حُسنِ حَسَن
 
  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

   
اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        



این وبلاگ بمنظور معرفی شاخه ای از ابعاد وجودی امام حسن مجتبی (ع) به فعالیت مشغول شده است.




آمار

  • امروز: 433
  • دیروز: 5961
  • 7 روز قبل: 7597
  • 1 ماه قبل: 12221
  • کل بازدیدها: 2395284





  • رتبه







    کاربران آنلاین

  • یَا مَلْجَأَ کُلِّ مَطْرُودٍ


  •   نشانه اصلى ديندارى   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «مِلاكُ الدّينِ مُخالَفَةُ الْهَوى»;
    «معيار ديندارى مخالفت با هواى نفس است»(1).

     

    شرح و تفسير

    هر چيزى ملاكى دارد كه با آن سنجيده مى شود. ملاك ديندارى و بى دينى چيست؟ آيا ملاك ديندارى فقط نماز خواندن است؟ آيا حجاب به تنهايى مى تواند معيار قرار گيرد؟ همان گونه كه بعضى مردم نماز يا حجاب را مرز دينداران و بى دينان معرّفى مى كنند. آيا كنترل زبان و حفظ آن مى تواند به تنهايى ترازوى سنجش ديندارى باشد؟
    حضرت اميرمؤمنان (عليه السلام) در اين روايت كوتاه و عميق، معيار و ملاك جامع و كاملى را براى مسأله مورد بحث بيان فرموده است. هر چند امور مذكور نيز ملاك هستند; ولى ملاك كامل و فراگير چيز ديگرى است، حتّى گاه مى شود كه همان عبادت و حجاب و حفظ زبان بر اثر خواهش دل است. داستان معروف زير شاهد خوبى بر اين بحث است:
    شخصى ساليان درازى در صف اوّل نماز جماعت شركت مى كرد. روزى دير به مسجد رسيد و در صف آخر قرار گرفت، احساس بدى به او دست داد. با خود گفت: حالا مردم چه مى گويند! فلانى هر روز در صف اوّل بود، چرا امروز در صف آخر قرار گرفته است!؟ پس از اين افكار و تخيّلات، ناگهان تكانى خورد كه اى واى بر من! ساليان دراز نمازهايم را خراب كردم، بايد همه را قضا كنم؟ چون آلوده به انگيزه غير خدايى بود!
    به همين جهت در روايتى مى خوانيم كه: «مجذوب فراوانى نماز و روزه و ساير عبادات ديگران مشويد! چون گاهى اين ها را از سرِ عادت انجام مى دهند، بلكه افراد را به راستگويى و أداى امانت امتحان كنيد»(2). بنابراين آن كس كه تابع عقل و فرمان خداست ديندار، و آن كه تابع هواى نفس است بى دين است.
    در تفسير آيه شريفه (نُؤْمِنُ بِبَعْض وَ نَكْفُرُ بِبَعْض)(3) اين سؤال مطرح شده است: چرا خداوند بنى اسرائيل را به خاطر اين كار سرزنش مى كند، در حالى كه (نُؤْمِنُ بِبَعْض) كه كار خوبى است; هر چند براى (وَ نَكْفُرُ بِبَعْض) مستحق سرزنش هستند؟
    برخى از مفسرين گفته اند: «آن ايمان ببعض نيز بى ارزش بوده است، چون به چيزهايى ايمان مى آوردند كه با هواى نفس آن ها سازگار بود. بنابراين در واقع ايمان به هواى نفس بود، نه ايمان به خدا!»(4).
    خلاصه اين كه روايت فوق ملاك و معيار سنجش دينداران از بى دينان را مخالفت با هواى نفس مى شمارد و با اين ترازوى دقيق مى توانيم ميزان ديندارى خويش را به خوبى بسنجيم.


     
    1. ميزان الحكمة، باب 4041، حديث 21135 (جلد دهم، صفحه 382).
    2. ميزان الحكمة، باب 300، حديث 1490 (جلد اوّل، صفحه 344).
    3. سوره نساء، آيه 150.
    4. تفسير نمونه، جلد 4، صفحه 189.
     

     

    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



    [شنبه 1394-12-29] [ 06:54:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      نتيجه شناخت   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «يَسيرُ الْمَعْرِفَةِ يُوجِبُ الزُّهْدَ فِى الدُّنْيا»;
    «مقدار كمى از معرفت و عرفان، سبب زهد در دنيا مى گردد»(1).

     

