هدايت در لغت به معنى دلالت و راهنمائى توأم با لطف و دقت است(1) و آن را به دو شعبه تقسيم كرده اند: «ارائه طريق» و «ايصال به مطلوب» و به تعبير ديگر «هدايت تشريعى» و «هدايت تكوينى»(2).
توضيح اينكه: گاه انسان راه را به كسى كه طالب آن است با دقت تمام و لطف و عنايت نشان مى دهد، اما پيمودن راه و رسيدن به مقصود بر عهده خود او است.
ولى گاه دست طالبان را مى گيرد و علاوه بر ارائه طريق او را به مقصد مى رساند.
به تعبير ديگر در مرحله اول تنها به بيان قانون پرداخته، شرائط پيمودن راه و رسيدن به مقصد را بيان مى كند، ولى در مرحله دوم علاوه بر اين، وسائل سفر را فراهم مى سازد، موانع را برطرف، و مشكلات را حل، و مسافران اين راه را تا مقصد همراهى و حمايت و حفاظت مى كند.
البته نقطه مقابل آن «اضلال» است.
يك نگاه اجمالى به آيات قرآن به خوبى روشن مى سازد كه قرآن هدايت و ضلالت را فعل خدا مى شمرد، و هر دو را به او نسبت مى دهد، و اگر بخواهيم همه آياتى را كه در اين زمينه سخن مى گويند بشمريم سخن به درازا مى كشد همين قدر كافى است كه در آيه 213 سوره بقره مى خوانيم والله يهدى من يشآء الى صراط مستقيم: «خداوند هر كس را بخواهد به راه راست هدايت مى كند».
و در آيه 93 سوره نحل آمده است: ولكن يضل من يشآء و يهدى من يشاء: «ولى او هركس را بخواهد هدايت مى كند و هر كس را بخواهد گمراه».
شبيه اين تعبير در مورد هدايت و ضلالت و يا يكى از اين دو در آيات زيادى از قرآن مجيد به چشم مى خورد.(3)
از اين بالاتر در بعضى از آيات صريحاً هدايت را از پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله)نفى كرده، به خدا نسبت مى دهد، چنانكه در آيه 56 سوره قصص مى خوانيم: انك لاتهدى من احببت ولكن الله يهدى من يشآء: «توهركس را دوست دارى هدايت نمى كنى، ولى خدا هركس را بخواهد هدايت مى كند»!
و در آيه 272 بقره مى خوانيم: ليس عليك هداهم ولكن الله يهدى من يشاء: «هدايت آنها بر تو نيست، ولى خدا هركس را بخواهد هدايت مى كند».
مطالعه سطحى اين آيات و عدم درك معنى عميق آنها سبب شده است كه گروهى در تفسير آنها به «ضلالت» بيفتند، و از طريق «هدايت» منحرف شوند، و زير آوارهاى مكتب «جبر» مدفون گردند، حتى بعضى از مفسران معروف از اين آفت مصون نمانده، و در اين پرتگاه هولناك سقوط كرده اند، تا آنجا كه هدايت وضلالت را در تمام مراحل، جبرى دانسته، و عجب اينكه چون تضاد اين عقيده با مسأله عدالت و حكمت خداوند روشن بوده ترجيح داده اند كه اصل عدالت را منكر شوند، تا اينكه خطاى خود را اصلاح كنند، اصولا اگر ما قائل به اصل جبر باشيم مفهومى براى تكليف و مسئوليت و ارسال رسولان و انزال كتب آسمانى باقى نخواهد ماند.
امّا آنها كه طرفدار مكتب اختيارند و معتقدند هيچ عقل سليمى نمى تواند اين سخن را پذيرا شود كه خدا گروهى را مجبور به پيمودن طريق ضلالت كند و بعد آنها را به خاطر اين كار اجبارى كيفر دهد، و يا گروهى را به اجبار هدايت كند و بعد بى جهت به آنها جزا و پاداش ارزانى دارد، و امتيازى براى آنها به خاطر كارى كه خودشان انجام نداده اند بر ديگران قائل شود، آنها طرق ديگرى براى تفسير اين آيات انتخاب كرده اند دقيق ترين تفسيرى كه با همه آيات هدايت و ضلالت سازگار است و همه آنها را به خوبى تفسير مى كند بى آنكه كمترين خلاف ظاهرى در آن باشد اين است كه بگوئيم:
هدايت تشريعى به معنى ارائه طريق جنبه عمومى و همگانى دارد وهيچ قيد و شرطى در آن نيست، چنانكه در آيه 3 سوره دهر آمده انا هديناه السبيل اما شاكراً واما كفورا: «ما راه را به انسان نشان داديم خواه شكر گزارى كند يا كفران» و در آيه 51 آل عمران مى خوانيم: وانك لتهدى الى صراط مستقيم: «تو همه انسان ها را به صراط مستقيم دعوت مى كنى»، بديهى است دعوت پيامبر مظهر دعوت خدا است چرا كه هرچه او دارد از خدا دارد.
