حُسنِ حَسَن
 
  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

   
آذر 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30



این وبلاگ بمنظور معرفی شاخه ای از ابعاد وجودی امام حسن مجتبی (ع) به فعالیت مشغول شده است.




آمار

  • امروز: 651
  • دیروز: 1092
  • 7 روز قبل: 2006
  • 1 ماه قبل: 11408
  • کل بازدیدها: 2481400





  • رتبه







    کاربران آنلاین



      4. نگاه و مشاغل خاص   ...

    سؤال 21. نگاه كردن طبيب به زن نامحرم جهت معالجه چه حكمى دارد؟

    جواب: نگاه كردن طبيب مرد به زن نامحرم براى معالجه در صورتى كه ضرورت داشته باشد جايز است.

    سؤال 22. با توجه به اينكه به هنگام تدريس معلم و شاگرد به يكديگر نگاه ميكنند، تدريس معلمان ،دبيران و اساتيد مرد براى دختران و بالعكس چه حكمى دارد؟

    جواب: چنانچه تمام موازين شرعى مراعات شود و مفاسدى بر آن مترتّب نشود اشكالى ندارد، ولى به يقين استفاده از دبيران همجنس به احتياط نزديك تر است.

    موضوعات: احكام خانواده در پرتو فقه اسلامى  لینک ثابت



    [یکشنبه 1395-01-29] [ 12:42:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      3. نگاه به عورت   ...

    سؤال 15. نگاه به عورت ديگران چه حكمى دارد؟

    جواب: نگاه كردن به عورت ديگرى حرام است هر چند در آيينه يا آب صاف و مانند آن باشد خواه محرم باشد يا نامحرم، مرد باشد يا زن و احتياط واجب آن است كه به عورت بچّه مميز نيز نگاه نكند، ولى زن و شوهر مى توانند به تمام بدن يكديگر نگاه كنند.

    سؤال 16. هنگامى كه با مادرم به حمام مى رويم هيچ كدام لباس زیر نمى پوشيم، آيا اين كار براى ما اشكال دارد؟

    جواب: جايز نيست.

    سؤال 17. زنان تا چند سالگى مى توانند به بدن پسر بچّه ها نگاه كنند؟ نگاه به عورت بچه هاى كوچك تا چند سالگى براى مادران آنها، مخصوصاً در موارد ناچارى، مثلاً هنگامى كه مى خواهند آنها را شستشو بدهند يا تطهير كنند جايز است؟

    جواب: آنها مى توانند به قسمت هايى از بدن بچّه هاى غير بالغ كه معمولاً پوشانيده نمى شود نگاه كنند. و نگاه به عورت بچّه غير مميز اشكالى ندارد، و مادران در موارد ضرورت مى توانند آن را جهت شستشو يا غير آن لمس كنند.

    سؤال 18. در سازمان هاى نظامى كشور، اعمّ از ارتش، سپاه پاسداران، نيروى انتظامى و برخى ديگر از سازمان هاى دولتى از اين قبيل، براى استخدام نيروى جديد، ابتدا بايستى شخص را از هر جهت معاينه كامل بدنى نمايند، تا از سلامت جسمى شخص اطمينان حاصل گردد. در اين آزمايشات تمامى اعضاى بدن، از جمله دستگاه تناسلى، مورد معاينه قرار مى گيرد.آيا پزشك همجنس اجازه ديدن و لمس آن قسمت از بدن را جهت معاينه و احراز سلامتى دارد؟

    جواب: در مواردى كه ضرورت دارد مجاز است. و منظور از ضرورت اين است كه معاينه بدنى براى آن كار لازم است، و بدون معاينه بدنى استخدام نمى كنند، و شخص هم نياز به استخدام دارد.

    سؤال 19. در بعضى از حمّام هاى داخل شهر يك نفر كيسه مى كشد، و موهاى زائد بدن را زايل مى كند. با توجّه به اين كه نگاه به عورت جايز نيست، آيا اين كار جايز است؟

    جواب: نگاه به عورت ديگرى، خواه براى زائل كردن مو باشد، يا چيز ديگر، جايز نيست. ولى زايل كردن موهاى زير بغل و مانند آن، به وسيله همجنس مانعى ندارد.

    سؤال 20. گذراندن واحدهاى زنان و زايمان براى دانشجويان پزشكى و پرستارى الزامى است آيا اين الزام، نگاه كردن به عورت زن را براى آموزش تجويز مى كند؟

    جواب: تنها در صورت ضرورت چنين آموزشى، جايز است.

    موضوعات: احكام خانواده در پرتو فقه اسلامى  لینک ثابت



     [ 12:42:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      2. نگاه به نامحرم   ...

    سؤال 4. نگاه به نامحرم چه حكمى دارد؟

    جواب: نگاه كردن مرد به بدن زن نامحرم، خواه با قصد لذّت باشد يا بدون آن حرام است و همچنين نگاه كردن زن به بدن مرد نامحرم، ولى نگاه كردن به صورت و دست هاى زن نامحرم تا مچ اگر به قصد لذّت نباشد و مايه فساد و گناه نگردد اشكال ندارد، همچنين نگاه كردن به بدن مرد نامحرم به آن مقدار كه معمولاً آن را نمى پوشانند مانند سر و صورت و گردن و مقدارى از پا و دست.

    سؤال 5. نگاه به دختر نابالغ چه حكمى دارد؟

    جواب: نگاه كردن به دختر نابالغ اگر به قصد لذّت نباشد و به واسطه نگاه كردن ترس از افتادن در حرام نداشته باشد جايز است، ولى بنابر احتياط واجب بايد به جاهايى مثل ران و شكم كه معمولاً مى پوشانند نگاه نكند.

    سؤال 6. نگاه كردن به زن نامحرم براى شناختن او به منظور شهادت دادن در دادگاه چه حكمى دارد؟

    جواب: نگاه كردن به زن نامحرم براى شناختن او به منظور شهادت دادن در دادگاه و امور مهم و لازمى از اين قبيل جايز است.

