روى ان معاوية ساءل الحسن عليه السلام ان يصعد المنبر و ينتسب فصعد فحمدالله و اثنى عليه ثم قال : ايهاالناس ! من عروفنى فقد عرفنى ، و من لم يعرفنى فسابين له نفسى بلدى مكة و منى و انا ابن المروة و الصفا انا ابن النبى المصطفى ، و انا ابن من علا الجبال الرواسى ، و انا ابن من كسا محاسن وجهه الحياء، و انا ابن فاطمة سيدة السناء، و انا ابن قليلات العيوب ، نقيات ، الجيوب و اذن المؤذن ، فقال : اشهد ان لااله الاالله و اشهد ان محمدا رسول الله ، فقال : يا معاوية ، محمد ابى ام ابوك ؟ فان قلت ، ليس بابى فقد كفرت ،، و ان قلت ، نعم : فقد اقررت . ثم قال : اصبحت قريش تفتخر على العرب بان محمدا منها، و اصبحت العرب تفتخر على العجم بان محمدا منها، و اصبحت العجم تعرف حق العرب بان محمدا منها، يطلبون ، حقنا و لايردون الينا حقنا (35) خطبه آن حضرت در توصيف خودش روايت شده كه معاويه از امام حسن عليه السلام خواست كه بر بالاى مبر رفته و نسب خود را بيان دارد، امام بالاى منبر رفت و پس از حمد و ثناى الهى فرمود: اى مردم ! هر كه مرا مى شناسد، كه مرا مى شناسد، و هر كه مرا نمى شناسد، بزودى خود را براى او توصيف مى كنم ، شهرم مكه و منى و فرزند مروه و صفا هستم ، و من پسر پيامبر برانگيخته شده هستم و من فرزند كسى هستم كه بر بالاى كوههاى استوار رفته ، و من پسر كسى هستم ، كه زيبائيهاى چهره اش را از حيا پوشانيد، و من پسر فاطمه برترين زنان هستم ، و من پسر كسانى هستم كه عيوبشان اندك و دامنهايشان پاك است . در اينحالت مؤذن اذان گفت و بيان داشت : گواهى مى دهم كه معبودى جز خداوند نيست و گواهى مى دهم كه حمد و فرستاده خداست امام فرمود: اى معاويه ! محمد پدر توست با پدر من ، اگر بگوئى پدر من نيست ، حق را پوشانده اى ، و اگر بگوئى : آرى ، اقرار نموده اى . سپس فرمود: قريش بر عرب افتخار مى كند كه محمد از آنانست ، و عرب و عجم افتخار مى كند كه محمد از آنان مى باشد، و عجم به عرب احترام مى گذارد، چون محمد از آنانست ، حق ما را طلب مى كنند، اما حقمان را به ما باز نمى گردانند.
[شنبه 1395-03-29] [ 11:27:00 ب.ظ ]