و درباره جمعى از منحرفان و مشركان در آيه 23 سوره نجم آمده است ولقد جاءهم من ربهم الهدى «هدايت الهى از سوى پروردگار به سراغ آنها آمد».
اما هدايت تكوينى به معنى ايصال به مطلوب و گرفتن دست بندگان و گذراندن آنها از تمام پيچ و خم هاى راه، و حفظ و حمايت از آنها تا رساندن به ساحل نجات كه موضوع بحث بسيارى ديگر از آيات قرآن است هرگز بى قيد و شرط نمى باشد، اين هدايت مخصوص گروهى است كه اوصاف آنها در قرآن بيان شده، واضلال كه نقطه مقابل آن است نيز مخصوص گروهى است كه اوصاف آنان نيز بيان گشته.
گرچه بعضى از آيات مطلق است ولى بسيارى ديگر از آيات قيد و شرط آن را دقيقاً بيان كرده، وهنگامى كه اين آيات «مطلق» و «مقيد» را كنارهم مى چينيم مطلب كاملا روشن مى شود و هيچ ابهام و ترديدى در معنى آيات باقى نمى ماند، و نه تنها با مسأله اختيار و آزادى اراده انسان مخالف نيست، بلكه دقيقاً آن را تأكيد مى كند.
اكنون به توضيح زير توجه نمائيد:
قرآن مجيد در يك جا مى گويد: يضل به كثيراً ويهدى به كثيراً و ما يضل به الا الفاسقين: «به وسيله آن ضرب المثل، گروهى را گمراه و گروهى را هدايت مى كند، اما جز فاسقان را گمراه نمى سازد» (بقره 26).
در اينجا سرچشمه ضلالت، فسق و خروج از اطاعت و فرمان الهى شمرده شده.
در جاى ديگر مى گويد: والله لايهدى القوم الظالمين: «خداوند قوم ستمگر را هدايت نمى كند» (بقره 258).
در اينجا تكيه روى مسأله ظلم شده و آن را زمينه ساز ضلالت معرفى كرده است در جاى ديگر مى خوانيم: والله لايهدى القوم الكافرين: «خداوند قوم كافر را هدايت نمى كند» (بقره ـ 264).
در اينجا كفر به عنوان زمينه ساز گمراهى ذكر شده.
باز در آيه ديگر مى خوانيم: ان الله لايهدى من هو كاذب كفار: «خداوند هدايت نمى كند كسى را كه دروغگو و كفران كننده است» (زمر ـ 3)».
در اينجا نيز دروغگوئى و كفران را مقدمه ضلالت شمرده است.
و در جاى ديگر آمده: ان الله لايهدى من هو مسرف كذاب: «خداوند هدايت نمى كند كسى را كه اسراف كار و بسيار دروغگو است (غافر ـ 28).
يعنى اسراف و دروغگوئى عامل گمراهى است.
البته آنچه در اينجا آورديم قسمتى از آيات قرآن در اين زمينه است، بعضى از اين آيات با همين مفاهيم كراراً در سوره هاى مختلف آمده.
نتيجه اينكه قرآن ضلالت الهى را مخصوص كسانى مى شمرد كه داراى اين اوصافند: «كفر»، «ظلم»، «فسق»، «دروغ»، «اسراف» و «كفران».
آيا كسانى كه داراى اين اوصافند شايسته ضلالت و گمراهى نيستند؟!
و به تعبير ديگر كسى كه مرتكب اين امور مى شود آيا ظلمت و حجاب قلب او را فرا نمى گيرد؟!