    سؤال 7. در مسأله 2093 توضيح المسائل جنابعالى، چاپ بيست و هشتم (كه در سؤال بالا هم آمده)، چنين مى خوانيم: «نگاه كردن به زن نامحرم براى شناختن او به منظور شهادت دادن در دادگاه و امور مهم و لازمى از اين قبيل جايز است». آيا حكم فوق اختصاص به مردان دارد؟

    جواب: در اين گونه مسائل فرقى ميان زنان و مردان نيست.

    سؤال 8. نگريستن به مرد نامحرم چه حكمى دارد؟ آيا مى توان به مردانى كه پيراهن آستين كوتاه مى پوشند، نگاه كرد؟

    جواب: هر گاه نظر از روى شهوت نباشد، اشكالى ندارد.

    سؤال 9. نگاه كردن به صورت زنان چادرنشين كه معمولاً قسمتى از موى سر آنها نيز ديده مى شود براى مرد نامحرم چه حكمى دارد؟ توضيح اين كه آنان به اين نوع پوشش عادت كرده اند و اگر تذكر داده شود نمى پذيرند.

    جواب: اگر قصد تلذّذ و ريبه نباشد اشكالى ندارد.

    سؤال 10. بيرون بودن مقدارى از موى سر، امروزه در شهرهاى بزرگ امرى عادى شده است، آيا مى توان از اين جهت كه اين مقدار از موى سر بيرون است به آن نگاه كرد؟ (همانند برخى قبايل كه معمولاً مقدارى از موى سر آنها در معرض ديد است).

    جواب: اگر با نهى از منكر رعايت نمى كنند مصداق «اِذا نُهينَ لا ينْتَهينْ»(1)هستند و نگاه كردن بدون تلذّذ و ريبه اشكالى ندارد.

    سؤال 11. اگر انسان بداند وقتى به خيابان و بازار مى رود نگاهش به نامحرم مى افتد، وظيفه اش چيست؟

    جواب: نظر و نگاه اتّفاقى حرام نيست; لكن عمداً نگاه نكند.

    سؤال 12. نگاه كردن به زن هايى كه رعايت حجاب شرعى نكرده و بى مبالات هستند، در گذرها، يا به هنگام گفتگو، يا در وسايل نقليه، كه طبعاً نگاه انسان به آنها مى افتد، چه حكمى دارد؟

    جواب: نگاه قهرى و بدون قصد اشكالى ندارد.

    سؤال 13. نگاه كردن به اعضاى جدا شده از بدن نامحرم چه حكمى دارد؟

    جواب: اشكالى ندارد.

    سؤال 14. اگر انسان همان طور كه از ديدن يك باغ و گلستان لذّت مى برد از نگاه كردن به صورت انسان ديگر (مرد يا زن) لذّت ببرد، آيا اين كار حرام است و مصداق قصد ريبه و لذّت به حساب مى آيد؟

    جواب: غالباً اين گونه نگاه ها جنبه لذّت جنسى دارد لذا اشكال دارد.

    ________________________________________

    1 . من لايحضره الفقيه، ج 3، ص 470 .

    موضوعات: احكام خانواده در پرتو فقه اسلامى  لینک ثابت



     [ 12:37:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      بخش اوّل: روابط مرد و زن   ...

    1 احكام نگاه

    1. نگاه به محارم

    سؤال 1. محارم تا چه مقدار مجاز هستند به بدن يكديگر نگاه كنند؟

    جواب: مرد و زنى كه باهم محرمند (مانند خواهر و برادر) مى توانند به بدن يكديگر به آن مقدار كه در ميان محارم معمول است نگاه كنند و در غير آن احتياط آن است كه نگاه نكنند.

    سؤال 2. نگاه به بدن همجنس با قصد لذت چه حكمى دارد؟

    جواب: نگاه كردن به بدن همجنس با قصد لذّت حرام است.

    سؤال 3. آيا خواهر و برادر، يا پسر و مادر، يا دختر و پدر، يا عمو و دختر برادر، و مانند آن، مى توانند با همديگر به حمام بروند (با توجّه به اين كه در حمام معمولاً تمام بدن به جز عورتين برهنه است). مخصوصاً در مواردى كه افراد مسنّ نياز به همراه و مراقبت دارند؟

    جواب: تا ضرورتى نباشد اقدام به اين كار نكنند.

    موضوعات: احكام خانواده در پرتو فقه اسلامى  لینک ثابت



     [ 12:37:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      احكام خانواده در پرتو فقه اسلامى   ...

    پيشگفتار

    سپاس خداوندى كه انسان را نهاد و فطرتى پاك عطا فرمود تا همواره در جستجوى حق باشد و هيچ گاه از توفيق هدايت محروم نساخت و بعضى از بندگان پاكش را يكى پس از ديگرى مُرشد آدميان ساخت و بهترين آنان محمد امين(صلى الله عليه وآله) را بزرگ ترين معلّم اخلاق و خاتم رسولان قرار داد، رسول رحمت كه دو امانت به يادگار گذاشت، اوّل قرآن مجيد و دوم تمام كننده نعمت الهى يعنى ولايت مولى الموحدين، اميرمؤمنان، اسدالله الغالب، على ابن ابى طالب(عليه السلام) و دو سيّد جوانان اهل بهشت حضرت امام حسن و امام حسين(عليهما السلام) و نه تن از اولاد امام حسين(عليهم السلام); آنان كه پاكترين پاكان و از نسل زهراى اطهر(عليها السلام) هستند.

    خدايى كه هيچ گاه انسان را تنها نگذارد و از آغاز غيبت مهدى فاطمه(عليه السلام) با اشاره حضرتش هدايت بشر را بر عهده فقها گذاشت، همان فقهاى وارسته اى كه عمر خود را وقف راه خدا كردند.

    بشريّت هميشه مُحتاج تعاليم حَقّه الهى بوده، تا بتواند به آرامش برسد و مسير تكامل را طى نمايد و امروز پيمودن اين راه فقط در پرتو فقه شيعى ممكن است و آنان كه از پرتو فقاهت دور شدند، در ظلمت دنيا اسير شيطان و شيطان صفتان گشته، دنيا و آخرت خود را تباه شده ديدند.

