حُسنِ حَسَن
 
  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

   
آذر 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30



این وبلاگ بمنظور معرفی شاخه ای از ابعاد وجودی امام حسن مجتبی (ع) به فعالیت مشغول شده است.




آمار

  • امروز: 3497
  • دیروز: 1092
  • 7 روز قبل: 2006
  • 1 ماه قبل: 11408
  • کل بازدیدها: 2481400





  • رتبه







    کاربران آنلاین



      كاشف الغطا   ...

    كاشف الغطا مرد بزرگى كه علم و عمل را به هم آميخت

    مرد بزرگى كه سرچشمه تحول عظيمى شد

    پيشگويى عجيب!

    او در سال 1294 هجرى قمرى در نجف اشرف مهد علم و فضيلت چشم به دنيا گشود; نام او را «محمّد حسين» نهادند. شاعر معروف و زبردست نجف ماده تاريخ ولادت او را در شعر زيباى خود چنين سرود:

    وَبَشَّرَ الشَّرْعُ مُذْ أَرَّخُوا *** «سَتُثْنى وَسائِدُهُ لِلْحُسَيْنِ»! «يعنى هنگامى كه تاريخ او را مى گذاردند شرع اسلام بشارت داده شده كه به زودى و ساده آن براى حسين (كاشف الغطا) چيده خواهد شد».

    اين شعر هنگامى سروده شد كه كاشف الغطا هنوز در اوايل عمر بود و مدارج ترقى را طى نكرده بود، ولى اين پيشگويى بر زبان اين شاعر با صفا جارى شد و چيزى نگذشت كه از سرآمد زمان خود و از بزرگترين شخصيتهاى علمى و اجتماعى جهان اسلام گرديد; چه پيشگويى صادقى؟!.

    او به حق شايسته چنان مقامى بود، چرا كه او قبل از هر چيز از خانواده اى برخاست كه همچون يك باغ پر ثمر شاخه هاى نيرومند و پر برگ خود را سالها بر سر مسلمين افكنده بود، خانواده بزرگى كه تاريخچه حيات آنان دوش به دوش، تاريخ پر افتخار نجف پيش مى رفت و بيش از يكصد وهشتاد سال يعنى از آن زمان كه جدّ اعلاى آنها «شيخ خضر بن يحيى» از شهر كوچك «جناجه» در جنوب «حله» به نجف اشرف آمد، زعامت و رهبرى يك جنبش عظيم دينى را به عهده داشتند.

    پس از او نوبت به فرزندش شيخ جعفر كبير، آن نابغه بزرگ، صاحب كتاب معروف كشف الغطا رسيد، و در ميان برادران و فرزندان و نوه هاى او دانشمندان و علماى بزرگ و ادباى نامى به وجود آمدند كه هر يك به سهم خود خدمات پرارزشى به عالم علم و دين كردند، تا اينكه نوبت به «شيخ محمّد حسين» رسيد.

    او «مقدمات» را در همان نجف اشرف به پايان رسانيد و سپس قدم در جلسات بحث دانشمندان بزرگ عصر خود گذارد. علم اصول را از محضر مرحوم «آخوند محمّد كاظم خراسانى» و فقه را از محضر مرحوم «حاج آقا رضا همدانى» و مرحوم «سيّد محمّد كاظم يزدى» كه هر كدام از نوابغ عصر خود بودند، فرا گرفت.

    در اخبار و حديث از محضر پر فيض مرحوم «ميرزا حسين نورى» استفاده نموده و به افتخار اجازه روايتى، از وى نايل گرديد.

    علم كلام و فلسفه را در محضر مرحوم شيخ احمد شيرازى و ميرزا محمد باقر اصطهباناتى و شيخ محمدرضا نجف آبادى آموخت.

    و از آنجا كه خدا بهره فوق العاده اى از هوش و ذكاوت و استعداد به او داده بود و در مدت كوتاهى در علوم مختلف پيشرفت نموده و در همان اوايل جوانى موقعيت علمى شايان توجهى پيدا كرد، تا آنجا كه او و برادرش شيخ احمد، محل اعتماد مخصوص علماى حوزه علميه نجف اشراف مخصوصاً مرجع بزرگ وقت مرحوم سيّد محمّد كاظم يزدى قرار گرفتند و پاسخ بسيارى از سؤالات علمى و استفتائات به آنها واگذار مى شد.

    بعد از وفات آن مرجع عالى قدر، عدّه كثيرى از مردم عراق در امر تقليد به كاشف الغطا رجوع كرده و روز به روز ستاره اقبال او درخشان تر و پر نورتر، و مردم عراق به او علاقه مندتر مى شدند و بالاخره مقام مرجعيت عامه در عراق براى او محرز و مسلّم گرديد.

    جلسات درس و بحث او در تمام دوران عمر برقرار بود، و هميشه عده زيادى از طلاب علوم دينى و جويندگان انواع معارف اسلامى پروانه وار اطراف شمع وجود او در گردش بودند و از سرچشمه صاف علم و دانش او سيراب مى شدند، تا آنجا كه دهها جلد كتاب از تقريرات دروس مختلف او به وسيله شاگردانش جمع آورى شد.

    ………………………

    بيان شيوا!

    كاشف الغطا علاوه بر مقدمات علمى بيان شيرين و مؤثر و شيوايى داشت، با منطق نيرومند و فصاحت كم نظيرى، سخن مى گفت; مجلس او به قدرى جذاب و شيرين بود كه گاهى چند ساعت بر شنوندگان مى گذشت و آنها بيش از چند دقيقه احساس نمى كردند!

    مكرر اتّفاق مى افتاد كه به مناسبتهاى خاصى منبر مى رفت و افكار و قلوب مردم را چنان با بيان شيواى خود مجذوب مى ساخت كه مردم بى اختيار درهاى قلب خود را به روى او گشوده و در اختيار او مى گذاشتند، و او هم تا اعماق دلها نفوذ مى كرد.

    در سخنرانى هاى خود با مهارت عجيبى مقدمه چينى مى نمود و براى رسيدن به مقصد از روش هاى ابتكارى جالبى استفاده مى كرد، و با لطيفه هاى مخصوص، سخنرانى هايش را رنگين تر مى ساخت.

    دانشگاه ها و مراكز بزرگ علمى قاهره، قدس، بغداد، كراچى، تهران و نجف اشرف هنوز سخنرانى هاى طنين انداز او را فراموش نكرده اند; همان سخنان دل انگيز كه در دلها، قبل از گوش، اثر مى گذاشت.

    ………………………

    مسافرت هاى تاريخى

    او براى نيل به هدف هاى عالى و مقدسى كه داشت از هيچ چيز مضايقه نمى كرد، حتى مايل بود بر مركب «ستارگان آسمان» سوار شود و جهان پهناور بالا را گردش كند.

    او بر خلاف بسيارى از افراد كه تا پايان عمر لحظه اى از محيط و شهر كوچك خود قدم بيرون نمى گذارند و از اوضاع جهان بى خبرند، بسيار علاقه مند بود كه براى تحقق بخشيدن به افكار بزرگ و طرح هاى وسيع و دامنه دارى كه در سر داشت، در كشورهاى بزرگ اسلام وشهرهاى مختلف گردش كند، شايد گمشده هاى خود را در آنجا بيابد.

    و به اين وسيله جمعيّت هاى زيادى صداى رساى اين آزادمرد را شنيدند، صدايى كه هنوز در مراكز و محافل مختلف طنين افكن است.

    نخستين سفر كاشف الغطا در اوّل ماه شوال 1328 هجرى قمرى به سوى حجاز براى انجام فريضه حج بود، و پس از انجام اين مراسم به سوى «دمشق» و «بيروت» حركت نمود، و در حدود دو ماه در اين دو شهر رفت و آمد داشت; سپس چند ماهى در «صيدا» توقف نمود، و قابل توجه اينكه در تمام اين مدتى كه در شهرهاى مزبور اقامت داشت با نشاط و پشتكار مخصوصى، مشغول فعاليتهاى علمى بود.

    تعدادى از تأليفات خود را همان جا به چاپ رسانيد و بر چاپ بعضى ديگر از كتابهاى علمى و ادبى نظارت نمود و حواشى پرارزشى بر آنها افزود.

    سپس از «صيدا» به سوى «قاهره» شتافت و بيش از شش ماه در آنجا درنگ كرد، در اين مدت غالباً با علما و دانشمندان دانشگاه معروف الازهر رفت و آمد داشت; افكار و علوم خود را در اختيار آنها مى گذارد و آنها نيز افكار و معلومات خود را در اختيار وى مى گذاردند.

    جلسات درسى براى طلاب دانشگاه الازهر تشكيل داد و سخنرانى هاى جالبى در چند كليسا ايراد نمود و در ضمن آن اشتباهات مبلّغين مسيحى را روشن ساخت.

    در سال 1350 هجرى قمرى براى شركت در «مؤتمر اسلامى» كه در شهر «قدس» تشكيل يافت به فلسطين رفت. در مسجد اقصى از حضورش تقاضا كردند به ايراد خطابه اى بپردازد، و عموم نمايندگان كشورهاى اسلامى كه براى شركت در مؤتمر حضور پيدا كرده بودند پشت سرش نماز گزاردند.

    سپس از شهرهاى مختلف فلسطين مانند: «حيفا»، «نابلس» و «يافا» ديدن نمود.

    پس از دو سال براى نخستين بار عازم «ايران» گرديد و از شهرهاى همدان و كرمانشاه و تهران و مشهد و شيراز و كازرون و بوشهر و خرمشهر و آبادان ديدن نمود و در تمام اين شهرها اقامه جماعت مى فرمود و در اجتماعاتى كه به خاطر او تشكيل مى گرديد سخنرانى مى نمود.

    در سال 1366 هجرى قمرى براى دومين بار به ايران مسافرت نمود و مدتى در شهر «كرند» كه از شهرهاى ييلاقى غرب ايران است، توقف داشت.

    بالاخره سومين سفر او به ايران در سال 1367 هجرى قمرى به قصد زيارت ثامن الائمه(عليه السلام)بود و در همين سفر بود كه با عده زيادى از علماى بزرگ ايران و شخصيت هاى برجسته ديگر ملاقات فرمود.

    ولى چيزى نگذشت كه اين پيشواى عاليقدر و متحرك اسلامى مورد هجوم بيماريهاى گوناگونى قرار گرفت، و به همين جهت در سال 1370 هجرى قمرى براى معالجه وفرار از گرماى سوزان تابستان عراق سفرى به سوريه و لبنان نمود.

    در سال 1371 هجرى قمرى طبق دعوت رسمى حكومت پاكستان براى شركت در يك كنگره عظيم اسلامى كه در آنجا تشكيل مى شد با هواپيما به «كراچى» عزيمت نمود و در آنجا سخنرانى هاى تكان دهنده اى ايراد كرد، و براى اصلاح اوضاع سياسى و اجتماعى كشورهاى اسلامى با رجال آن كنگره همكارى صميمانه اى از خود نشان داد. و چون پاره اى از محافل ملى نسبت به عاقبت كار آن «كنگره» اظهار نگرانى و بدبينى مى كردند، او تصميم گرفت كه با هر دسيسه اى كه «استعمار» بخواهد در مقررات آن كنگره وارد كند شديداً مبارزه نمايد.

    پس از پايان كار «كنگره» از شهرهاى پاكستان مانند لاهور، پيشاور، راولپندى و مظفر آباد (كشمير آزاد) ديدن نمود.

    ………………………

    فعاليت هاى سياسى

    اين پيشواى بزرگ دينى و اجتماعى معتقد بود يكى از مهم ترين و ابتدايى ترين واجبات هر فرد با صلاحيتى دخالت در امور سياسى و درك صحيح مسائل سياسى است.

    او معتقد بود منظور و مفهوم صحيح سياست، وعظ و ارشاد، نهى از فساد، نصيحت به زمامداران تمام كشورهاى اسلامى و بر حذر ساختن آنها از وقوع در دام استعمار و در هم شكستن زنجيرهاى اسارت و تأمين آزادى كامل براى تمام كشورها و تمام ملت هاست!

    او درباره خودش مى گفت: «من تا فرق سر غرق در سياستم! و دخالت در سياست از وظايف حتمى من است، و اگر دخالت نكنم خود را در پيشگاه خدا و وجدان مسئول مى بينم!».

    او غالباً اين گفتار تاريخى على(عليه السلام) را تكرار مى كرد: «وَمَا أَخَذَ اللهُ على العُلَمَاءِ أنْ لا يَقارّوا على كِظَةِ ظَالِم وَ لاَسَغَبِ مَظْلوم; خدا از دانشمندان پيمان گرفته است كه در برابر شكم خوارگى ظالمان و گرسنگى مظلومان سكوت نكنند!».(1)

    به همين دليل او در غالب جنبش هاى ملى عراق (خصوصاً)، و جنبش هاى ملى تمام كشورهاى اسلامى (عموماً) شركت نمود، و سهم مؤثرى در همكارى و راهنمايى اين نهضت ها داشت.

    هنگامى كه جنگ جهانى اوّل شروع شد او فوراً خود را به شهرستان «كوت» رسانيد تا در جهاد آزادى بخش ملت عراق در برابر نيروهاى اشغالگر انگليسى شركت جويد. همچنين در نبرد شجاعانه اهالى نجف اشرف بر ضد نيروهاى انگليسى و استعمار «غازى» شركت جست.

    او اين روش را هميشه در برابر متجاوزين و ستمگران تعقيب مى كرد و با استعمارگران و دست نشانده هاى آنها سرسختانه مى جنگيد، او با جسارت فوق العاده اى عقايد خود را ابراز مى كرد و براى رسوا ساختن استعمارگران انگليسى و خنثى كردن نقشه هاى شوم آنها از هر وسيله اى استفاده مى نمود.

    ________________________________________

    1 . شرح نهج البلاغه محمد عبده، ج 1، ص 37; بحارالانوار، ج 29، ص 499 .

    ………………………

    صراحت لهجه كم نظير

    كاشف الغطا صراحت لهجه كم نظيرى داشت و لذا هنگامى كه «سفير انگلستان» از نجف اشرف ديدن نمود و در روز 20 جمادى الاولى 1373 به حضور كاشف الغطا رسيد، وى با صراحت كامل اعمال بى رويه دولت انگليس را در نقاط مختلف جهان به باد انتقاد گرفت; مخصوصاً با بيان مؤثر و نافذ خود در مورد از دست رفتن فلسطين و نقشى را كه دولت مزبور در اين زمينه داشت و غصب استعمار اراضى مقدس فلسطين و آواره ساختن صدها هزار مردم بى گناه، شديداً به او اعتراض نمود.