    شرح و تفسير

    منظور از «معرفت» در روايت فوق، كه باعث عدم وابستگى به دنيا مى شود و سبب مى گردد كه انسان اسير دنيا نگردد، چيست؟
    براى پاسخ اين سؤال بايد به سه نكته توجّه كرد:
    1ـ منظور از معرفت در اين روايت معرفة الله است; يعنى اگر انسان مختصر شناختى نسبت به خداوند و صفات جلال و جمال او داشته باشد در دنيا زاهد مى شود، و هرگز اسير دنيا نمى گردد. كسى كه داراى معرفة الله است، مى داند كه خدا درياى كمال است و تمام جهان هستى با همه بزرگيش كمتر از شبنم در مقابل بزرگ ترين اقيانوس هاست! بدون شك چنين انسانى اسير دنيا نمى شود. كسى كه به تعبير حضرت على (عليه السلام)«فقط آفريدگار هستى در نظر او بزرگ است و هر آنچه غير اوست در نظرش كوچك و صغير است; «عَظُمَ الْخالِقُ فى اَنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ مادُونَهُ فى اَعْيُنِهِمْ»(2) وابسته به دنيا نمى گردد. بر اساس همين جهان بينى است كه آن حضرت دنيا را از آب بينى حيوانى بى ارزش تر مى شمارد!(3).
    2ـ منظور معرفت و شناخت خود دنيا است; يعنى اگر آدمى دنياى ناپايدار و بىوفا را بشناسد، دنيايى كه ممكن است انسان را يك شبه از اوج ثروت و قدرت به نهايت فقر و نكبت تنزّل دهد، دنيايى كه در يك لحظه امكان دارد سلامتى انسان را بگيرد، دنيايى كه بر اثر يك حادثه ممكن است تمام دوستان و بستگان و نزديكان انسان را به كام مرگ فرو ببرد، آيا به چنين دنيايى مى توان دل بست؟! پس وابستگان و اسيران دنيا، دنيا را نشناخته اند; زيرا اگر نسبت به ماهيّت دنيا معرفت و شناخت پيدا كنند، هر چند معرفت اندكى باشد، اسير آن نمى گردند.
    3ـ شناخت مقام و ارزش انسان باعث مى گردد كه وابسته به دنيا نگردد. اگر انسان قدر خود را بداند و قيمت و ارزش خود را بشناسد، خود را به يك مقام ناپايدار يا اندكى از مال نمى فروشد. اين متاع پرقيمتى كه مى تواند برتر از فرشتگان باشد را نبايد ارزان فروخت، آن را به كمتر از بهشت و رضوان الهى نبايد فروخت. امّا كسى كه نمى داند انسان خليفة الله است و تمام فرشتگان در برابرش سجده كرده اند، خود را ارزان مى فروشد. همان طور كه شخص ناآشنا به گوهرهاى گران قيمت امكان دارد آن را به ثمن بخس بفروشد!
    هيچ مانعى ندارد كه هر سه تفسير در معنى روايت جمع باشد; يعنى معرفت خداوند و دنيا و خود انسان باعث مى شود كه آدمى به دنيا وابسته نگردد و خود را اسير آن نكند.


     
    1. غرر الحكم، شماره 10984، (جلد 6، صفحه 456).
    2. نهج البلاغه، خطبه 193.
    3. نهج البلاغه، خطبه 3.
     
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 06:54:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      ميوه هاى هدايت   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «مَنْ غَرَسَ اَشْجارَ التُّقى جَنى ثِمارَ الْهُدى»;
    «كسى كه در وجود خويش نهال تقوى بكارد، ميوه هاى هدايت را از آن به دست مى آورد»(1).

     

    شرح و تفسير

    مضمون و محتواى روايت فوق، كه ثمره و نتيجه تقوى در همين دنياست، در آيات و روايات مختلفى مطرح شده است; ثمره تقوى در آيه شريفه 282 سوره بقره تعليم و دانش الهى، و در آيه شريفه 29 سوره انفال دست يافتن به قدرت تميز بين حق و باطل (فرقان) و در آيه دوم سوره بقره ثمره آن هدايت مطرح شده است. امّا آنچه در روايت فوق مطرح شده فقط ارتباط ميان هدايت و تقوى است كه هر چه تقوى بيش تر شود هدايت الهى بيش تر نصيب انسان مى گردد; زيرا قلب همچون آينه است، وقتى آينه غبارآلود شود حقايق را منعكس نمى كند، امّا اگر آينه دل را با قراردادن در مسير نسيم تقوى از غبار گناه بزداييم، چهره حقيقت به خوبى در آن منعكس مى شود. بنابراين نور هدايت همواره در حال تابيدن است و لحظه اى قطع نمى گردد.
    جمال يار ندارد حجاب و پرده اى *** غبار ره بنشان تا نظر توانى كرد!
    ضمناً از روايت فوق مى توان استفاده كرد كه علاوه بر پيمودن راه معرفت از طريق جاده استدلال و فلسفه، مسير ديگرى نيز وجود دارد. و آن، طريق عرفان اسلامى است كه از راه شهود حاصل مى گردد. همان چيزى كه در آيه 29 سوره انفال به آن اشاره شده است، كه با تقوى و گام نهادن در جادّه وسيع عرفان اسلامى براى شخص متّقى قدرتى حاصل مى گردد كه به راحتى حقّ و باطل و حقيقت و سراب را از يكديگر تشخيص خواهد داد.
    نكته ديگر اين كه تأثير تقوى و هدايت دو طرفه است; يعنى همانطور كه هر چه تقوى زيادتر شود هدايت فزونى مى يابد، هر چه هدايت هم بيش تر شود انسان به مراحل عالى ترى از تقوى دست مى يابد.
    بنابراين بايد سعى و تلاش نماييم تقوى الهى را در زندگى فردى و اجتماعى، در مسايل دينى و سياسى و اقتصادى و ادارى و خلاصه تمام زواياى زندگى خود پياده كنيم، تا تمام امّت اسلامى ميوه هاى هدايت الهى را از اين درخت بارور و تنومند بچينند و از آن به نحو شايسته بهره مند گردند.


     
    1. بحار الانوار، جلد 75، صفحه 90.

     
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 06:53:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      موادّ امتحانى بزرگان!   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «ثَلاثٌ يُمْتَحَنُ بِها عُقُولُ الرِّجالِ: هُنَّ الْمالُ وَ الْوِلايَةُ وَ الْمُصيبَةُ»;
    «با سه چيز عقل انسان ها محك زده مى شود: ثروت، پست و مقام، مصيبت ها و مشكلات»(1).