    مردان الهى همانند خورشيد تابناك هستند; همان گونه كه اگر كسى خانه خود را رو به خورشيد بسازد و پنجره اش را به سوى خورشيد بگشايد، خانه اى روشن از انوار، گرم از حرارت و به دور از آلودگى به بركت پرتو خورشيد خواهد داشت; آنان كه پنجره دل را به سوى انوار فقاهت بگشايند، معناى كامل حَرَمُ الله را درك مى كنند زيرا نور فقاهت قلبشان را روشن، حرارت عشق الهى، دلشان را گرم و تعاليم اسلامى آنان را از آلودگى ها پاك مى كند و آنگاه انسان مى شود خليفة الله و قلبش هم مى شود حَرَمُ الله و اين همان لقاءالله است كه محقّق نمى شود مگر با زندگى در پرتو فقه شيعى.

    در طول تاريخ بعضى انسان ها گاه با تكيه بر علم، ادراك و آگاهى زندگى خود را بنا نهاده و در راه مستقيمى كه خداوند فرموده حركت كرده اند، ولى بعضى ديگر به دنبال اميال، غرايز و شهوات رفته و گمراه شده اند امّا همواره فقه اسلامى با ضمانت هاى اجرايى قوى مثل اخلاق، انسان ها را به راه حق و حقيقت دعوت نموده و تا مقصد همراهى كرده است.

    مجموعه حاضر نظرات فقيه عاليقدر جهان تشيّع حضرت آيت الله العظمى مكارم شيرازى (مدّ ظلّه العالى) است، پيرامون روابط مرد و زن، مقدّمات و مراسم عروسى، ازدواج دائم و موقت، مسائل زناشويى، احكام فرزند، طلاق و ارث زن و شوهر و بعضى مسائل مرتبط با اين موضوعات، به انضمام بخشى ديگر كه شامل 240 واژه و اصطلاح فقهى همراه با معانى آنها بيان شده است.

    يكى از مهم ترين دلايل گردآورى اين مجموعه روشن نمودن افكار عمومى نسبت به برخى رسوم بى اساس و دست و پا گير در امر ازدواج و به تعبيرى ديگر تولّد دوم كه تولّدى است ارادى و اختيارى و پا نهادن به دنيايى جديد كه اگر در پرتو فقه و با بصيرت و تعقّل همراه شود، سبب آرامش و تكامل و اگر بر اساس معيارهاى اشتباه انجام شود سبب طوفان در زندگى و ايجاد مشكلات فراوان مى شود; طوفانى كه گاه منتهى مى شود به هلاكت، و مشكلاتى كه نمى توان براى آنها راه حل مناسبى پيدا كرد. در كنار اين بحث نيز به بيان بعضى احكام براى پيشگيرى از ورودِ برخى انحرافات در ساختار روابط اجتماعى و خانوادگى در جامعه اسلامى پرداخته ايم; البته با توجه به اين كه اين مجموعه مختص به بيان احكام است بيشتر به مسائل فقهى و احكام عملى پرداخته شده و إن شاءالله اگر عمر باقى و توفيق رفيق بود در مجال ديگر به واكاوى ساختارهاى اجتماعى و مسائل خانوادگى خواهيم پرداخت.

    جا دارد از تمام عزيزانى كه در تهيّه اين مجموعه ياريم نموده اند و با نظرات خود راهگشايم بوده اند بهويژه جناب حجت الاسلام والمسلمين ابوالقاسم عليان نژادى كه از ابتدا تا انتهاى كتاب را با دقت مطالعه نموده، و نكاتى ظريف و دقيق را براى پربارتر شدن كتاب يادآور شده اند، تقدير و تشكر نمايم; مشتاقانه منتظر راهنمايى ها، انتقادات و پيشنهادات خوانندگان محترم خصوصاً جوانان پويا و حقيقت جو هستم.

    در آخر عرض مى كنم، پروردگارا! هر چند عمل و كردار ما بندگان تو، ناچيز است، امّا كَرَم تو بى حدّ است، از ذات پاكت مى خواهم اين اثر ناقابل را از اين بنده ناچيز بپذيرى و پدر و مادر، خانواده، اساتيد و دوستان و تمام كسانى كه به گردنم حقّى دارند و تمام آنهايى كه در طول تاريخ خالصانه ـ در حدّ فهم خود ـ براى خدا زيستند، را در ثوابش شريك گردانى و مهدى فاطمه(عليه السلام) را از ما راضى و خشنود سازى.

    وحيد عليان نژاد

    ميلاد مسعود پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) و امام جعفر صادق(عليه السلام)

    17 ربيع الاول 1430ق

    برابر با 25 اسفند 1387ش

    موضوعات: احكام خانواده در پرتو فقه اسلامى  لینک ثابت



     [ 12:37:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      احكام خانواده در پرتو فقه اسلامى   ...

    مجموعه حاضر نظرات فقيه عاليقدر جهان تشيّع حضرت آيت الله العظمى مكارم شيرازى (مدّ ظلّه العالى) است، پيرامون روابط مرد و زن، مقدّمات و مراسم عروسى، ازدواج دائم و موقت، مسائل زناشويى، احكام فرزند، طلاق و ارث زن و شوهر و بعضى مسائل مرتبط با اين موضوعات، به انضمام بخشى ديگر كه شامل 240 واژه و اصطلاح فقهى همراه با معانى آنها بيان شده است.

    موضوعات: احكام خانواده در پرتو فقه اسلامى  لینک ثابت



     [ 12:37:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      تقيّه از نظر شيعه   ...

    موضوع ديگرى كه دست مايه ايراد بر شيعه شده است و آن را يكى از عيب هاى پيروان مذهب ما شمرده اند مسأله «تقيه» مى باشد.

    ولى سرچشمه تمام ايراداتى كه در اين زمينه شده اين است كه آنها منظور از تقيّه و حقيقت و مورد آن را نفهميده اند و متأسّفانه در اين باره تحقيقى هم نكرده اند، با اينكه اگر در اين باره تحقيق كرده بودند، و صبر و حوصله به خرج مى دادند، به زودى به اين حقيقت واقف مى شدند كه شيعه در اين عقيده تنها نيست، بلكه مسأله تقيّه در جاى خود يك حكم قاطع عقلى و موافق فطرت و غرايز انسانى است.