    همچنين در ملاقاتى كه «سفير امريكا» از وى به عمل آورد با همان صراحت، نسبت به همكارى ايالات متحده با «صهيونيسم» و تقويت آنها در اشغال سرزمين «فلسطين» اعتراض كرد. مخصوصاً به او چنين فرمود: «قلبهاى ما از دست شما آمريكايى ها مجروح است، شما ضربه ناجوانمردانه اى به ما زديد كه هرگز ما در برابر آن سكوت نخواهيم كرد!».

    سپس اضافه نمودند: «افكار ملت ما همه بر ضد شما بسيج شده اند و بخاطر ضربتى كه بر پشت ملت عرب زديد و پشت آنها را شكستيد از دلهاى آنها خون مى چكد» (منظورش حادثه مصيبت بار غصب فلسطين بود).

    مخصوصاً در اواخر عمر با اقدامات برجسته ملى تاج افتخارى بر تارك تاريخ زندگى خود گذاشت. او دعوتى را كه براى شركت در كنگره «بحمدون»(1)، كه ايادى استعمار آمريكايى آن را خلق كرده بودند، از وى شده بود، صريحاً رد كرد.

    نه تنها رد كرد بلكه كتاب «المثل العليا فى الاسلام لا فى بحمدون» را در پاسخ آنها منتشر نمود. اين كتاب نمونه زنده اى از شهامت ملى و دفاع او از مصالح عمومى و روشن ساختن افكار ابناى وطن و توجه دادن آنها به خطرات استعمار بود. اين كتاب در محافل مختلف مثل «بمب» صدا كرد و به قيمت هاى گزاف خريد و فروش مى شد.

    ________________________________________

    1 . «بحمدون» ـ به كسر «ب» و فتح «ح» يكى از شهرهاى ييلاقى لبنان است كه براى محل تشكيل كنگره فوق انتخاب شده بود.

    ………………………

    تأليفات و آثار

    كاشف الغطا على رغم كارهاى فراوانى كه به عهده داشت و با آن همه مراجعات مختلف دينى كه موقعيت حساس او و مقام مرجعيت فتوا ايجاب مى كرد، از نظر تأليف و تصنيف مرد موفق و پر بركتى بود; و به همين دليل آثار علمى فراوان و پرارزشى از خود به يادگار گذارد بديهى است اين كار از همه افراد ساخته نيست، مگر آنهايى كه داراى مزاياى روحى و فكرى و اخلاقى خاصى باشند.

    هنگامى كه او در لبنان بود، بر چاپ بعضى از كتابهاى ممتاز ادبى نظارت داشت و حواشى مفيد و سودمندى بر آنها افزود كه از جمله كتابهاى زير را مى توان نام برد:

    1. الوساطة بين المتنبى وخصومه (تأليف: قاضى جرجانى).

    2. معالم الاصابة فى الكاتب والكتابة.

    3. ديوان سيّد محمّد سعيد حبّوبى.

    4. ديوان سحر بابل وسجع البلابل (تأليف: سيّد جعفر حلى).

    او به قدرى به نشر علوم اهميّت مى داد كه چند قسمت از كتابهاى فارسى را شخصاً به عربى ترجمه نمود از جمله: 1. هيأت فارسى 2. حجة السعادة

    3. سفرنامه ناصر خسرو، و بعضى از قطعات معروف ادبى.

    اما مؤلفاتى كه از خود به يادگار گذارد:

    1. وجيزة المسائل (متن فقه) فارسى و عربى، اين كتاب چهار بار در نجف اشرف به چاپ رسيد.

    2. حواشى عين الحياة در فقه; چاپ بمبئى.

    3. مراجعات ريحانيه ـ در دو جلد; اين كتاب متضمن يك رشته بحثهاى تاريخى و فلسفى است كه ميان او و فيلسوف فريكه، امين ريحانى رد و بدل گرديد. جلد اوّل اين كتاب در «بيروت» و جلد دوم در «صيدا» به چاپ رسيد، و سپس در «آرژانتين» تجديد چاپ گرديد.

    4. انتقاد بر كتاب «ملوك العرب» ـ تأليف ريحانى ـ اين كتاب در مجله «النجف» انتشار يافت.

    5. سؤال و جواب در فقه ـ اين كتاب سه بار در نجف اشرف چاپ شد.

    6و7و8. زاد المقلدين در فقه (فارسى) و حاشيه عروة الوثقى و حاشيه تبصره علاّمه، بعضى از اين كتب ده بار به چاپ رسيد.

    9. حواشى بر سفينة النجاة، تأليف برادرش شيخ احمد آل كاشف الغطا، در چهار جلد كه شامل تمام ابواب فقه است.

    10. الآيات البينات ـ در رد بر «امويه» و «بهائيها» و «وهابيها» و«ماديها» (چاپ نجف).

    11. تحرير المجلّه ـ در پنج جلد (چاپ نجف).

    12. الارض و التربة الحسينيّه ـ اين كتاب شش بار در نجف به چاپ رسيد و توسط آقاى خسروانى ]و عطاردى و…[ به فارسى ترجمه شده، به هندى نيز ترجمه گرديده است.

    13. الفردوس الأعلى ـ اين كتاب مجموعه بحث هاى جالبى درباره فلسفه قسمتى از احكام اسلام و تطبيق آن بر علوم و اكتشافات روز است. (اين كتاب دو بار در نجف اشرف و يك مرتبه هم در تبريز به چاپ رسيده است، لازم به ذكر است كه اين كتاب به فارسى هم ترجمه شده است).

    14. مختصر الاغانى ـ چاپ بغداد

    15. الأديان والاسلام ـ در دو جلد ـ چاپ صيدا.

    16. نبذة من السياسة الحسينيه ـ چند بار در نجف اشرف به چاپ رسيده است.

    17. الميثاق العربى الوطنى ـ چاپ نجف.

    18. التوضيح فى بيان ما هو الانجيل ومن هو المسيح ـ در دو جلد، جلد اوّل در «قاهره» و جلد دوم در «بغداد» به چاپ رسيده است (اين كتاب به فارسى هم ترجمه شده است).

    19. گفتگوى او با سفير انگلستان و آمريكا ـ اين كتاب سه بار در نجف اشرف و يك بار در آرژانتين چاپ شده است.

    20. المثل العليا فى الاسلام لا فى بحمدون ـ اين كتاب سه بار در نجف اشرف به چاپ رسيده (همچنين به فارسى نيز ترجمه شده است).

    21. اصل الشيعة واصولها ـ كتاب حاضر كه چهارده بار در نجف اشرف و قاهره و بغداد و لبنان به چاپ رسيده و به زبانهاى مختلف مانند فارسى و انگليسى و هندى ترجمه شده است.

    كاشف الغطا علاوه بر كتابهاى فوق كتابهاى ديگرى دارد كه هنوز به چاپ نرسيده است از جمله:

    1. شرح عروة الوثقى ـ در چهار جلد بزرگ ـ اين كتاب نخستين تأليفات فقهى او محسوب مى شود.

    2. نزهة السمر و نهزة السفر ـ اين كتاب مجموعه خاطرات و گفتگوهايى است كه در سفر حج يادداشت فرموده.

    3. جنة المأوى ـ اين كتاب به سبك «الفردوس الأعلى» نگارش يافته است.

    4. جلد سوم و جلد چهارم «الدين و الاسلام».

    5. تنقيح الكفاية ـ در اصول.

    6. يك سلسله رساله هاى ديگر در اصول .

    7. دايرة المعارف العليا ـ مجموعه مفيد و عميقى در اصول دين.

    8. ديوان شعر ـ اين ديوان اثر چاپ روان و ذوق عالى شعرى اوست و بيش از هشت هزار بيت شعر در بر دارد!

    ………………………

    خزان عمر او

    كاشف الغطا با آن روح حساس ولطيفى كه داشت در آن شرايط خاص زندگى اجتماعى و وضع محيط، و با آن همه مشاغل علمى، خيلى زود شكسته شد، و بيماريهاى گوناگون به سرعت به سراغ وى آمد و در جسم و جان او اثر عميق گذاشت.

    در سال آخر زندگى بيمارى غده «پروستات» شديداً او را رنج مى داد. قبلا همين بيمارى به سراغ او آمد. ولى پس از معالجه، بهبودى يافت، اما اين بار معالجات مؤثر واقع نشد; نخست در بيمارستان «كرخ» بسترى گرديد و سپس براى تغيير آب و هوا به «كرند» (در ايران) آمد.

    چشمهاى نافذ و پر ابُهت او در آخرين شبهاى زندگى به آسمان پر ستاره «كرند» دوخته شده بود و گويا با آنها گفتگويى داشت و روح بلند وملكوتى او در ماوراى آنها در گردش بود.

    سه روز بيشتر از توقف او در آن شهر كوچك نمى گذشت و هزاران چشم در عراق در انتظار بازگشت وى و ادامه فعاليتهاى پر ارزش علمى و اجتماعى او بود.

    ولى على رغم اين انتظارات در روز دوشنبه 18 ذى القعده 1373هـ ق براى هميشه چشم از اين جهان بر بست و روح او همراه فرشتگان آسمان به سوى بهشت جاويدان پرواز كرد.

    بدن او را از آنجا به بغداد حمل كردند، در بغداد غوغايى برپا شد و جمعيّت زيادى از آنجا تا به نجف اشرف جنازه او را تشييع نمودند و در آرامگاهى كه دو سال پيش در آخر «وادى السلام» خودش بنا كرده بود، در آرامش هميشگى غرق شد و به ابديت پيوست و در سايه پر مهر امير مؤمنان على(عليه السلام)آرميد.

    مجالس فاتحه و يادبود در همه جا براى او تشكيل گرديد و صدها مقاله و قصيده درباره شخصيت برجسته و خدمات جاويدان او در اين جلسات پر شور خوانده شد.

    درود بر روان پاك او.(1)

    ________________________________________

    1 . اين شرح حال از مقدمه اى كه دانشمند محترم محمّد كاظم مظفّر بر چاپ هشتم نگاشته گرفته شده است.

    براى دريافت اطّلاعات بيشتر ر.ك: احسن الوديعة، ج 2، ص 220; ريحانة الادب، ج 3، ص 434; شخصيت و انديشه هاى كاشف الغطا، به كوشش دكتر احمد بهشتى; علماى مجاهد، ص 384; گنجينه دانشمندان، ج 1، ص 251-253; دايرة المعارف بزرگ اسلامى، ج 2، ص 105 و مجله نور علم، شماره 3 (مرداد 1367)

    ص 110-125 .

    موضوعات: آئين ما (اصل الشیعه و اصولها)  لینک ثابت



    [جمعه 1395-01-27] [ 09:56:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      آراى مستشرقين و دانشمندان غرب و شرق پيرامون اين كتاب   ...

    انتشار متن عربى كتاب به نام «اصل الشيعة و اصولها» انعكاس فوق العاده اى در شرق و غرب ايجاد كرد وسيل نامه ها از دانشمندان و مستشرقين درباره اين اثر نفيس به سوى ناشر كتاب «سيّد عبدالرزاق حسنى» سرازير گرديد. گرچه همه اين نامه ها اكنون در دسترس ما نيست ولى قسمتى از اين نامه ها كه در مجله «اعتدال» انتشار يافته در دسترس ماست و ما آنها را براى اطّلاع خوانندگان عزيز از نوع قضاوت دانشمندان بزرگ درباره اين كتاب ذيلا از نظر مى گذرانيم:

    1. دانشمند روسى «كراتشكوفسكى» از «لنينگراد» چنين نوشت:

    «كتاب «اصل الشيعة و اصولها» از كتابهاى پر ارزش و معتبرى است كه هيچ دانشمندى از آن بى نياز نيست. من اين كتاب را در برابر كتاب «فجر الاسلام» كه سال گذشته به دست آوردم مى خوانم»!

    2. دانشمند آلمانى «ژوزف شخت» از «كونيكوسوج» مى نويسد:

    «چند روز قبل هنگامى كه از سفر بازگشتم كتاب «اصل الشيعة و اصولها» به دستم رسيد، من صميمانه از شما و از علاّمه كاشف الغطا تشكر مى كنم، من آن را بررسى كردم و معلومات قابل توجهى از آن كسب نمودم و به دانشجويان توصيه خواهم كرد كه از آن استفاده كنند، آيا كسى از دانشمند و صاحب علم سزاوارتر به تعليم افراد هست؟!».

    3. دانشمند معروف ترك دكتر «هـ . ر يترفى» از «استانبول» چنين مى نويسد:

    «كتاب «اصل الشيعة و اصولها» را كه براى من مرحمت فرموده بوديد مطالعه كردم، و آن را هديه گرانبهايى يافتم كه فوق العاده با ارزش است! من از علاّمه بزرگوار مؤلف كتاب در برابر اين خدمت بزرگ تشكر مى كنم، و به زودى به تمام مستشرقين اطلاع خواهم داد كه لازم است اين كتاب را تهيه كنند».

    4. سالم كرنكوى استاد دانشگاه «برن» از «آلمان» مى نويسد:

    «فوق العاده از همت عالى شما كه كتاب «اصل الشيعة و اصولها» را براى من فرستاديد متشكرم. من اين كتاب را با دقت تمام مطالعه كردم، آن را كتابى يافتم كه مى تواند تشنگانى را كه مى خواهند اطلاعات صحيحى از عقايد شيعه داشته باشند، كاملا سيراب كند.

    من نيز در تأييد گفتار مؤلف دانشمند اين كتاب عقيده دارم كه در عين اختصار و فشرده بودن مى تواند اطلاعات فراوانى كه جز با چندين كتاب قطور حاصل نمى گردد درباره مذهب شيعه در اختيار انسان بگذارد.

    و از اين گذشته آيا با ترقى و پيشرفت تمدن در زمان ما مى توان تمام گذشته را حفظ كرد؟ من تصور مى كنم اگر پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) نيز در عصر ما حيات داشت پاره اى از امورى را كه سابقاً حلال نبود، تجويز مى كرد!

