیرا آن در برابر چشم خداوند است» از آن خون قطره‌ای به زمین نریخت. بار دیگر دست زیر خون گرفتند و آن را بر سر و صورت و محاسن خود پاشیدند و فرمودند:

    «همین گونه خواهم بود تا خداوند و جدم رسول الله را ملاقات کنم، در حالی که به خون خضاب شده‌ام؛ و خواهم گفت: ای جدم! فلان و فلان مرا کشتند.»

    اسب امام در اطراف آن حضرت می‌چرخید و خود را به خون امام آغشته می‌کرد.ابن سعد گفته بود: «این اسب، از اسبان خوب پیامبر است. او را بگیرند و محاصره کنند» اما مردم شام در این امر ناکام مانده بودند. بنابراین گفت: «او را رها کنید تا ببینم چه می‌کند.»

    او پیشانی خود را به خون حسین آغشته کرد و شیهه ای زد. به فرموده امام باقر علیه السلام آن حیوان پیوسته از ستم به حسین و از امتی که پسر پیامبرش را کشته، می‌نالید. سپس آن حیوان شیهه‌ کنان به خیمه‌گاه دوید.

    «هنگامی که چشم زنان به آن اسب با یال پر خون و زین واژگون افتاد، از خیمه‌گاه بیرون ریخته، موی پریشان کردند و بر صورت سیلی می‌زدند. بر چهره خود می‌نواختند، و فریاد ناله سر داده بودند. بعد از عزت، به ذلت و خواری افتادند و به سوی قتلگاه حسین شتابان می‌دویدند.

    ام کلثوم فریاد می‌زد: «ای محمد و ای پدرم، ای علی جان و ای جعفر طیار و ای حمزه (سیدالشهداء) این حسین است که عریان به روی خاک کربلا افتاده.»

    و  زینب نیز سلام الله علیها اینگونه می‌نالیدند:

    وا اخاه، وا سیداه، وا اهل بیتاه، لیت السماء اطبقت علی الارض و لیت الجبال تدکدکت علی السهل؛‌ «وای برادرم! وای آقایم! وای اهل بیتم! ای کاش آسمان بر زمین می‌افتاد و کوهها بر دشت‌ها به هم می‌خورد.»

    حضرت زینب سلام الله علیها نزدیک امام رسیده بودند.در همان حال عمر بن سعد با عده‌ای از یارانش به قتلگاه نزدیک شده بود و امام در آخرین لحظات عمر شریفش به سر می‌برد.

    پس زینب فریاد زد: «ای عمر! اباعبدالله را می‌کشند و تو به او می‌نگری؟» وقتی عمر سعد از زینب روی گرداند، اشک چشمانش بر موهای چهره‌اش جاری شد.

    امام از شدت ضعف بر روی زمین نشستند، ولی خود را بر روی زانو به جلو می‌کشیدند. این حالت چندان ادامه نیافت تا این که «مالک بن نصر» با شمشیر ضربتی به سر مبارک او زد؛ کلاه خُودی که امام بر سر داشتند مملو از خون شد امام فرمودند: «با این دست نه بخوری و نه بیاشامی و خداوند با ستمکاران محشورت سازد.» کلاه خُود را از سر برداشت و عمامه را بر کلاه خود بست. دشمن اطراف امام را لحظه به لحظه بیشتر محاصره می‌کردند.

    امام قدرت برخاستن نداشتند.که ناگاه عبدالله بن الحسن به حمایت از امام وارد میدان شد و روی سینه امام به شهادت رسید.مردم تمایلی به قتل امام نداشتند؛ کشتن امام را هر قبیله به دیگر طائفه واگذار می‌کرد.

