حُسنِ حَسَن
 
  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

   
آذر 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30



این وبلاگ بمنظور معرفی شاخه ای از ابعاد وجودی امام حسن مجتبی (ع) به فعالیت مشغول شده است.




آمار

  • امروز: 866
  • دیروز: 1092
  • 7 روز قبل: 2006
  • 1 ماه قبل: 11408
  • کل بازدیدها: 2481400





  • رتبه







    کاربران آنلاین



      شكر سايه خاتم (ص )   ...

    الهى !مرا در سايه خاتم (عليه السلام ) داشتى ، كه تو را يابم و بندگانت را دريابم ؛ شكر اين موهبت چگونه گذارم . بارالها ! نا پاك را به سويت بار نيست و با بندگانت كار نيست ، دستم را بدار تا در راهت استوار باشم .(4)

    4-الهى نامه س 63.

    موضوعات: فضائل و سيره چهارده معصوم (ع) در آثار استاد علامه حسن زاده آملي  لینک ثابت



    [سه شنبه 1395-06-30] [ 11:29:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      المؤمن مراه المؤمن !   ...

    الهى !سفير كبيرت فرمود:المومن مراه المؤمن . اگر من مومنم تو هم مومنى ، چه آخر حشرم گواه است كه : هو الذى لا اله هو، الاملك القدوس السلام المؤمن المهيمن العزيز الجبار المتكبر .(3)

    3-الهى نامه ص 26.

    موضوعات: فضائل و سيره چهارده معصوم (ع) در آثار استاد علامه حسن زاده آملي  لینک ثابت



     [ 11:29:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      بدترين كورى ، كورى قلت است !   ...

    الهى !رسولت فرموده : شر العمى عمى القلت ؛ يعنى بدترين كورى ، كورى قلب است .

    و چه نيكو فرمود كه : كور چشم سر، از مشاهده خلق محروم است و كور چشم دل از رؤيت حق .

    حسن را چشم سر بينا داده اى ، چشم دل بينا نيز ده تا خلق بين حق بين شود (2) !

    2-الهى نامه ص 41.

    موضوعات: فضائل و سيره چهارده معصوم (ع) در آثار استاد علامه حسن زاده آملي  لینک ثابت



     [ 11:29:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      عشق و علاقه علامه حسن زاده آملى به معصومين   ...

    عِلْمٌ حينَ فُسِّرَ وُجِد

    روز پنج شنبه ، بيستم شعبان المعظم 1378 هجرى قمرى برابر با 2 آذر 1346 هجرى شمسى ، در قم در محضر روحانى بزرگوار جناب آقاى حاج سير حسين قاضى طباطبايى ، ابن عم آيه الله حاج سيد على قاضى تبريزى (رضوان الله عليهما )بودم ، فرمودند:

    موحوم كفعمى كتابى به نام صفوه الصفات فى شرح دعاء السمات دارد؛ در آن كتاب مى گويد كه : اسماى دوازده امام (عليه السلام ) آنچه مكرر است القاء شود باقى مى شود علم حين فسر وجد، و ما اين را دانستيم يعنى چه ، از جناب آقا سيد محمد حسين الهى آيه الله استاد الهى برادر علامه آقا سيد محمد حسين طباطبايى صاحب تفسير الميزان ، و اين هر دو بزرگوار (روحى لهما الفداء )از استادان اين كم ترين بوده اند )سوال كرديم ، آن جناب موحوم آيه الله حاج سيد على قاضى (نام برده )را احضار كرده است و معنى جمله مذكور را از ايشان پرسيدند، آن مرحوم در جواب فرمود كه : با اسماء چهارده معصوم چنين كنند كه مى شود طه علم حين فسر وجدولى آن را بيان نفرمودند(1).

    1-هزار و يك كلمه ج 3. ص 416.

    موضوعات: فضائل و سيره چهارده معصوم (ع) در آثار استاد علامه حسن زاده آملي  لینک ثابت



     [ 11:29:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      مقدمه   ...

