اين شرط عبارت بود از تعهد امنيت عمومى و امنيت شيعيان على بخصوص و اينكه بقصد جان حسن و حسين عليهما السلام و خاندان ايشان ، توطئه ای آشكارا و نهانى نچيند .
مورخان را در موضوعات مربوط به اين ماده ، سخنان فراوان است ، بعضى در توصيف فجايع بزرگى كه در زمان معاويه از طرف حكام اموى نسبت به شيعيان انجام گرفت ، و بعضى در ذكر ماجراهاى خصوصى معاويه با شخصيت هاى ممتاز اصحاب اميرالمؤمنين و بالاخره بعضى در پيرامون خيانتى كه وى با امام حسن و برادرش امام حسين كرد .
ما اين سخنان را به ترتيب مزبور در معرض مطالعه ى خوانندگان قرار ميدهيم
…………………………………
پی نوشت ها
1- ابن قتيبه ( ج 1 ص 151 ) .
2- ( الامامة و السياسة) ج 1 ص 152 .
3- ( مقاتل الطالبيين) ص 29 .
4- ( الامامة والسياسة) ج 1 ص 160 .
5- بيهقى در كتاب ( المحاسن و المساوى) ( ج 1 ص 108 ) اين توطئه ى مغيره را ذكر كرده و ليكن بموجب روايتى يا به استنباط شخص خود ، معتقد شده است كه وى از نخست اين موضوع را با خود معاويه در ميان گذاشت و معاويه چون از او اطمينان يافت گفت : بر سر كارت باز گرد و كار را براى پسر برادرت استوار كن و اين مطلب را با پيك تيز روى نيز مجددا بدو نوشت .
6- ببين مسئله ى ( پير مردى) در منطق مغيره داراى چه مايه اهميت است !
7- ( كامل) تأليف ابن اثير ( ج 3 ص 198 201 ) از اين حديث ميزان علاقه و تعصب اين صحابى پيغمبر نسبت به امت محمد را كاملا ميتوان دريافت ! 8 - بسيارى از نويسندگان در شناخت اين بخش از زمان دچار اشتباه شده اند از جمله ( حسن مراد) در كتاب ( الدولة الامويه) ( ص 70 ) مى نويسد : ( از اينجا بدست مىآيد كه موضوع وليعهدى يزيد يك موضوع غير مترقب نبوده است) ! و خواننده ى عزيز از گفتار ( احنف) و از مطالبى كه در بحث هاى گذشته بيان شد بخوبى در مى يابد كه اين موضوع ، بسيار غير مترقب بوده است .
9- ابن قتيبة - ج 1 ص 156 158 و مسعودى ( حاشيه ى ابن اثير ) ج 6 ص 100 - 102 .
10- ابن قتيبه - ( ج 1 ص 63 65 ) .
11- از اين لحن كلام ميتوان استنباط كرد كه خود ام المؤمنين به آنچه معاويه ميخواسته ، گرائيده بوده است .
12- ( ج 1 ص 168 172 ) .
13- قبلا ديديم كه معاويه به مسن تر بودن خود از حسن براى ارجحيت خود براى خلافت ، استدلال مى كرد و اين تنها دليلى بود كه او براى شايستگى خود براى خلافت ، اقامه مى نمود بايد پرسيد : چگونه است كه اين دليل در اينمورد كارگر نيست ؟ !
14- زيرا صاحب حق خلافت پس از امام حسن ، آنحضرت بود ، اولا بدليل تصريح جدش رسولخدا ( ص ) و ثانيا بموجب متن قرار داد صلح .
15- با اين جمله به غرض ورزى معاويه اشاره مى كند كه در شمار خلفا ، نام پدرش على را نبرد .
16- عبارت در متن چنين است : ( والتنكب عن استبلاغ البيعه) با دقت فراوانى كه در عبارت شد جز جمله ى بالا مفادى از آن بنظر نمى رسد و نقطه ى اعضال ، كلمه ى ( استبلاغ) است كه در ( اقرب الموارد) ذكر نشده و در شرائطى كه اين سطور نوشته ميشود دسترسى به كتاب لغت ديگرى يا عربى دان آشنا به اينگونه عباراتى نيست بگمان اينجانب منظور امام عليه السلام آنست كه : ( پس از ذكر سه خليفه ى پيشين ، رشته ى سخن را به آنكس كه به بيعت طبيعى و عمومى نائل آمد - يعنى على عليه السلام - نكشانيدى) از فضلاى زباندان و عبارت فهم انتظار مى رود كه در صورت دست يافتن به مفاد قطعى اين جمله ، اينجانب را نيز راهنمای فرمايند ( مترجم ) .
17- منظور آنست كه اين تعدى مغرضانه ، آرزوى شيطان را كه ايجاد نفاق و تفرقه است ، برآورده مى سازد .
18- ( النصايح الكافية) تأليف ابن عقيل ص 19 - 20 .
19- ( النصايح الكافية) تأليف ابن عقيل ص 19 - 20 .
20- توضيح بيشتر اين بحث با ذكر ماخذ آن در فصل 14 گذشت ..
21- منظور سالى است كه ميان امام حسن عليه السلام و معاويه صلح واقع شد ( م ) .
22- ابن ابى الحديد ( ج 3 ص 15 ) .
23- ابن اثير ( ج 4 ص 187 ) و طبرى ( ج 6 ص 141 ) .
24- مسعودى ( حاشيه ى ابن اثير ) ج 6 ص 99 .
25- طبرى ( ج 6 ص 96 ) و ابن اثير ( ج 3 ص 105 ) .
26- رجوع كنيد به ( النصايح الكافية) ص 73 چاپ اول .
27- مسعودى ( حاشيه ى ابن اثير ج 6 ص 81 82 ) 430 .
[جمعه 1395-03-28] [ 05:44:00 ب.ظ ]