    مثلا ما مى بينيم مؤلف محترم كتاب شخصاً اجازه داده اند عكس ايشان برداشته شود با اينكه طبق عقيده قدما و روايات ائمه(عليهم السلام) اين كار ممنوع شناخته مى شد. ولى در هر حال اين از صلاحيت من بيرون است كه درباره اين مسأله و امثال آن بحث كنم، زيرا مؤلف دانشمند منظورش توضيح عقايد شيعه به همان صورتى كه در اوايل اسلام وجود داشته بوده است و به راستى كه از عهده اين كار برآمده، من به مستشرقين اين سرزمين ها توصيه خواهم كرد كه اين كتاب را تهيه كنند تا علوم خود را در اين زمينه به ميزان قابل ملاحظه اى افزايش دهند».

    مجله «اعتدال» پس از نقل اين نامه اضافه مى كند: ما گفتار آقاى سالم كرنكوى و بحثى را كه درباره عكسبردارى از نظر قوانين اسلامى نموده اند به اطلاع علاّمه كاشف الغطا رسانيديم ايشان چنين فرمودند:

    «تصويرى كه از نظر اسلام حرام است تنها مجسمه سازى است آن هم مجسمه موجودات ذى روح كه با دست ساخته مى شود، اما عكس گرفتن با وسايل معمولى يا غير آن مشمول دلايل شرعى تحريم تصوير نيست و آن دلايل ناظر به چنين حكمى نيست، بنابراين بر همان اباحه اصلى باقى است، ولى البتّه اسلام و قوانين آن ذاتاً آنچنان وسيع و دامنه دار هستند كه با هر نوع تمدن صحيحى سازگار و هماهنگ مى باشند، بدون اينكه گذشته و امروز آن تفاوتى پيدا كند».

    5. دانشمند معروف احمد زكى پاشا شيخ العرب در نامه خود از «قاهره» به ناشر كتاب «اصل الشيعة و اصولها» سيّد عبدالرزاق حسنى چنين مى نويسد:

    «فوق العاده از هديه اى كه براى من فرستاديد (كتابى كه علاّمه بزرگ كاشف الغطا تأليف فرموده است) متشكرم.

    به راستى كه با اسلوب زيبا و جالبى، اين كتاب نوشته شده و مؤلف (كاشف الغطا) پرده ها را از روى حقايق كنار زده و مسايلى را كه تاكنون درباره شيعه، همان هايى كه تاكنون در مورد خود سخن نمى گفتند و مذهب خود را به ما معرفى نمى كردند، فاش نموده است.

    ما بايد از خرافاتى كه استاد احمد امين بدون تحقيق و مراجعه، درباره شيعه انتشار داده ممنون باشيم! زيرا همانها سبب شد كه علاّمه كاشف الغطا قلم به دست بگيرد و حقايقى را درباره شيعه با متانت هر چه بيشتر به پيروى از منطق (ادْفَعْ بِالَّتِى هِىَ أَحْسَنُ السَّيِّئَةَ) بنويسد و منتشر سازد، بدون اينكه عواطف مذهبى ديگران را جريحه دار نمايد.

    ولى ما معتقديم شما در اين سخن مبالغه كرده ايد كه مى گوييد بعضى از اهالى مصر و فلسطين و سوريه شيعه را گناهكار مى دانند. ما اين سخن جايز نمى شمريم و شيعه در ميان ما كاملا محترم مى باشد. شايد كسى كه اين سخن را به شما گفته مزاح و شوخى كرده و يا نظر سويى داشته است.

    اما آنچه در كتابهاى بعضى (از دانشمندان اهل سنّت) درباره شيعه ديده مى شود و نسبتهاى ناروا و ضد و نقيض و گمراه كننده به آنها داده اند، در حقيقت عامل اصلى آن خود شيعه ها هستند كه در ابراز عقايد و معرفى مذهب خود تا كنون كوتاهى نموده اند!

    ولى در هر حال بايد اين امور باطل را كه از نزاعهاى سياسى عثمانيها مايه گرفته، رها كرد; و بدبختانه هم مصر و هم ايران از قربانيهاى اين سياست شوم بوده اند. با اينكه مصر يك كشور سنى بود، ولى سياستهاى توسعه طلبانه و استعمارى عثمانيها و غير عثمانيها نه به حقايق اعتنا داشت و نه به عواطف مذهبى.

    خلاصه اينكه من معتقدم انتشار اين كتاب بزرگترين فايده را در ايجاد وحدت عربى واسلامى كه عامل اساسى و مؤثر بقاى همه ماست دارد.

    ما به اين استاد بزرگ كه اين مسئوليت مهم را به دوش گرفته آفرين مى گوييم. مسئوليتى كه انجام آن جز از امثال او و كسانى كه خدا آنها را براى مبارزه با كجرويها و اصلاح مفاسد و تجديد حيات و نشاط ديرين اين امّت انتخاب كرده، ساخته نيست. ما اميدواريم در سايه اين فعاليتها، ملت ما بتواند در پرتو آفتاب حقيقت دوش بدوش ملت هاى مترقى جهان پيش برود».(1)

    6. دانشمند و نويسنده معروف امير البيان «شكيب ارسلان» مترجم و شارح كتاب «حاضر العالم الاسلامى» ضمن نامه خود از «ژنو» چنين مى نويسد:

    «حضرت استاد دانشمند، مجتهد بزرگ و عالى مقام الشيخ محمد حسين آل كاشف الغطا اطال الله بقائه، نامه گرامى را زيارت كردم و بر نعمت سلامت وجود آن استاد بزرگوار خدا را شكر گفتم. كتابهايى كه اهدا فرموده بوديد، رسيد و پيش از همه به مطالعه كتاب «اصل الشيعة و اصولها» مبادرت جستم و بسيار از آن استفاده كردم.

    به راستى تمام تأليفات شما سودمند و مفيد است، و براى مسلمانان در عصر ما جزء ضروريات محسوب مى شود، و از آنها مى توان دريافت كه شيعه و سنى، در چه چيزها تفاهم و در چه مسايلى اختلاف نظر دارند.

    شما با كوششها و مجاهدتهاى خود فاصله ميان اين دو دسته را تا آنجا كه ممكن است كم مى كنيد، هنگام استدلال با اطلاعات كافى و دلايل روشن مطالب را مورد بحث قرار مى دهيد. من در آينده نزديكى نظرات خود را مشروحاً درباره اين كتاب و قسمتهايى از آن كه فوق العاده مرا تحت تأثير قرار داده، و نقاط مبهمى كه از نظر من نياز به توضيح است خدمت شما مى فرستم».

    7. وزير مختار سابق امريكا در بغداد «لود بليو. هندرسن» كه يكى از مستشرقين و اهل مطالعه درباره كشورهاى شرقى محسوب مى گردد ضمن نامه خود به «شيخ عبدالغنى خضرى» كه از اساتيد مدرسه امام كاشف الغطا بود چنين نوشت:

    «… پس از بازگشت از مسافرت اخير اطلاع يافتم كه يكى از مأمورين اداره ما اقدام به ترجمه رساله فشرده شما درباره شيعه كه از كتاب «اصل الشيعة و اصولها» اقتباس شده، نموده است. به عقيده من اين رساله بهترين مدرك قابل اطمينان درباره معتقدات و اصول مذهب شيعه است كه تاكنون كوششهاى فراوانى براى كسب اطلاعات بيشترى در پيرامون آن نموده ام.

    من نسخه اى از متن عربى و ترجمه انگليسى آن را به واشنگتن مى فرستم، زيرا مايل هستم علماى دولت ما كه تحولات اين بخش از جهان را مطالعه و بررسى مى كنند ـ مانند خودم ـ معلومات بيشتر و كاملترى درباره معتقدات عالى شيعه پيدا كنم.

    از جمله مسايلى كه ارزش رساله شما را آشكارتر مى سازد اينكه من تاكنون هر چه كوشش كردم نتوانسته ام نسخه اى از كتاب علاّمه كاشف الغطا را در بغداد بيابم…».

    و در نامه ديگرى كه به مناسبت تشكر از ارسال كتاب «اصل الشيعة و اصولها» براى او نوشته است، اضافه مى كند:

    من و دوستانم معتقديم كه بايد تمام اين كتاب به زبان انگليسى ترجمه شود تا همه مردمى كه به اين زبان آشنايى دارند ـ و از جمله هموطنان ما ـ از عقايد و مذهب شيعه به خوبى مطلع گردند.(2)

    * * *

    ________________________________________

    1 . احمد «زكى پاشا» در ذيل نامه خود انتفادهايى بر كتاب «اصل الشيعه و اصولها» گرفته و از مؤلف تقاضاى پاسخ نموده است آنچه از اين انتقادها قابل ذكر است فقط دو مورد مى باشد:

    الف) در مورد مسأله «متعه» چنين مى نويسد: «… اما مسأله متعه و ازدواج موقت با آن همه بحث و استدلال متين و جالبى كه كرده ايد باز وسوسه هايى در ذهن من از نظر نظام شرعى و اجتماعى آن باقى است: مثلا با فرزندى كه از طريق معته به وجود مى آيد چه بايد كرد؟ با اينكه پدرش پس از پايان مدت عقد موقت سفر كرده و بعداً فرزند به دنيا آمده است، استاد كاشف الغطا در بيانات خود اين نقطه مبهم را روشن نساخته است».

    ب) «شما مخالفان «متعه» را مخالف صريح قرآن مجيد معرفى مى كنيد، ولى خود شما در مسأله ارث معتقد هستيد كه زن در حالات خاصى ارث نمى برد (از جمله در مورد زنان متعه) آيا اين فتوا بر خلاف نص قرآن نيست؟ پس اگر «عمر» در مورد متعه آن طور فتوا داده است ائمه اهل بيت(عليهم السلام) نيز در مورد ارث چنين فتوا داشته اند…».

    كاشف الغطا در پاسخ انتقاد مى نويسد: «پاسخ اين ايراد بسيار روشن است، زيرا اوّلا: عين اين ايراد در عقد دائمى نيز ممكن است پيش آيد به اين معنا كه كسى با زنى در غير وطن خود ازدواج دائمى مى كند و سپس او را طلاق داده و مسافرت مى نمايد، چنانچه فرزندى از آن زن به وجود آيد با اين فرزند چه بايد كرد؟ هر فكرى براى او مى كنيم در مورد فرزند متعه همان را انجام خواهيم داد.

    ثانياً: شكى نيست كه فرزند مزبور ملحق به پدر است و او موظف مى باشد وى را تحت كفالت خود قرار داده و نفقه بدهد و در اين موضوع كوچكترين فرقى ميان فرزند عقد دائم و عقد موقت نيست».

    اين بود پاسخ مرحوم كاشف الغطا از ايراد اوّل.

    نگارنده نيز در پاورقى هاى بحث «متعه» كه در اواخر كتاب عنوان خواهد شد بحث لازم را درباره فرزندان ازدواج موقت نموده است و با توجه به آن هيچ گونه جاى گفتگويى براى ايراداتى نظير ايراد فوق باقى نمى ماند.عمده اين است كه برادران اهل سنّت بر اثر تبليغات مسموم اين و آن تصوير ديگرى از ازدواج موقت در ذهن دارند، و آن را چيزى شبيه به «خود فروشى» و «فحشا» خيال مى كنند كه تنها با خواندن صيغه عقد بدون هيچ قيد و شرط ديگرى انجام مى شود. در حالى كه اين فكر صد در صد اشتباه است و شرح آن را در پاورقى هاى بحث متعه مطالعه خواهيد فرمود.

    و در پاسخ ايراد دوم چنين مى فرمايد: «اين مسأله ميان همه مسلمين مورد اتّفاق است كه اگر حديثى با آيات قرآن مجيد مخالف باشد از درجه اعتبار به كلى ساقط است و بايد آن را دور انداخت; روشن است كه منظور از مخالفت همان «تباين كلى» است، يعنى مضمون حديث درست نقطه مقابل مضمون آيه بوده باشد ولى اگر در قرآن مجيد يك حكم «عام» وارد شود و در حديث يك حكم «خاص» هيچ مانعى ندارد كه عموم آيه را به وسيله حديث خاص تخصيص بزنيم، اكثر علماى اسلام بلكه همه آنها ظاهراً در جواز تخصيص عمومات قرآن با احاديث خاصه اتّفاق نظر دارند.

    نتيجه اينكه: مخالفت گفتار خليفه دوم با آيه متعه به صورت «تباين كلى» است و اين موضوع به هيچوجه جايز نمى باشد ولى مخالفت رواياتى كه ارث را در پاره اى از موارد منع كرده با آيات ارث مخالفت «عام و خاص» است و اين معنا كاملا جايز است».

    2 . همان طور كه سابقاً هم اشاره شد كتاب «اصل الشيعة و اصولها» نه تنها به زبان انگليسى بلكه به زبانهاى هندى و پارسى نيز ترجمه شده است اميد است در آينده به زبانهاى ديگرى نيز ترجمه گردد.

    موضوعات: آئين ما (اصل الشیعه و اصولها)  لینک ثابت



     [ 09:56:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      كتاب اصل الشّيعه   ...

    مرحوم كاشف الغطا اين دانشمند و محقق بزرگ شيعه حقاً دين خود را به ساحت مقدس حضرت جعفربن محمد(عليه السلام) باانتشار كتاب «اصل الشيعه» ادا نمود.

    او با قلم توانا و موشكاف و پرمغز خود توانست بسيارى از پرده هاى اوهام را پاره كند و عقايد شيعه را آنچنان كه هست به عموم مسلمانان معرفى نمايد، تا بدانند شيعه نه بت پرست است و نه خارج از دين، نه على(عليه السلام) را خدا مى داند و نه او را از پيغمبر اسلام(صلى الله عليه وآله)شايسته تر مى شناسد، نه در دين خدا بدعتى گذاشته و نه قرآن را ناقص و تحريف يافته مى داند.

    بلكه عقيده شيعه در اصول و فروع مستقيماً از قرآن مجيد و مكتب وحى و دودمان پيغمبر(صلى الله عليه وآله)كه نزديكتر از همه به «قرآن» و آشناتر از همه به «سنّت پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله)» هستند، گرفته شده است. روى همين زمينه اين كتاب نفيس تا كنون چندين بار چاپ و نسخه هاى آن ناياب شده و در غالب كشورهاى اسلامى به زبانهاى مختلف منتشر شده است.