    اين را هم مى دانيم كه اسلام در تمام اصول احكام و قوانين خود دوش به دوش عقل و علم حركت مى كند و سر سوزنى از اين دو جدا نمى شود.

    آيا فقط جان و دفاع از حيات خود كه محبوبترين چيز در نظر انسان است جزء فطرت هر بشرى است؟ درست است كه گاهى انسان به خاطر هدفهاى عالى ترى، به خاطر حفظ شرافت، به خاطر تقويت حق و كوبيدن باطل حاضر است از جان عزيز خود نيز در اين راه صرف نظر كند. ولى آيا هيچ عاقلى مى تواند بگويد جايز است در غير اين گونه موارد، و بدون هيچ هدف مقدسى انسان بدون دليل جان خود را به خطر بيندازد؟!

    بديهى است نه عقل و نه شرع چنين اجازه اى را به هيچ كس نمى دهد. و منظور از تقيّه هم چيزى جز اين نيست كه انسان نبايد در چنين موردى بى جهت خود را به هلاكت بيفكند.

    اسلام صريحاً اجازه داده كه انسان در موردى كه جان يا مال و ناموس او در خطر است و اظهار حق، هيچ گونه نتيجه و فايده اى ندارد، موقتاً از اظهار آن خوددارى كرده و به وظيفه خود به طور پنهانى عمل نمايد، چنانكه قرآن مجيد مى فرمايد: «(إِلاَّ أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقَاةً); مگر اينكه از آنها تقيه كنيد (وبه خاطر هدفهاى مهمترى كتمان نماييد)».(1) و نيز مى فرمايد: «(إِلاَّ مَنْ أُكْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالاِْيمَانِ); به جز آنها كه تحت فشار واقع شده اند در حالى كه قلبشان با ايمان، آرام است».(2)

    تاريخ اسلام نيز سرگذشت «عمار» و پدر و مادرش را فراموش نكرده كه در چنگال بت پرستان گرفتار شده بودند و آنها را شكنجه دادند كه از اسلام بى زارى بجويند (پدر و مادر عمار از اين كار خوددارى كرده و به دست مشركان كشته شدند، ولى عمار آنچه را كه آنها مى خواستند اظهار داشت و سپس گريه كنان از ترس خداوند بزرگ به خدمت پيامبر شتافت، پيامبر به او فرمود: «إنْ عَادوا لَكَ فَعُدْ لَهُمْ; اگر بازهم گرفتار شدى و از تو خواستند آنچه مى خواهند بگو، و به اين وسيله اضطراب و وحشت و گريه او را آرام ساخت)».(3)

    نكته اى كه بايد در اينجا كاملا به آن توجه داشت اين است كه تقيّه در همه جا يك حكم ندارد بلكه گاهى واجب و گاهى حرام و زمانى نيز مباح مى باشد.(4)

    واجب بودن تقيّه در صورتى است كه بدون فايده اى جان انسان به خطر بيفتد، و حلال بودن آن در صورتى است كه ترك آن يك نوع دفاع و تقويت از حق باشد، در اينجا انسان مى تواند فداكارى كرده و جان خود را بر سر اين كار بگذارد، همان طور كه حق دارد از اين، صرف نظر كرده و جان خويش را حفظ نمايد.

    اما در موردى كه تقيّه موجب ترويج باطل و گمراه ساختن مردم، و تقويت ظلم و ستم مى گردد تقيّه حرام و ممنوع است; بايد در اين گونه موارد از خود گذشتگى به خرج داد و از هر گونه خطرى در اين راه استقبال كرد.

    از آنچه گفته شد حقيقت معناى تقيّه و عقيده منطقى شيعه در اين زمينه همچون آفتاب روشن گرديد.(5) در ضمن اين نكته را بايد خاطرنشان ساخت كه اگر تقيّه در خور ملامت و سرزنش است، اين ملامت و سرزنش را بايد نسبت به آن اشخاصى كرد كه آزادى عقيده را از شيعه سلب نموده و آنها را مجبور به تقيّه مى سازند نه نسبت به شيعه، آنها در خور ملامتند نه اينها!

    ما در تاريخ مى خوانيم كه «معاويه» زمام حكومت اسلامى را بدون رضايت مسلمين در دست گرفت و «خودكامگى»را به جايى رسانيد كه هر گونه مى خواست با احكام و قوانين اسلام بازى مى كرد و از هيچ كس ملاحظه نداشت.

    مخصوصاً به تعقيب شيعيان على(عليه السلام) پرداخت و آنها را در هر كجا پيدا مى كرد به قتل مى رسانيد حتى از كسانى كه مظنون يا متهم به تشيّع بودند نمى گذشت. ساير «بنى اميه» و «بنى مروان» نيز اين روش غلط و اين سياست شوم را تعقيب كردند.

    نوبت به «بنى عباس» رسيد، آنها هم نه تنها جنايت بنى اميّه را تكرار كردند بلكه نغمه هاى تازه اى در اين زمينه ساز كردند كه سابقه نداشت!

    در اين ميان شيعه چه مى توانست بكند؟ جز اينكه گاهى عقيده خود را مكتوم سازد و گاهى ابراز نمايد، آنطور كه دفاع از حق و حقيقت و مبارزه با گمراهى ايجاب مى كرد، در اين موارد شيعه از ابراز عقيده خود ابا نداشت تا اتمام حجت گردد و راه حق و حقيقت به كلى از مردم پوشيده نماند.

    ولذا مى بينيم بسيارى از مردان شيعه و بزرگان آنها تقيّه را به كلى زيرپا گذارده و پايمال كردند، و بدنهاى خود را به عنوان «قربانيان راه حق» به چوبه هاى دار و قربانگاههاى ظلم و بيدادگرى تسليم نمودند.