     

    شرح و تفسير

    خداوند متعال فلسفه و اساس خلقت انسان را آزمايش و امتحان از او بيان مى كند. بدين جهت دنيا به منزله جلسه بزرگ امتحان، و قيامت به مثابه زمان دادن كارنامه امتحان شوندگان مى باشد! بنابراين نبايد دعا كرد كه خدا ما را به امتحان و آزمايش مبتلا نكند; زيرا اين دعا با هدف خلقت منافات دارد و دور از اجابت است، بلكه بايد از خداوند خواست كه با آزمايش هاى سخت و سنگين ما را آزمايش نكند، پروردگارا ما را به موادّى كه نمره قبولى نمى آوريم امتحان ننما. آزمون هاى خداوند ابزار تكامل ها و پيشرفت هاست و موادّ خاصّى ندارد، ولى سه مادّه اى كه در اين حديث بدان اشاره شده، از همه مهم تر است.
    مادّه اوّل: مال و ثروت است، يكى از موادّ امتحانى كه در اين روايت بدان اشاره شده، ثروت هاى كلان است. تحصيل بيش از نياز ثروت و مصرف نكردن آن بسان حمل مقدار زيادى موادّ غذايى توسّط كوهنورد حريصى است كه فقط قصد دارد يك روز بالاى كوه بماند و بعد ناچار مى شود بقيّه را بالاى كوه بگذارد و برگردد! كسانى در اين مادّه امتحانى قبولند كه با داشتن مال و ثروت عقل خود را گم نكنند و هوش خود را از دست ندهند.
    مادّه دوم: مصائب و مشكلات زندگى است، قبولى در اين مادّه امتحانى صبر و تحمّل زيادى مى طلبد، كه در اين صورت مأجور هم خواهد بود. و اگر صبر و تحمّل نكند و جزع و فزع آغاز نمايد نه تنها قبول نمى شود، كه بار گناهانش سنگين تر مى گردد.
    مادّه سوم: پست و مقام است، بسيارند افرادى كه با به دست آوردن مقام، همه گذشته خود را به فراموشى مى سپارند و آلوده همه چيز مى شوند. انسان عاقل و باشخصيّت كسى است كه هيچ امرى سبب نشود تا حقيقت ها را نبيند يا به فراموشى بسپارد. نمونه هاى فراوانى از اين آزادمردان در طول تاريخ و در ميان علما و دانشمندان بزرگ دينى ديده مى شود.


     
    1. غررالحكم، جلد 3، صفحه 337، حديث 4664.
     

     

    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 06:53:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      مقام دانشجو و طالب علم   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «قالَ رَسُولُ اللهِ (صلى الله عليه وآله): مَنْ سَلَكَ طَريقاً يَطْلُبُ فيهِ عِلْماً سَلَكَ اللهُ بِه طَريقاً اِلَى الْجَنَّةِ، وَ اَنَّ الْمَلائِكَةَ لَتَضَعُ اَجْنِحَتَها لِطالِبِ الْعِلْمِ رِضاً بِه، وَ اَنَّهُ لَيَسْتَغْفِرُ لِطالِبِ الْعِلْمِ مَنْ فِى السَّماءِ، وَ مَنْ فِى الاَْرْضِ حَتَّى الْحُوتِ فِى الْبَحْرِ»;
    «كسى كه به جاده علم و دانش قدم نهد خداوند او را به سوى بهشت رهنمون خواهد شد، و فرشتگان بال و پر خويش را با ميل و رغبت زير پاهاى اهل علم مى گسترانند و تمام موجودات آسمان و زمين، حتّى ماهيان دريا، براى طالب علم استغفار مى كنند»(1).

     

    شرح و تفسير

    حضرت على (عليه السلام) در اين سه جمله، اهميّت و ارزش بى نظير جويندگان علم و دانش را بيان مى فرمايد. خوشا به حال كسانى كه مشمول اين روايت هستند.

     

    علم و دانش راه بهشت است
    در جمله اوّل ارتباط و پيوندى بين بهشت و علم و دانش برقرار مى كند، و راه رسيدن به بهشت را گذر از خيابان ها و كوچه هاى علم و دانايى معرّفى مى نمايد. مفهوم اين سخن آن است كه راه جهنّم از كوره راه هاى جهل و نادانى مى گذرد! همان گونه كه در آيه شريفه 179 سوره اعراف به اين مطلب تصريح شده است. خداوند متعال مى فرمايد:
    (وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ كَثيراً مِنَ الْجِنِّ وَ الاِْنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لايَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ اَعْيُنٌ لايُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لايَسْمَعُونَ بِها اُولئِكَ كَالاَْنْعامِ بَلْ هُمْ اَضَلُّ اُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ); «به يقين گروه بسيارى از جنّ و انس را براى دوزخ آفريديم، آن ها دل ها ]= عقل ها[يى دارند كه با آن (انديشه نمى كنند، و) نمى فهمند; و چشمانى كه با آن نمى بينند; و گوش هايى كه با آن نمى شنوند; آن ها همچون چهارپايانند; بلكه گمراه تر! آن ها همان غافلانند».