    گرچه اين كتاب به زبان فارسى نيز ترجمه شده ولى به جهت اهميت و ارزش فراوان اين موضوع على رغم تمام گرفتارى ها تصميم گرفتم تا متن كتاب را به طور كاملتر و به سبك روز ترجمه نموده و تعليقات و شروحى براى تكميل، يا براى روشن ساختن نكات آن، بر آن بيافزايم.

    و خدا را بسيار شكر مى گويم كه توفيق انجام اين خدمت را عنايت فرمود و اين كتاب از سال 1346 به بعد بارها چاپ گرديد، اكنون پس از گذشت ساليان طولانى از چاپ اين اثر مجدداً آن را مورد بررسى قرار داده و اصلاحات و اضافاتى بر آن افزوده ايم.

    اميدوارم اين كتاب كه به عقيده «نويسنده» مطالعه آن بر هر فرد مسلمانى (اعم از شيعه و سنى) لازم است، براى همه كاملا مفيد واقع گردد. پيروان اهل بيت(عليهم السلام)بتوانند اصول صحيح عقايد خود را از آن فرا گيرند و ديگران بتوانند شيعه را آنچنان كه هست بشناسند و در سايه اين شناسايى و حسن تفاهم، پيوندهاى دوستى و اتحاد و يگانگى را محكم ساخته و در برابر «دشمنان اسلام» صف واحدى تشكيل دهند; همان «صفى» كه قرآن مجيد درباره آن فرموده: «(إِنَّ اللهَ يُحِبُّ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَ فِى سَبِيلِهِ صَفّاً كَأَنَّهُمْ بُنيَانٌ مَّرْصُوصٌ); خداوند كسانى را دوست مى دارد كه در يك صف راه او پيكار مى كنند گويى بنايى آهنين اند».

    درود خدا بر روان پاك مؤلف عاليقدر و تمام كسانى كه در راه نشر آن از طرق مختلف كوشيده و مى كوشند.

    در اينجا لازم مى دانم كه از زحمات فاضل و محقق گرامى جناب حجت الاسلام والمسلمين آقاى ناصر باقرى بيدهندى كه پاورقى هاى نافعى به اين اثر ارزشمند افزوده است تشكر كنم و مزيد توفيقات او را از خداوند متعال مسئلت نمايم.

    قم ـ ناصر مكارم شيرازى

    فروردين ماه 1388

    موضوعات: آئين ما (اصل الشیعه و اصولها)  لینک ثابت



     [ 09:56:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      تقصير بزرگ ما!   ...

    بايد انصاف داد، و همه گناه را به گردن ديگران نيندازيم و نقشه هاى استعمارى دشمنان اسلام را «تنها عامل» اين وضع نابسامان معرفى نكنيم، بلكه خود ما «شيعه ها» نيز سهمى در اين امور داريم كه از دو نقطه اساسى سرچشمه مى گيرد:

    1. نقص دستگاههاى تبليغى;

    نبايد از ديگران انتظار داشته باشيم از نقاط دور و نزديك بيايند و با دلسوزى و حوصله تمام ما را بشناسند، اين وظيفه ماست كه خودمان را به دنيا معرفى كنيم; هنگامى كه ما در انجام اين رسالت بزرگ كوتاهى نماييم انتظار دلسوزى و موشكافى در شناسايى مذاهب ما از ديگران بى مورد است.

    كدام سنگر تبليغاتى در خارج داريم؟ چه رساله جامعى به زبانهاى خارجى براى معرفى شيعه به دنيا نوشته ايم؟ تاكنون كدام مبلّغ توانا را به كشورهاى گوناگون فرستاده ايم؟ كدام مجله به زبانهاى گوناگون يا لااقل به زبان عربى در سراسر ممالك اسلامى انتشار داده ايم؟ و …

    مسلّماً چند كتاب و رساله اى هم كه در اين زمينه نوشته شده است اگر چه بسيار خوب است اما هرگز كافى نيست.

    دنياى امروز دنيايى است كه هر سازمان كوچك سياسى، اقتصادى و تجارى تأسيس مى شود، يك سازمان تبليغاتى مجهزى هم در كنار آن تأسيس مى گردد تا در برابر طوفانهاى تبليغات مسموم دشمنان، بتوانند موجوديت خودشان راحفظ كنند.

    ولى ما مانند كرم ابريشم دور خود مى تنيم و در پايان كار پيله ضخيمى از تارهاى اوهام درست كرده و خود را در داخل آن زندانى مى نماييم و رابطه خود را از جهان خارج به كلى قطع مى كنيم، تا دشمن ما را غافلگير كرده و بر زندگى ما براى هميشه خاتمه دهد.

    دستگاههاى تبليغاتى دشمنان راستى غوغا مى كند، ولى ما در برابر سيل تبليغاتى دشمن احساس خطر نكرده ايم و از اوضاع و احوال بى خبريم، و يا مى دانيم و نمى خواهيم قدمى برداريم، اين يك تقصير ما.

    2. خرافات يا بزرگترين دستاويز دشمنان:

    دومين عامل اين بدبختى همان خرافاتى است كه افراد نادان ساخته و پرداخته و اشاعه مى دهند و دشمن هم از آن حدّاكثر بهره بردارى را مى كند.

    متوسل شدن به درختهاى كهن و فرسوده، دخيل بستن به سقاخانه، شمع روشن كنار اجاق و روضه خواندن پاى ديگ سمنو، پختن آش با آن تشريفات، آجيل مشگل گشا، شبيه خوانى با آن وضع نا گفتنى، آب و جارو در خانه براى تشريف فرمايى حضرت خضر(عليه السلام) و امثال اينهاست كه بهانه به دست دشمن مى دهد، گرچه اين گونه كارها منحصر به عوام ما نيست، ولى در مورد ما زياد از طرف دشمن از آن بهره بردارى شده است. لبه تيز حملات دشمنان متوجه مطالب خرافى است كه در دست و پاى عوام مى باشد و هيچگاه يك انتقاد منطقى و صحيح از يك عقيده مسلّم شيعه كه در كتابهاى دانشمندان اين مذهب وجود دارد، نشده است.

    در هر حال هنوز وقت باقى است، بايد كوشيد و اين دو نقيصه بزرگ را بر طرف ساخت، بايد دستگاه تبليغاتى را مجهز نمود، با خرافات مبارزه كرده و عقايد پاك شيعه را به جهانيان معرفى نمود.

    موضوعات: آئين ما (اصل الشیعه و اصولها)  لینک ثابت



     [ 09:56:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      دانشمندان متعصّب!   ...

    اگر بعضى از قلمهاى مزدور يا عوام بازيچه و آلت دست اين گونه تبهكاران نفاق گر گردد، زياد عجيب نيست، چون بى سوادند و عوام، و بر آنها زياد حرجى نمى باشد، واگر مزدورند مأمورند و به گمان باطل خود معذور!

    تعجب در اين است كه گاهى بعضى از دانشمندان، اهل سنّت مطالب بى اساس و موهوم مضحكى نظير آنچه ذكر شد براى معرفى شيعه گفته اند:

    مثلا ابن خلدون(1) كه نه تنها مورخ معروف و نامدارى است بلكه محقق در «فلسفه تاريخ» محسوب مى شود در مقدمه تاريخ خود كه به نام «مقدمه ابن خلدون» مشهور است مطالبى درباره شيعه و مذهب اهل بيت(عليهم السلام) نوشته كه از چنان مرد محققى بسيار بعيد است.(2)

    او در كتابش حتى به يكى دو نمونه از كتابهاى خود شيعه نيز مراجعه نكرده تا كتاب خود را با نشر مطالب بى اساس درباره تشيّع بى اعتبار نسازد.

    باز ممكن است بگويند كه ابن خلدون «تاريخ نويس» است، نه «متخصص در بحثهاى عقايد و مذاهب».

    ولى متأسّفانه مى بينيم دانشمندى كه مدعى تخصص در اين گونه بحثهاست مانند «شهرستانى» نويسنده معروف كتاب «ملل و نحل» در بحث عقايد شيعه مطالبى نوشته كه هر شيعه اى بر آن مى خندد و از خود سؤال مى كند: آيا اين نويسنده «ملل و نحل» لااقل يك كتاب ساده از نوشته دانشمندان شيعه را براى پى بردن به عقايد و افكار آنها در دست نداشته و تنها به شايعات بى اساس و موهوماتى كه حتى افراد بيسواد به آن عقيده ندارند قناعت كرده و شيعه را به وسيله آن معرفى نموده است!

    جايى كه دانشمند عقايدش، چنين باشد واى به حال ديگران!

    خوشبختانه در سالهاى اخير اين وضع به مقدار قابل ملاحظه اى تغيير يافته، و نشريات با ارزشى از هر دو طرف انتشار يافته كه ماهيت مذهب شيعه را آنچنان كه هست تا اندازه اى روشن مى سازد. و در ميان دانشمندان اهل سنّت مردان شجاع و عالى مقامى پيدا شده اند كه با اين نفاق اندازى ها مى جنگند و سعى دارند شيعه را بشناسند و به ديگران بشناسانند و اگر «شياطين» و «شيطان صفتان»! بگذارند كمك مؤثرى به ايجاد تفاهم در ميان صف هاى مسلمانان خواهد كرد و خواهيم توانست با دشمنان مشترك خود كه نقشه اصلى آنها «ريشه كن ساختن اسلام و مسلمين» است مبارزه كنيم.

    ________________________________________

    1 . نامبرده عبدالرحمن بن محمد بن خلدون (732-808) بنيانگذار جامعه شناسى علمى است. درباره انديشه هاى وى آثار چندى تأليف شده است. ر.ك: منابع تاريخ اسلام، ص 220 .

    2 . ر.ك: مقدمه ابن خلدون، ص 313 و نيز العبر از همو. نويسنده در اين كتاب احاديثى كه از امام صادق(عليه السلام)رسيده را ساخته شيعيان معرفى كرده و مى نويسد: شيعه ها به سود مذهبشان به روايات فراوانى استناد مى كنند كه همگى مجعول و يا ضعيف هستند، و يا برداشت هاى نادرستى از آنها دارند.

    موضوعات: آئين ما (اصل الشیعه و اصولها)  لینک ثابت



     [ 09:56:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      شايعه سازى و دروغ پردازى   ...

    دشمنان اسلام از حربه قديمى خود براى ايجاد نفاق، حدّاكثر استفاده را در اين زمينه كرده و مى كنند; شايعات زننده و تحريك آميزى را جعل كرده و به وسيله بعضى از افراد متعصب و ساده لوح نشر و توسعه مى دهند.

    در ميان آنها داستانهاى مضحكى ديده مى شود كه حكايت از اين مى كند كه دشمن از هيچ تهمت و افترايى براى پيش برد مقاصد شوم خود روى گردان نيست، كه نمونه هايى از آن را براى بيدارى عموم مسلمانان در اينجا ذكر مى كنيم:

    1. نويسنده كتاب «منهاج السنه» مى نويسد: «شيعه» از عدد «ده» به كلى بيزار است! هرگز اين كلمه را بر زبان جارى نمى كند حتى عمارتى كه ده ستون داشته باشد نمى سازد و اگر مجبور گردد به اين عدد تلفظ كند مى گويد «1+9»! چرا، زيرا از عشره مبشره (آن ده نفرى كه مى گويند پيغمبر(صلى الله عليه وآله) وعده بهشت به آنها داده است) به استثناى على بن ابى طالب(عليه السلام) بيزار مى باشند!!… .(1)

    2. همين نويسنده در جاى ديگر مى نويسد: يكى از رسوم شيعه اين است كه بزغاله سرخى! انتخاب كرده و آن را به جاى «عايشه» حساب مى نمايند، (چون لقب عايشه حميرا بود و رنگ سرخ را عرب حمرا مى گويد!) سپس اين بزغاله بينوا را شكنجه مى دهند و موهاى آن را تمام با دست مى كَنند و اين عمل را يك نوع عقوبت براى عايشه مى دانند!!.(2)

    3. داستان مضحك ديگرى كه در اذهان عدّه اى از عوام اهل سنّت شايع كرده اند و شايد كراراً آن را شنيده باشيد اين است كه مى گويند: اينكه شيعه ها بعد از نماز سه مرتبه دستهاى خود را بلند مى كنند و زير لب چيزى مى گويند، اين جمله را تكرار مى كنند: خان الامين، خان الامين، خان الامين! يعنى جبرئيل، امين وحى خدا خيانت كرد، زيرا بنا بود فرمان نبوّت را به نام على بن ابيطالب(عليه السلام)بياورد، ولى روى خرده حسابى كه با آن حضرت داشت به نام محمد بن عبدالله(صلى الله عليه وآله)برد! بنابراين او در انجام مأموريت خود مرتكب خيانت بزرگى شده است!(3)

    خوب ملاحظه مى فرماييد سه مرتبه «الله اكبر» گفتن بعد از نماز كه مظهر عالى توحيد و يگانه پرستى است و با تكان دادن و بالا آوردن دست كه نشانه پشت سر انداختن تمام دنيا و غير خدا در برابر فرمان اوست تكميل مى گردد، چگونه تحريف شده و به چه صورت عجيب و باورنكردنى در آمده است؟!

    بديهى است هنگامى كه «امين وحى خدا» در روز روشن دست به يك چنين خيانت بزرگى بزند و منصب نبوّت و خاتميت را به طور «قاچاقى» به غير اهلش بسپارد و خدا و خلق خدا را در مقابل عمل انجام شده اى قرار دهد، پيداست كه دستگاه چنين خدايى داراى چه حساب و كتابى است، و وعده هاى قيامت و معاد، تكليفش روشن خواهد بود!

    بنابراين با جعل اين داستان مضحك و رسوا و سر تا پا دروغ، هم «توحيد» شيعه را خواسته اند خراب كنند و هم «نبوّت» و هم «معاد» را، يعنى تمام اصول سه گانه دين (يك تير و سه نشانه عجيب!).

    آن داستان خنده آور عدد ده، و آن دروغ شاخدار، بزغاله و اين افسانه مضحك «خان الامين» نمونه كوچكى از جعلياتى است كه دشمنان اسلام ساخته و پرداخته و بدست افراد مزدور يا ابلهى مانند «ابن تيميه» و امثال او در ميان مسلمانان انتشار داده اند و تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل!

    ________________________________________

    1 . منهاج السنّة، ج 4، ص 138-149 .