    تاريخ هرگز خاطره جانسوز شهداى «مرج عذار» (يكى از قريه هاى شام) را فراموش نمى كند، آنها چهارده تن از رجال و بزرگان شيعه بودند، رييس آنها همان صحابى بزرگوارى بود كه زهد و عبادت استخوان بندى محكم و عضلات پيچيده او را تحليل برده بود، او كسى جز «حجر بن عدى كندى» نبود.

    براى اينكه او را بهتر بشناسيم، او همان كسى است كه از فرماندهان لشكر اسلام در فتح شام بود.

    اما «معاويه» همه اين چهارده تن را با شكنجه هاى هولناكى به قتل رسانيد، و سپس مى گفت: «من هر كس را كشتم مى دانم به چه علت كشتم، جز «حجر بن عدى» كه نمى دانم گناه او چه بود؟!».(6)

    ولى من به معاويه مى گويم گناه «حجر» چه بود، او گناهى جز اين نداشت كه به خاطر اثبات گمراهى بنى اميّه و عدم ارتباط آنها به اسلام، تقيّه را زير پا گذارد، آرى او گناهى جز اظهار حق به خاطر اين هدف مقدس نداشت!

    آيا داستان صحابى بزرگوار «عمر بن حمق خزاعى» و «عبدالرحمن بن حسان عنزى» كه «زياد» آنها را زنده زنده در «قس الناطف» دفن كرد فراموش شدنى است؟!

    آيا هرگز خاطره اسف انگيز قتل «ميثم تمار» و «رشيد هجرى» و «عبدالله بن يقطر» كه ابن زياد آنها را در كناسه كوفه به دار آويخت فراموش مى گردد؟!

    اينها و صدها نفر ديگر امثال آنان از كسانى بودند كه جان عزيز خود را در راه يارى حق بى دريغ از كف دادند و پيشانى نورانى خود را آنچنان محكم بر صخره هاى باطل كوبيدند كه تا آنها را در هم نشكستند، سرهاى آنان در هم نشكست!

    آرى اينها اصلا نمى دانستند تقيّه در كدام مزرعه مى رويد، آنها تقيّه را بر خود حرام مى دانستند و حق داشتند. زيرا اگر آنان نيز سكوت اختيار كرده راه تقيّه را پيش گرفته بودند حق و حقيقت به كلى از بين مى رفت، و دين اسلام به صورت دين معاويه و يزيد و زياد و ابن زياد در مى آمد، يعنى دين مكر و نيرنگ و خيانت و نفاق، دينى كه منبع هر گونه رذيله اى بود مى شد، اين دين كجا و آيين اسلام كه الهام بخش هر گونه فضيلتى است كجا؟!

    آرى اينها قربانيان اسلام و شهداى راه حق و فضيلت بودند!

    البتّه داستان شهداى طف، حسين(عليه السلام) و ياران عزيز او نيز بر همه كس روشن است، آنها پيشواى شهيدان راه حق و سر سلسله مردانى بودند كه هرگز زير بار ظلم نرفتند.

    آرى، اينها همه تقيّه را برخود «حرام» مى دانستند، در حالى كه عدّه اى ديگر در شرايط ديگرى كه با اين شرايط كاملا فرق داشت تقيّه را «واجب» مى شمردند، همان طور كه جمعى ديگر در موارد خاصى كه با هر دو فرق داشت تقيّه را «مباح» و ترك آن را جايز مى دانستند، واين تفاوت تنها به خاطر تفاوت شرايط و اختلاف اوضاع و احوال محيطها بود.

    به خاطر دارم كه در بعضى از روايات ديده ام كه «مسيلمه كذاب» دو نفر از مسلمانان را دستگير نمود و به آنها پيشنهاد كرد بايد شهادت بدهيد: «هم من رسول خدا هستم و هم محمّد رسول خداست»!

    يكى از آن دو نفر گفت: من گواهى مى دهم كه محمد رسول خداست و تو دروغگويى! مسيلمه دستور داد او را كشتند. نفر دوم به پيشنهاد مسيلمه تن در داد و آزاد شد.

    هنگامى كه اين خبر به پيغمبر(صلى الله عليه وآله) رسيد فرمود: «نفر اوّل عجله كرد و خود را به بهشت رسانيد و نفر دوم نيز به رخصت عمل كرد، و هر كدام پاداش خود را مى گيرند».(7)

    شما اى مسلمانان! كارى نكنيد كه عدّه اى از برادران شما مجبور به تقيّه شوند و سپس برگرديد و آنها را سرزنش و ملامت كنيد كه چرا آنها تقيّه مى كنند؟!

    از خداى بزرگ مى خواهم كه پايان كار ما و شما را به خير گرداند و وحدت كلمه در راه حق و حقيقت به همه ما عنايت فرمايد.

    والسلام علكيم ورحمة الله وبركاته

    پايان

    ________________________________________

    1 . سوره آل عمران، آيه 28.

    2 . سوره نحل، آيه 106.

    3 . اسباب النزول واحدى، ص 190 ; تفسير بغوى، ج 3، ص 86; تفسير فخر رازى، ج 20، ص 121 ; تفسير بيضاوى، ج 3، ص 422 ; تفسير ابوالسعود، ج 5، ص 143 .

    4 . ر.ك: رسالة فى التقية از شيخ انصارى، ص 320 (ضمن مكاسب چاپ تبريز به طبع رسيده است).

    5 . نگارنده در كتاب «رهبران بزرگ» به مناسبت بحث معصوم بودن انبيا بحث مشروحى درباره «تقيّه» نموده است علاقه مندان مى توانند براى توضيح بيشتر اين موضوع به آنجا مراجعه نمايند. (رهبران بزرگ، ص 248; اعتقاد ما، ص 101).

    6 . الكامل فى التاريخ، ج 2، ص 472; تاريخ طبرى، ج 5، ص 253 .

    7 . مجمع البيان، ج 1، ص 430 ; تفسير حسن بصرى، ج 2، ص 72 .

    موضوعات: آئين ما (اصل الشیعه و اصولها)  لینک ثابت



    [شنبه 1395-01-28] [ 12:20:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      بدا از نظر شيعه   ...