    بسمه تعالى

    قال رسول الله :

    انى تارك فيكم الثقلين ، كتاب الله و عترتى اهل بيتى ، ما ان تمسكتم بهما لن تضلوا ابدا و انهما لن يفترقا حتى يردا على الحوض .

    معصومين (عليه السلام ) همگى نور واحد هستند.

    معصومين (عليه السلام ) همگى به نوعى عليه قدرت هاى ظالم عصر خود قيام كردند.

    معصومين (عليه السلام ) تنها و بى هيچ ياورى در مقابل زورگويان زمان قد علم كردند و در اين راه تا مرز شهادت به پيش رفتند.

    معصومين (عليه السلام ) در راه حفظ اسلام و احكام قرآن كريم شهيد شدند، زندانها را به جان خريدند، فداكارى ها كردند. تا توانستند اسلام را احيا و به دست ما برسانند.

    معصومين (عليه السلام ) حامى مستضعفان و محرومان بودند.

    معصومين (عليه السلام ) براى تربيت انسان آمدند، تا بشر را از آلودگى گناه و پليدى فساد و رذايل اخلاقى دور كنند و با فضايل و آداب برجسته انسانى آنها را رشد دهند.

    معصومين (عليه السلام ) در برابر زورگويان و جباران مقاوم و در برابر فقرا و ضعفاء و مستضعفين فروتن بودند.

    معصومين (عليه السلام )، زهد و تهجد را بر خود فرض و واجب مى دانستند

    معصومين (عليه السلام )، دائم الذكر بوده و در نماز، خشوع و حضور قلب كامل داشتند.

    معصومين (عليه السلام ) با مردم ، بين مردم و جزوى از آنها بودند.

    ما بر خود افتخار كرده و مى باليم كه پيرو مذهبى هستيم كه رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) مؤسس آن به امر خداى بود. ائمه اطهار (عليه السلام ) نيز تا مرز شهادت در اين راه پيش رفتند.

    امروزه ، پيشرفت و ترقى بشد در گروى عمل به رهنمودهاى معصومين (عليه السلام ) است و سعادت انسان در اين است كه متوسل به ساحت قدسى آنان شود؛ چرا كه راه درست و صحيحى زندگى را آنان پيمودند.

    اگر مى خواهيم كه دنيا و آخرتمان را بيمه كنيم ، بايد به سيره قولى و عملى معصومين (عليه السلام ) عمل نماييم ؛ زيرا تنها سيره زندگى آنها جاويد و راه گشا است .

    در طول تاريخ چه بسيار كه دشمنان قصد داشتند نام و روش زندگى ائمه (عليه السلام ) را محو و نابود سازند؛ ولى برخواست خداوند نتوانستند.

    اينك ما بايد شاكر درگاه خدا باشيم كه شيعه ايم و شكر گزار اين نعمت باشيم كه خداوند چنين پاكانى را براى هدايت ما فرستاده است . زيرا همه نعمات و حتى نفس كشيدن ما مرهون بركت وجودى حضرت بقيه الله الاعظم - عج الله فرجه الشريف - مى باشد كه ما زير لواى آن حضرتيم .

    از خداوند بخواهيم كه محبت رسول و فرستاده خود و اهل بيت (عليه السلام ) مكرم آن حضرت را در دل ما قرار دهد، به گونه اى كه لحظه اى از آنان جدا نشويم كه همين جدايى ها، باعث گمراهى و بدبختى است .

    بار خدايا !اين توفيق را به ما عنايت كن كه در راه معصومين (عليه السلام ) قدم برداشته و در همين مسير كشته شويم .