    2 . همان مدرك.

    3 . منهاج السنّة، ج 4، ص 138-149. در ريشه اين اتهام بى اساس گفتنى است جمله خان الامين شعار يهوديان بوده كه معتقد بودند جبرئيل امين موظف بود نبوت را در دودمان اسرائيل قرار دهد، اما او نافرمانى كرد و در سلسله فرزندان اسماعيل قرار داد. (ر.ك: تفسير فخر رازى، ج 1، ص 436 و 437، چاپ مصر، 1308ق). و خداوند سبحان اين پندار بى اساس را رد و جبرئيل را امين و درستكار معرفى كرد: (نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الاَْمِينُ عَلَى قَلْبِكَ) (سوره شعرا، آيه 194) و در آيه 97 سوره بقره آمده است: (قُلْ مَنْ كَانَ عَدُوّاً لِجِبْرِيلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلَى قَلْبِكَ بِإِذْنِ اللهِ). براى پى بردن به بى اطّلاعى تهمت پيشگان از معتقدات شيعه و بى اساس بودن اين اتهام كافى است به منابع ذيل مراجعه فرماييد: المقنعه، ص 114; النهاية، ص 84; السرائر، ج 1،ص 232 ; المهذب، ج 1، ص 95 ; الدروس الشرعيه، ج 1، ص 184; تحريرالاحكام، ج 1، ص 263 .

    موضوعات: آئين ما (اصل الشیعه و اصولها)  لینک ثابت



     [ 09:56:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      اين همه عقب ماندگى از كجاست؟   ...

    * حق كشيهاى عجيبى كه درباره «شيعه» شده است.

    * دستهاى آلوده و گنهكارى كه در پشت اين پرده است.

    * نقايص تبليغاتى ما.

    * خرافات بزرگترين دستاويز دشمن.

    * نقش اين كتاب پر ارزش در معرفى «عقايد شيعه» به دنيا.

    ……………………….

    شايد كمتر جمعيّتى را در جهان بتوان پيدا كرد كه حقوقش مانند جمعيّت «شيعه» تضييع شده باشد; همان طور كه كمتر جمعيّتى را مى توان پيدا كرد كه در برابر چنين جريانى كه اساس موجوديت او را تهديد مى كند اين قدر خونسرد و بى اعتنا باشد!

    آيينى كه پاكترين و منطقى ترين آيين هاى دنياست بر اثر «تحريكات» مستقيم و غير مستقيم بيگانگان، و «تعصب و كينه توزى» بعضى از مخالفان و «نادانى و ناآگاهى» عدّه اى از موافقان، چنان بد معرفى شده است كه هر فرد با انصاف و حقيقت طلبى را به شدّت ناراحت مى سازد.

    كار به جايى رسيده است كه بعضى از مخالفان، ما را به صورت رسمى «بت پرست!» يا «خارج از اسلام» معرفى كرده اند! در حالى كه عقيده شيعه در باب توحيد، و يگانگى ذات و صفات خداوند، چنان محكم و روشن است، كه هر گونه شبهه اى را كه بويى از شرك به خدا يا تعدد، و تركيب در ذات و صفات خداوند بدهد، برخلاف توحيد مى داند و ذات خدا را پاك و منزه مى شمارد.

    حتى عقيده به «معانى و صفات زائد بر ذات»(1) ـ را كه جمعى از برادران اهل سنّت از آن طرفدارى مى كنند ـ نوعى انحراف از اصل توحيد مى دانيم و با آن مخالفيم.

    به خصوص در ايّام حج نگاه هاى خشم آلود جمعى از مسلمانان غير شيعه كه توأم با خشم و نفرت به سوى شيعيان انداخته مى شود، خود حاكى از اين موج تبليغاتى ضد شيعه در ميان گروه هاى مختلف اسلامى است.

    برخلاف آنچه بعضى تصور مى كنند اين موج شديد تبليغاتى مسأله ساده اى نيست، و اگر آن را به دقت بررسى و تجزيه و تحليل كنيم خواهيم ديد چه دستهاى آلوده و خصم آلودى در پشت اين پرده بوده و هست، كه از اين رهگذر براى تحقق بخشيدن به مقاصد شوم و نامشروع خود حدّاكثر بهره بردارى را كرده و مى كنند.

    همان دستهاى آلوده اى كه ملت 500 ميليون نفرى هندوستان را از طريق ايجاد يا دامن زدن به اختلافات مذهبى ساليان دراز در زير يوغ استعمار خود نگه داشته بود و بى رحمانه بر آنها حكومت مى كرد.

    همان دستهاى گنهكارى كه بارها افراد ساده لوح و خودخواه، يا بيمار و ديوانه را تشويق به مذهب سازى كرده، و بعداً مانند مرغى كه جوجه هاى خود را زير بال و پر مى گيرد آنها را «زير حمايت» خود قرار داده، و به هنگام خطر قدم جلو گذارده، سران آنها را از چنگال زندان و مجازات رهايى بخشيده، و در پايان كار «لقب سِر!» به عنوان پاداش به آنها عنايت فرموده اند. تا از اين راه نيروى خرد كننده صف هاى فشرده مسلمانان را در هم بشكنند و هر گونه مانعى را از سر راه خود بردارند.

    واگر يك روز بويى از صفا و صميميت در ميان فرق مختلف اسلامى به مشام تيز و حساسشان برسد فوراً توطئه تازه اى به راه مى اندازند و نويسنده مزدورى را براى انجام اين مأموريت آماده كرده و وسايل لازم را از هر قبيل در اختيار او مى گذارند.

    يك روز كتاب «منهاج السنه» و روز ديگر «الصراع بين الاسلام والوثنيه» (نبرد اسلام و بت پرستى!!) و روزى ديگر «الوشيعه» كه مملوّ از انواع اكاذيب و جعليات و تهمت هاى ناروا و عجيب، و احياناً مضحك، نسبت به شيعه است، بوسيله آن نويسندگان مزدور يا تحريك شده انتشار مى دهند.(2)

    واز آن رسواتر مستشرقين دلسوزى! هستند كه با آنها هم صدا شده ومانند «رونلدس» كتاب «عقيده شيعه» را با آن همه دروغهاى جعلى و مجعولات مفتضح انتشار داده اند!

    تا آنجا كه شخص گمنام و مجهول الهويه اى به نام «ابراهيم جبهان» را از «كويت!» تحريك كردند تا در مجله «راية الاسلام» كه از «حجاز!» منتشر مى شود مقاله اى(3) بر ضد شيعه بنويسد و شرم آورترين اهانتها را نسبت به ساحت مقدس حضرت امام صادق(عليه السلام)در آن بنمايد; نسبت به همان بزرگوارى كه «مالك ابن انس» يكى از ائمه مذاهب چهارگانه اهل سنّت درباره او مى گويد: «بالاتر از جعفر بن محمد(عليه السلام) از جهت علم و فضل و عبادت نه چشمى ديده و نه گوشى شنيده و نه به فكر كسى رسيده است».(4)

    و نيز كتاب مشروحى از همين شخص ناشناس كه پس از مقاله مزبور بر اثر تلگراف ها و اعتراض هاى فراوان شيعيان از نقاط مختلف جهان ظاهراً از كويت تبعيد گرديد، به چاپ رسيده كه برخلاف روش همه مطبوعات، نه نام چاپخانه روى آن نوشته شده و نه شهر و محل تأليف آن، و از صفحه اوّل تا آخر حملات تحريك آميز (و در عين حال كاملا بى منطق) نسبت به شيعه (به خصوص شيعيان عراق) است; حتى اهل سنّت را تشويق به كوتاه كردن دست شيعه از عراق نموده است، و به قدرى حملات آن به دور از حقيقت و منطق است كه هر فرد مسلمانى را (اعم از شيعه و سنى) ناراحت و متأثر مى سازد.

    استعمارگران و ايادى آنها از اين موج تبليغاتى ضد شيعه استفاده هاى سرشارى برده و مى برند. در كشور عراق كه اكثريت آن شيعه و اقليتى سنى هستند هرگز نمى گذارند آرامشى به وجود آيد، وضع كويت و پاكستان و ساير نقاط را هم كه مطلع هستيد; آنگاه آنها مى مانند و منابع سرشار اين كشورها!

    اين استعمارگران در همين سالهاى اخير در كشور اسلامى پاكستان كه جمعيّت عظيمى از شيعه در آنجا زندگى مى كنند روز عاشورا، در يكى از قصبات عدّه كثيرى از شيعيان را كه مشغول عزادارى بودند به دست وهابيّون افراطى به طرز فجيعى به قتل رساندند و به اين وسيله شكاف ميان شيعه و سنى را بيشتر ساختند.(5)

    بديهى است اين حوادث، ساده نيست و نيروى مرموزى از بيرون مرزهاى كشورهاى اسلامى آنها را رهبرى مى كند.

    ________________________________________

    1 . اشاعره كه جمعى از اهل سنّت هستند براى خدا صفاتى زائد بر ذات و قائم به او قايل هستند كه آنها را «معانى» مى نامند، شرح بيشتر در كتاب «چگونه خدا را بشناسيم» بخوانيد.

    2 . كتاب «منهاج السنة النبوية فى نقض كلام الشيعة القدرية» تأليف «ابن تيميه» و كتاب «الصراع بين الاسلام والوثنيه» تأليف «عبدالله على القصيمى» و كتاب «الوشيعة فى نقد عقائد الشيعة» تأليف «موسى جارالله» است، كسانى كه مايل هستند از طرز بحثها، وهمچنين پاسخهاى لازم به آنها اطلاع پيدا كنند به كتاب نفيس الغدير، ج 3 مراجعه فرمايند.

    3 . از ابراهيم سليمان جبهان كتابى نيز به نام «تبديد الظلام وتنبيه النيام» در سال 1399 در جده به چاپ رسيد. كتاب قاطع البرهان فى الردّ على الجبهان اثر سيد احمد موسوى فالى، رد بر اين نويسنده است كه در مطبعه سفيان به چاپ رسيده است.

    4 . نقل از كتاب مناقب ابن شهر آشوب، ج 3، ص 372 ; نيز ر.ك: تهذيب التهذيب، ج 2، ص 104; بحارالانوار، ج 47، ص 28 .

    5 . شرح اين ماجراى اسف انگيز را در كتابى كه اخيراً به عنوان «شرح حال آية الله حكيم» انتشار يافته است مى توانيد مطالعه فرماييد

    موضوعات: آئين ما (اصل الشیعه و اصولها)  لینک ثابت



     [ 09:56:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      فضائل ماه رجب و لیلة الرغائب   ...

     هفتمین ماه از سال هجری قمری رجب نام دارد که نباید فضیلت آن را به بوته فراموشی سپرد زیرا در میان ماههای دوازده ‏گانه تنها و بدون ائتلاف با ماههای دیگر از حرمت و قداست ‏برخوردار می ‏باشد، در واقع چهار ماه در قرآن کریم با تعبیر «حرم‏» یعنی برخوردار از حرمت ‏یاد شده است که یکی از آنها فرد است که رجب نام دارد و در آن قتال و کشتار حرام می ‏باشد.

     

    رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرموده ‏اند: «رجب ماه بزرگ خداست و هیچ ماهی در حرمت و فضیلت‏ به پایه آن نمی ‏رسد و قتال با کافران در این ماه حرام است، آگاه باشید که رجب ماه پروردگار است و شعبان ماه من و ماه رمضان ماه امت من است و اگر کسی در ماه رجب حتی یک روز روزه بدارد خدا را از خود خشنود ساخته و خشم الهی از او دور می‏گردد .»

     

    امام هفتم (علیه السّلام) فرموده ‏اند: رجب نام نهری است در بهشت که از شیر، سفیدتر و از عسل، شیرین‏تر است; هر کس یک روز از آن را روزه بدارد خداوند از آن نهر به او بیاشامد.

     

    از امام صادق (علیه السّلام) نقل شده که حضرت محمد (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: رجب ماه استغفار امت من است، پس در این ماه طلب آمرزش کنید که خداوند آمرزنده و مهربان است و رجب را «اصب‏» می‏گویند زیرا که رحمت ‏خداوند در این ماه بر امت من بسیار ریخته می‏شود پس بسیار بگوئید استغفر الله و اسئله التوبة.

     

    در حدیث است که حضرت نوح(علیه السّلام) روز اول این ماه سوار بر کشتی شد و نجات یافت و فرمودند: کسانی که با او هستند روزه بدارند و هر که این روز را روزه بدارد آتش عذاب یک سال از او دور می ‏شود و نیز طبق سخن حضرت صادق(علیه السّلام) خواندن زیارت امام حسین(علیه السّلام) در روز اول این ماه مستحب و تأکید شده است.

     

    پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمودند: رجب برای امّت من ماه استغفار است پس در این ماه به محضر پروردگار از گناهان خویش پوزش طلبید که خداوند بخشنده‏ ای مهربان است.

    امام صادق(علیه السّلام) فرمود: روزه بیست و هفتم رجب را از دست مده که آن روزی است که مقام نبوّت به محمّد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) داده شد و ثواب آن برای شما به اندازه ثواب شصت ماه است.

     

    ماه رجب، به دلیل برخورداری از مزایای گوناگون و توجه به ابعاد معنوی آن، نام‏های دیگری نیز دارد؛ نام‏هایی مثل ماه آمرزش خواهی (شهرُ الاستغفار)؛ ماه تک (رَجَبُ الفَرد) به دلیل تنها واقع شدن و جدا شدن آن از سایر ماه‏های حرام؛ سرشار (رَجَبُ الاَصَبّ) به دلیل نزول سرشار رحمت الهی؛ ماه امیرمؤمنان (شهرُ امیرِالمؤمنین)، ریسمان الهی و اَصَمْ یعنی برخوردار از فضیلت‏های بسیار.