    ناگاه شمر فریاد زد: «منتظر چه هستید و چرا توقف کرده‌اید؟ همه بر او حمله کنید.» این بود که «زرعه بن شریک» ضربتی به کتف چپ امام زد و «حصین» تیری به گلوی امام نشانه رفت. دیگری بر گردن امام زد و «سنان بن انس» با نیزه‌ای به سینه مبارک امام زد و قفسه سینه شکسته شد؛ هم او تیری به گلوی حضرت زد و «صالح بن وهب» نیزه‌ای به پهلوی او زد.

    «هلال بن نافع» گفت: من نزدیک حسین ایستاده بودم امام در حال جان سپردن بود؛ «لیکن به خدا سوگند تا به حال کشته‌ای را ندیده‌ام به نیکویی او که در خون آغشته شود و اینگونه زیبای‌روی و نورانی باشد. آنقدر نور چهره او و زیبایی هیبتش مرا به خود مشغول داشته بود که به طور کلی از کشته شدن او غفلت داشتم»

    در همان حال حضرت گاه طلب آب می‌کرد و دیگران از پاسخ به این درخواست ابا داشتند.

    امام و دعای آخر

    چون آن حالت امام شدت یافت، سر به آسمان بلند کرد و چنین دعا کرد:

    «خدایا! تو برترین جایگاه را داری، بزرگ‌ترین قدرت، آنچه می‌خواهی می‌کنی، بی نیازی از خلایق، بزرگی‌ات بس عریض است و بر هر چه بخواهی توانایی، لطف و مهربانی تو نزدیک است، در عهد و پیمان راستگویی، نعمت تو سرازیر است و بلای تو نیکو، وقتی تو را بخوانم نزدیکی، هر چه را خلق کردی بر آن احاطه داری، توبه پذیرنده‌ای، از هر کسی که به تو باز گردد، بر هر چه اراده کنی دست یافته‌ای، هر چه را طلب کنی می‌یابی، وقتی که تو را شکر گویم تو سپاسگزاری، تو فراوان یاد می‌کنی هنگامی که تو را یاد می‌کنم، تو را می‌خوانم در حالی که محتاج و نیازمندم، در حال فقر به تو رغبت نشان می‌دهم، به سوی تو جزع می‌کنم، در حالی که بیمناکم، می‌گریم در حال گرفتاری و از تو کمک می‌طلبم در حال ناتوانی، به تو تکیه می‌کنم در حالی که کفایتم می‌کنی،

    پروردگارا! بین ما و قوم ما تو خود حکم کن؛ چرا که آنها ما را فریب دادند و ذلیل و خوار ساختند، به ما نیرنگ زدند و ما را کشتند در حالی که ما خاندان پیامبر تو و فرزند دوست محمد(صلی الله علیه و آله) هستیم که تو او را به پیامبری برانگیختی، و او را امین وحی خود دانستی، پس ما را در کارمان گشایش عطا فرما، ای بخشنده‌ترین بخشندگان!»

    سپس اینگونه فرمودند:

    اصبر علی قضائک، یا رب، لا اله سواک یا غیاث المستغیثین؛   «الهی بر قضای تو شکیبایی می‌کنم، معبودی جز تو نیست، ای پناه درخواست کنندگان!»

    و نیز فرمودند: « جز تو خدایی ندارم، و پرستش کننده‌ای جز تو نیست، بر حکم تو صبر می‌کنم، ای پناه کسی که جز تو پناهی ندارد! ای همیشگی که پایان ندارد! و ای زنده کننده مردگان! ای که بر کسب همه، احاطه داری! بین ما و بین آنها – ای بهترین حاکمان – تو خود قضاوت کن.»

    امام حسین علیه السلام با آن همه جراحت در حال زجر کشیدن بودند که ناگهان حضرت زینب سلام الله علیها فرمودند: «ویحکم، اما فیکم مسلم، فلم یجیبها احد؛ وای بر شما! آیا در بین شما مسلمانی نیست؟ احدی او را پاسخ نداد.»