    علت تنظيم گرد آورى اين كتاب اين بود كه جاى خالى چنين اثرى كاملا در جامعه مشهود بود؛ استاد فرزانه حسن حسن زاده آملى كه خود، يكى از شيفتگان و محبين اهل بيت عصمت و طهارت (عليه السلام ) است و به آنها عشق مى ورزد، با قلمى پاك و زيبا و دلى آكنده از حب به اهل البيت (عليه السلام ) گوشه اى از فضائل و سيره معصومين (عليه السلام ) را در آثار خويش به تصوير كشيده است كه هر يك گوياى جلوه اى نورانى از زندگانى ائمه اطهار (عليه السلام ) مى باشد و عمل به آنها سبب هدايت دنيا و سعادت آخرت ما مى گردد.

    عباس عزيزى - حوزه علميه قم - بهار 81

    موضوعات: فضائل و سيره چهارده معصوم (ع) در آثار استاد علامه حسن زاده آملي  لینک ثابت



     [ 11:29:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      كودكى در دهان گرگ   ...

    در بنى اسرائيل قحطى شديدى پيش آمد… - آذوقه ناياب شد - زنى لقمه نانى داشت آن را به دهان گذاشت كه ميل كند، ناگاه گدايى فرياد زد، اى بنده خدا گرسنه ام !

    زن با خود گفت :

    در چنين موقعيت سزاوار است اين لقمه نان را صدقه بدهم و به دنبال آن ، لقمه را از دهانش بيرون آورد و آن را به گدا داد.

    زن طفل كوچكى داشت ، همراه خود به صحرا برد و در محلى گذاشت تا هيزم جمع كند، ناگهان گرگى جهيد و كودك را به دهان گرفت و پا به فرار گذاشت .

    فرياد مردم بلند شد، مادر طفل سراسيمه به دنبال گرگ دويد ولى هيچ كدام اثر نبخشيد. همچنان گرگ طفل را در دهان گرفته ، به سرعت مى دويد.

    خداوند ملكى را فرستاد كودك را از دهان گرگ گرفت و به مادرش تحويل داد.

    سپس به زن گفت : آيا راضى شدى لقمه اى به لقمه اى ؟ يكى لقمه (نان ) دادى ، يك لقمه (كودك ) گرفتى !(114)

    114- بحار: ج 96، ص 123.

    موضوعات: داستانهاى بحارالانوار  لینک ثابت



     [ 11:26:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      موعظه اى از گنه كار!   ...

    مردى محضر حضرت عيسى عليه السلام آمد و عرض كرد:

    - مرتكب زنا شده ام ، مرا از گناه پاك كن .

    عيسى عليه السلام دستور داد كه اعلام كنند تا تمام مردم را تطهير گناهكار حاضر شوند و براى مجازات وى گودالى كندند. وقتى همه جمع شدند و گناهكار در گودال اجراى قانون الهى قرار گرفت . نگاهى به جمعيت انبوه مردم انداخت كه همه آماده مجازات او بودند. با صداى بلند گفت :

    اى مردم ! هر كس خودش آلوده به گناه است و بايد كيفر ببيند، حق ندارد در مجازات من شركت كند.

    با شنيدن اين جمله همه رفتند. تنها حضرت عيسى عليه السلام و حضرت يحيى عليه السلام ماندند. در اين هنگام يحيى عليه السلام پيش آمد و به آن مرد نزديك شد و گفت :

    - اى گناهكار! مرا موعظه كن !

    مرد گفت :

    اى يحيى ! مواظب باش خودت را در اختيار هواى نفست مگذارى ! زيرا سقوط كرده و بدبخت خواهى شد.

    يحيى عليه السلام گفت :

    موعظه اى ديگر بگو!

    مرد گفت :

    هرگز خطاكارى را به خاطر لغزشش ملامت مكن ! بلكه در فكر نجات او باش !

    حضرت يحيى عليه السلام گفت :

    باز هم موعظه كن !

    مرد گفت :

    از به كار بردن غضبت خوددارى نما!

    در اين وقت حضرت يحيى گفت :

    - موعظه هايت مرا كفايت مى كند.(113)

    113- بحار: ج 14، ص 188.