    چرا بدتر از چهارپايان هستند؟
    زيرا با داشتن همه گونه امكانات هدايت، باز هم گمراهند; آرى اين آيه علّت جهنّمى شدن عدّه اى از جهنّميان را جهل آن ها مى داند و ما به اسلام افتخار مى كنيم كه راه بهشت را علم و دانش، و راه جهنّم را جهل معرّفى مى كند! برخلاف بعضى مذاهب ساختگى كه حيات خويش را در جهل مردم مى دانستند و بدين جهت با علم مبارزه مى كردند و حتّى اگر در كتابخانه شخصى بيش از نوزده عدد كتاب بود، عيب مى دانستند! عجيب اين كه فصول نخستين تورات كنونى كه مورد قبول يهوديان و مسيحيان دنياست، علّت اخراج حضرت آدم (عليه السلام) از بهشت را رسيدن او به علم و دانايى معرّفى كرده است! در آن جا آمده است كه چون آدم از درخت علم و دانايى خورد، به جرم دانايى از بهشت رانده شد! چقدر فرق است بين مكتبى كه راه بهشت را علم و دانايى مى داند و مكتبى كه علم را سبب خروج از بهشت مى شمارد؟!

    فرشتگان براى طالب علم بال و پر مى گشايند
    امام (عليه السلام) در قسمت دوم روايت فوق خبر از بال و پر گشودن ملائكه بر سر راه اهل علم ـ آن هم نه با جبر و فشار، بلكه با ميل و رغبت و اختيار ـ مى دهد، يعنى هنگامى كه طلاّب و دانشجويان به سوى كلاس درس حركت مى كنند، بر بال ملائك گام مى نهند!
    راستى چرا فرشتگان با آن مقام والايى كه دارند چنين مى كنند؟
    پاسخ آن روشن است: فرشتگان قدر علم و دانش را مى دانند، چون وقتى آدم آفريده شد، از سبب آفرينش آدم پرسيدند؟
    خداوند در داستان آفرينش آدم به علم و دانش او اشاره كرد و در مسابقه علم و دانش بين آدم و فرشتگان، آدم برنده شد. از آن جا فهميدند سجده در برابر آدم براى چه بوده است، آن ها از اين طريق به ارزش حقيقى علم و دانش پى بردند و بدين جهت بال و پر خويش را براى جويندگان علم و دانش مى گسترانند. كسانى كه در مسير علم و دانش گام برمى دارند بايد قدر مقام بزرگ خويش را بدانند و همواره خدا را نسبت به آن شاكر باشند و ديگران را از دانش خود محروم نسازند.

    استغفار تمام موجودات براى جويندگان علم
    حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) در جمله سوم از استغفار تمام موجودات زمين و آسمان، حتّى ماهى هاى دريا، براى دانشجويان علم و دانش سخن مى گويد. انبيا، اوليا، جانشينان آنان، فرشتگان، تمام انسان ها، تمام جانداران، حتّى ماهيان دريا، براى طالبان دانش از خداوند عالم طلب غفران و رحمت مى كنند و بدون شك دعايى كه زمزمه تمام جهان هستى باشد به اجابت مى رسد.
    طلاّب محترم! دانشجويان عزيز! و تمام عزيزانى كه در راه علم و دانش گام برمى داريد! اندكى بر اين نعمت هاى بزرگ الهى كه نصيبتان شده انديشه كنيد و از اين كه تا اين حدّ مشمول نعمت هاى پروردگار شده ايد، او را همواره شكرگزار باشيد و قدر خويش را بدانيد. بسيارند كسانى كه آرزو دارند در مسير علم و دانش گام نهند، ولى توفيق رفيق آن ها نمى شود. بى جهت نيست كه اين توفيق شامل حال شما شده است، علل اين توفيق الهى خود بحث مفصلّى مى طلبد، ولى آنچه مسلّم است خداوند حكيم روى حساب و كتاب چنين نعمتى را شامل حال بعضى مى كند و برخى را از آن محروم مى نمايد.
    راستى چه غرور آفرين و مسرّت بخش است كه انسان در مسيرى گام نهد كه به بهشت خداوند منتهى مى شود و در اين مسير بر روى بال و پر فرشتگان حركت كند و مشمول دعاى خير تمام موجودات عالم نيز گردد. آيا افتخارى بالاتر از اين پيدا مى شود!.


     
    1. بحار الانوار، جلد 1، صفحه 164.

     
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 06:53:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      مفاسد بيكارى!   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «اِنْ يَكُنِ الشُّغْلُ مَجْهَدَةٌ، فَاتِّصالُ الْفَراغِ مَفْسَدَةٌ»;
    «اگر كار و تلاش خسته كننده باشد، بى كارى باعث فساد است!»(1).

     