     

    مناسبت‏های رجب

    ماه رجب، از ماه‏های بزرگی است که طلوع سه امام معصوم، امام علی علیه ‏السلام ، امام محمد باقر علیه ‏السلام و امام جواد علیه ‏السلام را در آن شاهدیم و شروع بزرگ ترین جنبش تاریخ بشری، یعنی برانگیخته شدن پیام آور مهر و محبت، محمد مصطفی (صلی‏ الله ‏علیه ‏و‏ آله و سلّم) برای هدایت و سعادت انسان‏ها، در آن اتفاق افتاده است. یاد و نام پیشوایان شهید این ماه، حضرت امام موسی کاظم علیه ‏السلام و امام هادی علیه‏ السلام و نیز پیام‏ آور کربلا، زینب کبری علیه السلام گرما‏ بخش دل‏های مؤمنان است و نیمه رجب هم، پذیرای معتکفان کوی دوست خواهد بود و شاهدِ خلوتِ مشتاقان

     

    فلسفه ماه‏های حرام

    ماه رجب، یکی از چهار ماه حرام است که در آن از جنگ و خون‏ریزی نهی شده است. تحریم جنگ در این چهار ماه، یکی از راه‏های پایان دادن به جنگ‏های طولانی و وسیله‏ ای برای دعوت به صلح و آرامش بود؛ زیرا هنگامی که جنگ‏جویان چهار ماه از سال اسلحه را بر زمین گذاشته و صدای چکاچک شمشیرها خاموش گردد و مجالی برای تفکر و اندیشه به وجود آید، احتمال پایان یافتن جنگ بسیار زیاد است. اسلام در هر سال برای پیروان خود یک آتش ‏بس چهارماهه اعلام می‏دارد که این خود نشانه روح صلح‏ طلبی اسلام است. البته اگر دشمن بخواهد از این قانون اسلامی سوء استفاده کند و حریم ماه‏های حرام را بشکند، اجازه مقابله به مثل به مسلمانان داده شده است.

     

    لیلة الرغائب ( شب آرزوها )

    از جمله شبهای بزرگ و با عظمت ماه رجب شب جمعه اول این ماه است.معروف به لیلة الرغائب، اعمال مخصوصی در این شب ذکر شده که به واسطه آن اعمال برکات و پاداش فراوان بر انسان سرازیر می‏شود.

     

    رغائب جمع رغیبه است به معنی «امرٌ مرغوب فیه عکاء کثیر» یعنی شبی که در آن عطاها و مواهب فراوان بدست می ‏آید در حدیث است شب جمعه اول این ماه احیاء و بیداری و نیایش فضیلت ویژه دارد و موجب دست‏یابی به عطایای ارزشمند حضرت پروردگار است، در حدیث است که رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: ملائکه این شب را به این نام نهادند و محدثان در کتاب‏های دعا نمازی با کیفیت مخصوصی در این شب ذکر کرده‏ اند که پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: هر کس این نماز را در این شب انجام دهد ثواب این نماز به نیکوترین صورت با روی خندان و درخشان و با زبانی فصیح در شب اول قبر در حضور این فرد ظاهر شود و به او می‏ گوید: ای دوست من مژده می ‏دهم تو را که از هر شدّت و سختی نجات یافتی، نمازگزار می‏گوید: تو کیستی که من تاکنون چنین صورتی زیبا با چنین جلوه ‏ای ندیدم و سخنی شیرین‏تر از کلام تو نشنیده ‏ام و بویی بهتر از بوی تو نبوئیدم در پاسخ می‏گوید: من همان نماز لیلة الرغائبم که شما انجام دادی. امشب آمده‏ ام نزدت باشم تا حق را ادا کنم و مونس تنهایی تو باشم و وحشت را از تو بردارم و چون در صور دمیده شود من در عرصه قیامت سایه بر سر تو خواهم افکند پس خوشحال باش که خیر از تو معدوم نخواهد شد.

     

    کیفیت اعمال لیلة الرغائب

    روز پنج شنبه اول آن ماه روزه گرفته شود. چون شب جمعه شد مابین نماز مغرب و عشاء دوازده ركعت نماز اقامه شود كه هر دو ركعت به یك سلام ختم می شود و در هر ركعت یك مرتبه سوره حمد، سه مرتبه سوره قدر، دوازده مرتبه سوره توحید خوانده شود. و چون دوازده ركعت به اتمام رسید، هفتاد بار ذكر” اللهم صل علی محمد النبی الامی و علی آله” گفته شود. پس از آن در سجده هفتاد بار ذكر “سبوح قدوس رب الملائكة والروح” گفته شود. پس از سر برداشتن از سجده، هفتاد بار ذكر “رب اغفر وارحم و تجاوز عما تعلم انك انت العلی الاعظم” گفته شود. دوباره به سجده رفته و هفتاد مرتبه ذكر “سبوح قدوس رب الملائكة والروح” گفته شود. در اینجا می توان حاجت خود را از خدای متعال درخواست نمود. ان شاء الله به استجابت می رسد

     

    سیزدهم ماه رجب و اعمال اعتکاف

    از جمله فضیلت ماه رجب آن است که ایام البیض در آن واقع شده یعنی روز سیزدهم و چهاردهم و پانزدهم و اعتکاف برای خدا و روزه ‏داری، در آموزه‏ های دینی بر آن تأکید و سفارش شده است.

     

    و نیز ولادت حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السّلام) در روز سیزدهم همین ماه واقع شده.

     

    اعمال ام داوود

    یکی از عبادتها و دعاهای معروف که در ماه رجب به انجام آن تأکید شده، اعمال ام‏ داوود است. در کتب حدیث نقل شده، جوانی در عراق که اهل معرفت بود به دست منصور دوانیقی به مدت طولانی در زندان او گرفتار شده بود که نامش داوود بود. مادرش تاب و توان خود را در فراق پسر از دست داده بود، روزی به خدمت امام صادق(علیه السّلام) رفت و داستان را نقل کرد و از آن حضرت چاره‏ جویی نمود. حضرت فرمود: آیا می‏دانی این ماه، ماه رجب است و دعا در آن زود به اجابت می‏رسد آنچه را که می‏گویم دقیقاً انجام ده تا فرزندت از زندان رهایی یابد.

     

    ابتدا سه روز، سیزدهم، چهاردهم و پانزدهم رجب را روزه ‏بدار و روز پانزدهم هنگام ظهر غسل کن و 8 رکعت نماز به جا بیاور. (کیفیت نماز در مفاتیح الجنان ذکر شده به آن مراجعه کنید). همین که نماز را خواند پس از مدّت کمی پسرش آزاد شد پس از آن ام داوود خدمت امام صادق(علیه السّلام) رسید و پس از عرض سلام خبر رهایی پسرش را به او رساند. امام صادق(علیه السّلام) فرمود: منصور دوانیقی در یکی از شب‏ها جدّم علی بن ابی طالب (علیه السّلام) را در خواب دید که به او هشدار داد: هرچه زودتر فرزندم داوود را آزاد کن و گرنه تو را در آتش می ‏اندازم. منصور هنگامی که آتش را در مقابل خود دید دستور داد که داوود را آزاد کنند.

     

    بیست و هفتم ماه رجب

    روز بیست و هفتم ماه رجب روز مبعوث شدن پیامبر اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به رسالت و پیامبری است و روزه گرفتن در این روز مستحب و ثواب ویژه دارد برای هر کدام از این شب‏ها اعمال مخصوصی ذکر شده است.

     

    منبع:hawzah.net

    موضوعات: حُسنِ حَسَن  لینک ثابت



    [پنجشنبه 1395-01-26] [ 11:53:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      180 ـ افسانه آيات شيطانى يا افسانه «غرانيق» چيست؟   ...

    ‏ داستانى در اين زمينه نقل كرده اند كه به داستان «غرانيق» معروف شده، اين داستان مى گويد پيغمبر اكرم (صلى الله عليه وآله) مشغول خواندن سوره «نجم» در برابر مشركان بود، وقتى به اين آيه رسيد اَفَرَأَيْتُمُ اللاّتَ وَالْعُزّى و مَناةَ الثالِثَةَ الاْخْرى: «به من خبر دهيد آيا بتهاى لات و عزى و منات كه سومين آنها است» (دختران خدا هستند؟) در اين هنگام شيطان اين دو جمله را بر زبان پيامبر (صلى الله عليه وآله) جارى ساخت: تِلْكَ الْغَرانِيْقُ الْعُلى وَ اَنَّ شَفاعَتَهُنَّ لَتُرْتَجى!: «آنها پرندگان زيباى بلند مقامى هستند و از آنها اميد شفاعت مى رود»!(1)

    مشركان با شنيدن اين دو جمله غرق شادى شدند، و گفتند «محمد» تاكنون نام خدايان ما را هرگز به نيكى نبرده بود، در همين حال رسول خدا سجده كرد و آنها نيز سجده نمودند مشركان قريش همگى خوشحال شدند و متفرق گشتند ولى چيزى نگذشت كه جبرئيل نازل شد و به پيامبر اطلاع داد كه اين دو جمله را من براى تو نياورده بودم! اين از القائات شيطان بود!! و آيه وَ ما اَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُول وَلانَبىٍّ اِلاّ اِذا تَمَنّى اَلْقَى الشَّيْطانُ فى اُمْنِيَّتِهِ فَيَنْسَخُ اللّهُ ما يُلقِى الشَّيْطانُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللّهُ آياتِهِ وَاللّهُ عَليمٌ حَكيمٌ: «ما هيچ رسول و پيامبرى را پيش از تو نفرستاديم مگر اينكه هرگاه آرزو مى كرد، شيطان القائاتى در آن مى انداخت، اما خداوند القائات شيطان را از ميان مى برد، سپس آيات خود را استحكام مى بخشيد، و خداوند عليم و حكيم است» (حج 52). نازل گرديد و به پيغمبر (صلى الله عليه وآله) و مؤمنان هشدار داد.(2)

    اگر اين حديث پذيرفته شود مسأله مقام عصمت انبياء را حتى در قسمت دريافت وحى نيز مخدوش مى كند، و اعتماد به آنها را زايل مى نمايد.

    در اينجا بايد نخست متن آيه 52 سوره حج را از روايات مجعولى كه پيرامون آن ساخته اند جدا كنيم و ببينيم آيه چه مى گويد، سپس به نقد و بررسى روايات بپردازيم:

    تحقيقاً متن اين آيه قطع نظر از حواشى دروغين نه تنها خدشه اى در عصمت انبياء وارد نمى كند بلكه يكى از دلائل عصمت آنها است، زيرا مى گويد: هنگامى كه آنها آرزوى مثبتى داشتند (امنية به هرگونه آرزو گفته مى شود ولى در اينجا به معنى يك طرح مثبت و سازنده براى پيشبرد اهداف انبياء است، زيرا اگر سازنده نبود شيطان القائى در آن نمى كرد) آرى هنگامى كه آنها آرزو و طرح و امنيه مثبتى داشتند شيطان به آن حملهور مى شد، اما پيش از آنكه تأثيرى در اراده و عمل آنها بگذارد خداوند القائات شيطانى را خنثى مى كرد و آيات خود را تحكيم مى بخشيد.

    (توجه داشته باشيد كه «فاء» در فَيَنْسَخُ اللّهُ اشاره به ترتيب بدون فاصله است، يعنى بلافاصله خداوند القائات شيطان را نسخ و زائل مى نمود) شاهد اين سخن آيات ديگر قرآن است كه با صراحت مى گويد: وَلَوْ لا اَنْ ثَبَّتْناكَ لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ اِلَيْهِمْ شَيئاً قَليلاً: «اگر ما تو را ثابت قدم نمى ساختيم (و در پناه مقام عصمت مصون از انحراف نبودى) نزديك بود كمى به آنها تمايل پيدا كنى»! (اسراء 74).

    با توجه به اينكه آيه 72 همين سوره اسراء كه قبل از اين آيه است نشان مى دهد كفار و مشركان كوشش داشتند با وسوسه هاى خود پيامبر را از وحى آسمانى منحرف كنند، روشن مى شود كه خداوند هرگز اجازه نداد آنها با وسوسه هاى خود چنين موفقيتى را به دست آورند (دقت كنيد).

    و نيز در آيه 113 نساء مى خوانيم: وَلَوْ لا فَضْلُ اللّهِ عَلَيْكَ وَ رَحْمَتُهُ لَهَمَّتْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ اَنْ يُضِلُّوكَ وَ ما يُضِلُّونَ اِلاّ اَنْفُسَهُمْ وَ ما يَضُرُّونَكَ مِنْ شَىء: «اگر فضل و رحمت الهى بر تو نبود گروهى از آنان تصميم داشتند تو را گمراه سازند اما آنها جز خودشان را گمراه نمى سازند، و هيچگونه زيانى به تو نمى رسانند».

    اينها همه نشان مى دهد كه خداوند با تأييدات و امدادهاى خويش هرگز اجازه نمى داد وسوسه هاى شياطين جن و انس در پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) نفوذ كند، و او را از هرگونه انحراف مصون نگه مى داشت.

    اينها همه در صورتى است كه «امنيه» را به معنى «آرزو» يا «طرح» و «نقشه» بدانيم (زيرا ريشه اصلى اين كلمه به «تقدير و تصوير و فرض» باز مى گردد).

    ولى اگر «امنيه» را به معنى تلاوت بگيريم، همان گونه كه بسيارى از مفسران احتمال داده اند، و حتى بعضى اشعار «حسان بن ثابت» را شاهدى براى اثبات اين مدعى ذكر كرده اند.(3)

    و فخر رازى نيز در تفسير خود مى گويد: «تمنى» در لغت به دو معنى آمده است: نخست تمنى و آرزوى قلبى است، و دوم تلاوت و قرائت است.(4)

    در اين صورت مفهوم آيه چنين مى شود كه وقتى پيامبران الهى در برابر كفار و مشركان آيات و مواعظ خدا را مى خواندند شياطين (و شيطان صفتان) حرفهاى خود را در لابلاى سخنان آنها براى اغفال مردم القاء مى كردند، همان گونه كه در مورد پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) نيز چنين كارى را انجام مى دادند، چنانكه در آيه 26 سوره فصلت مى خوانيم: وَ قالَ الَّذينَ كَفَروا لاتَسْمَعُوا لِهذَا الْقُرآنِ وَاَلْغَوْا فيهِ لَعَلَّكُمْ تَغْلِبُونَ: «كافران گفتند: گوش به اين قرآن فرا ندهيد، و به هنگام تلاوت قرآن سخنان بيهوده بگوئيد تا پيروز شويد».