    پس از آن ابن سعد فریادی بر سر مردم زد که: «بر او فرود آیید و او را راحت کنید»

    شمر با سرعت بر گودال وارد شد و بر سینه امام نشست و محاسن شریف آن ولی اعظم الهی را گرفت و با دوازده ضربه سر مقدس عزیز زهرا سلام الله علیها را از تن مقدسش جدا ساخت.

    آخرین مناجات امام این بود «الهی رضاً برضاک؛ خدایا به رضای تو راضی و خشنود هستم»

    و آخرین کلامشان «بسم الله و بالله و فی سبیل الله؛ به نام خدا و به کمک خدا و در راه خدا»


    منابع:

    برگرفته شده با تلخیص از کتاب یاران شیدای حسین بن علی علیهما سلام نوشته آقای مرتضی تهرانی منابع مورد استفاده شده در این متن عبارت است از:

    مثیرالاحزان، ص۷۲؛ خوارزمی، مقتل الحسین خوارزمی، ج۲، ص۳۳ .

    مقتل الحسین خوارزمی، ج۲، ص۳۳؛ بحارالانوار، ج۴۵، ص ۵۰ .

    مناقب آل ابی طالب، ج۴، ص۱۱۰٫

    تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۴۵۲ .

    اللهوف، ص۵۲ .

    بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۵۰؛ نفس المهموم، ص ۲۲۰ .

    موسوعه کلمات الامام الحسین، ص ۴۹۱ .

    مقتل الحسین مقرم، ص ۲۲۷ .

    اللهوف، ص ۵۰ .

    الخصائص الحسینیه، ص ۱۸۸ .

    المنتخب للطریحی، ص ۴۳۹٫

    مناقب آل ابی طالب، ج۴، ص ۱۰۹ .

    اللهوف، ص ۵۳ .

    اللهوف، ص ۵۱ .

    مقتل الحسین مقرم، ص ۳۵۰ .

    نفس المهموم، ص ۲۲۱، مقتل الحسین خوارزمی، ج۲، ص ۳۴ .

    مقتل الحسین مقرم، ص ۳۵۱ .

    نفس المهموم، ص ۲۲۲/ مقتل الحسین خوارزمی، ج۲، ص ۳۴/ اللهوف، ص ۵۲ .

    اللهوف، ص ۵۲ .

    مقتل الحسین خوارزمی، ج۲، ص ۳۴ .

    الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۵۷۰؛ مقتل الحسین خوارزمی، ج۲، ص۳۵ .

    الارشاد، ج۲، ص ۱۱۰؛ اللهوف، ص ۵۳- ۵۲ .


    موضوعات: حُسنِ حَسَن  لینک ثابت



    [چهارشنبه 1394-07-29] [ 06:43:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      اگر قصد توبه دارید بسم الله…   ...

     

    بسم الله الرحمن الرحیم

    نام او هم حرّ بود ولی لبیک را به امام نگفت!

    حضرت ابا عبد الله الحسین علیه السلام روز چهارشنبه اول محرم الحرام،سال شصت و یک به “قصر مقاتل”فرود آمدند.

    امام و یاران وقتی به این مکان رسیدند خیمه ای را برافراشته دیدند.در حالی که نیزه و سلاحی آماده با اسبی بر درگاه آن ایستاده بود.امام از اصحاب آن خیمه سراغ گرفتند.گفته شد”عبید الله بن حر جعفی”در اینجا خیمه زده است.او فردی عثمانی مذهب بود که اموال این و آن را غارت می کرد و گاه به راهزنی می پرداخت.امام” حجاج بن مسروق جعفی” را که با عبید الله بن حر از یک تیره و قبیله بود را به سوی او روانه کرد تا او را به یاری حضرت دعوت کند.

     

    پس از سلام و پاسخگویی او,حجاج گفت:((ای پسر حر البته خداوند تو را به سوی کرامت و بزرگواری هدایت کرد،اگر آن را بپذیری!))