    شرح و تفسير

    اميرمؤمنان (عليه السلام) در اين روايت كوتاه، امّا زيبا و پرمعنى، به مسأله بسيار مهمّى اشاره كرده است و آن اين كه: كار و إشتغال تنها يك مسأله اقتصادى نيست، بلكه يك مسأله مهمّ اخلاقى نيز مى باشد; بدين جهت آن حضرت، بيكارى را يكى از عوامل فساد و كار را عامل جلوگيرى از آن بيان مى كند. در شعر معروفى مى خوانيم:
    اِنَّ الشَّبابَ وَ الْفَراغَ وَ الْجِدَةْ *** مَفْسَدَةٌ لِلْمَرْءِ اَىَّ مَفْسَدَةْ
    «جوانى و بيكارى و داشتن پول، باعث مفسده هاى مهمّى است»(2).
    آمار و ارقام نيز آنچه را در روايت فوق آمده تأييد مى كند. لازم به توضيح است كه منظور از كار و شغل در اين روايت، الزاماً كار و كاسبى كه در ذهن ما هست نمى باشد، بلكه منظور هر نوع كار مفيد و مشروعى است كه انسان را مشغول سازد.
    اين كه در روايات آمده است: «شيطان لشكريانش را در فاصله زمانى بين نماز مغرب و عشا بسيج مى كند»(2) به خاطر اين است كه در اين ساعت معمولا مردم بيكار هستند، بدين جهت آن لحظات «ساعة الغفلة» ناميده شده(3)، و «نماز غفيله» كه بين نماز مغرب و عشا خوانده مى شود را نيز بدين جهت «نماز غفيله» ناميده اند كه از آثار زيان بار غفلت مى كاهد.
    علاوه بر همه اين ها، روشن است كه هيچ كس در هيچ كجاى دنيا بدون كار و فعاليّت به جايى نمى رسد، و لهذا علما بزرگ پركارترين افراد زمان خويش بودند و سفر و حضر، تعطيلى و غيرتعطيلى براى آن ها تفاوتى نداشته است. بلكه تعطيلات يا سفرها، نوع كار آن ها را تغيير مى داد، امّا هرگز مطالعات و فعاليّت هاى علمى آن ها را تعطيل نمى كرد. و اين نكته بسيار مهمّى است كه تمام دانشجويان و مراكز علمى و طلاّب و حوزه هاى علميّه بايد بر اساس آن از تعطيلات و اوقات فراغت خويش، به نحو أحسن استفاده نمايند.
     


     
    1. بحار الانوار، جلد 74، صفحه 419.
    2. وسايل الشيعه، جلد 4، ابواب التعقيب، باب 36، حديث 5.
    3. بحار الانوار، جلد 74، صفحه 95.

     
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 06:52:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      مشكلات نعمت!   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «مَنْ حَسُنَتْ بِهِ الظُّنُونُ، رَمَقَتْهُ الرِّجالُ بِالْعُيُونِ»;
    «هنگامى كه انسان (مشمول نعمت هاى الهى مى شود و) افراد به او خوشبين شوند، مورد حسادت حسودان واقع مى شود»(1).

     

    شرح و تفسير

    توجّه به چند نكته در مورد حديث فوق لازم است:
    1ـ «رَمَقَ» به معناى نظر كردن است، و به شخص بيدار «رامِقْ» مى گويند. اين كه گفته مى شود: «فلان كس هنوز رمقى داشت» يعنى نظر مى كرد. ولى به هر حال در اين جا كنايه از حسادت يا كنجكاوى است. معناى روايت اين است كه چنين شخصى كه توجّه مردم به او جلب شده و نعمت هاى الهى به سويش سرازير گشته و در جامعه شخصيّتى برجسته پيدا كرده، مورد حسادت حسودان نيز واقع مى شود و بايد خود را براى اين مطلب آماده كند، يعنى تحمّل كارشكنى هاى حسودان را داشته باشد.
    اين مطلب در واقع اشاره به سخن ديگرى از مولى اميرمؤمنان (عليه السلام)است كه فرمود: «لا تَنالُونَ مِنْها نِعْمَةً اِلاّ بِفِراقِ اُخْرى»; انسان به نعمتى از دنيا نمى رسد، مگر اين كه نعمت ديگرى را از دست مى دهد(2). زيرا نعمت هاى دنيا قابل جمع نيستند. در اين جا هم مشمول نعمت هاى الهى شدن با رهايى از چنگال حسودان قابل جمع نيست، پس بايد آماده تحمّل اين مطلب بود; زيرا دامنه توقّعات مردم نسبت به چنين كسى به طور طبيعى گسترش پيدا مى كند، و نبايد از اين نظر ناراحت شود. 2ـ شخصى كه مورد حُسن ظنّ مردم است و ديده ها به سوى او جلب شده تمام اعمالش زير ذرّه بين مى رود و مردم در كوچك ترين كردار و گفتار او دقّت مى كنند و اين امر وظيفه او را سنگين تر و مسؤوليّتش را فزون تر مى سازد بنابراين بايد مراقب سخنان و اعمال خويش باشد، تا بهانه اى به دست مخالفان و حسودان ندهد.


     
    1. بحار الانوار، جلد 74، صفحه 419.
    2. نهج البلاغه، خطبه 145.
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 06:52:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      مردم سه گروهند!   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «يا كُمَيْلُ! اِنَّ هذِهِ الْقُلُوبَ اَوْعِيَةٌ، فَخَيْرُها اَوْعاها، فَاحْفَظْ عَنّى ما اَقُولُ لَكَ، اَلنّاسُ ثَلاثَةٌ: فَعالِمٌ رَبّانِىٌّ، وَ مُتَعَلِّمٌ عَلى سَبيلِ نَجاة، وَ هَمَجٌ رَعاعٌ اَتْباعُ كُلِّ ناعِق، يَميلُونَ مَعَ كُلِّ ريح، لَمْ يَسْتَضيئُوا بِنُورِ الْعِلْمِ، وَ لَمْ يَلْجَئُوا اِلى رُكْن وَ ثيق»;
    «اى كميل! اين دل ها همانند ظرف هاست; بهترين آن ها، ظرفى است كه قدرت حفظ و نگهدارى و گنجايش بيش ترى داشته باشد، بنابراين آنچه براى تو مى گويم حفظ كن. مردم سه گروهند: اوّل علماى ربّانى، دوم دانش طلبانى كه در راه نجات دنبال تحصيل علم هستند، و سوم احمقان بى سر و پا كه دنبال هر صدايى مى روند (و پاى هر پرچمى سينه مى زنند) و با هر بادى حركت مى كنند! همان ها كه با نور علم روشن نشده اند و به ستون محكمى تكيه نكرده اند»(1).