باز به عبارت روشن تر اين اعمال و صفات آثارى دارد كه خواه ناخواه دامن انسان را مى گيرد، پرده بر چشم و گوش و عقل او مى افكند، و او را به ضلالت مى كشاند، و از آنجا كه خاصيت همه اشياء و تأثير همه اسباب به فرمان خداوند است، مى توان اضلال را در تمام اين موارد به خدا نسبت داد، اما اين نسبت عين اختيار بندگان و آزادى اراده آنها است.
اين در زمينه مسأله ضلالت، و اما در مورد «هدايت» نيز شرائط و اوصافى در قرآن بيان شده كه نشان مى دهد آن هم بدون علت، و بر خلاف حكمت الهى نيست.
قسمتى از اوصافى كه استحقاق هدايت مى آورد و لطف الهى را جلب، در آيات زير آمده.
در يك جا مى خوانيم: يهدى به الله من اتبع رضوانه سبل السلام و يخرجهم من الظلمات الى النور باذنه و يهديهم الى صراط مستقيم:
«خداوند به وسيله قرآن كسانى را كه از رضا و خشنودى او پيروى مى كنند به راههاى سلامت، هدايت مى كند، و از تاريكى ها به فرمانش به سوى روشنائى مى برد، و آنها را به راه راست رهبرى مى نمايد» (مائده 16).
در اينجا پيروى فرمان خدا، و جلب خشنودى او، زمينه ساز هدايت الهى شمرده شده است.
در جاى ديگر مى خوانيم: ان الله يضل من يشآء ويهدى الله من اناب: «خداوند هر كس را بخواهد گمراه مى سازد، وهركس را كه بازگشت به سوى او كند هدايت مى نمايد» (رعد 27).
در اينجا نيز «توبه و انابه» عامل استحقاق هدايت شمرده شده است.
در آيه ديگر مى فرمايد: والذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا: «كسانى كه در راه ما جهاد كنند آنان را به راههاى خود هدايت مى كنيم» (عنكبوت69).
در اينجا «جهاد» آنهم «جهاد مخلصانه و در راه خدا» به عنوان شرط اصلى هدايت ذكر شده است.
و بالاخره در آيه ديگر مى خوانيم: والذين اهتدوا زادهم هدى: «كسانى كه گام هاى نخستين هدايت را برداشته اند خداوند بر هدايتشان مى افزايد» (سوره محمد (صلى الله عليه وآله) 17).
در اينجا پيمودن مقدارى از راه هدايت به عنوان شرطى براى ادامه اين راه به لطف خداوند ذكر شده.
نتيجه اينكه تا از سوى بندگان توبه و انابه اى نباشد، تاپيرو فرمان او نباشند تا جهاد و تلاش و كوششى صورت نگيرد، و تا گامهاى نخستين را در مسير حق برندارند. لطف الهى شامل حال آنان نمى شود، دست آنان را نمى گيرد و ايصال به مطلوب نمى كند.
آيا شمول هدايت نسبت به كسانى كه داراى اين اوصافند بى حساب است و يا دليل بر جبرى بودن هدايت محسوب مى شود.
ملاحظه مى كنيد آيات قرآن در اين زمينه بسيار روشن و گويا است، منتهى كسانى كه نتوانسته يا نخواسته اند جمع بندى صحيحى از آيات هدايت و ضلالت كنند گرفتار چنان اشتباه خطرناكى شده اند، و «چون نديدند حقيقت، ره افسانه زدند» بايد گفت زمينه اين «ضلالت» را نيز خودشان فراهم ساخته اند!
به هر حال مشيت الهى كه در آيات هدايت و ضلالت روى آن تكيه شده، هرگز به معنى مشيت بى دليل و خالى از حكمت نيست، بلكه در هر مورد شرائط خاصى دارد كه آن را هماهنگ با حكيم بودن او مى كند.(4)
________________________________________
1 ـ مفردات ماده «هدى».
2 ـ دقت فرمائيد كه هدايت تكوينى در اينجا به معنى وسيعى گرفته شده كه هر گونه هدايتى را جز از طريق بيان قوانين و ارائه طريق شامل مى شود.
3 ـ به عنوان نمونه آيات: فاطر 8 ـ زمر 23 ـ مدثر 31 ـ بقره 272 ـ انعام 88 ـ يونس 25 رعد 27 ـ ابراهيم 4 ـ را مى توان نام برد.
4 ـ تفسير نمونه 19/461
[سه شنبه 1395-01-24] [ 10:01:00 ب.ظ ]