    حر پرسید:((آن کرامت کدام است؟))

    حجاج گفت:((حسین بن علی است که تو را به یاری خویش فراخوانده است.اگر در پیش او پیکار کنی به پاداش میرسی و اگر کشته شوی شهید شده ای))

    حر در پاسخ گفت:((انا لله و انا الیه راجعون،به خدا قسم من از کوفه خارج نشدم،مگر از روی کراهت که مبادا حسین به کوفه داخل شود و من آنجا باشم،به خدا سوگند،می خواهم او را نبینم و او هم مرا نبیند)).

    هنگامی که حجاج پیام حر را به امام داد.حضرت با عده ای از اهل بیت حرکت کرند و به خیمه گاه او آمدند.پس از سلام و تعارفات معمول،امام نشستند و فرمودند:((ای پسر حر،اهل شهر تو به من نامه نوشتند که به یاری من اجتماع کرده اند و از من خواسته اندتا به آنجا روم ،لیکن تقدیر آنگونه که آنها پنداشته اند نیست.تو را گناهان فراوانی است،آیا قصد توبه داری تا گناهانت محو شود؟))

    او گفت:((ای پسر رسول خدا،آن چیست؟))

    امام فرمودند:((پسر نبی خود را یاری رسانی و همراه او بجنگی.))

    ابن حر گفت:((به خدا سوگند،می دانم هر که شما را دنبال کند در آخرت سعید و خوشبخت خواهد شد.لیکن امیدی ندارم که در کوفه کسی شما را یاری کند.پس شما را به خدا سوگند این طرح و نقشه را بر من تحمیل مکن.چرا که نفس من بر مرگ آمادگی ندارد.اما این اسب من به خدا قسم بر آنچه خواهی تو را می رساند.نشد که سوار آن شوم و بر دیگران سبقت نگیرم،این از آن شما آن را با خود ببرید.))
    امام فرمودند:((ما را به اسب تو نیازی نیست))

    سپس فرمودند:((نخواسته ام گمراهان را یاور خود سازم.من تو را خیر خواهی کردم,همانگونه که تو بر من خیرخواهی کردی.اگر بتوانی کاری کنی که فریاد ما را نشنوی و در این درگیری ما شاهد نباشی،همان کن.به خدا سوگند اگر کسی صدای کمک خواهی ما را بشنود و ما را یاری نکند،خدای تعالی او را هلاک خواهد کرد)).

    بله دوستان عزیز از این داستان انسان به عظمت و بزرگی امام حسین علیه السلام پی میبرد که چگونه مشتاقانه دیگران را به سوی خود فرا میخواند و در اینجا تنها ما باید لبیک بگوییم.امام حسین علیه السلام اسب ما را نمی خواهد بلکه لبیک صادقانه خود ما را میخواهند لبیکی که در آن او را یاری کنیم و همراه او بجنگیم و دل را از هرآنچه غیر خدایی و غیر حسینی بر کنیم.

    طوری که هر چیز غیر خدایی و غیر حسینی را کوچک بشماریم و حاضر شویم آن را در راه خدا فدا کنیم.و این کار همانی است حضرت ابا عبدالله کرد یعنی همه چیز را فدای خدا کرد.که این کار بهتربن توبه است.البته بعد از لبیک به این ندا دیگر نباید بگوییم دلم می خواهد این کار را بکنم یا دلم میخواهد آن کار را بکنم بلکه باید ببینیم امام حسین چه میخواهد.

    حال اگر قصد توبه دارید بسم الله…


    موضوعات: حُسنِ حَسَن  لینک ثابت



    [سه شنبه 1394-07-28] [ 06:42:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      چرا قیام امام حسین(ع) پایدار مانده است؟   ...