     

    شرح و تفسير

    محتواى اين روايت مهمّ است; زيرا هر قدر فهم و درك مخاطب بالاتر باشد، گوينده حكيم و عالمى چون اميرمؤمنان (عليه السلام) مطالب والاترى بيان مى كند. و از آن جا كه مخاطب در اين حديث كميل بن زياد است، كه از اصحاب خاص و محرم أسرار آن حضرت مى باشد، روايت اهميّت خاصّى دارد.
    «يا كُمَيْلُ! اِنَّ هذِهِ الْقُلُوبَ اَوْعِيَةٌ، فَخَيْرُها اَوْعاها»; حضرت در اوّلين جمله دل هاى انسان ها را تشبيه به ظرف هايى كرده است، و روشن است كه بهترين آن ها، ظرفى است كه گنجايش بيش تر و قدرت حفظ و نگهدارى بهترى داشته باشد. بنابراين قلب و دلى بهترين دل ها است كه گنجايش بيش ترى براى علم و معرفت داشته باشد.
    از جمله آغازين حديث نكته مهمّى روشن مى شود و آن اين كه: فيض خداوند همانند همه صفاتش بى نهايت و نامحدود است، پس چرا بهره انسان ها از فيض خدا متفاوت است؟
    پاسخ اين پرسش با دقّت در جمله اوّل حديث، كه قابليّت ها متفاوت است، روشن مى شود. ظرف هايى كه انسان ها براى جمع آورى معرفت و استفاده از فيض الهى آورده اند متفاوت مى باشد، بدين جهت بهره آن ها متفاوت است، باران رحمت الهى از آسمان بر همه سرزمين ها نازل مى شود، امّا بهره همه زمين ها يكسان نيست; بلكه هر زمينى به اندازه استعداد و وسعتش از باران بهره مى گيرد. پس همان گونه كه اين جا مشكل از ناحيه باران نيست، بلكه از ناحيه زمين هاست، آن جا هم مشكل از ناحيه فيض خداوند نيست، بلكه مشكل از ناحيه ظرفيّت ما انسان هاست. حضرت على (عليه السلام) پس از اين كه كميل بن زياد را به اين نكته مهمّ توجّه مى دهد، مى فرمايد:
    «اَلنّاسُ ثَلاثَةٌ»; مردم سه دسته اند; يعنى تمام انسان ها در يكى از اين سه دسته جاى دارند و دسته چهارمى وجود ندارد، بايد دقّت كنيم كه در كدام دسته قرار داريم.
    1ـ «فَعالِمٌ رَبّانِىٌّ»; دسته اوّل علماى ربّانى هستند، دانشمندانى كه كار تربيت مردم را بر عهده گرفته اند و همچون خورشيد تابان با نور علم خويش به تربيت نفوس مى پردازند، نه عالمى كه خاموش است و در گوشه اى خزيده است; آرى، عالمى كه در وسط جامعه و قلب اجتماع به هدايت خلق مى پردازد. اگر جزء اين گروه باشيم چه افتخارى از آن بالاتر، كه انسان بر جايگاه پيامبران تكيه زند!.
    2ـ «وَ مُتَعَلِّمٌ عَلى سَبيلِ نَجاة»; دسته دوم دانش طلبانى هستند كه در برابر دانشمندان زانو بر زمين زده اند، تا با استفاده از نور علم آن ها نجات يابند. تفاوت گروه اوّل و دوم همانند تفاوت ماه و خورشيد است! خورشيد خود منبع توليد نور است; امّا ماه نور توليد نمى كند، ولى از نور خورشيد استفاده مى كند و آن را منعكس مى نمايد تا ديگران هم استفاده كنند. كسانى كه در اين گروه هستند نيز انسان هاى خوشبختى هستند و مى توانند با سعى و تلاش در زمره گروه اوّل قرار گيرند و به تربيت انسان هاى آماده بپردازند.
    3ـ «وَ هَمَجٌ رَعاعٌ»; دسته سوم از مردم ـ كه متأسّفانه تعداد آن ها كم نيست ـ افراد احمق، نادان، بى هدف و بى برنامه هستند، كه نه خود داراى نور هدايت هستند و نه از نور هاديان جامعه استفاده مى كنند! حضرت برخلاف دو گروه اوّل كه به بيان جمله كوتاهى درباره آن ها قناعت كرد، به شرح حال اين گروه مى پردازد و چهره آن ها را كاملا روشن مى نمايد، بدين جهت چهار ويژگى آن ها را به شرح زير بيان مى كند:
    الف) «اَتْباعُ كُلِّ ناعِق»; اين ها استقلال فكرى ندارند و به دنبال هر صدايى حركت مى كنند، امروز پاى پرچم اين گروه سينه مى زنند و فردا كه اين گروه در موقعيّت بدى قرار گيرند بر ضدّ آن ها شعار سر مى دهند! دلخوش كردن به حمايت و طرفدارى چنين انسان هايى كمال سادگى است. نه زنده باد گفتن آن ها مايه تقويت است و نه مرده باد گفتنشان مايه تزلزل و ضعف مى باشد.
    ب) «يَميلُونَ مَعَ كُلِّ ريح»; انسان هاى ضعيف الاراده اى كه جزء دسته سوم هستند از خود وزنى ندارند. بدين جهت قادر بر حفظ خود در برابر طوفان هاى اجتماعى نمى باشند، بلكه به همراه هر بادى از هر سويى به حركت درمى آيند، و حتّى نسيمى آن ها را از جا مى كند و به همراه خود مى برد!
    ج) «لَمْ يَسْتَضيئُوا بِنُورِ الْعِلْمِ»; اين گروه از نور علم هاديان جامعه بهره اى نبرده اند، در ظلمت و تاريكى بسر مى برند. اين جمله در حقيقت علّت بدبختى و مشكلات اين گروه است. اين افراد چون از نور هدايت مربيّان دلسوز جامعه استفاده نكرده اند، انسان هاى ضعيف الاراده و بىوزنى شده اند و نه تنها خود در جامعه سرگردان و حيران هستند، بلكه مايه خطر و ضرر براى ساير مردم نيز محسوب مى گردند.
    د) «وَ لَمْ يَلْجَئُوا اِلى رُكْن وَ ثيق»; اين جمله دليل ديگرى براى بىوزنى گروه سوم است، از آن جا كه اين گروه تكيه گاهى در جامعه ندارند، يعنى نه خود تكيه گاه هستند و نه به تكيه گاه محكم و مطمئنّى پناه برده اند، بدين جهت با كوچك ترين نسيمى حركت مى كنند و لحظه به لحظه تغيير جهت مى دهند و رنگ عوض مى كنند.
    آفرين و هزاران آفرين و درود بى انتها بر گوينده اين سخنان پرارزش! حال بايد لحظه اى با خود خلوت كنيم و انگشت تفكّر بر پيشانى نهيم، تا ببينيم كه در كدام گروه هستيم. اگر در گروه اوّل يا دوم هستيم خدا را بر اين نعمت بزرگ شكر گوييم و اگر خداى ناكرده در زمره گروه سوم هستيم، هر چه زودتر به فكر اصلاح خويش برآييم، كه فردا دير است!.