    عدّه اى چنين پنداشته اند(1) كه عقيده شيعه به «بدا» به اين معناست كه ممكن است مطلبى بر خداوند پوشيده باشد سپس با گذشت زمان بر او آشكار گردد(2)(و از پاره اى از اعمال خود كه روى عدم اطلاع از آن مطلب، انجام داده پشيمان گردد!).

    ولى آيا هيچ آدم عاقل و دانايى ممكن است چنين گمانى درباره خدا داشته باشد؟ آيا اين سخن، كفر صريح و زننده نيست؟ زيرا لازمه آن نسبت جهل و نادانى به ذات پاك خداوند دادن، و ذات مقدس او را محل تغيير و حوادث دانستن است (يك روز چيزى را نداند و روز ديگر بداند) با اين حال چگونه ممكن است او واجب الوجود باشد؟!

    حاشا كه شيعه اماميه، و نه هيچ فرقه ديگرى از فرق اسلام، چنين اعتقاد غلطى را داشته باشند; اعتقادى كه عين جهالت و گمراهى است. آرى فقط پاره اى از اين گونه اعتقادات فاسد را به فرقه «مجسمه» نسبت مى دهند، ولى عقايد آنها را به حساب دين و مذهب نمى توان آورد بلكه به خرافات و افسانه ها شبيه تر است تا به مذهب; تا آنجا كه از بعضى از آنها مطالب مضحكى نقل شده كه هر آدم عاقلى از آن شرم دارد; مثلا يكى از آنها درباره جسميت خدا مى گويد: «مرا از آلت جنسى و ريش معذور دار و از غير آن هر چه مى خواهى بپرس»!! (يعنى غير از اين، همه چيز دارد صحبت اينها را هم نبايد كرد).

    اما بدايى كه شيعه قائل است(3)، و از اسرار آن محمد و علوم اين خاندان محسوب مى گردد و آن قدر به آن اهميّت داده شده كه در اخبار اهل بيت(عليهم السلام)مى خوانيم: «مَا عُبِدَ اللهُ بِشَيْء مِثْلَ الْقَوْلِ بِالْبِدَاءِ; هرگز كسى خدا را به مانند عقيده به بدا پرستش نكرده»(4) و «مَا عَرَفَ اللهَ حَقَّ مَعْرِفَتِهِ مَنْ لَمْ يَعْرِفْهُ بِالْبِدَاءِ; كسى كه عقيده به بدا ندارد درست خدا را نشناخته»(5) و مانند اينها.

    اين بدا عبارت از اين است كه وقوع حادثه اى در لوح «محو و اثبات» پيش بينى شده باشد و به وسيله يكى از فرشتگانى كه از لوح محو و اثبات باخبرند، وقوع اين حادثه در آينده به پيغمبرى خبر داده شود، و پيامبر نيز به امّت خود خبر دهد كه چنان حادثه اى وقوع خواهد يافت.(6)

    در حالى كه بعداً آن حادثه به وقوع نمى پيوندد، علت آن اين است كه حوادث پيش بينى شده در لوح محو و اثبات (چنانكه از نامش پيداست) قابل تغيير است و ممكن است خدا آن را محو كرده حادثه ديگرى به جاى آن قرار دهد، و هيچ كس جز او از اين حقيقت باخبر نيست.

    زيرا اين همان مقام علم مكنون و خاص خداست و هيچ پيامبر و ملكى راه به آن ندارند، اين همان حوادث «لوح محفوظ» است كه در قرآن از آن تعبير به «ام الكتاب» شده است.

    ولى انبيا و فرشتگان تنها از حقايق لوح محو و اثبات باخبرند و علوم آنها از آن تجاوز نمى كند و در قرآن از آن چنين تعبير شده است:

    «(يَمْحُوا اللهُ مَا يَشَاءُ وَيُثْبِتُ وَعِنْدَهُ أُمُّ الْكِتَابِ); خداوند هر چه بخواهد محو و هرچه را بخواهد ثابت نگه مى دارد و «ام الكتاب» ]= لوح محفوظ[ نزد اوست».(7)

    ممكن است بعضى از افراد كم اطلاع در اينجا ايراد بگيرند كه اين مخفى كردن حقيقت و اظهار غير آن كه به وسيله لوح «محو و اثبات» صورت مى گيرد از قبيل بيان و خلاف و اغراى به جهل است و اين كار صحيحى نيست.

    اما بايد توجه داشت كه اين گونه امور حتماً داراى مصالح و حكمتهايى است كه از قدرت درك ما خارج مى باشد.

    براى روشن شدن اين حقيقت بايد مقايسه اى ميان «نسخ» و «بدا» به عمل آيد. مى دانيم كه نسخ احكام از نظر همه مسلمانان جايز است. يعنى ممكن است حكمى در شريعت جعل شود و مردم از ظاهر آن چنان تصور كنند كه يك حكم ابدى است ولى با گذشت مدت كوتاهى آن چنان تصور كنند كه يك حكم ابدى است ولى با گذشت مدت كوتاهى به وسيله خود پيامبر نسخ آن حكم اعلام گردد و حكم ديگرى به جاى آن قرار داده شود.

    مسلماً ظهور حكم اوّل در ابديت، و سپس نسخ آن، حكمت و مصلحتى دارد، «بدا» نيز از همين قبيل است، منتها بدا در عالم تكوين و در مورد حوادث تكوينى مى باشد و نسخ در عالم تشريع و قوانين دينى.(8)

    بنابراين همان طور كه نسخ داراى مصالح و حكمت هايى است، بدا و اخفا يك حقيقت تكوينى و سپس اظهار آن با گذشت زمان نيز مصالحى دارد كه عدم اطلاع ما از آن، مانع از واقعيت آن نمى گردد.

    گذشته از اين يك نوع «بدا» نيز هست كه بر اثر اتصال ارواح پاك انبيا به جهان بالا پيدا مى شود، آنها به وسيله اين رابطه ممكن است اصل وقوع حوادثى را دريابند ولى از شرايط و موانع آن مطلع نگردند.