    چرا قیام امام حسین(ع) پایدار مانده است؟

    همه ی ما معتقدیم که قیام امام حسین (ع) پایدار ترین و جاودانه ترین  قیامی است که تا به حال جهان به خود دیده است که بعد از گذشت هزار و چهارصد سال هنوز که هنوز است آن شور  وانگیزه ی خود را از دست نداده است و مردم به عزاداری مشغول می شوند و برای آن حضرت مراسم عزاداری وسینه زنی به راه می اندازند اما سوالی این جا مطرح می شود که چرا جنگهایی مثل جنگ بدر که در آن جگر حمزه را از سینه اش در آوردند و یا جنگهای خونین دیگر که درآن جنگها بسیاری از مردم کشته شده اند این این چنین  جاودانگی نداشته اند ؟

     

    آنچه ما شنیده ایم این است که حرکت سیدالشهدا(ع) برای مبارزه با ظلم، دفاع از شرف و ناموس و دفاع از اهداف و ایمانش بود و اگر همین مقدار را هم درست درک کنیم، تاحد زیادی به اهمیت این حرکت پی می بریم؛ ولی اینها قدم های اولیه در این راه است. ارزش کار سیدالشهدا(ع) با هیچ کار دیگری در عالم قابل مقایسه نیست. هر چند دفاع از آب و خاک و شرف و ناموس بسیار مقدس است و کسی که در راه دفاع از آنها کشته شود ثواب شهید را دارد؛ اما این انگیزه ها کجا و انگیزه سیدالشهدا(ع) در کربلا کجا؟ او انگیزه ای بسیار والاتر از اینها داشت. ما زمانی می توانیم ارزش واقعی کار حسین(ع) را دریابیم که اهمیت و ارزش دین را به درستی درک کنیم؛ ولی ارزش گذاری ما برای دین هم به اندازه فهم خودمان است و رفتار ما نشان می دهد که چه میزان برای دین ارزش قائلیم. کسانی معرفتی صحیح از ارزش دین دارند که حتی کوچک ترین احکام دین را رعایت می کنند. امام حسین(ع) آن چنان ارزشی برای دین قائل بود که کسی مثل فرزند برومندش، علی اکبر و برادر بزرگوارش اباالفضل العباس(ع) را در راه آن فدا کرد؛ شخصیت هایی بی نظیر، با فضیلت و کمال که بعد از ائمه معصومین(ع)

     

    همتایی برایشان نمی توان یافت. کسی حاضر باشد چنین کسانی را پیش چشمش به نامردی و ناجوانمردی به شهادت برسانند! این فداکاری برای این است که سیدالشهداء(ع) ارزش واقعی دین را می داند و چنان ارزشی برای دین خدا قائل است که حاضر است حتی کسانی مثل علی اکبر و ابوالفضل(ع) و عزیزان دیگری که در عالم بی نظیر بودند، فدا شوند تا دین بماند.
    حال چه کسی از یک به هزارحا ظر است که  خود و عزیزان خود را فدای دین  کند تا دین بر جا بماند  حال ما که خود را شیعه ی می دانیم این چنین  خود را فدای دین می کنیم تا  دین اسلام که کامل ترین دین هاست باقی بماند ؟  

    ما که بر سر خوان بی کران حسینی نشسته ایم باید اول سعی کنیم معرفت مان و عشق مان را به حسین(ع) زیاد کنیم و بعد سعی کنیم تا جایی که می توانیم و استعداد و ظرفیتش را داریم شباهتمان را به امام حسین(ع) زیاد کنیم.

    موضوعات: متفرقه  لینک ثابت



    [دوشنبه 1394-07-27] [ 06:40:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      محرم   ...