     
    1. نهج البلاغه، كلمات قصار، شماره 147.
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 06:52:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      محور ارزشى جامعه   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «وَ لا تَضَعُوا مَنْ رَفَعَتْهُ التَّقْوى، وَ لا تَرْفَعُوا مَنْ رَفَعَتْهُ الدُّنْيا، وَ لا تَشيمُوا بارِقَها، وَ لا تَسْمَعُوا ناطِقَها، وَ لا تُجيبُوا ناعِقَها»;
    «كسى كه تقوى او را بالا برده است شما او را پايين نياوريد، و كسى كه دنيا او را بالا برده شما او را بالا نبريد، زرق و برق دنيا توجّه شما را جلب نكند، و به سخن آن كس كه شما را به دنيا ترغيب مى كند گوش فرا ندهيد، و به ندايش پاسخ نگوييد»(1).

     

    شرح و تفسير

    محور هر جامعه اى نظام ارزشى آن جامعه است و همان است كه به جامعه شكل و جهت مى دهد. اگر محور ارزشى جامعه اى منافع مادّى باشد همه برنامه هاى آن جامعه بر همين محور دور مى زند; تعليم و تربيت، ادارات و سازمان ها، كتاب ها و مطبوعات و رسانه ها، سينماها و مراكز هنرى، ميادين ورزشى و ديگر برنامه هاى آن جامعه سمت و سوى منافع مادّى مى گيرد و بالعكس، اگر محور جامعه اى تقوى باشد، همه برنامه هاى آن جامعه رنگ و بوى تقوى مى گيرد و اين جاست كه سخن از كرامت انسان به طور جدّى مطرح مى گردد.
    كار مهمّ پيامبران الهى ـ صلوات الله عليهم اجمعين ـ تعويض محورها بود. و كار عمده شياطين و استكبار، تخريب محورهاى ارزشى است. بدين جهت آن ها سعى دارند به مردم تلقين كنند كه اصل اساسى اقتصاد و منافع مادّى است، نه معنويّت و جهان آخرت!
    هنگامى كه پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله)به رسالت مبعوث مى شود و محورهاى ارزشى جامعه را عوض مى كند، محصولات جامعه نيز عوض مى شود. جامعه اى كه تا قبل از آمدن اسلام به افراد پست و بى ارزشى چون ابوسفيان و ابوجهل مى باليد، محصولات جديدى پيدا مى كند و به انسان هاى بى نظير يا كم نظيرى همچون على (عليه السلام) و مقداد و ابوذر مى بالد.
    روايت فوق، با اشاره به محور ارزشى اسلام، سفارش مى كند: كسانى كه بر اساس ارزش هاى الهى و تقوى مورد لطف خداوند قرار گرفته و در جامعه جايگاه ممتازى پيدا كرده اند، اين افراد را به بهانه هاى پوچ و واهى مادّى از جايگاه خود پايين نكشيد و كسانى كه بر اساس محورهاى ارزشى دنياپرستان بناحق جايگاهى پيدا كرده اند، شما مرعوب زرق و برق مقام و موقعيّت آن ها قرار نگيريد و به تأييد و كمك آن ها نپردازيد.
    خلاصه اين كه: «محورهاى ارزشى خويش را با قاطعيّت حفظ كنيد».


     
    1. نهج البلاغه، خطبه 191.