    طبق اين معنى مفهوم آيه بعد (آيه 53 سوره حج) نيز روشن مى شود كه مى گويد: «خداوند القائات شيطان را امتحانى براى آنها كه در قلبشان بيمارى است و براى سنگدلان قرار مى دهد» (لِيَجْعَلَ ما يُلْقِى الشَّيْطانُ فِتْنَةً لِلَّذينَ فى قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْقاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ)(4)

    امروز نيز معمول است كه وقتى مصلحان جوامع انسانى در ميان گروهى از جامعه به سخنان مفيد و سودمند مى پردازند گاهى منحرفان بيمار دل با جار و جنجال و شعارهاى انحرافى و تعبيرهاى شيطانى تلاش مى كنند آثار آن گفته هاى سازنده را با سخنان بيهوده خود از ميان ببرند، و اين در حقيقت امتحانى براى افراد جامعه است، و اينجاست كه بيمار دلان سنگدل از جاده حق منحرف مى شوند، در حالى كه مايه آگاهى هر چه بيشتر مؤمنان به حقانيت انبياء مى گردد و در برابر دعوت آنها خضوع مى كنند (وَلِيَعْلَمَ الَّذينَ اُوتُوا الْعِلْمَ اَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَيُؤْمِنُوا بِهِ فَتُخْبِتَ لَهُ قُلُوبُهُمْ)

    به هر حال از مجموع آنچه در بالا گفته شد دانستيم كه در آيه مورد بحث چيزى كه مخالف مسأله عصمت انبياء از خطا و انحراف بوده باشد وجود ندارد، بلكه همان گونه كه اشاره شد آيه تأكيدى بر مسأله عصمت است زيرا مى گويد خداوند انبياء خود را به هنگام دريافت وحى يا تصميمات بر كارهاى ديگر از القائات شيطانى حفظ مى كرد.

    حال بايد به سراغ روايات و افسانه هائى برويم كه در اين قسمت نقل شده، و حتى كار به جائى رسيده كه اخيراً بعضى از شياطين براى ايجاد فتنه و سمپاشى پيرامون پيامبر (صلى الله عليه وآله) به سراغ نوشتن كتاب «آيات شيطانى» رفته اند و ببينيم ارزش اين گونه روايات و افسانه ها چه اندازه است؟

    ________________________________________

    1 ـ «غرانيق» جمع «غرنوق» (بر وزن مزدور) نوعى پرنده آبى سفيد رنگ يا سياه است… به معانى ديگر نيز آمده است (نقل از قاموس اللغه)

    2 ـ اين حديث را غالب مفسران معروف با مختصر تغييراتى نقل كرده اند و مورد نقد قرار داده اند.

    3 ـ شعر اين است:

    تَمَنّى كِتابَ اللّهِ اَوَّلَ لَيْلَة *** وَآخِرَها لاقى حَمامُ الْمَقادِر

    در «تاج العروس» شرح قاموس و همچنين در متن «قاموس» تمنى الكتاب را به معنى تلاوت كتاب ذكر كرده، سپس از ازهرى نقل مى كند كه تلاوت را از اين جهت «امنيه» گويند كه تلاوت كننده هرگاه به آيه رحمت مى رسد آرزوى رحمت مى كند و هرگاه به آيه عذاب مى رسد آرزوى نجات از آن را دارد، ولى «مقائيس اللغه» معتقد است كه اطلاق اين واژه بر تلاوت به خاطر آن است كه نوعى اندازه گيرى و گذاردن هر آيه اى در جاى خود مى باشد.

    4 ـ تفسير فخر رازى جلد 23 صفحه 51.

    5 ـ البتّه تفسير آيه اخير بنابر معنى اول خالى از اشكال نيست، زيرا القائات شيطانى در نفوس انبياء هر چند با امدادهاى الهى فوراً نسخ و زائل مى شده ولى نمى تواند مايه آزمايش منافقان و بيمار دلان باشد، چرا كه اين وسوسه ها ظهور و بروز خارجى ندارد، بلكه القائاتى است زودگذر در نفوس انبياء.

    مگر اينكه گفته شود منظور آن است كه وقتى انبياى الهى مى خواستند امنيه ها (آرزوها و طرحهاى) خود را در خارج پياده كنند شياطين مشغول كارشكنى و القاء وسوسه ها مى شدند، و اينجا بود كه ميدان آزمايش گرم و داغ مى شد، و مطابق اين بيان انسجام و ارتباط سه آيه (52 و 53 و 54 حج) محفوظ و برقرار مى ماند.

    عجب اينكه بعضى از مفسران در آيه اول احتمالات و تفسيرهاى مختلفى را ذكر كرده اند بى آنكه هماهنگى آن را با دو آيه بعد از آن حفظ كنند (دقت كنيد).

    ………………………

    نقد روايات مربوط به افسانه غرانيق

    همانگونه كه در بالا اشاره شد، در متن آيات گذشته نه تنها چيزى كه دلالت بر خلاف عصمت انبياء كند وجود ندارد بلكه دليل بر عصمت آنها است، ولى در رواياتى كه در بعضى از منابع دست دوم اهل سنّت آمده مطالبى ديده مى شود كه از هر نظر عجيب است، و بايد جداگانه مورد بررسى قرار گيرد: اين روايات را كه در آغاز سخن آورديم گاه از ابن عباس، و گاه از سعيد بن جبير، و گاه از بعضى ديگر از صحابه يا تابعين نقل كرده اند.(1)

    در حالى كه اين روايات در هيچ يك از منابع پيروان مكتب اهلبيت (عليهما السلام) ديده نمى شود، و به گفته جمعى از دانشمندان اهل سنّت، در كتب صحاح ششگانه نيز وجود ندارد، تا آنجا كه مراغى در تفسير خود مى گويد: «اين احاديث بدون شك ساخته و پرداخته زنادقه و بيگانگان از اسلام است كه در هيچ كتاب معتبرى نيامده، و اصول دين اسلام آنها را تكذيب مى كند، و عقل سليم به بطلان آنها گواهى مى دهد… و بر همه علماء واجب است آن را به پشت سرانداخته، و وقت خود را صرف تأويل و تفسير آنها نكنند، به خصوص كه راويان ثقات تصريح به ساختگى و دروغين بودن آنها نموده اند»(1)

    همين معنى را به صورت ديگرى در تفسير «جواهر» (طنطاوى) مى خوانيم: او مى گويد: «اين احاديث در هيچ يك از كتب صحاح مانند موطّأ مالك، صحيح بخارى، صحيح مسلم، جامع ترمذى، سنن ابى داود، و سنن نسائى، در هيچ يك از اين كتب ششگانه نيامده است(2) ولذا در كتاب «تيسيرالوصول لجامع الاصول» كه روايات تفسيرى كتب ششگانه را جمع آورى كرده است، اين حديث را در تفسير آيات سوره نجم نياورده است، بنابراين شايسته نيست كه براى اين حديث ارزشى قائل باشيم و ذكرى از آن به ميان آوريم، تا چه رسد به اينكه در مقام ايراد و جواب برآئيم… اين حديث يك دروغ آشكار است»!(3)

    «فخر رازى» از شواهدى كه براى مجعول بودن اين حديث نقل مى كند اين است كه در صحيح بخارى از پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) نقل شده كه وقتى سوره نجم را تلاوت فرمود مسلمانان و مشركان و انس و جن سجده كردند، و در آن سخنى از حديث «غرانيق» نيست، همچنين اين حديث (كه از صحيح بخارى نقل شد) از طرق متعددى نقل شده و كمترين اثرى در آن از حديث غرانيق نيامده است.(4)

    نه تنها مفسّران نامبرده، افراد ديگرى نيز مانند «قرطبى» در تفسير «الجامع» و سيد قطب در «فى ظلال»، و غير آنها و عموم بزرگان مفسّران شيعه نيز اين روايت را از خرافات و مجعولات شمرده و به دشمنان اسلام نسبت داده اند.

    با اين حال عجيب نيست كه دشمنان اسلام و مخصوصاً مستشرقان معاند سرمايه گذارى زيادى روى اين روايت كرده و آن را با آب و تاب نقل كرده اند، و ديديم در اين اواخر نويسنده اى از تبار شياطين را وادار كردند كتابى تحت عنوان «آيات شيطانى» بنويسد، و با تعبيرات بسيار موهن و زننده ضمن يك داستان تخيلى نه تنها مقدسات اسلام را زير سؤال برد، بلكه حتى نسبت به انبياء بزرگى كه همه اديان آسمانى براى آنها احترام قائلند (همچون ابراهيم على نبينا و آله عليه السلام) اهانت كند.

    و باز عجيب نيست كه متن انگليسى اين كتاب با سرعت عجيبى به زبانهاى مختلف كفر ترجمه شود و در دنيا پخش گردد، و هنگامى كه امام خيمنى (قدس سره الشريف) فتواى تاريخى خود را دائر بر مرتد بودن نويسنده اين كتاب يعنى «سلمان رشدى» و لزوم قتل او صادر كردند، چنان حمايتى از ناحيه دولتهاى استعمارى و دشمنان اسلام از نويسنده كتاب شد كه در دنيا سابقه نداشت، اين حركت عجيب، حقيقت را روشن ساخت كه سلمان رشدى در اين كار تنها نبوده، و مسأله از تاليف يك كتاب ضد اسلامى فراتر است، و در واقع توطئه اى است كه از سوى غرب استعمارگر و صهيونيستها براى كوبيدن اسلام طراحى شده و جدّاً پشت سر آن ايستاده اند.

    ولى ايستادگى محكم امام خمينى قدس سره در فتواى خود، و ادامه راهش از سوى جانشينان او، و پذيرش اين فتواى تاريخى از سوى غالب توده هاى مسلمين جهان، سبب ناكامى توطئه گران گشت، و تا اين تاريخ كه ما اين بحث را مى نويسيم نويسنده كتاب مزبور در اختفاى كامل به سر مى برد و از سوى دول استعمارى دقيقاً مراقبت مى شود، و ظاهراً مجبور است تا آخر عمر چنين زندگى كند، و شايد به دست خود آنها به قتل برسد تا از اين رسوائى نجات يابند.

    بنابراين آنچه علت «محدثه» اين روايت مجعول بوده علت «مبقيه» آن هم مى باشد، يعنى توطئه اى از سوى دشمنان شروع شده، و بعد از هزار سال و بيشتر از سوى گروهى ديگر از آنها در سطحى گسترده تر ادامه مى يابد.

    با اين حال ضرورتى نمى بينيم كه توجيهاتى را كه مثلاً در تفسير «روح المعانى» به طور گسترده، و در تفاسير ديگر به طور فشرده آمده است درباره اين حديث نقل كنيم، زيرا حديثى كه اساس آن خراب است و بزرگان علماى اسلام بر ساختگى و مجعول بودن آن تأكيد دارند نيازى به توجيه و تفسير ندارد.

    تنها لازم مى دانيم كه براى توضيح بيشتر در اينجا نكاتى را يادآور شويم:

    1 ـ مبارزه پيگير و آشتى ناپذير و بى وقفه پيغمبر اسلام (صلى الله عليه وآله) با بت و بت پرستى از آغاز دعوت تا پايان عمر، چيزى نيست كه بر كسى از دوست و دشمن مخفى باشد، و مهمترين مطلبى كه هرگز انعطاف و مصالحه و سازشى در مقابل آن نداشت همين مطلب بود، با اينحال چگونه ممكن است بتهاى مشركان را با چنين الفاظى بستايد و از آنها به نيكى ياد كند؟

    تعليمات اسلام مى گويد تنها گناهى كه هرگز بخشوده نخواهد شد شرك و بت پرستى است، لذا كوبيدن كانونهاى بت پرستى را به هر قيمت كه باشد واجب مى شمرد، و سراسر قرآن شاهد و گواه اين مطلب است، اين خود قرينه روشنى بر مجعول بودن حديث غرانيق است كه در آن از بتها و بت پرستى مدح و ستايش شده!

    2 ـ از اين گذشته افسانه پردازان غرانيق به اين موضوع توجه نكرده اند كه يك مرور ساده بر آيات سوره نجم اين خرافه را باطل مى كند، و نشان مى دهد كه هيچگونه انسجامى در ميان مدح و ستايش بتها و جمله «تِلْكَ الْغَرانيقُ الْعُلى، واَنَّ شَفاعَتَهُنَّ لَتُرْتَجى» و آيات قبل و بعد از آن نيست، چرا كه در آغاز همين سوره با صراحت آمده است كه پيامبر (صلى الله عليه وآله)هرگز از روى هواى نفس سخن نمى گويد و هرچه در زمينه عقائد و قوانين اسلامى مى گويد وحى الهى است (وَما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى اِنْ هُوَ اِلاّ وَحىٌ يُوحى) (نجم 3 و4).

    و تصريح مى كند كه پيامبر (صلى الله عليه وآله) هرگز از راه حق منحرف نمى شود و مقصد خود را گم نمى كند. (ما ضَلَّ صاحِبُكُمْ وَ ما غَوى) (نجم 2).

    چه گمراهى و انحرافى از اين بالاتر كه در لابلاى آيات توحيد سخن از شرك و ستايش بتها به ميان آيد؟ و چه نطق و بيانى از روى هوى و هوس از اين بدتر كه به كلام خدا سخن شيطانى «تِلْكَ الْغَرانيقُ الْعُلى» بيفزايد؟!

    جالب اينكه آيات بعد از آيات مورد بحث نيز با صراحت مذمت بتها و بت پرستان را مى كند و مى گويد: «اينها (لات و عزى و مناة) فقط نامهائى است كه شما و پدرانتان بر آنها گذاشته ايد (و اسمهائى است بى مسمى) هرگز خداوند دليل و حجتى بر آنها نازل نكرده، و پيروان اين بتها فقط از گمانهاى بى اساس و هواى نفس خود پيروى مى كنند» اِنْ هِىَ اِلاّ اَسْماءٌ سَمَّيْتُموها اَنْتُمْ وَ آبائُكُم ما اَنْزَلَ اللّهُ بِها مِنْ سُلْطان اِنْ يَتَّبِعُونَ اِلاّ الظَّنَّ وَ ما تَهوَى الاَنْفُسُ (نجم 23).

    كدام عقل باور مى كند كه شخص فرزانه و باهوشى در مقام نبوت و ابلاغ وحى در جمله قبل مدح بتها كند و در دو جمله بعد از آن اينچنين بتها را شديداً مذمت نمايد؟! اين تناقض گوئى آشكار را در دو جمله پى در پى چگونه مى توان توجيه كرد؟

    اينجاست كه بايد اعتراف كرد انسجام آيات قرآنى با يكديگر آنچنان است كه هرگونه ناخالصى را كه از سوى معاندان و مغرضان بر آن افزوده شود بيرون مى ريزد، و به خوبى نشان مى دهد وصله اى است ناهمرنگ، و زائده اى است نامربوط، اين سرنوشتى است كه حديث غرانيق در لابلاى آيات سوره نجم به آن گرفتار شده است.