    ماه محرم 93

    محرمی دیگر از راه می رسد و بهار اشک دیگری بر عاشقان ولایت، که در آن غبار از جان های خسته خویش زدایند و وجودشان را به عطر حسینی معطر کنند. محرمی که با نام حسین پیوند خورده و با آمدنش فکرها و دل ها متوجه روزی می شود که بزرگ ترین روزهای مصیبت است. اشک ها در غم برترین انسان های عالم جاری می شوند. وقتی که فرشتگان آسمانی بر حسین گریانند و پریان و پرندگان در زمین و هوا بر او نوحه گرند؛ آیا نباید انسان ها با این آفریدگان هم نوایی کنند و با یادآوری آن چه بر خاندان ولایت گذشت، گریه و نوحه ای همیشگی داشته باشند؟! آسمان بر او گریسته است، چشم آسمان چهل روز در عزای حسین گریان بود، آیا سزاست چشم زمینیان بر مصیبت او گریان نشود؟! در حالی که قرن ها پیش از ولادتش، انبیای الهی چون آدم و نوح و ابراهیم مصیبت های او را می شنوند و بر مظلومیتش اشک می ریزند. در حالی که جدش رسول خدا(ص) اعضا و جوارح او را که همان محل فرود آمدن شمشیرهاست، می بوسد و در غربت فرزندش گریه می کند. در حالی که پدرش امیرمؤمنان (ع) در کنار شطّ فرات می ایستد و مصائب فرزندش را بر ابن عباس بازگو می کند و چنان بر او می گرید که محاسنش تر می شود و اشک بر سینه مبارکش می ریزد. آن گاه که مادرش زهرا(س) قبل از ولادتش بر او محزون و غمگین می شود و برای میوه دلش اشک می ریزد. در حالی که برادرش حسن(ع) در حالی که در اثر سمّ در بستر شهادت قرار گرفته، او را بغل می کند و با خبر دادن از مصائب روز عاشورا بر او گریه می کند. از آن واقعه قرن ها می گذرد؛ اما شعله عشق حسینی هم چنان در دل ها فروزان است؛ چرا که به فرموده پیامبر(ص) «از شهادت حسین(ع) حرارتی در قلب های مؤمنان است که هرگز به سردی نمی گراید». در حالی که امام سجاد(ع) عمری را با یاد کربلا می گذراند و هیچ آبی را جز با اشک ریزان بر مصائب پدر گرامی اش نمی نوشد. در حالی که امام صادق و امام کاظم(ع) در ایام محرم غرق در ماتم و گریه می شوند و لبخند از لبانشان محو می گردد و خودشان روضه خوان جد غریبشان می شوند. در حالی که امام رضا(ع) غمنامه خویش را در عزای جد بزرگوارشان می سراید و یادآوری روز عاشورا را مایه مجروح گشتن پلک ها و ریزان شدن سیل اشک های خود می شمارد. و آن گاه که امام زمان(عج) خود را نوحه خوان همیشگی و گریه کننده هر شب و روز مصیبت های جد بزرگوارشان می داند و گریه کردن بر او را تا آن جا که به جای اشک، خون از دیده ببارد، وظیفه خود می داند. از آن واقعه قرن ها می گذرد؛ اما شعله عشق حسینی هم چنان در دل ها فروزان است؛ چرا که به فرموده پیامبر(ص) «از شهادت حسین(ع) حرارتی در قلب های مؤمنان است که هرگز به سردی نمی گراید». آری! این عشق و شور حسینی که هرساله با آمدن محرم به اوج خود می رسد، ودیعه ای است از سوی خداوند در دل های مؤمنان.

    موضوعات: متفرقه  لینک ثابت



    [یکشنبه 1394-07-26] [ 01:00:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      ذخر الحسین کیست ؟   ...

    ذخر الحسین کیست ؟

     برای مشاهده اندازه واقعی السلام علیک یا ذخر الحسین (ع) {ابوالفضل العبّاس (ع)} کلیک کنید