    مثلا در داستانى كه از حضرت مسيح(عليه السلام) نقل شده، مى بينيم حضرت درباره «عروسى» خبر داد كه آن عروس در همان شب زفاف خود مى ميرد، يعنى روح پاك عيسى به واسطه اتصال به جهان ماوراى طبيعت اين مطلب را درك كرده بود، ولى او توجه نداشت كه حدوث اين واقعه مشروط به اين است كه كسان عروس به بينوايى صدقه ندهند، اتفاقاً مادر او كمك به بينوايى كرده بود، و عروس بر خلاف پيش بينى مسيح(عليه السلام) سالم ماند. هنگامى كه از وى جريان را پرسيدند فرمود: شايد صدقه اى در اين راه داده ايد؟ صدقه بلاهاى مبرم را دفع مى كند!(9) همچنين موارد ديگرى نظير آن.(10)

    گاهى فايده اين گونه حوادث امتحان آمادگى اشخاص در راه بندگى و اطاعت فرمان خداست، چنانكه در جريان مأمور شدن ابراهيم به ذبح فرزندش اسماعيل مشاهده مى شود.(11)

    اصولا اگر مسأله بدا نبود دعا و شفاعت و صدقه براى رفع گرفتارى و حل مشكلات معنا نداشت، همچنين گريه انبيا و دوستان خدا و شدت خوف آنها موضوعيتى پيدا نمى كرد، چه اينكه آنها حتى براى يك لحظه و يك چشم بر هم زدن قدم در راه مخالفت خدا نگذارده بودند، ولى آنها از حقايقى كه در علم مكنون خداست و هيچ كس از آن با خبر نيست وحشت داشتند، نكند جرياناتى پيش بيايد و وضع آنها را دگرگون سازد، اين همان علمى است كه بدا از آن مايه مى گيرد.

    ما در جلد اوّل كتاب «الدين والاسلام» شرح گسترده اى درباره «بدا» و مسايلى نظير آن مانند «قضا و قدر» و «لوح محو و اثبات» ذكر كرديم كسانى كه مايل هستند مى توانند توضيحات بيشتر در پيرامون اين مسائل را از آنجا بخواهند.

    ________________________________________

    1 . ظاهراً مرادش بلخى (ت 319) است. ر.ك: التبيان، ج 1، ص 13 و 14، چاپ نجف، سال 1376 هـ، و ابوالحسن اشعرى (210-324) ر.ك: مقالات الاسلاميين، ص 107 و 109 و 1119 و فخر رازى در خاتمه كتاب مهمل و تفسير رازى، ج 5، ص 216، چاپ 8 جلدى و شهرستانى در ملل و نحل.

    2 . ر.ك: المواقف عضدى، ص 421، چاپ عالم الكتب بيروت.

    3 . براى اطلاع بيشتر درباره بدا ر.ك: عقائد صدوق (ذيل شرح باب حادى عشر، 73); اوائل المقالات، ص 53; عدة الاصول، ج 2، ص 29.

    4 . كافى، ج 1، ص 146، ح 1; توحيد صدوق، ص 332، ح 1; بحارالانوار، ج 4، ص 107، ح 19.

    5 . به همين مضمون در كافى، ج1، ص 148، ح 13 و 15 و ج 8، ص 165، ح 177 ; توحيد صدوق، ص 333، ح 5 و 6 و ص 335، ح 9 ; كمال الدين، ص 106 ; بحارالانوار، ج 4، ص 92 باب نسخ و بداء.

    6 . جمعى از دانشمندان معتقدند كه منظور از لوح «محو و اثبات» همان «قانون عليت» (منتها علت ناقصه) است بنابراين اطلاع بر اين لوح عبارت است از اطلاع بر «متقضيات و اسباب» حوادث گوناگون بدون اينكه از «شرايط و موانع» آن به طور كامل اطلاعى در دست باشد. حوادثى كه از اين طريق پيش بينى مى گردد ممكن است انجام گيرد به اين ترتيب كه اسباب حادثه با شرايط و عدم موانع توأم شود، و ممكن است بر اثر فقدان «شرايط» و وجود «موانع» صورت نگيرد و لذا آن را «محو و اثبات» ناميده اند. اما «لوح محفوظ» همان «علل تامه» حوادث و پديده هاى گوناگون مى باشد. اطلاع بر اين علل كه مجموعه اى از «اسباب و شرايط و فقدان موانع» است منحصر به ذات خداوند متعال مى باشد، بديهى است در اين قسمت هيچ گونه تغيير و تبديلى رخ نخواهد داد.

    7 . سوره رعد، آيه 39 .

    8 . بحارالانوار، ج 4، ص 126-128 .

    9 . بحارالانوار، ج 4، ص 94 .

    10 . بحارالانوار، ج 4، ص 118 .

    11 . دليل امتحانى بودن آن اين است كه پس از آنكه حضرت ابراهيم(عليه السلام) مقدمات را فراهم آورد، خطاب رسيد كه (قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤيَا). سوره صافات، آيه 105 .

    موضوعات: آئين ما (اصل الشیعه و اصولها)  لینک ثابت



     [ 12:20:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      «بدا» و «تقيّه»   ...

    در پايان اين كتاب لازم مى دانيم دو موضوع را كه زياد بر شيعه خرده مى گيرند مورد بحث قرار دهيم و حقيقت عقيده شيعه را در اين زمينه روشن سازيم:

    موضوعات: آئين ما (اصل الشیعه و اصولها)  لینک ثابت



     [ 12:20:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      مقدار ديه   ...

    ديه مسلمان آزاد صد شتر يا دويست گاو يا هزار گوسفند يا دويست دست لباس كه هر كدام مركب از دو قطعه باشد يا هزار دينار هر كدام از اينها كافى است.

    همان طور كه اشاره شد در قتل عمد اولياى مقتول حق دارند قصاص كنند، ولى اگر راضى به گرفتن ديه شوند، قصاص ساقط مى شود و بايد ديه مزبور حدّاكثر تا يك سال به آنها پرداخته شود.

    ولى در قتل «شبه عمد» تنها ديه تعلق مى گيرد و حدّاكثر بايد در مدت دو سال پرداخته شود. همچنين در قتل خطا تنها ديه است اما مدت پرداخت آن تا سه سال خواهد بود كه در هر سال بايد لااقل يك ثلث آن را بپردازند.