    در اينجا يك سؤال باقى مى ماند و آن اينكه چرا مطلبى تا اين حد بى پايه و بى اساس اين چنين شهرت يافته است؟

    پاسخ اين سؤال نيز چندان پيچيده نيست، زيرا شهرت اين حديث تا حد زيادى مديون تلاشهاى دشمنان و بيماردلان است كه فكر مى كنند دستاويز خوبى براى خدشه دار ساختن مقام عصمت پيغمبر اسلام و اصالت قرآن پيدا كرده اند، بنابراين دليل شهرتش در ميان دشمنان به خوبى معلوم است، و اما شهرت آن در ميان مورخان اسلامى به گفته بعضى از دانشمندان اسلامى ناشى از اين است كه جمعى از مورخان هميشه به دنبال حوادث و مطالب تازه و هيجان انگيز و استثنائى مى روند، هر چند اصالت تاريخى آن زير سؤال باشد، تا كتابهاى خود را جالبتر و جنجالى تر كنند، و از آنجا كه داستانى مثل افسانه غرانيق در زندگانى پيغمبر اسلام(صلى الله عليه وآله)بى سابقه است، لذا بدون توجه به سستى اسناد آن و بى پايه بودن محتوايش آن را در كتاب تاريخى و گاه روائى آورده اند، گروهى نيز آن را به خاطر نقد و بررسى مورد توجه قرار داده اند.

    ________________________________________

    1 ـ براى اطّلاع بيشتر از طرق اين روايات نزد اهل سنّت مى توانيد به كتاب الدرّالمنثور جلد 4 صفحه 366 تا 368 ذيل آيه 52 حج مراجعه نمائيد.

    2 ـ تفسير مراغى، جلد 17 ص 130 ذيل آيات فوق.

    3 ـ بايد توجه داشت موطّأ مالك جزء صحاح ستّه نيست و بجاى آن سنن ابن ماجه است.

    4 ـ تفسير جواهر، جلد 6 صفحه 46.

    5 ـ تفسير فخر رازى، جلد 23، صفحه 50.

    ……………..

    نتيجه

    از مجموع آنچه در بالا گذشت اين مسئله روشن شد كه در آيات قرآن مجيد نه تنها چيزيكه با مقام عصمت انبياء منافات داشته باشد وجود ندارد، بلكه در همين آيات كه تصور منافات آنها شده است نشانه هاى روشنى بر تأكيد مقام عصمت آنها است.(1)

    ________________________________________

    1 ـ تفسير پيام قرآن 7/164

    موضوعات: 180 پرسش و پاسخ  لینک ثابت



     [ 06:32:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      179 ـ هدف از (تقيّه) چيست؟   ...

    ‏ تقيه يا يك سپر دفاعى

    درست است كه گاهى انسان بخاطر هدفهاى عاليتر، بخاطر حفظ شرافت، بخاطر تقويت حق و كوبيدن باطل حاضر است از جان عزيز خود نيز در اين راه بگذرد، ولى آيا هيچ عاقلى ميتواند بگويد جايز است انسان بدون هدف مهمى، جان خود را بخطر اندازد؟

    اسلام صريحاً اجازه داده كه انسان در موردى كه جان يا مال و ناموس او در خطر است و اظهار حق، هيچگونه نتيجه و فايده مهمى ندارد، موقتاً از اظهار آن خوددارى كند و به وظيفه خود به طور پنهانى عمل نمايد، چنانكه قرآن در آيه 28 سوره آل عمران خاطر نشان ساخته، و با تعبير ديگر در آيه 106 سوره نحل ميفرمايد الامن اكره و قلبه مطمئن بالايمان: مگر كسى كه از روى اجبار (چيزى بر خلاف ايمان اظهار ميكند) و قلب او با ايمان مطمئن و آرام است.

    تواريخ و كتب حديث اسلامى نيز سر گذشت «عمار» و پدر و مادرش را فراموش نكرده كه در چنگال بت پرستان گرفتار شدند و آنها را شكنجه دادند كه از اسلام بيزارى بجويند، پدر و مادر عمار از اين كار خوددارى كردند و به دست مشركان كشته شدند ولى عمار آنچه را كه آنها ميخواستند با زبان اظهار داشت و سپس گريه ـ كنان، از ترس خداوند بزرگ، به خدمت پيامبر (صلى الله عليه وآله) شتافت، پيامبر به او فرمود: ان عادوا لك فعدلهم: اگر باز هم گرفتار شدى و از تو خواستند آنچه ميخواهند بگو و به اين وسيله اضطراب و وحشت و گريه او را آرام ساخت.

    نكته اى كه بايد كاملا به آن توجه داشت اين است كه تقيه در همه جا يك حكم ندارد بلكه گاهى واجب و گاهى حرام و زمانى نيز مباح ميباشد.

    وجوب تقيه در صورتى است كه بدون فايده مهمى جان انسان بخطر بيفتد، اما در موردى كه تقيه، موجب ترويج باطل و گمراه ساختن مردم و تقويت ظلم و ستم گردد تقيه حرام و ممنوع است.

    روى اين اساس تمام ايراداتى كه در اين زمينه شده پاسخ داده خواهد شد. در حقيقت اگر خرده گيران در اين باره تحقيق ميكردند، واقف مى شدند كه شيعه در اين عقيده تنها نيست بلكه مسئله تقيه در جاى خود يك حكم قاطع عقلى و موافق فطرت انسانى است(1).

    زيرا تمام مردم عاقل و خردمند جهان هنگامى كه خود را بر سر دو راهى ببينند كه يا بايد از اظهار عقيده باطنى خود چشم بپوشند و يا با اظهار عقيده خودجان و مال و حيثيت خود را بخطر افكنند، تحقيق ميكنند اگر اظهار عقيده در موردى باشد كه ارزش براى فدا كردن جان و مال و حيثيت داشته باشد در چنين موقعى اقدام به اين فداكارى را صحيح مى شمارند و اگر اثر قابل ملاحظه اى در آن نبينند، از اظهار عقيده چشم مى پوشند.

    ________________________________________

    1 ـ اقتباس از آئين ما، ص 364

    تقيه يا تغيير شكل مبارزه:

    در تاريخ مبارزات مذهبى و اجتماعى و سياسى، زمانهائى پيش ميآيد كه مدافعان يك حقيقت اگر بخواهند به مبارزه آشكار دست بزنند هم خودشان و هم مكتبشان به دست نابودى سپرده ميشود و يا لااقل در معرض مخاطره قرار ميگيرد مانند وضع شيعيان على (عليه السلام) در زمان حكومت غاصب بنى اميّه، در چنين موقعى راه صحيح و عاقلانه اين است كه نيروهاى خود را بهدر ندهند و براى پيشبرد اهداف مقدس خود به مبارزات غير مستقيم و يا مخفيانه دست بزنند و در حقيقت تقيّه براى اينگونه مكتبها و پيروان آنها در چنين لحظاتى يكنوع تغيير شكل مبارزه محسوب مى شود كه ميتواند آنها را از نابودى نجات دهد و در ادامه مجاهدات خود پيروز گرداند. كسانيكه بر تقيه بطور دربست قلم بطلان ميكشند معلوم نيست براى اينگونه موارد چه طرحى دارند؟ آيا نابود شدن خوب است و يا ادامه مبارزه بشكل صحيح و منطقى؟ راه دوم همان تقيّه است و راه اول چيزى است كه هيچ كس نميتواند آنرا تجويز كند.(1)

    مسلمانان راستين، دست پروردگان پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله)روح مقاومت عجيبى در برابر دشمنان داشتند، بعضى از آنها همچون «پدر عمار» حتى حاضر نمى شدند جمله اى با زبان مطابق ميل دشمن بگويند، هر چند قلبشان مملو از ايمان به خدا و عشق به پيامبر (صلى الله عليه وآله) بود، و در اين راه جان خود را نيز از دست مى دادند.

    و بعضى همچون خود «عمار»، كه حاضر مى شدند با زبان جمله اى بگويند باز وحشت سرتاپاى وجودشان را فرا مى گرفت، و خود را مسئول و مقصر مى دانستند، و تا پيامبر (صلى الله عليه وآله) به آنها اطمينان نمى داد كه عملشان به عنوان يك تاكتيك براى حفظ جان خويشتن شرعاً جايز بوده است آرام نمى يافتند!

    در حالات «بلال» مى خوانيم هنگامى كه اسلام آورد، و شجاعانه به دفاع از منطق اسلام و حمايت از پيامبر (صلى الله عليه وآله) برخاست، مشركان او را تحت فشار شديد قرار دادند، تا جائى كه او را به ميان آفتاب سوزان مى كشاندند و صخره بزرگى روى سينه او مى گذاشتند و به او مى گفتند: بايد به خدا مشرك شوى.

    او خوددارى مى كرد و در حالى كه نفسهايش به شماره افتاده بود، پيوسته مى گفت: «احد، احد» (او خداى يگانه است او خداى يكتاست) سپس ميگفت بخدا سوگند اگر مى دانستم سخنى از اين ناگوارتر بر شما است آنرا مى گفتم!(2)

    و در حالات «حبيب بن زيد» انصارى مى خوانيم هنگامى كه «مسيلمه كذاب» او را دستگير كرده بود، از او پرسيد آيا تو گواهى مى دهى كه محمّد رسولخدا است؟ گفت آرى.

    سپس از او سؤال كرد آيا گواهى مى دهى كه من رسولخدايم؟ حبيب از طريق سخريه گفت من گفتار تو را نمى شنوم! مسيلمه و پيروانش بدن او را قطعه قطعه كردند و او همچون كوه استوار ماند(3).

    و از اين گونه صحنه هاى تكان دهنده در تاريخ اسلام مخصوصاً در حالات مسلمانان نخستين و ياران ائمه اهلبيت (عليهما السلام) فراوان است.

    به همين دليل محققان گفته اند كه در اين گونه موارد، شكستن سدّ تقيه و عدم تسليم در برابر دشمن جايز است، هر چند به قيمت جان انسان تمام شود چرا كه هدف برپا داشتن پرچم توحيد و اعلاى كلمه اسلام است، مخصوصاً در آغاز دعوت پيامبر (صلى الله عليه وآله) اين امر اهميت خاصى داشته است.

    با اين حال شك نيست كه تقيه در اين گونه موارد نيز جائز است، و در موارد پائين تر از آن واجب، و بر خلاف آنچه افراد ناآگاه مى پندارند تقيه (البته در موارد خاص خود نه در همه جا) نه نشانه ضعف است، و نه ترس از انبوه دشمن و نه تسليم در برابر فشار، بلكه تقيه يكنوع تاكتيك حساب شده براى حفظ نيروهاى انسانى و هدر ندادن افراد مؤمن در راه موضوعات كوچك و كم اهميت محسوب مى شود.

    در همه دنيا معمول است كه اقليتهاى مجاهد و مبارز، براى واژگون كردن اكثريت هاى خود كامه ستمگر و متجاوز، غالباً از روش «استتار» استفاده مى كنند، جمعيت زيرزمينى تشكيل مى دهند، برنامه هاى سرى دارند، و بسيار مى شود كه خود را به لباس ديگران در مى آورند، و حتى به هنگام دستگيرشدن سخت مى كوشند كه واقع كار آنها مكتوم بماند، تا نيروهاى گروه خود را بيهوده از دست ندهند، و براى ادامه مبارزه ذخيره كنند.

    هيچ عقلى اجازه نمى دهد كه در اين گونه شرائط، مجاهدانى كه در اقليت هستند، علناً و آشكارا خود را معرفى كنند و به آسانى از طرف دشمن شناسائى و نابود گردند.

    به همين دليل تقيّه قبل از آنكه يك برنامه اسلامى باشد يك روش عقلانى و منطقى براى همه انسانهائى است كه در حال مبارزه با دشمن نيرومندى بوده و هستند.

    در روايات اسلامى نيز مى خوانيم كه تقيّه به يك سپر دفاعى، تشبيه شده است.

    امام صادق (عليه السلام) مى فرمايد: التقية ترس المؤمن و التقية حرز المؤمن: «تقيه سپر مؤمن است، و تقيه وسيله حفظ مؤمن است»(4).

    (توجه داشته باشيد كه تقيه در اينجا تشبيه به سپر شده و سپر ابزارى است كه تنها در ميدان جنگ و مبارزه با دشمن براى حفظ نيروهاى انقلابى از آن استفاده مى شود).

    و اگر مى بينيم در احاديث اسلامى تقيه نشانه دين و علامت ايمان، و نه قسمت از مجموع ده قسمت دين شمرده شده است همه به خاطر همين است.

    البته بحث در زمينه تقيه بسيار گسترده است كه اينجا جاى شرح و بسط آن نيست، تنها هدف اين بود كه بدانيم آنچه را بعضى در مذمت تقيه مى گويند دليل ناآگاهى وبى اطلاعى آنها از شرائط تقيّه و فلسفه آن است.

    بدون شك مواردى وجود دارد كه در آنجا تقيه كردن حرام است و آن در موردى است كه تقيّه به جاى اينكه سبب حفظ نيروها شود مايه نابودى يا به خطر افتادن مكتب گردد و يا فساد عظيمى ببار آورد، در اين گونه موارد بايد سدّ تقيّه را شكست و پى آمدهاى آن را هر چه بود پذيرا شد.(5)

    ________________________________________

    1 ـ تفسير نمونه 2/373

    2 ـ تفسير فى ظلال جلد 5 صفحه 284.

    3 ـ تفسير فى ظلال جلد 5 صفحه 284.

    4 ـ وسائل الشيعه جلد 11 حديث 6 از باب 24 از ابواب امر به معروف.

    5 ـ تفسير نمونه 11/423

    موضوعات: 180 پرسش و پاسخ  لینک ثابت



     [ 06:32:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...



      خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

     
     
    این وبلاگ بمنظور معرفی شاخه ای از ابعاد وجودی امام حسن مجتبی (ع) به فعالیت مشغول شده است.
     
     
    مداحی های محرم