    جنگ صفین بود و نوجوانی سیزده ساله… امیرالمومنین(ع) نقاب به چهره قمر بنی هاشم زدند و او را روانه ی میدان کردند. معاویه ابوشعتاء دلاور معروف عرب را پیش فرستاد ابوشعتاء گفت اهل شام مرا حریف هزار اسب میدانند، در شأن من نیست، یکی از پسران من برای او کافیست. نه پسر را به جنگ فرستاد و یکی پس از دیگری به دست قمر منیر بنی هاشم به درک واصل شدند. خودش عصبانی به قصد انتقام خون پسرانش به میدان آمد و او نیز با ضربتی به درک واصل شد… جنگ مغلوبه شده بود… همه در حیرتند که این نوجوان کیست که چنین جنگاوری میکند… امیرالمومنین(ع) به عباس گفتند برگرد پسرم… سپاهیان گفتند یا امیرالمومنین اجازه بده تا کار را یکسره کند اما حضرت اجازه ندادند… فرمودند: اِنّهُ ذُخرُ الحسین… او ذخیره برای حسین است… السلام علیک یا قمر العشیره یا ابالفضل العباس ای کاش تنها این از من یادگار بماند…

    موضوعات: متفرقه  لینک ثابت



    [شنبه 1394-07-25] [ 12:57:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      امام حسین(ع): اگر این پنج کار را انجام دادی، هر گناهی خواستی بکن!!!   ...

    .
    امام حسین(ع): اگر این پنج کار را انجام دادی، هر گناهی خواستی بکن!!!


    .
    روايت‌ شده‌ است‌ كه‌ مردي‌ به‌ نزد حضرت‌ حسين‌ بن‌ عليّ عليهما السّلام‌ آمد و گفت‌: من‌ مردي‌ اهل‌ گناه هستم و توانائي‌ چشم پوشی از معصيت‌ را ندارم‌؛ شما مرا موعظه‌اي‌ بنمائيد!
    .
    حضرت‌ در پاسخ‌ او فرمودند: پنج‌ كار بجاي‌ بياور، و سپس‌ هر گناهي‌ بخواهي‌ بكن‌!
    .
    اوّل‌ آنكه‌: از روزيِ خدا نخور، و هر گناهي‌ بخواهي‌ بكن‌!
    .
    دوّم‌ آنكه‌: از تحت‌ حکومت‌ و ولايت‌ خدا خارج‌ شو، و هر گناهي‌ بخواهي‌ بكن‌!
    .
    سوّم‌ آنكه‌: براي‌ گناه‌ کردن جائي‌ را پیدا کن كه‌ خدا ترا نبيند، و هر گناهي‌ بخواهي‌ بكن‌!
    .
    چهارم‌ آنكه‌: چون‌ مَلك‌ الموت‌ براي‌ گرفتن‌ جان‌ تو آيد، نگذار جانت را بگیرد، و هر گناهي‌ بخواهي‌ بكن!
    .
    پنجم‌ آنكه‌: چون‌ فرشته‌ پاسدار دوزخ‌ بخواهد ترا در آتش‌ بيفكند، تو در آتش‌ داخل‌ مشو، و هر گناهي‌ بخواهي‌ بكن!
    .
    رُوِيَ أَنَّ الْحُسَيْنَ بْنَ عَلِيٍّ عَلَيْهِمَا السَّلاَمُ جَآءَهُ رَجُلٌ وَقَالَ: أَنَا رَجُلٌ عَاصٍ، وَلاَ أَصْبِرُعَنِ الْمَعْصِيَه؛ فَعِظْنِي‌ بِمَوْعِظَه!
    فَقَالَ عليه‌السلام: افْعَلْ خَمْسَه أَشْيَآءَ؛ وَأَذْنِبْ مَا شِئْتَ! فَأَوَّلُ ذَلِكَ: لاَ تَأْكُلْ رِزْقَ اللَهِ، وَأَذْنِبْ مَاشِئْتَ! وَالثَّانِي‌: اخْرُجْ مِنْ وِلاَيَه اللَهِ؛ وَأَذْنِبْ مَاشِئْتَ! وَالثَّالِثُ: اطْلُبْ مَوْضِعـًا لاَ يَرَاكَ اللَهُ، وَأَذْنِبْ مَا شِئْتَ! وَالرَّابِعُ: إذَا جَآءَ مَلَكُ الْمَوْتِ لِيَقْبِضَ رُوحَكَ فَادْفَعْهُ عَنْ نَفْسِكَ، وَأَذْنِبْ مَا شِئْتَ! وَالْخَامِسُ: إذَا أَدْخَلَكَ مَالِكٌ فِي‌ النَّارِ فَلاَ تَدْخُلْ فِي‌ النَّارِ، وَأَذْنِبْ مَاشِئْتَ!
    لمعات الحسین

    موضوعات: متفرقه  لینک ثابت



    [جمعه 1394-07-24] [ 12:21:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      كربلا فریاد خوبان خداست...   ...