    موضوعات: داستانهاى بحارالانوار  لینک ثابت



     [ 11:26:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      مرگ انديشى   ...

    اسكندر ذوالقرنين ، در مسافرتهاى طولانى خود، با يك جمعيت فهميده برخورد كرد كه از پيراون حضرت موسى عليه السلام بودند، زندگى آنان در آسايش تواءم با عدالت و در درستكارى بود.

    خطاب به آنان گفت :

    اى مردم ! مرا از جريان زندگى خود آگاه سازيد كه من سراسر زمين را گشتم ، شرق و غربش را، صحرا و دريايش را، جلگه و كوهش را محيط نور و ظلمتش را، مانند شما را نديدم به من بگوييد! چرا قبرهاى مردگانتان در حياط خانه هاى شماست ؟!

    براى آن كه مرگ را فراموش نكنيم و ياد مرگ از قلبمان خارج نشود.

    پرسيد:

    چرا خانه هاى شما در ندارد؟

    گفتند:

    به خاطر اين كه در ميان ما افراد دزد و خائن وجود ندارد و همه ما درستكار و مورد اطمينان يكديگريم .

    پرسيد:

    چرا حاكم و فرمانروا نداريد؟

    گفتند:

    چون به يكديگر ظلم و ستم نمى كنيم تا براى جلوگيرى از ظلم نيازى به حكومت و فرمانروا داشته باشيم ….

    اسكندر پس از پرسشهاى چند گفت :

    اى مردم به من بگوييد! كه آيا پدرانتان همانند شما رفتار مى كردند؟

    در پاسخ ، پدرانشان را چنين تعريف كردند؛

    آنان به تهيدستان ترحم داشتند.

    با فقرا همكارى مى نمودند.

    اگر از كسى ستم مى ديدند، او را مورد عفو و گذشت قرار مى دادند و از خداوند براى وى آمرزش مى خواستند.

    صله رحم را رعايت مى كردند.

    امانت را به صاحبانشان بر مى گرداندند و خداوند نيز در اثر اين رفتار پسنديده كارهاى آنها را اصلاح مى نمود.

    ذوالقرنين به آن مردم علاقمند شد و در آن سرزمين ماند تا سرانجام از دنيا رفت .(112)

    112- بحار: ج 12، ص 179. اين داستان به طور خلاصه آورده شد.

    موضوعات: داستانهاى بحارالانوار  لینک ثابت



     [ 11:26:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      خشمى بر گناهكار!   ...

    خداوند به شعيب پيغمبر وحى كرد كه صد هزار نفر از پيروانت را مجازات خواهم كرد. چهل هزار از آنان بدكارند و بقيه خوبند!

    شعيب پرسيد:

    خدايا! بدان بايد كيفر ببينند، اما خوبان چرا؟ خداوند فرمود:

    براى اين كه خوبان با گناهكاران سازش كردند و با توجه به خشم و غضب من نسبت به گناهكاران ، آنان خشمگين نگشتند.(111)

    111- بحار: ج 23، ص 153.

    موضوعات: داستانهاى بحارالانوار  لینک ثابت



     [ 11:26:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      داستان سه همسر   ...

    در زمان هاى گذشته ، در بنى اسرائيل مرد عاقل و ثروتمندى زندگى مى كرد. او سه تا پسر داشت يكى از آنها از زن پاكدامن و پرهيزگار به دنيا آمده بود و به خود مرد خيلى شباهت داشت و دوتاى دگير از زن ناصالحه .

    هنگامى كه مرد خود را در آستانه مرگ ديد به فرزندانش گفت :

    اين همه سرمايه و ثروت كه من دارم فقط براى يكى از شماست .

    پس از مرگ پدر، پسر بزرگتر ادعا كرد منظور پدر من بودم .

    پسر دومى گفت :

    نه ! منظور پدر من بودم . پسر كوچك تر نيز همين ادعا را كرد.

