روى انه لما ضرب عليه السلام بخنجر مسموم عدال الى موضع مسمى ببطن جريح ، و عليها عم المختار، و قال المختار لعمه : تعالى حتى ناخذ الحسن ونسلمه الى معاوية ، و بعد ان علموا الشيعة به هموا بقتل المختار، فتلطف عمه بالعفوا عنه ففعلو فقال الحسن عليه السلام : ويلكم والله ان معاوية لايفى لاحد، منكم بما ضمنه فى قتلى و انى اظن ان وضعت يدى فى يده فاسالمه لم يتركنى ادين لدين جدى صلى الله عليه و آله و انى اقدر ان اعبدالله عزوجل وحدى ، ولكنى كانى انظر الى ابنائكم واقفين على ابواب ابنائهم يستسقونهم و يستطعمونهم بما جعل الله لهم ، فلايسقون و لايطعمون ، فبعدا و سحقا لما كسبته ايديهم ، و سيعلم الذين ظلموا اى منقلب ينقلبون (37) خطبه آن حضرت در علت صلح ايشان روايت شده : هنگامى كه امام با خنجر مسموم مورد حمله قرار گرفت به مكانى بنام بطن جريح كه عموى مختار بر آن حكومت مى كرد، رفت ، مختار به عمويش گفت : بيا تا حسن بن على را گرفته و به معاويه تسليم نمائيم ، هنگامى كه شيعيان قصد او را دانستند، قصد كشتن مختار را كردند، عمويش از آنان خواست كه از او درگذرند، آنان نيز درگذشتند. امام عليه السلام فرمود: واى بر شما، سوگند، بر خود معاويه به آن چه در مورد قتل من با شما پيمان بست وفا نمى كند و مى دانم كه اگر دست به دست او دهم و تسليم او گردم ، نمى گذارد كه به دين جدم باشم . و من مى توانم ، كه به تنهائى عبادت پروردگارم ، را بنمايم ، اما من به فرزندان شما مى نگرم ، كه در كنار درهاى خانه هاى فرزندان ايشان قرار گرفته و در مقابل آنچه خداوند به آنان داده است ، از آنان درخواست آب و غذا مى كنند، اما به آنان آب و غذا نمى دهند، پس دور باد بر آن به سبب آنچه انجام داده اند، و ستمكاران بزودى مى دانند كه در چه جايگاهى قرار خواهند گرفت .
[شنبه 1395-03-29] [ 11:27:00 ب.ظ ]