    كربلا فریاد خوبان خداست…

    روزهای محرم بهترین روزهای زندگی مان که نه، هویت ماست و هویت ما هم نه به علوم سیاسی و حقوق و پزشکی و فنی بودنمان است و نه به دانشگاه تهران و شریف و امیرکبیر و آزاد و پیام نور بودنمان.

    که اگر این محرم و پیراهن مشکی و … را ازمان بگیرند، اصلا دیگر چه کار کنیم؟ و مگر لذتی بالاتر از زندگی کردن در دهه اول محرم و شنیدن “بیا نگار آشنا” های حاج منصور و “اروند و دوکوهه” های سلحشور و “سالار زینب (س)” های محمود کریمی و “یاد امام و شهدا” های سعید حدادیان و “ناله” های حسین سازور و … برایمان وجود دارد؟

    عجیب است نوشته های سید مرتضی که نه در آنها پز روشنفکری دیده می شود و نه هیچ چیز دیگر؛ اما با چه قلمی اینها را نوشته که جمله به جمله اش وصف حالی است همیشگی از بسیجیان خمینی و خامنه ای: “هر کس می خواهد ما را بشناسد، داستان کربلا را بخواند …”
    منبع: الودود

    موضوعات: متفرقه  لینک ثابت



    [پنجشنبه 1394-07-23] [ 12:17:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      نظر رهبری درباره ی ویژگی های مجالس عزاداری در ماه محرم در مجلس عزاداری ماه محرم   ...

    نظر رهبری درباره ی ویژگی های مجالس عزاداری در ماه محرم در مجلس عزاداری ماه محرم

    این سه ویژگی باید وجود داشته باشد:

    ۱- عاطفه را نسبت به حسین بن علی و خاندان پیغمبر علیهم صلوه الله ، بیش تر کند.علقه و رابطه و پیوند عاطفی را باید مستحکم تر سازد.

    ۲- نسبت به حادثه عاشورا، باید دید روشن و واضحی به مستمع بدهد.

    ۳- نسبت به معارف دین، هم ایجاد معرفت و هم ایجاد ایمان – ولو به نحو کمی- کند.

    بیانات در هفدهم خردادماه ۱۳۷۳

    موضوعات: متفرقه  لینک ثابت



    [چهارشنبه 1394-07-22] [ 12:15:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      حدیث   ...

    حدیث (5) قال على عليه‏ السلام :

    خَيرُ العِلمِ مانَفَعَ؛

    بهترين علم آن است كه مفيد باشد.

    (غررالحکم و دررالکلم،ص 354)

    موضوعات: متفرقه  لینک ثابت



    [سه شنبه 1394-07-21] [ 09:18:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      حدیث   ...

    حدیث (4) قال على عليه ‏السلام :

    زَكاةُ العِلمِ بَذلُهُ لِمُستَحِقِّهِ وَإجهادُ النَّفسِ فِى العَمَلِ بِهِ؛

    زكات دانش، آموزش به كسانى كه شايسته آنند و كوشش در عمل به آن است.

    (غرر الحکم و درر الکلم،ص391)

    موضوعات: متفرقه  لینک ثابت



     [ 09:11:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...



      خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

     
     
    این وبلاگ بمنظور معرفی شاخه ای از ابعاد وجودی امام حسن مجتبی (ع) به فعالیت مشغول شده است.