    براى حل اختلاف پيش قاضى رفتند و ماجرا را براى قاضى توضيح دادند.

    قاضى گفت :

    در مورد قضيه شما من مطلبى ندارم تا بتوانم از عهده قضاوت برآيم و اختلافتان را حل كنم . شما پيش سه برادر كه در قبيله بنى غنام هستند برويد، آنان درباره شما قضاوت كنند.

    سه برادر با هم نزد يكى از برادران بنى غنام رفتند. او را پيرمرد ناتوان و سالخورده ديدند و ماجراى خودشان را به او گفتند.

    وى در پاسخ گفت :

    نزد برادرم كه سن و سالش از من بيشتر است برويد و از او بپرسيد.

    آنها پيش برادر دومى آمدند، مشاهده كردند او مرد ميان سالى است و از لحاظ چهره جوانتر از اولى است .

    او هم آنان را به برادر سومى كه بزرگتر از آنان بود راهنمايى كرد.

    هنگامى كه پيش ايشان آمدند، ديدند كه وى در سيما و صورت از آن دو برادر كوچكتر است . نخست از وضع حال آنان پرسيدند (كه چگونه برادر كوچكتر، پيرتر و برادر بزرگتر جوانتر است ؟) سپس داستان خودشان را مطرح كردند.

    او در پاسخ گفت :

    اين كه برادر كوچكم را اول ديديد او زنى تندخو و بداخلاق دارد كه پيوسته او را ناراحت مى كند و شكنجه مى دهد، ولى وى در برابر اذيت و آزارش ‍ شكيبايى مى كند، از ترس اين كه مبادا گرفتار بلايى ديگرى گردد كه نتواند در برابر آن صبر داشته باشد از اين رو او در سيما شكسته و پيرتر به نظر مى رسد.

    اما برادر دومى ام همسرى دارد كه گاهى او را ناراحت و گاهى خوشحال مى كند، بدين جهت نسبت به اولى جوانتر مانده است .

    اما من همسرى دارم كه هميشه در اطاعت و فرمانم مى باشد، هميشه مرا شاد و خوشحال نگاه مى دارد. از آن وقتى كه با ايشان ازدواج كرده ام تاكنون ناراحتى از جانب او نديده ام ، جوانى من به خاطر او است .

    اما داستان پدرتان ! شما هم اكنون برويد و قبر او را بشكافيد و استخوانهايش ‍ را خارج كنيد و بسوزانيد، سپس بياييد درباره شما قضاوت كنم و حق را از باطل جدا سازم .

    فرزندان مرد ثروتمند برگشتند تا گفته هاى ايشان را انجام دهند.

    هر سه برادر با بيل و كلنگ وارد قبرستان شدند، وقتى كه دو برادر تصميم گرفتند كه قبر پدرشان را بشكافند، پسر كوچكتر گفت :

    قبر پدر را نشكافيد من حاضرم سهم خود را به شما واگذار نمايم . پس از آن برادران نزد قاضى برگشتند و قضيه را به او گفتند.

    وى پاسخ داد:

    اين كار شما در اثبات مطلب كافى است ، برويد مال را نزد من بياوريد.

    امام محمد باقر عليه السلام مى فرمايد:

    هنگامى كه مال را آوردند قاضى به پسر كوچك گفت :

    اين ثروت مال تو است . زيرا اگر آنان نيز پسران او بودند، مانند تو از شكافتن قبر پدر شرم و حيا مى كردند.(110)

    110- بحار: ج 14، ص 490، و ج 103، ص 233، و ج 104، ص 296.

    موضوعات: داستانهاى بحارالانوار  لینک ثابت



     [ 11:26:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...



      خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

     
     
    این وبلاگ بمنظور معرفی شاخه ای از ابعاد وجودی امام حسن مجتبی (ع) به فعالیت مشغول شده است.
     
     
    مداحی های محرم