    اما جناياتى كه منجر به نقص اعضا مى گردد مانند قطع دست يا پا يا كور ساختن چشم و امثال اينها، چنانچه جنايت از روى عمد باشد مى توان قصاص كرد، چشم در برابر چشم و گوش در برابر گوش و دندان در برابر دندان و مانند اينها: (الْعَيْنَ بِالْعَيْنِ وَالاَْنفَ بِالاَْنفِ وَالاُْذُنَ بِالاُْذُنِ وَالسِّنَّ بِالسِّنِّ وَالْجُرُوحَ قِصَاصٌ).(1)

    و اگر از روى خطا يا شبه آن باشد هر يك از اعضا ديه خاصى دارد; بعضى به اندازه تمام ديه يك انسان (هزار دينار و مانند آن) و بعضى نصف ديه و بعضى كمتر از نصف است.

    به طور كلى اعضايى كه مفرد مى باشد مانند «بينى» يا مثلا آلت تناسلى مرد ديه آن يك ديه كامل است.

    ولى اعضايى كه متعدد است مانند چشم و گوش و دست و پا اگر يكى را از بين ببرند، ديه آن ديه كامل است. ديه عمد و شبه عمد بر شخص جانى تعلق مى گيرد ولى ديه جنايت خطايى بر «عاقله» است.

    اين بود خلاصه بسيار فشرده اى از عقايد شيعه در باب قصاص و ديات، شرح بيشتر درباره آن را بايد از كتابهاى گسترده اى كه در اين زمينه نگاشته اند به دست آورد.

    منظور ما در اينجا تنها نشان دادن گوشه اى از عقايد شيعه در ابواب فقه بود و لذا بسيارى از كتابها و ابواب فقه مانند ابواب بيع سلف و صرف و بيع ميوه بر درخت و بيع حيوان، همچنين اجاره و رهن و عاريه و وديعه و مزارعه و مساقات و مسابقه و ضمان و حواله و كفالت و اقرار و كفارات و بسيارى ديگر را اصلا متعرض نشديم با اينكه همه اينها در كتابهاى فقهى شيعه مشروحاً مورد بحث قرار گرفته.

    همان طور كه گفتيم تنها نظر ما اين بود كه اشاره مختصرى كرده و نمونه هاى روشنى ارائه دهيم، و لذا تنها در اين رساله به ذكر فهرست و مهمترين عناوين عقايد شيعه اماميه قناعت كرديم و اين يك تصوير بسيار كوچك است كه مى تواند اجمالا عقايد شيعه و روش او را در اصول و فروع دين، و در دلايل و فرهنگ و طرز تفكر و وسعت علوم و معارف نشان دهد.

    شما اى دانشمندان اسلام و اى عالمان دين! آيا در اين مطالبى كه از عقايد شيعه در اصول وفروع نقل كرديم چيزى كه اساس اسلام را درهم بكوبد مشاهده مى كنيد؟!(2)

    و آيا چيزى از اينها از يهوديت و نصرانيّت و يا مذهب زرتشتى گرفته شده است؟

    آيا در هيچ يك از اين مباحث چيزى بر خلاف اصول قواعد اسلام و بيرون از منطق كتاب و سنّت (قرآن و روش و گفتار پيامبر(صلى الله عليه وآله)) ديده مى شود؟

    و آيا موقع آن نرسيده است كه افراد منصف و با اطلاع در اين باره صريحاً قضاوت و حكم كنند و افراد غير مطلع با شنيدن اين حقايق از دروغ و افترا دست بردارند؟!

    شايد خداوند (در سايه اين گونه بحثها) اين پراكندگى را تبديل به اتحاد و اجتماع كند، و اين وحشتى كه مسلمانان از يكديگر دارند از بين برود و همه برادران مسلمان در سايه پرچم قرآن گرد آيند و عظمت و بزرگى گذشته خود را بازيابند.

    ولى بايد دانست اين آرزوى بزرگ هرگز صورت نمى گيرد و مسلمانان عزّت و حيات حقيقى خود را باز نخواهند يافت مگر اينكه تعصبات نارواى مذهبى و تعصبات قومى را از ميان بردارند.

    من همواره اين سخن را تكرار كرده ام كه ما بايد همه مذاهب اسلامى را محترم بشماريم و خود را در جايگاهى بالاتر از اين اختلافات قرار دهيم.

    آرى بالاتر از همه اين اختلافات بذر و هسته اصلى حيات ملتها وجود دارد، و آن اينكه: با برادران دينى خود از روى اخلاص مبادله محبّت و دوستى كنند، در منافع با آنها شريك و سهيم باشند، هم به آنها منفعت برسانند و هم از آنها منتفع گردند، هرگز از روى استبداد و برترى طلبى با يكديگر رفتار نكنند، آنچه براى خود دوست مى دارند حقيقتاً و جداً براى برادران دينى خود نيز دوست بدارند.

    البتّه ممكن است بعضى تحقق اين روابط دوستانه و صفات عالى را در ميان عموم مسلمانان با آن اختلافاتى كه امروز دارند يك خواب و خيال و يا يك نوع آرزوى محال بدانند ولى ما از رحمتهاى الهى مأيوس نيستيم و از لطف خدا دور نمى دانيم كه روح تازه اى در كالبد بى جان اين امّت مأيوس بدمد و حيات و زندگى نوينى بيابند، چشمهاى آنها بينا گردد و به خواست خدا از اين مستى به هوش آيند!

    ________________________________________

    1 . سوره مائده، آيه 45.

    2 . اشاره به حملاتى است كه احمد امين در كتاب خود «فجرالاسلام» به شيعه نموده و نسبتهاى ناروايى داده است (شرح آن در اوايل كتاب گذشت).

    موضوعات: آئين ما (اصل الشیعه و اصولها)  لینک ثابت



     [ 12:20:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...



      خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

     
     
    این وبلاگ بمنظور معرفی شاخه ای از ابعاد وجودی امام حسن مجتبی (ع) به فعالیت مشغول شده است.
     
     
    مداحی های محرم