     
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 06:52:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      مجازات شش گروه به خاطر شش خصلت!   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «اِنَّ اللهَ يُعَذِّبُ سِتَةً بِسِتَة: الْعَرَبَ بِالْعَصَبِيَّةِ، وَ الدَّهاقينَ بِالْكِبْرِ، وَ الاُْمَراءَ بِالْجَوْرِ، وَ الْفُقَهاءَ بِالْحَسَدِ، وَ التُّجّارَ بِالْخيانَةِ، وَ اَهْلَ الرُّسْتاقِ بِالْجَهْلِ»;
    «خداوند شش گروه را به خاطر شش عمل (يا صفت) مجازات مى نمايد: عرب ها را به خاطر تعصّب (نابجا)، و كدخدايان را به خاطر كبر و غرور، و زمامداران را به خاطر ظلم و ستم، و فقيهان را به خاطر حسادت، و بازرگانان را به خاطر خيانت (در اموال مردم)، و روستاييان (جاهل) را به خاطر جهل و نادانى»(1).

     

    شرح و تفسير

    به توضيحى كوتاه پيرامون هر يك از گروه هاى ششگانه فوق توجّه كنيد:
    1ـ «اَلْعَرَبَ بِالْعَصَبِيَّةِ»; عرب هاى متعصّب را به خاطر صفت زشت تعصّب در برابر حق مجازات مى كند، عصبيّتى كه مانع قبول حق و حقيقت مى شود و بسان پرده اى از مشاهده واقعيّت ها جلوگيرى مى كند!.
    2ـ «وَ الدَّهاقينَ بِالْكِبْرِ; «دهقان» مفرد «دهاقين» به معنى «دهبان» و «كدخدا» و «خان» است و در واقع معرّب دهگان (به معنى صاحب ده يا رئيس ده) مى باشد(2). به هر حال خداوند «كدخدا» و «خان» را به خاطر غرور و تكبّرى كه دارد مجازات مى نمايد. برخى از خوانين آن قدر مغرور و متكبّر هستند كه به رعيّت و مردم خود همانند حيواناتشان نگاه مى كنند و كمترين ارزشى براى آن ها قائل نيستند!.
    3ـ «وَ الاُْمَراءَ بِالْجَوْرِ»; سومين دسته اى كه در اين روايت به آن ها اشاره شده، زمامداران و حكمرانان بر مردم هستند. عامل مجازات و عذاب اين گروه، ظلم و جورى است كه بر مردم تحت فرمان خود روا مى دارند.
    4ـ «وَ الْفُقَهاءَ بِالْحَسَدِ»; حسادت نيز يكى از عوامل عذاب الهى است و اين صفت زشت و رذيله اخلاقى عامل عذاب علما و فقها و دانشمندان حسود است. فقهايى كه با كمك گرفتن از حسادت مى خواهند مقام و منزلت ديگران را زايل كنند، گرفتار عذاب الهى مى شوند!.
    5ـ «وَ التُّجّارَ بِالْخيانَةِ»; خداوند بازرگانان را به خاطر خيانت در اموال مردم عذاب مى نمايد. كم فروشى، غشّ در معامله، نپرداختن طلب طلبكاران، احتكار و مانند آن، نوعى خيانت است.
    6ـ «وَ اَهْلَ الرُّسْتاقِ بِالْجَهْلِ»; روستاييان نيز بر اثر جهل و نادانى و بى اطّلاعى از معارف دينى مشمول مجازات مى شوند. كسى كه قدرت بر تحقيق و پرسش دارد و به دنبال آن نمى رود و در جهل مى ماند جهل عذر او نمى شود، بلكه چنين جهلى عامل عذابش مى گردد.

     

     نكات سه گانه
    1ـ بدون شك هر كس مبتلا به اين افعال و صفات شود، مشمول عذاب خداوند مى گردد; هر چند در زمره يكى از گروه هاى فوق نباشد. يعنى انسان حسود مجازات دارد هر چند جزء «فقها» نباشد، همان گونه كه شخص متكبّر طعم تلخ عذاب الهى را خواهد چشيد هر چند «كدخدا» يا «خان» نباشد، همچنين نسبت به بقيّه صفات.
    با توجّه به مطلب فوق اين سؤال مطرح مى شود كه: چرا هر يك از صفات فوق به طايفه خاصّى نسبت داده شده، در حالى كه مبتلا شدن به هر يك از اين صفات براى هر گروه و شخصى امكان پذير است؟
    در جواب اين سؤال توجّه به اين نكته لازم است كه هر گروهى يك نقطه آسيب پذيرى دارد، كه لغزش او در آن نقطه شديدتر است. روايت فوق در واقع نقطه آسيب پذيرى هر يك از جمعيّت هاى شش گانه را بيان كرده است.
    به عبارت ديگر، بعضى در مقابل برخى گناهان بيمه اند; مثل اين كه هرگز قمار نمى زند و يا لب به شراب آلوده نمى كند، ولى در مورد برخى ديگر از گناهان كاملا در خطر و لغزش قرار دارد. اين روايت به گناهان نوع دوم پرداخته است.
    2ـ اصول و ريشه هاى بدبختى انسان ها همان شش صفتى است كه در روايت بالا به آن اشاره شد. اگر اين صفات از جامعه بشريّت رخت بربندد و روزى تعصّب و تكبّر و ظلم و حسادت و خيانت و جهالت ريشه كن گردد، قطعاً چنان دنيايى همچون بهشت خواهد بود. به اميد آن روز!.


    1. بحار الانوار، جلد 75، صفحه 59.
    2. فرهنگ عميد، صفحه 602.
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 06:51:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...



      خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

     
     
    این وبلاگ بمنظور معرفی شاخه ای از ابعاد وجودی امام حسن مجتبی (ع) به فعالیت مشغول شده است.